جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
آخرین مقالات :
خانه » کجای کاریم؟

کجای کاریم؟


بی شک سه برهه  تاریخ ساز: «سوم تیر»، «بیست و دوم خرداد» و «نهم دی» نقاط عطفی بودند برای حرکت شتابنده و پیشرونده امت اسلامی ایران در راه ساخت تمدن نمونه اسلامی. مردم ابتدا در سال ۸۴ به گفتمان “خدمت و صداقت- عدالت- اسلامگرایی محض”رهبر عظیم الّشإن انقلاب اسلامی لبیک گفتند

در سه چهارم پایانی اسفندماه سال جاری انتخاباتی برگزار می شود که به عقیده بسیاری از کارشناسان سیاسی تصویری است اجمالی از سبد آراء رئیس دولت یازدهم جمهوری اسلامی ایران. اینکه چرا انتخابات نهم مجلس چنین قرابتی با انتخابات یازدهم ریاست جمهوری پیدا کرده است، بر می گردد به آرایش جبهه ها، جریان ها، احزاب و شخصیت های سیاسی و نوع نگرش مردم به آنان و در این مقال فرصتی برای پرداخت بدان وجود ندارد. آنچه مسلّم است اینکه حرکت بی بدیل و انقلابی امت اسلامی در “۳ تیر ۱۳۸۴″، “نه” مجدد به سکولارها و تکنوکرات ها در “۲۲ خرداد ۱۳۸۸” و بالاخره موج خروشان مردم در “۹ دی ۱۳۸۸” (که تفسیر روشنی بود بر پایبندی جدی امت به اسلامی بودن الگوی حکومتیشان)؛ این نقش آفرینی را به انتخابات پیشرو داده است.

 

بی شک سه برهه  تاریخ ساز: «سوم تیر»، «بیست و دوم خرداد» و «نهم دی» نقاط عطفی بودند برای حرکت شتابنده و پیشرونده امت اسلامی ایران در راه ساخت تمدن نمونه اسلامی. مردم ابتدا در سال ۸۴ به گفتمان “خدمت و صداقت- عدالت- اسلامگرایی محض”رهبر عظیم الّشإن انقلاب اسلامی لبیک گفتند و سپس با تکرار خواسته خود در سال ۸۸ جبهه معارضان این گفتمان شامل: سکولاریست ها، تکنوکرات ها، شبه اصولگرایان، خواص اشراف زده و مابقی؛ را از قطار سیاسی انقلاب پیاده نمودند و آنان لاجرم از فرطِ حسد، غضب و دنیاطلبی یا خود را به ورطه فتنه گری انداختند یا بخشی ساکتین در فتنه شدند و برخی خواص مردود. با این تفاسیر نقدهای جدی مردم و بدنه گسترده ای از اصولگرایان حقیقی به دولتی که بنام اصولگرایی وارد عرصه سیاسی شد اما ساز ناکوکی از درونش نواخته و حمایت شد؛ معادلات سیاسی کشور را پیچیده و ظاهراً لایَنحل ساخته است.  به همین دلیل اینطور به نظر می رسد که نهمین دوره مجلس شورای اسلامی که موازی با دو سال پایانی عمر دولت دهم است اهمیت دو چندانی یابد، چرا که احتمالاً زمینه ساخت ائتلاف های جدیدی را در دو سال و اندی آینده فراهم خواهد نمود. ائتلاف هایی که شاید برای بار دوم جنگ احزاب ۳ تیر و جنگ جمل ۲۲ خرداد را به بار بنشاند؛ جایی که قرار است آخرین امیدهای «اسلام بلا سیاست و بلا روحانیت» نا امید شود و حرکت عدالت خواهانه و اسلام خواهانه جمهوری اسلامی در پی ساخت تمدن و بلوک مقتدر و مترقی اسلامی بالنده تر به پیش رود.

 

شطرنج سیاسی ایران به سال ۱۳۹۰

 

انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی محل زور آزمایی پنج بازیگر فعال و مهم سیاسی- اجتماعی در کشور خواهد شد: ۱- جبهه پایداری، ۲-ساز و کار ۷+۸ که ترکیبی از اصولگرایان است ۳- کارگزاران سازندگی و حلقه اول یاران هاشمی، ۴- اصلاح طلبان و ۵- جریان انحرافی. در این میان رجال و احزاب و گروه های مختلف در پس کوران آزمون های اجتماعی کارنامه های گوناگونی را به نام خویش ثبت کردند.

