شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
آخرین مقالات :
خانه » ابعاد جنگ نرم » قدرت نرم؛تحول درمبانی اعمال قدرت

قدرت نرم؛تحول درمبانی اعمال قدرت

تدوین؛ علی محمد نائینی
عضو هیات علمی دانشگاه امام حسین(ع)

سرآغاز

قدرت (Power) یعنی توانایی تاثیر گذاردن بر رفتار دیگران برای دست یابی به اهداف خویش (دیکشنری آکسفورد، ۲۰۰۳ ). یا به تعبیر میرز (۲۰۰۵) قدرت یعنی اعمال نفوذ بر دیگران برای تغییر اراده و رفتار آنان. قدرت نرم (Soft power) عبارت است از توانایی شکل دادن به علائق دیگران و هدایت رفتار آنان بدون بهره گیری از زور (جوزف نای، ۲۰۰۳). یا به تعبیر دیگر، قدرت نرم عبارت است از تاثیر نهادن بر ارزش ها، نهاد‌ها و سیاست ‌های کشور‌های آماج با استفاده از جاذبه الهام بخش (کلین، ۲۰۰۷ ). مفهوم «قدرت نرم» برای اولین بار توسط جوزف نای،نظریه پرداز برجسته آمریکایی در مقاله ای با عنوان «misleading metaphor of decline» در نشریه «atlantic» در مارس ۱۹۹۰ مطرح گشت.وی در این مقاله می گو ید؛«اگر آمریکا تنها دو درصد از تولید ناخالص ملی خود را به برنامه ای اختصاص دهد که هم آموزش داخلی را ارتقاء داده و هم کمک های موثر واطلاعات مورد نظر رابه خارج برساند،به قدرتی متفاوت وعمیق تر از «hard power» دست می یابد که به آن می گو ئیم «soft power » نای، پس از آن در کتاب خود تحت عنوان«bound to lead»که در همان سال به چاپ رسید،این مفهوم را مورد بررسی بیشتری قرار می دهد.در این کتاب می کوشد تا نشان کند، آمریکا نه تنها به لحاظ قدرت اقتصادی ونظامی،بلکه در «بعد سوم قدرت» به نام«قدرت نرم»نیز قوی ترین کشور محسوب شده واز این جهت بی همتا است.او این مفهوم را نخستین بار این گونه تعریف می کند«قدرت نرم توانایی کسب چیزی است که می خواهیم،از طریق جذب به جای اجبارعمل نمائیم.»وی در ادامه می نویسد که این قدرت ،می تواند از طریق روابط با متحدان،کمک های اقتصادی و مبادلات فرهنگی حاصل شود.اودر این کتاب استدلال می کند که این قدرت می تواند موجب بوجودآمدن افکار مطلوب تر وکسب اعتماد بیشتر در کشور های دیگر شود. نای، مجددا در کتاب دیگر خود اصولی را برای سیاست خارجی آمریکا پیشنهاد می کند. وی استدلال می کند که در قرن جدید،ایالات متحده نباید تنها بر حفظ قدرت اقتصادی و نظامی‌خود که او «قدرت سخت» می‌نامد، تکیه کند بلکه باید در جهت جذابیت فرهنگ،ارزش‌ها و نهادهایی که «قدرت نرم» نامیده می شود تلاش نمایند، بنابراین آمریکا نیازمند بعد سوم قدرت خود بنام «قدرت نرم» است. این نویسنده نظریه پرداز، قدرت نرم را ناشی از جذابیت؛ «فرهنگ» ، «‌ایده سیاسی» ‌و «‌سیاست ‌خارجی کشور» ‌می‌داند. به زعم او، کشوری که واجد این «سه نوع جذابیت» و یا «منابع قدرت نرم» باشد، می‌تواند برفرهنگ، سیاست‌‌ و الگو‌های اجتماعی کشور‌های دیگر تاثیر بگذارد و اراده خود را به صورت غیر مستقیم بر آن‌ها تحمیل کند.

حدود یک دهه پس از ابداع مفهوم «‌قدرت نرم» ‌توسط جوزف نای، محققان دیگر نیز به کاوش پیرامون ابعاد و ماهیت آن پرداختند. به عنوان مثال، برگر (۲۰۰۴) در بحث پیرامون ابعاد فرهنگی جهانی شدن اذعان داشت که فرهنگ ‌های برخوردار از جذابیت نرم به منزله تهدیدی برای فرهنگ ‌های دیگر محبوب می‌شوند. چه، متولیان و حامیان این فرهنگ ها، عناصر و مولفه ‌های فرهنگی خویش را به تدریج به سایر فرهنگ‌‌ها «‌اشاعه» ‌می‌دهند و سرانجام با تغییراتی که در فرهنگ کشور‌های آماج ایجاد می‌کنند، نظام سیاسی و ساختار‌های اجتماعی آن کشور‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهند. از این بیان می‌توان چنین نتیجه گرفت که از نظر این نویسنده، قدرت نرم یک کشور، برای کشور‌های آماج، تهدید تلقی می‌شود. چه، جذابیت حاصل از قدرت نرم کشور مبدا، ناخواسته بر افکار، باور‌ها و رفتار، به ویژه رفتار سیاسی، مردم کشور مقصد تاثیر می‌گذارد و نظام و نظم مستقر کشور مقصد را دچار «‌چالش» ‌می‌سازد. چنین ادعایی که مورد تائید نویسندگان و محققان دیگر نیز قرار گرفته است. به این معنی است که؛ مکانیسم اصلی مورد استفاده کشور‌های غربی، به ویژه آمریکا، در تسریع و تسهیل فرایند «‌جهانی سازی»، ‌استفاده از قدرت نرم است. چنین قدرتی، به ویژه از حیث فرهنگی، موجب می‌شود تا مردم کشور‌های مختلف، نظیر کشور‌های اسلامی، «‌زندگی را به گونه ایی دیگر معنا بخشیده و پدیده‌‌ها را به شکل دیگری تفسیر نمایند» .

روزل و دیگران (۲۰۰۷) نیز در بحث پیرامون قدرت نرم کشور‌های مختلف، رابطه قدرت نرم یک کشور و احساس تهدید از سوی کشور‌های دیگر را مورد بررسی قرار داده اند. به زعم آنان کشور‌های برخوردار از قدرت نرم بالا (از حیث علمی، فرهنگی، ایدئولوژیکی و سیاسی )، جاذبه ویژه‌ای برای مردم کشور‌های نا برخوردار از این منابع قدرت دارند. از همین روی همواره آن کشور‌ها را تهدید می‌کنند .

اما محققان دیگر، نظیر وایت و دیگران (۲۰۰۸) معتقدند که کشور‌های برخوردار از «‌ابزار‌های اطلاع رسانی» ، حتی اگر از قدرت نرم بالایی هم برخوردار نباشند، به خودی خود برای کشور‌های رقییب خود «‌تهدید» ‌تلقی می‌شوند. چه، آنان با دستکاری اطلاعات و ارائه و نشر دلخواه، قادرند بر مردم کشور‌های آماج تاثیر بگذارند و نگرش‌‌ها و نظرات سیاسی و اجتماعی آنان را، آن گونه که می‌خواهند، شکل دهند. بطور کلی جوزف نای، سه نوع قدرت در عصر جهانی اطلاعات، شناسی می کند وساختار آن را در قالب جدول زیر به نمایش می گذارد.

جدول۱:ابعاد قدرت نرم از منظر نای(۲۰۰۴)

ابعاد قدرت

رفتار

منابع

سیاست های دولت


قدرت نظامی

اجبار

بازدارندگی

فرماندهی


تهدید

زور

دیپلماسی

اجبار

جنگ

اتحاد


قدرت اقتصادی


ترغیب

اجبار


پاداش

تحریم

کمک

رشوه

تحریم


قدرت نرم


برنامه ریزی

جذاب

ارزش ها

فرهنگ

سیاست ها

نهادها


دیپلماسی عمومی

دیپلماسی دوجانبه

و چند جانبه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • مفهوم شناسی قدرت نرم
  • مفهوم قدرت
  1. یکی از بحث انگیزترین مفاهیم علوم اجتماعی و سیاسی است.
  1. اغلب به معنی فرمانروایی یا صفت فردی جهت شرح توانمند یهای گروهی در متن اجتماعی با در مقایسه با گروهای دیگر به کاررفته است.
  2. بسیاری آن را مرتبط با مفاهیمی مثل نفوذ ، اجبار وکنترل می دانند.
  3. با توجه به تنوع کاربرد، می توان گفت به تعداد نظریه ها ، مفهوم قدرت وجود دارد.

