یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
آخرین مقالات :
خانه » بازخوانی تنفیذ احکام رؤسای جمهوری

بازخوانی تنفیذ احکام رؤسای جمهوری

khamenei-1
اولین تنفیذ
هنگامی‌که پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران در سال ۵۷ به آخرین مراحل خود نزدیک می‌شد حضرت امام خمینی(ره) در اقدامی هوش‌مندانه و برای اداره‌ی کشور بعد از سقوط رژیم پهلوی، مهندس مهدی بازرگان را که از چهره‌های سیاسی مخالف رژیم شاه و نزدیک به نیروهای انقلابی بود به‌عنوان رئیس دولت موقت منصوب کردند.

 

در جلسه‌ای که در تاریخ  ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ در مدرسه‌ی رفاه با حضور خبرنگاران تشکیل شد، حکم انتصاب بازرگان به‌عنوان نخست وزیر دولت موقت قرائت شد. متن حکم توسط آقاى هاشمى رفسنجانى و ترجمه‌ی انگلیسى آن توسط ابراهیم یزدى در مراسم قرائت شد.

حضرت امام در این حکم تأکید کرده بودند «جناب آقای مهندس مهدی بازرگان بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است… مأمور تشکیل دولت موقت می‌نمایم

این انتصاب به‌عنوان اولین انتصاب رسمی در دولت انقلابی ایران، ماهیتی قانونی و شرعی داشت. بر مبنای مدل حکومتی ولایت فقیه، لازم بود تا رئیس دولت مشروعیت خود را از فرمان رهبر که خود نیز دارای مشروعیتی الهی و مورد وفاق ملت بود، کسب کند. از این رو حضرت امام، بازرگان را به‌عنوان رئیس دولت منصوب و او را موظف به انجام وظایفی که در حکم به آن تأکید شده کردند.

اما عمر اولین دولت در جمهوری اسلامی چندان به درازا نکشید چراکه بازرگان و همفکران او در دولت موقت، در پی آن بودند تا با بهره‌گیری از فرصت حضور در دولت نظر ملت را به خود جلب کرده و بتوانند با حضور در نهادهای تازه تأسیس، مدل حکومتی مورد نظر خود را در جمهوری اسلامی مستقر کنند.  بر این اساس آنان تلاش زیادی برای حضور در مجلس خبرگان قانون اساسی به کار بستند ولی راه به جایی نبردند و از مجموع ۷۳ نماینده مجلس خبرگان، تنها ۶ کرسی در اختیار آنان قرار گرفت.

این شرایط و عدم اقبال مردم به آنان باعث شد تا مهندس بازرگان و همفکران او در دولت موقت به بهانه‌ی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام در روز ۱۴ آبان ۵۹ استعفا دهند.


تنفیذ در بیمارستان
بعد از استعفای دولت بازرگان، شورای انقلاب اداره‌ی امور کشور را به عهده گرفت و به عبارت بهتر توأمان هم عهده‌دار وظایف قوه‌ی مقننه و هم وظایف قوه‌ی مجریه شد. در آن شرایط مهم‌ترین رخداد کشور برنامه‌ریزی برای برگزاری همه‌پرسی قانون اساسی در ۱۱ و ۱۲ آذر ۵۹ و همچنین اولین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری بود که قرار بود در ۵ بهمن ۵۸ برگزار شود.

در اولین دوره‌ی از انتخابات ریاست جمهوری با توجه به مشکلاتی که برای جلال‌الدین فارسی نامزد حزب جمهوری اسلامی پدید آمد، بنی‌صدر توانست به‌عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شود.

حضرت امام که در آن روزها در بیمارستان قلب تهران بستری بودند، برای این‌که روال اداره‌ی امور نظام نوپای اسلامی از حرکت نایستد، در همان بیمارستان مراسم تنفیذ بنی‌صدر را انجام دادند.

در حکم تنفیذ بنی‌صدر که در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۵۸ و با حضور مقامات کشوری و اعضای شورای انقلاب و خبرنگاران برگزار شد، حضرت امام فرمودند: «بر حسب آنکه مشروعیت آن(رأی ملت) باید به نصب فقیه جامع‌الشرایط باشد، اینجانب به موجب این حکم، رأى ملت را تنفیذ و ایشان را به این سمت منصوب نمودم؛ لکن تنفیذ و نصب این‌جانب و رأى ملت مسلمان ایران محدود است به عدم تخلف ایشان از احکام مقدسه اسلام و تبعیت از قانون اساسى اسلامى ایران.»

بعد از قرائت حکم تنفیذ بنی‌صدر، حضرت امام در سخنانی بر فانی بودن مقامات دنیوی تأکید کرده و فرمودند: «هر مقامى که براى بشر حاصل مى‏شود، چه مقام‌هاى معنوى و چه مقام‌هاى مادى روزى گرفته خواهد شد و آن روز هم نامعلوم است.»  و افزودند: «توجه داشته باشند همه‌ی کسانى که براى بشر خدمت مى‏کنند، کسانى که داراى مقامى هستند، داراى پستى هستند، که مقامْ آن‌ها را مغرور نکند. مقام رفتنى است و انسان در حضور خداى تبارک و تعالى ماندنى است.»

اما بنی‌صدر بعد از روی کار آمدن، رویه‌ای دیگر را در پیش گرفت. خیانت‌های او در جبهه‌های جنگ و همکاری و پیوند او با منافقین علیه نیروهای انقلاب باعث شد تا مجلس شورای اسلامی با رأی ۱۷۷ نفر از نمایندگان در مقابل یک رأی مخالف سرانجام او را فاقد کفایت سیاسی اعلام کند.

آیت‌الله خامنه‌ای که با بیان ۱۴ دلیل مستند، نقش ویژه‌ای در اعلام عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر از سوی مجلس داشتند، درباره‌ی جلسه‌ی تنفیذ بنی‌صدر و سخنان امام در آن جلسه می‌گویند: «شما به نطق امام در زمان تنفیذ حکم ریاست جمهورى بنى‌صدر نگاه کنید. ببینید آیا آینده‌ى بنى‌صدر در آن نطق دیده مى‌شود یا نه؟ بنده مى‌گویم دیده مى‌شود.»

فقط ۲۸ روز
رئیس‌جمهور بعدی رجایی بود که در انتخابات دوم مرداد ۱۳۶۰ به‌عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد. مراسم تنفیذ او ۱۱ مرداد در آستانه‌ی عید سعید فطر و در حسینیه‌ی جماران برگزار شد. در این پیام حضرت امام با تأکید بر این‌که این تنفیذ تا مادامی باقی است که رئیس‌جمهور در چارچوب قانون و شرع عمل کند افزوده بودند: «باید ایشان توجه داشته باشند و از عمل ملت دریافته باشند که ملت دلاور نیز رأى خود را بر این اساس به ایشان داده‏اند، و من امیدوارم که در حفظ این‏ امانت الهى و مسؤولیتى که ملت برعهده ایشان گذاشته است، با تمام توان کوشش نموده و از آن پاسدارى نمایند و وفادار به پیمان خود در مقابل خداوند مقتدر حاضر و ناظر و ملت حاضر در صحنه و مراقب احوال و اوضاع باشند»  بعد از قرائت این پیام حضرت امام در سخنانی به تبیین رسالت خطیر رئیس‌جمهور در قبال آراء ملت پرداختند

ولی دست جنایت‌آفرین منافقین به رجایی اجازه‌ی خدمت به این کشور را نداد و کمتر از یک ماه بعد از مراسم تنفیذ، او به همراه حجت‌الاسلام باهنر در انفجار دفتر نخست‌وزیری به فیض شهادت نائل می‌آید.

عید قربان
برای انتخاب رئیس‌جمهور آینده، انتخابات در تاریخ ۱۰ مهر ۶۰ برگزار شد و آیت‌الله خامنه‌ای توانست با اکثریت قاطع آراء به ریاست جمهوری انتخاب شود. مراسم تنفیذ نیز ۱۷ مهر ۶۰ –  روز عید سعید قربان – در حسینیه‌ی جماران برگزار شد.

در این مراسم آقاى سید احمد خمینى متن نامه‏هاى وزیر کشور و شوراى نگهبان را مبنى بر اعلام صحت انتخابات قرائت نمود و سپس ایشان متن حکم امام خمینى(ره) در مورد تنفیذ انتخابات را براى حاضران خواند.

حضرت امام در حکم تنفیذ رئیس‌جمهور جدید فرمودند: «خداوند متعال بر ما منت نهاد که افکار عمومى را براى انتخاب رئیس جمهورى متعهد و مبارز، در خط مستقیم اسلام و عالِم به دین و سیاست هدایت فرمود که امید است با حُسن تدبیر و کمک قواى سه گانه و پشتیبانى ملت بزرگ، مشکلات یکى پس از دیگرى رفع و احکام مقدس اسلام به‏طور دلخواه در سطح کشور اجرا گردد. این‌جانب به پیروى از ملت عظیم‌الشأن و با اطلاع از مقام و مرتبت متفکر و دانشمند محترم جناب حجت‌الاسلام آقاى سیدعلى خامنه‏اى – ایّده‌اللَّه تعالى- رأى ملت را تنفیذ و ایشان را به سمت ریاست جمهورى اسلامى ایران منصوب نمودم»  در این حکم نیز همانند احکام قبلی بر این نکته تأکید شده بود که این تنفیذ مشروط به رعایت شرع و قانون از سوی منتخب ملت است. بعد از قرائت حکم نیز حضرت امام در سخنانی با ذکر این نکته که آرای کسب شده توسط آیت‌الله خامنه‌ای بیشترین رأی در میان رؤسای جمهور پیشین و نمونه‌ای منحصر به فرد در دنیاست، به مسؤولین توصیه فرمودند که در راه خدمت به مردم از هیچ تلاشی فرو گذاری نکنند

تنفیذ رأی ۸۵ درصدی
آیت‌الله خامنه‌ای بعد پایان دور اول ریاست جمهوری‌شان، در دوره‌ی چهارم ریاست جمهوری هم نامزد انتخابات شدند و توانستند با کسب بیش از ۸۵ درصد آراء به سمت ریاست جمهوری ایران انتخاب شوند. تنفیذ این دوره از انتخابات نیز در تاریخ ۱۳ شهریور ۱۳۶۴ در حسینیه‌ی جماران برگزار شد.

حکم تنفیذ حضرت امام در دو حوزه قابل تقسیم بود. قسمت اول دعوت از مسؤولین به حفظ هوشیاری در مقابل دسیسه‌های بدخواهان انقلاب و قدرت‌های خارجی و منافقان داخلی بود. بخش دوم نیز اشاره به تنفیذ رئیس‌جمهور شده بود و تأکید شده بود که «… البته رأى ملت و تنفیذ این‌جانب، تا وقتى است که ایشان به تعهد خود و راه مستقیمى که در پیش داشته‏اند، باقى باشند و به اسلام و احکام نورانى آن پای‌بند و طرفدار مظلومان و مستضعفان و محرومان و مخالف ظالمان و ستم‌گران و مستکبران باشند و با هیچ ظالم مستکبرى راه سازش باز نکنند که نمى‏کنند.»  بعد از قرائت حکم تنفیذ، حضرت امام در سخنانی مسؤولین کشور را به حفظ بیت‌المال، عدم پیروی از هوای نفس به عنوان عامل اصلی همه‌ی فسادها و همچنین پای‌بندی و رعایت صلاح اسلام و کشور در کارها توصیه کردند.

امام
بعد از ارتحال حضرت امام در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از سوی مجلس خبرگان رهبری به عنوان رهبر آینده‌ی نظام اسلامی انتخاب شدند.

هنوز زمانی – هر چند کوتاه- تا پایان اتمام زمان ریاست جمهوری ایشان باقی مانده بود و این به معنای آن بود که باید انتخاباتی زودرس برای تعیین رئیس‌جمهور آینده برگزار می‌شد.
انتخابات پنجمین دوره‌ی ریاست جمهوری در تاریخ ۶ مرداد ۶۸ برگزار شد و آقای هاشمی رفسنجانی توانست به عنوان رئیس‌جمهور کشور انتخاب شود.

