بیانات در دیدار اساتید دانشگاهها
۸/۶/۱۳۸۸
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
اولاً خیلى خوشامدید برادران و خواهران عزیز! و این جلسهى نمادین را با حضور خودتان رونق بخشیدید و ما را به حضور مجموعهى دانشمندان و علمائى از دانشگاههاى کشور در این حسینیه مفتخر کردید.
این جلسه همان طور که عرض کردیم – سالهاى قبل هم عرض کردم – در حقیقت جلسهاى است نمادین، در عین حال یک جلسهى کارى است. نمادین است از این جهت که نشاندهندهى این باشد که نظام جمهورى اسلامى به علم اهمیت میدهد، به حاملان علم هم احترام میگذارد. ما خواستیم این جلسه مظهرى باشد از احترام نظام جمهورى اسلامى به دانشمندان، عالمان، استادان؛ واقع قضیه هم همین است. ما در برابر علم تواضع میکنیم؛ دارندهى علم هم که این گوهر را با خود دارد، طبعاً باید مورد احترام قرار بگیرد و در برابر او تواضع بشود.
جلسهى کارى هم هست از این جهت که در همین فرصت محدودى که دست میدهد، افرادى از دل مجموعهى علمى، از دل مجموعهى دانشگاهى بیایند چیزهائى را که برایشان اهمیت بیشترى دارد، اینها را بیان کنند، که خوب، خوشبختانه این هر سال تحقق پیدا میکند. ما هم آنچه را که دوستان در اینجا بیان میکنید، به عنوان مطالب حقیقى، کارشناسى، نظرات خبره مورد توجه قرار میدهیم. بعضىها در دفتر ما باید تعقیب بشود؛ خوب، تا حد ممکن تعقیب میشود. بعضىها را هم باید بفرستیم به مراکز مربوط به این کارها، مثل شوراى عالى انقلاب فرهنگى یا وزارتهاى مربوط به دانشگاه، که میفرستیم، سفارش میکنیم.
نظرات دوستان و آقایان مورد احترام هست. البته هم امسال، هم سالهاى گذشته، در زمینهى مسائل جارى کشور – چه مسائل سیاسى، چه مسائل اجتماعى – نیز مطالبى گفته شد. البته متأسفانه وقت کم بود. یقیناً آنچه را که دوستان راجع به مسائل جارى گفتند، همهى آن چیزى که در ذهن این مجموعه وجود دارد، نیست؛ کمااینکه همهى آنچه هم که باید گفت، نیست. خوب، دوستان به قدر فرصت خودشان، به قدر مجال خودشان، نکاتى را بیان کردند. بنده در این محدودهى زمانى که حالا در اختیار من هست، دو سه تا مطلب را عرض میکنم.
یک مطلب راجع به علم و دانشگاه و اینهاست. اولاً از دوستان مسئولى که اینجا تشریف دارند – دوستان شوراى عالى انقلاب فرهنگى، دبیرخانه، آقاى دکتر مخبر و بقیهى دوستان؛ دوستان معاونت علمى، آقاى دکتر واعظزاده و همچنین دوستانى که در وزارتها هستند یا برادرانى که از مجلس اینجا هستند – خواهش میکنم این توصیههائى را که این چند نفر برادران یا خواهران در زمینهى مسائل دانشگاه یا پژوهش و این ردیف مسائل، بیان کردند، اینها را یادداشت کنند، تعقیب کنند، روى آنها تأمل کنند. عرض نمیکنیم که بگوئیم مسائلى که امروز مطرح شد، تا حالا رسیدگى نشده یا اینها بار اولى است که مطرح میشود. نه، معلوم است. نقشهى جامع علمى که چند نفر از دوستان اینجا گفتند، چند سال است مطرح شده، در معاونت علمى بررسى شده، به شوراى عالى انقلاب فرهنگى آمده. البته هنوز چیز مصوبى