  • تعریف قدرت

توانایی اعمال اراده ( رسیدن به هدف ) یک بازیگر به بازیگردیگر و سایر بازیگران

روشهای اعمال قدرت

  • ترغیب

ارائه پیشنهاد به طرف دیگر یا بحث در مورد آن و بدست آوردن پاسخ مطلوب بدون مطرح کردن صریح احتمال پاداش و یا تنبیه ( حمایت از دولت مورد نظر در مجامع بین اللمللی ، موضع گیری

یا عدم موضع گیری در یک موضوع خاص و…)

  • پاداش

دادن پاداش یا انجام عملی به نفع طرف مقابل در قبال تمکین در مقابل خواسته های حریف ( افزایش کمک خارجی، کاهش تعرفه های گمرکی برای کالاهای وارداتی و…)

  • تهدید به تنبیه

تهدید به انجام یک عمل برای تمکین در مقابله خواسته های حریف ( تهدید به محروم ساختن از کمکهای خارجی ، تهدید به اقدام نظامی ، افزایش تعرفه های گمرکی، قطع رابطه سیاسی و…)

  • اعمال زور

کاربرد خشونت و روشهای سخت جهت اعمال اراده به دیگران ( کمکبه گروههای معارض جهت براندازی، جنگ، اشغال بخشی از سرزمین و…)

  • مفهوم قدرت نرم
  1. رسیدن به نتایج دلخواه بدون هزینه محسوس و تهدید
  1. هدایت دیگران به استقبال از آنچه شما به دنبال آن هستید
  2. روش غیر مستقیم برای رسیدن به اهداف
  3. دمتقاعد سازی دیگران
  4. توانایی شکل دهی ترجیحات دیگران
  5. تن دادن به خواسته های شما از روی رضایتمندی
  6. بدست آوردن اهداف با جذب و اقناع سایرین
  7. اساس قدرت نرم، در ارزشها، فرهنگ و نحوه رفتار کشورها در سطح بین المللی است، در واقع قدرت نرم، ایجاد حس مشروعیت برای اهداف بین المللی یک کشور است.
  • تفاوت قدرت نرم و سخت
  1. حوزه اعمال قدرت سخت نظامی و اقتصادی و قدرت نرم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.
  2. اعمال قدرت نرم بیچیده و محصول برارزش ذهنی نخبگان است در حالی که اعمال قدرت سخت عینی، واقعی و محسسوس است.
  3. روش اعمال قدرت سخت استفاده از زور و اجبار است و در حالی که قدرت نرم از روش القا، اقناع سازی بهره گیری می شود.
  4. هدف در قدرت سخت، تصرف و اشغال سرزمین و دستگاههای سیاسی است در حالی که هدف در قدرت نرم تأثیر گذاری بر اندیشه، الگوهای رقتاری، انتخاب ها و فرآیند تصمیم گیری است.
  5. مفهوم امنیت در رهیافتهای سخت به معنای نبود تهدید خارجی است ولی مفهوم امنیت در رهیافتهای نرم شامل امنیت ارزشها و هویتهای اجتماعی است.
  6. کاربرد قدرت سخت محسوس و همراه با عکس العمل فیزیکی و برانگیختن است در حالی که قدرت نرم به دلیل ماهیت غیرعینی و محسوس آن، فاقد عکس العمل است.
  • تاریخچه ورود عبارت قدرت نرم به علوم سیاسی و روابط بین الملل:
  1. مهم ترین نظریه برداز و تولید کننده ادبیات نظری مفهوم قدرت نرم، جوزف نای، نظریه برداز برجسته امریکایی است که در مقاله ای در مارس ۱۹۹۰ این مفهوم را مطرح می کند.
  2. او در این مقاله می گوید:

« اگر امریکا تنها ۲در صد درآمد نا خالص ملی خود را به برنامه ای اختصاص دهد که هم آموزش داخلی را ارتقاء داده و هم کمکهای موثر و اطلاعات مورد نظر را به خارج برساند، به قدرتی متقاوت

و عمیق تر از Hard-powerدست می یابد که به آن می گوییم Soft-power ».

  1. او در کتاب خودش می کوشد، ثابت کند که امریکا بر عکس دیدگاه افول ابر قدرتی آن، نه تنها به لحاظ قدرت نظامی، اقتصادی، بلکه در بعد سومی از قدرت به نام « قدرت نرم» قوی ترین کشور محسوب شده و بی همتا است.
  2. نخستین بار این مفهوم را تعریف می کند:

« قدرت نرم، توانایی کسب چیزی است که می خواهیم، از طریق جذب به جای اجبار»

  1. او می گوید این قدرت از طریق زیر بدست می آید:

۱-۵-روابط با متحدان

۲-۵-کمکهای اقتصادی

۳-۵-تبادلات فرهنگی

  1. این نوع قدرت موجب بوجود آمدن افکار عمومی مطلوب تر و کسب اعتماد بیشتر در کشورهای دیگر شود.
  2. او توصیه می کند امریکا در قرن جدید علاوه بر حفظ قدرت نظامی و اقتصادی خود باید در جهت جذابیت فرهنگ، ارزشها و نهادهایی که « قدرت نرم» نامیده می شود تلاش و سرمایه گذاری کند. به عبارت دیگر امریکا نیازمند تقویت « بعد سوم قدرت» خویش یعنی « قدرت نرم» است.

منابع قدرت نرم

منابع قدرت نرم از منظر « جوزف نای» عبارت است از:

  1. فرهنگ، جایی که برای دیگران در آن حوزه جذابیت وجود داشته باشد.
  2. ارزشهای سیاسی، ( ایده سیاسی کشور) هنگامی که این ارزشها برای کشورها در خانه و خارج از خانه اجرا می شود.
  3. سیاست خارجی آن کشور، هنگامی که از دید دیگران به عنوان سیاستهای مشروع در نظر گرفته شود و دارای اقتدار اخلاقی باشند.

شاخصهای قدرت نرم در محیط خارجی

  1. تعامل با سازمانهای بین المللی
  2. تعامل مثبت با موضوعات جهانی
  3. ارتباطات دیپلماتیک موثر و گسترده
  4. سیاستهای راهبردی مقبول
  5. عکس العمل مناسب در برابر مسایل تضعیف کننده امنیت ملی
  6. میزبانی سازمانها، کنفرانسها و نمایشگاههای بین المللی

 

شاخصهای قدرت نرم در محیط داخلی

شاخصها

مؤلفه ها

فرهنگ

  1. جایگاه علمی
  2. تمدن
  3. هنر
  4. ادبیات
  5. سنن و میراث فرهنگی
  6. خصایص منحصربه فرد ملی

اجتماع

  1. میزان امنیت و انسجام اجتماعی
  2. کارآمدی دولت
  3. مذهب و عقاید
  4. موقعیت جامعه مدنی

اقتصاد

میزان برخورداری از رشد اقتصادی و رفاه اجتماعی

رسانه

توانمندی کمی وکیفی رسانه ای

ورزش

موقعیت و رکوردهای جهانی

بخش سوم: قدرت فرهنگی- سیاسی

از آنجا که «قدرت» جوهرهه اندیشه و عمل سیاسی را تشکیل می دهد، از این رو
می توان گفت هر گونه اندیشه سیاسی‌ای، خواه آشکار و خواه ضمنی، دربردارنده فهم خاصی از قدرت است. قدرت کنشی است که شخص یا گروه یا دولتی را در اعمال امور و منویات خود بر دیگران قادر می سازد یا خلاصه ای از راه های گوناگون می باشد که به وسیله آنها رفتار دیگران تحت کنترل در می آید.

در اندیشه سیاسی اسلام، منشأ قدرت از آن خداوند متعال است و همه قدرت های مادی و معنوی قائم به قدرت خداوند است. بر این اساس، کارکرد قدرت در اندیشه سیاسی اسلام را می توان چنین برشمرد:

    1. برقراری نظم و امنیت
    2. برقراری و تامین قسط و عدل
    3. قدرت به عنوان عامل بازدارنده
    4. کسب آزادی و رفع موانع دعوت به حق
    5. تهذیب نفوس و تامین سعادت انسان ها
    6. کسب و نگهداشت نظام سیاسی

«قدرت ملی» را می توان توانایی، اراده، استعداد و ظرفیت یک واحد سیاسی یا یک ملت دانست که با اتکای آن، دولت و ملت می توانند آرمان ها، اهداف و منافع ملی خویش را حفظ نموده و توسعه دهند. قدرت ملی دارای مولفه های متعددی است که از جمله آنها می توان به قدرت جغرافیایی، قدرت انسانی- اجتماعی، قدرت فرهنگی، قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی، قدرت دفاعی و امنیتی اشاره نمود.

قدرت در چهره جدید خود کم ترین مقاومت را ایجاد می نماید، لزوماً چهره آشکار ندارد، پخش است و در همه چیز و همه جا هست، جسم و جان انسان ها را به تسلیم خود
در می آورد، مرز و حصار نمی شناسد، با فرهنگ و تفکر عجین است و مقابله های غیرهمجنس را برنمی تابد. به تعبیر کلی تر، قدرت در چهره جدید خویش رویکردهای نرم‌افزاری پیدا نموده و این بر خلاف نگرش سنتی قدیم است که رویکردهای سخت‌افزاری به ویژه در بعد نظامی و تا حدودی اقتصادی داشته است. این موضوع نیاز اساسی برای نخبگان و کارگزاران فرهنگ ساز و هدایت کنندگان افکار عمومی جامعه است که با چهره های نوین قدرت ملی آشنایی داشته و همچون گذشته در فهم و شناخت سنتی خویش از ماهیت تهدیدات غوط ور نباشد.

