شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
آخرین مقالات :
خانه » سران فتنه در اتاق شیشه ای

سران فتنه در اتاق شیشه ای

سران فتنه در اتاق شیشه ای

shishe

حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری برای نظام جمهوری اسلامی به مثابه «تهدید» و «فرصت» بود. در ابتدا عناصر کودتاگر که با استفاده از فرصت و ظرفیت نظام وارد فضای انتخاباتی شده و در معرض آراء شهروندان هم قرار گرفته بودند به نفی ساز و کارهای نظام روی آورده و خواستار تحول بنیادین در این امور گردیدند و برای رسیدن به مقصود خویش، شهروندان را به «مقاومت» و «شورش» در برابر قانون و نظام فراخواندند و خود بر ایستادگی تا رسیدن به مقصود- که در ظاهر ابطال انتخابات و در باطن مختل و ملغی کردن نظام بود- تاکید ورزیدند. این موضوع طی یک دوره ۱۰ تا ۱۵ روزه اغتشاش هایی را در پی داشت و نگرانی هایی را در داخل و خارج کشور پدید آورد و هزینه های سنگین کشور را در عرصه بین المللی در پی داشت. این وجه « تهدید» این حوادث بود.

 

اما در عین حال وقتی عده ای از چهره ها و احزاب و دسته های سیاسی آنچه را در دل نسبت به نظام دینی پنهان می داشتند، آشکار کردند و برای «آزمودن» نظام، مردم و رهبری همه دار و ندار خود و پشتیبانان خارجی را به میدان آوردند، یک فرصت را در اختیار نظام قرار دادند تا جمهوری اسلامی تکلیف خود را با کسانی که با مبانی نظام و خط امام سر دشمنی دارند و در عین حال به تصرف مناصب مهم نظام چشم دوخته اند، روشن گرداند.

 

انقلاب اسلامی در تجربه تاریخی خود یک بار در ماههای اول پس از پیروزی، در مواجهه با فتنه حزب خلق مسلمان تا مدت ها روش مماشات را در پیش گرفت ولی با این وجود رهبر این جریان یکی دو سال بعد فتوای قتل امام و برچیدن نظام را صادر کرد و با گروه قطب زاده در کودتا هماهنگ شد. در نهایت نظام با برخورد قاطع این فتنه را خنثی کرد. در غائله بنی صدر نیز نظام تا مدت ها حداکثر مماشات را به خرج داد ولی زمانی که بنی صدر با منافقین برای براندازی وارد عمل شد، نظام رودربایستی را کنار گذاشت و به برخورد قاطع روی آورد. در ماجرای آقای منتظری نیز حضرت امام تا مدت ها حداکثر خویشتنداری را به خرج داد و به تعبیر خودشان خون دلها خورد ولی وقتی پای حفظ اساس نظام به میان آمد، آقای منتظری را فاقد صلاحیت اعلام و او را برکنار کرد. امروز نیز جریانی که با چهره هایی نظیر خاتمی، موسوی و کروبی شناخته می شود، دوره مماشات و حوصله نظام را پشت سرگذاشته و کار را به نقطه ای رسانده که راهی جز برخورد قاطع و بدون ملاحظه با آن باقی نگذاشته است.

 

این در حالی است که جرم موسوی و… بدون تردید از جرائم بنی صدر ، رجوی و منتظری بسیار سنگین تر است ، چرا که در کودتای موسوی و… دست هائی در داخل و خارج، از عناصر کمونیست، منافق و لیبرال تا آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی درهم گره خوردند در حالی که در موارد گذشته چنین هم پیمانی با این شدت و حدت نبود اگرچه نتیجه آن اقدامات نیز تضعیف موضع انقلاب در مقابل موضع دشمنان خارجی بود. این هم پیمانی موسوی و… با دشمنان خارجی به تنهایی جرمی نابخشودنی است که به کودتا علیه نظام نیز گره خورده است.