 

اغلب بازیگران سیاسی- اجتماعی جمهوری اسلامی بلحاظ سیرت و هویت سیاسی جزء دسته ای از دسته های مقابلند: ۱- اصولگرایان، ۲- شبه اصولگرایان و ساکتین فتنه، ۳- بقایای فتنه ۸۸ تهران و ۴- خواص مردود. نقطه مشترک سه دسته دوم، سوم و چهارم مربوط می شود به اینکه اسلام را به معنای خاص کلمه یک الگوی مترقی حکومتداری نمی بینند و نمی دانند، همگی بر تعارض با همه یا بخش هایی از گفتمان “خدمت و صداقت- عدالت- اسلامگرایی محض” متفق القولند و البته در بزنگاه های تاریخی و حسّاس عملاً نظر امام امت را فصل الخطاب قرار نمی دهند حتی اگر در ظاهر شعارش را بر سر مناره ها جار زنند.

 

ناگفته نماند برخی از ساکتین فتنه و شبه اصولگرایان که سعی دارند در گفتمان خود را شبیه اصولگرایان نشان دهند لیکن در عمل ساز دیگری را  می نوازند؛ در بدنه جبهه متحد اصولگرایی نیز رسوخ نموده اند. مضاف بر اینکه موجودات عجیبی چون یاران مشایی (جریان انحرافی) بدلیل تغییرات سریع و گاه به گاه گفتمانی بیشتر شبیه دوزیست های سیاسی اند که نمی توان آنها را در دسته جات بالا گنجاند.

 

هر چند آنان در مقابله با فتنه ساکت بودند و در حال حاضر نیز در روزنامه هایی چون ایران و سایت هایشان بجای پرداخت بیشتر به فتنه بر سر اصولگرایی و نهادهای انقلابی چون سپاه و وزارت اطلاعات می کوبند در عین حال جزء دسته های بالا محسوب نخواهند شد و مع الوصف در تبیین هویت این نوادر روزگار فقط به این بسنده می شود که قطعاً با منش اصولگرایی قرابت خاصّی ندارند.

 

گزارش وضعیت

 

نگاهی به فعالیت های انتخاباتی پنج بازیگر فعال پرده از یک واقعیت بارز بر می دارد: بازیگرانی که به نوعی به هویت های دوم، سوم و چهارم منتسب هستند به اضافه جریان انحرافی با چراغ خاموش حرکت می کنند. به عبارت بهتر جبهه پایداری و ۷+۸ که داعیه اصولگرایی و امتداد راهبردهای انقلاب اسلامی را دارند از ابتدای تحرکات انتخاباتی هویت و موجودیت خود را معرفی نموده و به انحاء مختلف (اجلاس اعلام موجودیت، تعیین سخنگو، انتشار اعلامیه، برگزاری جلسه با اطلاع افکار عمومی، همکاری با رسانه های جمعی) به تبیین داشته هایشان همّت گماردند.

 

اخبار گوناگون نشان از این دارد که تحرکات انتخاباتی «محمدباقر قالیباف» بدون اسم و رسم در تهران و شهرستان ها خیلی پیشتر از اعلام موجودیت ۷+۸ شروع شده بود و یارانش مشغول به سازمان چینی بوده اند. «علی لاریجانی» نیز با یک جلسه مهم تحت عنوان اصولگرایان مستقل حرکتی موازی با ۸+۷ آغاز کرد. از دیگر سوی ستادهای انتخاباتی مربوط به جریان نفوذی- انحرافی نیز بدون نام و رسم مشخص، کمی بعد از قالیباف و قبل از اعلام موجودیت ۷+۸ و جبهه پایداری شروع به تحرک انتخاباتی با چراغ خاموش کردند. یاران مشایی ابتدا کشور را به ۵ الی ۷ حوزه انتخابی تقسیم نمودند و برای هر کدام یک مسئول ستادی مشخص کردند. جالب اینکه لیست در سایه هم برای آنچه معرفی کردند تدارک دیده بودند. اینطور به نظر اغلب مردم و اهالی سیاست می رسد که رأس این جریانات نیّات خاصی برای رسیدن به ریاست جمهوری دارند و خوب ناکامی دو تن از اینان در انتخابات های سپری شده به این فرضیّه قوت بیشتری می دهد.