مولفه های قدرت فرهنگی- سیاسی، بنیادی ترین مولفه قدرت ملی، به ویژه در جمهوری اسلامی ایران، نظام سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی است، که در آن، «فرهنگ» بارزترین چهره نظام است و ام القرای جهان اسلام بودن نظام و الگو بودن آن برای محرومین، مستضعفین و مسلمانان سراسر جهان و تضاد آشتی ناپذیری که بین این نظام و نظام سلطه جهانی وجود دارد، بر اهمیت مسائل «سیاسی» ان افزوده است. مولفه های قدرت
فرهنگی- سیاسی دارای ابعاد و عناصر متعددی است که از جمله آنها می توان موارد زیر را برشمرد:

الف) عناصر اعتقادی و معنوی قدرت فرهنگی- سیاسی

  1. مکتب (ایدئولوژی)

منظور از «مکتب» در این بحث، مفهوم گسترده و فراگیر آن است که در اصطلاح شامل جهان بینی (نوع نگرش ها نسبت به هستی و انسان و جامعه) و ارزش ها ( باید و نبایدها اعم از مقررات اعتقادی، اخلاقی یا فقهی و آداب فرعی) می باشد. بنابراین، هدف این بحث صرفاً وجود یک ایدئولوژی سیاسی نیست، بلکه مکتبی است که سیاست و ایدئولوژی سیاسی، بخش جدائی ناپذیر از آن است و با سایر شئونش ارتباطی تنگاتنگ دارد. «ایدئولوژی» بیشتر بیانگر اندیشه ها و اعتقادات و اخلاقیات افراد جامعه است. بنابراین غیرمادی و نامحسوس
می باشد. در تعریف ایدئولوژی «یا مکتب» گفته اند:

«یک ایدئولوژی عبارتست از مجموعه ای از دانش ها، اندیشه ها و بینش های منظم انسان نسبت به هستی، انسان، جامعه و حکومت که بر مبنای اصول عقلانی مورد باور شرعی قرار گرفته و تبدیل به اعتقادات مسلم شده است؛ به گونه ای که تمام جنبه های زندگی انسان اعم از اندیشه، گفتار و کردار در برگرفته و داری حالت قداست خاصی نیز می باشد

ایدئولوژی یا مکتب یکی از عوامل اساسی «قدرت ملی» محسوب می شود. به ویژه زمانی که ایدئولوژی یا مکتب با ملیت یک واحد سیاسی درهم می آمیزد. ایدئولوژی هر کشوری بر سیاستها، استراتژیها و برنامه های اجرایی آن کشور تاثیر فراوان و گاه تعیین کننده دارد.

در بررسی مکتب یا ایدئولوژی به عنوان یکی از عناصر اساسی قدرت ملی یک واحد سیاسی باید به مبانی فرعی آن نظیر میزان شناخت توده مردم از مکتب، میزان تطبیق شناخت مردم با واقعیات مکتب، میزان باور و اعتقاد مردم به آن مسلک یا مرام و میزان پایبندی مردم به مقررات ایدئولوژی را چهار رکن اساسی شناخت، باور، عمل، و استمرار در عمل، تبدیل به عامل قدرت می کند.

از موارد مهم نقش مکتب در افزایش و گسترش قدرت ملی، بسط و گسترش حوزه مشروعیت نظام سیاسی است، زیرا مشروعیت بیانگر رابطه میان رهبران و افراد جامعه است و در صورتی که افراد جامعه گفتار و عملکرد رهبران را مشروع و صحیح بدانند، به آنها اعتماد می کنند و با آنان برای اجرای صحیح تصمیمات همکاری و مشارکت می نمایند.

۲٫ تاریخ و تمدن جامعه

دورانهای گذشته و دنیای معاصر، و جهان معاصر با تاریخ گذشته در هر جامعه ای پیوند گسست ناپذیر دارد. نسل حاضر در هر جامعه با ارتباط نظام یافته ای که با نسل های گذشته خویش برقرار می نماید و به نسبت حقایقی که از انها درک نموده و واقعیاتی که دریافت
می نماید، تاریخ امروز و فردای خویش را می سازد. لذا دنیای معاصر هر جامعه با دنیای گذشته آن جامعه گره خورده است.

حوادث تاریخی هر جامعه شامل اتفاقات، رخدادها، تحولات، دگرگونی ها، فرازها، نشیب ها، اوج ها، سقوط ها، تعالی ها، انحطاط ها، شکل دهنده فرهنگ و تمدن امروز آن جامعه است. فرهنگ به عنوان اخلاق، ادب و الگوی رفتاری جامعه، از میان کلام و آثار اهل معرفت جاری می گردد و در سیر تاریخی خویش به تدریج، همه امور انسانی جامعه را تحت الشعاع خویش قرار داده و همه صورت ها و قالب های حیات یک ملت را به رنگ خویش در می آورد. تمدن وجه صوری و مادی حیات آدمی در عرصه خاک است. مصداقی خارجی و عینی از فرهنگ و همه باورهای یک ملت است که در قالب مناسبات مادی، خود را می نمایاند.

شهرسازی، مسکن، پوشش، صنایع، داد و ستد و دیگر مناسبات و امور مبتلا به آدمی اگرچه در وجه درونی در نظام اخلاقی و فرهنگی دارند، اما وجه بیرونی آن در پیوندی نزدیک و متجانس، تمدن یک قوم را به وجود می آورند. تمدنی که همه ویژگی های نظام اخلاقی و فرهنگی آن ملت را داراست.

در هر حال می توان گفت که تمدن صورت حیات اسنان است و فرهنگ روحی است که در کالبد تمدن دمیده می شود تا حرکت و جنبش آن را سبب شود.

بر این اساس می توان هویت تاریخی و تمدنی هر جامعه را از جمله مهم ترین عومل قدرت فرهنگی- سیاسی و میراث فرهنگی هر ملت را از جمله سرمایه های اساسی قدرت
فرهنگی- سیاسی آن جامعه به شمار آورد.

۳- مراکز مذهبی و فرهنگی

مراکز مذهبی و فرهنگی شامل مساجد، بقاع متبرکه ائمه معصومین علیهم السلام و
امام زادگان، کتابخانه ها، دانشگاه های علوم و معارف دینی و حوزه های علمیه از جمله مراکز عمده تولید و بازتولید جنبه های اعتقادی و معنوی جامعه به شمار می آیند. در ارتباط با این مراکز است که جنبه های شناختی افراد جامعه افزایش پیدا می کند. روح و جان انسان صیغل یافته و از این طریق آرامش و طمأنینه ( که امروزه از آن به عنوان بهداشت روانی یاد می شود) را برای افراد به ارمغان می آورد. ارتباط معنوی با خداوند متعال و ائمه معصومین علیه السلام تحکیم یافته و موجبات تقویت انگیزه رفتارهای اعتقادی و مذهبی را فراهم
می آورد. باورهای دینی و مذهبی تعمیق یافته و ضمن تحکیم روابط اجتماعی و تقویت همکاری و تعامل میان افراد جامعه، هویت فرهنگی، اعتقادی و معنوی جامعه را حفظ و تقویت می نماید. به آرمان ها و هدف های مکتب قداست می بخشد، روح تعهد و مسئولیت در مومنان می دمد و موجب می شود که افراد خداشناس و خداباور به خودآگاهی و خودباوری رسیده و مرعوب و مقهور فرهنگ و تمدن الحادی و بیگانه نشوند.

  1. اطاعات از اوامر الهی، ترویج معروفات و پرهیز از منکرات

خاستگاه تعالیم آسمانی، فطرت انسانی است و این امتیاز، مهمترین برتری فرهنگ اسلامی بر فرهنگ الحادی غرب است. با شکوفا کردن فطرت «کمال جویی» و «خداپرستی» افراد جامعه می توان شخصیت های مذهبی افراد را از هر گونه آسیب پذیری مصون داشت. مصونیت شخصیت مذهبی افراد جامعه از آسیب پذیری ها، زمینه پاسداری از فرهنگ خودی و صیانت از هویت ملی جامعه را فراهم آورده و به رشد و تعالی جامعه کمک خواهد کرد.

در سنت الهی و سیر در تاریخ گذشتگان مشاهده می گردد که یکی از عوامل انحطاط جوامع و تمدن ها غفلت از یاد خداوند، غرور، طغیان، فساد، فحشا و ترویج منکرات در جامعه
می باشد. به ویژه فساد هیئت حاکمه کشورها که موجب بدبختی و عقب ماندگی ملت هاست. اطاعت از اوامر الهی، ترویج معروفات و پرهیز از منکرات در هر جامعه ای عنایات، برکات و امدادهای الهی را در پی داشته و قدرت معنوی و نفوذ جامعه را در بین دیگر جوامع افزایش خواهد داد.

ب) عناصر انسانی و اجتماعی قدرت فرهنگی- سیاسی

۱- جمعیت و نیروی انسانی

جمعیت عبارتست از تعداد افرادی که در چارچوب یک دولت مشخص زندگی می کنند و تابعیت آن دولت را پذیرفته اند. جمعیت خود جنبه آماری و کمی دارد، ولی در استفاده از آن به عنوان یک عامل اساسی در قدرت ملی باید به کیفیت افراد تشکیل دهنده آن نیز توجه داشت. در کتاب «اصول روابط بین‌الملل و سیاست خارجی» در مورد اهمیت این عنصر آمده است« اهمیت اکثریت جمعیت برای تشکیل قدرت ملی آشکار به نظر می رسد. تمام کشورهای بزرگ جهان امروزه دارای جمعیت انبوه می باشند. این یک اصل قدیمی است ه می گفتند هر که جمعیتش بیشتر، قدرتش بیشتر. موسولینی زمانی خطاب به ایتالیایی ها چنین گفت:‌«بگذارید روشن با شما سخن بگویم، چگونه می توان چهل میلیون نفر ایتالیایی را با نود میلیون آلمانی و دویست میلیون جمعیت اسلاو مقایسه کرد…»

تاریخ سیاسی جهان بویژه در قرن بیستم نشانگر رابطه بین قدرت ملی و جمعیت یک کشور است. تئوریستهای نظامی نیز جمعیت را یکی از ارکان چهارگانه جنگ در کنار تاکتیک، لجستیک و فن آوری می دانند. در مبحث تأثیر جمعیت و ویژگی هایش بر قدرت ملی کشور، باید به عوامل جمعیت نظیر طرز تفکر، روحیه، آداب، رسوم، مهارت، تخصص، سطح دانش، سطح بهداشت، کثرت توانایی جسمی و روحی، کنترل جمعیت، اعتقادات ونیز توجه کرد.