مراسم تنفیذ حکم اولین دوره‏ى ریاست جمهورى حجت‌الاسلام والمسلمین هاشمى‏رفسنجانى در حسینیه‌ی جماران برگزار شد. در حکم تنفیذ، ضمن تقدیر از شخصیت و فعالیت‌های آقای رفسنجانی در انقلاب تأکید شده بود: «بدیهى است که این رأى و تنفیذ تا زمانى است که ایشان در همین صراط مستقیم و نورانى که عمر شریف خود را تاکنون در آن گذرانیده‏اند – یعنى راه دفاع از اسلام ناب محمّدى (صلى‏اللَّه‏علیه‌‏واله)- و مجاهدت براى تحقق حاکمیت کامل قرآن و عمل به شریعت و طرفدارى از محرومین و مستضعفین و کوشش براى ریشه‏کن کردن فقر و محرومیت و استقرار عدالت اجتماعى راه خود را ادامه دهند که البته چنین خواهد بود

تنفیذ دوم، تأکید بر عدالت اجتماعی
حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی بعد از به پایان رساندن چهارسال اول دوران ریاست جمهوریش، برای دوره‌ی بعد یعنی ششمین دوره ریاست جمهوری هم کاندیدا شد. در این انتخابات که در تاریخ ۲۱ خرداد ۷۲ برگزار شد، آقای رفسنجانی توانست مجدداً به عنوان رئیس‌جمهور ایران انتخاب شود هرچند کاهش ۲۴ درصدی آراء وی در مقایسه با دوره‌ی قبل نشان از نارضایتی‌هایی از برنامه‌های دولت داشت.

تنفیذ این دوره از انتخابات هم در تاریخ ۱۲ مرداد ۱۳۷۲ برگزار شد. آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای با تأکید بر این‌که تنفیذ مادامی برقرار است که رئیس‌جمهور در راه دفاع از اسلام ناب محمّدى صلّى‏اللَّه‏علیه‏‌وآله و استقرار عدالت اجتماعى و تمسّک به اصول پایدار انقلاب اسلامى گام بردارد فرمودند: «این فرصت را مغتنم شمرده، رئیس‌جمهور محترم و برادر گرامى خود را به آنچه توصیه‌ی همه‌ی انبیا و اولیاء مؤمنین است توصیه مى‏کنم؛ یعنى رعایت تقوا و بى‏اعتنایى به زخارف دنیا و دوام ذکر الهى و اعتماد به قدرت حضرت احدیّت و ناچیز شمردن قدرت خود و همه‌ی قدرت‌مندان مادّى در برابر قدرت کامله‌ی الهى، و مهربانى با بندگان خدا و حُسنِ سلوک با مردم؛ به‌خصوص قشرهاى ضعیف که نیروهاى همیشه در صحنه‌ی انقلاب و صمیمى‏ترین یاران آنانند و حفظ موضع مستحکم همیشگى خود در برابر دشمنان و مخالفان و بدخواهان، و نیز به گزینش همکاران و مدیرانى که این معیارها را در آنان بازشناخته و ثبات قدم، استحکام روحیه و استقامت فکر آنان را آزموده باشند.»

متن حکم تنفیذ در کنار مسائلی که سوی رهبر انقلاب در سخن‌رانی بعد از قرائت حکم تنفیذ مطرح شد نشان از اهتمام ایشان به عدالت اجتماعی و ضرورت ملاحظه شدن آن از سوی دولت بود. [
دوم خرداد
با پایان یافتن دوره‌ی دوم ریاست جمهوری آقای رفسنجانی، علی‌رغم برخی پیش‌بینی‌ها، حجت‌الاسلام و المسلمین خاتمی توانست با کسب اکثریتی بیست‌میلیونی به‌عنوان رئیس‌جمهوری اسلامی ایران انتخاب شود.

رهبر انقلاب درباره‌ی این انتخابات و حواشی آن فرمودند: « از ماه‌ها قبل، بعضى از بزرگان و عزیزان و برجستگان کشور، مکرر به من مى‌گفتند که اگر شما به شخص خاصى براى ریاست جمهورى نظر دارید، آن را به ما بگویید تا ما اوضاع و احوال را هموار کنیم و مردم را هدایت نماییم که همان انجام گیرد. من به آن‌ها گفتم آنچه من از خدا خواسته‌ام، سى میلیون رأى است. در طول این چند ماه قبل از انتخابات، هر چه اصرار شد، آقایان محترم مسؤولان برجسته‌ى کشور و دیگران، غیر از همین حرف، چیزى از من نشنیدند. گفتم در این انتخابات، من آراء مردم را از خداى متعال خواسته‌ام؛ آن براى ما و کشور مهم است. بالأخره هرکس که در رأس دولت و قوه‌ى مجریه قرار گیرد، کارى مى‌کند، پیشرفت‌هایى دارد، مشکلاتى دارد. هیچ‌کس مطلق نیست، هیچ‌کس کامل نیست؛ تفاضل‌ها هم خیلى زیاد نیست. آنچه براى من مهم است، این قضیه است که همه‌ى ملت احساس کنند که در این آزمایش شریکند. بحمدالله خداوند متعال این دعا را مستجاب کرد، این آرزو را برآورده نمود و این هدیه را به ملت ایران داد. ما اگر تا آخر عمرمان هم شکر کنیم، کم است.»

تنفیذ حکم ریاست جمهورى حجت‌الاسلام والمسلمین آقاى خاتمى نیز در تاریخ ۱۲/۵/۱۳۷۶ انجام شد و ایشان از سوی رهبر انقلاب با تنفیذ آراء ملت به‌عنوان رئیس‌جمهور منصوب شدند.

رهبر انقلاب در این حکم ضمن تقدیر از حضور پرشکوه و سی‌میلیونی ملت در انتخابات، آن را مهر بطلانی بر توطئه‌های دشمنان برای کم کردن حضور ملت در انتخابات دانسته و تأکید کردند: «این رویکرد، همچنان که نشان اعتماد ملت ایران به روحانیت متعهد است، مژده‌رسان این نیز هست که در حرکت سازندگى ملت ایران – که بحمداللَّه سال‌هاست با همکارى ملت و مسؤولان برجسته آغاز گشته است – همواره توجه به ارزش‌هاى اصیل معنوى و پای‌بندى به دین و اخلاق و معنویت، رکن اساسى بوده و خواهد بود.»  ایشان در این حکم تأکید کردند: «تنفیذ این‏جانب همانند رأى ملت، تا زمانى است که ایشان به تعهد خود و صراط مستقیمى که تاکنون در پیش داشته‏اند – یعنى راه اسلام و احکام نورانى آن و دفاع از مستضعفان و مظلومان و ایستادگى در برابر دشمنان ستم‌گر و زورگو و مستکبر – پای‌بند باشند»  رهبر انقلاب وظیفه‌ی رئیس‌جمهور و دولت آینده را نیز تلاش در جهت تأمین و استقرار عدالت اجتماعی نامیدند.

توصیه‌های راه‌گشا
آقای خاتمی نیز بعد از به پایان رساندن دوره‌ی چهار‌ساله‌ی ریاست جمهوری خود، برای دوره‌ی هشتم ریاست جمهوری هم کاندیدا شد و توانست در آن دوره از انتخابات که در تاریخ ۱۸ خرداد ۸۰ برگزار شد، با کسب ۲۱میلیون رأی به‌عنوان رئیس‌جمهور ایران انتخاب شود. تنفیذ این دوره از انتخابات یک تفاوت ویژه با دوره‌های گذشته داشت و آن برگزاری مراسم تنفیذ در روز ۱۱ مرداد ۸۰ بود؛ سه تنفیذ قبلی در دوران رهبری آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای همواره در روز ۱۲ مرداد انجام شده بود ولی این‌بار مراسم تنفیذ یک روز زودتر برگزار شد.

رهبر انقلاب در حکم تنفیذ آقای خاتمی تأکید کردند: «مردم ایران در فضائى آرام و با رفتارى متین و با اکثریتى قاطع و شورانگیز، شخصیتى انقلابى و فرزانه و منتسب به بیت سیادت و علم و تقوا را که اینک چهار‌سال تجربه‏ى مدیریت کلان بر مزایاى ایشان افزوده است، به ریاست جمهورى برگزیدند و پای‌بندى خود را به دین و اخلاق و ارزش‌هاى معنوى و دلبستگى خود را به روحانیت و سیادت نشان دادند. اینک که بحمداللَّه این فرصت تازه و فضاى پرنشاط در کشور پدید آمده، جاى آن است که لحظه‌لحظه وقت مسؤولان و نخبگان و امناء ملت، به خدمت و تلاش مخلصانه سپرى شود و عزم و همّت همگان، به سوى بسط عدالت و ارتقاء معرفت و معنویت و گشایش امر اقتصاد و معیشت عمومى، معطوف گردد و فقر و فساد و تبعیض که محصول حاکمیت جهل و ظلم و خودکامگى طواغیت در روزگارى بس طولانى است، از صفحه‏ى زندگى ملت ایران زوده شود.»  [

تنفیذ نهم
بعد از پایان چهارسال دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی، شرایط برای انتخاب رئیس‌جمهور جدید فراهم شد. آقای احمدی‌نژاد توانست در نهمین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری که مرحله‌ی اول آن در ۲۷ خرداد ۸۴ و مرحله‌ی دوم آن در تاریخ سوم تیر برگزار شد، با کسب ۱۷میلیون رأی به‌عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شود.

مراسم تنفیذ این دوره از انتخابات ریاست جمهوری نیز در تاریخ ۱۲ مرداد ۸۴ برگزار شد. رهبر انقلاب در حکم انتصاب رئیس‌جمهور جدید تأکید کردند که حضور حداکثری مردم در این دوره از انتخابات، پدیده‌ای شگفت‌انگیز بوده است و افزودند: «مردم‌سالاری اسلامی به برکت انقلاب و امام کبیر ما، به ما آموخته است که حضور مردمی در عرصه‌ی گزینش مدیران کشور‌، عامل حراست از اقتدار ملی و حصاری مستحکم در برابر استیلاطلبی بیگانگان و دستاویزی مطمئن برای جلوگیری از لغزش و انحراف مدیران است. ملت ایران درس مردم‌سالاری را از اسلام فراگرفته و از بن دندان، مؤمن و متعهد به آن است، موانع این راه را با مجاهدت خویش، هموار کرده و سند آن را با خون عزیزترین جوانانش، به امضاء رسانده است».

رهبر معظم انقلاب همچنین تأکید کردند که این انتصاب تا زمان پای‌بندی رئیس‌جمهور به شرع و قانون است و افزودند: «رئیس‌جمهور محترم را به توکل به خداوند قادر و اغتنام فرصت زودگذر و اخلاص در عمل و به‌کارگیری همه‌ی توان خود و بهره‌گیری از ظرفیت عظیم انسانی کشور در راه دست‌یابی به هدف‌های والائی که اعلام کرده‌اند، توصیه می‌کنم و کمک و هدایت الهی را برای ایشان و همه‌ی مسؤولان کشور مسألت می‌نمایم.»

 

تنفیذ دهم

بیانات مقام معظم رهبری در مراسم تنفیذ حکم دهمین دوره ریاست جمهورى

 

انتخابات امسال ما انتخابات بسیار مهمى بود. این انتخابات پیام داشت؛ هم پیام داشت، هم تجربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هائى در درون این انتخابات وجود داشت و هم وسیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى امتحانى شد؛ ماها را به آزمایش کشید؛ به ما محک زد. این انتخابات به نظر من یک انتخابات بسیار مبارک بود. اولاً پیامهاى این انتخابات، پیامهاى بسیار مهمى بود.

 

اولین پیام این انتخابات این بود که جمهورى اسلامى با گذشت سى سال، قدرت به صحنه آوردن و بسیج ملى را در حدى دارد که نصابهاى متعارف جهانى را رد کرده است و از همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى اینها عبور کرده است. بعضى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در طول این سالها انتظار داشتند که نظام اسلامى با گذشت زمان کهنه بشود، از چشم مردم بیفتد و قدرت بسیج توده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى خود را از دست بدهد، این انتخابات نشان داد که نظام اسلامى هر روز که گذشته است، قدرت بسیج توده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى آن افزایش یافته؛ در جلب اعتماد آحاد ملت موفق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر شده است. این خیلى حقیقت مهمى است. بعضى از قضایاى حاشیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى، این متنهاى مهم را از نظر دور نگه میدارد. متن حقیقت در این انتخابات این است که انقلاب اسلامى، نظام اسلامى، آنچنان زنده و جذاب و رو به رشد است که با گذشت سه دهه، قدرت به صحنه آوردن مردم را در این حد دارد. یک نصاب هشتاد و پنج درصدى که یک نصاب بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نظیر یا لااقل کم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نظیرى است در همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى سطح جهان.

