“تقلب شده.” این جمله خلاصه نخستین واکنش آقای موسوی بود به اعلام نتایج انتخابات. ادعایی که تا چند هفته ادامه یافت و بعد از آن دیگر تکرار نشد. اما همان یک بار گفتنش هم هزینه های زیادی روی دست کشور و انقلاب و طرفداران موسوی و بقیه مردم گذاشت.
تقلب سازمان یافته و گسترده؟
در صورتی که واقعاً تقلبی در خواندن آرای مردم صورت پذیرفته باشد آقای موسوی برای اثبات ادعای خود میتوانست کاری را که عده ای همان روزها پیشنهاد کردند انجام دهد. آقای موسوی به گفته اعضای ستادش حدود چهل هزار ناظر بر سرِ صندوق های رأی داشت. ایشان معتقد است عده ای از این افراد به علت کارشکنی مسؤولین مربوطه نتوانسته اند سر صندوق های رای حاضر شوند، عده ای در زمان رای گیری و عده ای در زمان شمارش از محل اخذ و شمارش آراء اخراج شده اند، عده ای ساعت هفت صبح که زمان پلمپ صندوق بوده، پای صندوق حاضر نبوده اند و در بعضی از صندوق های سیار ناظران لااقل برای دقایقی حضور نداشته اند و….
فرض را بر این می گیریم که این ادعاها کاملاً درست باشد (هر چند با توجه به شفافیت نسبی سطح خارجی صندوق ها در این دوره، به نظر می رسد ناظران ایشان حتی اگر پس از پلمپ صندوق مربوطه به محل اخذ رأی رسیده باشند، می توانسته اند با یک نگاه به پر یا خالی بودن صندوق ها پیببرند.) سؤال بسیار ابتدایی که مطرح می شود آن است که از این چهل هزار ناظر چند نفر با هیچ مشکلی روبرو نبوده و توانسته اند به وظیفه نظارت خود بدون هیچ مشکلی بپردازند؟
آقای محتشمیپور در یکی از اولین بیانیههای پس از انتخابات، برای آنکه نشان دهد چقدر وضعیت نامطلوب بوده، گفته بود به دلیل کارشکنی های مسؤولین، ناظرین ما تنها توانسته اند بر سر نیمی از صندوقها حاضر باشند. باز هم فرض را بر صحت تام و تمام ادعای ایشان قرار می دهیم. بنا به گفته ایشان حدود ۲۳ هزار نفر از ناظران آقای موسوی بر سر صندوقها حاضر بوده اند (در این دوره کلاً حدود چهل و شش هزار صندوق به کار گرفته شده بود.) آیا منطقی نیست که آقای موسوی آرائی را که ناظران شان در این صندوقها – که دیگر هیچ اشکالی در آنها وجود ندارند- شمارش نموده اند اعلام نمایند و با آمار منتشره از سوی وزارت کشور مطابقت دهند تا صحت یا عدم صحت انتخابات و آمار منتشر شده از سوی وزارت کشور روشن شود؟
خیلی دور از انصاف نیست اگر بگوییم ناتوانی آقای موسوی در انجام این کار (یعنی ارائه شماره صندوق هایی که اولاً کاملاً مورد تأیید ناظران ایشان باشد و ثانیاً جمعِ آراء ایشان در این صندوق ها فاصله معناداری با دیگر صندوقها دارد) نشانه صحت انتخابات از جهت خوانده شدن آراء مأخوذه است.