جمعیتی می تواند باعث افزایش قدرت یک کشورشود که فعال، پرتوان، متخصص، متعهد و مومن باشد. معمولاً در برخی از کشورهای پرجمعیت عوملی نظیر کمبود مواد غذایی،
سوء تغذیه، عدم بهداشت، بی سوادی، فقر و ناآگاهی و … باعث کاهش قدرت ملی می شوند.

۲- همگرایی، وحدت ملی و انسجام

از عوامل کلیدی و محوری پیدایش قدرت ملی، وجود احساس وحدت و یگانگی در بین افراد کشور است. بدین معنی که همه مصمم باشند تا با همکاری و همدلی تمام تلاش ها را در جهت پیشبرد مقاصد ملی هدایت نمایند و در مواقع تهدید از طرف بیگانگان در سایه همبستگی عمومی ثبات و امنیت کشور را از هر گونه خطری محافظت نمایند.

تضادهای قومی و نژادی و عقیدتی غالباً در کشورهای در حال توسعه به افکار ناحیه گرایی و تجزیه طلبی تبدیل می گردد. کشوهایی که از تنوع های یادشده برخوردارند با مشکل مواجه می شوند. زیرا آرمان های قوم گرایی و نژادپرستی و اختلافات مذهبی موجود در این قبیل کشورها مورد بهره برداری دشمنان خارجی قرار می گیرد و زمینه های دخالت بیگانگان را در امور داخلی کشور به صورت های مختلف از جمله راه اندازی جنگ های چریکی و
شورش های براندازی فراهم می سازد. وجود اختلافات و افتراقات در چنین کشورهایی، ضعف قدرت حکومت را در پی دارد.

۳- منش ملی

کشورهای مختلف از نظر خصوصیات و منش ملی و باورهای اجتماعی با هم معمولاً متفاوت هستند. خصوصیات ملی و فرهنگی جوامع تأثیر فراوانی در ارزیابی قدرت آنها دارد. همبستگی، تلاش، پشتکار، نظم، مهارتهای فردی در کاربرد فن آوری های پیشرفته، ایثار و از خود گذشتگی در راه وصول به مقاصد ملی، تحمل شداید و مشکلاتی نمونه هایی از منش و خصوصیات ملی هستند.

از نظر فرهنگی، طریقه اندیشیدن و نحوه عمل مردم یک کشور در پیشبرد مقاصد ملی آن نقش مهمی را ایفا می نماید. تعلیم و تربیت و برخورداری از بینش علمی و سیاسی مردم یک کشور، تشخیص صحیح موقعیت ژئوپولیتیکی کشور و درک صحیح منافع ملی بسیار موثر است. امروزه در اکثر کشورها اهمیت این مسئله درک شده و سرمایه گذاری های سنگینی جهت توسعه بینش و آگاهی اذهان مردم در زمینه های آموزشی و تربیتی صورت می گیرد.

۴- روحیه ملی

بهترین حالت روحیه ملی زمانی است که ویژگی های روحی، روانی، اخلاقی و اراده مشترک و مشابه باشد. در این صورت روحیه ملی محرک تلاش و پویایی در سطح عموم مردم می شود. قالباً در شرایطی که ملتی از روحیه خوبی برخوردار است، دولت و حکومت نیز مورد حمایت و تأیید عمومی است و اقدامات و تصمیمات آن در صحنه سیاست بین‌المللی از جانب ملت مورد پشتیبانی قرار می گیرد. در نتیجه چنین دولتی در تأمین منافع ملی خود از قدرت بیشتری برخوردار است.

یکی از عوامل موثر در روحیه ملی، میراث فرهنگی کشور است. تاریخ نشان می دهد که توانایی نظامی و قدرت دفاعی کشور و سایر خصوصیات آنان با میراث فرهنگی آنها ارتباط نزدیک داشته است. تمایل ملل و اقوام در بسیج و بکارگیری نیرو در صحنه بین‌المللی یا چیزی که مورخان آن را روحیه جنگجویی و نظامی گری خوانده اند متفاوت بوده و در گذر زمان نیز دچار تحول شده است.

۵- وجدان کاری

وجدان کاری یعنی ایفای کامل، صحیح و بی کم و کاست وظایف شغلی و کاری، بدون داشتن کم ترین چشم داشت اضافی و بدون وجود نظارت مستقیم یا غیرمستقیم بر عملکردها، بنابراین وقتی از «وجدان کاری» سخن گفته می شود، مراد این است که افراد جامعه دارای ویژگی ای هستند که در تمام مراحل انجام کار، وجدان خود را نسبت به چگونگی انجام آن حاضر و ناظر می بینند و آن را نسبت به صحت درستی عملکرد خود به داوری و قضاوت فرا می خوانند و بر اساس این داوری بی آنکه تحت نظارت یا مؤاخذه مستقیم یا غیرمستقیم قرار گیرند، به تصحیح رفتار در عملکرد خویش اقدام می کنند. «وجدان کاری» یکی از روش های اجتماعی در زمینه انجام وظایف و مسئولیت های شغلی و اجتماعی است که نقش مؤثر و تعیین کننده ای در تحول و توسعه جوامع ایفا می کند.

در بسیاری از کشورها کار، جایگاه و ارزش واقعی خود را به دست نیاورده و اعتلا و ارتقای فرد و جامعه و رابطه آن با کار و چگونگی انجام آن به کلی فراموش شده و افرد تنها از سر ناچاری و صرفاً برای بقا و امرار معاش کار می کنند. در صورتی که در ممالک پیشرفته و توسعه یافته، مدت هاست که «کار برای بقا» جای خود را به « کار برای ارتقاء» داده و کسب برترین های بین‌المللی در هر زمینه ای از جمله اهداف قطعی و بلند مدت آنهاست که در سایه تلاش و جدیت و انجام بهینه کار و بالابردن میزان بهره وری نیروی کار در پی دست یابی به آنند.

  1. انضباط اجتماعی

انضباط اجتماعی به معنای اطلاعات همه اعضای جامعه از قوانین، هنجارها و ارزش هایی است که اساس جامعه را تشکیل می دهند و مفاهیمی چون هماهنگی، انسجام و تعادل در روابط اجتماعی را شامل می شود. اجتماع و زندگی اجتماعی بدون ضابطه و قانون و نظارت دقیق بر اجرای آن، نه تنها به وجود نمی آید بلکه در صورت به وجود آمدن نیز دوام و استمرار نخواهد داشت و دیر یا زود شیرازه امور از هم پاشیده و شالوده اجتماع از بین خواهد رفت. در یک بیان کلی باید گفت که هرج و مرج و آنارشیسم به هیج وجه با اهداف و
آرمان های کوچک و بزرگ انسانی و تمدن بشری سازگاری ندارد و هیچ ملتی بدون رعایت دقیق و صحیح ضوابط و مقررات اجتماعی، روی سعادت و ترقی را نخواهد دید.

رابطه حکومت و نظم عمومی، یک رابطه دو طرفه و متقابل است. همانگونه که حاکمیت نقش اساسی در تحکیم انضباط اجتماعی دارد و مهمترین ضمانت اجرای مقررات است، انضباط اجتماعی نیز متقابلاًً مهمترین عامل دوام یک سیستم حکومتی بوده و فرهنگ رعایت قانون، احترام به قانون و خوی فرمان پذیری مردم از حکومت و تشکیلات حکومتی، حاکمیت را در نیل اهداف ملی یاری خواهد نمود. از آثار انضباط اجتماعی می توان به : کارآیی و بقای جامعه،‌توسعه و ترقی، سعادت و بهروزی و انسجام ملی نام برد.

ج) عناصر سیاسی قدرت فرهنگی- سیاسی

۱- رهبری

رهبری عنصری اساسی و هدایت کننده برای قدرت ملی یک کشور محسوب می شود و تقریباً با تمام عوامل و عناصر دیگر قدرت، دارای ارتباط آشکار است. حدود استفاده و بکارگیری عوامل قدرت را مواردی نظیر ویژگی های استراتژیکی، منابع طبیعی، نیروی انسانی و … تعیین می کنند. رهبری در ایجاد و تقویت یا تضعیف یا نابودی روحیه ملی و نیز ساختن شخصیت و منش ملی تأثیری عظیم دارد. اهمیت رهبری در زمان انقلاب، جنگ و سایر تحولات سیاسی- اجتماعی به مراتب آشکارتر می گردد، زیرا در این زمان ها هدایت امور و قرار دان آنها در یک مسیر و مجرای مشخص اهمیتی فوق‌العاده می یابد. هدایت امور انقلابی و جنگی نیز به رهبرانی کارآزموده، مجرب، پاک، باتقوا، متعهد و از جان گذشته دارد. به این ترتیب رهبری مفهومی وسیع و گسترده دارد و طیف وسیعی را از بالاترین تا پایین ترین رده دربر می گیرد و به طور کلی شامل تمام افرادی می گردد که در نحوه بکارگیری و بهره‌برداری از عناصر قدرت دخالت دارند. مدیریت، رهبری و فرماندهی از بارزترین و
برجسته ترین عناصر و عوملی هستند که در شکل گیری قدرت، گسترش و توسعه آن نقش دارند. به ویژه، اگر رهبران از نوعی «قداست مذهبی» برخوردار باشند و مردم برای آنها احترام خاصی قائل باشند، تأثیر آنها بر افزایش قدرت کشور مملوس خواهد بود. به عنوان نمونه رهبری حضرت امام خمینی(ره) در طول ده سال اول پیروزی انقلاب اسلامی یکی از موارد مهم و استثنایی تاریخ معاصر است.