 

یک پیام دیگر این انتخابات و این حضور عظیم مردمى، وجود اعتماد متقابل میان نظام اسلامى و مردم است. اینکه در این انتخابات، عرصه براى گفتگو کردن، براى ورود افراد با گرایشهاى مختلف، براى به صحنه آوردن و روى دایره ریختن نظرات گوناگون، باز شد. این، نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى اعتماد به نفس نظام است و نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى این است که نظام اسلامى به مردم خود اعتماد دارد؛ به مردم اعتماد میکند. متقابلاً مردم هم به نظام اعتماد کردند، آمدند آراء خودشان را در صندوقها ریختند. اگر اعتماد به نظام نباشد، این توجه مردمى، این اقبال مردمى، وجود نخواهد داشت. این کسانى که دم از بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اعتمادى مردم میزنند – اگر این سخن از روى غرض نباشد، از روى غفلت است – کدام اعتماد از این بالاتر که مردم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند در عرصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى انتخابات وارد میشوند، به نظامشان، به دولتشان اعتماد میکنند، رأى خود را به آنها میسپارند و منتظر میمانند که نتیجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى این رأى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرى را از آنها بشنوند؟ این اعتماد بالاى مردم است. این اعتماد به توفیق الهى، به فضل الهى همچنان هست و ما انتظار داریم از مسئولان کشور، از دست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندرکاران بخشهاى مختلف که با رفتار خود همچنان این اعتماد را افزایش بدهند. این سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى اصلى نظام اسلامى است.

 

یک پیام دیگر هم در این انتخابات بود و آن وجود نشاط و امید در مردم است. این البته در کشور ما و جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ما یک چیز طبیعى است؛ چون اکثریت کشور ما جوان هستند و جوان، مظهر نشاط است؛ مظهر امید است. با امید وارد میدان شدند – امید به آینده اگر نباشد، دل ناامید و افسرده وارد میدان انتخاب نمیشود – حضور مردم، حضور جوانها، نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى امیدوارى آنهاست.

تجربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هائى هم این انتخابات داشت. یک تجربه براى ملت ما و مسئولان ما بود که من اصرار دارم بر اینکه این تجربه را همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان جدى بگیریم؛ هم مسئولان جدى بگیرند، هم آحاد مردم جدى بگیرند. و آن تجربه این است که باور کنیم که همیشه امکان ضربه زدن از سوى دشمنان انقلاب و دشمنان ایران اسلامى هست؛ حتّى در بهترین شرائط. همیشه کمین دشمن را در نظر داشته باشیم. غفلت از اینکه ممکن است به حرکت عمومى ملت ایران ضربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى وارد شود، چیز خطرناکى است. هشیار باشید. این همان توصیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى امیر مؤمنان (سلام اللَّه علیه) است که فرمود: «و من نام لم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ینم عنه».(۱) در عرصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زندگى سیاسى دچار خواب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آلودگى نشویم؛ در پشت سنگرها خوابمان نبرد. اگر تو خوابت برد، باید بدانى که دشمن ممکن است بیدار باشد. این تحلیل نیست که ما میگوئیم، اطلاع است. دشمنان نظام جمهورى اسلامى سعى کردند، تلاش کردند، شاید بتوانند در فضاى آزادى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى که نظام اسلامى به مردم داده است، براى مردم دغدغه و دردسر درست کنند. سعى کردند، پول خرج کردند، رسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى زیادى را به کار انداختند، عوامل بسیارى را بسیج کردند، شاید بتوانند از این وضعیتى که براى ملت ایران یک عید به حساب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد، یک جشن بزرگ ملى به حساب مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد، وضعیتى علیه ملت ایران درست کنند؛ تلاش شد. این تجربه بایستى براى ما – همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ما، همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى آحاد مردم – تجربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى هشداردهنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى باشد. اگر ما در صحنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى زندگى سیاسى و اجتماعى به همدیگر بدبین باشیم، به چشم دشمن به یکدیگر نگاه کنیم، این فرصت براى دشمنان حقیقى ما پیش خواهد آمد. اگر فکر نکنیم، اگر بصیرت نداشته باشیم، اگر فراموش کنیم که دشمنانى در کمین انقلابند، ضربه خواهیم خورد؛ این براى ما تجربه شد.

 

ما از اول انقلاب در هیچ انتخاباتى حضور چهل میلیونى، هشتاد و پنج درصدى، نداشتیم. در این انتخابات، اولین بار چنین فرصت بزرگى پیش آمد؛ اما در همین فرصت بزرگ، در همین شادى بزرگ، دستهائى به کار افتادند براى اینکه ضربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى به ملت ایران بزنند. باید بیدار بود. این بیدارى فقط در زبان نیست؛ آحاد ملت، گرایشهاى مختلف سیاسى، دلبستگان به کشور، دلبستگان به نظام اسلامى، همه، همه، بایستى به معناى واقعى کلمه بیدار باشند؛ فریب نخورند.

 

دستهائى از مدتها پیش در کار بودند، مقدماتى فراهم میکردند که بتوانند از مقطع انتخابات علیه ملت ایران استفاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى بکنند. خوشبختانه ملت ایران هوشیار بود و هوشیار است. فضا را غبارآلود کردند، دهانها را قدرى تلخ کردند؛ اما نتوانستند آن کارى را که میخواهند، انجام بدهند. این هوشیارى شما ملت بود. این تجربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى ما بود که بدانیم دشمن ما کمین کرده است.

 

دشمنان ما هم از این انتخابات به نظر من یک تجربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى اندوخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، و اگر نیندوختند، باید بیندوزند. و آن این است که: دشمن بداند با چه حقیقتى روبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رو است؛ در فهم نظام اسلامى و انقلاب اسلامى دچار اشتباه نشوند؛ خیال نکنند انقلاب اسلامى و نظام اسلامى را با این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جور کارهاى پیش پا افتاده میتوان به زانو درآورد. نظام اسلامى زنده است. خیال نکنند با یک تقلید مغلوط از حضور عظیم مردمى در انقلاب سال ۱۳۵۷، یک کاریکاتور از آن انقلاب، میتوانند به عظمت انقلاب و نظام اسلامى ضربه بزنند. این تجربه براى دشمن باید پیش آمده باشد. اشتباه نکنند؛ نظام اسلامى با این حرفها شکست نخواهد خورد.

 

عظمت این انقلاب و عظمت این نظام و ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارى نظام جمهورى اسلامى در حوادث این یکى دو ماه اخیر، بیشتر براى دشمنان جمهورى اسلامى آشکار شد. این ملت، ملت با ایمانى است؛ ملت هوشیارى است؛ ملت بااستعدادى است. با مسجد ضرار نمیشود این ملت را شکست داد. ما در تاریخ خودمان نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هائى را از این داریم: «و الّذین اتّخذوا مسجدا ضرارا و کفرا و تفریقا بین المؤمنین و ارصادا لمن حارب اللَّه و رسوله».(۲) با تقلید از رهبر عزیز و عظیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الشأن انقلاب، امام بزرگوار ما، که از دل، از جان، با همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى وجود غرق در قرآن بود، نمیشود این مردم را فریب داد. این مردم دلشان به ایمان روشن است؛ این مردم آگاهند؛ جوانهاى ما آگاهند. این تجربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى است براى دشمن.

 

امتحانهائى هم در این انتخابات پیش آمد. یک امتحان، امتحان آحاد مردم بود. به نظر من مردم در این امتحان برنده شدند؛ نمره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى قبولى گرفتند. حضور عظیم مردم، یک امتحان عظیمى بود که آنها را سرافراز کرد. بسیارى از آحاد مردم، از جریانهاى سیاسى، طبق وظیفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان عمل کردند. بعضى از خواص هم البته مردود شدند. این انتخابات بعضى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را مردود کرد. برخى از جوانان ما که با صداقت، با سلامت وارد میدان وظیفه میشوند، به رغم هوشیارى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان، در مواردى اشتباه کردند. بسیارى از جوانان این کشور هم با همان ایمان، با همان صداقت، حرکت درستى کردند. به کسى اعتقاد پیدا کردند، به او رأى دادند؛ یا آن کس رأى آورد یا نیاورد. ملاک این نیست. ملاک این است که انسان عقیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى پیدا کند، هوشیارانه، از روى احساس وظیفه، احساس تکلیف، وارد میدان این عمل سیاسى و حرکت سیاسى بشود. بعد هم همه تسلیم قانون باشند. اکثر قاطع ملت ما – از جوانها، از نخبگان، از توده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى عظیم مردم – در این ردیف قرار گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و در این امتحان مقبول شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. یک عده هم البته فریب خوردند.

 

یک امتحان هم براى مسئولان کشور است. قدر این نعمت را بدانند. رئیس جمهور محترم و منتخب ما که با آراء بالا، با یک نصاب بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نظیر به این مسئولیت بزرگ از سوى مردم گذاشته شدند و گماشته شدند، قدر این نعمت را بدانند؛ شکر بگزارند.

 

ملت همه با یکدیگر برادرند. از جمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى کارهائى که باید انجام بگیرد، این است که در این حوادث اخیر عده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى آسیب دیدند – آسیبهاى مالى، آسیبهاى جانى، احیاناً آسیبهاى آبروئى – مسئولین کشور باید به کمک آنها بشتابند. آسیب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیدگان باید مورد حمایت قرار بگیرند. آسیب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنندگان باید شناسائى بشوند، مورد مؤاخذه قرار بگیرند؛ هر کى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ باشند.

هادی سجادی‌پور

 

متن سخنان آیت‌الله خامنه‌ای در مجلس شورای اسلامی برای اثبات عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنی‌صدر ۶۰/۳/۳۱

 

در این لحظات حساسی که یکی از سرنوشت‌‌سازترین صفحات تاریخی ایران رقم زده می‌شود، از خدا می‌خواهم که مرا به آنچه که رضای او هست هدایت کند و از طغیان زبان و دل و غلبه‌ی هوا و هوس نگه دارد و اکنون که پس از یک سکوت و بردباری طولانی و دردناک، فرصت و تکلیف گفتن و افشا کردن داده است نیز مانند گذشته ما را مدد رساند و یاری کند.

 

مخاطب این سخن، شما نمایندگان مردم هستید و آن‌گاه همه‌ی ملت ایران و بالأخره تاریخ و نسل‌های آینده که در کار ما به دقت نظر خواهند کرد و من با این توجه که در محضر خدا و در حضور شما و همه‌ی کسانی که این سخن را خواهند شنید، اعلام می‌کنم که این‌جانب آقای بنی‌صدر، رئیس‌جمهور را دارای کفایت سیاسی برای اشغال پست خطیر ریاست جمهوری نمی‌دانم.

 

پیش از آن‌که به دلایل متعدد خود در اثبات این ادعا بپردازم لازم می‌دانم که اول، کفایت سیاسی را که در اصل ۱۱۰ قانون اساسی به آن اشاره شده را معنا کنم. کفایت سیاسی یعنی این‌که شخص برای اداره‌ی مسؤولیتی که برعهده‌ی او گذاشته شده کافی و صالح نباشد. فقدان کفایت سیاسی در هنگامی‌که در آن شرایطی که برای انجام این مسؤولیت در قانون اساسی معین شده فاقد باشد و کمبود و عیبی داشته باشد که با آن صفات مقرره منافی است. اصل ۱۱۵ قانون اساسی صفات لازم برای ریاست جمهوری را از جمله امانت و تقوا اعتقاد به مبانی جمهوری و مدیر و مدبر بودن می‌داند. هرکدام از صفات بالا که در شخصی نباشد، وی برای احراز این مقام فاقد کفایت و صلاحیت است.

 

با این زمینه اکنون می‌توان به بررسی وضع آقای بنی‌صدر در رابطه با مقام ریاست جمهوری پرداخت. درباره‌ی عدم کفایت آقای بنی‌صدر یعنی فقدان برخی از این صفات در ایشان، برادران مطالبی قبلاً اظهار کردند که هیچ جوابی از سوی مخالفان طرح به آن مطالب داده نشده است و به‌عکس برخی از مخالفان به‌جای آن‌که دلیلی بر کفایت آقای بنی‌صدر بیاورند و یا دلایل موافقان طرح را رد کنند، غالباً با تکیه بر شعار و احساسات سعی کرده‌اند حقیقت را بپوشانند.

 

مبارزه با جریان فقاهت

لازم می‌دانم تذکر بدهم نظر من به مخالفینی است که دیروز در آغاز طرح بحث درباره‌ی مخالفت صحبت کرده‌اند. و فرصت را مغتنم شمرده‌اند تا حرف‌های دل خود و حتی نظرات ویژه‌ی خود در مخالفت با جریان فقاهت را که امروز در برابر تخلفات و عدم صلاحیت‌های آقای بنی‌صدر مقاومت می‌کند به‌عنوان دفاع از آقای نبی‌صدر در این تریبون بگویند.

