دوشنبه , ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
آخرین مقالات :
خانه » داستان رویش محمدبن‌ابی‌بکر

داستان رویش محمدبن‌ابی‌بکر

داستان رویش محمدبن‌ابی‌بکر

محمد فرزند ابوبکر خلیفه‌ی اول، در سال حجهالوداع به دنیا آمد. مادرش اسماء بنت عمیس، پیش‌تر همسر جعفربن‌ابی‌طالب بود و پس از شهادت جعفر، به عقد ابوبکر درآمد. با مرگ ابوبکر همسر امیرمؤمنان(ع) شد. به این ترتیب، محمد‌بن‌ابی‌بکر از سه سالگی به خانه‌ امام راه یافت و با فرزندان حضرت بزرگ شد. امام علی(ع)، محمد را فرزند خود و برادر فرزندان و برادرزادگانش می‌نامید و درباره‌ی او چنین می‌فرمود: فلَقد کان إلیَّ و کان لی ربیباً؛ محمد دوست من بود، او را پرورده بودم. [و چون فرزندم می‌نمود]

 

پسر ابی‌بکر را به دلیل عبادت‌های بسیارش، عابد قریش نامیده‌اند. او جدّ مادری امام صادق(ع) نیز شمرده می‌شود. محمد دوران خلافت عثمان را در مصر گذرانید و از آن‌جا انتقاد از خلیفه را آغاز کرد. او درباره علت مخالفت خود با عثمان می‌گفت: او کتاب خدا را تغییر داده و به غیرحق عمل کرده است.

 

به گزارش ابن‌اعثم، گروهی از مردم مصر در اعتراض به ستم‌گری‌های عبدالله‌بن‌سعد، والی مصر، در مدینه گرد آمدند، خواستار عزل او شدند و گفتند: ما محمدبن‌ابی‌بکر را می‌خواهیم؛ عثمان نیز چنین کرد. مصریان چون همراه پسر ابوبکر رهسپار مصر شدند، در راه با پیک عثمان روبه‌رو گردیدند. در نامه‌ای که پیک همراه داشت، به والی مصر دستور داده بود معترضان را پس از بازگشت به قتل رساند، به فرمان امارت محمدبن‌ابی‌بکر توجه نکند و با نیرنگ نابودش سازد. افشای این نامه به شورش فراگیر و قتل عثمان انجامید.

 

پس از عثمان، محمد در کنار امام قرار گرفت و او را وارث و وصی رسول‌الله خواند. هنگام برپایی جنگ جمل و گردآمدن برخی از پیمان‌شکنان پیرامون عایشه، پسر ابی‌بکر به امام گفت: یا امیرالمؤمنین، خدای عزّ و جل یار تو است، تو را ظفر دهد و فرونگذارد. مسلمانان در خدمت و موافقت تواند. این کار به عون حق‌تعالی، چنان که دل تو می‌خواهد، کفایت شود و به مخلص رسد. او پیش از آغاز جنگ، پیام امام را برای مردم کوفه خواند و آن‌ها را به حضور در جنگ دعوت کرد. به‌هنگام پیکار جمل، به فرمان امام، خواهرش عایشه را به بصره برد و از آن‌جا رهسپار مدینه ساخت.

 

ابن‌اعثم از حضور محمد در جنگ صفین یاد می‌کند. او همراه محمدبن‌حنیفه امیر میسره‌ سواران به‌شمار می‌آمد. محمد در سال ۳۶ به حکومت مصر منصوب شد و گویا در روزهای نخستین پیکار صفین، سَمت مصر حرکت کرد. امیرمؤمنان(ع) در حکم انتصاب او چنین نگاشت: و بدان ای محمد، پسر ابوبکر که من تو را بر مردم مصر والی گردانیدم. مردمی که در نظر من بزرگ‌ترین سپاهیان منَند. پس تو را باید که با نفْس خویش به پیکار درآیی و دین خود را حمایت نمایی، هرچند که در روزگار، بیش از ساعتی نپایی. و خدا را به‌خاطر خشنودی هیچ‌یک از آفریدگانش، به خشم میاور که خشنودی خدا جای‌نشین دیگر چیزها است و چیزی نیست که توان گفت جای‌نشین رضای خدا است.