از رای نیاوردن تا رای آوردن با تخلف
در بیانیه های بعدی ادعا شد با شمارش همه آراء نیز اشکال تقلب پاسخ داده نمی شود زیرا بسیاری از اشکالات به زمان قبل از رأی گیری برمی گردد که آقای رییس جمهور در تلویزیون به بعضی افراد توهین کرده و…. فرض را باز هم بر صحت این ادعا می گذاریم که این موضوع، تخلفی انتخاباتی بوده است. حال سؤال این است، چرا این تخلف تخلفی مهم به حساب می آید؟ آیا به خاطر این که در نتیجه انتخابات تأثیر داشته است؟
اگر بپذیریم این رفتار آقای احمدی نژاد در میزان آراء او مؤثر بوده، ناچاریم رأی بالای آقای احمدی نژاد را که بخاطر این به اصطلاح تخلف به دست آورده بپذیریم. در این صورت جا دارد آقای موسوی پاسخ دهد که اگر می دانسته احمدی نژاد رای بالایی داشته چرا در پایان روز رأی گیری اعلام کرد خود پیروز انتخابات است. چنین موضعی حاکی از آن است که آقای موسوی با توجه به اخباری که از ناظران دریافت کرده به این نتیجه رسیده که با همه تخلفاتی که شده آراءش در صندوق ها بیشتر از آقای احمدی نژاد بوده است. این مطلب به «صراحت» در همان جلسه عنوان شد، و بسیاری از هواداران آقای موسی که قائل به تقلب هستند صراحتاً برای «خوانده نشدن آراءشان» چنان شوری از خود نشان دادند و نه «آنچه پیش از انتخابات گذشته بود.» اینکه تخلفات پیش از انتخابات را آقای موسوی جدی می گیرد برای آن است که با توجه به گزارش ناظرانش از پای صندوق ها و دیگر نظرسنجی ها آن را در نتیجه انتخابات «مؤثر» یافته است.
وانگهی اگر آقای احمدی نژاد قرار بود با تقلب در شمارش آراء پیروز میدان انتخابات باشد، طرح آن مطالب در تلویزیون و دیگر تخلفاتی که به گفته آقای موسوی پیش از انتخابات رخ داده، چه فایده ای برای ایشان داشت جز آنکه مخالفین ایشان را تهییج کند، عده ای را در دشمنی با خود ثابت قدم تر کند، و کاری کند که عده ای با تمام امکانات مادی و معنوی خود به جنگ ایشان بروند. کافی بود فقط در شمارش تقلب کنند. به این ترتیب آقای احمدی نژاد در مناظره ها می توانست چهره ای اخلاقی و دوست داشتنی از خود ارائه کند و چه بسا به این ترتیب میزان اعتراضات هم کمتر می شد.
۲۰۰ هزار متقلب کاربلد!
در کشور ما که هر گاه دو یا سه نفر از گروهها و احزاب سیاسی به هر دلیلی، جلسه محرمانه برگزار می کنند، پس از یکی دو ساعت اخبار سری این جلسات بر روی سایت ها و بر سر زبان هاست چگونه ممکن است، تقلبی سازمان یافته و گسترده صورت گیرد، ولی کسی از قرار و مدارهای آن خبردار نشود؟ اگر قرار بر این گذاشته شده بود که انتخابات در مرحله اول پایان نپذیرد و به مرحله دوم برود لازم بود آراء آقای احمدی نژاد لااقل پنج میلیون افزایش یافته باشد، زیرا آقای احمدی نژاد با نوزده و نیم میلیون رأی، باز برنده مرحله اول انتخابات است و مطابق نظر آقایان لااقل پنج میلیون رأی از دیگر آقایان کسر شده است. بنابر این لااقل تقلبی که باید رخ داده باشد چیزی حدود ده میلیون رأی است، حال توجه فرمایید که اگر قرار باشد ده میلیون رأی تقلب شود، و در هر صندوق در حدود پانصد رأی تقلب صورت گرفته باشد لازم است در بیست هزار صندوق، لااقل پانصد رأی بالا و پایین شود، و شما می دانید که بر سر هر صندوق لااقل ده نفر حضور دارند، که جمعاً چیزی حدود دویست هزار نفر می شود، حال آیا ممکن است دویست هزار نفر همگی بر چنین امری اتفاق کنند و کسی تا به حال قفل سکوت را از لبان خود نشکسته و چیزی را لو نداده باشد و این مسأله از دید چشمان تیزبین ناظران آقای موسوی هم دور مانده باشد. بگذارید واقع بین تر باشیم. چه بسا در هر صندوق تنها یک نفر دست اندر کار این «صحنه پردازی خطرناک» بوده باشد، حال سؤال آن است که این بیست هزار نفر آدمِ مهذب و خودساخته ای که لام تا کام از عملکرد خود صحبتی نکرده اند کدامین افرادند که در رأس احزاب مهم سیاسی سه نفر از آنها هم پیدا نمی شود؟ با مدیریتی که از سیاسیون و دولتمردان کشورمان سراغ داریم بسیار بعید است بتوان حتی دویست نفر و حتی بیست نفر را پیدا کنیم که در این امر مشارکت کرده باشند و در حال حاضر خاطراتشان، نُقل محافل نباشد.
