یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
آخرین مقالات :
خانه » مقدمه ای بر: روش شناسی انقلاب های رنگی

مقدمه ای بر: روش شناسی انقلاب های رنگی

علی محمد نائینی
عضو هیات علمی دانشگاه امام حسین(ع )


چکیده:


در سالهای اخیر تعاریف و تعابیر جدیدی، تحت تاثیر تحولات سیاسی و تغییرات در ساختار روابط بین الملل به ویژه پس از دوران جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به وقوع پیوسته و وارد ادبیات سیاسی شده است. انقلاب رنگی یا مخملی(velvet revolution) از جمله مهمترین آنهاست. انقلاب رنگی یا انقلاب مخملی نوعی دگرگونی بدون خونریزی و یا برانداری به روش غیر خشنونت آمیز( براندازی نرم) است. نکتهای که توجه مضاعف به این موضوع را فراهم ساخته است، مربوط به تلاشی است که برای تبدیل آن به الگوی تغییر ساختار سیاسی در کشورهای در حال گذار، مخالف و معارض توسط غرب به ویژه آمریکا صورت می گیرد. در نظام بینالملل کشورهایی هستند که پس از چند دهه تجربه تحولات سیاسی خاص، در حال تغییر و ورود به شرایط سیاسی جدیدی هستند. تحقق انقلابهای رنگی در این کشورها میتواند تحول سیاسی در این جوامع را در مسیری خاص که عمدتاً مبتنی بر ارزشهای لیبرال و نظامهای دمکراسی غربی است هدایت کند. این نوشتار بعنوان مقدمه ای در تبیین انقلابهای رنگی، سعی دارد تا این پدیده را به لحاظ مفهومی، ویژگی، ابعاد و روش، معرفی نموده، همچنین برای تبین مصداقی بحث، نحوه وقوع این انقلاب را در برخی کشورها و کاربرد مدل را در ایران تشریح نماید.
واژکان کلیدی: انقلاب مخملی، براندازی نرم و مبارزه غیر خشونت آمیز

مقدمه:


« انقلاب های مخملی» یا « انقلاب های رنگی» از شیوه های براندازی نرم است که نوعی دگرگونی و جابجایی قدرت همراه به مبارزه منفی و نافرمانی مدنی را شامل می‌شود.. انقلاب های رنگی و مخملی در جوامع پسا کمونیستی در اروپای مرکزی، شرقی و آسیای مرکزی اتفاق افتاد. که آن را برای نخستین بار «واسلاو هاول» رئیس جمهور پیشین چک که در آن زمان رهبر مخالفان این کشور بود، بر سر زبان‌ها انداخته، به نحوی که بخش عمدهای از تحولات سیاسی سالهای اخیر در حوزه شوروی سابق و از جمله در آسیای مرکزی و قفقاز را تحت تاثیر خود قرار داده است. این تحولات با وقوع «انقلاب مخملی» در دوره ۶ هفته‌ای ۱۷ نوامبر تا ۲۹ دسامبر ۱۹۸۹ در چکسلواکی آغاز می‌شود و با وقوع تحولات مشابهی به شکل زنجیره‌ای در صربستان (دو مرحله ۱۹۹۷ و ۲۰۰۰) ، گرجستان (۲۰۰۳)، اوکراین(۲۰۰۴) و قرقیزستان(۲۰۰۵) ادامه می‌یابد. در چارچوب همین مفاهیم و آثار و پیامدهای آن مورد توجه و بررسی قرار گرفت. ضمن آنکه تاکنون تلاش برای انقلاب رنگی در ایران، لبنان و ونزوئلا با شکست مواجه شده است. انقلاب‌های رنگین و مخملین جنگ و مبارزه نوین و بدون خشنونت است که در راستای راهبرد جهانی امریکا برای پر کردن خلاء قدرت شورای سابق در اروپای مرکزی و شرقی آسیا مرکزی و قفقاز و از میان برداشتن موانع هژمونی امریکا عملیاتی گردید به طور کلی اهداف امریکا از ساماندهی انقلاب های رنگین در کشور‌های هدف را در چارچوب حوزه‌های زیر می‌توان بررسی کرد:
۱٫ تسلط بر مناطق ژئوپلتیکی ژئواستراستژیکی
۲٫ کنترل شریان انتقال انرژی و جلوگیری از تسلیحاتی شدن آن
۳٫ حذف و یا مهار نظامهای چالشگر و موانع نظام هژمونیک امریکا
۴٫ ممانعت از ایجاد اتحادیه های نظامی و امنیتی در آسیا، خاورمیانه و آسیای مرکزی
۵٫ همسو نمودن کشورهای هدف با سیاست های آمریکا
۶٫ فرصت سازی اقتصادی برای آمریکا
۷٫ مهار بیداری اسلامی


ویژگی‌های مشترک انقلاب های رنگین:
نوع دگرگونی‌ و تغییر ساختارهای سیاسی که از آن‌ با نام انقلاب‌های رنگین یاد می‌شود، واجد ویژگی‌های مشترک در علل و شکل تحول می‌باشد. این ویژگی ها عبارت است:
۱٫ همگی آن‌ها (به جز قرقیزستان( بدون استفاده از ابزارهای خشونت‌آمیز و طی راهپیمایی خیابانی به پیروزی رسیدند.
۲٫ تمامی این تحرکات با شعارهایی مبتنی بر دموکراسی خواهی و لیبرالیسم انجام گرفتند.
۳٫ ثقل زمانی در انجام انقلاب های رنگین انتخابات می‌باشد بدین صورت که با اعلام تقلب در انتخابات از سوی مخالفان دو هدف عمده؛ ابطال انتخابات و برگزاری مجدد آن، با ناظرین بین المللی پیگیری می‌شود.
روش ها ی انقلاب های رنگین:
در انقلاب های رنگین چهار نوع روش عمده اعتراضی مورد توجه شورشگران قرار می‌گیرد:
۱٫ اعتراضات خیابانی بدون خشونت (به صورت روزانه و مستمر و با پوشش گسترده رسانه‌ای)
۲٫ اغتشاشات عمومی همراه با خشونت کنترل شده (به صورت شبانه روزی و بدون پوشش خبری) اینگونه اغتشاشات به منظور افزایش فشار به افکار عمومی و دولت مستقیم صورت می‌گیرد تا محیط شورش را هیجانی کرده و عقلانیت تصمیم‌گیری را به حداقل خود برساند.
۳٫ اعتصابات قشری گسترده (کارگری، کارمندی و … )
۴٫ تحصن عمومی و بلند مدت با پوشش گسترده رسانه‌ای (بویژه در مجاورت مراکز حساس و حیاتی پایتخت)
همچنین در انقلاب های رنگی روش های اقدام را می توان به شرح زیر برشماری کرد:
۱٫ ‌حرکت های اعتراضی و اقدامات گسترده غیر خشونت آمیز به صورت اعلام شده
۲٫ ساماندهی شده آشوب‌های غیر متمرکز به صورت غافلگیرانه به منظور القای عدم امنیت روانی.
۳٫ تولید و انتشار مستمر و سازماندهی شده شعارهای تحریک کننده طرفداران حکومت (حداقل چهار هفته) جهت تجمعات و راهپیمایی‌های غیرقانونی، در هر روز به یک بهانه،.
۴٫ استفاده از نماد رنگی، نام جنبش و لگوی مشخص.
۵٫ حیطه‌بندی و منعطف نمودن فعالیت ها در اختیار یک مسئول مخفی (رازداری بیش از حد در داخل جنبش)
۶٫ جمع‌آوری عناصر مخالف و معارض نظام سیاسی موجود از سایر نقاط کشور در پایتخت.
۷٫ وجود عناصر نفوذی در نهادهای انتظامی- امنیتی به منظور تبادل اطلاعات جهت تصمیم‌گیری و خنثی سازی و تاثیر گذاری بر اقدامات آنها.
۸٫ اجرای فرآیندی و مرحله‌ای ناآرامی‌ها به صورت کاملاً تعریف شده
۹٫ تلاش در جهت دو قطبی کردن فضای سیاسی، اجتماعی (غلبه احساسات بر عقلانیت)
۱۰٫ تشکیل جبهه ائتلافی مخالفین به ویژه در سطح نخبگان کشور
۱۱٫ توهین و تحقیر مسئولین عالی نظام با هدف سلب اعتماد.
۱۲٫ استفاده از شیوه‌های پیچیده ارتباطی و اطلاع‌رسانی به منظور هماهنگی فعالیت‌ها به ویژه در فضای سایبری
۱۳٫ آموزش به سر شبکه‌های ناآرامی، استخدام و عضوگیری فعالان.
۱۴٫ استفاده از ارتباطات هدفمند تشویش برانگیز و اتحادآمیز.
۱۵٫ دیوار نویسی ، پخش شبنامه، تراکت و بروشورهای تبلیغی در سطح شهر
بنیاد سوروس (Soros Foundation)، با نام اصلی بنیاد جامعه باز (Open Society Institute OSI) متعلق به جورج سوروس است. هدف این موسسه، آن طور که خود عنوان می‌کند ایجاد و حفظ ساختارها و نهادهای جامعه باز است. خود مؤسسه و رسانه‌های غربی فعالیت بنیاد مذکور را از کمک انسان‌دوستانه گرفته تا بهداشت عمومی و رعایت حقوق بشر و اصلاحات اقتصادی عنوان می‌کنند، ولی عده‌ای به خاطر دست داشتن این مؤسسه در انقلاب‌های رنگی، هدف این مؤسسه را براندازی نرم و خاموش کشورهای مختلف می‌دانند. سوروس در بیش از ۳۰ کشور جهان از جمله جمهوری‌های آذربایجان، ارمنستان، ازبکستان، اوکراین، تاجیکستان، روسیه، گرجستان، قرقیزستان، قزاقستان و مولداوی دارای نمایندگی‌های فعال است.

