جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
آخرین مقالات :
خانه » هفت اشتباه در مواجهه با پیاده‌نظام فتنه

هفت اشتباه در مواجهه با پیاده‌نظام فتنه

 

حامیان فتنه از گوگوش تا سروش بودند؛ اگر بر فرض محال گوگوش و سروش را دارای پایه‌های فکری نزدیک به هم فرض کنیم، باز هم نحوه‌ی مواجهه با این دو متفاوت است؛ احتمالاً یکی آزادی رقص می‌خواهد و دیگری آزادی بیان. تنوع آن‌ها البته از این هم بیش‌تر بوده است.

تریبون مستضعفین – مشارکت ۸۵درصدی در دهمین دوره‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری خرداد ۱۳۸۸، فرصت مناسبی برای اثبات کارآمدی و حقیقی بودن مردم‌سالاری دینی فراهم کرد؛ اما اعتراض نامزدهای شکست‌خورده از طرق غیرقانونی و تحریک هواداران‌شان به حضور در خیابان‌ها، این فرصت را از بین برد. درباره‌ی علل رخداد این گونه اعتراض کردن و طولانی شدن آن در بین بخشی از جامعه، سخن بسیار رفته است؛ این که «نقش عوامل خارجی چه اندازه بود؟»، «خودخواهی نامزدها و طرفداران‌شان چه تأثیری داشت؟»، «مسئولان باید چه اقداماتی  می‌کردند و نکردند؟» و… اما این نوشتار به اشتباه‌هاتی می‌پردازد که به زنده ماندن این جریان تا زمستان سال ۸۹ در بین بخش‌های کوچک‌تری از کل جامعه و بزرگ‌تری از دانشگاه کمک کرد. البته این به معنی تطهیر جریان موسوم به سبز نیست؛ بلکه -ان‌شاءالله- نقدی است در درون گفتمان انقلاب اسلامی.

 

به نظر نگارنده در مواجهه‌ با حامیان فتنه ۷ اشتباه رخ داده است که البته شباهت‌هایی هم دارند.

 

۱. جدا نکردن تفکرات مختلف حامیان فتنه

 

حامیان فتنه از گوگوش تا سروش بودند؛ اگر بر فرض محال گوگوش و سروش را دارای پایه‌های فکری نزدیک به هم فرض کنیم، باز هم نحوه‌ی مواجهه با این دو متفاوت است؛ احتمالاً یکی آزادی رقص می‌خواهد و دیگری آزادی بیان. تنوع آن‌ها البته از این هم بیش‌تر بوده است.

 

باید ابتدا بپذیریم که در این جریان تنوع فکر وجود دارد٬ چرا که همه‌ی این‌ها را با یک چوب زدن، خود به وحدت‌شان کمک کرد. باید بپذیریم که همه‌ی این‌ها «بچه‌سوسول‌های بالاشهری» نیستند، در بین‌شان مذهبی وجود دارد و غیرمذهبی و حتی ضدمذهب هم، همه امام خمینی را قبول ندارند و البته بعضی‌هایشان قبول دارند و قس علی هذا.

 

۲. در نظر نگرفتن اصل جذب حداکثری

 

وظیفه‌ی حکومت اسلامی است که مردم را تا جایی که می‌تواند اقناع کند؛ این یعنی همان جذب حداکثری که بیش‌تر شعارش داده می‌شود. بعد از این که توانستیم بین بخش‌های مختلف این جریان تفکیک قائل شویم، باید ببینیم کدام‌ها را می‌شود قانع کرد. باید پذیرفت که برخی از حامیان این جریان، خواسته‌های بحق هم داشتند که چه بسا با تأمین خواسته‌های بحق‌شان – مثل تأمین آزادی بیان و پس از بیان که حقیقتاً در مواردی پایمال شده- راضی می‌شدند.

 

۳. بی توجهی به پیش‌فرض‌ها در مواجهه‌ی فکری

 

وقتی به این نتیجه رسیدیم که با بخشی از حامیان فتنه مواجهه‌ی فکری کنیم، باید در این مواجهه پیش‌فرض‌های همان بخش در نظر گرفته می‌شد. در برخورد با بخش سکولارشان معنی نداشت از خط امام گفته شود، با مذهبی‌هایشان می‌توان و البته باید از احادیث و روایات استفاده می‌شد، با آن‌ها که قانون اساسی را قبول دارند و می‌گویند اجرا نمی‌شود باید از قانون اساسی گفته می‌شد و… .

 

۴. لوث کردن تعابیر مهم

 

فتنه، بصیرت، ولایت و… تعابیر مهمی هستند که تکرار آن‌ها بدون اعتنا به مفهوم‌شان یا حداقل بدون جا انداختن‌شان برای دیگران، کارایی خود را در بعضی محافل از دست داده‌اند. (این البته بلایی است که به سر بسیاری از تعابیر رهبر انقلاب می‌آوریم!) شنیدن یا دیدن این واژگان اگر مخالفان را عصبی نکند و راه فهم را نبندد، احتمالاً به پذیرش حرف‌ها بی‌میل‌شان می‌کرده و می‌کند. اما می‌توان تصور کرد که یک مخالف می‌فهمید معنای حقیقی مثلاً فتنه چیست، و همین قدر را می‌پذیرفت که جریان پس از انتخابات فتنه بود؛ یعنی امتحان سخت بود و یعنی تصمیم‌گیری در آن آسان نبود و یعنی «در فتنه٬ مثل بچه‌شتر باش،‌ نه پشتی دارد تا سواری دهد و نه سینه‌ای تا شیر دهد». اگر حقیقتاً این را می‌فهمید، چه بسا می‌توانست خارج از فضای غبارآلودی که اساساً ویژگی رسانه‌ای مثل اینترنت است کمی فکر کند.