رهبری نظامی یا فرماندهی افراد نظامی هم در زمان جنگ و هم در زمان صلح حائز اهمیت بوده و تعیین کننده قدرت ملی یک کشور است. همچنین مدیریت اقتصادی، فن آوری صنعتی و خدماتی نیز تأثیر شگرفی در گسترش و توسعه قدرت ملی، تقویت روحیه ملی، ایجاد حس همبستگی اجتماعی و تعاون و … دارد. رهبری دیپلماسی- به ویژه در زمان صلح- نیز به عنوان یک عامل مهم قدرت تجلی می یابد. زیرا دیپلماسی یک کشور، بیانگر قدرت آن، در بیرون مرزهایش می باشد و کیفیت دیپلماسی بستگی به میزان شایستگی و صلاحیت مقامات رهبری کننده آن دارد.

بنابراین در بحث رهبری، علاوه بر ویژگی خاص یک رهبر، مانند توانایی و سلامت، باید به ویژگی های عمومی رهبر، نظیر شجاعت و شهامت، مردم داری، حضور در صحنه، قداست معنوی، دانش و توانایی فکری، تدبیر سیاسی و … نیز توجه داشت. البته با توجه به اینکه حوزه فعالیت های سیستم حکومت قویاً تخصصی شده و از کثرت قابل ملاحضه ای نیز برخوردار شده است، باید موضوع رهبری را به انواع مختلف از جمله رهبران سیاسیمذهبی، رهبران سیاسی صرف، رهبران مذهبی صرف، رهبران اجرائی، رهبران اداری( مدیران)، رهبران دستگاه های اقتصادی، رهبران مجامع علمی، رهبران نظامی و … تفکیک کرد.
به علاوه، باید دانست که در قرون سابق نیز قدرت ملی دولت ها، دقیقاً متاثر از ویژگی ها و موقعیت رهبران جامعه بوده است.

۲- سازمان و شکل حکومت(نظام سیاسی)

ساختار و سازمان حکومتی، شیوه های گوناگون تصمیم گیری و سیاستگذاری های کلی کشور( جامعه سیاسی) تأثیر عظیمی در اتخاذ استراتژی های ملی و اجرایی آن کشور دارد. شکل حکومت، روابطی که حکومت با نهادهای سیاسی، با مردم جامعه و سایر جوامع
سیاسی (دولت ها) دارد نیز می تواند برای قدرت ملی کشور تعیین کننده باشد. گاه وجود یک دستگاه پیچیده بوروکراتیک و اداری مانع از آن می شود که یک دستگاه حکومتی، توانایی بهره برداری صحیح از منابع، امکانات و سایر عوامل قدرت را داشته باشد.

حکومت در کنار رهبری و سایر ویژگی های حکومتی(رهبر، حکومت و ملت) که شکل کلی دولت را تشکیل می دهند، به عنوان تعیین کننده ترین عوامل انسانی در قدرت ملی یک کشور مشخص می گردند. زیرا بکارگیری سایر عناصر و عوامل نیز در دست همین سه عامل اساسی است. علاوه بر این، در بحث از نوع حکومت، این موضوع مطرح میشود که از لحاظ استفاده از سیاست ها و استراتژی های داخلی و خارجی، کدام نظام ها کارایی بیشتری دارند. در اینجا به نظر آقای عبدالعلی قوام از اساتید روابط بین‌الملل توجه می کنیم:

اگر عامل مهم استمرار و عدم انقطاع در سیاستگذاریها را در نظر بگیریم نظام های دموکراتیک غرب از این لحاظ با مشکلاتی مواجه اند، زیرا در این نظام ها ممکن است برخی از رهبران بعد از برگزاری انتخابات عمومی، مجبور به ترک مشاغل خود شده و افراد جدید از حزب سیاسی دیگر و با خط و مشی دیگر را وارد صحنه کنند. ساختار کثرت گرایی
جوامع غربی… مشکلات بسیاری را در راه تنظیم و اجرای سیاست خارجی فراهم می کند و رهبران را در اینگونه جوامع با دشورایهایی روبه‌رو می سازند. در حالی که در جوامع سوسیالیست عدم حضور گروه های مزبور به گونه ای که در دمکراسی غربی مشاهده
می شود، به رهبران سیاسی و سیاستگذاران این فرصت را می دهند تا با تعدادی اندک از شرکت کنندگان در تصمیم گیری آزادانه مبادرت به اتخاذ استراتژی نمایند که در جهت تأمین منافع ملی آنها باشد.

از این دیدگاه، در نظام های توتالیتر و دیکتاتوری نیز اگر تا حدودی و به گونه ای سیاست خارجی مورد تأیید عموم باشد، رهبران سیاسی به نحو موثرتری عمل می کنند. با این وجود در چنین نظام هایی( نظام سوسیالیستی به دلیل عدم حضور گروه های گوناگون مردمی در صحنه سیاست و … نظام توتالیتری به دلیل عدم دخالت مردم در سیاست و …)

چون قاطبه مردم عملاً از حکومت پشتیبانی نکرده و آن را زا خود نمی دانند، هر حکومتی که از مشروعیت مردمی کاملی برخوردار باشد و قاطبه مردم از حکومت حمایت و پشتیبانی کنند و در امور سیاسی مشارکت فعالانه داشته باشند، در ساختار آن قدرت قوای مختلف به شکل متعادل توزیع شده باشد و از تمرکز قدرت جلوگیری نماید، قدرت ملی آن حکومت به مراتب از سایر حکومت ها بیشتر خواهد بود.

 

۳- ثبات سیاسی و اعتبار ملی

منظور از ثبات این است که نظام حکومتی یک دولت کمتر دستخوش تغییر و تحول شده و از استمرار و ثبات نسبی و دائمی برخوردار باشد. اصولاً تغییر مکرر نظام‌ های سیاسی و عدم ثبات و پایداری آنها زمینه ای برای تضعیف قدرت ملی کشور است؛ زیرا این دگرگونی ها در بیشتر موارد و شرایط، سیاستگذاران را با محدودیت ها و مشکلاتی روبه‌رو می سازند. معمولاً هر گونه دگرگونی اساسی و جابجایی عمده در اولویت های مربوط به اهداف دولت و منافع ملی مستلزم دگرگونی در توزیع منابع و یا انتقال و اختصاص بخشی از منابع مادی و معنوی از یک بخش به بخش دیگر می باشد و در نتیجه روش های گوناگون نگرش به اهداف ملی، تعیین اولویت ها و سیاست ها، بر روی برنامه ریزی تأثیر گذاشته و آنها را دچار تغییر و تحول می سازد. چنین تغییراتی اگر بحران های داخلی یا خارجی را به دنبال داشته باشد، باعث کاهش و تضعیف قدرت ملی می گردد. در چنین وضعیتی دولت نمی تواند برای تحقق اهداف و تأمین منافعش در صحنه سیاست جهانی از مواضع قدرت عمل نماید.

ثبات سیاسی در دو بعد و تحت عنوان دو عامل(عنصر) قابل بحث می باشد: این دو عامل عبارتند از ثبات سیاسی در داخل کشور که از آن تحت عنوان اعتبار ملی کشور یاد می گردد. اعتبار ملی دولت بیانگر موقعیت ان در جامعه جهانی است و لذا عامل مهمی در افزایش و یا کاهش قدرت ملی کشور محسوب می شود. چهره ای که یک دولت از رفتار و ساختار و عملکرد خوبی در جامعه جهانی ارائه می دهد، در روند مراودات و مذاکرات سیاسی و اقتصادی آن بسیار موثر است. با این حساب عوامل چندی در ایجاد اعتبار ملی کشورها نقش دارند؛ مانند پیروزی دولت در یک جنگ، آسیب ناپذیری در برابر هجوم خارجی، مردم در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی واین عوامل در ارزیابی قدرت ملی باید مورد توجه قرار گیرد.

۴- کیفیت دیپلماسی

مهمترین عامل قدرت ملی، کیفیت دیپلماسی است، هرچند که عاملی بی ثبات می باشد. می توان گفت سایر عوامل تعیین کننده قدرت ملی به منزله مواد خامی هستند که قدرت ملی از آن به وجود می آید. کیفیت دیپلماسی یک دولت همه آن عوامل متفاوت را به صورت مجموعه ای منسجم ترکیب می کند، به آنها جهت و وزن می دهد و با دمیدن روح قدرت بالفعل در آنها امکانات بالقوه و خفته آنها را بیدار می کند. هدایت امور خارجه یک دولت توسط دیپلماتها در دوران صلح از نظر قدرت ملی همانند اعمال استراتژی و تاکتیک های نظامی توسط رهبران نظامی در دوران جنگ می باشد. دیپلماسی، هنر مرتبط ساختن عناصر قدرت ملی به مؤثرترین شکل با آن گروه از ویژگی های شرایط بین‌المللی است که مستقیماً به منافع ملی مربوط می شوند.

می توان گفت دیپلماسی مغز تفکر قدرت ملی است، همانگونه که روحیه ملی روح آن است. اگر قدرت دید آن کاهش پیدا کند، قدرت داوری آن دچار اشکال شود و اراده آن تضعیف گردد، همه امتیازات ناشی از موقعیت جغرافیایی، خودکفایی در مواد غذایی، مواد خام تولید صنعتی، آمادگی نظامی، تعداد و ویژگی های جمعیتی در دراز مدت چندان به کار ملت نخواهد آمد. ملتی که بتواند به همه این امتیازات ببالد، اما دیپلماسی مناسب با آنها را نداشته باشد، ممکن است از طریق وزنه خالص سرمایه طبیعی اش به موفقیت های موقت نائل شود، اما در دراز مدت با بکار انداختن ناقص، ناپیوسته و مسرفانه این سرمایه طبیعی در راه اهداف بین‌المللی ملت، آن را بر باد خواهد داد.