بنیاد سوروس با فعال کردن مراکز مطالعاتی در کشورهای مختلف و سپس با ارزیابی مخالفان دولت مرکزی و حمایت از مطبوعات مخالف دولت، زمینه را برای انقلابی آرام و به شکست کشاندن دولت و یا حکومت فراهم می‌نموده‌است. عمده‌ترین فعالیت این بنیاد در حوزه کشورهای آسیای میانه و قفقاز است. بنیاد سوروس در انقلاب مخملی (Rose Revolution) گرجستان، نقش مهمی را ایفا کرد. در گرجستان با صرف ۲۰ میلیون دلار به حمایت از مخالفین شوارد نادزه (Shevardnadze) برخاست. همچنین، افزایش مخالفت‌ از طریق رسانه‌ها، در تاجیکستان نیز توسط بنیاد سوروس علیه نظام حاکم دنبال می‌شود؛ به گونه‌ای که رئیس جمهور تاجیکستان با اظهار نگرانی از فعالیت‌های این بنیاد در این کشور تصریح نمود: روزنامه‌های «روزنو»، «ارورود» «اودامو اولام» و برخی رادیوهای خصوصی از سوی بنیاد سوروس حمایت مالی شده و هدف اصلی آن‌ها فرسوده کردن حکومت تاجیکستان است.
نظریه پرداز اصلی انقلاب رنگی و یا تغییر به روش غیر خشنونت، آقای جین شارپ (Gene Sharp)، دکتر فلسفه و استاد علوم سیاسی چندین دانشگاه امریکا و عضو ارشد اندیشکده آلبرت اینشتین می باشد که از اواسط قرن بیستم نظریه خود را تبیین و بسط داد و معروف ترین کتاب وی تحت عنوان «از دیکتاتوری تا دموکراسی From Dictatorship to Democracy ) است. این کتاب که خلاصه ای از مبانی نظری و بیشتر با رویکردی عملی، آموزه های کودتای نرم را بیان می کند توسط موسسه آلبرت اینشتین به منظور استفاده « مبارزان راه دموکراسی» در رژیم های به زعم آنها دیکتاتوری، به زبان های مختلف از جمله در سال های اخیر به زبان فارسی ترجمه شده است. این کتاب حدود ۷۰ صفحه و شامل ۱۰ فصل و یک پیوست می باشد. در پیوست کتاب، ۱۹۸ اقدام عملی پیشنهادی برای سرنگونی یک نظام سیاسی(به زعم نویسنده، سرنگونی یک دیکتاتور) به روش براندازی نرم، شماره گذاری شده است. جداول زیر مهم ترین محورها و اقدامات پیشنهادی را شامل می شود:


روش‌های اعتراض و استدلال غیر خشونت آمیز

۱ اعلام بیانیه‌های رسمی ۱- سخنرانی‌های عمومی ۲- نامه‌های اعلام مخالفت یا حمایت ۳- بیانیه‌های سازمان‌ها و موسسات ۴- بیانیه‌های امضار شده گروهی ۵- اعلامیه‌های کیفرخواست ۶- تهیه طومارهای امضا شده گروهی و همگانی ۷- عریضه‌نویسی و تنظیم نامه‌های سرگشاده به مقامات عالی رتبه نظام.
۲ ایجاد ارتباط با مخاطبین گسترده‌تر ۱- استفاده از شعارها و نمادهای خاص ۲- پرچم‌ها، پوسترها و ارتباطات بصری ۳- جزوه‌ها و رساله‌های چاپی ۴- دیوارنویسی.
۳ اقدامات گروهی ۱- اعزام هیات‌های نمایندگی ۲- انجام لابی‌های گروهی ۳- انجام انتخابات غیرواقعی و ظاهری ۴- تشویق کارمندان و کارگران به اعتصاب ۵- صف‌آرایی‌های اعتراض آمیز
۴ اقدامات گروهی نمادین ۱- استفاده از پرچم‌ها و رنگ‌های نمادین ۲- پوشش‌های نمادین ۳- تخریب اموال عمومی و شخصی ۴- نمایش تصویر افراد و شخصیت‌ها ۵- استفاده از علامت‌ها و نام‌های جدید ۶- اعلام نیازها و درخواست‌های عمومی نمادین ۷- چاپ سفید قسمت‌هایی از صفحات روزنامه ۸- استفاده نمادین از شمع و روشن و خاموش کردن هماهنگ چراغها ۹- در کنار هم ایستادن و حلقه نمودن دست‌ها.
۵ اعمال فشار بر روی افراد ۱- بازخواست از شخصیت‌ها و ماموران ۲- تمسخر و اهانت به شخصیت‌ها ۳- ملاقات و مذاکره با مسئولین ۴- تعقیب و مراقبت مسئولان ۵- ابراز همبستگی با همباوران و همرزمان
۶ راهپیمایی و تظاهرات مردمی ۱- انجام تظاهرات همگانی ۲- رژه‌های منظم مردمی ۳- راهپیمایی و تظاهرات مذهبی ۴- تظاهرات خودرویی
۷ تشییع جنازه ۱- انجام مراسم سوگواری سیاسی ۲- تشییع جنازه‌های غیرواقعی و ظاهری ۳- تشییع جنازه همراه با تظاهرات ۴- تجمع و تظاهرات در محل‌های خاکسپاری افراد و شخصیت‌ها
۸ اجتماعات عمومی ۱- اجتماعات اعتراضی یا حمایتی ۲- تظاهرات اعتراضی ۳- استفاده از تظاهرات غیر مستقیم با استفاده از رنگ‌ها، نمادها و اشکال متنوع
۹ خودداری و انکار ۱- سکوت ۲- انکار و نفی شخصیت‌های شناخته شده ۳- کنار گذاشتن افراد و شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی ۴- محکوم کردن قدردانی‌های رسمی