 

همین بلا را به سر حوداث تاریخی و نتیجه‌گیری از آن‌ها برای امروز هم می‌آوریم. باید در به‌کارگیری این واژگان و همین‌طور قیاس‌های تاریخی دقیق‌تر عمل کرد و راحت خرج‌شان نکرد.

 

۵. مواجهه‌ی سطحی با مشکلات عمیق

 

مسئولان دل‌سوز احتمالاً فرهنگی بعد از این که دیدند مثلاً عده‌ای علیه ولایت فقیه شعار می‌دهند، گفتند پس باید کار فکری بکنیم؛ برویم و به روش‌های مختلف برای عموم ولایت فقیه را تبیین کنیم. غافل از این که برای خیلی از این‌هایی که این شعار را می‌دادند، آوردن ادله‌ی عقلی و نقلی ولایت فقیه فایده‌ای ندارد٬ البته به بیان دقیق‌تر بی‌فایده نیست، کم‌فایده است؛ برای برخی اگر -نعوذبالله- آیه هم بیاوری در وجوب پذیرش ولایت آیت‌الله خامنه‌ای، احتمالاً باز هم نخواهند پذیرفت؛ چون به‌گونه‌ای تربیت شده‌اند که اصلاً نباید ولایت فقیه را بپذیرند.

 

اوج این ماجرا در بحث آزادی اندیشه است؛ گویی نظام برای مدت کوتاهی تریبونی به مخالفین داد تا حرف‌شان را بزنند و همین که اوضاع کمی آرام شد، به جای آن که به واسطه‌ی از بین رفتن فضای امنیتی تعداد این تریبون‌ها بیش‌تر شود، کم‌تر شد.[۱] البته آن‌ها هم که توجیه می‌کنند که این‌ها تریبون زیاد داشته‌اند و مستضعفین بی‌تریبون‌اند؛ حرف بی‌راهی نمی‌زنند، ولی آیا ایجاد فضای مجادله‌ی فکری منافاتی با توجه به مستضعفین دارد؟ چه تعداد از همین مستضعفین -البته اگر اصلاً مستضعفین حقیقی به دانشگاه‌های پایتخت بتوانند بیایند- را می‌شناسیم که وقتی پایشان به دانشگاه رسید و صداهای دیگر را شنیدند و یا لذت‌های تازه‌ای را چشیدند، به دامان آن‌ها افتادند؟ چرا که اصلاً ذهن‌شان آمادگی مواجهه با اندیشه‌های انحرافی را نداشته است. حالا بیاییم و دائم درِ ممیزی فیلم‌ها را گشاد کنیم و گشت ارشاد را تعطیل کنیم تا لابد با این سینما و آن ذهن توانمند شده در فضای مجازی، همه بدون جنگ و درگیری باحجاب و ولایی شوند.

 

۶. تطهیر با نجاست

 

اگر هدف حاکم کردن اسلام است، مگر می‌شود با روشی غیراسلامی به آن رسید؟ تذکرهای مکرر رهبر انقلاب درباره‌ی بی‌اخلاقی‌ها در مواجهه با افراد لغزیده شاید در این زمینه کافی باشد. در برابر دروغ‌پراکنی و شایعه‌سازی نباید به دروغ‌پردازی و ترویج شایعه‌ پرداخت٬ در برخورد با بی‌قانونی نباید قانون را زیر پا گذاشت٬ در قبال توهین و فحاشی نباید مقابله به مثل کرد و قس علی‌هذا؛ العاقل یکفیه الاشاره.

 

نوع دیگر این «تطهیر با نجاست» هم در بالا اشاره شد؛ آزادی بی‌بندوباری به جای آزادی سیاسی.

 

۷. برخوردهای قهری نادرست

 

در نهایت عده‌ای هم هستند که زبان خوش سرشان نمی‌شود. برخورد با این‌ها هم باید دقیق باشد. اولاً باید توجه داشت که قبل از هر برخوردی باید نیاز به آن برخورد در جامعه ایجاد شود؛ مثلاً اگر همین سران فتنه دو هفته بعد از انتخابات دستگیر می‌شدند -در حالی که حق‌شان هم بود- چه اتفاقی می‌افتاد؟ مشابه این مثال در برخوردهای انضباطی با دانشجوها هم وجود دارد؛ گاهی ممکن است مهم‌ترین نتیجه‌اش بشود قهرمان کردن چند اخلال‌گر. ثانیاً در اعلام آمادگی برای برخوردها هم نباید فراتر از واقعیت عمل کرد. در روزهای پایانی سال گذشته که فتنه‌گران اعلام تجمع کرده بودند، حضور بیش از حد نیروهای امنیتی بیش‌تر به زنده نگه داشتن یاد فتنه در بدنه‌ی جامعه کمک می‌کرد و چه بسا عده‌ای هم تصور موحشی از نظام پیدا می‌کردند و دل‌شان برای فتنه‌گران می‌سوخت. البته جدی گرفتن بیش‌ از حد تحرکات مضحک این جریان، خود می‌تواند عنوان دیگری از اشتباه‌ها باشد.

 

حرف آخر

 

این حرف‌ها نه به منزله‌ی تطهیر فتنه‌گران است و نه سیاه‌نمایی عملکرد نظام در مواجهه‌ی با آنان؛ همان یک گناه شاد کردن دل دشمنان برای به لجن کشیده شدن سبزها بس است!

 

[۱] اصل نهم قانون اساسی را البته نباید در همین اوضاع هم نقض کرد:

در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت اراضی کشور از یک‌دیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آن‌ها وظیفه‌ی دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کم‌ترین خدشه‏ای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادی‌های مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند.

جمع میان دو بخش این اصل، کار دشواری است.

*محمد بهرامی