 

این عمل تا به آن‌جا عجولانه و ناشیانه انجام گرفت که اولین مخالف پیش از آن‌که حتی یک کلمه درباره‌ی عدم کفایت آقای بنی‌صدر در مجلس گفته شده باشد، اظهار داشت که دلایل اثبات شده مربوط به تخلفات آقای بنی‌صدر است نه مربوط به عدم کفایت وی. و بلافاصله ایراد گرفت که این دخالت قوه‌ی مقننه در قوه‌ی قضاییه است.

در اظهارات مخالفان طرح، اصرار عجیبی شد که اثبات عدم کفایت آقای بنی‌صدر را به یک دشمنی شخصی با بنی‌صدر یا به یک جریان حزبی یا سیاسی برگرداند و این برخلاف واقع است.

 

این یک خصومت شخصی یا جریان حزبی است؟ یک تکلیف شرعی و مسؤولیت الهی و پاسخ به یک خواست مردمی و عمومی است. اگر نگرانی حزب انقلاب و اسلام و لزوم ادای مسؤولیت در قبال مردم نبود و ما حاضر می‌شدیم آقای بنی‌صدر را با همه‌ی عیوب و اشکالات تحمل کنیم و از مسؤولیت الهی نمی‌اندیشیدیم، یقیناً نه آقای بنی‌صدر و شاید نه همین برادران ما را به انحصارطلبی و قدرت‌گرایی و امثالهم متهم نمی‌کردند.

 

ما به‌خاطر خدا و در پاسخ به اطمینانی که امام امت ابراز می‌فرمودند و به‌خاطر مسؤولیت سنگینی که در شورای انقلاب برعهده داشتیم، همواره در برابر جهت‌گیری‌های غرب و موج فرهنگ بیگانه از اسلام که به‌دست آنان گسترش می‌یافت، مقاومت می‌کردیم که این برای آقای بنی‌صدر و جناحی که وی را بهترین سنگر خود می‌شناخت، غیرقابل تحمل بود و همین بود که آن همه اتهام‌ها و  اهانت‌ها را به دنبال می‌آورد.

یکی از مخالفین طرح به‌عنوان دفاع از آقای بنی‌صدر اظهار کردند که مخالفان وی برکناری او از فرماندهی کل قوا را مورد بهره‌برداری قرار داده و جو را متشنج کرده‌اند و مجال سخن برای او نگذاشته‌اند.

 

این برادر محترم گویا فراموش کرده است که آقای بنی‌صدر در پاسخ به اقدام امام در برکناری وی اعلامیه‌ای داد که با این‌که سرشار از کذب و قلب حقیقت بود و در آن مردم را تحریک در مقابل دولت و شورش و برهم زدن نظم عمومی کرده بود، اجازه یافت که از همین تریبون مجلس خوانده و از طریق رادیو و رسانه‌های عمومی در سراسر کشور پخش شود و البته پیش از آن از بسیاری از رادیوهای وابسته به شبکه‌ی تبلیغاتی صیهونیستی پخش شده بود.

اگر آقای بنی‌صدر در مجلس حضور ندارد هستند آقایانی که همان ادعاهای بی‌دلیل و تهمت‌های ناروایی را که بیش از یک سال است آقای بنی‌صدر با استفاده از همه‌گونه وسایل ارتباط‌جمعی و با بسیاری شیوه‌های تبلیغاتی تحمیل و بارها در سخن‌رانی و مصاحبه و مقاله گفته و نوشته و کوشیده تا بخورْدِ اذهان بسیاری از بی‌خبران دهد و البته هرگز موفق هم نشده، باز هم تکرار کنند و غیر منصفانه دیگران را شکنجه‌گر و او را فریادکننده و دیگران را متعرض و او را مدافع جلوه دهند.

 

جای بنی‌صدر خالی نیست

بله آقایان، جای آقای بنی‌صدر خالی نیست. به جز شما که بلندگوی او هستید، ایشان یک سال و نیم است می‌گوید و می‌نویسد و مقابل جوابی متناسب با آن همه، اکنون شما هم بخشی از آن را تکرار می‌کنید، گفته‌اند. کاش ایشان شخصاً حضور می‌یافت و هرچه می‌خواست هجوم تبلیغاتی نمی‌شود. ایشان همه‌ی حرف‌های خود را که می‌گفت تا بر شما نیز که یک‌بار دیگر ثابت شود که وی حرفی را که نگفته شود، ندارد.

 

و این دیگران هستند که گفتنی‌های فروخورده‌ای که برای مصلحت انقلاب و اسلام ناگفته گذاشته‌اند، بر زبان دارند. ما از این برادران گله‌ای نمی‌توانیم داشته باشیم، چراکه پذیرفته‌ایم که آنچه امروز، همیشه در مقابل خط انقلاب و اسلام راستین ایستاده و با آن درافتاده، یک جریان است و این برادران اگر حتی چنانچه اظهار می‌کنند با آقای بنی‌صدر مخالف هم باشند، نمی‌توانند ربط خود را با آن جریان پوشیده نگه دارند.

 

طیفی که امروز بر محور آقای بنی‌صدر، با دولت‌مردان مکتبی مبارزه می‌کند، شامل این عناصر نیز هست. برادران مخالف با اشاره به حضور مردم در خیابان‌ها و تشویق آقای رجایی که از آنان به‌نام حزب‌الله نام می‌برد این کار را خلاف مصلحت و روشی غیرمنطقی دانسته، اظهار داشته‌اند که با تحریک مردم هیچ مسئله‌ای حل نمی‌شود. این برادران گویا فراموش کرده‌اند که مردم را آقای رجایی به خیابان‌ها نکشانید. این حضور کوبنده و قاطع مردم فقط و فقط هنر شور و انگیزه‌ی ایمانی خود آنان و صدای رسا و همیشه نافذ امام است، بود و همیشه چنین بوده است. در گذشته هم هیچ عامل دیگری نمی‌توانست مردم را به حضور وادار کند. نه فقط امروز در گذشته هم شما نه این حرکت را به درستی می‌شناختید و نه در آن توانایی داشتید و فرق میان حق این امت با مدعیان مبارزه‌ی سیاسی را نمی‌دانستید.

 

او به مردم تکیه می‌کند، از آن‌ها مسؤولیت می‌خواهد، به آن‌ها اعتماد می‌کند، برای آن‌ها ارزش قائل است و مدعیان سیاست از این همه غافل و از خیرات آن محروم هستند. روزی که امام به ایران آمده بودند نیز بودند کسانی از مدعیانی که امام را به لحاظ صَرف وقت طولانی از اجتماعات فشرده مردم ملامت می‌کردند و به‌جای آن نشست و برخاست با سیاسیون و به‌قول خودشان با آدم‌های حسابی را پیشنهاد می‌نمودند. حزب‌الله که آقای رجایی از آنان تشکر می‌کرد و باید هم می‌کرد، همین مردم کوچه و بازار و همین عامه‌ی مردم متوسط و پایین هستند که رجل سیاسی تحقیرشان می‌کند. مجاهد و بیکاری و غیره هم می‌زند و می‌کشد و  هم متهم‌شان می‌سازد و روشنفکر‌نمای وابسته به شرق و غرب، باران تهمت و افترا را بر سرشان می‌بارد. در عین حال بار اصلی انقلاب بر دوش آن‌هاست. ارتش و سپاه و بسیج متشکل از آن‌هاست. جبهه‌ها و پشت جبهه‌ها گرم از آن‌هاست. دشمن نگران حضور آن‌هاست و امام امت پشتیبان و مدافع آن‌هاست و من نیز به عنوان یکی از همین مردم به آن‌ها از همین تریبون توصیه می‌کنم که حضور خود را حفظ کنند و صحنه را بر دشمن خالی نکنند. آخرین نکته‌ای که در این مقدمه می‌خواهم بگنجانم این هست که عشق به جمهوری اسلامی  ما را هم مثل آن برادری که دیروز سخن گفت، ما را وادار به حراست از نهاد ریاست جمهوری و حمایت از اولین ریاست جمهوری می‌کرد.

 

از ابتدا ایشان را صالح نمی‌دانستیم

همین احساس موجب آن شد که ما با این‌که آقای بنی‌صدر را از اول صالح برای احراز این مقام نمی‌دانستیم، پس از آن‌که انتخاب شد از او دفاع کردیم. این‌جانب در نماز جمعه بارها و بارها از او حمایت کردم و مردم را به حمایت از او دعوت کردم و علی‌رغم آن همه فشار تبلیغاتی نسبت به جریان خط امام عکس‌العمل نشان ندادم اما جان کلام این‌جاست که وقتی وجودت با استفاده از انواع روش‌های تخریبی برای همین جمهوری به صورت آتشی بی‌علاج درمی‌آید و او در مقام ریاست جمهوری بزرگ‌ترین مدعی جمهوری اسلامی و تحقیرکننده و بلندگوی مخالفان آن می‌شود، آیا باز هم حمایت از او به معنی حمایت از جمهوری اسلامی است؟ نه برادر، منصفانه قضاوت کن هیچ حمایتی از بنی‌صدر ارزش واقعی و علمی حمایت امام از او را نداشت. اما دیدید که امام هنگامی‌که پس از یک سال صبر و سکوت دردآلود مشاهده کرده‌اند که همچنان خط نفاق و اعتدال و کفر و استکبار، سنگر مستحکمی بر وجود آقای بنی‌صدر یافته است، حمایت او را از خود سلب کرده‌اند و او را برای خود تکلیف دانسته‌اند. شما که به حمایت امام تا اسفند ۵۹ تکیه می‌کنید، چرا به سلب امام در خرداد ۶۰ تکیه نمی‌کنید؟ اگر عمل امام برای ما و شما حکمت‌آمیز و قابل پیروی هست، چرا میان دو عمل امام تفاوت قائلید؟ بیایید به‌راستی بر این انقلاب، بر این مردم، بر این جمهوری و بر این همه خون به ناحق ریخته دل بسوزانید. اختلاف نظرها و دو دستگی‌ها را در قضاوت‌هایی که به سرنوشت ملت ما مربوط است دخالت ندهید و خدا را حاضر و ناظر بشماریم.

 

اکنون به اصل مسئله می‌رسیم و من دلایل خودم را در موارد زیر خلاصه می‌کنم: (البته بعضی از این دلایل شاید به همین زبانی که من خواهم گفت یا به زبان دیگری که گفته شده البته دلایلی هست که تا کنون ذکر نشده):

بی‌حرمتی به قانون اساسی

۱٫ رئیس‌جمهور صلاحیت و کفایت خود را باید در احترام به نهادهای قانونی ثابت کند. چراکه مشروعیت او مبتنی بر حرمت قانون اساسی است که آن نهادها بخشی از تحقق خارجی آن را تشکیل می‌دهند. آقای بنی‌صدر بارها به نهادهای قانونی بی‌حرمتی روا داشته و به این طریق پایه‌ی مشروعیت خود را سست کرده است. نمونه: امضاء نکردن لوایح مصوب مجلس، اهانت به شورای نگهبان و شورای عالی قضائی، متهم کردن مجلس شورای اسلامی، اهانت دائمی و مستمر به کابینه و شخص رئیس دولت. مخالفت آشکار و پنهان با سپاه پاسداران و جهاد سازندگی و دیگر نهادهای انقلابی و قانونی. وقتی رئیس‌جمهور با بی‌حرمتی به این نهادهای قانونی خود را که جزئی از مجموعه‌ی دولت است از آن جدا می‌کند، در حقیقت قانون اساسی را که قاعده‌ی وجود خود اوست سست می‌کند که این حد اعلای بی‌کفایتی است.

 

تحقیر جمهوریت نظام

۲٫ رئیس‌جمهور بالاترین مقامی است که حفظ حرمت نظام جمهوری اسلامی از او انتظار می‌رود. تحقیر جمهوری، تحقیر رئیس‌جمهوری است. آقای بنی‌صدر در یک جمله‌ی کوتاه، جمهوری اسلامی و نهاد ریاست جمهوری را تحقیر می‌کند: “این جمهوری، جمهوری نیست که من فکر کنم رئیس آن باشم” در این جمله‌ی معروف و زبانزد، فقط از یک چیز ستایش شده و آن شخص آقای ابوالحسن بی‌صدر است. هیچ فرهنگی نمی‌تواند شخصی را که برای بزرگ قلمداد کردن خود در عین حال، مقام ریاست جمهوری و نظام جمهوری اسلامی را تحقیر می‌کند، دارای کفایت و شایستگی سیاسی بداند.