روش‌های عدم همکاری سیاسی
۱ نفی مشروعیت ۱- خودداری یا بازپس گیری بیعت سیاسی (با رهبران سیاسی جامعه) ۲- خودداری از اعلام حمایت عمومی (از دستورات و مشروعیت حکومت) ۳- انتشار متون چاپی و انجام سخنرانی‌های مبتنی بر تشویق مقاومت (مردم در برابر حکومت) ۴- طرح خروج از حاکمیت.
۲ عدم همکاری شهروندان حکومت ۱- تحریم عناصر و بدنه‌های قانونگذاری ۲- تحریم اداره‌ها، موسسه‌ها و سایر عناصر دولتی ۳- خودداری از کمک به ماموران و کارگزاران اجرایی ۴- جابجایی علایم و مکان‌نماهای شخصی ۵- خودداری از انحلال سازمان‌ها و موسسه‌های موجود.
۳ گزینه های نوع اطاعت شهروندان ۱- ابراز عدم تمایل (بی‌میلی) و پذیرش کند (با تاخیر) ۲- نافرمانی در زمان نبود نظارت مستقیم ۳- نافرمانی همگانی ۴- نافرمانی پنهان ۵- تحصن.
۴ اقدام از سوی کارمندان دولت ۱- خودداری گزینشی در مورد کمک به تحقق هدف‌های دولت ۲- مسدود کردن خطوط فرماندهی و انتقال اطلاعات ۳- به تعویق انداختن و ایجاد مانع در کارها ۴- عدم همکاری‌های اجرایی عمومی و قضایی ۵- تمرد و شورش ۶- استعفای تدریجی و دسته جمعی.
روش‌های تهاجم غیر خشونت آمیز
۱ تهاجم روانی ۱- سخن گفتن و ابراز نظر شخصی و بی‌پرده و صریح در برابر دیگران ۲- روزه گرفتن (روزه سیاسی، اعتصاب غذا) ۳- تحمیل مصیبت آزاد و غیرخشونت آمیز (نظیر خود را به زنجیر کشیدن، چسب بر دهان زدن و … ) ۴- ابراز همدردی با فعالان دستگیر شده و یا مجروحان جنبش ۵- استفاده گسترده از شایعات و پیام‌های تشویق‌زا.
۲ تهاجم فیزیکی ۱- تحصن نشسته و ایستاده ۲- ابراز اعتراض سواره (با استفاد از اتومبیل) ۳- هجوم آوردن به سوی افراد و شخصیت‌ها ۴- خرد کردن اعصاب (با روش‌های گوناگون) ۵- اجرای دعا و نیایش برای تحقق اهداف ۶- حملات غیرخشونت آمیز ۷- تهاجم و پیشروی غیرخشونت آمیز ۸- تولید صداهای غیرخشونت آمیز (مانند سوت، هو کردن و …) ۹- اشغال غیرخشونت آمیز (مکان‌های عمومی و دولتی، وزارت‌خانه‌ها و سفارت‌خانه‌ها و … ) ۱۰- ایجاد راهبندان در خیابان‌ها و جاده‌ها.
۳ تهاجم اجتماعی ۱- ایجاد الگوهای جدید اجتماعی ۲- استفاده از روش سکوت و بی‌اعتنایی ۳- صحبت و اظهار نظر فعال در رابطه با مسائل سیاسی و اجتماعی ۴- ایجاد نهادهای اجتماعی جایگزین ۵- ایجاد سیستم‌های ارتباطی جایگزین.
۴ تهاجم سیاسی ۱- افشای هویت ماموران و سازمان‌های مخفی (اطلاعاتی) ۲- تلاش برای زندانی شدن به وسیله دولت ۳- نافرمانی مدنی در برابر قوانین ۴- جعل و تقلب با انگیزه‌های سیاسی ۵- پیگیری جنبش رفراندوم

روش‌های تهاجم غیر خشونت آمیز
۱ طرد افراد و انزوای افراد و شخصیت‌ها ۱- تحریم اجتماعی عمومی ۲- تحریم اجتماعی گزینشی ۳- طرد و تکفیر شخصیت‌ها ۴- تحریم.
۲ عدم همکاری با روندهای اجتماعی، رسوم و نهادها ۱- تعلیق فعالیت‌های اجتماعی ۲- اعتصاب‌های دانشجویی ۳- نافرمانی اجتماعی ۴- کناره‌گیری از موسسات اجتماعی
۳ کناره‌گیری نظام اجتماعی ۱- در خانه ماندن ۲- عدم همکاری شخصی بطور کلی ۳- تحصن ۴- مهاجرات اعتراضی (هجرت)

انقلاب های مخملین در کشورهای مدل:
الف) انقلاب گل رز گرجستان
با فروپاشی شوروی سابق و نفوذ آمریکا و ناتو به حلقه اول اروپای شرقی سپر دفاعی هارتلند، توسعه در حلقه دوم (آسیا مرکزی و قفقاز) در دستور کار آمریکا قرار گرفت و در این میان نفوذ در گرجستان به عنوان منطقه خارج نزدیک روسیه در اولویت قرار گرفت. بر این اساس ایالات متحده امریکا و متحدان اروپایی آن از طریق بنیاد سوروس و موسسات به ظاهر غیر دولتی با ساماندهی انقلاب رنگی، گسترش ناتو به حیات خلوت روسیه در قفقاز را زمینه سازی نمودند. در انتخابات پارلمانی نوامبر ۲۰۰۳ در گرجستان ائتلاف برای گرجستان نو به رهبری ادوار شوارد نادزه از یک سو و ائتلاف تروئیکای گرجستان شامل میخائیل ساکاشویلی زوراب ژواینا (رئیس قبلی پارلمان گرجستان) و نینو یورجا نادزه (رئیس پارلمان) از سوی دیگر، با هم به رقابت پرداختند.
در کوران رقابت انتخاباتی بنیاد سوروس که مسئولیت پشتیبانی از انقلاب مخملین در گرجستان را عهده دار بود، از طریق انستیو جامعه باز و با استفاده افکار سنجی، پیروزی ائتلاف تروئیکا را پیشاپیش اعلام نمود. اما سپس از انتخابات نتایج شمارش آراء، بر پیروزی ائتلاف برای گرجستان نو دالت می‌کرد. با اعلام نتایج اولیه انتخابات ائتلاف تروئیکای گرجستان به نتیجه انتخابات اعتراض نمود و دولت را متهم به تقلب در انتخابات کرد. ائتلاف تروئیکای گرجستان که از طریق رسانه‌های امریکایی و اروپایی حمایت می‌شدند. هواداران خود را به مبارزه منفی و نافرمانی مدنی فرا خواندند جنبش کامارا توانست پانزده هزار نفر را در پایتخت سازماندهی نماید آنان چند روز در مقابل ساختمان‌های دولتی از جمله ریاست جمهوری تجمع نمودند و به پلیس و ارتش گرجستان شاخه‌های گل رز اهداء می‌کردند در روز افتتاح پارلمان این کشور و در حالی که سواردنادزه مشغول سخنرانی بود، مخالفان به رهبری ساکاشویلی، بدون مقاومت پلیس وارد پارلمان شده و مانع از تثبیت ائتلاف برای گرجستان نو در قدرت شدند. سرانجام با موافقت مقامات روسی، شوارد نادزه مجبور به استعفاء شد و انقلاب به اصطلاح گل رز به پیروزی رسید. به طور کلی فرآیند عملیاتی شدن انقلاب گل رز در گرجستان موارد زیر را شامل می‌گردد.
۱٫ تزریق کمک‌های مالی امریکا و غرب به مخالفان حکومت گرجستان
۲٫ حمایت تبلیغاتی وسیع امریکا و غرب از ائتلاف تروئیکای گرجستان و جابجایی افکار عمومی
۳٫ متهم نمودن نظام حاکم در گرجستان به فساد مالی، سیاسی و نا کار آمدی
۴٫ افزایش انتظارات و مطالبات عمومی در جریان مبارزات انتخاباتی
۵٫ متهم نمودن دولت گرجستان به تقلب در انتخابات
۶٫ از پیش برنده اعلام نمودن جریان‌های متمایل به امریکا و غرب
۷٫ درخواست باز شمای آراء و به رسمیت شناختن پیروزی مخالفان از طرف دولت
۸٫ فراخوان مخالفان به مبارزه منفی و نافرمانی مدنی
۹٫ تصرف پارلمان و امکان دولتی و به تعطیلی کشانیدن ادارات