 

در ضلع دیگر کارزار کارگزارانی ها با شاخص بودن «محسن هاشمی» به بازی “می آیم- نمی آیم” دست زده اند، در حالیکه تحرکات هاشمی رفسنجانی و کارگزاران برای گرفتن نبض مجلس نهم طبق شنیده ها و اخبار؛ هر روز تأمل برانگیزتر می شود. اصلاح طلبان هم که یَد طولایی در براه انداختن بازی “برویم- نرویم” دارند! اینها در انتخابات دهم ریاست جمهوری با اینکه برآوردهایشان قطعاً بر حضور موسوی دلالت می کرد دو قطبی «خاتمی- موسوی» را ساخته بودند و حالا به شرط گذاری و مشروطه پروری افتاده اند، در حالیکه می دانند راهی جز از حضور فعال با لیست و بی لیست در انتخابات پیشرو ندارند. تئوریسین های حزبی دوم خرداد خوب می دانند که تنها راه ادامه حیات مهره های نیمه سوخته اصلاح طلب حتی با عِلم به شکست مطلق، حضور در دیدگان مردم و استفاده از اختلافات درون جبهه ای اصولگرایان است. ضمن اینکه تحلیل آراء رئوس حزبیشان حاکی از آن است که خود را حاکم حداقل یک سوم کرسی های مجلس نهم می دانند.

 

از آنچه رفت مبرهن است که بازیگران سه جریانِ: شبه اصولگرایی، فتنه و مردودین چراغ ماشین های انتخاباتیشان خاموش است در حالیکه پُر گاز زمین را طی می کنند. و سئوال اساسی همین است که چرا برخی به اجبار یا اختیار راه دویدن بی سر و صدا در میادین انتخاباتی را بر می گزینند؟

 

فرار از اسلامیت و جمهوریت امت

 

اینکه چرا برخی جریانات سیاسی تاکتیک چراغ خاموش را  در صحنه انتخاباتی در پیش می گیرند دلایل عدیده ای دارد لیکن در اینجا به اهمّ آنها اشاره می شود.

 

بدون تردید ساختار انتخاب مردم برای مجلس و ریاست جمهوری با هم تفاوت اساسی دارد. ضمن اینکه وضعیت انتخاب در شهرستان ها و شهرهای کوچک و روستاها هنوز تا حدّ بالایی به معیارهای قبیله ای و محله ای و شهری وابسته است. با این وجود پرهیز از مناشقات سیاسی و فرار از پاسخگو بودن نسبت به انتقادات افکار عمومی و رقبا و در عوض پرداخت به شهرستان ها راه مناسبی است تا بی درد سر کرسی های مجلس را از آن خود کرد.

 

این چیزی است که جریان انحرافی آن را در مورد شهرستان ها و شهرهای کوچک در پیش گرفته است. اما باید دانست این تمام ماجرا نیست، هر چند کسب این دست کرسی ها تا حدّی مقصود جریانات و احزاب سیاسی را برآورده می کند لیکن دست نیافتن به تعداد بالای کرسی های شهرهای بزرگ و مؤثری مثل تهران، اصفهان، تبریز، مشهد، یزد، قم و… باعث می شود جریانات برای پیشبرد اهداف خود دست به لابی گری و ائتلاف با اقلیت های دیگر بزنند؛ چیزی که خود بخود در ازای هر بستان بده ای را در پی دارد.

 

لذا اکتفاء به شهرستان ها یعنی چشم پوشی از حرکت حداکثری و دادن امتیازهای بجا و نا بجا. از وجه دیگر تجربه نشان داده کرسی های شهرهای بزرگی مانند تهران، قم و اصفهان در صحن علنی مجلس جریان سازی می کنند و بقیه نمایندگان فقط به جدال بین این مقدمه سازان رأی آرای یا نه می دهند. پس احزاب و جریانات سعی دارند کرسی های تصمیم ساز مجلس را نیز کسب کنند تا بتوانند در مجلس به عملیات های روانی و سیاسی برای ساخت تصمیم دست یازند.