اما در این بین، ما در مواجهه با رخدادهای خسارت بار پس از انتخابات شاهد دو خط موازی هستیم. یک خط را می توانیم خط «اصلاح و شفافیت» و خط دیگری را با تسامح خط «وحدت و رجعت» بنامیم.

 

خط اصلاح و شفافیت مبتنی بر حرکت از وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب است. بر این اساس باید قانون ستیزی ها و خودمحوری ها و هرچه که ضدارزش است اصلاح شوند یعنی تغییر در این نگرش کنند. انقلاب به عقب باز نمی گردد و براساس راه و ریلی که در اول کار، امام راحل عظیم الشأن بر مبنای اسلام ناب محمدی-ص- احداث کرده اند، به حرکت ادامه می دهد و به فتح افق های پیش رو چشم دارد. در این نگرش «شفافیت» حرف اول را می زند، ابهام پراکنی، دو دوزه بازی، حصارهای بلندی که دور خودکامگان کشیده شده و به آنان مجال می دهد تا به دروغ خود را معرف جامعه و رهبران آزادی و آگاهی بخوانند، همه باید کنار روند تا مردم بتوانند در «اتاق های شیشه ای» به نظاره واقعیت و تمیز بین سره و ناسره بنشینند. براساس این نگرش در مواجهه با فتنه گران و دست های تنیده در دستان دشمن خارجی-آمریکا و صهیونیزم- بیش از همه «آگاهی» نیاز است و این است که رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای روی عنصر بصیرت و تبیین اینهمه تاکید دارند.

 

اما برخی از افراد حاضر در جریانی که با عنوان «وحدت و رجعت» خطاب می شود، به جای اصلاح دنبال توجیه پلشتی ها و عادی دانستن آن ها و به جای شفاف سازی و حقیقت گرایی، دنبال بازگرداندن وضعیت گروههای سیاسی به شرایط قبل از خرداد ۸۸ می باشند. برخی از این منادیان آشتی در حالی که هیچ توجیهی برای اقدامات جنایتکارانه پس از انتخابات سران فتنه ندارند، مایلند این اتفاقات یک سره به فراموشی سپرده شوند که صد البته همراه با آن باید دستاورد مهم مردم و نظام در انتخابات عظیم ۲۲خرداد و معانی مشارکت ۸۵ درصدی نیز پایمال گردند.

 

در این میان «بدلکاران» وارد صحنه شده اند و از وحدت ملی تعبیری ساخته اند تا با حفظ موقعیت متجاوزان به حقوق مردم و حدود الهی و با حفظ منافع حیف و میل کنندگان بیت المال سازگار باشد. بدلکاران در شعبده بازی خود، کشور را درگیر بحران خوانده و وحدت مردم را مخدوش معرفی می نمایند اما موضوع از این قرار است که عده ای پس از خیانت و همدستی با دشمن از قطار انقلاب پیاده شده و بعد به فحاشی علیه مسافران و لوکوموتیوران روی آورده اند حالا عده ای از بدلکاران درصددند تا آنچه رخ داده را یک «سوءتفاهم» معرفی کرده، قطار را نگه دارند و هتاکان را بعنوان شهروندانی که کماکان صلاحیت اداره امور را دارند معرفی نمایند!

 

بدلکاران از قانون و لزوم نهادسازی- موازی با نهادهای قانونی- حرف می زنند در حالی که قانون اساسی و نهادهای مسئول برآمده از متن قانون و رای مردم را به قربانگاه برده اند. بدلکاران با چشم بندی، استوانه های مذهبی را نگران نحوه مواجهه دولت با شخصیت های مذهبی معرفی می کنند و تلاش وافری دارند تا با استناد به عبارتی از یک شخصیت مذهبی وانمود کنند که آنان در هیچ تاریخی به اندازه امروز از دولت آزرده نبوده اند و حال آنکه همه می دانند هیچکدام از دولت ها به اندازه دولت فعلی بر مبانی مذهبی ابتنا نداشته اگرچه پاره ای خطاهای غیرقابل اغماض نیز در آن دیده می شود.