ب- انقلاب نارنجی اوکراین
اوکراین بعد از فدراسیون روسیه بزرگترین کشور اروپایی است و در عرصه ژئوپلتیکی از موقعیتی منحصر به خرد برخوردار ‌می‌ابشد. این کشور دارای موقعیت کلیدی در میان چند منطقه مهم یعنی اروپایی شرقی، قفقاز و خاورمیانه است و نوفذ امریکا در این کشور از یک سو حلقه محاصر روسیه و تنگ تر می‌نمود و از سوی دیگر دست یابی امریکا به بازار منابع نفت و گاز منطقه را تسهیل می‌نمود.
کاخ سفید برای ساماندهی انقلاب رنگی در اوکراین تلاش مضاعفی را انجام داد به طوری که پس از وقوع انقلاب نارنجی در این کشور نیویورک تایمز فاش ساخت؛ بوش دست کم ۶۵ میلیارد دلار برای این انقلاب سازماندهی شده خرج کرد. لازم را در مرحله اول کسب نمایند. یانوکویچ نخست وزیر وقت وهوادار روسیه در دور اول ۸۸/۳۹ درصد و ویکتور یوشچنگو نامزد مورد حمایت امریکا و غرب ۲۲/۳۹ درصد آراء را به دست آوردند در نتیجه انتخابات به دور دوم کشیده شد. در مرحله دوم بنا بر اعلام غیر رسمی، یانوکویچ با کسب ۴۶/۴۹ درصد آراء بر یوشچنگو که ۶۱/۴۶ درصد آراء را کسب کرده بود پیروز شد. اما این نتیجه از سوی یوشچنکو و طرفدارانش مورد قبول قرار نگرفت و آنان دولت یانکویچ را به تقلب در انتخابات متهم نمودند.
با اعلام نتیجه انتخابات جنبش پارا که از مدت‌ها قبل با حمایت مالی و تبلیغاتی امریکا سازماندهی شده بود با حضور در خیابان‌های کیف، اقدام به تحصن و تظاهرات نمودند. متخصصین که تی شرت، باز و بند، کمر بند و هد بند نارنجی بر تن داشتند و با خود پرچم های نارنجی حمل می‌کردند خواستار اعلام پیروزی یوشچنکو از سوی کمیسیون انتخابات شدند. اما کمیسیون انتخابات پیروزی یانوکویچ را رسما اعلام نمود و با اصرار این کمیسیون پارلمان اوکراین نیز نتیجه انتخابات را به تصویب رسانید. با اعلام نتیجه انتخابات از سوی پارلمان اوکراین، تظاهرات کنندگان مانع ورود یانوکویچ به دفتر نخست وزیری شدند و کشور در شرایطی جنگ داخلی و تجزیه به دو بخش شرقی (طرفداران یانوکویچ و بخش غربی به هواداری یوشچنکو قرار گرفت با فوق العاده شدن وضعیت کشور،‌پارلمان اوکراین در رای خود تجدید نظر کرد و اعلام نمود که در انتخابات تقلب صورت پذیرفته است و از رئیس جمهور کوچما درخواست کرد تا کمیسیون انتخابات را منحل کند. با جانبداری وزیر دفاع از یوشچنکو، شرایط به سود غرب گرایان و افراد مورد حمایت امریکا تغییر کرد در نتیجه دادگاه عالی اوکراین سرانجام در ۷ دسامبر نتیجه انتخابات را باطلب و تاریخ ۲۶ دسامبر را برای برگزاری انتخابات مجدد اعلام نمود. انتخابات مجدد در تاریخ ۲۶ دسامبر و با حضور ۱۲۰۰۰ ناظر بین المللی برگار گردید و یوشچنگو با کمک تبلیغاتی رسانه‌های امریکایی و اروپایی ۶۲/۵۲ درصد آرا را کسب نمود و رئیس درصد آراء را کسب نمود و رئیس جمهوری این کشور شد فرآیند انقلاب نارنجی در اوکراین عبارت است:
۱٫ تزریق کمک‌های مالی امریکا و غرب به مخالفان دولت اوکراین
۲٫ انجام عملیات مشروعیت قهقرایی با متهم نمودن دولت اوکراین به خشونت ترور مخالفان فساد مالی، اداری و سیاسی
۳٫ القاء نا کار آمدی دولت.
۴٫ تصویر سازی مطلوب از یوشچنکو و مخدوش نمودن چهره یانوکویچ توسط رسانه‌های امریکایی و غربی
۵٫ جابجایی افکاری عمومی از طریق پخش شایعه مسموم کردن یوشنچکو توسط دولت یانوکویچ
۶٫ القاء تقلب در انتخابات توسط دولت.
۷٫ مخالف با اعلام نتیجه انتخابات و فراخوان مخالفان به نافرمانی مدنی و مبارزه منفی
۷- انعکاس گسترده تحولات اوکراین توسط سی ان ان، بی بی سی و یورو نیوز و هدایت افکار عمومی
a. در این کشور
۸٫ بر هم زدن نظم و امنیت عمومی و اشغال اماکن دولتی.