 

کارشکنی علیه دولت

۳٫ آقای بنی‌صدر در مقابله با کسانی که وی آن‌ها را دشمن خود فرض می‌کرد، از هیچ اقدامی کوتاهی نکرد و حتی از این‌که رویه‌های تخریبی‌اش، اساس جمهوری و استقلال کشور را خدشه‌دار می‌کند، پروایی نورزید. شاید امروز بالأخره وقت آن رسیده باشد که بپرسیم مجرای بحران عمومی که یکی از نزدیکان و مشاوران وی در مناظره‌ی کذایی تلویزیونی مطرح کرد، واقعاً چه بود. سندهای افشاگرانه‌ای در این زمینه در دست است. براساس صورت‌جلسات یکی از مشاوران و همکاران نزدیک ایشان (این صورت‌جلسه همین جا موجود است)، یکی از نقشه‌های آنان این بوده است که پس از روی کار آمدن دولتی که مجلس به آن رأی تمایل داده است، آقای بنی‌صدر او را نمی‌پسندد، با کارشکنی‌ها و مخالفت‌خواهی‌ها جلوی موفقیت او را بگیرند. بی‌آبرو و ساقط شود و با یک جدال سیاسی کارها را خود قبضه کند. رفتار نخست آقای بنی‌صدر و دوستش در مقابله با دولت آقای رجایی قدم‌به‌قدم نشان‌دهنده‌ی همین طرح است. تقوای سیاسی و تعهد اسلامی که شرط اصلی ریاست جمهوری است چنین روشی را نفی می‌کند و هرگز با آن نمی‌سازد.

 

سیاست‌بازی

۴٫ در انقلاب ما و نیز در جمهوری که ثمره‌ی آن بود، ویژگی و بروز چشم‌گیری می‌توانست آن را از همه‌ی تجربه‌های مشابه ممتاز کند. حقیقت‌گرایی جدای سیاست‌گرایی بوده، همه‌چیز در روش و رفتار امام و در خطوط سیاسی داخلی و خارجی‌ها از چنین روشی خبر می‌داد. آقای بنی‌صدر در مقر ریاست جمهوری این روش را نقض کرد و سیاست‌بازی را جانشین حقیقت‌گرایی کرد. نمونه‌ی این رفتار را در در ایشان می‌توان به وضوح و تکرار دید.

 

همکاری با منافقین

از آن جمله است، موضع‌گیری در مقابل گروه‌ها و گروهک‌ها. بیش از ریاست جمهوری، مجاهدین را به نحوی محکوم کرد. پس از ریاست جمهوری که به سازماندهی آنان … می‌کرد، آن‌ها را به خود نزدیک ساخت. کارت حمل سلاح برای آنان صادر کرد و از عناصر و سازماندهی آنان برای اجتماعاتی که تشکیل آن را برای مقاصد خود لازم می‌شمرد، بهره گرفت. سندی به خط و امضای رجوی در دست است که حاکی از همفکری و همکاری آنان با آقای بنی‌صدر در رابطه با انتخابات مجلس شورای اسلامی و نقض طرح دو مرحله‌ای و بعضی مطالب دیگر است. لحن حرف در این نامه که به خط رجوی است، خطاب به آقای بنی‌صدر، جوری است که حاکی از استمرار روابط ایشان می‌باشد.

 

این آقایان خیلی صمیمی و دوستانه پیشنهاد می‌کنند و نظر می‌دهند. سؤال می‌کنند و اعلام همفکری می‌کنند. از آن جمله از موضع‌گیری او نسبت به امام، همین اواخر به ظاهر خود را به امام متعهد وانمود می‌کرد، امام را پدر و برادر خود می‌نامید و نام امام، آری فقط نام را گرامی می‌داشت اما در عمل همه‌ی جوانب دیگر ولایت فقیه را مورد تعرض قرار می‌داد. امام از سپاه با آن لحن تجلیل می‌کرد و او سپاه را مکرر از جمله در ۱۴ اسفند در سخن‌رانی و غیره به صراحت می‌کوبید. امام تصرف لانه‌ی جاسوسی را “انقلاب دوم” می‌نامید و او بارها آن را رد می‌کرد. امام قبل از عاشورا به روزنامه‌ها اعتراض کرد و بر آنان به‌خاطر پرداختن به مسائل تفرقه‌انگیز و تشنج‌انگیز تهمت زد و او در سخن‌رانی عاشورا گفت که جنگ موجب آن نمی‌شود که روزنامه‌ها محدود شوند. امام هیأت سه نفره را که حاکم ساخت و او آن را بی‌اعتبار دانست، امام شورای عالی قضائی را معتبر و مرجع شمرد و او آن را غیر قانونی اعلام کرد. امام در اسفند ۵۹ روزنامه‌ها را موظف به سکوت و عدم تعرض به همدیگر نمود و او در اولین شماره‌ی روزنامه در فروردین ۶۰، کارنامه‌ی‌ خود را سرشار از مطالب خلاف حقیقت و تشنج‌انگیز منتشر کرد.

 

مصادیق بی‌صداقتی

یکی از اصول اخلاقی اسلام و مصداق بارز تقوا که جزء صلاحیت‌ها و شرایط رئیس‌جمهور به‌شمار آمده است، صداقت و راست‌گویی است. آقای بنی‌صدر این شخص را نقض کرد و اساس کار خود را بر عدم صداقت در اظهار و در عمل نهاده است. مثال بهره‌ی بانکی است که قبلاً بارها گفته‌ام و تکرار نمی‌کنم. اما مثال برجسته و واضح، مسئله‌ی گارد ریاست جمهوری است. به‌دنبال اعتراض‌هایی که در طی عملکرد روز ۱۴ اسفند نسبت به گارد ایشان در سطح جامعه مشاهده شد، ایشان بارها حضور گارد ریاست جمهوری را منکر شد و در کارنامه‌ی خود صریحاً نوشت “مرا گاردی نیست”.

 

در اختیار این‌جانب یک پرونده‌ی قطور درباره‌ی گارد ریاست جمهوری است این پرونده بخشی از پرونده‌ی مربوط به گارد ریاست جمهوری است که دو برابر این است و آنچه در اختیار بنده است، وجود چنان گاردی که در اوایل سال ۱۳۵۹ تشکیل شد و حتی از مربیان کره‌ای برای آموزش آن کمک گرفته شده است، مدال می‌سازد. از آن همه فقط به یک برگ اکتفا می‌کنیم و بقیه در دسترس است. این نامه‌ای است که آقای بنی‌صدر در تاریخ ۲۵/۳/۵۹ نوشته‌اند: سرکار سرهنگ سیروس پرچم‌دار، به‌موجب این فرمان(توجه به تعبیرات بکنیم) از تاریخ ۱۱/۲/۵۹ به سمت مسؤول گارد حفاظت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب می‌گردد. ضروری است هرچه سریع‌تر نسبت به سازماندهی و آموزش اقدام و از بروز هرگونه بی‌نظمی از کلیه‌ی مراسم جلوگیری به عمل آورید. رئیس‌جمهور دکتر ابوالحسن بنی-صدر(امضاء او که با ورقه موجود است) ایشان با وجود چنین فرمانی این‌طور صریح در کارنامه نوشته مرا گاردی نیست. عوامل ایشان هم شروع کردند به مقدمه‌چنیی که بله ایشان گاردی ندارند.

 

به‌دنبال شایعه‌ی مسافرت دو تن از یاران ایشان به اروپا و یا آمریکا به‌دنبال مقاصدی نامعلوم، ایشان روز ۱۴ اسفند با کمال صراحت و جسارت این شایعه را مطرح کرد. برای اثبات دروغ بودن آن، آن دو نفر مشارالیه را که آقایان منصور فرهنگ و سنجابی بودند در تریبون نزد خود فراخواند و به مردم نشان داد و حضور آنان در آن ساعت را دلیل دروغ بودن شایعه‌ی مسافرت آنان قلمداد کرد. سندی در اختیار هست که مسافرت آقای منصور فرهنگ را که مضمون شایعه‌ی تکذیب‌شده است، مسلم می‌سازد. سند: “وزارت امور خارجه، اداره‌ی گذرنامه خواهشمند است دستور فرمائید جهت جناب آقای دکتر منصور فرهنگ و احمد تاجیک مشاورین ریاست جمهوری که برای انجام مأموریتی عازم کشورهای فرانسه، انگلیس، ایتالیا، آلمان غربی، اتریش و سوئد هستند، گذرنامه‌ی سیاسی صادر و روادید لازم را تهیه فرمائید. فیش مبلغ چهل هزار ریال، پول عوارض خروج و چهار قطعه عکس و رونوشت شناسنامه مشارالیه‌ها پیوست می‌باشد. البته بعد در زیرش رئیس‌دفتر ریاست جمهوری آقای تقوی آن را امضاء کردند. در کنار این امضاء هم با خط آقای تقوی نوشته است که به اداره‌ی امور مالی ایفاد می‌گردد تا نسبت به مورد مبلغ چهل هزار ریال که بابت عوارض هست، اداره‌ی امور مالی آن را بدهند و نیز بلیت رفت و برگشت را تهیه کنند. در مورد شایعه‌ی اقامت ایشان در یک کاخ، بارها نوشت و گفت که من خانه‌ای از خودم ندارم و در هیچ کاخی سکونت نمی‌کنم.

 

شهادت می‌دهم

این‌جانب خود و همه‌ی اعضای شورای انقلاب سابق و دیگران شک ندارند که ایشان تا آخرین روز اقامت خود در تهران، در کاخ یکی از اعضای خانواده‌ی رژیم سابق که در مجاورت نخست‌وزیری که محل کارشان بود و با همان تزئینات و تشریفات دست‌نخورده باقی مانده، زندگی می‌کرد. در ایام اقامت در دزفول نیز در کاخ سلطنتی (در پایگاه دزفول است) اقامت داشت. این‌جانب در هر دو محل ایشان را زیارت کرده و به آن شهادت می‌دهم. این وضع تقوا و امانت و صراحت ایشان هست. آیا با این وجود کسی می‌تواند مدعی کفایت و صلاحیت لازم در ایشان باشد؟ مثال دیگر: وابستگی ایشان به جبهه‌ی ملی است که بارها آن را انکار کرده‌اند و مثال‌های فراوان دیگر.

 

سیاه‌نمایی شخصیت امام

۵٫ بی‌شک چهره‌ی منور و شخصیت والای معنوی و روحانی و هوش‌مندی و قاطعیت امام خمینی سنگین‌ترین وزنه‌ی انقلاب و جمهوری ماست. حضور مردم در صحنه، وزنه‌ی عظیم دیگری است که دشمن را مأیوس می‌کند و نظام جمهوری اسلامی صحنه‌ی اقدام و مجاهدت امام و امت است. هم‌اکنون آیا کوشش عمدی یا سهوی در بی‌قدر کردن این عظمت‌ها به چه تعبیر می‌شود، به خیانت یا عدم کفایت؟ فعلاً ما به دومی کفایت می‌کنیم. اکنون به شاه‌کارهای آقای بنی‌صدر در این مورد توجه کنید. در مصاحبه با مجله‌ی «لومتن» خبرنگار می‌پرسد آیا امام خمینی از این وضع نگران نیست؟ بنی‌صدر: چرا؛ مسلماً من به او نامه نوشته‌ام و در این‌باره با او صحبت کرده‌ام. امام فقط به اخبار و اطلاعاتی که دریافت می‌کند و طبق طرز فکر خاص خود عمل می‌کند. از آنچه می‌بینیم و تجربه‌ای که در عمل به دست می‌آورم، این نتیجه حاصل می‌شود که امام با واقعیت تماس مستقیم ندارد. شاید هم عقیده دارد که اگر از تمام این مسائل سخن گفته شود، مردم ناامید خواهند شد».

 

در مصاحبه با «میدل‌ایست» هم درباره‌ی محدود بودن اطلاعات امام مطالبی است که البته این مصاحبه، از مصاحبه‌های مفصل و تکان‌دهنده است. در این مصاحبه دو بار درباره‌ی امام صحبت می‌کند. در هر دو بار می‌گوید که به امام اطلاعات نادرستی می‌دهند. در این تعبیر ایشان، امام یک فرد ساده‌ای است که آن‌جا نشسته است، می‌روند و به او خبر می‌دهند و ایشان هم بر طبق آن خبرها نظر می‌دهند(تاریخ این مصاحبه ۸/۱/۱۲۶۰ است) در بخش دیگری از همین مصاحبه، درباره‌ی نظام جمهوری اسلامی آقای بنی‌صدر می‌گوید: “قبلاً (یعنی در دوران شاه) لااقل دورنماهایی وجود داشت، دورنماهای تمدن بزرگ. امروز حتی این هم وجود ندارد.”