اما تردستان بدلکار سخنی از رویکردهای عمدتاً غیراسلامی دولت های سازندگی و توسعه سیاسی در حوزه های سیاست، اقتصاد و فرهنگ و بی اعتنایی رؤسای آن ها به دغدغه های علما- در امور بنیادی- به میان نمی آورند. مراجع محترم در وضع طبیعی، حتماً از روی کار آمدن دولتی که به تعبیر حضرت آیت الله خامنه ای ارزش های مورد تاکید حضرت امام خمینی و ارزش های بومی را سر دست دارد و در مجامع بین المللی نیز از آن ها دفاع می کند، خشنودند. چنین دولتی حتماً با استقبال زایدالوصف مراجع مواجه می باشد. بدلکارانی که شب و روز در کار بدبین کردن استوانه های مذهبی به نظام و دولت هستند از نومیدی علما نسبت به دولت سخن می گویند!

 

بدلکاران با تردستی مدعی اند که نظام مشکل دارد وقتی می پرسی به چه دلیل؟ می گویند چون موسوی نتیجه را نپذیرفته است و چند نفری از مسئولان سابق نیز با او همراهند. از نظر این ها موضوعات مملکتی تا این حد سخیف شده اند که موافقت یا عدم موافقت یک کاندیدای شکست خورده با یک جریان، نظام را با بحران مواجه می کند!

 

بدلکاران با لاپوشانی ارتباط وسیع و پردامنه موسوی، خاتمی و… با کانون های ضدایرانی و ضدانقلابی، مسایل این فتنه گران را در حد اختلاف نظر دو یا چند کاندیدای انتخابات تنزل داده و چنین وانمود می کنند که اگر دو نفر از آنان طی بیانیه یا گفت وگوی رسانه ای التزام خود را به رهبری و قانون اعلام کنند، همه چیز حل و فصل می شود. این در حالی است که یک جریان سیاسی اگرچه با استفاده از مجال و مجرای قانون وارد میدان رقابت سیاسی شده ولی با نفی قانون و نهادهای منبعث از آن، علیه نظام کودتا کرده و اتفاقاً این کودتا توأم با خونریزی و خشونت هم بوده است- یعنی کودتایی از جنس شدید- این کودتاگران را چگونه می توان با یک بیانیه که برای آنان زیر پا گذاشتن آن حتماً آسانتر از زیر پا گذاشتن مبانی ناب مذهبی، راه روشن حضرت امام و قانون اساسی است به عنوان بخشی از نیروهای نظام پذیرفت؟

 

از حدود نیمه دوم آذرماه ۱۳۵۹ که ماشین جنگی صدام به گل نشست و متوقف شد و آثار شکست آن ظاهر شد عده ای در داخل و خارج به اسم اینکه این یک جنگ «برادرکشی» است! ببینید دو طرف جبهه مسلمانند و خون هر دو محترمند! تبلیغات وسیعی را به راه انداختند در آن روز بدلکاران با سرپوش گذاشتن بر ماهیت صدام حسین و جبهه ای که علیه انقلاب اسلامی و اسلام ناب محمدی(ص) با مشارکت آمریکا، اسرائیل، اروپا، ارتجاع عرب، منافقین و…. شکل گرفته بود، درصدد بودند گریبان صدام حسین را از دستان پرقدرت انقلاب اسلامی و رزمندگان برهانند. در این ماجرا نیز بدلکاران می خواهند هم دستی کفار، منافقین و منحرفین را با پارچه ای مخملین از انظار دور نگه دارند و دو طرف را نیروی انقلاب و نظام خطاب نمایند!