در اختیار مسئولین قرار نگرفته؛ فقط بحث شده. یا طرح جامع فرهنگى مثلاً فرض کنید، که بحث شد. اینها مسائلى است که مطرح شده است، گفته شده است. لیکن وقتى ما مىبینیم استادى، دانشمندى، صاحب فنى، از این مسائل به عنوان نیاز روز نام میبرد و یاد میکند، این نشانهى این است که آن کارى که ما کردیم، هنوز در مرحلهى کاربرد و میدان عمل حضور ندارد. یعنى کار ما هنوز تمام نیست. به این نکته دوستان مسئول باید توجه کنند. تصمیم گرفتیم، حرف زدیم، گفتیم؛ اما کارى که باید بشود، انجام نگرفته. فرض بفرمائید وقتى ما مىبینیم اساتیدى مىآیند راجع به نقشهى جامع علمى کشور ابراز سؤال میکنند یا چیزهائى را میگویند که نشانهى عدم دسترس بودن یک نقشهى جامع علمى است، نداشتن نقشهى جامع علمى است، پس پیداست که ما همهى تلاشى که در باب نقشهى جامع علمى تا حالا کردیم، تلاشهائى بوده که نیمهکاره است. خوب، چون چند سال هم گذشته – سه سال است که این قضیه مطرح شده – در عین حال هنوز هیچ چیزى در اختیار دستگاههاى ذىربط نیست. دانشمندان کشور نقشهى جامع علمى کشور را نمیدانند. پیداست که ما باید کار را سریعتر کنیم، دنبالگیرى کنیم، جدیتر به این مسئله بپردازیم.
اگر این آقایان در اینجا اشاره هم نمیکردند به نبود نقشهى جامع علمى کشور، یک نگاه به برنامهى کلى علمى در دانشگاهها، نشان دهندهى نداشتن نقشهى جامع علمى است. آن طورى که در گزارشها من به دست مىآورم و افراد آگاه و خبره و دانشگاهى و مسئول به ما اطلاع میدهند، تقسیم توان در برنامهریزى رشتههاى گوناگون علمى، یک تقسیم عادلانه و صحیح و منطبق با نیاز کشور نیست. یک جاهائى ما رشدهاى چشمگیرى داریم، یک جاهائى اصلاً حرکتى مشاهده نمیشود! این غلط است. این ناشى از نبود نقشهى جامع علمى است. درست است که در هر رشتهاى ما پیشرفت بکنیم، مغتنم است و براى کشور ما که سالهاى متمادى، دهها سال در دوران حاکمیت طواغیت، از کاروان علمى بشر عقب مانده است، هر جائى دستمان به هر چیزى از ثمرات علم و پیشرفتهاى علمى بند شد، مغتنم است؛ در این تردیدى نیست؛ اما اگر میخواهیم کشور رتبهى علمى به معناى واقعى کلمه پیدا کند و علم در کشور نهادینه بشود، ما بایستى در رشتههاى گوناگون علمى – چه در آموزش، چه در پژوهش – توازن و تعادل صحیح و واقعى و عادلانهاى ایجاد بکنیم؛ این جزو نیازهاى ماست.
اینکه دههى آینده – که شروع شد، یعنى دههاى که امسال اولین سالش است – به عنوان دههى پیشرفت و عدالت اعلام شده، بدون تردید یک پایهى اصلى آن علم است؛ گسترش علم و تعمیق علم در کشور است. کمااینکه اصل اعلام این عنوان – عنوان دههى پیشرفت – به پشتگرمى پیشرفتهائى بوده که در کشور از لحاظ علمى دیده شده. یعنى این امید به وجود آمده که ما میتوانیم در ظرف یک دهه، یک پیشرفت چشمگیر، یک حرکت سریع در زمینههاى علمى داشته باشیم که بخشى از عقبماندگىهاى ما را جبران بکند. بنابراین مسئلهى علم مهم است. در باب علم و تحقیق، آن بخش عمده هم مربوط به تحقیق است؛ مربوط به پژوهش است.