ج-انقلاب لاله‌ای قرقیزستان
قرقیزستان اگر چه دارای منابع طبیعی نفت و گاز نمی‌باشد اما به دلیل هم مرز بودن با چنین و افغانستان، دارای جایگاه و اهمیت استراتژیک است. حادثه یازده سپتامبر قرقیزستان را بیش از پیش در کانون توجهات امریکا قرار داد. از این رو کاخ سفید درصدد جابجایی قدرت در این کشور و تثبیت موقعیت خود در قرقزیستان برآمد.م در سال ۲۰۰۵ با رد صلاحیت نامزد‌های مخالف دولت در پارلمان جرقه‌های انقلاب مخملی در این کشور شده شد. پس از برگزاری دو مرحله انتخابات پارلمانی و اعلام نتیجه آن، دو مخالف عسگر آقایف یعنی کولوف وزیر پیشین امنیت قرقیزستان از اهالی شمالی به همراه باقی اف نماینده بر کنار شده پارلمان.
از اهالی جنوب با یکدیگر متحد گردیدند. با پیوستن خانم اتو نبایا نامزد رد صلاحیت شده انتخابات پارلمانی به صفوف مخالفان آقایف شرایط برای انقلاب مخملی در این فراهم گردید.
در چنین شرایطی جرقه‌های انقلاب رنگی یا انقلاب گلی توسط جنبش مقاومت جوانان کلکل زده شد و در مناطق جنوبی قرقیزستان، معترضان سازماندهی شده تحت حمایت امریکا، با تجمع در میدان اصلی شهر اوش فرودگاه و اماکن دولتی را به محاصره خود در آوردند. دامنه اعتراضات توسط جنبش مذکور به سرعت به تمامی مناطق قرقیزستان سرایت نمود و در نتیجه مخالفان عسگر آقایف اماکن دولتی و دفتر ریاست جمهوری را در بیشکک به تصرف خود آوردند و خواستار کناره گیری وی شدند. با متواری شدن آقایف جابجایی قدرت در این کشور با حمایت و ساماندهی امریکا صورت پذیرفت. عسگر آقایف پس از فرار از کشور استفن یانگ سفیر امریکا در قرقیزستان را عامل اصلی این انقلاب معرفی کرد وی اظهار داشت: یک هفته قبل از وقوع این حوادث در شبکه جهانی اینترنت، نقشه این انقلاب منتشر شده بود. این نقشه را ستفن یانگ تدوین کرده است و این انقلاب دقیقا همانند نقشه صورت گرفت. در وقوع انقلاب لاله‌ای در قرقیزستان نقش بنیاد سوروس و اعطاء کمک‌های مالی کاخ سفید به مخالفان دولت این کشور عامل تعیین کننده‌ای بود
بررسی ماهیت واقعی انقلاب رنگین
از آنجا که” انقلاب رنگی ” یک مدل برای ” گذار به دموکراسی غربی” در کشورهای اروپای مرکزی، شرقی بود. ” به هرحال به واسطه اهمیت کنونی این اصطلاح و پدیده در صحنه سیاست و از جمله تلاشی که در جهت “صدور” این نوع “انقلاب” به ایران صورت می گیرد، چاره ای جز نقد و بررسی محتوای واقعی وجود آن ندارد. همانگونه که اشاره گردید، انقلاب رنگین نوعی سرنگون کردن حاکمیت و جابجایی قدرت به وسیله تحولات سیاسی است. همگی انقلاب های رنگین (به جز قرقیزستان( بدون استفاده از ابزارهای خشونت‌آمیز و طی راهپیمایی خیابانی به پیروزی رسیدند. و ثقل زمانی در انجام انقلاب های رنگین انتخابات می‌باشد بدین صورت که با اعلام تقلب در انتخابات از سوی مخالفان دو هدف عمده؛ ابطال انتخابات و برگزاری مجدد آن، با ناظرین بین المللی پیگیری می‌شود و از این طریق یک نظام سیاسی و اعتماد به آن و یا یک دولت مستقر به چالش کشیده می شود.
تفاوت این تحولات با جنبش ها و تحولات اجتماعی، در آن است که جنبش ها و تحولات اجتماعی نوعی حرکت طبیعی است که مبتنی بر نیازهای اجتماع شکل می گیرد. و در آن حرکت از پائین به بالا و توسط توده ها آغاز می شود. و به تدریج با انسجام یابی حرکت و مشخص شدن رهبری و شعارهای جنبش، شکل جدی به خود می گیرد. انقلاب در تئوری های تغییرات اجتماعی به دگرگونیهایی بنیادینی اطلاق می گردد که به ساقط کردن یک نظام سیاسی اجتماعی و و جانشین شدن یک نظام سیاسی – اجتماعی دیگر می انجامد. به عقیده لئون تروتسکی یکی از رهبران انقلاب اکتبر ، بارزترین خصوصیت هر انقلاب همانا ” مداخله مستقیم و قهر آمیز توده ها در حوادث تاریخی ” است . اما انقلاب های رنگین حرکتی طراحی شده از بالا به پائین و توسط نخبگان مخالف و معارض نظام سیاسی موجود و یا یک دولت مستقر و با حمایت قدرت های مخالف و معارض خارجی است. این نوع برنامه ریزی برای تغییر ساختارهای سیاسی، توسط احزاب و گروههای سیاسی طراحی شده و برای تحقق اهدافی مشخص که اغلب کسب قدرت سیاسی است، با طرح سئوالات و شبهات در افکار عمومی به بسیج توده ها دست زده و آنها را از طریق ابزارهای رسانه ای به خیابان ها برای حرکت های اعتراضی می کسشاند. بنابراین این نوع روش برای تغییر ساختار های سیاسی روشی مبتنی بر حرکت طبیعی مردمی نمیتوان به شمار آورد. به هر ترتیب، ” انقلاب رنگی ” در ذیل مدل های شناخته شده و کلاسیک جامعه شناسی سیاسی در باب تغییرات و دگرگونیهای اجتماعی نمی گنجد . ” انقلاب ” رنگی یک پدیده پسا جنگ سردی و به این معنا نوین و متاخر است . و از این جهت می توان این روش را بجای انقلاب رنگی، کودتای مخملین و یا یک کودتای مدرن نامید.
بررسی نحوه وقوع سه مورد انقلاب رنگی یعنی انقلاب مخملی در گرجستان ، انقلاب نارنجی در اوکراین و انقلاب لاله ای در قرقیزستان ما را به ا لگو و مسیر مشترک و مشابهی که در تمام آ نها دنبا ل شده است می رساند. از یک سو با ناتوانی مسکو در اعمال نفوذ به شیوه سابق و از دست رفتن پایگاه سنتی آن مواجه هستیم و از سوی دیگر غرب به این نتیجه می رسد که کارکردن با این طیف از رهبران که به حل مسائل در چارچوب همکاری با مسکو می نگرند بی فایده است . هر چند که خود اینها دردوره ای آن بخش از بوروکراسی حاکم بر کشورهای بلوک شرق را نمایندگی کردند که طرفدار حرکت در مسیر کاپیتالیسم و نزدیکی با آمریکا بودند. در گام بعد ی تحت عنوان ” برنامه حمایت از ترویج دموکراسی ” پشتیبانی آشکار و همه جانبه از اپوزیسیون چفت شده با غرب و ضد روسیه از این کشور ها به عمل می آید . به خاطر جوسازی وسیعی که در اثر حمایت آمریکا و غرب حول یک انتخابات ( مجلس یا ریاست جمهوری ) به راه افتاده است ، کنترل کار ا ز دست رهبران موجود خارج می شود و قدرت به شیوه ای کنترل شده به اپوزیسیون طرفدار غرب این کشورها منتقل می شود . مطلبی که از ” یان ترا ینور ” در ” گاردین ” آمده است در این رابطه بسیار گویا ست : ” … اگر چه فاتحین انقلاب نارنجی اوکراینی ها هستند، لیکن کارزار آن (کارزار بسیار پیشرفته که با تبلیغات بسیار عالی که در ۴ سال اخیر در ۴ کشور انجام گرفت ) توسط آمریکاییان برای نجات انتخابات دستکاری شده و سرنگونی رژیمهای ” نامطلوب ” صورت گرفت . این کارزار که توسط دولت آمریکا ، مشاورین آمریکایی ، نظر سنجان ، دیپلمات ها ، هر دو حزب بزرگ آمریکا و سازمانهای غیر دولتی آمریکایی تامین مالی و سازماندهی گردید، در اروپا اولین بار در سال ۲۰۰۰ مورد استفاده قرار گرفت تا ” اسلوبودا ن میلوسوویچ ” را به کمک صندوق رای از پا در آورد . ” مت کلی ” مفسر آسو شیتد پرس در مطلبی تحت عنوان ” کمکهای مالی دولت آمریکا به گروههای مخالف دولت اوکراین می نویسد : دولت بوش در دوسال گذشته بیش از ۶۵ میلیون دلار به ساز مانهای سیاسی در اوکراین کمک رسانده ا ست تا به رهبر مخالفین دولت اوکراین ” ویکتوریوشچنکو ” کمک رسانده شود . مقامات آمریکایی می گویند که این کمکها بخشی از کمک یک میلیارد دلاری ای است که هر ساله وزارت خارجه صرف تلاش برای استقرار دموکراسی در سرتاسر جهان می نماید .