جالب این که همزمان نامه محرمانه ای جعل شد که در آن وزیر کشور از رهبر معظم انقلاب برای تقلب کسب تکلیف کرده است. این پارادوکس را چگونه باید حل کرد، یک نامه بین الاثنینی!!! بین وزیر کشور و رهبر انقلاب لو می رود! و همکاری بیست هزار نفر برای تقلب از زیر تیغ نگاه مردم و عوامل آقایان در وزارت کشور مخفی می ماند! آیا دولتی با آن همه ناکارآمدی که آقای موسوی وصفش را می کرد می توانست چنین کار پیچیده ای را این چنین بی عیب و نقص انجام داده باشد!
بازشماری ناکام
یکی از درخواست های قائلین به تقلب آن بود که اطلاعات موجود در ته سوش ها که شامل نام و نام خانوادگی و کد ملی است با اطلاعات موجود در اداره ثبت احوال تطبیق داده شود، و دست خط رأی دهندگان توسط خبرگان این فن تطبیق داده شود تا اگر تخلفی صورت گرفته معلوم شود، فارغ از اینکه این کار فوق العاده طاقت فرسا و زمان بر است ولی باید این اقدام را به فال نیک می گرفتیم زیرا بعد از مدتی هرچند طولانی، بالأخره اگر تقلبی شده بود معلوم می شد و چه بسا می شد امید داشت این کار به نتایجی برسد که قانون مطابق آن مورد بازنگری قرار گرفته و جلوی هر تخلفی حتی در حد تعداد معدودی رأی هم گرفته شود. متأسفانه این طور نشد زیرا عنوان شد که این درخواست تنها از سوی آقایان محتشمی و لاری به عنوان اشخاص حقیقی مطرح شده و نه از سوی ستاد آقای موسوی. چه توقعی بود که شورای نگهبان این کار طاقت فرسا را بپذیرد و در نهایت باز آقای موسوی از پذیرش نتیجه آن سر باز نزند. جالب اینکه وزارت کشور آمادگی خود را برای این کار اعلام کرد و شورای نگهبان هم در جلسه ای که با نمایندگان آقای موسوی داشت پذیرفت که این کار را انجام دهد ولی مشروط به اینکه آقایان تعهد مکتوب دهند که نتیجه هر چه بود بپذیرند. متاسفانه ظاهراً نمایندگان آقای موسوی مجاز به پذیرش این شرط نبوده اند. قسمتی از سخنان حجه الاسلام رحیمیان عضو هیأتی که شورای نگهبان برای ایجاد اعتماد و بررسی دقیق ترِ انتخابات دوره دهم معرفی نمود را ذیلاً می خوانید، جالب است بدانید ایشان از اعضاء بیت امام و از پایه گذاران مجمع روحانیون مبارز بودهاند:
«در اثنای عضویت در هیئت ویژه منتصب از سوی شورای نگهبان، مظلومیت این شورا و در حقیقت مظلومیت نظام اسلامی بیش از بیش برایم روشن شد. دراین ایام، علاوه بر تمدید پنج روزه مهلت قانونی برای رسیدگی به شکایات از سوی مقام معظم رهبری “مدظله العالی” و تلاش فوقالعاده هیئت ویژه، شاهد بودیم که شورای نگهبان بدون هیچگونه محدودیتی پذیرای هر نوع پیشنهاد، برای بررسی مجدد بود و از بررسی کلیت روند انتخابات گرفته تا بازشماری ۱۰ درصد صندوقها و کنترل دستخط برگهای اخذ شده و تیراژ برگهای چاپ شده و باقیمانده آنها در قیاس آرای اخذ شده و…، باب همه این موارد را برای بررسی باز گذاشته بود. در این میان قرار شد در صورت باقی ماندن ابهام، افزایش تعداد صندوقهایی که تصادفاً برای بازشماری انتخاب می شدند تا رسیدن به حد اطمینان طرف معترض هم در نظر گرفته شود و در این راستا حتی مقرر گشت که اگر در نهایت هم ثابت شد تخلفی صورت گرفته که در قانون، موجب ابطال انتخابات است، انتخابات ۲۲ خرداد ابطال و انتخابات جدیدی برگزار شود، اما با این همه انعطاف، رفتارهای آنان محرز کرد که سناریوی دیگری در کار است. معلوم شد آنان مصمم هستند که مشت بسته خود را باز نمی کنند که ثابت شود خالی است و هدف، کوبیدن آن بر سر نظام است. من البته معتقدم که خود آقایان کاندیداها اینگونه فکر نمیکردند و نمی خواستند؛ بلکه دستهای پشت پردهای که دنبال تضعیف نظام و ارکان آن و ایجاد انشقاق در ملت بزرگ ایران هستند مسأله را به اینجا رساندند.”