نکتهاى را که بعضى از دوستان در اینجا گفتند، مورد تأکید بنده است، که پژوهش اولاً مورد اهتمام قرار بگیرد، ثانیاً سمت و سوى پرداختن به نیازهاى کشور را پیدا کند. یعنى حقیقتاً پژوهشهائى بکنیم که مورد نیاز ماست. من بارها هم در شوراى عالى انقلاب فرهنگى به آن دوستان عرض کردهام، هم شاید اینجا گفتهام: ما ملاک پیشرفت علمىمان را درج مقالات در مجلات آى.اس.آى نباید قرار بدهیم. ما نمیدانیم آنچه که پیشنهاد میشود، تشویق میشود، برایش، آن مقالهنویس احترام میشود، دقیقاً همان چیزى باشد که کشور ما به آن احتیاج دارد. ما خودمان باید مشخص کنیم که دربارهى چى مقاله مینویسیم، دربارهى چى تحقیق میکنیم. البته انعکاس در مجامع جهانى لازم است، ضرورى است؛ و انعکاس هم پیدا خواهد کرد. مقصود این است که ما پژوهش را تابع نیاز خودمان قرار بدهیم.
در همین زمینه من این را عرض بکنم که طبق آنچه که به ما گزارش دادند، در بین این مجموعهى عظیم دانشجوئى کشور که حدود سه میلیون و نیم مثلاً دانشجوى دولتى و آزاد و پیام نور و بقیهى دانشگاههاى کشور داریم، حدود دو میلیون اینها دانشجویان علوم انسانىاند! این به یک صورت، انسان را نگران میکند. ما در زمینهى علوم انسانى، کار بومى، تحقیقات اسلامى چقدر داریم؟ کتاب آماده در زمینههاى علوم انسانى مگر چقدر داریم؟ استاد مبرزى که معتقد به جهانبینى اسلامى باشد و بخواهد جامعهشناسى یا روانشناسى یا مدیریت یا غیره درس بدهد، مگر چقدر داریم، که این همه دانشجو براى این رشتهها میگیریم؟ این نگران کننده است. بسیارى از مباحث علوم انسانى، مبتنى بر فلسفههائى هستند که مبنایش مادیگرى است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوى به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانى را ترجمه کنیم، آنچه را که غربىها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بىاعتقادى به مبانى الهى و اسلامى و ارزشهاى خودمان را در قالبهاى درسى به جوانها منتقل کنیم؛ این چیز خیلى مطلوبى نیست. این از جملهى چیزهائى است که بایستى مورد توجه قرار بگیرد؛ هم در مجموعههاى دولتى مثل وزارت علوم، هم در شوراى عالى انقلاب فرهنگى، هم در هر مرکز تصمیمگیرى که در اینجا وجود دارد؛ اعم از خود دانشگاهها و بیرون دانشگاهها. به هر حال نکتهى بسیار مهمى است. این حالا راجع به مسائل مربوط به دانشگاه.
بعضى از دوستان، اینجا گفتند: ساز و کارهاى کنونى دستگاههاى علمى و فرهنگى کشور، جوابگوى نیاز کشور نیست. من به تجربه میخواهم عرض بکنم، افزایش تشکیلات کمکى به حل مشکلات نمیکند. ما یک تشکیلات دیگر درست کنیم، یک مجموعهى خبرگان دانشگاهى فرض کنید ایجاد کنیم، این تراکم منظمههاى گوناگون و تشکلهاى گوناگون دولتى و ادارى براى رسیدن به این اهداف حقیقتاً کارساز نیست. همین تشکلهاى موجود، سازمانهاى موجود را باید کارآمد کرد. فرض بفرمائید خود وزارت علوم در معاونتهاى ذىربط، در مدیریتهاى کلان زیرمجموعهى معاونتها دقت کنند، آدمهاى باسواد، کارآمد، مؤمن، انقلابى، شجاع، خوشفکر، بهرهبرندهى از نیروهاى انسانى کارآمد را آنجاها بگذارند. یا شوراى عالى انقلاب فرهنگى که من مکرراً سفارش کردهام، نوع ارتباطشان را با نخبگان آنچنان تسهیل کنند که این ارتباط روان بشود تا بتوانند از نظرات آنها استفاده کنند. همین مجموعههاى موجود را بایستى تقویت کرد، تا بتوان پایهى علم و تحقیق را در کشور پیش برد.