در دراز مدت، چنین ملتی باید تسلیم ملت دیگری شود که دیپلماسی آن آماده استفاده بهتر از عناصر قدرتی است که در اختیار دارد و به این ترتیب با برتری خود در این زمینه، کاستی‌هایی را که در سایر زمینه ها دارد، جبران می کند. یک دیپلماسی ذی صلاحیت، با استفاده از قدرت بالقوه ملت به بهترین نحو، می تواند قدرت ملت را فراتر از آنچه می توان با توجه به مجموع سایر عوامل انتظار داشت، افزایش دهد. اغلب درتاریخ، داودهایی که هم مغز و هم روح داشته باشند بر جالوت هایی که فاقد هر دو بوده اند پیروز شده و آنها را به قتل رسانده اند. دیپلماسی واجد کیفیت برتر میان اهداف و ابزار سیاست خارجی و منابع موجود قدرت ملی هماهنگی ایجاد می کند؛ از منابع پنهان توان ملی بهره برداری می نماید و آنها را به طور کامل و با اطمینان به واقعیات سیاسی تبدیل می کند، با جهت دادن تلاش ملی، به نوبه خود وزنه مستقل برخی عوامل، نظیر امکانات بالقوه صنعتی، آمادگی نظامی، منش و روحیه ملی، را افزایش می دهد. به همین دلیل است که قدرت ملی را می توان با فعلیت بخشیدن به همه امکانات بالقوه آن، خصوصاً در دوران جنگ که اهداف و ابزار سیاست ها به وضوح مطرح می شود، به حداکثر رساند.

۵- کارایی حکومت

کارایی حکومت یکی از عوامل بالابردن قدرت ملی است. منابع اقتصادی و انسانی قدرت ملی تنها توسط حکومت است که از قوه به فعل در می آید و بدون خواست حکومت در توسعه قدرت ملی، منابع اقتصادی به خودی خود نمی تواند در این مورد نقشی داشته باشد. تصمیم دولت در استفاده از پشتوانه های اقتصادی کشور برای توسعه قدرت ملی، هم تحت تاثیر اوضاع بین‌المللی است و هم متاثر از موقعیت کشور و اراده رهبری سیاسی.

درک درست دولت از اوضاع و احوال بین‌المللی و موقعیت کشور و تلاش برای تطبیق قدرت کشور با این اوضاع و احوال و مهارت در بهره گیری از منابع مختلف، نقش مهمی در رشد قدرت ملی دارد. رهبری سیاسی نباید تعادل بین منابع مختلف قدرت را از نظر دور دارد. توجه بیش از حد به یک منبع قدرت ممکن است به زیان منبع دیگر تمام شود. مثلاً تاکید زیاد بر بالابردن توان نظامی کشور ممکن است به قیمت کاستن از هزینه های عمرانی تمام شود و موجبات کندی رشد اقتصادی را فراهم سازد و یا حتی موجب تحریک همسایگان و زیان در عرصه دیپلماتیک شود. به همین ترتیب توجه زیاده از حد به عوامل اقتصادی و نظامی قدرت ملی ممکن است موجب بی توجهی به عرصه های فرهنگی و اجتماعی شود و به روحیه ملی لطمه وارد کند. مهارت در فعالیت های دیپلماتیک همچنین می تواند موجب جلب دوستان و بالا رفتن اعتبار سیاسی کشور و در نتیجه قدرت ملی شود.

۶- حمایت مردم‌ (مقبولیت حاکمیت)

حمایت از دولت و وحدت مردم به عنوان عوامل مهم سیاسی در قدرت ملی تلقی می شوند. جدایی مردم از حکومت موجب هدر رفتن منابع سیاسی و امنیتی مورد نیاز برای حفظ یکپارچگی داخلی شده و خطر شکل گیری ستون پنجم را به همراه دارد. آنچه در مناقشات بین‌المللی حائز اهمیت می باشد، میزان تاثیر دخالت مردم جهت بسیج منابع و آمادگی آنها برای جان فشانی لازم جهت تحقق هدف های مورد نظر است. از این رو وحدت و اراده ملی عامل انکارناپذیر در راه تبدیل قدرت بالقوه به قدرت بالفعل است.

توانایی دولت در جلب موافقت مردم نسبت به اهداف و سیاست های مورد نظر، داشتن اعتماد به رهبران و مسئولان، میزان همبستگی و یگانگی افراد کشور به عنوان اعضای یک ملت واحد، نقش موثری در قدرت دارد. آقای حمید بهزادی در کتاب «اصول روابط بین‌الملل و سیاست خارجی» اظهار می دارد:‌«داشتن اعتماد به رهبران و دستگاه های دولت یکی دیگر از عوامل مهم فداکاری در راه ملت و کشور یعنی روحیه ملی است. زیرا اکثر قریب به اتفاق مردم وطن خود را دوست دارند و اگر حس کنند که حکومت مظهر کامل و واقعی اراده ملت است و در راه «منافع ملی» گام برمی دارد(نه درجهت سود شخصی خود)، حاضرند در راه مقاصد ملی کمال فداکاری و گذشت را بنمایند

د- عناصر علمی و فن آوری قدرت فرهنگی- سیاسی

۱- رابطه علم و قدرت

به گفته ای. ان. وایتهد:‌ «علم عبارتست از شکل دادن به نظامی مرتبط، منطقی و لازم از عقاید کلی، به طوری که تمام عناصر تجربه ما بتوانند در آن چهارچوب تفسیر شوند.» امروز تقابل بین علم و قدرت موضوع بحث بین دانشمندان و دولتهاس که منبع اصلی تامین مالی فعالیتهای پژوهشی هستند و اغلب آماده اند که از علم حتی با بهترین مقاصد سوءاستفاده کنند. سوءاستفاده از قدرت منحصر به دولتها نیست؛ گروه های ذی نفوذ علمی، که اغلب با گروه های صنعتی مهم متحدت می شوند، خودشان می توانند فرایند علمی را تخریب کنند. همانگونه که نفوذ اتمی که به مدت تقریباً چهل سال بر سیاست پژوهشی دراین رشته غلبه داشت، این کار را کرد.

علم و دانشمندان، اغلب در خدمت قدرت های موجودند و درواقع به طور مسلم به آنها خدمت می کنند. اما در این راه ماهیت قدرت و کسانی که آن را می گردانند نیز تغییر
می دهند. منشأ قدرت و راههایی که قدرت از طریق آن اعمال می شود؛ به طور عمیقی تحت تأثیر علم و فن آوری قرار گرفته است. حکومت به علم، مساعدت های مالی می کند تا
هدف های معینی را به دست آورد و بالاخره علم برای حکومت تعیین می کند که چه کاری انجام دهد، چگونه و با چه سرعتی انجام دهد. بدون دانش واقعی، کنترل ممکن نیست. در نهایت سیاستگذاران با تمام سخن پردازی های خود، هنگامی که با دانشمندان روبه‌رو
می شوند،‌ بی قدرتند.

احزاب سیاسی، گروه های فشار، اتحادیه ها و نظایر آن ها پژوهش را اغلب برای عرضه
داده هایی می خواهند که به سیاستگذاران فرصت خوبی برای تصمیم گیری بدهد. تصمیماتی که قبلاً به زبان صنفی علمی گرفته شده است. علم به عنوان اسلحه ای مجادله‌آمیز در مقابل حریفان و رقیبان بکار می رود.

مهمترین چالشی که در سطح جهان، هم در کشورهای در حال توسعه و هم در کشورهای توسعه یافته وجود دارد، به نظر فدریکو مدیر یونسکو، ارتقای سواد علمی جامعه به منظور مشارکت و حمایت جمعی است. لکن ارتقای سواد علمی در میان تصمیم گیران و مدیران جامعه بیش از دیگران اهمیت دارد. زیرا با سوادی علمی ویژگی هایی را ایجاد می کند که در نهایت موجب ارتقای تصمیم گیری ها می شود.

  1. تولید علم

جهان ما و جامعه ما به وسیله فن آوری بسیار موفق، که مبتنی بر اکتشاف های علمی است شکل گرفته و با آن حفظ می شود. بنابراین علم می توانند به عنوان قدرتی که جهان را به سوی نیکی یا بدی تغییر دهد، مورد توجه قرار گیرد. اما همچنین می توان علم را به عنوان عامل این تغییرات در نظر گرفت که در دست مردان و زنان صاحب قدرت یعنی کسانی است که قادرند آن را به چنگ آورند و از آن بهره برداری کنند. بنابراین پژوهش های علمی تغذیه‌کننده دستگاه کنترل قدرت است که به طور مداوم قدرت بیشتر را به کسانی می دهد که قبلاً صاحب قدرت بوده اند.

مشارکت در حل مسائل متعدد، منطقه ای و ملی، به منظور احتراز از استثمار شدن به شیوه نوین، همچنین ایجاد ثروت و رفاه برای جامعه ملی مستلزم توجه به اهمیت علم و فن آوری در ایجاد دانایی، ثروت و قدرت است. در این راستا است که تولید علم و فن آوری به صورت انبوه باید در رأس برنامه های توسعه قرار گیرد و جامعه علمی و پژوهشی، برنامه ریزان و سیاستگذران، همچنین مدیران و تصمیم گیران، آگاهانه نسبت به ارتقای کمیت و کیفیت فعالیت های پژوهشی اقدام کنند.

در دنیای امروز فعالیت های پژوهشی، فعالیتی جدی و ضروری است. زیرا نتیجه آن علم و فن آوری است و این دو منشأ ثروت و قدرت است. امروزه تولید علم در جوامع نوین از عنصری منزوی و در اختیار گروهی اندک از دانشمندان خارج شده و به ابزاری برای ایجاد قدرت تبدیل گردیده است و تولید آن به شکل انبوه صورت می گیرد و دولت ها در آن دخالت می کنند. از این رو، تقویت علم و فن آوری و به تبع آن حمایت از فعالیت های پژوهشی برای حفظ بقای کشورهای در حال توسعه از اهمیت بسزایی برخوردار است. تعداد دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی و تعداد استاد و پژوهشگر و سهم پژوهش از درآمد ناخالص ملی هر کشور، میزان توانایی تولید علم آن کشور را مشخص می نماید.