حجیت خواب در اثبات تقلب!
در دوره نهم ریاست جمهوری، که مجری آن دولت آقای خاتمی بود، در مرحله اول از جمع زدن آراء مأخوذه در اصفهان و تهران ابا می کردند. تا آن زمان آقای کروبی خود را راه یافته به مرحله بعد می دید اما هنگامی که ایشان به گفته خودش مدتی خوابید، آراء اصفهان و تهران به مجموع آراء اضافه شد و ایشان پس از آقای احمدی نژاد سوم و از راه یابی به مرحله دوم محروم شد. در آن دوره آقای خاتمی هم در مقابل ادعای آقای کروبی، انتخاباتی را که خود مجری آن بود سالم اعلام کرد. از آن زمان با وجود آنکه خاتمی «حجیت خواب در اثبات تقلب» را رد کرد، متأسفانه آنقدر خواب در میان آقایان جدی گرفته شد که ظاهراً آنرا به عنوان یکی از عوامل تقلب شناسایی کردهاند چنانکه اگر یکی از نامزدها در هنگام شمارش آراء، خواب باشد این خود به تنهایی برای اینکه نتیجه آن انتخاب مورد قبول نباشد کافی است. از همین رو بود که آقای موسوی شب شمارش آرا عنوان کرد که امشب همه تا صبح بیداریم. یعنی این استدلال ساده یک خطی که: آقای کروبی! وقتی شما خواب بودید، آراء اصفهان و تهران به مجموع آراء اضافه شد و شما از آقای احمدینژاد عقب افتادید، نه تنها برای کروبی جا نیفتاد که برای آقای موسوی هم مفهوم نیفتاد. اکنون شما بگویید چگونه می توان صحت انتخابات دهم را که مجری آن هم، همفکران خودشان نبودند با استدلال هایی که کمِ کم دو سطر می شود جا انداخت؟
در یکی از بیانیه های اخیر آقای کروبی، ایشان باز هم آن خواب را به یاد آورده بود و گفته بود اگر دوستان خودمان آن انتخابات را تأیید نمی کردند الان این گرفتاریها را نداشتیم! ( نقل به مضمون.).
این قصه یادآور حکایتی اعجاب آور و درس آموز است. یکی از کوفیان در عصر معاویه با شتری که همراه داشته به شام می رود، در شام مردی شامی ادعای مالکیت شتر او را می کند و کار به دادگاه می کشد و قاضی از مرد شامی تقاضای شهود می کند و مرد شامی هم چهل شاهد به دادگاه می برد که همگی شهادت می دهند که ناقه (شتر ماده) مورد ناظر، از آنِ مرد شامی است و قاضی هم علی رغم سر و صدای مرد کوفی شتر را به مرد شامی می دهد و مرد کوفی را از محکمه بیرون می اندازد. مرد کوفی برای احقاق حق خود به هر نحوی که بوده خود را به معاویه می رساند و جریان را می گوید و می گوید که اصلاً شتر من ماده نبود که ناقه باشد و اینها بتوانند به مالکیت مرد شامی به ناقه شهادت دهند، شتر من نَر است. معاویه که معمولاً با ولخرجی دیگران، خصوصاً مخالفینش را وامدار خود کند، تأملی می کند و می گوید، صلاح نیست دادگاه ما را زیر سؤال ببری، بیا این پول را بگیر و با آن شتری بخر. و هنگامی که به کوفه رفتی از طرف من پیش علی برو و بگو با صد هزار مرد جنگی به جنگت خواهم آمد که وقتی بحث طایفه و جناحی پیش بیاید، شتر نر را از ماده فرق نمیگذارند. (یعنی گوششان به حرف حق بدهکار نیست.)
دمیدن در بوق تقلب
وقتی بپذیریم که نتیجه انتخابات همان بوده که اعلام شده این سناریو مطرح می شود که عده ای از کسانی که پشت سر نامزدها مخفی شده بودند با طرح ادغای دروغین تقلب به دنبال ایجاد آشوب بودند تا نهایتاً بتوانند در سایه این عملِ خود به یکی از اهداف ذیل و یا همه آنها نائل شوند:۱- با ابطال انتخابات و با تبلیغات و شانتاژ مستمر و حمایت رسانه های بیگانه، در انتخابات جدیدی که احیانا ساز و کارش توسط ناظران بین المللی درانداخته می شود نتیجه باخت را به برد تبدیل کنند ۲- و یا حتی اگر بتوانند با حذف آقای احمدی نژاد از انتخابات- با این استدلال که ایشان برای ریاستجمهوری صلاحیت ندارد و باید با نظارت استصوابی! توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شود- به منظور خود یعنی موفقیت در انتخابات نائل شوند، که با توجه به اقبال عظیم مردمی به ایشان که در دوره دهم تأیید شد، این هدف احتمالاً از اولویتهای آقایان بوده است. ۳- و حتی شاید با شریک معرفی کردنِ دیگر ارکان نظام در تقلب، مشروعیت آنها را زیر سؤال برند و به دنبال تغییرات بنیادی و ساختاری در نظام باشند.
اکنون با فرونشستن غبار حوادث پس از انتخابات می توان مدعی شد شواهد و قرائن متعددی بر پی گیری هر سه مورد از سوی یاران نامزدها و حتی در مواردی خود آنها موجود است.
آخرین گام در اولین حرکت
روز اولِ پس از انتخابات شورش های خیابانی و نامه های نامزدها به رهبر معظم انقلاب و دیگر مراجع و علما آغاز شد. آقایان در این مرحله باید به شورای نگهبان مراجعه و شواهد خود را بر تقلب ارائه می کردند و در نهایت اگر به نحوه رسیدگی آن شورا اشکالی داشتند به ولی فقیه مراجعه میکردند. به عبارت دیگر باید شکایت در یک دادگاه بررسی شود و در صورتی که به نحوه رسیدگی، شکایتی وجود داشت به محاکم بالاتر مراجعه کنیم؛ نه اینکه از ابتدا آن محکمه را نادیده گرفته و اصطلاحاً دور بزنیم. به عنوان مثال در دوره نهم ریاست جمهوری، صلاحیت آقایان معین و مهرعلیزاده در شورای نگهبان رد شد و در مرحله بعد با مراجعه به رهبر معظم انقلاب، ایشان با نامزدی این آقایان در نهمین دوره ریاست جمهوری موافقت نمودند. این مطلب نشان می داد شورای نگهبان اولاً به وظیفه خود بر اساس قانون اساسی عمل کرده و صحت عمل آن شورا هم توسط رهبر معظم انقلاب تأیید شد و زیر سؤال نرفت، اما ولی فقیه با حکم حکومتی، این آقایان را برای نامزدی درانتخابات مورد تأیید قرار دادند.
در این دوره درخواست آن بود که این ارگان اساساً مورد نفی قرار گیرد. ظاهرا طرف مدعی قبل از بررسی شکایات از سوی شورای نگهبان به دنبال حذف این ارگان قانونی بود و برای اینکه این خواسته عجیب و غیر قانونی چندان موجب وحشت نشود، درخواست آقایان جایگزینی این شورای قانونی که در نص قانون اساسی آمده است با هیأت رفع اختلافی بود که مورد تأیید «طرفین! و علما و مراجع!» باشد.
دقت در این خواسته آقای موسوی نکات جالبی را آشکار می کند:۱- ایشان ارگان رسمی و قانونی مربوطه را که منصوص در قانون اساسی است به رسمیت نمی شناسد، و به عبارت دیگر قانون اساسی را به رسمیت نمی شناسد. ۲- ایشان به خود حق می دهد که شخصاً قانون گذاری کند! (شاید خوب باشد بدانیم که قانون گذاری در نظام جمهوری اسلامی برعهده مجلس است) ۳- قانون مورد نظر ایشان حتی از قوانینی نیست که مجلس قدرت به تقنین آن را داشته باشد، این قانون در عِداد قوانینِ اساسی است که پس از طی مراحل مربوطه باید در رفراندومی به تأیید اکثریت مردم ایران برسد ۴- طبق قانون اساسی ایران، رفراندوم تنها با تأیید رهبری میتواند برگزار شود ۵- و جالب تر آنکه در ادامه مشخص شد ایشان اختیارات این هیأت را درحدی می خواست که شورای نگهبان مطابق قانون اساسی از چنین اختیاراتی برخوردار نیست، که بررسی بعضی از آنچه پیش از انتخابات روی داده بود از آن جمله بود، به عبارت دیگری که یکی از همین آقایان تعبیر کرد قدرت این هیأت را مطلقه می خواستند، و می دانیم که بسیاری از ایشان این قدرت را از ولی فقیه هم دریغ می کنند.
فارغ از اینکه حتی اگر چنین اتفاقی می افتاد نتیجه بررسیها چه بود (که به نظر نگارنده باز هم تغییر محسوسی در نتیجه انتخابات روی نمی داد) مسأله این است که آقای موسوی یا از درک فحوای کلام خود قاصر بوده است و یا خود را در چنان جایگاه رفیعی دیده که میتواند به جای «مجلس» و «اکثریت مردم» و «رهبری» برای همه نسخه بپیچد.
اینکه شخصی خود را در چنین جایگاهی ببیند و ارگانهای قانونی را چنین زیر سؤال برد به هیچ عنوان نمی تواند به صلاح یک حکومت باشد، و پذیرش این خواسته آقایان به معنی پذیرش عدمِ صلاحیت این شورا از سوی رهبر معظم انقلاب بود که می توانست جاده قانون گریزی را برای بسیاری از افراد متوقعی که خود را فراتر از قانون می دانند باز نماید.
نکته جالب و البته قابل پیشبینی دیگر، عدم مراجعه آقایان پس از حکم شورای نگهبان، به ولیفقیه است، زیرا در این مرحله امکان پذیرش خواسته آقایان از سوی معظمله بود و در عین حال به معنای توهین به شورای نگهبان و… هم نبود و البته به احتمال زیاد پذیرش این درخواست از سوی رهبر معظم انقلاب و پیگیری آن از سوی یک هیأت مستقل میتوانست آقایان را بیش از پیش رسوا نماید.
آقای موسوی و عدهای دیگر خواستار اعطای مجوز از سوی وزارت کشور به ایشان برای برگزاری تجمعات مسالمتآمیز بودند. کسی مسالمت آمیز بودن این تجمعات را تضمین میکرد؟ در دانشگاه صنعتی اصفهان همان شب اول و قبل از اینکه هرگونه تقابلی در اصفهان گزارش شود عدهای از دانشجویان هوادار آقای موسوی شب هنگام بسوی سالن آمفیتئاتر و چند تالار و سالن دیگر هجوم برده و با به آتش کشیدن آن، طبق برآوردهای اولیه دو میلیارد و صد میلیون تومان ضرر مالی به دانشگاه وارد کردند و تعدادی از دانشجویان را که میخواستهاند به وسع خود آب آورده و آتش را خاموش کنند در دستشویی حبس نموده و بر سر آنها هم آتش ریختهاند که یکی از این دانشجویان با شصت درصد سوختگی در بیمارستان بستری شده است. آیا در آن فضای احساسی و هیجانی، میشد مطمئن بود که رفتارها مسالمتآمیز باشد.
اگه تقلب بشه…
حدود ده روز قبل از انتخابات آقای محتشمی اعلام کرد آقای موسوی در یک انتخابات سالم سی میلیون رأی دارد، بلافاصله به ذهن متبادر میشد که اگر آراء آقای موسوی کمتر از سیمیلیون اعلام شود حتماً تقلب شده است. واقعاً اگر هدف از اعلام این چنین خبرهایی آمادهسازی هواداران برای آَشوب در خیابانها در صورت شکست نبود پس چه بود. واقعاً آقای محتشمی که این حرف را از جایگاه یک کارشناس – به عنوان دبیر کمیته صیانت از آراء – و نه از جایگاه یک خطیب میزد بر اساس کدام نظرسنجی یا شواهدی به این نتیجه رسیده بود؟ اکنون که روشن شده که هیچ یک از نظرسنجیهای معتبر، حتی نظرسنجی جهاد دانشگاهی که توسط هواداران آقای موسوی تهیه میشد و مورد تأییدشان بود و حتی نظرسنجیهایی که غربیها و آمریکاییها انجام داده بودند چنین تحلیلی را پشتیبانی نمیکرده است.
در زمان تبلیغات انتخاباتی بنا به محل اشتغالم، رفت و آمدهای هوادران آقای موسوی در خیابان ولی عصر توجهم را جلب نموده بود، این افراد به چند گروه چند ده نفری تقسیم میشدند و هر گروه به یکی از خیابانهای اطراف و یا به شمال وجنوب خیابان ولیعصر حرکت میکردند و شعارهایی هماهنگ سر میدادند؛ عدهای هم در محلی برای بحث و تبلیغ تجمع میکردند، و جالب اینکه این گروهها وقتی با هم مواجه میشدند طبق مراسم خاصی با کف زدن و شعارهای ویژه، یکی، دو دقیقه در کنار هم بودند و سپس با حرکت از بین هم هر کدام به سوی مسیری که از قبل مدنظرش بود حرکت میکرد و از این گروههایی که راهپیمایی میکردند هیچ کس به گروهی که بحث میکرد یا به گروه دیگر نمیپیوست. این نوع سازمان دهی به نظر میرسید با هدف خاصی صورت گرفته و و مطابق برنامهای از پیش تعیین شده است؛ در صورتی که این گروهها سازماندهی خود را در جریان اغتشاشات از دست نمیدادند با نوع تمرینهایی که در زمان تبلیغات کرده بودند میتوانستند با آشنایی که نسبت به منطقه و مسیرها و اعضای گروه خود پیدا کرده بودند بسیار پر خطر ظاهر شوند، که شاید یکی از علل مهم پایداری حرکت ده روزه این افراد در مقابل نیروهای امنیتی و انتظامی در خیابانهای تهران معلول همین سازماندهی بوده باشد.
یکی از شعارهایی که به صورت سراسری توسط این گروه ها و پس از طرح ادعای آقای محتشمی شکل گرفت این بود که: «اگر تقلب بشه ایران قیامت میشه» که اگر در محتوای آن دقت کنیم به صورت علنی اعلام میداشتند در صورت اعلام پیروزی آقای احمدی نژاد به خیابانها خواهند ریخت.
بعدها بهتر از قبل روشن شد که منظور از تقلب چیست، همسر آقای هاشمی در اقدامی عاطفی و با گریه در روز رأی گیری گفته بود « اگر تقلب نشود آقای موسوی انتخاب میشود و اگر چنین نشد، مردم! به خیابانها بریزید» یعنی اساساً از قبل ملاک صحت انتخابات دهم پیروزی آقای موسوی تعیین شده بود! چنانکه وزیر اطلاعات هم گفت از ایشان پرسیده بر فرض، اگر انتخابات دیگری صورت پذیرد، و شما رأی نیاوردید چه؟ که از ایشان در سایت ها نقل کردند که نامزد محترم فرمودهاند آن انتخابات هم باید باطل شود! این گفته وزیر اطلاعات که در تلویزیون مطرح شد هیچگاه از طرف آقای موسوی تکذیب نشد.
مشی صبورانه گذشته…
نامه سرگشاده آقای هاشمی به رهبر معظم انقلاب هم مؤید دیگری است به آنچه همه منتظر آن بودند.
«بر فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بیشک بخشی از مردم و احزاب و جریانها این وضع را بیش از این بر نمیتابند و«آتشفشانهایی که از درون سینه های سوزان تغذیه میشوند»، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونه های آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدانها، خیابانها و دانشگاهها مشاهده میکنیم»
یعنی قرار بوده است که در صورت انتخاب آقای احمدی نژاد چنین اتفاقی بیافتد و این که فکر کنیم این مسأله اتفاقی و خودجوش بوده است بسی خوشخیالی است. جملات بعدی ایشان گویاتر است: «از جنابعالی با توجه به مقام و مسؤولیت و شخصیتتان انتظار است برای حل این مشکل و برای رفع فتنههای خطرناک و خاموش کردن آتشی که هم اکنون دودش در فضا قابل مشاهده است، هرگونه که صلاح میدانید اقدام مؤثری بنمایید و مانع شعلهورتر شدن این آتش در جریان انتخابات و پس از آن شوید.»
ظاهراً منظور ایشان آن است که مثلاً مقام معظم رهبری از آقای احمدی نژاد اعلام برائت نمایند تا رأی او بریزد که این خود نشان دیگری بر آن است که آقای هاشمی هم میدانسته که انتخابات به نفع آقای احمدی نژاد خاتمه خواهد یافت و الا صبر میکرد بعد از انتخابات با آقای احمدینژادی که دیگر رییسجمهور نیست روبرو میشد، ایشان با این نامه خود نشان داد که در صورتی که اقدام جدی از سوی رهبر معظم انقلاب صورت نگیرد آقای احمدی نژاد انتخاب خواهد شد. پیامکهایی که شب انتخابات توزیع شد و رهبر انقلاب مجبور به تکذیب آن در خلال مصاحبه پس از اخذ رأی خود شدند مؤیدی بر مطلب مذکور است.
موافقان فصلی نظارت استصوابی!
چنان که به یاد دارید پیش از انتخابات یکی از روحانیون نزدیک به آقای هاشمی و موسوی در تحلیلی آقای احمدینژاد را به اتهام مخالفت با ایدههای مراجع و… فاقد صلاحیت برای ریاست جمهوری اعلام کرد و از شورای نگهبان رد صلاحیت ایشان را خواستار شد. البته با توجه به اقبال عمومی اکثریت مردم به آقای احمدینژاد چنین رویکردی برای حذف کردن ایشان پیش از انتخابات طبیعی به نظر میرسید. در اقدام مشابه دیگری آقای صانعی فتوا داد رأی دادن به کسی که مردم او را دروغگو میدانند شرعاً حرام است که هم تأکیدی روانشناختی بر دروغگو خواندن آقای احمدینژاد بود و هم فتوایی بود برای کسانی که از ایشان تبعیت میکنند. همین مطالب و مطالب دیگری که موجب شد منتخب مردم در مناظره آقای موسوی و کروبی هفده بار دروغگو خوانده شود، به ضمیمه قطعی شمردن تقلب در انتخابات بهانههای مناسبی است برای آنکه، کسی که رأی مردم به او شرعاً حرام باشد تأیید صلاحیتش از سوی شورای نگهبان هم حرام باشد. و جالب اینکه یکی از برنامههای مهم آقای موسوی و کروبی تلاش برای تغییر قانون اساسی و حذف نظارت استصوابی اعلام شده بود! ظاهراً اینگونه قوانین (در صورتی که به پیروزی آقایان کمک کند) نه تنها مورد طعن و طرد قرار نمیگیرد بلکه مورد تمسک و تأیید مضاعف ایشان میباشد!
همزمان بی اعتبار شمردن وزارت کشور و شورای نگهبان، با طرح بحث تقلب و متهم ساختن صدا و سیما و سپاه و بسیج و نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات به سرکوب و کودتا و… همه شواهدی بر پیگیری سناریویی پیچیده از سوی بعضی از آقایان و اطرافیانشان برای مقابله با نظام بود. آقایان در این سناریو در نسخه حداکثری به دنبال تغییر ساختارها در نظام بودند.
میثم بهشتی نژاد