اینکه حالا راجع به مسائل مربوط به دانشگاهها و مربوط به علم و پیشرفت علم، که خلاصهى کلام هم این است که ما در دههى پیشرفت و عدالت، یکى از دو سه پایهى بسیار مهمى که باید دنبال کنیم، پایهى علم است؛ که همه در این زمینه مسئولیت دارند. دانشگاهها هم مسئولیت دارند، اساتید هم مسئولیت دارند. حضور اساتید در دانشگاهها در ساعات مربوط به تدریس، در ساعات مربوط به مشورتدهى به دانشجوها، خیلى مهم است.
مجرى محترم در اول صحبت اشاره کردند که دستگاه باید حمایت از دانشگاهیان را سیاست همیشگى خودش قرار بدهد؛ من کاملاً به این معنا معتقدم. یعنى حقیقتاً حمایت از دانشگاهیان باید سیاست همیشگى باشد. اما توجه بشود که دانشگاهیان در سایهى این حمایتى که از آنها میشود – چه حمایت معنوى، چه حمایت مادى – حقیقتاً خودشان را در قبال نسل دانشجو، در قبال آیندهى علم در کشور، در قبال اصلاح نظام آموزشى – که حتماً نیاز به اصلاح دارد – مسئول بدانند؛ حضورشان را در دانشگاهها تقویت کنند؛ خودشان را در معرض استفادهى معنوى و علمى فکرىِ دانشجویان قرار بدهند.
نکتهى دوم در زمینهى مسائل اجتماعى و سیاسى است که من بحث زیادى در این زمینه نمیخواهم بکنم. همه ملاحظه کردید، کشور در برههاى از زمان در معرض یک آزمون سیاسى بسیار تعیین کنندهاى قرار گرفت و همان طور که بعضى از دوستان اشاره کردند، هاضمهى نظام و کشور توانست حوادث را در درون خودش هضم کند و فائق بیاید. من قبلاً هم گفتم، بروز چنین حوادثى براى ما هیچ خلاف انتظار نیست. یعنى حالا اگر تعبیر دقیقترى بخواهم بکنم، «چندان» نگوئیم؛ «هیچ» خلاف انتظار نیست. یعنى تا حدود زیادى انتظار حوادثى از این قبیل هست، به دلایل گوناگون: رسالتى که براى نظام قائلیم، رسالتى که براى اسلام قائلیم، معنائى که براى جمهورى اسلامى در ذهنمان داریم، تعریفى که جمهورى اسلامى از خودش براى ما در طول این سى سال کرده، هوشمندى مردممان و جوانانمان که به تجربه رسیده، وجود آزادى ناگزیر که به حکم اسلام باید این آزادى در کشور باشد و ما به آن اعتقاد داریم – اعتقاد ما به آزادى یک مسئلهى تاکتیکى نیست؛ یک مسئلهى واقعى است. آزادى به همان معنائى که جمهورى اسلامى تعریف میکند، نه به معنائى که غربىها تعریف میکنند، که آن، به نظر ما انحراف است. آنجائى که باید آزادى باشد، نیست؛ آنجائى که باید محدودیت باشد، قیدها گسسته است و آزادى هست! آن را ما مطلقاً قبول نداریم؛ تو رودربایستى غرب هم گیر نمیکنیم. ما آزادى را با همان مفهوم اسلامى خودش قبول داریم، که البته تو آن آزادى بیان هست، آزادى رفتار هست، آزادى فکر هست – این حوادث چندان خلاف انتظار نیست. آنچه که مهم است این است که یک انسان با شرف، مؤمن، معتقد به اهداف والاى جمهورى اسلامى، بداند که در این جور حوادث چه کار باید بکند؛ این، مهم است. این، آن چیزى است که مخاطبهى من با شما دانشگاهیان را در این مسئلهى خاص الزامى میکند، که من – البته کوتاه صحبت میکنم، بنا هم ندارم در این زمینه تفصیلاً حرف بزنم – در چند روز پیش هم که جوانهاى دانشجو اینجا بودند – حسینیه همین طور که حالا اجتماع هست، اجتماعى بود از جوانها – به آنها