اما آنچه بحث انقلاب های رنگی را در ایران به یک بحث زنده و داغ تبد یل کرده است ، رویایی است که طرفداران رویکرد جنگ نرم علیه ایران و اپوزیسیون حول مسا له انقلابهای رنگی به راه انداخته ا ست و به خیا ل خود می خواهد طرح مشابهی را برپایه همان مبانی و مولفه های فوق الذکر در ایران پیاده نماید.” مایکل لدین ” نئو کنسروا تیو مشهور دستگاه بوش و از نظریه پردازان موسسه آمرکایی ” انتر پرایز ” است که زمانی در مورد ایران گفته بود : ” ۲۰ میلیون دلار به من بدهید تا انقلابی را که می خواهید راه بیاندازم ! “. این ” انقلابی ” ۲۰ میلیون دلاری در مقاله ای تحت عنوان ” سریعتر لطفا ! ” ( faster please ! ) راجع به حمایت از ” طرح ملی رفراندوم پیشنهادی از داخل ایران ” نظرات قابل توجهی ارائه داده است . وی پس از تعریف و تمجید از سخنرانیهای بوش و دلسوزی برای مردم ایران که در پی دموکراسی هستند می گوید : “… تنها انتخاب مهم و سودمند برای ایران ، رفراندوم بر سر مشروعیت حکومت خواهد بود… ” وی سپس به ” طرح پیشنهادی رفراندوم “( ۶۰ میلیون دات کام ) اشاره می کند و می نویسد : ” .. یک رفراندوم ملی از سوی عده زیادی از شخصیتها و رهبران مهم و صاحب اعتبار که عمدتا در ایران ساکنند و برخی نیز از قربا نیان شکنجه می باشند پیشنهاد شده ا ست … ” وی اینگونه ادامه می دهد : ” یک غرب متحد می تواند آن کاری را با ایران انجام دهد که قبلا برای اوکراین انجام داده است . همان انقلابی که قبلا در گرجستان تحت عنوان انقلاب گل سرخ به راه انداختیم و همان اقدام به رفراندوم که در همین تابستان گذشته بر علیه چاوز در ونزوئلا انجام دادیم و قبل از آ ن در هاییتی و باز هم قبل تر در نیکارا گوا و شیلی انجام داده بودیم ، انجام خواهیم داد. مایکل لدین به صراحت می گوید که انقلاب رنگی و رفراندوم در ایران و جاهای دیگر قرار است به همان اهداف و نتا یجی منجر شود که کودتای خونین پینوشه بر علیه حکومت مردمی سالوادور آلنده در سپتامبر ۱۹۷۳ و نبرد مسلحانه و وحشیانه باندهای سیاه ” کنترا ” مورد حمایت آمریکا بر علیه حکومت انقلابیون ساندینیست در نیکارا گوا در همان جهت سازماندهی شده بود و این قابل توجه تمام کسانی است که می خواهند معنای واقعی و صریح و ساده واژه هایی نظیر دموکراسی و دموکراسی خواهی و دموکراتیزاسیون را درک کنند.
به ” انقلاب رنگی ” اصولا نمی توان عنوان ” انقلاب ” در معنای علمی و شناخته شده کلمه اطلاق کرد. بر این مبنا ” انقلاب رنگی ” نه تنها به تغییر و بهبود در ملاکهای زندگی انسانی در آن جوامع منجر نشده بلکه وضعیت فلاکت بار و ضد انسانی ای را بر مردم این جوامع تحمیل می کند که پیشبرد استراتژی مورد نظر آمریکا و غرب و سرمایه داری جهانی در این منطقه اقتضاء می نماید. تلاش در جهت کاربرد این استراتژی در ایران و برخی دیگر از کشورهای خاورمیانه که از جهات مختلف تفاوت های اساسی و بنیادین با کشورهای باقی مانده از بلوک شرق دارند ، جامعه را دچار مخاطرات فراوان و مهلکی خواهد کرد و آن را در تباهی و فروپاشی قرار خواهد داد .
” انقلاب رنگی ” واجد هیچ یک از خصوصیاتی که در بالا به آن اشاره شد نمی باشد. چه به لحاظ شیوه های پیشروی و صورت پذیرفتن این تحولات ، چه با بررسی رهبران و عوامل پیشبرنده ا ین تحرکات و حامیان آنها و چه به لحاظ نتایجی که این رویدادها به آن منجر شد. با بررسی دقیق انقلابهای رنگی متوجه می شویم که اتفاقاتی که روی داده به تحولات عمیق اجتماعی، که قاعدتا از یک انقلاب انتظار می رود. حتی در مسیر همان دموکراتیزه کردن منجر نشده و مسئله صرفا به تغییر و جابجایی الیت سیاسی حاکم بر جامعه در امتداد تغییر بالانس قوا در سطح جدالهای غرب و روسیه محدود مانده است . و این درحا لی است که در طی سا لهای پس از فروپاشی بلوک شرق، همانطور که پیشتر اشاره شد، در ا ثر حاکم شدن مناسبات ا قتصاد بازار و دموکراتیزاسیون فقر و فلاکت و ناامنی ا قتصادی و اجتماعی وسیع و طاقت فرسایی برمردم کشورهای بر جای مانده از اتحاد شوروی سابق و بلوک شرق پیشین تحمیل شده ا ست . لازم است که بدانید این ” انقلابیون ” جعلی و قلابی جدید همگی در این سا لها از مسئولین و زمامداران حاکم بر کشور بوده اند و در کلیه تصمیماتی که در این سالها در سطح کلان سیاسی اتخاذ شده است و وضعیت پیش آمده سهیم و شریک می باشند . در گرجستان، میکائیل ساکاشویلی، وزیر سابق دادگستری در کابینه شواردنادزه، که از جانب رئیس سابق مجلس قانونگذاری گرجستان، زوراب وا نیا، و نینو بورجانادزه، رئیس وقت مجلس مورد حمایت قرار داشت، رهبری جنبش را در دست گرفت. اینان، سرگردگان سابق شاخه اصلاح‌طلب فوم اجتماعی آقای شواردنادزه، هر سه در مقاطعی، با سیاست رئیس‌جمهوری که بیش از پیش از واقعیات بریده بود، فاصله گرفته بودند. در اوکراین، یوشچنکو، پیشتر در کابنیه‌های کوچماپست ریاست بانک مرکزی و نخست وزیری را بر عهده داشت . و خانم یولیا تیموچنکو، – که با آرایش ویژه موهایش به سبک دختران روستایی اوکراین به عنوان نماد « انقلاب نارنجی» شناخته شده، نخست وزیر و سپس تا سپتامبر ٢٠٠۵، معاون نخست وزیر و مسئول شاخه پردرآمد وزارت انرژی بود و علاوه بر اینکه پیش از وقوع ” انقلاب نارنجی ” نامش در پرونده فسادهای مالی وجود داشت و گویا مدتی هم به این خاطر در زندان بود ، پس ازپیروزی انقلاب نارنجی هم به دلیل فساد مالی از وزارت برکنار شد . در قرقیزستا ن نیز، کورمانبک باکیف یکی از دو رهبر اصلی ” انقلاب لاله ای ” ، در کابینه آقایف پست نخست‌وزیری داشت. در واقع، بن‌بست در روند اصلاحات، و فساد مالی گسترده به دلیل خصوصی‌سازی‌های وسیع، باعث ترغیب مسئولان قدیم جهت پیوستن به صف مخالفان شده بود.
گفتیم که “انقلابهای” رنگی بر بستر شرا یط مشخص داخلی و بین ا لمللی و حول تقابل دو نیرو و جبهه مشخص روی داد اما آیا این شرایط قابل انطباق با شرایط ایران و در اشل بزرگتر خاورمیانه می باشد ؟ پاسخ به این سوال منفی است زیرا آ ن عاملی که سیمای سیاسی متفاوتی به منطقه خاورمیانه بخشیده است ، حضور جنبش نیرومند اسلام سیاسی است که نه تنها مانند الیت حاکم بر کشورهای باقی مانده از اتحاد شوروی سابق، نیرویی زوا ل یافته و ناتوا ن نیست بلکه جنبشی است که در طی سالهای اخیر و به ویژه بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر عروج کرده است و آمریکا و غرب را در خاورمیانه به چا لش جدی کشانده و به یک پای جنگ قدرت در خاورمیانه بدل شده است و با توسل به شیوه های مسلحانه و بمب گذاری و عملیات انتحاری و به بهای از هم پاشاندن پیکره جامعه و… اجازه اجرا و پیشبرد چنین سناریوهایی را به آمریکا نخواهد داد . به یک مورد مشخص در این زمینه یعنی تجربه لبنا ن می توان اشاره کرد. اتفاقا در همان آسیای مرکزی و قفقاز در کشورهایی که خطر اسلام گرایی و گروههای اسلامی جدی باشد ، با آ نکه شرایط داخلی آنها همگی فراهم است اما ترجیح داده می شود که فعلا تغییری در کادر سیاسی و وضعیت سیاسی این کشور ها صورت نگیرد زیرا بیم آن می رود که اسلامگرایان با توجه به نفوذ و فعالیتهای جدی و مستمری که در سالهای اخیر دا شته اند در طی فعل و انفعا لی از نوع ا نقلاب رنگی زمام امور را در دست بگیرند و کنترل کار از دست نیروهای مورد حمایت غرب و آمریکا خارج شود . ( مورد ازبکستان نمونه کا ملا واضح و گویایی در این زمینه است ) بنابر این حمایت و بزرگ کردن انقلاب رنگی و در بوق کردن آن از سوی آمریکا و غرب درصورتی است که همه شرایط برای تثبیت سلطه سیاسی آنها مسجل باشد . اگر اعترا ضات علیه هر رژیمی در حدی باشد که تضمین کنترل و هدایت آن توسط سیاستمداران آمریکا و غرب انجا م نشده باشد از انقلاب رنگی و هیاهو پیرامون آن خبری نیست.