 

در بخش دیگری از همین مصاحبه درباره‌ی حضور مردم در صحنه می‌گوید: “لطیفه‌ای در ایران جاری است: طالقانی از بهشت تلگرامی به امام خمینی می‌فرستد که من در بهشت با شاه ملاقات کرده‌ام اما از شهیدان انقلاب خبری نبود.” بنی‌صدر اضافه می‌کند: “این وحشتناک ولی گویا و پرمفهوم است”. من از ملت ایران می‌پرسم: آیا در ایرانِ شما چنین لطیفه‌ای هست که مضمون آن بی‌ایمانی به خون شهدای انقلاب و در مقابل ایمان به شاه، یعنی قاتل این شهدا باشد؟ آیا این لطیفه را ذهن بی‌اعتقاد آقای بنی‌صدر به انقلاب و خون‌های شهدای انقلاب نه ساخته و نپرداخته است؟

 

شاه‌بیت‌های بی‌کفایتی

۶٫ رئیس‌جمهور باید حیثیت جمهوری را در خارج از کشور حفظ کند. تخلف از این کار قطعاً اگر خیانت نباشد، بی‌کفایتی سیاسی و اخلاقی و خیلی بی‌کفایتی‌های دیگری است. در طول نه ماه گذشته یعنی اوایل تشکیل دولت جدید و پیش از آن، بزرگ‌ترین بلندگوی تبلیغاتی علیه رژیم جمهوری اسلامی آقای بنی‌صدر بود و شگفتا که با اصرار در مطبوعات خارج نیز درج و منتشر شد. دولت رجایی را مصیبت بالاتر از جنگ دانستن، دولت اسلامی را یک دولت بی‌قانون معرفی کردن(این‌ها عیناً تعبیرات ایشان هست که در مصاحبه‌های خارجی ایشان وجود دارد که در نزد من هم الآن موجود است)، آزادی را در ایران به کلی پایمال شده وانمود کردن، شایعه‌ی شکنجه را علی‌رغم گزارش صلیب سرخ و نیز کمیسیون تحقیق در سطح عالم گستردن و خلاصه رژیم کنونی را از رژیم شاه هم بدتر معرفی کردن، جزو شاه‌بیت‌های اظهارات آقای بنی‌صدر است. به گوشه‌ای از مصاحبه با «لوماتن» توجه کنید.

آقای بنی‌صدر: “اکنون دیگر قانون وجود ندارد، چون گذشته افراد را دستگیر می‌کنند، شکنجه می‌دهند. کمیسیونی برای تحقیق در این مورد تشکیل شد و گزارش مسخره‌ای نیز تنظیم کرده‌اند. انسان هیچ حقی ندارد، او را دستگیر می‌کنند و چون زباله از بین می‌‌برند. قبلاً لااقل دورنماهایی وجود داشت، دورنماهای تمدن بزرگ. امروز حتی این هم وجود ندارد.”

 

نامه‌ی سرگشاده به امام

آیا واقعاً می‌توان تصور کرد که این رئیس‌جمهور یک کشور است که درباره‌ی کشور و نظام خود سخن می‌گوید؟ ملت ایران باید بداند که آقای بنی‌صدر با این اظهارات چه کسانی را در سطح جهان خشنود می‌کرد. نامه‌ی سرگشاده‌ی آقای بنی‌صدر به امام که در آن همه‌ی این اتهامات … کننده‌ی جمهوری اسلامی به اضافه‌ی نسبت تلویحی خیلی از اشکالات به شخص امام گنجانده شده است، چگونه پخش شد و چگونه در سطح جهان منتشر کرد؟

 

سند بی‌آبرویی

در دست ما سندی است که چگونگی انتشار آن را در سطح جهان روشن می‌کند. یکی از کارمندان روزنامه‌ی “….” فاش می‌کند که در دوم نوامبر ۱۹۸۰ یک ایرانی به دفتر آن روزنامه آمد و پرسید که درج یک آگاهی در روزنامه‌ی مذکور چقدر خرج برمی‌دارد. او نمی‌خواست که مشخص شود نامه به‌صورت آگهی چاپ شده و مایل بود به‌صورت خبر درج شود. روزنامه برای این کار مبلغ گزافی مطالبه می‌کند و وی از آن امتناع می‌ورزد. در روز ۱۶ ژانویه ۱۹۸۱ در حالی‌که نامه‌ای از دفتر مرکزی “…” در نیویورک به دست داشت مجدداً به آن روزنامه مراجعه می‌کند. در آن نامه دستور داده بود که نامه‌ی بنی‌صدر بدون وجه چاپ شود و به این ترتیب به توصیه‌ی دفتر نیویورک، آن نامه تماماً در صفحه‌ی اول روزنامه درج می‌گردد.(حجت‌الاسلام خامنه‌ای صفحه‌ اول روزنامه‌ “هرالدتریبون” که نامه‌ آقای بنی‌صدر در آن چاپ شده است به نمایندگان مجلس و حضار جلسه نشان می‌دهند.) کوشش آقای بنی‌صدر در بی‌آبرو کردن جمهوری اسلامی بی‌شک با منافع دشمنان جهانی منطبق و مورد علاقه‌ی آن‌هاست. این کمک را به کمتر از  عدم کفایت سیاسی نمی‌توان به چیزی تعبیر کرد.

 

همکاران بدسابقه

۷٫ کمترین حد کفایت سیاسی آن است ]که[ محدوده‌ی مشاوران نزدیک‌تر و یاران و همکاران رئیس‌جمهور، از عناصر بدسابقه و بدنام و لااقل مشکوک و مورد سوء‌ظن پاک باشند. من لازم ندانستم در مورد اطرافیان آقای بنی‌صدر توضیحات زیادی بدهم. چراکه درباره‌ی آقای تقوی مطالبی در روزنامه افشا شده بود. درباره‌ی آقای فضلی‌نژاد و بعضی از آقایان دیگر که آن اسناد را از وزارتخانه برده‌اند. لزومی ندارد که وقت آن را بگیریم.

 

افشای اسرار اقتصادی

۸٫ افشای اسرار اقتصادی کشور نیز یکی دیگر از دلایل عدم کفایت سیاسی آقای بنی‌صدر است. اظهار میزان نیاز ایران به صدور نفت و میزان موجودی ارزی کشور و اظهار فلج اقتصادی از آن جمله است. وی بی‌آن‌که توجه کند که موجودی ارزی در ماه هشتم سال پائین است(ایشان آن‌وقت صریحاً اظهارنظر کردند)، نمی‌توان آن را گناه دولتی دانست که در اواسط ماه ششم بر سر کار آمده است، بلکه معلول عدم کفایت دستگاهی است که بیش از ۹ ماه بر جریان اقتصاد جامعه و بانک مرکزی مسلط است و این، خود او مؤسسات نزدیکش را محکوم می‌کند و نه دولت رجایی را. در حقیقت کشور جمهوری اسلامی را در جهان بی‌اعتبار کرد و ضربه‌ی مهلکی بر اعتبار اقتصادی ایران در جهان وارد آورد. او صریحاً اعلان کرد که ما چقدر ذخیره‌ی ارزی داریم، برای این‌که آقای رجایی را بکوبد و بگوید که دولت از بانک مرکزی وام گرفته و چه کرده و کم شده، در حالی‌که تنظیم پول مسؤولیتش با دستگاه اقتصادی کشور یعنی بانک مرکزی و وزارت اقتصاد و دارایی است و این‌که آقای مهندس سحابی دیروز گفت که بنی‌صدر سه ماه وزیر اقتصاد و دارایی بود، این خلاف است.

 

آقای بنی‌صدر بعد از آن هم که رئیس‌جمهور شد، خودش یک کفیلی گذاشت در شورای انقلاب. همان‌وقت با تعیین یک وزیر از شورای انقلاب مخالفت شد. یعنی ماها مخالفت می‌کردیم و می‌گفتیم باید به تصویب شورای انقلاب برسد و ایشان می‌خواست خودش کسی را منصوب کند؛ تفصیلات زیادی دارد. ایشان می‌توانست به‌راحتی یک اکثریت ضعیفی از شورای انقلاب پیدا کند؛ یعنی آقای بنی‌صدر از همان‌وقت در شورای انقلاب یک اکثریت ضعیف یعنی نصف به‌علاوه‌ی یک می‌توانست پیدا کند و کرد. این کار را مثل خیلی از کارهای خلاف قانون دیگر.

 

بی‌کفایتی در جنگ

۹٫ در مورد خرمشهر و آبادان نظر من این بوده و هست که باید این دو شهر را با دو گردان پیاده – مکانیزه یا یک گردان پیاده و یکى زرهى در دو سوى این شهر یعنى یکى در محور خرمشهر – شلمچه و دیگرى در تقاطع خطوط ماهشهر – آبادان و اهواز – آبادان حفاظت کنند، تانک‌ها در سنگر قرار بگیرند و از آسیب ضدِتانک دشمن محفوظ بمانند و از پیشروى دشمن جلوگیرى کنند و براى نیروهاى ضدِتانک ما این فرصت را فراهم کنند که به دشمن دستبرد و آسیب وارد آورد، شما در تلگراف از من پرسیده‌اید که اگر از نیروى دیگرى اطلاع دارم چرا به شما اطلاع نداده‌ام مایه‌ى تعجب است! نیرویى که من از آن خبر دارم نیروى ارتش است که شما فرمانده‌ی آن هستید بلکه نیروهاى پیاده و زرهى مستقر در دزفول است که شما به قول خودتان هر روز دو بار از آن بازدید مى‌کنید. من مى‌گویم این نیرویى که یک ماه است به تدریج جمع شده و هنوز مورد بهره‌بردارى قرار نگرفته، مى‌توانست بخشى از خود را به این منظور اختصاص دهد.

 

این بخشى بود که من براى آقاى بنى‌صدر نوشتم و ایشان در کارنامه‌اى که همان روزها نوشته بود و به خاطر مصالحى در روزنامه‌ى انقلاب اسلامى چاپ نشد. اگر یاد برادرها و خواهرها باشد، یک شماره‌ى روزنامه‌ى انقلاب اسلامى بدون کارنامه درآمد و سؤال شد که چرا؟ گفتند که مصلحت نیست و نه، البته مصلحت نیست را آن‌وقت نمى‌گفتند، چاپ نشد به هر حال، معاذیرى آوردند، آن نسخه‌ى چاپ نشده‌ى آن، کارنامه‌ى ایشان الآن در اختیار من است. ایشان در کارنامه‌اى که همان روزها نوشته بود و به‌خاطر مصالحى در روزنامه‌ى انقلاب چاپ نشد از این حادثه‌ی مسأله‌ى خرمشهر و تکیه‌ى ما روى این مسأله چنین یاد مى‌کند: «از آبادان تلفن مى‌شد که خرمشهر سقوط کرده است، سرهنگ رضوى‌فر که در خرمشهر، دفاع شهر را به‌عهده دارد، مى‌گفتند حصبه دارد و پى‌درپى مى‌گفت شما قول داده بودید تا امروز مرا کمک کنید، نیرو برسانید، چرا نیرو نرساندید؟ در برابر خدا و در برابر ملت مسؤولید – این را از قول سرهنگ رضوى نقل مى‌کند- بعد دکتر شیبانى گوشى را گرفت که جیغ و داد کند چند تشر به او زدم و گفتم مگر نیروها در کف دست من است که به سوى تو پرتاپ کنم، آن روز – توجه بفرمایند مورد نظر من این‌جاست – آن روز که باید عقل به خرج مى‌دادید ندادید، حقیقت را از مردم پنهان کردید و به فرصت‌طلب‌ها میدان دادید و آن‌ها هم تیشه را برداشتند و به ریشه‌ها زدند.» منظور ایشان مسأله‌ى کشف کودتا و گرفتن عناصر کودتاچى است که از نظر ایشان مسؤول سقوط خرمشهر یا هشتاد کیلومتر آمدن دشمن در خاک ما، آن مسأله است. «آن‌ها هم تیشه را برداشتند و به ریشه‌ها زدند، چى مانده است که براى شما بفرستم، مرا در هیچ زمینه‌اى یارى نکردید. در همه حال و در هر کارى، تا وقتى پاى حیات و موجودیت خودتان در میان بود مرا تنها گذاشتید و تا آخر».

