شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
آخرین مقالات :
خانه » رهبری و انتخابات » معیار زهد ( مروری بر زندگی فردی و اجتماعی امام علی علیه‌السلام)

معیار زهد ( مروری بر زندگی فردی و اجتماعی امام علی علیه‌السلام)

معیار زهد

مروری بر زندگی فردی و اجتماعی امام علی علیه‌السلام

زندگی امیرالمؤمنین را بیان کنیم تا بین او و خصومش در تاریخ و امروز مقایسه شود. این چیز کمی نیست که یک نفر حاکم باشد و تمام ازمّه‏ی قدرت ـ بیت‏المال و شمشیر و نفوذ کلمه ـ در کف اقتدار او باشد، اما زندگی شخصی او آن چنان باشد که به یاران نزدیکش بگوید: شما نمی‏توانید این قدر سخت زندگی کنید: «الا و انّکم لا تقدرون علی ذلک». غذای او طوری باشد که راوی از اصحاب امیرالمؤمنین به قنبر ـ خادم آن حضرت ـ بگوید: چرا این نان جوینِ سختِ خشک را به این پیرمرد می‏دهی؟ و قنبر در جواب بگوید: من این کار را نمی‌کنم، خود او می‌کند. اوست که این نان و یا آرد جو را در داخل کیسه‏یی می‌گذارد و در آن را می‏بندد و گاهی هم مهر می‌کند که کسی باز نکند و آن را با شکر یا روغن یا قاتقی مخلوط نکند. «الا و انّ امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه». این، زندگی اوست.

۲۸/۱۰/۱۳۶۸

سخنرانی در دیدار با جمع کثیری از ذاکران و مداحان اهل بیت(علیهم‏السّلام) در خجسته سالروز ولادت صدیقه‏ی کبری‏ حضرت زهرا(س)

ای بسا کسانی که پول زیاد و ثروت و امکاناتی دارند، اما خودشان را بی‏نیاز احساس نمی‌کنند و تکیه‏یی به این ثروت ندارند و خودشان را وابسته‏ی به خدا می‌دانند. این آدم، طغیان نخواهد کرد. سلیمانِ پیامبر – که همه‏ی ثروت دنیا در اختیار او بود – مظهر کامل چنین چیزی است. حکومتهای الهی در طول تاریخ و هرکدام از پیامبران و اولیا که به حکومت رسیدند، همین‏طور بوده‏اند. ثروتها و امکانات جامعه در اختیار آنها بوده، ولی خود را از آن جدا می‌کرده‏اند؛ مثل امیرالمؤمنین (علیه‏الصّلاهوالسّلام) که ثروت شخصی هم داشت و دایماً تحصیل می‌کرد و صدقه می‏داد. ثروتهای جامعه و بیت‏المال هم در اختیار او بود، هرچه که می‏خواست، می‏توانست مصرف بکند؛ اما از این غنا و ثروت، خودش را جدا می‌کرد.

۳۰/۱/۱۳۶۹

سخنرانی در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز بیست‏وسوم ماه مبارک رمضان)

امام باقر فرمود که پدرش علی‏بن‏الحسین(علیه‏السّلام) به یکی از کتابهای علی‏بن‏ابی‏طالب(علیه‏السّلام) نظر می‌کرد ـ لابد کتابی از دستورات امیرالمؤمنین بوده، که آن دستورات طبق عمل و زندگی عملی خود آن بزرگوار بوده است ـ «فیضرب به الارض»؛ کتاب را روی زمین گذاشت، «و یقول من یطیق هذا؟»؛ چنین عملی را چه کسی طاقت می‏آورد؟ یعنی امام سجاد که سیّدالعابدین و زین‏العابدین است، در مقابل عمل و عبادت و زهد امیرالمؤمنین احساس عجز می‌کند. خود آن بزرگوار هم در نامه به عثمان‏بن‏حنیف فرمود: «الا و انّکم لاتقدرون علی ذلک»؛ شما نمی‏توانید به این سبکی که من عمل می‌کنم، عمل کنید. واقعاً هم انسان وقتی نگاه می‌کند، آنچه از امیرالمؤمنین نقل شده، دهشت‏آور است.

پس، سخن در این نیست که کسی یا جامعه‏یی بتواند خود را همگون و همسان با علی‏بن‏ابی‏طالب(علیه‏السّلام) بکند؛ سخن در پیدا کردن جهت حرکت جامعه و اشخاص، مخصوصاً زمامداران و اولیای امور در نظام اسلامی است. جهت حرکت، باید این جهت باشد.

شخصیت امیرالمؤمنین(علیه‏الصّلاهوالسّلام) ترکیبی از عناصری است که هرکدام به تنهایی یک انسان عالی‏مقام را اگر بخواهد به اوج آن برسد، به زانو درمی‏آورد. زهد امیرالمؤمنین و بی‏اعتنایی و بی‏رغبتی او نسبت به شهوات زندگی و زخارف دنیایی، یکی از این عناصر است.

قطب راوندی که از بزرگان علمای ما در قرن ششم است، درباره‏ی زهد امیرالمؤمنین می‌گوید: وقتی کسی سخن علی(علیه‏السّلام) در باب زهد را نگاه بکند و نداند که این سخن از علی‏بن‏ابی‏طالب است ـ یعنی از کسی است که بر بخش عظیمی از دنیای آباد آن روز حکم می‏رانده و آن همه مسایل اجتماعی و سیاسی پیرامون او ریخته بوده است ـ «لا یشکّ انّه کلام من لاشغل له بغیر العباده»؛ شک نمی‌کند که این سخن، سخن کسی است که در زندگی هیچ کاری جز عبادت نداشته، «و لاحظّ له فی غیر الزّهاده»؛ و هیچ کاری جز زهد انجام نمی‏داده است. این، زهد امیرالمؤمنین است. تمام ابعاد شخصیت او همین‏طور در اوج است. بعد می‌گوید: «و هذه من مناقبه العجیبه الّتی جمع بها بین الاضداد»؛ این منقبت شگفت‏آور و عجیبی است که جمع بین اضداد کرده است.

۱۶/۱/۱۳۷۰

خطبه‏های نماز جمعه‏ی تهران

آن بزرگوار [امام علی] مکرر اظهار کرده و گفته که من آنچه دارم، بخشی و رشحه‏یی از آن چیزی است که نبی‏اکرم(صلّی‏اللَّه‏علیه‏واله‏وسلّم) داشته و به من آموخته است. در یکی از قضایای مربوط به زهد امیرالمؤمنین، آن راوی‏یی که خدمت حضرت رفته بود، می‌گوید: دیدم که این بزرگوار، نان خشکی را با کیفیت کذایی با زحمت می‏خورد. گفتم که یا امیرالمؤمنین! چرا این‏قدر به خودت زحمت می‏دهی؟ گریه کرد و گفت: پدرم به قربان آن کسی که در تمام مدت عمر، یا شاید مثلاً مدت حکومت، شکم خود را از نان گندم پُر نکرد؛ یعنی پیامبر اکرم. این، وضع امیرالمؤمنین و شاگردی او نسبت به پیامبر است. به‏هرحال، آنچه که از حکومت امیرالمؤمنین در مقابل ماست، چیز عجیبی است.

این زهد امیرالمؤمنین، واقعاً زهد خیلی عجیبی است. البته عرض کردم، نه این‏که من بگویم، خود علی‏بن‏ابی‏طالب فرموده است. توقع نیست که من و امثال من، مثل علی‏بن‏ابی‏طالب زندگی کنیم؛ خود آن بزرگوار گفتند که نمی‏توانید.

چند سال قبل از این ـ اوقات ریاست جمهوری ـ من در نماز جمعه یک وقت راجع به همین قضیه صحبت کردم و گفتم که از ماها نخواسته‏اند آن‏طور باشیم؛ چون نمی‏توانیم. بعداً یک نفر به من نامه نوشت که شما از زیر بار فرار می‌کنید و برای این‏که آن‏گونه زندگی نکنید، می‌گویید از ما نخواسته‏اند! نه، بحث این نیست که من بگویم یا من بخواهم؛ امثال من کوچک‌تر از آنند؛ بشر معمولی اصلاً ضعیف‌تر از این حرفهاست. کمااین‏که امیرالمؤمنین هم این زهد را در همان زمان بر عیال خودش تحمیل نمی‌کرد. در آن زمان کسی که این زهد را داشت، خود علی بود؛ حتّی نه امام حسن، حتّی نه امام حسین، حتّی نه همسران بزرگوارش. هیچ جا نداریم که امیرالمؤمنین(ع) در خانه‏اش این‏طوری زندگی می‌کرده است. نه، خوراک شخص امیرالمؤمنین، در یک کیسه‏ی سربه‏مهر پیچیده بود؛ می‏آوردند، باز می‌کرد، می‏ریخت، می‏خورد، بعد سرش را مهر می‏زد و در جایی می‏گذاشت؛ در خانه هم زندگی معمولی خودشان را داشتند. شخص امیرالمؤمنین، اصلاً فوق طبیعت معمول بشری است. مگر کسی می‌تواند این‏طور زندگی بکند؟ درس عجیبی است. این، برای آن است که من و شما جهت را بفهمیم.

من از خود مرحوم علامه‏ی طباطبایی(رضوان‏اللَّه‏تعالی‏علیه) شنیدم؛ نمی‏دانم این را در جایی هم نوشته‏اند، یا نه. ایشان می‏فرمود: امام که به ما می‌گوید به طرف من بیایید، مثل آن کسی است که در قله‏ی کوهی ایستاده و به مردمی که در دامنه هستند، می‌گوید به این طرف بیایید. این معنایش آن نیست که هر یک از این راهروان و کوهنوردان می‌توانند به آن قله برسند. نه، می‌گوید راه این طرف است، باید این طرف بیایید، کسی پایین نرود، کسی طرف سقوط نرود. یعنی اگر می‌خواهید درست حرکت کنید، راه حرکت این طرفی است که من ایستاده‏ام.

پیامبر، دختر خودش را؛ امیرالمؤمنین، دختران خودش را؛ و خانواده‏ی پیامبر، با همان بیست‏وپنج اوقیه ـ مثقال نقره‏یی که در آن زمان بوده ـ به خانه‏ی بخت فرستادند. دو، سه سال قبل که حساب کردیم، این میزان نقره، تقریباً در حد دوازده هزار تومان فعلی می‌شود.

این، زندگی امیرالمؤمنین(ع) است؛ یاد هم می‏داد. حضرت یک وقت کسی را که می‏خواست احتمالاً به عنوان فرماندار به شهری بفرستد، به او گفت: فردا بعد از نماز ظهر پیش من بیا. حالا هم تقریباً معمول است که اگر می‌خواهند فرماندار یا استانداری را به جایی بفرستند، آن حاکم یا آن مسئول، او را می‌خواهد و اگر سفارشاتی دارد، به او توصیه می‌کند. آن شخص نقل می‌کند که فردا بعد از نماز ظهر، به همان جایی رفتم که امیرالمؤمنین می‏نشستند؛ یعنی دکه‏یی که حضرت برای این کار در کوفه معین کرده بودند. دیدم که در مقابل امیرالمؤمنین، یک کاسه‏ی خالی و یک کوزه‏ی آب هست. یک خرده که گذشت، به خدمتکارش اشاره کرد و فرمود که آن بسته‏ی من را بیاور. گفت دیدم بسته‏ی سربه‏مهری را آوردند. این کیسه مهر و موم شده بود، تا کسی نتواند آن را باز کند. این شخص می‌گوید با خودم فکر کردم که حضرت من را امین دانسته و می‌خواهد گوهر گرانبهایی را به من نشان بدهد، یا به من امانتی را بسپرد، یا چیزی درباره‏ی آن بگوید. می‌گوید حضرت مهر را شکست و درِ کیسه را باز کرد. دیدم در این کیسه، سویق ـ آرد الک‏نکرده و نخاله‏دار ـ وجود دارد. بعد حضرت دست کرد، یک مشت از این آردها را درآورد، داخل کاسه ریخت، یک خرده هم آب از کوزه روی آن ریخت، اینها را به هم زد و به عنوان ناهار خورد؛ یک مقدارش را هم به من داد و گفت بخور. می‏گفت من حیرت‏زده شدم، گفتم: یا امیرالمؤمنین! شما این کار را می‌کنید؟! این عراق با این‏همه نعمت در اختیار شماست، این همه گندم و جو وجود دارد؛ این کارها برای چیست؟! شما چرا این‏طوری درِ این کیسه را می‏بندید؟! حضرت فرمود: «واللَّه ما اختم علیه بخلا به»؛ سوگند به خدا، من که درِ این کیسه را مهر کردم، به خاطر بخل نیست که حیفم می‏آید از این آرد الک‏نکرده کسی بخورد. «ولکنّی ابتاع قدر ما یکفینی»؛ من به قدر حاجت شخصی خودم، از این آردها ـ که پست‏ترین آرد است؛ آرد الک‏نکرده ـ می‏خرم. «فاخاف ان ینقص فیوضع فیه من غیره»؛ می‏ترسم که این کیسه را کسی باز کند و از غیر از آن آردی که خود من خریده‏ام، چیزی داخل این کیسه بریزد. «وانا اکره ان ادخل بطنی الّا طیبا»؛ و من خوش ندارم که در شکم خود غذایی وارد کنم که طیب و پاکیزه نباشد. می‌خواهم غذای پاکیزه بخورم؛ غذایی که از پول خودم و مال خودم است و مال کسی در آن نیست.

امیرالمؤمنین با کار خود می‌خواهد به این فرماندار درس بدهد. ببینید، این فرماندار را به این‏جا کشانده، برای این‏که همین منظره را به او نشان بدهد، برای این‏که همین حرف را به او بزند؛ والّا می‏شد در مسجد هم به فرماندار توصیه کند و بگوید برو؛ اما کشانده او را به این‏جا آورده، برای این‏که به او بفهماند تو که داری می‏روی و بر شهری مسلط خواهی شد و یک عده مردم در اختیار تو قرار دارند ـ مالیات آنها، پول آنها، جان آنها، مال آنها، عرض آنها ـ مواظب باش که این قدرت، قدرت مطلقه نیست و تو به عنوان حاکم، مطلق‏العنان و افسارگسیخته نیستی؛ حواست جمع باشد، بفهم که چه کار داری می‌کنی. بعد فرمودند: «فایّاک و تناول ما لم تعلم حلّه»؛ مبادا چیزی که حلال بودن آن را نمی‌دانی، تناول کنی؛ بخوری یا بگیری. تناول، فقط خوردن نیست؛ او را در اختیار نگیر، مگر یقین کنی که حلال است. این، وضع زندگی امیرالمؤمنین و زهد و درس اوست.

یک نفر می‌گوید، دیدم در جایی ـ در یکی از جنگها یا یکی از مسافرتها ـ حضرت خوابیده، و چون هوا هم سرد بوده، زیر قطیفه‏ی نازکی می‏لرزد؛ «یرعد». آمدم گفتم یا امیرالمؤمنین! چرا شما می‏لرزید؟ هوای به این سردی، چیزی رویتان بیندازید. فرمود که من دوست نمی‏دارم از اموال شما چیزی بردارم؛ همین قطیفه را با خودم از مدینه آورده‏ام و مایل نیستم که چیزی از اموال شما را استفاده کنم. این، وضع امیرالمؤمنین است. او سر قله قرار دارد و حال آن که ما چهار، پنج هزار پا از آن قله پایین‌تر هستیم. ما باید بالاخره در جهت او حرکت کنیم؛ این درس امیرالمؤمنین به ماست. خلاصه این‏که هرچه ما بخواهیم ابعاد زندگی این بزرگوار را دنبال بکنیم، همین‏طور آموزنده و درس‏دهنده است.

۲۶/۱/۱۳۷۰

سخنرانی در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز بیست‏ونهم ماه مبارک رمضان)

نویسنده سُنّی [ابن مغازلی]، روایتی را از عمّار یاسر نقل می‌کند که گفت: «قال رسول‏اللَّه صلّی‏اللَّه‏علیه‏وآله: (قال لعلی بن ابی‏طالب، علیه‏السّلام) یا علی، انَّ اللَّه قد زیَّنک بزینه لم یزیَّن بعباد بزینه احَّب الی اللَّه منها.» یعنی پیغمبر به علی فرمود: ای علی! خدای متعال تو را به زینتی آرایش داد که هیچ بنده‏ای از بندگان خود را به زینتی بهتر و محبوبتر از آن، آرایش نداده است. آن زینت چیست؟ «الزّهد فی الدنیا.»؛ زهد و بی رغبتی به دنیا؛ یعنی به ظواهر فریبنده‏ای که انسان از آنها لذّت می‏برد، زینتی است که خداوند به علی علیه‏السّلام داده است. دنیا، معنایش آباد کردن دنیا نیست. معنایش این نیست که دنیا را آباد کنند،زمین را با زینتهای الهی مزیَّن کنند و بندگان خدا را برخوردار کنند؛ که ـ امیرالمؤمنین علیه‏السّلام خود پیشتاز این راه بود. دنیا یعنی این‏که من و شما از آنچه که در زمین وجود دارد ـ چه در خوراک و پوشاک و مرکب و یا در شهوات جنسی ـ برای حظّ نفس و لذت خودمان، فراهم آوریم. این، همان دنیایی است که در روایات آمده است. البته مقداری از این بهره‏بریهای دنیایی، مُجاز و شاید ممدوح است؛ اما زیاده روی در آنها، همان دنیای بد و خبیثی است که ما را از آن باز داشته‏اند. پس، زهد در دنیا، زینت علی‏بن‏ابی‏طالب علیه‏السّلام است.

ادامه حدیث چنین است که پیغمبر به علی علیه‏السلام فرمود: «و جعل الدنیا لاتنال منک شیئا.» خداوند این دنیا را به گونه‏ای قرار داده است که از تو هیچ چیز نخواهد برد.

نمی‌شود ما ادّعای تشیّع کنیم و خود را مختصّین به علی‏بن‏ابی‏طالب علیه‏السّلام بدانیم، اما در عمل، از اعمال و رفتار آن بزرگوار چیزی در ما نباشد.

اعمالی که طبق روایات مذکور از امیرالمؤمنین علیه‏السّلام نقل شده است، برای همه ما حجّت و معیار است. مسئولین کشور، آحاد مردم، افرادی که پولدارند، افرادی که فقیر هستند، افرادی که دارای علمند، افرادی که در صحنه‏های رزمند، همه و همه باید از رفتار و کردار امیرالمؤمنین علیه‏السّلام درس بگیرند.

روایتی است که «تاریخ بلاذری» و کتاب «فضایل احمد» آن را نقل کرده‏اند و در انفاق امیرالمؤمنین علیه‏السّلام است که: «کانت غلَّه علی اربعین الف دینار.» ظاهراً مربوط به دوران بیست و پنج ساله است که آن بزرگوار فراغت بیشتری داشت و به آباد کردن ملک و حفر چاه و از این قبیل امور می‏پرداخت. زمینهای زیادی را آن حضرت به دست خود آباد کرده بود. در یک روایت دارد: «بکدّ یَدِه و عرق‏جبینه.» چنین نبود که کارگر بگیرد و آنها حفر چاه کنند؛ نه. خودش کلنگ بر می‏داشت، با بازوی خودش چاه می‌کند و زمین آباد می‌کرد و در آمد زیادی هم داشت.

باری؛ آن روایت می‌گوید: در یک سال، چهل هزار دینار در آمد ملکی آن حضرت بود که گندم و خرما و از این قبیل، کاشته و برداشته بود. چهل هزار دینار در آمدِ یک سال! «فجعلها صدقه»؛ تمام این چهل هزار دینار درآمدِ یک سال خود را صدقه داد!

حرف را در ذهن خودتان مرور کنید! امیرالمؤمنین علیه‏السّلام، تمام در آمد سالش را صدقه داد! پول دیگری هم نداشت که خیال کنیم زندگی را از آن طریق خواهد گذراند.

دنباله روایت این است: «و انّه باع سیفه»؛ همان روز که درآمدِ خود را صدقه داد، به بازار رفت و شمشیرش را در معرض بیع گذاشت که بفروشد. گفتند: یا امیرالمؤمنین! شما امروز چهل هزار دینار وجه نقد یا جنس داشتی و صدقه دادی! یعنی حالا شمشیرت را می‏فروشی؟

فرمود ـ طبق این روایت ـ : «قال لوکان عندی عشاء مابعته.» اگر برای شام، غذا داشتم، شمشیرم را نمی‏فروختم.

اینها افسانه نیست؛ واقعیّات است! برای این است که من و شما درس بگیریم که از دادن خمس مالمان، ربع مالمان، نصف مالمان، عشر مالمان، زکات واجبمان و انفاق برای مستحقّین، این قدر ابا داریم! این، آن نمونه عالی است. البته نه شما، نه بزرگترهای ما، نه انسانهای عالی مقام و نه ما، به حدّ امیرالمؤمنین علیه‏السّلام نمی‏رسند و نمی‏رسیم. این، امر واضحی است. من یک وقت ـ چند سال قبل از این ـ در خطبه گفتم که «ما نمی‏توانیم مثل امیرالمؤمنین علیه‏السّلام باشیم.» یکی نامه نوشت: «خوب عذری پیدا کردید که می‌گویید «ما نمی‏توانیم مثل امیرالمؤمنین باشیم.» نه؛ این عذر نیست. امام باقر علیه الصّلاه و السّلام ـ طبق روایت ـ کارهای امیرالمؤمنین، علیه‏السّلام را که نگاه کرد، گریست و فرمود: «چه کسی مثل این طاقت دارد؟» بعد فرمود: «تنها کسی که در میان اهل بیت می‏توانست خودش را شبیه علی کند، امام سجّاد بود.» سیّدالساجدین، تازه شبیه امیرالمؤمنین! مگر کسی می‌تواند!؟ خود آن حضرت هم، طبق آنچه که در خطبه نهج‏البلاغه است، فرمود: «الا و انّکم لاتقدرون علی ذلک.» امّا این نقلها برای این نیست که ما مثل او باشیم و بگوییم: «خوب، ما که نمی‏توانیم!» بلکه برای این است که در این جهت حرکت کنیم. همه باید دراین جهت حرکت کنند.

بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیه‏السّلام،به مناسبتی نام آن بزرگوار در محضر ابن‏عبّاس به زبان آمد. ابن‏عبّاس گفت: «وااسفاه علی ابی الحسن؛ وااسفاه علی‏ ابی الحسن مضی و اللَّه ما غیَّر و لا بَّدل و لا قصّر و لا جمع و لامنع و لا آخرالا اللَّه»؛ برای خودش چیزی جمع نکرد. برای خودش هیچ کار مادّی نکرد. چیزی را مگر خدا ترجیح نداد. در همه کارها، قصدش خدا بود. هدف او فقط و فقط کسب رضایت خدا بود.

بعد، ابن عبّاس گفت: «واللَّه لقد کانت الدنیا اهون علیه من شسع نعله»؛ به خدا دنیا و این زینتها و زخارف و ثروتها و خوشیهای آن، در چشم او کوچکتر و سبکتر از بند کفش او بود. «لیث فی الوقی»؛ در میدان جنگ، شیر درنده بود. «بحر فی المجالس»؛ وقتی که جای گفتگو و افاده و علم و معرفت بود، دریا بود. «حکیم فی الحکماء»؛ اگر حکمای عالم جایی جمع می‏شدند، در میان آنها، کسی که حکمت را باید از او بیاموزند، علی بود. «هیهات قد مضی الی الدّرجات العلی.»

به روایتی برخوردم که می‌گوید: امیرالمؤمنین علیه‏السّلام، در دوران حیات خود به یتیمان خیلی اهمیت می‏داد و آنان را نوازش می‌کرد. آن حضرت می‏گفت «من پدر یتیمان هستم و باید به آنها محبّت کنم تا مثل پدر با آنها رفتار شده باشد.» می‌گوید: آن‏قدر امیرالمؤمنین علیه‏السّلام، با انگشت مبارک خود، عسل از ظرف برداشته‏بود و در دهان کودکان یتیم گذاشته بود، که یکی از مسلمانان آن روز گفته بود «آرزو می‌کردم کاش من هم یتیم بودم، تا چنین مورد لطف و محبّت امیرالمؤمنین علیه‏السّلام قرار می‏گرفتم!»

۷/۱/۱۳۷۱

بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‏های نماز جمعه تهران‏

زهد، یعنی بی‏اعتنایی به دنیا. بی‏اعتنایی به دنیا به معنی بی‏اعتنایی به تلاش دنیا نیست. چه کسی از امیرالمؤمنین علیه‏السّلام در دنیا پرتلاش‏تر بود؟ چه کسی بیشتر از امیرالمؤمنین علیه‏السّلام، از قدرت بازو، قدم، مغز، جسم، روح، مال و همه نیروهای خود برای ساختن یک دنیای خوب استفاده کرده است؟ اشتباه نکنیم! بی‏رغبتی به دنیا، به معنای پشت کردن به تلاش، سازندگی، مبارزه و ساختن جهان به شکل مطلوب نیست. آن زحمتها را باید کشید. کسی که بی‏رغبت به دنیاست، زاهد است؛ یعنی همه آن زحمتها را می‏کشد، مجاهده می‌کند، مبارزه می‌کند، خود را در میدانهای مبارزه حتّی به خطر هم می‏اندازد، تا پای جان هم پیش می‌رود، بازوی او، پای او، مغز او، جسم او، روح او و دارایی او هم ـ اگر دارد ـ در راه ساختن دنیای خوب مصرف می‌شود؛ منتها وقتی نوبت برداشتِ شخصی از خزانه دنیا می‏رسد، کم برمی‌دارد. این، معنای زهد است. پای شخص او وقتی به میان آمد و زندگی شخصی او وقتی مطرح شد، حظّ خود را از لذایذ مادّی کم می‌کند. این هم که کم می‌کند نه از این بابت که می‌خواهد غرایز مادّی را سرکوب کند؛ نه. در همان حدّی که طبیعت انسان است، به‏طور معمول لذّات و زیباییهای زندگی را هم مورد استفاده قرار می‌دهد؛ اما نه با ولع و نه مثل یک انسان حریص. از باب مثال، دو نفر بر سر سفره‏ای می‏نشینند. یکی می‌خواهد خود را سیر کند و بلند شود. لذا هر چه دم دستش باشد می‏خورد. نان بود یا خورش، فرقی نمی‌کند. مقصود این است که سدّ جوع کند؛ چون سدّ جوع لازم است. اما هدف نفر دوم، سدّ جوع نیست. نه این‏که نمی‌خواهد سدّ جوع کند. می‌خواهد سدّ جوع کند؛ اما خواهان تنوّع و تلذّذ هم هست. دست می‏اندازد به آن طرف سفره، دست می‏اندازد جلو دیگران و ظروف غذا را جلو خودش می‏کشد تا از همه نوع غذا به بهترین کیفیّت و بیشتر از همه، استفاده کند. این، همان است که مذموم است. و امّا، برداشت کم از دنیا و در مقابل، تلاشِ زیاد، نقطه دوم در زندگی امیرالمؤمنین علیه‏السّلام است. خودِ او زاهد بود. به دیگران زهد را می‏آموخت و امر می‌کرد و خود از همه زاهدتر بود. این دو نقطه است که ما باید به آن توجّه کنیم: عدل علی و زهد علی.

۱۷/۱۰/۱۳۷۱

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار کارگزاران و قشرهای مختلف مردم، در روز ولادت حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السّلام‏

امیرالمؤمنین علیه‏السّلام، شیر میدان نبرد با دشمن است و هنگامی که سخن می‌گوید آدم انتظار دارد نصف بیشتر سخنان او راجع به جهاد و جنگ و پهلوانی و قهرمانی باشد؛ اما وقتی در روایات و خطب نهج‏البلاغه او نگاه می‌کنیم، می‏بینیم اغلب سخنان و توصیه‏های آن حضرت راجع به زهد و تقوا و اخلاق و نفی و تحقیر دنیا و گرامی شمردن ارزشهای معنوی و والای بشری است.

۶/۱۱/۱۳۷۱

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار سپاه پاسداران ونیروی انتظامی، به مناسبت سوم شعبان‏

پیغمبر اکرم صلوات‏اللَّه‏وسلامه‏علیه، در حال ابلاغ پیامی در یک جامعه بود که همه عوامل آن جامعه، ضدّ آن پیام محسوب می‏شدند. جهالت و نخوت مردم، اشرافیّت اشرافِ مسلّط بر مردم و منافع مادّی و طبقاتی‏شان، در مقابل آن پیام ایستاده بود. چنان پیامی در چنان جامعه‏ای چه شانسی داشت؟ پیغمبر اکرم چنان پیامی را مطرح فرمود و اوّل هم به سراغ نزدیکان خود رفت؛ چون خداوند به او فرموده بود: «و انذر عشیرتک الأقربین». اما عموهای متکبّر، با سرهای پرنخوت و پربادِ غرور و بی‏اعتنا به حقایق، که در مقابل هر حرف حساب، بنای هوچیگری و تمسخر می‏گذاشتند، با این‏که پیامبر اکرم پاره تنشان بود و آنها هم عِرق و عصبیّت خویشاوندی داشتند ـ همه مردم آن روزگار چنین تعصّبی داشتند و برای یک خویشاوند گاهی ده سال می‌جنگیدند ـ چشمهایشان را پوشاندند و از او روی برگرداندند.

هیچ‏کس ادّعا نکرده است که ما می‏توانیم مثل علی‏بن‏ابی‏طالب علیه‏السّلام حرکت کنیم. بی‏خود هم نباید به این و آن گفت که: «شما چرا مثل علی عمل نمی‌کنید؟» از قول امام سجّاد، زین‏العابدین علیه‏السّلام که خود او هم معصوم بود، روایت است که وقتی درباره عبادت ایشان صحبت کردند و سخن از عبادت امیرالمؤمنین به میان آمد، حضرت گریست و فرمود:«ما کجا، امیرالمؤمنین کجا! مگر ما می‏توانیم مثل علی باشیم؟» تا کنون هیچ‏کس از بزرگان عالم نتوانسته است. نه ادّعا کرده، نه خیال کرده و نه چنین اشتباهی به مغز او راه پیدا کرده است که خواهد توانست مثل امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام حرکت یا کار کند. مهم این است که جهت، جهتِ امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام باشد. آن بزرگوار در نامه‏ای که به عثمان‏بن‏حنیف نوشت و در نهج‏البلاغه هست، بعد از آن‏که وضع زندگی خود را چنین شرح داد که «اَلا و انّ امامکم قداکتفی‏ من دنیاه بطمریه»؛ اضافه فرمود: «اَلا و انّکم لاتقدّرون علی ذلک»؛ مبادا خیال کنید شما می‏توانید رفتاری مثل من داشته باشید.

۲۰/۱۱/۱۳۷۴

بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‏های نماز جمعه (۱۹ رمضان ۱۴۱۶)

اسلام خصوصیتش این است که همه عوامل رشد انسانی را در خود دارد. هم رشد مادی در آن هست و هم رشد معنوی. یعنی در اسلام «خلق لکم ما فی‏الارض جمیعا» هست. «قل من حرّم زینهاللَّه الّتی أخرج لعباده» هست. استفاده از منابع مادّی هست. کار و تلاش هست. بوسه زدن پیامبر بر دست کارگر هست. کار کردن امیرالمؤمنین هست. ـ اینها همه‏اش معنا دارد ـ این‏که اگر کسی کار نکند، دعای او مستجاب نمی‌شود هم هست.

در عهد رسول‏اللَّه، کسانی در خانه نشستند و گفتند: «خدای متعال وعده کرده است که و من یتوکّل علی اللَّه فهو حسبه. خوب؛ ما توکّل می‌کنیم و در خانه می‏نشینیم.» وقتی پیغمبر خبردار شد، به آنها فرمود: «خدا یک دعای شما را هم مستجاب نخواهد کرد!» این برای چیست؟ برای این است که جامعه از لحاظ مادّی رشد کند، به سازندگی بپردازد و توسعه یابد. تفاوت محیط زندگی اوّل اسلام که مردم در «صُفّه» زندگی می‌کردند، با پنجاه سال بعدش، که در همان کشور اسلامی، انواع و اقسام نعمتهای مادّی همه جا را پرکرد، به خاطر این بُعد بود.

شما می‏بینید که آن کسی که در اسلام، اهل سازندگی مادّی است، اَزهد خلق‏اللَّه هم اوست. امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاه و السّلام، با دست خود چاه و قنات حفر کرد و آن گاه که آب به ضخامت گردن شتر فوران نمود، از چاه بیرون آمد؛ با همان لباسِ کار گل آلود، کنار چاه نشست و بر کاغذ نوشت که «این آب را برای فقرا وقف کردم و صدقه قرار دادم.» یعنی چون به آبادانی جایی پرداخت، آناً در راه خدا انفاق می‌کند. منفق‏ترین، سازنده‏ترین، به ماده پردازنده‏ترین؛ و از لحاظ معنا، برترین و بالاترین. این، نتیجه تربیت و نشانگر برنامه رفاه مادّی و معنوی اسلام است.

۲۶/۲/۱۳۷۵

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار روحانیون و مبلّغان، در آستانه «ماه محرم»

امیرالمؤمنین رئیس دنیای اسلام شد. مردم آمدند و خواه و ناخواه او را انتخاب کردند. آن وقت زندگی امیرالمؤمنین، آن زهد امیرالمؤمنین که شنیده‏اید، مربوط به این دوران است. یعنی این دنیای شیرین، لذّت زندگی، راحتی، خوشی و چیزهایی که یکی از اینها بزرگانی را به خود جذب می‌کند، در یک مرحله حساس می‏غلتاند و از گردونه خارج می‌کند، همه اینها با هم، نتوانست یک لحظه امیرالمؤمنین را دچار تردید و اضطراب و از راه ماندگی کند.

امام سجاد علیه‏الصّلاهوالسّلام در مقابل یکی از اصحابش که به او عرض کرد: یابن‏رسول‏اللَّه! شما این قدر به خودتان فشار می‏آورید، زحمت می‏دهید، عبادت می‌کنید و زهد می‏ورزید، این گونه زهد ورزیدن و این قدر به نفس خود فشار آوردن، آخر چرا؟ وادار می‌کرد که حضرت سجّاد قدری به خود رحم کند. می‏گفت قدری به جسم و نفس خودتان رحم کنید. امام سجاد گریه کرد و گفت: مرا با امیرالمؤمنین مقایسه کن، ببین من کجا و امیرالمؤمنین کجا! توجّه کنید؛ او زین‏العابدین است.

شخصیت امام سجاد از آن شخصیتهای دست نیافتنی است. نه این که فقط در عمل دست نیافتنی است، حتّی در ذهن هم دست نیافتنی است. از آن خورشیدهای تابانی است که ما فقط می‏توانیم شعاعش را از دور ببینیم. او وقتی که به امیرالمؤمنین نگاه می‌کند، با آن چشم تعظیم و تجلیلی نگاه می‌کند که بچه کوچکی به یک قهرمان بزرگ می‏نگرد. امیرالمؤمنین این گونه است.

نمی‌گویم مثل امیرالمؤمنین شویم. امام سجاد هم فرمود که نمی‌تواند مثل امیرالمؤمنین عمل کند. امیرالمؤمنین هم فرمود: «الا و انّکم لاتقدرون علی ذلک.» به چه کسی؟ به عثمان‏بن‏حنیف، با آن عظمت. به او فرمود که شما نمی‏توانید این گونه که من می‌کنم، عمل کنید. این که واضح است. اما لااقل در آن راه، در آن سمت و جهت، در جبهه او قرار گیرید. این لازم است. اگر می‌خواهید در جبهه امیرالمؤمنین قرار گیرید، بارزترین خصوصیت او در دوران حکومتش ـ که مربوط به امروز من و شما می‌شود ـ دو چیز است: یکی عدل اجتماعی، یکی زهد نسبت به دنیا.

۵/۹/۱۳۷۵

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اقشار مختلف مردم به مناسبت میلاد مسعود مولای متّقیان علی علیه‏السّلام‏

اساس دشمن تراشی علی علیه‏السّلام این بود. آن کسی هم که آن همه شعر برای امیرالمؤمنین و علیه دشمنان او گفته بود و آن همه محبّت کرده بود ـ نجاشی شاعر ـ وقتی که حدّ خدا را در روز ماه رمضان شکست، امیرالمؤمنین حد خدا را بر او جاری کرد. گفت: حدود الهی را نقض کرده‏ای. روز ماه رمضان، علناً شُرب خَمر کرده بود ـ هم شرب خمر بود، هم شکستن حرمت ماه رمضان بود ـ افرادی آمدند که: آقا! ایشان این قدر برای شما شعر گفته، این قدر به شما محبت کرده است؛ این قدر دشمنهای شما دنبالش آمدند، سراغ دشمنهای شما نرفت؛ او را یک طور نگه دارید. فرمود (به این مضامین): بله، بماند ـ مثلاً ـ قدمش روی چشم؛ اما باید حدّ خدا را جاری کنم. حدّ خدا را جاری کرد. او هم بلند شد و پیش معاویه رفت. یعنی امیرالمؤمنین با حکم خدا و با حدود الهی، این گونه رفتار می‌کند. همین امیرالمؤمنین، وقتی کسی که یکی از گناهان را انجام داده است ـ دزدی ـ نزد او آمد؛ حضرت فرمود: چقدر قرآن بلدی؟ آیه قرآن خواند. حضرت گفت: «وهبت یدک بسورهالبقره». دست تو را که باید قطع می‌کردم، به سوره بقره بخشیدم؛ برو.

این تمایز بیجا نیست. این امتیاز، به خاطر سوره بقره و به خاطر قرآن است. امیرالمؤمنین در ملاحظه اصول و ارزشها و معیارها، هیچ ملاحظه از کسی نمی‌کرد. آن جا آن آدم را که فسق و فجور ورزیده است، به خاطر فسق و فجورش حدّ شرعی می‌زند و ملاحظه این را که او به حال من خیری دارد، نمی‌کند. اما این جا به خاطر قرآن، از حدّ دزدی صرف نظر می‌کند. امیرالمؤمنین این است. یعنی صددرصد بر اساس معیارها و ارزشهای الهی ـ و نه چیز دیگر ـ حرکت می‌کند. این، عدل امیرالمؤمنین است. این که گفته شده است: «قتل فی محراب عبادته لشدّه عدله» ـ البته دقیقاً نمی‏دانم که این حرف از کیست؛ اما حرف درستی است ـ عدالت امیرالمؤمنین موجب شد کسانی که صاحب نفوذ بودند، نتوانند او را تحمّل کنند.

حالا بعضی می‌گویند: آقا! آن عدالتی که نگذاشت علی حکومت مبارک خود را ادامه دهد؛ شما چطور می‌خواهید امروز اجرا کنید؟ من می‌گویم آن مقدار که ما می‏توانیم و طاقت داریم، باید اجرا شود. ما ادعا نداریم که باید مثل امیرالمؤمنین عدالت را اجرا کنیم. ما می‌گوییم آن مقدار که توان مؤمنِ امروز دنیا کفاف می‌دهد، باید اجرا کرد. اما این مقدار عدالتی را که می‌شود اجرا کرد و باید اجرا کرد، اگر به صورت یک فرهنگ درآید و مردم معنای عدالت را بفهمند، آن وقت قابل تحمّل خواهد بود.

توده‏های مردم، از عدالت امیرالمؤمنین خوششان می‏آمد ـ آنهاکه بدشان نمی‏آید ـ صاحبان نفوذ ناراحت بودند. علت این که امیرالمؤمنین را شکست دادند و توانستند آن وضعیت را در جنگ صفّین پیش آورند و بعد حضرت را به شهادت برسانند، علت همه خون دلهای امیرالمؤمنین این بود که قدرت تحلیل مردم ضعیف بود. صاحبان نفوذ روی ذهنهای مردم اثر می‏گذاشتند. قدرت تحلیل و قدرت فهم مردم را باید اصلاح کرد. باید درک مسائل سیاسی در جامعه بالا برود تا بشود عدالت را اجرا کرد.

۵/۹/۱۳۷۵

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اقشار مختلف مردم به مناسبت میلاد مسعود مولای متّقیان علی علیه‏السّلام‏

امیرالمؤمنین علیه‏السّلام فرمود: «اوصیکم عباداللَّه بتقوی اللَّه»؛ بندگان خدا! شما را به پرهیزکاری و رعایت تقوا سفارش می‌کنم. «و اغتنام طاعته»؛ و سفارش می‌کنم که اطاعت پروردگار را مغتنم بشمارید. «ما استطعتم»؛ تا آن مقداری که در توان و قدرت شماست. «فی هذه الایّام الخالیه الفانیه»؛ هر چه می‏توانید، در این روزهای گذرا و رو به فنای عمرتان، اطاعت از خدا و پیروی از فرمان پروردگار را مغتنم بشمارید. «واعداد العمل الصالح، لجلیل ما یشفی به علیکم الموت»؛ سفارش می‌کنم، تا آن‏جا که می‏توانید، برای مقابله با آن مشکلات و مصائب عظیمی که مرگ، آنها را مُشرف بر شما قرار خواهد داد – یعنی برای مقابله با دشواریهای شناخته نشده برای بشر از لحاظ عظمت – عمل صالح فراهم و آماده کنید. مرگ را آن‏چنان باید بزرگ دانست که اولیا و بزرگان از مقابله با آن به خود می‏لرزیدند. حوادثی که پس از مرگ در آغاز حیات نشئه برزخ برای ما پیش می‏آید، به قدری با عظمت و مهیب و دشوار و غیر قابل تحمّل است که مردان خدا را ـ که فی‏الجمله از آن خبری داشتند ـ به خود می‏لرزاند. برای مقابله با آن مشکلات و مصائب، یک راه وجود دارد و آن، عمل صالح و کار در راه خداست. تنها چیزی که آن‏جا به داد انسان می‏رسد، عمل صالح است. «فی امرکم بالرفض لهذه الدنیا التارکه لکم»؛ فرمود: من به شما امر می‌کنم ـ امیر مؤمنان است؛ امیر معنوی و مادّی، امیر ظاهری و باطنی، امیر جسم و جان ـ این زخارف دنیا را که ترک‏کننده شمایند، رها کنید و این‏قدر به فکر مادّیات برای خودتان نباشید؛ چون اینها «الزائله عنکم»؛ همه زوال پیدا می‌کند. «و ان لم تکونوا تحبّون ترکها»؛ اگرچه شما دوست ندارید که این مال و این عیش و این مقام، شما را رها کند، اما رها می‌کند. «والمبلیه لاجسادکم و ان احببتم تجدیدها»؛ این دنیا جسمهای شما را می‏پوساند و خاک می‌کند؛ اگرچه شما می‌خواهید که آنها زنده شوند. این دنیا شما را پیر و ضعیف می‌کند و قوا را نابود می‏سازد؛ اگرچه شما می‌خواهید این قوا همیشه برای شما بماند و روزبه‏روز تجدید شود. «و انّما مثلکم و مثلها کرکب سلکوا سبیلاً و کانّهم قد قطعوه و افضوا الی علم فکانهم قدبلغوه»؛ در جاده‏ای با سرعت می‏روید، نشانه‏ای در دوردست است، آن را از دور می‏بینید؛ اما خواهی نخواهی با طی طریق به آن خواهید رسید. این جاده، همان دنیاست. آن سنگِ نشانه و آن عَلَم، همان اجل و همان سرآمد و همان منتهای مدّت است که ناگزیر به آن می‏رسیم. … «فلا تنافسوا فی عزّ الدنیا و فخرها»؛ برای عزّتها و جاه و جلال ظاهری و نام و نشانِ گذرا، با یکدیگر تنافس نکنید، حسادت نورزید، رقابت نکنید. «ولا تعجبوا بزینتها و نعیمها»؛ به زینت و نعمت دنیا شگفت‏زده نشوید. «ولا تجزعوا من ضرائها و بؤسها»؛ از سختیها و دشواریهای زندگی کوتاه دنیا، به جزع نیایید. «فان عزّالدنیا و فخرها الی انقطاع»؛ این زینت و عزّت، رو به انقطاع و نابودی است. «وان زینتها و نعیمها الی ارتجاع»؛ زیباییها و نعمتها، رو به برگشت دارد. جوانی و نشاط و زیبایی، جای خود را به پیری و افسردگی و خمودگی می‌دهد. «وان ضراعها و بؤسها الی نفاد»؛ سختیها هم تمام می‌شود و از بین می‌رود. «و کلّ مدّه فیها الی منتهی»؛ همه زمانهای این عالم و این زندگی، به سوی پایان حرکت می‌کند. «و کلّ حی فیها الی بلی»؛ همه زنده‏ها به سوی پوسیدگی و کهنگی راه می‌روند.

این همان امیرالمؤمنین علیه‏السّلام است که با دست خودش مزرعه آباد می‌کرد و چاه حفر می‏نمود. این حرفها را زمانی بر زبان آورده است که حکومت می‌کرد. در رأس قدرتی قرار داشت که از مناطق ماوراء النّهر تا دریای مدیترانه، در زیر نگین این قدرت بود و آنها را اداره می‌کرد. او جنگ داشت، صلح داشت، سیاست داشت، بیت‏المال داشت، فعّالیت داشت، سازندگی داشت. این حرفها به معنای آن نیست که دنیا را آباد نکنید. این حرفها به معنای آن است که خودتان را محور همه تلاشها و کارهای مادّی ندانید؛ برای خود، همه قوا را صرف نکنید؛ برای سهم خود از زندگی، دنیا را جهنّم نکنید؛ برای مال، برای منال، برای راحتی و برای پول، زندگی را بر انسانهای دیگر تلخ نکنید.

۸/۸/۱۳۷۷

خطبه‏های هزارمین نماز جمعه تهران به امامت مقام معظم رهبری‏

راوی می‌گوید که ما در خدمت امام صادق علیه‏الصّلاهوالسّلام بودیم، صحبت امیرالمؤمنین شد. «و مدحه بما هو اهله»؛ امام صادق زبان به ستایش امیرالمؤمنین گشود و آن‏چنان که مناسب او بود، امیرالمؤمنین را مدح کرد. از جمله چیزهایی که گفت ـ که این راوی یادش مانده و مثلاً در همان مجلس یا در بیرون آن مجلس نوشته است ـ اینهاست. طبق این روایت، امام صادق در مقام تعریف از امیرالمؤمنین حرف می‌زند. اولین جمله‏ای که فرمود، این بود: «واللَّه ما أکل علی بن ابی طالب علیه‏السّلام من الدنیا حراماً قطّ حتی مضی لسبیله»؛ امیرالمؤمنین تا آخر عمر، یک لقمه حرام در دهان نگذاشت؛ یعنی اجتناب از حرام، اجتناب از مال حرام، اجتناب از دستاورد حرام. البته مراد، حرام واقعی است؛ نه آن حرامی که برای آن بزرگوار حکمش هم منجز شده باشد؛ یعنی مشتبه را هم به خود نزدیک نکرد. ببینید؛ اینها را به عنوان دستورالعمل و سرمشق در عمل ـ و بالاتر از آن در فکر ـ برای ما بیان کرده‏اند. امام صادق و امام باقر و امام سجاد هم اعتراف می‌کنند که ما نمی‏توانیم این‏طوری زندگی کنیم! حالا نوبت به امثال بنده که می‏رسد، دیگر واویلاست! بحث سرِ این نیست که من یا شما بخواهیم این‏طور زندگی کنیم؛ نه، آن زندگی، زندگی این قلّه است؛ این قلّه را نشان می‌دهد. معنای نشان دادن قلّه این است که همه باید به این سمت حرکت کنند. البته چه کسی هست که به آن بالا برسد؟! در همین حدیث هم می‏خوانیم که امام سجاد فرمود: من قادر نیستم این‏طور زندگی کنم.

«و ما عرض له امران قطهما للَّه رضی الا اخذ بأشدهما علیه فی دینه»؛ یعنی هر وقت دو کار و دو انتخاب در مقابل امیرالمؤمنین قرار می‏گرفت که هر دو مورد رضای خدا بود ـ نه این که یکی حرام، یکی حلال باشد؛ نه. هر دو حلال باشد؛ مثلاً هر دو عبادت باشد ـ علی آن یکی را که برای بدن او سخت‏تر بود، آن را انتخاب می‌کرد؛ اگر دو غذای حلال بود، آن پست‏تر را انتخاب می‌کرد؛ اگر دو لباس جایز بود، آن پست‏تر را انتخاب می‌کرد؛ اگر دو کار جایز بود، آن سخت‏تر را برمی‏گزید. ببینید؛ این صحبت یک گوینده معمولی نیست که حرف بزند. طبق این حدیث، این امام صادق است که می‌گوید؛ یعنی دقیق است. ببینید این سختگیری بر خود در زندگی دنیا و در تمتّعات دنیوی، چه قدر مهمّ است.

«ولقد اعتق من ماله الف مملوک»؛ بتدریج، هزار غلام و کنیز را که از مال شخصی خود خریده بود، آزاد کرد؛ «فی طلب وجه اللَّه والنجاه من‏النار»؛ برای این که رضای خدا را جلب نماید و از آتش جهنّم خود را دور کند. «مما کد بیدیه و رشح منه جبینه»؛ این پولهایی که می‏داد، پولهایی نبود که مفت گیرش آمده باشد. امام صادق طبق این روایت می‌گوید: «مما کد بیدیه»؛ با کدّ یمین و عرق جبین و با کار سخت، پول به‏دست آورده بود. چه در زمان پیامبر، چه در زمان فترت بیست و پنج سال، چه در زمان خلافت ـ که از بعضی از آثار فهمیده می‌شود که امیرالمؤمنین در زمان خلافت هم کار می‌کرد ـ آن حضرت کار می‌کرد؛ مزرعه آباد می‏نمود، قنات می‌کند و پول در می‏آورد و این پولها را در راه خدا انفاق می‌کرد. از جمله مرتّب برده می‏خرید و آزاد می‌کرد؛ هزار برده را این‏طور خرید و آزاد کرد. «ان کان لیقوت اهله بالزیت و الخل والعجوه»؛ غذای معمولی خانه امیرالمؤمنین اینها بود: زیتون، سرکه، خرمای متوسّط و یا پایین؛ که حالا مثلاً در عرف جامعه ما نان و ماست، یا نان و پنیر است. «و ما کان لباسه الاّ کرابیس»؛ لباس معمولیش کرباس بود. «اذا فضل شی‏ء عن یده من کمه دعا بالجلم فقصه»؛ اگر آستینش مقداری بلند بود، قیچی می‏خواست و آستین بلند را می‏برید؛ یعنی حتّی به زیادی آستین برای خودش راضی نمی‏شد. می‏گفت این زیادی است؛این پارچه را در جایی مصرف کنند و به کاری بزنند! آن روز پارچه هم خیلی کم بود و مردم مشکلاتی در زمینه پوشش داشتند؛ این بود که یک تکّه پارچه کرباس هم می‏توانست به دردی بخورد.

مبادا اگر ساعتی از شبی، روزی، نیمه‏شبی، توانستیم عبادتی کنیم، به چشممان بزرگ بیاید و ما را عُجب بگیرد؛ نه. مبادا اگر در صحنه خطری وارد شدیم، خودمان را خیلی بزرگ ببینیم.

۱۰/۱۰/۱۳۷۸

بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‏های نماز جمعه تهران (بیست و دوم ماه مبارک رمضان و روز قدس)

زندگی امیرالمؤمنین این‏طوری بود. درباره‏ی غذای او، لباس او، وضع معیشت او و فرزندان او خیلی چیزها نقل شده است. راوی می‌گوید رفتم دیدم امام حسن و امام حسین نشسته‏اند و دارند غذا می‏خورند. غذای آنها عبارت بود از نان و سرکه و سبزی. گفتم آقازاده‏ها! شما امیر هستید؛ شما خانواده‏ی حکومتید؛ پسر امیرالمؤمنین هستید؛ در بازار هم این همه آذوقه هست. «و فی الرّحبه ما فیها»؛ در رحبه ـ نزدیکی کوفه ـ این همه جنس ریخته‏اند و مردم دارند استفاده می‌کنند؛ شما آقازاده‏ها غذایتان این است؟ رو به او کردند و گفتند: «ما اغفلک عن امیرالمؤمنین»؛ تو از امیرالمؤمنین غافلی؛ برو زندگی او را ببین! آن حضرت با خانواده‏ی خودش هم این‏طوری بود.

۱۵/۸/۱۳۸۳

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه‏های نماز جمعه‏ی تهران‏

امروز شما نگاه کنید به سطح زندگی بشریت در دنیا؛ رؤسای کشورها، مدیران امور سیاست ملت‌ها را نگاه کنید؛ کدامشان حاضرند از منافع شخصی خودشان صرف‏نظر کنند و بگذرند؛ آنجایی که این منفعت برایشان دم دست است و می‌توانند از آن بهره بگیرند؟ کدامشان حاضرند جان خودشان را در راه مصلحت ملتشان و کشورشان قربانی کنند و فدا کنند؟ کدامشان حاضرند پا روی رودربایستی‏ها و ملاحظه‏کاری‏ها بگذارند؟ امروز فقر بزرگ بشریت از جمله، فقرِ همین گونه مردان است که اسلام نمونه‏ی عالی آن را به بشریت نشان داده است. البته پیداست رسیدن به آن قله، کار افراد عادی بشر نیست؛ کسی نمی‌تواند مثل امیرالمؤمنین زندگی و مشی کند؛ این یک آرزوی نشدنی است. اما قله، جهت را به ما نشان می‌دهد. به سمت آن قله باید حرکت کرد، به او باید شبیه و نزدیک شد. این، آن نقیصه‏ی بزرگ و کمبود بزرگ بشریت است.

اوایلی که امیرالمؤمنین وارد کوفه شده بودند و مردم آن حضرت را نمی‌شناختند، رفتار آن حضرت، لباس آن حضرت، مشی آن حضرت، جوری بود که هیچ کس تو کوچه و بازار که حضرت راه می‌رفت، نمی‌فهمید که امیرالمؤمنینِ به آن عظمت، همین شخصی است که دارد به طور معمولی و عادی راه می‌رود. در مقابل مردم ضعیف، مردم معمولی، این چنین متواضع و بردبار و خاکسار است؛ همان کسی که در مقابل دشمنان غدر، دشمنان گردن‏کلفت، آن چنان قاطع مثل کوه می‏ایستد؛ این‌ها الگوست.

۲۷/۹/۱۳۸۷

دیدار هزاران نفر از قشرهای مختلف مردم به مناسبت عید سعید غدیر خم‏

یک نظر

  1. I searhced a bunch of sites and this was the best.