 

تمرکز در این عرصه رقابتی است که مُشت تو خالی برخی جریانات سیاسی را باز می کند. چرا باید مجموعه ای سیاسی- اجتماعی در حالیکه مورد مقوبلیت عامّه مردم است در میادین انتخاباتی بدون سر و صدا اقدام کند؟ منطقاً چنانچه فردی دارای ضعف بخصوصی نباشد و گفتمان و عملکردش مورد تأیید عموم باشد، نیازی نمی بیند از اینکه خود را از نعمت حضور در محافل عمومی محروم نماید. بعبارت بهتر بازیگران انتخاباتی و جریانات سیاسی فعال در عرصه انتخابات از آنروی چراغ خاموش اقدام می کنند که می دانند حضور تفکرات عقیدتی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شان بصورت آشکار و عیان باعث روی گردانی توده های مردم می شود. به همین دلیل با وقت کُشی خود را درست وقتی معرفی می کنند که چشم های عموم امت وقت کافی برای رصد عملکرد، سوابق و بنیان های فکری آنان نداشته باشد و لاجَرم مصداقی اشتباه را بر حقیقتی درست سوار نمایند. چیزی که درباره «موسوی» در ۸۸ و «خاتمی» در ۷۴ رُخ نمود تعبیر همین فرضیه است. چرا که هر دو با شعار حمایت ولایت فقیه و قرابت با رهبر پای به عرصه گذاشتند اما در عمل بعکس اقدام کردند. (اشاره به شعارهای انتخاباتی سال ۷۴ و ۸۸ اصلاح طلبان) و لذا تاکتیک “چراغ خاموش” مقدمه ای می شود برای تحقق تاکتیک “راهنما به چپ؛ گردش به راست”. و قاعدتاً دلیل اصلی گرفتاری به تاکتیک چراغ خاموش همین فرار از اسلامیت و جمهوریت امت ایران است.

 

درک کاریکاتوری از جمهوری اسلامی

 

زمینه ساز رسیدن به چنین راه حلی هم یک اشتباه محاسباتی تاریخی است که نشأت گرفته از شناخت کاریکاتوری نسبت به نظام ولایت مطلقه فقیه و جمهوری اسلامی است. کارگزاران و دوم خردادی ها عُمری را به این توهم سپری کردند که مخالفت با اسلامیت نظام و گفتمان های رهبری باعث باز شدن جای مناسبی در سبد آراء ملت برایشان خواهد شد. قالیباف و برخی اصولگرایان دیگر در انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ با همین توهم شعارهایی غیر اسلامی را تبدیل به تابلوهای انتخاباتیشان نمودند. و امروز جریان نفوذی نهاد ریاست جمهوری بر تعبیر دیگری از همین تبل می کوبد. اینک برخی بر اندکی از صندلی های دولت نشسته اند و خیال می کنند حداقل نیمی از ۲۴ میلیون رأی “۲۲ خرداد” متعلق به خود شخص «احمدی نژاد» است نه گفتمان “۳ تیر” و با توهم اینکه “۱۳ میلیون” موسوی متعلق به گفتمان ضد حاکمیتی بوده؛ سعی دارند به قول خود تمام این ۱۳+ ۱۲ میلیون را یکجا در سبد آراء خود جای دهند و روز بروز برنامه ای می ریزند تا شاید بتوانند از محبوبیت ۲۴ میلیونی احمدی نژاد کیسه ای برای خود ببافند.

 

شبه اصولگرایان نیز گویا به همین درد دچارند و با اینکه خود را سرباز ولایت می نامند امّا در میدان عمل که مرد از نامرد بازشناخته می شود جایشان خالیست. احیاناً تعارض گفتمانی و عملکردی شبه اصولگرایان مربوط می شود به تحلیل غلط آنها که هم می خواهند آراء امت حزب الله را جذب نمایند و هم به زمین و آسمان می زنند تا به قول خود با تغییر مزاج سیاسی و رفتاری آراء خاموش و خاکستری را هم سند زنند. غافل که: “شترسواری دولّا دولّا نمی شه!”.

 

اشتباه همگی اینان خطای در تحلیل آراء امت ایران است. و واقعیت این است: به سه جریان شبه اصولگرایی، فتنه و مردودین در خلال دو انتخابات ۸۴ و ۸۸ اثبات شد که مردم سبدی از آراء را می سازند که نظر امامشان باشد و هر جا خطا می کنند اشتباه در مصداق یابی است نه گفتمان یابی. حالا بعد از دو سال زیر میز زده و با ساخت تحلیل های غیر واقعی و توهمی از آراء ملت ایران سعی دارند بار دیگر به بخت آزمایی دست بزنند و هر جا اثری از حزب‌الله می یابند می پرسند: “مگر شما چند نفرید؟”!. به فضل الهی یکبار دیگر امت در انتخابات نهم مجلس و یازدهم ریاست جمهوری اثبات می کند که جمهوریتش چیزی جز از اسلام نمی خواهد و فراری از این اتحاد نیست؛ و آنچه اشتباه بوده تحلیل آراء معارضین بوده نه راه حل اثباتی ملت.