 

بعد در صفحه‌ى بعد باز – بعد از چند صفحه – مى‌گوید که «البته اگر جنگ را هم ما تمام کنیم، تازه اوّل داستان هست، مشکل‌هاى عظیم {پشت سر}، سر راه ماست هشدارها دادم، وقتى همه‌ى این‌ها بى‌فایده شد، در هفده شهریور مسأله را باز در میان گذاشتیم و باز هشدار دادم، متأسفانه روزِ بعد، سه تفنگ‌دار زبان به اعتراض به‌صورت و بیانى که همه از آن اطلاع دارند گشودند، جورى هم رئیس مجلس، عنوانِ مطلب کرد که پندارى امام به او گفته است که این کار را بکنید، بعد معلوم شد که امام گفته است که مرا با این کار کارى نیست، خود دانید یا بکنید یا نکنید.» که من این‌جا لازم مى‌دانم شهادت خودم را بدهم.

 

یا جای من است یا رئیس‌جمهور

من خدمت امام رسیدم بعد از هفده شهریور، ایشان بعد از مبالغى صحبت، به من فرمودند که آقاى بهشتى و آقاى هاشمى چیزى نگفتند، {بخشى از} بعضى از خلاف‌هاى آقاى بنى‌صدر را جواب گفتند. این تعبیر امام بود که من همان‌وقت به این برادرها و به بقیه‌ى برادرها گفتم که نظر امام و تعبیر امام این است، ایشان این‌جورى مى‌گوید. “آقاى رجایى رفت در همین مجلس […]”، حالا توجه بکنید که این حرف‌ها کى دارد نوشته مى‌شود. این حرف‌ها در لحظه‌اى است که از خرمشهر دکتر شیبانى گوشى را گرفته جیغ و داد مى‌کند که نیرو بفرستید، رضوى مى‌گوید که نیرو بفرستید و باید نیرو بفرستند؛ آقا نشسته دارد براى ملت ایران که باید همه‌ى نیروهای‌شان و ذهن‌شان و حواس‌شان متوجه خرمشهر باشد که دارد سقوط مى‌کند، نشسته دارد این مطالب را مى‌نویسد، «آقاى رجایى رفت در همین مجلس و چنان شیر شد که گفت اگر به وزراى او توهین شود یا جاى اوست یا جاى من، و هرگز در کنار رئیس‌جمهور بر سر یک میز نخواهد نشست، صحیح! مدعىِ منتخب مردم شد، باز هم از هر سو به من فشار آمد که دیگر دنبال نکنم، – تا یک مقدارى باز مى‌رسد این‌جا – خُب خود این‌ها که این‌جور به‌دنبال قدرت مى‌دویدند این‌ها که مى‌خواستند و مى‌خواهند تمام ابزارهاى قدرت در دست‌شان باشد کجا هستند؟ چرا به فریاد خرمشهر و آبادان نمى‌رسند؟»

 

خرمشهر را ایشان گذاشته که آقاى رجایى که حالا نخست‌وزیرى را گرفته، برود به فریاد خرمشهر برسد، فرمانده‌ى کل قوا هم ایشان است. «گفتند نیروى مردمى به آن‌جا مى‌برند. پنج هزار، ده هزار بعد شد پانصد تا، هنوز هم نرسیده است. بله آن‌جا که پاى خطر هست دیگر آن‌ها نیستند.» که من در همین نامه دروغ ایشان را آشکار کردم و نوشتم که نیروى مردمى را پنج هزار تا ما فرستادیم و وارد خرمشهر شدند.- ما فرستادیم یعنى بنده نفرستادم من آمدم این‌جا به سپاه گفتم، به کمیته گفتم، با مشهد تماس گرفتم با همه‌ى جاهایى که ممکن بود رفتم – پنج هزار نفر وارد اهواز شدند که خود ما در آن‌جا تحویل گرفتیم و رفتند ماهشهر و رفتند خرمشهر و بودند.

 

۱۰٫ …

 

۱۱٫ رئیس‌جمهور باید در جهت تحقق آرمان‌هاى انقلاب اسلامى بکوشد و در این زمینه توجه به خط اصلى انقلاب و رهبرىِ آن، که مورد پذیرش تمام توده‌هاى میلیونى کشور است حائز اهمیت فراوان است، کفایت سیاسى رئیس‌جمهور در درک صحیح پایه‌هاى رهبرى و حرکت در جهت رهنمودهاى آن، تجلى مى‌کند. آقاى بنى‌صدر نه تنها در این جهت حرکت نکرد، بلکه عملاً در مقابل رهبرى ایستاد و رهنمودهاى امام امت مبنى بر خط آرامش و جلوگیرى از تشنج‌آفرینى را آشکارا زیر پا نهاد. اختلاف آشکار میان روش او با رهنمودهاى امام در آنچه گذشت و بیشتر از آن در رفتار مشهود چند ماهه‌ى اخیر او قابل تشخیص است اما بهتر آن است که از زبان و قلم خود او هم در این زمینه سخنى بشنویم، در همان شماره‌ى کارنامه‌ى منتشر نشده چنین مى‌گوید: «من از امام خواستم که این گروه‌ها را یا از خود براند یا بگذارد که ما به کمک مردم، آن‌ها را از سر راه برداریم، ممکن نشد. هر تصمیمى به قرارى و طورى بلائى بر سرش آمد، که نتیجه‌ى عکس داشت، این آخرى که شوراى دفاع باشد.» ایشان، حرفش این است این‌جا، که این را البته بارها به زبان هم آورده بود، این‌جا این را کتباً نوشته، در نامه هم به امام نوشته. ایشان نظرش این است که هر [کى‌] رفته به امام پیشنهاد کرده مصلحت هم [نامفهوم ]امام با نظر خودشان یک‌جورى تغییر داده که نتیجه‌ى عکس داده و معتقد است که امام کارهاى او را خراب کرده. «روز عید فطر من نزد امام رفتم پنجاه‌وپنج دقیقه در منتهاى هیجان و داد و فریاد همه چیز را گفتم، بعد هم گفتم و تکرار کردم و، و، متأسفانه کسانى که کارشان افساد است هر چیز را جور دیگر وانمود کردند، نتیجه این شد که اکنون ما یک ملت تنها شده‌ایم، در برابر دشمنى که از ابتدا خود را براى چنین دشمنى آماده مى‌کرده است.

 

مصیبت رجایی بیشتر از جنگ!

بعد درباره‌ى مجلس گفتم که آقا! من خواهان مجلس ضعیف نیستم ولى این مجلس ضعیف است، مجلسى که انتخاباتش در وضعى انجام گرفت که گرفت، – نقاط نظر ایشان با امام را توجه کنید و این‌ها را براى اطلاع مردم داشته ایشان مى‌نوشته- که کسانى انتخاب شدند که شدند، مجلسى نیست که با احساس مسؤولیت و علم و اطلاع نسبت به مسائل کشور اظهارنظر کند، در این مدت که از عمر مجلس مى‌گذرد محصول کارش دولت رجایى است، که در یک نامه‌اى به امام نوشته‌ام به نظر من مصیبت این دولت از مصیبت جنگ و تجاوز به دشمن به مراتب بیشتر است و دیگر هیچ.» و فراوان است که دیگر حالا وقت را نمى‌خواهم به این ترتیب بگیرم.

 

به‌دنبال قدرت مطلقه

۱۲٫ نفى قدرت مطلقه از ویژگی‌هاى انقلاب ما بود. طبعاً جمهورى ما از پذیرش هر قدرت دیگرى اِبا و امتناع داشت و قانون اساسىِ ما نیز بر همین پایه، پایه‌ى شکستن قدرت و تقسیم آن میان نهادهاى مختلف قانونى شکل گرفته است. آقاى بنى‌صدر درست به‌عکس، همواره جویا و تلاش‌گر قدرت مطلقه بود. طبیعى بود که در برابر او مقاومت شود و او این مقاومت را کارشکنى مى‌نامید و جاى تأسف است که کسانى هنوز هم همان سخن را تکرار مى‌کنند و قولاً و عملاً به قدرت‌طلبى و قدرت‌گرائى جنبه‌ى مشروعیت مى‌بخشند. ایشان برخلاف صریح قانون اساسى که قوا را از یکدیگر منفک و مستقل مى‌شمارد و برخلاف اصول مردم‌گرائى معتقد بود که باید مجلس هماهنگ با رئیس‌جمهور باشد. این توهینى آشکار به مجلس و نمایندگان مردم بود که بارها از طرف ایشان تکرار مى‌شد.

 

دستگاه قضائى را که حاضر نبود آلت دست ایشان شود و کسانى را که ایشان مایلند به مناصب عالى قضائى بگمارد، بارها متهم به فساد و عدم رعایت قانون و شرع مى‌کرد و اعضاى شوراى عالى قضائى را که همه منتخب امام و از برجستگان روحانى بودند به قدرت‌طلبى و فسادگرائى متهم مى‌ساخت، حتى براى حفظ قدرت مطلقه از تأویل و تفسیر نادرست قانون اساسى نیز دریغ نکرد. ایشان در {یازده‌} دوزاده فروردین ۱۳۶۰ اطلاعیه‌اى دادند که استناد کردند در این اطلاعیه به نص صریح قانون اساسى و بند ۵ بیانیه‌ى مورخه‌ى ۲۵/۱۲/۱۳۵۹ رهبر انقلاب و این‌ها، که گفتند که مسائل مربوط به دفاع در شوراى عالى دفاع مطرح و رسیدگى مى‌شود. بعد از تصویب، تصمیم‌گیرى در اجرا با فرمانده‌ى کل قواست و بدون این در ارتباط با مسائل دفاعى نباید تصمیمى انجام بگیرد. لازم مى‌داند به کلیه‌ى ارگان‌ها و وزارتخانه‌ها، نهادها و سازمان‌هاى مربوطه‌ى دولتى و رسمى یادآور شود که کلیه‌ى فعالیت‌هاى تبلیغاتى، نظرات، پیشنهادات، طرح‌هاى سیاسى درباره‌ى جنگ تحمیلى و هرگونه اقدامى در این {نحوه‌}زمینه که به‌نحوى از انحاء در جهان بازتاب داشته باشد، – منظورش سیاست خارجى است- باید در شوراى عالى دفاع طرح، تا پس از تصویب به وسیله‌ى فرماندهى کل نیروهاى مسلح ابلاغ و به اجرا گذارده بشود. این را ایشان به صورت اعلامیه‌اى عنوان مى‌کند و استناد مى‌کند؛ اوّلاً به قانون اساسى ثانیاً به فرمان امام.

 

مصادره به مطلوب

در قانون اساسى راجع به شوراى عالى دفاع اصلاً به صورت مستقل بحث نشده، به صورت تکفلى در ضمن وظایف رهبر اشاره‌اى به شوراى عالى دفاع هست که در آن اشاره، شوراى عالى دفاع هیچ یک از این وظایفى را که ایشان این‌جا ذکر کردند به‌عهده ندارد. در فرمان مورخه‌ى {سوم فروردین، }۲۵/۱۲/۵۹ِ امام هم عیناً همین‌جور؛ یعنى قبلاً امام فرمانى داده بودند که طبق آن، شوراى انقلاب موظف و متعهد کلیه‌ى امور مربوط به جنگ بود، بعد در این فرمانِ ۲۵ اسفند، این وظایف را از شوراى دفاع گرفتند امام و شوراى دفاع را طبق قانون اساسى معمول داشتند. ایشان یک دروغ صریح و آشکارى را در اعلامیه مى‌گنجاند و به آن استناد مى‌کند و مقصودش این است که آقاى رجایى همان‌وقت یک اظهارى در زمینه‌ى مسائل بین‌المللى کرده بودند که ایشان مى‌گفت این به جنگ مربوط است و شما چرا در زمینه‌ى سیاست خارجى که به جنگ – حالا با یک واسطه دو واسطه- ارتباط پیدا مى‌کند، این اظهار را کردید؟

 

این اعلامیه‌ى ایشان و نحوه‌ى بهره‌بردارى ایشان از قانون اساسى… غیر از آن وقتى که به ایشان دادند یا با همان‌وقت … خیلى خُب، عجیب‌ترین و حتى در مقابله با مردم نیز در مصاحبه‌اى اعلام کرد که این مردمند که باید خود را عَوَض کنند نه من؛ یعنى مردم باید طبق نظر آقاى بنى‌صدر عوض شوند. به نظر مى‌رسد که تنافى این خصلت با تقوا و امانت که از اهمّ شرائط رئیس‌جمهورى است اوضح من الشمس باشد.

 

رئیس‌جمهور شورش‌گر

۱۳٫ عجیب‌ترین پدیده‌اى که در رابطه با عدم کفایت ایشان قابل بررسى است، اخلال و شورش‌گرى ایشان است. این از هرکس در یک نظام اجتماعى قابل تصور باشد از رئیس یک دولت غیرمعقول است. بارها ایشان {مردم را به کار} مردم را، کارگران را، نظامیان را به مقاومت در برابر نظمِ موجود دعوت کرده است؛ گویا به جبران غیبت از ایران در دوران مقاومت عمومى در برابر رژیم پهلوى، تا آن‌جا که خبرنگار خارجى که با وى مصاحبه مى‌کند، او را رئیس مخالفان دولت مى‌نامد، مى‌گوید شما در مقام رئیس مخالفان دولت قرار گرفتید، ایشان هم قبول دارند. آیا این دعوت با آنچه یکى از دوستان وى در مصاحبه‌ى تلویزیونى گفت که در انتظار یک بحران عمومى است مرتبط هست؟

 

این اخلال‌گرى که تا آخرین نظر و سخن آقاى بنى‌صدر در مقام ریاست جمهورى نیز منعکس است لزوماً به معناى جذب گروه‌هاى اخلال‌گر نیز هست و فقط به معناى تحریک عناصر ساده‌ى کوچه و بازار نیست. اکنون ما شاهد آشوب‌هاى خیابانى‌ در تهران هستیم که بى‌شک آقاى بنى‌صدر از مسؤولیت آن مبرّا نیست. اگر سپرده شدن یک کشور به دست آشوب، از طریق رئیس‌جمهورش، عدم صلاحیت و عدم کفایت او را نتیجه نمى‌دهد پس چه چیز را نتیجه مى‌دهد؟

 

غرور و مقام پرستی

۱۴٫ خصلت‌هاى شخصى ایشان نیز هرکدام در سلب صلاحیت‌هاى لازم براى یک رئیس‌جمهورى دولت اسلامى داراى نقش و تأثیر است. غرور وى که خود را اندیشه‌ى بزرگ قرن و کتاب خود را بزرگترین اثر تاریخ اسلام مى‌شناسد که نوار این گفته‌ى ایشان که اتفاقاً در همین‌جا در مجلس این را گفتند در {عمارت یعنى‌} دبیرخانه‌ى کنونى مجلس موجود است. ترفند او که به ارتش وانمود مى‌کند که اگر من کنار بروم همه‌ى شماها از بین خواهید رفت و بدین وسیله سعى مى‌کند خود را در چشم عناصر نظامى، فرشته‌ى نجات معرفى کند. شاید بتواند بدین وسیله از ارتش به صورت یک ابزار استفاده کند، در حالى که ارتش پس از حمایت امام و اعلام برادرى مردم، هرگز محتاج چنین واسطه‌اى میان خود و انقلاب نبود.

 

مقام‌پرستىِ او که اطرافیان متملّق و چاپلوس را در دایره‌ى نزدیک به او نفوذ مى‌دهد. خودبزرگ‌بینىِ او، که معتقد است پس از امام کسى از او مناسب‌تر براى رهبرى نیست و بسى خصلت‌هاى منفى دیگر در او عواملى هستند که از او آدمى فاقد صلاحیت‌هاى لازم براى احراز ریاست جمهور مسلمانان و ریاست یک کشور و جامعه‌ى اسلامى مى‌سازند.

 

چند موضوع دیگرِ به نظرم مهم و اساسى مى‌رسید که این‌ها را نرسیدم بنویسم. یک موضوع، مسأله‌ى قرارداد پیشنهادى ۴ کشور غیرمتعهد است که ایشان در این اعلامیه، اعلامیه‌ى اخیرش در مورد این قرارداد یک دروغ آشکار گفته و این قرارداد یک قراردادى بود که در مجلس شوراى عالى دفاع رد شد و اگر […] یعنى پیشنهادى بود، پیشنهاد موافقت‌نامه و قراردادى بود [نامفهوم‌] و اگر چنانچه آن را من این‌جا مطرح بکنم و نمایندگان محترم و ملت ایران اطلاع پیدا کنند که شرایطى که آن قرارداد به ما تحمیل مى‌کرد چه بود، همه رد خواهند کرد. دو پیشنهاد در زمینه‌ى آن قرارداد گفته شد در مجلس، که آن دو پیشنهاد یکى از طرف آقاى رجائى مطرح شد، یکى از طرف بنده مطرح شد و پذیرفته شد که اگر این دو پیشنهاد عمل بشود آن‌وقت قرارداد قابل قبول تلقى بشود و ما پاسخى لذا به آن قرارداد هنوز ندادیم. ایشان در این اعلامیه‌شان وانمود مى‌کنند که این قرارداد وجود داشته و بنا بوده که کشورهاى غیرمتعهد بیایند این‌جا تا تعقیب کنند آن را و مسأله‌ى عزل ایشان از فرماندهى کل قوا به این کار صدمه زده و پایان آبرومند جنگ را عقب انداخته و این یک دروغ آشکار است.

 

مسأله‌ى دیگرى که مى‌خواستم در این‌جا یادآورى بکنم یکى دو تا خاطره‌ى تاریخى مهم از دوران شوراى انقلاب بود. یکى خاطره‌ى پس گرفتن یعنى تحویل گرفتن گروگان‌ها از دست دانشجویان مسلمان خط امام و سپردن آن به دست شوراى انقلاب؛ این از جمله‌ى مسائل غوغاانگیز آن روز بود در داخل شوراى انقلاب. در آن روز ما چند نفر یعنى ما معممین شوراى انقلاب مصرّاً با این کار مخالفت کردیم و گفتیم که این کار را ما حاضر نیستیم و تحمل نمى‌کنیم. ایشان و بعضى دیگر از آقایانى که در شوراى انقلاب بودند مصرّاً پافشارى مى‌کردند که بایستى گروگان‌ها را ما از دانشجوها بگیریم و در اختیار شوراى انقلاب نگه داریم و این چیزى بود که همان‌وقت آن هیأت‌هایى که هى واسطه مى‌شدند این را خواسته بودند و ایشان این را اصرار مى‌کرد که انجام بدهد.

 

بنی‌صدر و ماجرای پاک‌سازی

خاطره‌ى دوم مسأله‌ى نصب سرپرست رادیو تلویزیون بود که آن وقت یکى از دوستان خودش را ایشان آن‌جا نصب کرد، که این‌ها هرکدام یک حادثه است. اما این حادثه‌ها نشان‌دهنده‌ى یک جهت‌گیرى است در کار آقاى بنى‌صدر. ایشان که این‌همه دم از قانون اساسى مى‌زند، البته از این قبیل کار در آن دوران بارها داشته که من اگر بخواهم الآن مثال بزنم همین‌طور سرانگشتى مى‌توانم چند تا بشمارم؛ یکى‌اش این مسأله است، یکى مسأله‌ى پاک‌سازى است که ایشان یک فردى را به عنوان پاک‌سازى، خودش امضاء کرد و معرفى کرد و حکم شوراى انقلاب به او داد و او تمام پاک‌سازیهاى کشور را انجام داده و او همین آقاى [فضلى‌نژاد ] است که الآن در دفتر ایشان هست، یعنى الآن که چه عرض کنم تا چندى پیش و مسؤول مراجعه‌ى به وزارتخانه‌ها هم براى آوردن پرونده‌ها همین ایشان بود و ایشان را حکم داد با امضاى شخص خودش و از طرف شوراى انقلاب، مسؤول پاک‌سازى کرد و تمام کارهایى که در مورد پاک‌سازى در سطح کشور انجام گرفته – جز گمان مى‌کنم در وزارت آموزش پرورش که به ایشان مربوط نبود- مربوط به این‌هاست. این‌ها کمیته‌هاى پاک‌سازى در سطح کشور به وجود آوردند و در مقام پاسخ به اعتراض‌هاى مردم همیشه سعى کردند چهره‌ى خودشان را بپوشانند و وانمود کردند که پاک‌سازى از سوى روحانیون یا عناصرى که خودشان مخالف بودند، از سوى آن‌ها انجام گرفته.

 

مسأله‌ى آقاى فراهى هم از همین قبیل است. ایشان در شوراى انقلاب یک روز حاضر شدند در حالى‌که چند ساعت قبلش رادیو اعلام کرده بود که آقاى فراهى به سرپرستى رادیو تلویزیوون منصوب شده از سوى شوراى انقلاب. ما چند ساعت بعد جلسه بود، شرکت کردیم و شدیداً به ایشان اعتراض کردیم که چرا کردى؟ گفت من رأى‌گیرى کردم و تصویب شده، ما گفتیم که نه این مطرح نشده و تصویب نشده… من مقدارى از حرف‌هاى یک ربع را آن‌جا گفتیم، اگر اجازه بدهید من همین را تمام بکنم [نامفهوم‌]… عرض کنم که ایشان گفتند که من رأى گرفتم؛ گفتیم از کى رأى گرفتید؟ گفتش که دکتر شیبانى موافقت کرده. گفتیم آقاى دکتر شیبانى! شما موافقت کردى گفت نه. گفتش که آقاى بازرگان موافقت کرده، آقاى بازرگان آمد ایشان هم [معلوم شد] موافقت نکرده، بعد کاشف به عمل آمد که ایشان نشسته تلفنى پاى تلفن به آقاى بازرگان تلفن کرده گفته آقا بقیه موافقند، شما موافقید آقاى فراهى سرپرست باشد؟ آقاى بازرگان هم گفته خب باشد. بعد تلفن کرده به آقاى شیبانى، آقا بقیه موافقند، شما موافقید؟ تلفنى دانه‌دانه افراد شوراى انقلاب را ایشان ازشان با این زبان موافقت گرفته؛ البته از شش نفر ظاهراً که با خودشان مى‌شدند هفت نفر. ما این را رد کردیم، گفتیم این رأى قانونى نیست و ما قبول نمى‌کنیم. البته چون اعلام شده بود از طرف رئیس‌جمهور و آقاى فراهى در رادیو گفته شده بود به عنوان سرپرست، شوراى انقلاب آن وقت مصلحت نمى‌دانست که علناً و صریحاً مخالفت کند و ایشان [ماند ]یکى هم این مسأله است.

 

از امام محبوب‌ترم!

یکى هم ماجراى به نظر من فَکاهى نظرخواهى ایشان هست در مورد محبوبیت در بین مردم، که ایشان یک نظرخواهى کرده بودند که نتیجه‌اش این بود که آقاى بنى‌صدر – حالا شاید ارقام را من یک مقدارى اشتباه کنم چون یادم نیست درست، لکن نسبت‌ها تقریباً همان اندازه هست- آقاى بنى‌صدر در میان مثلاً ۸۰% مردم محبوبیت دارد، امام در میان پنجاه‌ و مثلاً سه درصد مردم محبوبیت دارد و بقیه هم که جاى خود دارند. این را ایشان آورده بود در شوراى انقلاب و مى‌گفت نظرخواهى ما این را نشان مى‌دهد که محبوبیت من از امام امروز در جامعه بیشتر است و همین را ایشان در یک مصاحبه‌ى خارجى گفته بود که بعد که در شوراى انقلاب مطرح شد، آقاى بهشتى سؤال کردند که شما این را گفتید؟ گفت نه. این‌چنین چیزى دروغ است. یادش نبود که خود ایشان در شوراى انقلاب این را به ما هم گفته و از اصلِ قضیه اظهار بى‌اطلاعى مى‌کرد، در حالى‌که خب معلوم بود که گفته. ایشان با یک چنین معرفتى نسبت به مردم و جامعه و انقلاب کارهاى خودش را شروع کرد و ادامه داد.

 

بنده خیال مى‌کنم با این تفصیلات که یک دَهُمِش کافى بود براى این‌که عدم کفایت ایشان را ثابت کند و بنده شاید سه برابر آنچه که گفتم الان مطلب، این‌جا حاضر دارم که مى‌توانم بیان کنم، مسأله‌ى عدم کفایت ایشان یک مسأله‌ى واضح و بین هست. واقعاً اگر کسى با این‌همه اظهارات و این‌همه دلائل و شهادت‌ها قانع نشده باشد که آقاى بنى‌صدر کفایت سیاسى و صلاحیت سیاسى و اخلاقى و غیرُه براى احراز ریاست جمهورى ندارد باید او را حالا نمى‌دانم باید گفت تو مجلس مثلاً نبوده، گوش نکرده والّا کسى گوش کرده باشد این حرف‌ها را و دانسته باشد و در عین‌حال به این تشخیص نرسد براى من قابل قبول نیست.

منبع:

Khamenei.ir