گفتم که ما با جنگ نرم، با مبارزهى نرم از سوى دشمن مواجهیم، که البته خود جوانها هم همین را هى گفتند؛ مکرر قبل از اینکه بنده بگویم، آنها هم هى گفتند و همه این را میدانستند. آنى که من اضافه کردم این بود که گفتم: در این جنگ نرم، شما جوانهاى دانشجو، افسران جوان این جبههاید. نگفتیم سربازان، چون سرباز فقط منتظر است که به او بگویند پیش، برود جلو؛ عقب بیا، بیاید عقب. یعنى سرباز هیچگونه از خودش تصمیمگیرى و اراده ندارد و باید هر چه فرمانده میگوید، عمل کند. نگفتیم هم فرماندهانِ طراح قرارگاهها و یگانهاى بزرگ، چون آنها طراحىهاى کلان را میکنند. افسر جوان تو صحنه است؛ هم به دستور عمل میکند، هم صحنه را درست مىبینید؛ با جسم خود و جان خود صحنه را مىآزماید. لذا اینها افسران جوانند؛ دانشجو نقشش این است. حقیقتاً افسران جوان، فکر هم دارند، عمل هم دارند، تو صحنه هم حضور دارند، اوضاع را هم مىبینند، در چهارچوب هم کار میکنند. خوب، با این تعریف، استاد دانشگاه چه رتبهاى دارد؟ اگر در زمینههاى مسائل اجتماعى، مسائل سیاسى، مسائل کشور، آن چیزهائى که به چشم باز، به بصیرت کافى احتیاج دارد، جوان دانشجوى ما، افسر جوان است، شما که استاد او هستید، رتبهى بالاترِ افسر جوانید؛ شما فرماندهاى هستید که باید مسائل کلان را ببینید؛ دشمن را درست شناسائى بکنید؛ هدفهاى دشمن را کشف بکنید؛ احیاناً به قرارگاههاى دشمن، آنچنانى که خود او نداند، سر بکشید و بر اساس او، طراحى کلان بکنید و در این طراحى کلان، حرکت کنید. در رتبههاى مختلف، فرماندهانِ بالا این نقشها را ایفا میکنند.
خوب، حالا استادى که بتواند این نقش را ایفا کند، آن استاد شایستهى حال و آیندهى نظام جمهورى اسلامى است. توقع از اساتید محترم این است. جوانهایتان را توجیه کنید. منظورم این نیست که بنشینید زید و عمرو سیاسى را برایشان معرفى کنید. نه، اصلاً من موافق هم خیلى نیستم. اسم آوردن از زید و عمرو و بکر و … این چیزها، کمکى به حل مشکل نمیکند. به اینها قدرت تحلیل بدهید. به اینها توان کار و نشاط کار بدهید. چه جور؟ با امید دادن؛ با امید بخشیدن. فضاى کلاس را، فضاى محیط درس و دانشگاه را فضاى امید کنید؛ امید به آینده. بدترین بلائى که ممکن است بر سر یک نسل در یک کشور بیاید، ناامیدى است، یأس است. اینکه میگویند: آقا! چه فایده دارد؟ فایدهاى ندارد. این روحیهى «فایدهاى ندارد» – یأس از آینده – سم مهلک همهى فعالیتهاست؛ چه فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى، چه حتّى فعالیتهاى علمى، فعالیتهاى پژوهشى. این کسانى که کشفیات بزرگ را در زمینههاى علوم تجربى و دانشهاى گوناگون انجام دادند، اینها اگر ناامید از نتیجه بودند، قطعاً به اینجا نمیرسیدند. امید، آن نیروى عظیمى است که انسان را پیش میبرد. جوان ما را ناامید کنند از کشورش، از انقلابش، از آیندهاش، از دولتش، از دانشگاهش، از آیندهى علمىاش، از آیندهى شغلىاش. این خیلى مضر است. این کارى است که تو برنامههاى دشمنان ما و مخالفین نظام وجود دارد. به نظر من یکى از کارهاى اساسى این است. محیط را براى دانشجو، محیط نشاط، محیط امید، محیط حرکت به جلو قرار دهید.