بدین ترتیب وجود با فت و نیروهای سیاسی متفاوت در خاورمیانه سرنوشت دیگری را برای ا نقلابهای رنگی و یا هر گونه تحرک دیگر آمریکا در این منطقه رقم خواهد زد ( موارد عراق و افغانستان در پیش روی ماست ) بنابراین بحث از انقلاب رنگی و مسالمت آمیز در خاورمیانه، صرفا به محملی برای خیا لبافی و تخدیر و رویا پردازی روشنفکرانه مبدل می شود چرا که کابوس خشن وسیاهی که در صورت تقا بل و درگیری آمریکا و جنبش اسلامی در خاورمیانه زندگی مردم را تهدید می کند، را با هیچ ترفندی نمی توان انقلاب رنگی و مخملی نامید. حوادث اخیر پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران ، نمونه‌ کلاسیک و شکست‌خورده انقلاب رنگی است.
گفتگوی خبرگزاری فارس با مازیار بهاری فارغ‌التحصیل رشته‌های علوم سیاسی و سینما از دانشگاه کانادا، مستندساز تلویزیونی و خبرنگار شبکه ۴ انگلیس که در بنگاه سخن پراکنی این کشور BBC نیز فعالیت داشته و اکنون نمایندگی رسمی هفته‌نامه آمریکایی نیوزویک در ایران را بر عهده دارد، می تواند در بررسی ماهیت واقعی انقلاب رنگین موثر باشد. ایشان فردی است که، در طول سال های اخیر در رسانه‌های مختلف و در کشورهای گوناگون مانند عراق ، لبنان ، سوریه و مصر در منطقه خاورمیانه و در آفریقا و آسیای جنوب شرقی فعالیت خبری و رسانه ای داشته است. وی رسانه‌های غربی را جزء لاینفک ماشین سرمایه‌داری و حکومت‌های لیبرال دموکراسی غرب معرفی می کند و معتقد است جایگاه یک خبرنگار غربی که به ایران می‌آید، مانند یک دولتمرد، سیاستمدار و یا صاحب سرمایه ‌غربی می باشد. و در غرب به لحاظ ارزش منافع ملی برای این خبرنگار نقش فوق العاده ای تعریف می‌شود. و در این چارچوب جاسوسی خبرنگاران خارجی انکارناپذیراست. این کارشناس رسانهای غرب، می گوید؛ اکثر رسانه‌های غربی‌ از ضدیت با ایران برای خود تعریفی دارند و بر همین اساس فعالیت‌ خبرنگاران غربی در زمینه جمع‌آوری اطلاعات، تحلیل و جاسوسی غیر قابل انکار است. او در مورد ابعاد و ماهیت واقعی انقلاب رنگین می گوید:
انقلاب‌های رنگین در حقیقت انقلاب‌های رسانه‌ای هستند و جریان رسانه‌ای غرب را باید در بستر چنین انقلاب‌هایی ارزیابی کرد و تجربه اوکراین و گرجستان و قرقیزستان و آنچه قرار بود در میانمار رخ دهد، نشان داد که انقلاب‌های مخملی در این کشورها در سایه فعالیت‌های رسانه‌‌ای پیگیری شدند. مؤلفه‌های انقلاب‌های رنگین در حقیقت الگوهای کلاسیکی هستند و تجربه چنین انقلابی در جمهوری چکسلواکی سابق و کشورهای دیگر نشان داد که انقلاب‌های رنگین، انقلاب به مفهوم واقعی و متعارف آن نیستند. یا به عبارت دیگر، نمی توان گفت که یک جنبش بسیار عمیق اجتماعی هستند که روی خواسته‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بنیان نهاده شده‌اند بلکه بیشتر خواسته‌های یک طبف مشخص را پوشش می دهند. ایشان در ادامه در تبیین مولفه‌های انقلاب‌های رنگین و به ویژه انقلاب مخملین می گوید؛ از مهم‌ترین مولفه‌های ثابت انقلاب‌های رنگین غربی بودن آنهاست و کسانی که در انقلاب های رنگین دارای نقش داشته و یا در تجمعات و حرکت های اعتراضی و خشونت آمیز شرکت‌ کرده اند، خواسته‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی همسو با استاندارد‌های غرب داشته اند و انقلاب‌های رنگین در واقع با الگوبرداری از لیبرال دموکراسی پیگیری می‌شوند.
مؤلفه دیگر انقلاب‌های رنگین رسانه‌ای بودن آن است و رسانه‌های بین المللی زمینه‌ساز چنین انقلاب‌هایی هستند و بدون حضور رسانه‌ها وقوع چنین انقلاب‌هایی امکان پذیر نیست و فعالیت‌های رسانه ای در این عرصه نیز از طریق نظرسازی و نظرسنجی و تولید خوراک برای کسانی که براندازی نرم را پیگیری می کنند، صورت می گیرد. وی بر همین اساس از بنگاه سخن پراکنی انگلیس BBC و شبکه خبری آمریکایی CNN و یورونیوز، نیویورک تایمز و نیوزویک به عنوان نمونه‌های یاد کرد که همواره در زمینه جریان سازی و تولید خوراک برای جریانات خواهان انقلاب‌های رنگین فعالیت دارند. خبرنگار سابق BBC مؤلفه سوم انقلاب‌های رنگین را دو قطبی کردن جامعه عنوان کرد و در این زمینه توضیح می دهد: رسانه‌های غربی در آستانه هر انقلاب رنگین تلاش می کنند جریان حاکم را به عنوان جریان سنتی ، متحجر و ناکارآمد و غیر دمومکراتیک و در مقابل آن جریان غرب‌گرا را جریانی مدرن، کارآمد، دموکراتیک‌، اصلاح‌طلب و متعلق به توده‌ها معرفی ‌کنند.
مؤلفه دیگر انقلاب‌های رنگین تمرکز و توجه به موضوع انتخابات است، جریان معتقد به انقلاب رنگین همیشه خود را قبل از انتخابات، پیروز انتخابات معرفی می‌کند و تاکید هم می‌کند که هر چه غیر از پیروزی این جریان رخ دهد، نشانگر بروز تقلب است و رسانه‌های غربی هم با حمایت از جریان مذکور تلاش می‌کنند نظریه فوق را در قالب واقعیت به مردم القاء کنند. اگر در جریان انتخابات طرف مدعی پیروزی رای نیاورد، جریان رهبری انقلاب رنگین، شایعه تلقب را مطرح می‌کند و در چنین شرایطی به دو مؤلفه برگزاری تجمعات غیرقانونی و نافرمانی مدنی تمسک می‌جوید و در واقع، چانه‌زنی را از خیابان ‌ها آغاز می‌کند که در انتخابات اخیر در ایران هم این روند طی شد و جریان پیگیر انقلاب رنگین با طرح مکرر موضوع ابطال انتخابات که از مهم‌ترین حلقه‌های این زنجیره است، تلاش کرد چرخه مذکور را کامل کند. جریان رسانه‌‌ای غرب کودتای انتخاباتی را القا می‌کند. همکار رسانه‌های آمریکایی و انگلیسی اظهار می دارد، در انتخابات ریاست جمهوری دهم در ایران، که ۲۲ خرداد برگزار شد، جریان رسانه‌ای غرب که کاندیدا و جریان مورد حمایت خود را بازنده انتخابات می دید، در خط مخدوش کردن مشروعیت انتخابات حرکت و حتی پیش از انتخابات شایعه تقلب را مطرح کرد و بعد از انتخابات هم می‌خواست القا کند کودتای انتخاباتی انجام شده و پوشش تجمعات غیرقانونی و تاکید بر موضوع ابطال انتخابات در این راستا صورت گرفت. گردانندگان رسانه‌های غربی قبل از برگزاری انتخابات با تاکید بر پیروزی کاندیدای مورد نظر خود، تلاش کردند حدس و گمان و تحلیل خود را نه در قالب آنچه احتمال وقوع دارد. بلکه در قالب یشبینی از ۲ ماه قبل از انتخابات به جامعه القا کنند.