 

نظام جمهوری اسلامی برای دفع فتنه هزینه های سنگینی پرداخته و کودتاگران را در اتاق های شیشه ای قرار داده و واقعیت وجودی آنان را برملا کرده است بدلکاران می خواهند با تردستی نظام را بار دیگر گرفتار فتنه گران زیاده خواه و دیکتاتور نمایند اما این امر از توانایی و اختیار آنان خارج است. بدلکاران نه در نظام و نه در میان مردم آنچنان جای پایی ندارند.

 

رسالت : اندرشناسایی بیماری خود مردم پنداری

 

«اندرشناسایی بیماری خود مردم پنداری» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛آقای موسوی در تازه ترین اظهارات خود در مخالفت با مقوله ای که این روزها از آن به عنوان «وحدت ملی» یاد می شود می گوید :« تا موقعی که حق مردم قبول نشود و مردم به حساب نیایند، راه حلی پیدا نخواهد شد. اصل این است که به مردم احترام گذاشته شود، عقاید آنها قبول شود، باید به حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان برگردیم ، آن موقع راه حل خیلی راحت پیدا می شود»

 

در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری۴ نفر نامزد ریاست جمهوری بودند. ۸۵  درصد مردم که نصاب بی نظیری است در انتخابات شرکت کردند. مفهوم آن این است که عده ای در اندازه ۱۵ درصد به هر دلیلی در انتخابات شرکت نکردند. قطعا اینها از هموطنان ما بودند و جزء همین مردم هستند.

 

از این ۸۵  درصد بیش از دو سوم آنها به احمدی نژاد ، یک سوم آنها به موسوی و زیر یک درصد به کروبی رای دادند و آرای باطله بیشتر از آرای کروبی بود. همه این درصدها جزء  مردم این آب و خاک هستند.

 

آقای موسوی در این میان خود را نماینده۱۰۰ درصد مردم می داند و طوری حرف می زند که گویی۱۰۰  درصد مردم ایران به او نمایندگی داده اند که بگوید؛ «حق مردم در این مملکت قبول نمی شود به آنها احترام نمی گذارند، عقاید آنها مورد قبول واقع نمی شود»!!

 

سوال این است که آن۱۵  درصد چگونه و در کجا این نمایندگی را به آقای موسوی دادند که از قول آنها به طور مطلق سخن بگوید.

 

آن دوسومی که به آقای احمدی نژاد رای دادند کی و کجا به آقای موسوی نمایندگی دادند که او بیاید از سوی همه مردم سخن بگوید و آن افرادی که زیر یک درصد بودند و …

 

این خود بزرگ بینی از کجا آمده است ؟ در دنیای سیاست و سیاستمداران ما امراض زیادی داریم اما مرض «خود مردم پنداری» یک بیماری نوظهور در سپهر سیاست ایران و جهان است . در هیچ دموکراسی و حتی در نظام سلطنتی یک سیاستمدار به خود اجازه نمی دهد به نمایندگی از کل مردم – آن هم در  انتخاباتی که شکست فاحشی خورده – سخن بگوید. ظاهرا ایشان در این «گنده گویی» متوجه بیماری خود شده که در سخنان خود از نمایندگی کل مردم منصرف شده در جملات بعدی به عنوان نماینده اکثریت مردم سخن گفته است .

 

او می گوید:« تا هنگامی که اکثریت مردم اغتشاشگر نامیده شود راه حلی پیدا نمی شود» جالب اینجاست این سخنان را در جمع فراکسیون اقلیت مجلس زده است!

 

خوب ایشان برای بهبود بیماری خود در همین دیدار یک گام به جلو برداشتند و به جای «خود مردم پنداری» به «خود اکثریت بینی» تنزل کرده اند یعنی پذیرفته اند که نمی شود به نمایندگی از کل ملت صحبت کرد و به اکثریت خود را تخفیف داده اند. او بی هیچ دلیل و سندی هنوز خود را رئیس جمهور می داند و به نتایج انتخابات تن نداده و رای اکثریت مردم را به رسمیت نمی شناسد.