۳- صدور اطلاعات علمی

اطلاعات جزو مهمترین کارکردهای اجتماعی علم و فن آوری است. اطلاعات به یک شرط اولیه و ضروری برای توسعه بشری تبدیل شده است. در قرن های هیجدهم و نوزدهم، استثمار انسان به وسیله انسان، به طور مستقیم و کم و بیش دقیق و قابل کمی شدن بود و با استفاده از تعداد نیروی کار، ساعات کار، سطح دستمزدها و ضوابط کارخانه‌ ای محاسبه
می شد. امروزه این وضعیت کاملاً متفاوت است.

اکنون قدرت نه از طریق استفاده از عمل مستقیم، بلکه بسیار ساده، با بی توجهی کردن، با دخالت ندادن، با عمل نکردن، با پناه گرفتن در پشت روش های پیچیده کمال گرا که از طریق آن شکل گرایی قانونی و فلج کردن سیاسی به کمک یکدیگر می آیند، از دیگران
بهره برداری و به آنها ظلم می کنند.

امروزه به منظور «مشارکت کردن» بیش از گذشته به آموزش علم و سواد علمی نیاز است. علمی که به طور گسترده در میان سیاستمداران و رونامه نگاران منتشر شده باشد. آنها باید بتوانند واقعیت های علمی، که پایه تصمیماتمهم هستند را به طریقی روشن و قابل فهم برای عموم مردم ارائه کنند. به طوری که تمام شهروندان بتوانند به بخشی از فرایند تصمیم گیری تبدیل شوند. در این رابطه، اطلاعات اجتماعی حداقل سه کارکرد اساسی دارد:

الف) اطلاعات اجتماعی موجب پررنگ شدن قوه ابتکار مردمی، در نتیجه وجود
پیچیدگی های دیوان سالاری و مؤسسات ایستا و خودبسته می شود.

ب) اطلاعات اجتماعی تأثیرگذاری فشار از پایین را به عنوان ابزار عمده مردم سالارانه تا حدودی تضمین می کند و مشارکت مردم در فرایند دگرگونی اجتماعی را تأمین می نماید.

ج) اطلاعات اجتماعی درجه ای از ارتباط بین تصمیم های سیاسی و آروزهای شهروندان را حفظ می کند و از آنها، در مقابل تهاجم مقتدرانه و تمایلات پدرمأبانه محافظت می نماید.

این سه کارکرد نه فقط با اطلاعات اجتماعی بلکه از طریق نوعی اطلاعات مبتنی بر تحلیل علمی نیز حاصل می شود. رابطه بین علم و حکومت موضوعی نیست که در سطح ملی مطرح باشد، نیاز فزاینده ای به رویکرد جهانی برای سیاست علمی وجود دارد و بسیاری از مشکلات از نظر وسعت، بین‌المللی هستند. اما نیاز به رویکرد جهانی ناشی از وجود شکاف وسیع و درحال رشد بین تواناییهای علمی و فن‌آوری جهان توسعه یافته و درحال توسعه نیز هست. هنوز هم توزیع محصولات علمی بسیار نابرابر است.

تولید روزنامه، مجله کتاب و نشریات علمی، مراکز اطلاع رسانی علمی، تعداد دانشجوی خارجی شاغل به تحصیل در کشور، سطح شرکت ناشرین در نمایشگاه های بین‌المللی کتاب و میزان رجوع و استناد مراکز علمی سایر کشورها به تولیدات علمی آن کشور، گویای توانایی انتشار و صدور علم آن کشور است.

۴- سطح فن آوری

در هر تولیدی، چه در سطح فرد و چه در سطح ملی، روش تولید موجود، فن آوری محسوب می شود. بنابراین منظور از بکارگیری فن آوری، تغییر در فن آوری موجود است. البته تغییر فن آوری علاوه بر آن که ممکن است باعث تولید بیشتر شود، می تواند منجر به تغییر کیفی آن و یا حتی ایجاد کالای جدید شود. به طور مثال، در صنعت ساخت وسایل حمل و نقل، فن آوری جدید گاهی مواقع باعث افزایش مقدار تولید، در مواقع دیگر باعث افزایش کیفی تولید و در پاره ای موارد نیز باعث به وجود آمدن وسایل جدید حمل و نقل شده است.

منظور از تغییر در فن آوری، تنها به وجود آمدن یکسری اختراعات و ابداعات در چند رشته خاص نیست، بلکه این تغییر تمامی ابعاد جامعه را در بر می گیرد. به بیان دیگر تغییر فن‌آوری واقعی در یک جامعه تمامی زمینه ها، نظیر تجارت، صنعت، کشاروزی، ارتباطات، فرهنگ و هنر، تشکیلات حکومتی، نظامی و حتی نحوه زندگی روزمره مردم را تحت تأثیر قرار می دهد. همچنین وقتی در مورد سطح فن آوری در جامعه ای صحبت می شود، باید توجه داشت که این سطح در کل جامعه همگن و یکسان نیست. به طور کلی، سطح فن آوری در همه جوامع را می توان به سه سطح تقسیم کرد:

الف) سطح فن آوری علمی موجود در یک جامعه مطمئناً این سطح از فن آوری محدود به دانشگاهها و مراکز علمی- پژوهشی کشورها.

ب) فن آوری حاکم بر مؤسسات رده بالای کشورها

ج) فن آوری موجود و مورد استفاده در سطح عمومی جامعه

درجه پیشرفتگی فن آوری در سه سطح مطرح شده در فوق از بالا به پایین است و این مسئله در مورد کشورهای توسعه یافته نیز صادق است. اما ابعاد آن در کشورهای پیشرفته و در حال توسعه متفاوت است. یعنی سطوح اول و سوم در کشورهای در حال توسعه بسیار چشمگیر و در کشورهای پیشرفته نسبتاً کم است.

ظرفیت هر کشور برای حرکت به سوی توسعه پایدار به عرضه انبوه نیروی انسانی ماهر در رشته های علمی و فنی بسیار متعدد مورد نیاز بستگی دارد. ظرفیت هر کشور برای پیشبرد توسعه به سیاستهای مناسب و چهارچوب قانونی، تنظیم کننده و سیاسی و همچنین به ظرفیت آن کشور در انتخاب فن آوری مناسب بستگی دارد. مهارتهای مختلف، دانش، دانش فنی و افراد آموزش دیده به تعداد کافی برای توسعه منطقی فن آوری داخلی و جذب و سازگار کردن فن آوری وارداتی از طریق انتقال فن آوری نیز لازم است.

ه) عناصر تبلیغی و روانی قدرت فرهنگی- سیاسی

۱- اطلاعات و آگاهی ملی

هرچند می توان این عامل را جز ویژگیها و خصایص ملی یک دولت یا جامعه سیاسی محسوب نمود، ولی به دلیل اینکه دارای بعد فرهنگی است می توان آن را از ویژگی های ملی جدا کدر. منظور از اطلاعات و آگاهی ملی یک کشور سطح دانش سواد و آگاهی مردم و مسئولان از مسائل جهانی به ویژه مسائل سیاسی جامعه جهانی می باشد. طبیعی است که هر اندازه مردم از سطح سواد و دانش بیشتر و بالاتری برخوردار باشند، امکان مشارکت آنها در امور سیاسی جامعه بیشتر می شود. در چنین شرایطی نقش مردم در اتخاذ تصمیمات و اجرای آنها آشکار می گردد. در نتیجه، این عامل به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر قدرت ملی کشور، اعتبار جهانی آن و نیز ثبات سیاسی آن تأثیر خواهد داشت.

در بحث از اطلاعات و آگاهی ملی یک کشور باید به عوامل چندی توجه داشت:

  1. سطح سواد و تعداد باسوادان یک جامعه
  2. تخصص و آگاهی های سیاسی و تخصصی در زمینه های گوناگون علمی و تعداد متخصصان
  3. میزان اطلاعات عمومی افراد جامعه
  4. میزان آگاهی سیاسی افراد جامعه از مسائل کشور و نیز جامعه جهانی
  5. تعداد مدارس، دانشگاه ها، مراکز علمی و آموزشی

۲- استعداد، خلاقیت و ظرفیت روانی افراد جامعه

استعدادهای گوناگون اعضای تشکیل دهنده یک کشور، قدرت خلاقیت، ابتکار، توان و بهداشت روانی جامعه نیز تأثیری شگرف بر قدرت ملی کشور خواهد داشت. به ویژه اگر قدرت خلاقیت و ابتکار در زمینه مسائلی نظیر پیشرفت های اقتصادی و فن آوری و دانش های سیاسی و فرهنگی باشد. هر چند افراد یک جامعه از استعداد بیشتری برخوردار باشند و خلاقیت و ابتکار آنها در زمینه های گوناگون زیادتر باشد، و از سلامت روانی بیشتری برخوردار باشند، تلاش و جدیت آنها در کار و استفاده از امکانات در ان کشور بیشر خواهد بود. در نتیجه، این عوامل باعث افزایش قدرت ملی کشور خواهد شد. همچنین نوع نگرش و امید جامعه به آینده و نحوه استفاده از استعدادها و ابتکارها به صورت صحیح و شایسته، بالاتر بردن میزان خلاقیت افراد جامعه، قدرت تحمل فشارها و نارسایی ها و مسائلی از این قبلی افزایش قدرت ملی یک کشور را در پی خواهد داشت.