 

پسر ابوبکر در مصر با خطرات بسیار مواجه شد، به‌ویژه پس از پایان نبرد صفین، سپاه شام، بزرگ‌ترین تهدید شمرده می‌شد. او در نامه‌ای به معاویه، او را به‌خاطر مقابله‌اش با امام سرزنش کرد: اینک می‌بینم تو را از همتایی با او دم می‌زنی، درحالی‌که تو، تویی و او، او است که با سابقه‌ای برجسته در تمام خیرات و نیکوئی‌ها سرآمد است و نخستین کسی است که اسلام آورده است. به نیت، راست‌اندیش‌تر، به خاندان، پاکیزه‌تر، به داشتن همسری ارجمند، از همه‌ مردم والاتر و برای پسرعمویش بهترین کسان است. درحالی‌که تو لعنت‌شده و فرزند لعنت‌شده بودی، با پدرت فتنه‌ها علیه دین خدا برانگیختید، برای خاموش کردن پرتو اسلام کوشیدید، دسته‌بندی‌ها و احزاب تشکیل دادید، مال و مایه گذاشتید و بدین منظور، با قبایل مخالف اسلام رفت‌وآمد کردید.

 

پدرت بر این روش درگذشت و تو بر همین پایه جایش را گرفتی. گواه بر این، باقی‌مانده‌ دسته‌ها و احزاب مخالف و سران دورویی و دودستگی و مخالفان پیامبر خدا(ص) هستندکه به تو پناه آورده‌اند و تو آن‌ها را زیر بال و پر گرفته‌ای. وای بر تو، چگونه خود را با علی مقایسه می‌کنی درحالی‌که او وارث پیامبر خدا(ص) و وصیّ او و پدر فرزندان وی به‌شمار می‌آید.

 

وقتی اوضاع مصر درهم ریخت و اخبار شورش بر محمدبن‌ابی‌بکر بالا گرفت، امام مصمم شد مالک را به مصر اعزام کند. با شهادت مالک، امارت محمد تثبیت شد. امیرمؤمنان(ع) چون دریافت محمد از برکناری خود و جانشینی اشتر دلتنگ شده است، برایش چنین نوشت: اما بعد، خبر یافتم که از فرستادن اشتر برای تصدی کاری در عهده داری، دلتنگ شده‌ای. آنچه کردم نه برای آن است که تو را کُندکار شمردم یا انتظار کوشش بیشتری بردم و اگر در فرمان تو است از دستت گرفتم، بر جایی حکومتت دادم که سر و سامان دادن آن بر تو آسان است و حکم‌رانی بر آن تو را خوش‌تر… پس به سوی دشمن برون شو و با بینایی به راه بیفت و با آن‌که با تو در جنگ است، آماده‌ پیکار شو و مردم را به راه پروردگارت بخوان و از خدا فرمان یاری خواه تا در آنچه ناآرامت می‌دارد، تو را کفایت کند و در آنچه بر تو رسد، یاری‌ات دهد.

 

محمد در درگیری با سپاه شام به شهادت رسید. امام از شهادت او متأثر گردید و فرمود: اندوه ما بدو، همْ‌چندِ آن‌هاست، جز که از آنان دشمنی کاست و از ما دوستی برخاست.

امیرمؤمنان(ع) در نامه‌ای به ابن‌عباس، از حوادث مصر و شهادت محمد چنین یاد کرد: مصر را گشودند و محمد پسر ابوبکر، که خدایش بیامرزاد، شهید گردید. پاداش مصیبت او را از خدا می‌خواهم. فرزندی خیرخواه و کارگذاری کوشا و تیغی برنده و رکنی بازدارنده بود. من مردم را برانگیختم تا در پی او روند و آنان را فرمودم تا به فریاد وی رسند پیش از آن‌که شامیان کار او را پایان دهند و آنان را نهان و آشکار فراوان نه یک‌بار، خواندم. بعضی با ناخوشایندی آمدند و بعضی به دروغ بهانه آوردند و بعضی خوار برجای نشستند. از خدا خواهم به‌زودی مرا از دست‌شان برهاند. معاویه کشته شدن محمدبن‌ابی‌بکر را اسباب سرافرازی عثمانیان در همه‌ سرزمین‌ها خواند.

 

برگرفته از کتاب ریزش‌ها و رویش‌ها (در مجموعه “از چشم‌انداز امام علی”)؛ تألیف محمدباقر پورامینی؛ کانون اندیشه جوان