 

خوب حالا ببینیم آیا واقع بینانه است که او خود را نماینده اکثریت مردم بداند و به کسانی که به فرمان شورش او لبیک گفتند و به خیابانها ریختند بگوییم اکثریت مردم !

اولا چه کسی – جز خود او- گفته است اکثریت مردم اغتشاشگر هستند.

میلیشایی که در اجرای فرمان او و دستور واشنگتن و لندن از طریق تلویزیونهای ماهواره ای به خیابانها آمدند چند نفر بودند؟

 

ثانیا : ملت ما در گونه شناسی خود در دادگاههایی که علنی برگزار شد آنها را دیدند . آیا کسی می تواند دیدگاه آقای مهندس موسوی را تائید کند.

 

خود مهندس موسوی در همین دیدار در خصوص منظورش از وحدت می گوید: « در آستانه انتخابات زنجیره سبزی که میدان تجریش را به میدان راه آهن جوش داد یکی از بهترین مظاهر وحدت بود که همه اقشار مردم در آن شرکت کردند»

آیا تهران فقط میدان تجریش تا راه آهن است ؟ آیا همه ایران در همین خیابان خلاصه می شود؟ مردمی که در دیگر خیابانها و محلات زندگی می کنند آدم نیستند؟

 

بیماری «خود اکثریت بینی» یا « خود اکثریت پنداری» موجب می شود که ما جز خود و پندارهای خود  هیچ کس را نپذیریم.

 

بیماری خود اکثریت پنداری موجب می شود تاریخ گذشته و حال و آینده را انکار کنیم و حتی در وسعت جغرافیایی ای که حضور داریم دچار خطا شویم.

 

منشاء مشکلات همین «خود اکثریت بینی» بود که مهندس موسوی حاضر نشد داوری۶  فقیه و۶  حقوقدان شورای نگهبان به عنوان عالیترین مرجع داوری وفق قانون اساسی نتایج انتخابات را قبول کند. همین «خود مردم بینی» بود که باعث شد ولایت فقیه را به عنوان فصل الخطاب منازعه و اختلاف تلقی نکند و آقای موسوی خود شاکی و خود قاضی و خود هم مجری حکم باشد . حکم چه بود؟

 

حکم این بود که هر کس ایشان را رئیس جمهوری همه مردم یا اکثریت مردم نداند، باید دریک شورش و اردوکشی خیابانی نابود شود. لذا مرگ بر دیکتاتور (بخوانید مرگ بر اکثریت) اصلی ترین شعار فرقه «خود اکثریت پنداران» در آشوبهای خیابانی شد!

 

دیکتاتوری چیست؟ برنتابیدن رای اکثریت ،  برنتابیدن حق حاکمیت مردم، برنتابیدن اصول لایتغیر قانون اساسی و …

بالاخره دیکتاتوری یعنی نفی شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی که متاسفانه روز قدس شاهد آن از سوی فرقه «خود مردم پنداران» بودیم.

 

شعار جمهوری ایرانی «به جای جمهوری اسلامی» از رسانه های رژیم صهیونیستی با اشتیاق زایدالوصفی از جنبش موسوم به سبز پخش شد.

 

بیماری «خود مردم پنداری» آقای موسوی را به وادی ای کشانده است که راه حلی برای حل مشکلات نمی بیند جز به رسمیت شناختن پندارهای خود، آیا می شود یک ملت بیدار و آگاه و انقلابی را به پذیرش این پندارهای بیمارگونه دعوت کرد؟ بی تردید پاسخ منفی است.

 

اینجاست که همه تلاش دلسوزان برای نجات شکست خوردگان انتخابات اخیر به نتیجه نمی رسد و ما باید در اندوه و تاسف حذف – بخوانید خودکشی – یک ضلع از اضلاع رقابت در انتخابات های آینده بمانیم.

 

روزنامه‌ی کیهان / سعدالله زارعی