۳- ارتباطات و تبلیغات

عصر ارتباطات واژه ای است جدید برای تصویر دنیای معاصر. امروزه ارتباطات و تبلیغات نقش اساسی و تعیین کننده ای در زندگی مردم ایفا می کنند. به این جهت عده ای برای توصیف زمان ما واژه «عصر ارتباطات» را بکار می برند. انسان معاصر نمی تواند خود را
بی نیاز از اخبار و اطلاعات دنیای پیرامونش بداند، در نتیجه موضوع مبادله اخبار
سیستم های خبررسانی تبلیغات و در نهایت ابزار این تبلیغات مطرح می گردد. در دنیای کنونی مفاهیمی نظیر «امپریالیسم خبری»، «بنگاه های خبرپراکنی»،«تراستهای مطبوعاتی»، «ماهواره ها»، «اینترنت» وغیره همه در پی تحقق هدف واحدی هستند. این هدف عبارت است از ایجاد زمینه های فکری لازم دربرگیرندگان پیام ها و انتقال فکر و اندیشه رساننده خبر به گیرنده خبر. بنابراین اگر ادعا کنیم که لشگر تبلیغات با
زمینه سازی فرهنگی، مقدمه تهاجم قوای نظامی را فراهم می سازد. سخنی به گزاف نگفته ایم. فراتر از این ادعا، تأکید بر این نکته است که اساساً با یک تهاجم گسترده و منسجم فرهگی، دیگر نیازی به تهاجم نظامی نیست.

به همین دلیل ارتباطات و سیستم های خبر رسانی، روشهای اجرایی این تهاجم گسترده و منسجم هستند. بیهوده نیست که در تعریف تبلیغات گفته اند:

« تبلیعات عبارت است از تلاش برای تأثیر گذاشتن بر دیگران، یعنی تبلغیات برقراری ارتباط از طریق وسایل تبلیغاتی به منظور اغنی دیگران و تغییر آراء آنان در قبال مسائل معین است

تبلیغات بین‌المللی یکی از عناصر اساسی خارجی دولت ها، مکاتب، سازمان ها و سایر نهادهای بین‌المللی است که از طریق ارتباطات و رسانه های به اجرا در می آید. اصولاً تبلیغات بدون ارتباطات و سیستم های ارتباطی امکان پذیر نیست. بنابراین، رابطه تنگاتنگی بین ارتباطات و تبلیغات وجود دارد. تبلیغات و ارتباطات می توانند در جهت بسیج توده ها بر علیه دشمن، حفظ دوستان، حلب کمک های حامیان، شکستن روحیه دشمن، گسترش ایدئولوژی و … مورد استفاده قرار گیرند.

بنابراین، ارتباطات و تبلیغات تأثیر شایانی در افزایش یا کاهش قدرت ملی یک کشور خواهند داشت. در این زمینه باید عناصر چندی نظیر تبلیغات، نوع، کیفیت، جایگاه و کارآیی آن، سیستم های خبررسانی و ارتباطات( نظیر رادیو، تلویزیون، ماهواره ها و …) نشریات و مجلات، کتب، سایر رسانه ها، برنامه ریزی های تبلیغاتی، پیام های تبلیغاتی، چگونگی تأثیرگذاری از طریق تبلیغات و ارتباطات، کیفیت برنامه های رسانه و … را در نظر داشت.

۴- ظرفیت هنری جامعه

فطرت زیبایی جویی و کمال خواهی، موهبتی است الهی که در سرشت انسان ها به ودیعت نهاده شده است. کلیه انسان ها در تمامی زمان ها و مکان ها و در هر موقعیت اجتماعی و شرایط سنی، زیبایی را دوست دارند. با درک این ضرورت و نیاز عاطفی و روانی انسان ها است که بر گسترش استفاده از ابزار و فعالیت های هنری تأکید فراوان می شود. هنر قابلیت دارد تا عنوان یک روش فرهنگی و تبلیغی مورد بهره برداری قرار گرفته و حامل پیام های آموزشی و پرورشی برای مخاطبین خود باشد. بسیاری از
پیام های استفاده از برنامه های هنری به صورت مستقیم و غیرمستقیم به افراد جامعه عرضه کرد.

اندیشه و فرهنگ هر جامعه ای در قالب آثار هنری می تواند تأثیر گذار بوده و جاودانه بماند. بدون استفاده از هنر، فرهنگ و تمدن جوامع رشد نخواهند.

وجود قالب و تکنیک های قوی هنری، داشتن هنرمندان و آفرینندگان آثار هنری، داشتن مراکز آموزش و تربیت هنری و داشتن مراکز تأسیسات مورد نیاز برای ارائه و نمایش آثار هنری در هر جامعه ای از جمله عوامل مؤثر در قدرت فرهنگی آن جامعه به حساب می آید.

۵- ظرفیت اقناعت سازی و تهییج افکار عمومی

افکار عمومی یک نیرو و برآیند اجتماعی است که دارای قدرت و حرکت است و به مثبه یک حکم قوی و تقریباً محکمه است که هر چند قدرت اجرایی ندارد، اما نمی توان به احکام صادر شده از این مرجع بی اعتنا بود، و به همین دلیل نقش و اهمیت آن بیشتر جلوه می نماید. ناپلئون بناپارت ضمن تقسیم قدرت به دو بخش اساسی می نویسد: « در جهان دو قدرت بیشتر نیست، قدرت شمشیر و قدرت افکار، اما پیروزی نهایی با قدرت افکار است. زیرا قدرت شمشیر هم از قدرت افکار است

ماهیت افکار عمومی به عنوان یک حقیقت انکار ناپذیر به گونه ای است که دست‌اندر‌کاران مسائل سیاسی و تبلیغاتی را بر آن می دارد که قدرت افکار عمومی و نقش آن را در حوادث و موضوعات مختلف، در برنامه ریزی ها و اقدامات خود لحاظ کند. آنان باید در مقاطع زمانی و شرایط گوناگون اطلاعات لازم و ضروری را با تمام وسیال و امکانات ممکن، در اختیار مردم گذاشته و با ایجاد فرصت های مناسب، ضرورت ها مصلحت عمومی را برای آنان روشن سازند تا امکان هر گونه سوءاستفاده از افکار عمومی یا انحراف آن را به حداقل ممکن برساند.

از افکار عمومی، می توان به عنوان یک قدرت خدشه ناپذیر برای ایجاد و تقویت روحیه ملی، روحیه جنگی و دفاعی حس فداکاری و ایثار و جانفشانی در داخل، ایجاد همدلی، وحدت و انسجام در بین ملت، پشتیبانی و حمایت از تصمیمات سیاسی بویژه در شرایط بحرانی جامعه، جذب متحدان جدید و حفظ متحدان موجود در بین ملت های دیگر، تضعیف دشمنان و نفوذ و تأثیر بر افکار و رفتار آنان استفاده کرد.

عوامل و عناصر مؤثر در افکار عمومی عبارتند از: نظام های سیاسی، رهبران و دولتمرادان، نخبگان و رهبران مذهبی، احزاب و گروه های سیاسی، ایمان و اعتقاد مذهبی، آموزش و پرورش و مهمتر از همه وسایل ارتباط جمعی به ویژه صدا و سیما.

 

منابع و مآخذ

  1. احمدی، محمد رضا وصفوی، سید زین العابدین- وجدان کاری، انضباط اجتماعی و اقتصادی و مالی- مرکز تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه- تهرانبی تا
  2. پرواز، سیاوشاستراتژی های امنیت فرهنگی اجتماعی- نشریه وکالت- شماره ۹ ص ۶
  3. تقی زاده اکبری، علی- عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس- ج ۱- نمایندگی ولی فقیه در سپاه- مرکز تحقیقات اسلامی- تهران- ۱۳۸۰
  4. تولایی، محمدمدیریت استراتژی فرهنگی بسیج- جزوه تحقیقاتی دوره عالی جنگ- تهران – ۱۳۸۲
  5. تولایی، محمدمبانی نظری قدرت ملی- جزوه تحقیقاتی دوره عالی جنگ- تهران

۱۳۷۸

  1. حمراسی فراهانی، علی اصغر- بررسی مفاهیم نظری امنیت ملیمرکز آموزش مدیریت دولتی- تهران- ۱۳۷۴
  2. خرم، مسعود- هویت مؤسسه فرهنگی انتشاراتی حیان- تهران- چاپ چهارم- آذر ۷۶
  3. دال، رابرت- قدرتگزیده مقالات سیاسی- امنیتی- ج ۲- ص ۱۷۳ تا ۲۰۵- موسسه پژوهش های اجتماعی- تهران- ۱۳۷۵
  4. درویشی سه تلانی، فرهاد- تاملی نظری بر امنیت ملی- دافوس سپاه-تهران-۱۳۷۶

۱۰- رزاقی، احمد- جایگاه تبلیغات در جهان امروزمرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی تهران- ۱۳۷۷

۱۱- شیرازی، محمد- جنگ روانی و تبلیغات- نمایندگی ولی فقیه در دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه پاسدارانتهران- چاپ دوم- ۱۳۸۰

۱۲- فلسفه سیاست- سلسله دروس اندیشه های بنیادین اسلامیج ۶ تهیه و تدوین و انتشار، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)- چاپ دوم- قم- ۱۳۷۷

۱۳- کرمیعلی- ظهور و سقوط تمدن ها از دیدگاه قرآننشر مرتضی- قم-چاپ دوم بی تا

۱۴- ماندل، رابرت- چهره متغیر امنیت ملی- ترجمه و انتشار، پژوهشکده مطالعات راهبردی- تهران- ۱۳۷۷