یکى دیگر از کارهائى که باید در زمینهى مسائل گوناگون اجتماعى و سیاسى و علمى انجام بگیرد، میدان دادن به دانشجوست براى اظهارنظر. از اظهارنظر هیچ نباید بیمناک بود. این کرسىهاى آزاداندیشى که ما گفتیم، در دانشگاهها باید تحقق پیدا کند و باید تشکیل بشود. اگر چنانچه بحثهاى مهم تخصصى در زمینهى سیاسى، در زمینههاى اجتماعى، در زمینههاى گوناگون حتّى فکرى و مذهبى، در محیطهاى سالمى بین صاحبان توان و قدرتِ بحث مطرح بشود، مطمئناً ضایعاتى که از کشاندن این بحثها به محیطهاى عمومى و اجتماعى ممکن است پیش بیاید، دیگر پیش نخواهد آمد. وقتى که با عامهى مردم، افراد مواجه میشوند، همه نمیتوانند خودشان را حفظ کنند. مواجههى با عامهى مردم، انسانها را دچار انحرافها و انحطاطها و لغزشهاى زیادى میکند که متأسفانه ما شاهد بودیم. خیلى از افرادى که شما مىبینید در مواجههى با عامهى مردم یک حرفى میزنند، یک چیزى میگویند، در اعماق دلشان اى بسا خیلى اعتقادى هم ندارند. به تعبیر بعضىها جوگیر میشوند؛ این خیلى چیز بدى است. اگر در محیطهاى خاص، محیطهاى آزاداندیشى و آزادفکرى، این مسائل مطرح بشود – مسائل تخصصى، مسائل فکرى، مسائل چالشبرانگیز – مطمئناً ضایعات کمتر پیش خواهد آمد. خوب، این هم راجع به این مسئله.
راجع به معنویت هم که بعضى از دوستان مطرح کردند، بنده صددرصد موافقم با اینکه باید محیط دانشگاه، محیط معنویت باشد. این امنیت و احساس امنیتى هم که بعضى از دوستان بدرستى بیان کردند، یقیناً با معنویت به دست خواهد آمد. جوانها را هر چه میتوانیم با خدا، با یاد خدا، با توجه به عالم غیب، با تعبد به مبانى دین و احکام دین و شریعت و تسلیم در مقابل احکام الهى، ظرفیت معنویشان را بیشتر کنیم. هرچه این جوان ما بیشتر متعبد باشد، بیشتر متدین باشد، بیشتر به یاد خدا باشد، بیشتر به خدا احساس نیاز کند و دست نیاز به سوى خدا بیشتر دراز بکند، عمل او، رفتار او، فکر او، از آسیب کمترى برخوردار خواهد بود و جامعه از او بهرهى بیشترى خواهد برد.
امیدواریم انشاءاللَّه خداوند متعال به شما، به ما، به همهى مؤمنین و مؤمنات این توفیق را عنایت کند که بر اساس تکلیفى که بر عهدهى ماست، راه را شناسائى کنیم، بشناسیم، حرکت کنیم و انشاءاللَّه به نتایج مطلوب برسیم.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته