یکسال و اندی از دولت یازدهم میگذرد؛ دولتی که با رفتارش در بازی معرفی گزینههای وزارت علوم نشان داد برای رسیدن به مقاصد سیاسی از برگ دانشگاه به بدترین شیوه استفاده میکند؛ اکنون این خطا باعث شده آن گروههایی که تلاش دارند دانشگاه را از مسیر عقلانیت، نشاط سیاسی و آگاهیبخشی خارج کنند، جنب و جوش بیشتری پیدا کنند؛ آنچه نمونه بارز آن را روز دوشنبه در تالار خواجه عبدالله انصاری دانشکده حقوق دانشگاه تهران مشاهده کردیم.
روز دوشنبه حسین شریعتمداری به دانشگاه تهران رفت تا در برنامهای که بسیج دانشجویی تدارک دیده بود، سخنرانی کند؛ برنامهای با عنوان «۱۸۱۱ روز مطالبه، یادمان خروش انقلابی علیه فتنهگران» اما اعضای انجمن اسلامی معلومالحال دانشگاه تهران که شاخهای از طیف غیرقانونی علامه هستند، تلاش کردند سالن را به هم بریزند، کاری که با فحاشی و کتک زدن چند عکاس و مسؤول برنامه از سوی آنها تکمیل شد. اتفاقات روز دوشنبه تالار خواجه عبدالله انصاری البته محدود به همان روز نبود بلکه این اتفاقات در روزهای ۱۶ و ۱۷ آذر نیز تکرار شده بود.
اتفاقی که در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان منجر به ضربوشتم یک دانشجوی بسیجی و ضرب و جرح یک دانشجوی معترض به حضور فتنهگران در دانشگاه علوم پزشکی شیراز شد و همچنین در دانشگاههای امیرکبیر، شریف، خواجهنصیر و تالار چمران دانشگاه تهران نمونههای مشابه آن دیده شد. اما آنچه در برنامه «۱۸۱۱ روز مطالبه، یادمان خروش انقلابی علیه فتنهگران» جالب توجه بود این بود که برخی اعضای حاضر در سالن که علیه نظام شعار میدادند همان کسانی بودند که روز ۱۶ آذر در دانشگاه امیرکبیر حضور داشتند و بهعبارتی امروز لشکرکشی دانشگاهی برای بهم ریختن دانشگاه را در دستور کار خود قرار دادهاند.
آنچه امروز در حال وقوع است اتفاقی است که عینا بعد از ۲ خرداد ۷۶ هم شکل گرفت؛ جریانی که با شعار آزادی بیان شروع شد اما به هرج و مرج و آشوب ختم شد. بازخوانی چند نمونه از این تجربیات تاریخی شاید بیشتر بتواند ما را با این جریان آشنا کند.
۱۸ تیر ۷۸
انجمن تهران بعد از سال ۷۶ با شعار «آزادی بیان» تعداد زیادی نیرو جذب کرد بهطوریکه به گفته ایمان ملکا کنترل انجمن از دست اعضای آن هم خارج شده بود. از سوی دیگر نفوذ احزاب و گروههای سیاسی در این انجمن بالا بود به گونهای که همه، انجمن را پیادهنظام مشارکت و مجاهدین میدانستند و در داخل خود انجمن هم عدهای پذیرفته بودند شاخه دانشجویی احزاب باشند. وقتی ماجرای توقیف روزنامه سلام در تیرماه ۷۸ پیش آمد، عناصر انجمن اسلامی شروع کردند به داد و بیداد. سیدنظامالدین موسوی که در آن زمان دانشجوی دانشگاه تهران بود، میگوید: «اسم تجمع به نام انجمن نبود ولی فعالان آن، عناصر انجمن تهران و دفتر تحکیم بودند.
آنها در خوابگاه نتوانستند آدم جمع کنند، پس ریختند توی خیابان. در خیابان نیز تا خیابان کارگر و سر چهارراه جلال رفته و دوباره بازگشتند. نیروی انتظامی آمد و آنها را به سمت کوی هدایت کرد. روال هم همیشه همین بود که وقتی تجمعی میشد، مسؤولان کوی با کلانتری محل تماس میگرفتند. حدود ساعت۱۲ شب بود. نیروی انتظامی تقاضا کرد بروید داخل که عدهای رفتند و عدهای حدود ۳۰-۲۰ نفر بیرون ایستاده بودند و خیابان را بسته بودند که عناصر انجمن اسلامی هم در بین اینها بودند.»(۱) او میگوید با تلاش پلیس آن شب تمام شد اما «یکی از اعضای انجمن ساعت یک، یک و نیم نصف شب بلندگو آورد و قطعنامهای را تحت عنوان قطعنامه پایانی تجمع خواند».(۲)
روز یکشنبه ۲۰ تیرماه بود که انجمن اسلامی دانشگاه اعلام کرد جلوی سردر دانشگاه تجمع خواهد گذاشت. تجمعی که به خیابان کشیده شد. در همین تجمع، آقای خلیلیعراقی، رئیس وقت دانشگاه که یک اصلاحطلب بود، وقتی خواست صحبت بکند هو شد و پایین آمد. بعد از آن یکی از بچههای انجمن رفت تند صحبت کرد. او گفت: «اجساد شهدای دانشجو باید به ما تحویل داده شود و دولت باید امنیت تشییع جنازه باشکوه آنها را که ما برگزار میکنیم تضمین کند». (۳) اگرچه همه میدانستند هیچ کس جز یک نفر-آنهم سرباز- در این تجمع کشته نشده است ولی پس از آن، تریبون نیز از دستشان در رفت. یک زنی بالا رفت و گفت پسر من را سال ۶۱ اعدام کردهاند و امروز روز انتقام است! یعنی مادر یکی از منافقین اول انقلاب بود. در این فضا طیف مخالف نظام آمدند روی موج سوار شدند. هر چند این غائله با حضور مردم در ۲۳ تیر ۷۸ خنثی شد اما رفتار این طیف رادیکال تمام نشد.
غائله خرمآباد
۱۳ ماه پس از غائله ۱۸ تیر، در یازدهم مردادماه ۱۳۷۹ مسؤول برگزاری هفتمین اجلاس دفتر تحکیم وحدت طی نامهای از استاندار لرستان درخواست همکاری در خصوص اردوی دانشجویان با عنوان «آینده اصلاحات در ایران» از تاریخ ۱/۶/۷۹ تا تاریخ ۸/۶/۷۹ را مطرح کرد اما با توجه به سوابق نامطلوب و اقدامات ساختارشکنانه دفتر تحکیم وحدت طی سالهای ۷۶ تا ۷۹ و تصویر مخدوش از این تشکل سیاسی و شبهدانشجویی در اذهان عمومی، انتشار این خبر در خرمآباد عکسالعملهای اعتراضی از سوی تودههای مردمی را منجر شد.
سرانجام شورای تأمین شهرستان و استان با برگزاری جلسات متعدد به این نتیجه رسید که از شرکت برخی مدعوین سیاسی افراطی همانند سروش و کدیور جلوگیری کند. حتی مدیرکل اداره اطلاعات استان، با توجه به خطرساز بودن این اقدام، خطاب به مسؤولان استان هشدارهای لازم را داده بود: «با عنایت به اینکه دفتر تحکیم وحدت در همایشهایی به مراتب کوچکتر از این، خطوط قرمز را رعایت نکرده است و مدعوان و سخنرانان از جناحهای سیاسی کشور هستند، ما یقیناً در مرز تشنج حرکت میکنیم.»(۴)
اما بهرغم این تصمیم و تأکیدات مکرر مسؤولان امنیتی، معاون وقت سیاسی استانداری لرستان که از اعضای حزب مشارکت نیز بود نه تنها از شرکت این افراد امتناع نمیکند، بلکه خود با هماهنگی و اصرار معاون وقت سیاسی وزیر کشور، مصطفی تاجزاده، بستر اجتماعی و سیاسی اغتشاشی فراگیر را فراهم میآورد که به «غائله خرمآباد» شهرت یافت. درنهایت اردوی سیاسی دفتر تحکیم، در روز چهارشنبه دوم شهریور ۱۳۷۹ با پیام خاتمی آغاز به کار کرد و سخنرانان افتتاحیه در همان آغاز، سخنان تنشزایی را بر زبان راندند که انتشار آن سخنان به بیرون، موجی از واکنشهای مردمی را در پی داشت.
با ورود چهرههای حساسیتبرانگیز مورد اشاره به شهر خرمآباد، تجمع اعتراضی از سوی مردم در فرودگاه و سطح شهر صورت پذیرفت و در عمل از سخنرانی برخی سخنرانان مدعو ممانعت بهعمل آمد اما در صبح روز سوم اجلاسیه عباس عبدی، طی سخنانی اختیارات رهبری را غیرقانونی و غیرشرعی خواند!
۵/۶/۷۹ حزب مشارکت خرمآباد، با صدور بیانیهای از هواداران خود درخواست تجمع و راهپیمایی به طرفداری دولت – در اصل برای متشنج ساختن اوضاع شهر-کرد اما این راهپیمایی با سر دادن شعارهای ضد ارزشی علیه نظام تبدیل به یک درگیری گسترده در سطح شهر شد و در چند روز پس از آن نیز آشوب و بلوا ادامه داشت.
در پی آن، تعدادی از اراذل و اوباش در حمایت از دفتر تحکیم وحدت، در یکی از خیابانهای این شهر، دست به اغتشاش، تخریب اموال عمومی و تعرض به جان و مال مردم و درگیری مسلحانه با پلیس ضد شورش زدند. در این درگیریها یک تن از پرسنل نیروی انتظامی به شهادت رسید و ۸۰ نفر مجروح شدند. شماری از مؤسسات دولتی و بانکها به آتش کشیده شد و خسارات سنگین مالی به اموال دولتی و مردم وارد شد. بعد از این ماجرا مردم خرمآباد در تجمعی اعتراضآمیز در برابر بیت امام جمعه شهر متحصن شده و خواستار برخورد با عوامل ناامنی در این شهر و رسیدگی به بیکفایتی مسؤولان استانداری شدند.
در این اتفاق تلخ نیز نقش پررنگ تعدادی از عناصر موثر حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب مشهود بود. مصطفی تاجزاده، معاون وقت سیاسی وزیر کشور و عضو مشترک حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب، در اظهار نظری تحریکآمیز در فرودگاه خرمآباد هنگام سوار شدن به هواپیما با اشاره به معترضان، خطاب به معاون سیاسی استانداری لرستان، معترضان خرمآبادی را «فاشیست» توصیف میکند: «این فاشیستها را شناسایی و دستگیر و اسامی آنها را به روزنامهها اعلام کنید.» (۵) و عبدالکریم سروش نیز که بهواسطه اعتراضات و ممانعت مردم خرمآباد نتوانسته بود در این شهر حضور پیدا کند، بعدها در نوشتهای مردم خرمآباد را «قومی آدمخوار» توصیف کرد: «هنوز چندی از آن فاجعه فضیحتبار نگذشته است که صاحب این قلم به همراه تنی دیگر از دوستان به دعوت دانشجویان برای ایراد سخنرانی در خرمآباد به فرودگاه آن شهر پا نهاد و از راه نرسیده خود را در محاصره قومی آدمخوار یافت».(۶) عنصر اصلی همه این اغتشاشات هم همین نیروهای تندرویی بودند که در کف دانشگاه حضور داشتند.
غائله آغاجری
۲۹ خرداد ۸۱، هاشم آغاجری، عضو سازمان مجاهدین انقلاب در خانه معلم همدان به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد درگذشت دکتر شریعتی به سخنرانی پرداخت و در سخنرانیاش با عنوان «پروتستانیسم اسلامی» به دین اسلام، مذهب شیعه و روحانیت اهانت کرد. در واکنش به این سخنان اهانتآمیز، مراجع، فقها، علمای حوزه علمیه قم، امامان جمعه، گروههای مذهبی و شخصیتهای فرهنگی و سیاسی متعددی سخنان وی را محکوم کردند و خواستار برخورد قاطع قوهقضائیه با او شدند.
جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در واکنش به هتک مقدسات توسط آغاجری و همچنین حمایت بیچون و چرای سازمان مجاهدین از وی، بیانیهای را که به امضای مرحوم آیتالله مشکینی رسیده بود در ۱۸ تیرماه ۱۳۸۱ منتشر کرد و طی آن این حزب را «نامشروع» اعلام کرد. همزمان به دنبال شکایت رئیس دادگستری استان همدان به منزله مدعیالعموم، پروندهای در دادگستری استان همدان برای هاشم آغاجری تشکیل شد و شعبه ۱۴ دادگاه عمومی همدان، وی را احضار کرد اما وی از حضور در دادگاه سرباز زد و برای دومین بار نیز در ۱۵/۸/۱۳۸۱ از حضور در دادگاه خودداری کرد.
بدین ترتیب با توجه به عدم توجه آغاجری به احضاریههای دادگاه، وی دستگیر شد و طی جلسات متعددی با حضور وکیل مدافعش مورد تحقیق قرار گرفت. سرانجام دادگاه بدوی در ۱۵/۸/۱۳۸۱ وی را به اتهامات:
۱- اهانت به دین حنیف اسلام و تشبیه آن به مسیحیت محرف و منسوخ و ارتجاعی خواندن آن
۲- اهانت به علمای اسلام و مرجعیت شیعه و مقلدان
۳- اهانت به ائمه طاهرین علیهمالسلام و انکار مقام قدسی و الهی آنان
۴- اختلال در نظم و آرامش شهروندان همدانی و ایجاد تشنج در سرتاسر کشور محکوم کرد.
بهدنبال صدور حکم دادگاه برای عضو ارشد سازمان مجاهدین، حزب مشارکت در حمایت از آغاجری بیانیهای صادر کرد و در آن ضمن ستایش هاشم آغاجری، در عباراتی محاکمه این اهانتکننده به مقدسات را در جهت ایجاد رعب در دل اصلاحطلبان دانست! این حزب، قوه قضائیه جمهوری اسلامی را نیز به خاطر اجرای عدالت مورد حمله قرار داد: «این حکم چیزی جز نقطه سیاه دیگری در پرونده قوه قضائیه نیست».(۷)
آغاجری بدون در نظر گرفتن تفاوتهای بنیادی مسیحیت قرون وسطی و اسلام ناب از پروتستانیسم اسلامی سخن به میان آورد و روحانیت، مرجعیت، مردم و مقدسات را به باد تمسخر گرفت. او آموزههای دین را «سیاه و تاریک لقب داد» و مردم را به واسطه تقلید میمونصفت خواند و تصریح کرد: «برای اصلاحات باید دین را تغییر داد». (۸)
آغاجری نهضت پروتستانیسم را اینطور تئوریزه میکرد: «نهضت پروتستانیسم میگفت ما مسیحیت را باید از دست روحانیت سنتی کلیسایی آزاد کنیم و دین را باید از دست پاپ نجات داد.» و از این مسیر حمله به روحانیت را در دستور کار داشت: «کی قبل از صفویه، ما این سلسله مراتب را داشتهایم؟… نظام کلیسایی از بالا شروع میشود، پاپ، اسقفها، کاردینالها، کشیشها، کشیش محلی، کشیش فلان، بعد به تدریج در دوره ما تأثیر این فرهنگ و البته تحت تأثیر زمینههای اجتماعی و اقتدارگرایی در ایران، به سمت این سلسله مراتب طبقهای با یک نظم سلسلهمراتبی و یک نفر در رأس آن به نام آیتاللهالعظمی فیالعالمین و السموات و الارضین و… تا آخر، این در رأس و بعد همینطور میآید پایین سلسلهمراتب، آیتالله، حجتالاسلام، ثقه..الاسلام، چیچیالاسلام (خنده تمسخر حضار) حالا در این چند سال اخیر که حوزه ما تبدیل به مسند دولتی هم شده، مساله حساس شده، قبلا این عناوین دولتی نبوده است».(۹)
آغاجری درباره مساله تقلید مردم از مراجع تقلید نیز گفت:«رابطه با مردم رابطه معلم و متعلم است نه رابطه مراد و مرید، نه رابطه مقلِّد و مقلَّد که تقلید بکنید. مگر مردم میمون هستند که تقلید بکنند؟!»(۱۰)
وی در ادامه نیز جنبه لاهوتی ائمه را به روحانیت نسبت میدهد و صفاتی را برای امامان معصوم میشمارد که جز استهزا، هیچ تفسیر دیگری ندارد: «این طبقه [روحانی] ابتدا امامان معصوم را لاهوتی میکرد تا خودش هم به عنوان نایبان آن معصوم لاهوتی بشود… نباید به عنوان موجودات فرا انسان نگاه کنیم، یک موجودات غیربشری، غیرانسانی که اصلاً همه چیز آنها با ما فرق بکند. اصلاً قبل از خلقت یک چیز دیگر است، ناف بریده متولد میشوند، وقتی متولد میشوند، از شکم مادر که بیرون میآیند با دست میآیند زمین و پاهایشان روی هواست، در همان حال اذان میگویند. وقتی که راه میروند اصلاً سایه ندارند، برخلاف آدمهای دیگر که سایه دارند، آنها سایه ندارند. دو چشم جلوی سر دارند و دو چشم پشت سرشان، چهارچشمی هستند. اول امام را یک موجود دست نیافتنی لاهوتی میکردند که البته او دیگر یک الگو نبود».(۱۱)
سخنان آغاجری به گونهای بود که علی مطهری فرزند شهید مطهری در گفتوگویی که روزنامه خراسان در ۱۹/۶/۷۹ منتشر کرد، اظهار داشت:«وقتی متن سخنرانی آقای آغاجری را خواندم، احساس کردم که به ۲۲ سال پیش بازگشتهام و در حال مطالعه جزوه گروه فرقان هستم. به خود لرزیدم و از اینکه خون استاد مطهری در حال لوث شدن است، بیمناک شدم. حال چقدر قلب واقعیت است که درباره کسی که در راه مبارزه با این افکار انحرافی و خطرناک ناجوانمردانه و در حالی که امام و امت سخت به او نیازمند بودند، شهید شد، بگوییم او دارای همین افکار بود. به راستی اگر اعضای گروه فرقان که تز اصلیشان اسلام منهای روحانیت بود، امروز حضور داشتند، سخنی غیر از همین حرفها میگفتند؟» اما در نهایت سازمان مجاهدین انقلاب در ۱۲ تیر ۸۱ و طی بیانیهای رسما از اظهارات گستاخانه آغاجری حمایت کرد: «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران افتخار میکند که اعضایی همچون دکتر هاشم آغاجری دارد».
همه این اتفاقات در حالی بهوقوع میپیوست که در دانشگاه ۲ برخورد با سخنان آغاجری بود؛ گروه اکثریتی که خواستار محاکمه آغاجری بودند و تجمعات و تحصنات مسالمتجویانه برگزار میکردند و گروه اقلیتی که با هتاکی و ضرب و جرح به دفاع از آغاجری میپرداختند و در دفاعش بیانیه صادر میکردند. این گروه دوم در اصل گذشتگان همین گروهی بودند که روز دوشنبه برنامه حسین شریعتمداری را نیز به آشوب کشیدند.
نشست اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل در دانشگاه تهران؛ تابستان ۸۷
اواخر تابستان سال ۸۷ بود که قرار شد نشست سالانه اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاههای سراسر کشور در دانشگاه تهران برگزار شود اما از ابتدای اعلام این موضوع اعضای انجمن تهران اعلام کردند اجازه برگزاری چنین نشستی را در دانشگاه تهران نخواهند داد. پیش از برگزاری نشست سالانه اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاههای سراسر کشور، تندروهای انجمن تهران با نصب پلاکاردهایی در مقابل در ورودی سالن مبنی بر: آیا تا به حال از خود پرسیدهاید از کجا مستقل هستید، انجمن مستقل، منافق مستتر؛ زمینه را برای این درگیری توسط دانشجویان دیگر آماده کردند.
نشست سراسری اتحادیه انجمنهای مستقل دانشجویان با حضور ۳۹ تشکل در حسینیه جماران و با شعار «استقامت بر گفتمان امام، شرط تحقق پیشرفت و عدالت در دهه چهارم» کلید خورد و پس از آن در دانشگاه تهران ادامه یافت.
در روز دوم این نشست بیرون از تالار فردوسی دانشگاه تهران نمایشگاه فرهنگی شامل غرفههایی با نامهای اتاق فکر، گرامیداشت شهدا و کاریکاتورهایی مربوط به مقاومت مردم فلسطین برپا شده بود.
پس از برگزاری نماز جماعت در مقابل درهای ورودی تالار فردوسی (محل برگزاری نشست) پلاکاردهایی با مضمونهایی علیه این اتحادیه نصب شده بود. افراطیون و تندروهای دانشگاه تهران در دومین روز از نهمین نشست اعضای اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل با تجمع و شعار «مرگ بر منافق» و «انجمن مستقل، بسیجی مستتر»، «به پادگانهایتان بازگردید» به دنبال برهم زدن سخنرانی نادر طالبزاده و حضور در این نشست بودند. پیش از شروع نشست، گروهی از اعضای انجمن دانشکدههای حقوق و علوم انسانی در مقابل تالار فردوسی تجمع کردند؛ این افراد که حدود ۳۰ نفر میشدند، میخواستند به زور وارد تالار شوند که این اقدامات با درگیری روبهرو و منجر به مضروب شدن ۸ تن از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان مستقل شد که جراحت ۲ تن از آنان عمیق بود. بخشی از دکورهای نمایشگاه بیرون از تالار نیز تخریب شد.
در بین مجروحان این حادثه، دبیر سیاسی اتحادیه و دبیر تشکیلات بیش از سایران مورد ضرب و جرح قرار گرفتند و به کلینیک شانزدهم آذر منتقل شدند. خبرنگاران ۲۰:۳۰ نیز برای پوشش خبری خواستار حضور در دانشگاه بودند که بعد از مخالفت حراست دانشگاه به کلینیک شانزدهم آذر رفتند و از مجروحان حادثه خبری تهیه کردند.
فتنه ۸۸
آخرین ورق از تاریخ عملکرد این جریان به فتنه سال ۸۸ باز میگردد که از همان روز اول به دفاع از فتنهگران پرداختند و دانشگاه را به آشوب کشیدند. آنها با آغاز سال تحصیلی ۸۹-۸۸ نیز هر روز در صحن دانشگاه تهران به تجمع میپرداختند و در بیانیههای متعدد علیه نظام به همراهی فتنهگران میپرداختند که اوج این اتفاقات در ۱۳ آبان و ۱۶ آذر ۸۸ به وقوع پیوست که منجر به ضرب و جرح دانشجویان حامی نظام از سوی این جریان نیز شد. در حاشیه تجمعات این جریان در دانشگاه تهران البته اتفاق ناگوار پاره کردن عکس امام راحل نیز انجام شد که موجبات رنجش مردم ایران را به همراه داشت.
این جریان که از آن موقع تاکنون هنوز بر طبل تقلب و تهمت به نظام میکوبد دیگر هیچ جایگاه و پایگاهی ندارد و تمام تلاشش به بر هم زدن برنامههای دانشگاهی خلاصه شده است. یک هفته اخیر برگی از همین اقدامات بود که اگر با آن برخورد نشود ممکن است خاطرات تلخی که قسمت اندکی از آن بازگو شد دوباره تکرار شود.