او می گوید، تجمعات غیر قانونی اساس و ستون انقلاب‌های رنگین هستند و در هر کجا که بخواهد چنین انقلابی صورت گیرد، ابتدا تجمعات غیر قانونی برپا می شود. آنچه برای طراحان و عاملان انقلاب‌های رنگین اهمیت دارد، این است که تجمعات پوشش رسانه‌ای داشته باشند تا به حالت “بهمن ” درآیند و بر این باورند که رشد فزاینده تجمعات غیر قانونی باعث افزایش پوشش خبری آنها شده و پوشش خبری بیشتر موجب می شود، تجمعات گسترده‌تر شوند و این حرکت همین طور رشد می‌کند و از آنجا که معمولا برپاکننده و هدایت‌گر تجمعات یک فرد است،‌ خبرها به صورت یکجانبه‌ به نفع او منتشر و طرف مقابل بایکوت خبری می‌شود.
“اقدام دیگر رسانه‌های غربی حمایت از کاندیدای جناح غرب‌گرا بود و او و جریان متبوعش را به عنوان پیروز قطعی انتخابات معرفی کردند و پس از انتخابات هم که جریان غرب‌گرا و کاندیدای این جریان نتوانست پیروز شود، بدون توجه به تذکرات مراجع قانونی اقدام به پوشش خبری تجمعات غیر قانونی می کند. و تجمعات را اعتراضات به حقی که می‌تواند به جنبشی مدنی تبدیل شود و نظام را برای ابطال انتخابات تحت فشار قرار دهد، می داند. ایشان در ادامه افشاء می کند؛ بحث مهم رسانه‌های غربی قبل از انتخابات ایران در این دوره، وقوع تقلب در انتخابات بود و بعد از انتخابات هم با توجه به پیش فرض پیروزی کاندیدای مورد حمایت این رسانه‌ها، موضوع کودتای انتخاباتی مطرح گردید و خبرسازی گسترده‌ای در این زمینه هم انجام شد و حتی یکی از مقالات خود من تحت عنوان ” این یک کودتاست ” در نیوزویک منتشر شد. بهاری با اشاره به فعالیت‌ رسانه‌های غربی در جهت مشروعیت زدایی از مشارکت ۸۵ درصدی مردم و زیر سئوال بردن پیروزی ۶۳ درصدی رئیس ‌جمهور منتخب ملت و تلاش برای کاهش تاثیرات بین ‌المللی و منطقه‌ای انتخابات، افزود: رسانه‌های غربی در سال ۱۳۸۴ که آقای احمدی‌ نژاد رئیس‌ جمهور شد، غافلگیر شدند و علت این بود که آنها فرض را بر انتخاب کاندیدای دیگری گذاشته بودند و همین مساله باعث سردرگمی آنان شد. وی اضافه کرد: انتخابات ۸۴ نشان داد مردم‌سالاری دینی مورد اقبال عمومی قرار دارد و پیروزی جریان انقلابی در ایران در منطقه بسیار تاثیرگذار بود و از آنجا که در انتخابات عراق و لبنان و فلسطین و بحرین که پس از انتخابات ریاست جمهوری نهم برگزار شده بود، جریان ضد آمریکایی متاثر از پیروزی جریان ضد آمریکایی در ایران به پیروزی رسید، غربی ها نمی دانستند که در آن شرایط باید چه کنند.
“در انتخابات اخیر، غربی ها با توجه به سابقه ذهنی و تاریخی که داشتند، فعالانه و آماده‌تر برخورد کردند و از حدود چند ماه قبل برای آنکه زهر پیروزی جریان ضد غربی و ضد آمریکایی در ایران علیه خود را بگیرند، مشارکت مردم که از قبل مشخص بود خیلی گسترده است، هدف گرفتند و با فضاسازی تلاش کردند آنرا کمرنگ کنند.
راهبرد انقلاب مخملین در ایران
در مجموع می‌توان گفت، غرب بویژه آمریکا، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تهدید جدیدی به نام جهان اسلام را جایگزین کمونیسم کرد. و دو رویکرد سخت‌افزارانه (تقابل‌گرایی) و نرم‌افزارانه (جنگ نرم)۱ را با جهان اسلام برای مقابله با دشمن استراتژیک جدید (به زعم خود) در دستور کار قرار داد. هدف اصلی در این دوره «جهانی سازی»۲ ارزش‌های لیبرال- دمکراسی است. بنابراین در این چارچوب مبارزه با دولت‌های معارض و مخالف به ویژه ایران معنی پیدا می‌کند. هانتینگتون در کتاب موج سوم دموکراسی به منافع ایالات متحده در بخشی از منطقه خاورمیانه به صراحت اشاره دارد و حتی حضور نظامی در این منطقه را در راستای دموکراتیزه کردن نظام کشورهای منطقه ای قلمداد می کند: « گذشته از کشورهای آمریکای مرکزی و کارائیب، منطقه وسیعی از دنیای سوم که ایالات متحده همچنان دارای منافع مهم حیاتی بود، خلیج فارس بود…بهره گیری از نیروی نظامی وسیع آمریکا در خلیج(فارس) هرگاه زمانی به درازا کشید، یکی از محرک های قدرتمند خارجی برای لیبرالی شدن بود.» (موج سوم دموکراسی، ص ۳۱۳) برخی دولتمردان نیز اهداف دقیق تری را در راهبرد آمریکا افشا نمودند: از جمله جیمز وولسی(رئیس سابق سازمان جاسوسی آمریکا) اعلام نموده است از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۶ ظرف مدت ۲۵ سال، آمریکا با ۲۲ کشور از جمله افغانستان، عراق، سوریه، ایران، عربستان، مصر، سودان، تونس، لیبی، کره و … برخورد می کند. از این تعداد به جز کره شمالی همگی جزو کشور های اسلامی و در جغرافیای موسوم به «خاورمیانه بزرگ» هستند. این اجرای همان جنگ صلیبی است که با حمله به افغانستان وعراق و حل مشکل لیبی از طریق فشارهای سیاسی، بخشی از پروژه مذکور طی شده وبا توجه به رفتار واظهارات مسئولین آمریکا حداقل چهار کشور لبنان، سوریه، سودان و ایران در ۴-۵ سال آتی در برنامه قطعی تغییر رفتار یا ساختار(فروپاشی از درون) و یا تهاجم نظامی قرار دارند.(نشریه کنکاش، سال اول، شماره دوم)
هرچند بازیگران مؤثر و تصمیم‌ساز در صحنه سیاسی امریکا و غرب و همچنین نظریه‌پردازان در طیف‌های مختلف فکری، راهبردهای گوناگونی برای مقابله با ایران از جمله اقدام نظامی پیشگیرانه، اجماع و فشار بین‌المللی هماهنگ را توصیه می‌کنند. اما می‌توان گفت در حال حاضر با توجه به گرایش‌ها و دیدگاه‌های موجود در آمریکا، رویکرد جنگ نرم یا بهره‌گیری از کارویژه‌های براندازی نرم با روش های غیر خشونت در اولویت قرار دارد. نظریه‌پردازان این رویکرد معتقدند، اقدام خشونت‌آمیز علیه ایران، نفرت از غرب به ویژه دولت امریکا را در میان مردم ایران، ریشه‌دارتر و امکان روی کارآمدن یک دولت لیبرال و هوادار غرب را با مشکلات زیادی روبه‌رو خواهد کرد. علاوه براین، کاربرد خشنونت و مداخله مستقیم علیه ایران، بی‌ثباتی و ناامنی را به ویژه در منطقه خاورمیانه افزایش خواهد داد. این گروه راهبرد نظامی پیشگیرانه در افغانستان، عراق و لبنان را کاملاً ناکارآمد ارزیابی می‌کنند. و معتقدند، در صورتی که عملیات فرهنگی- سیاسی و جنگ نرم در براندازی نظام‌های سیاسی موردنظر، همانند تجربه انقلاب‌های رنگی در کشورهای اروپای شرقی و جمهوری‌های استقلال‌یافته شوروی سابق به موفقیت برسد، تبعات ناشی از روش‌های رویکرد تقابل گرایانه را با خود نخواهد داشت. بیل کریستول یکی از نومحافظه کاران آمریکا با رد امکان حمله نظامی آمریکا به ایران اعلام نموده: «بوش امروز به این مسأله(حمله نظامی) فکر نمی کند،ما امیدوار هستیم که بتوانیم این جنگ را به راه های سیاسی و دیپلماتیک هدایت کنیم.» (سایت ایران امروز، ۲۲/۳/۸۲) همچنین ژنرال گری جفرسون رابط ویژه پنتاگون با کمیسیون خارجی کنگره آمریکا در نشست مشترک خود در تاریخ ۲۳/۱/۸۲ با نمایندگان کمیسیون مذکور اعلام نموده است: «موضع ضد آمریکایی مردم ایران از سلاح های هسته ای این کشور،خطرناک تر است. پژوهشگران ما(پنتاگون) تعدیل نفرت ایرانی ها از ایالات متحده را نسبت به خلع سلاح هسته ای رژیم ایران دارای اولویت می دانند.» این ژنرال آمریکایی همچنین اعلام نمود: «جنگ نرم افزاری با رژیم ایران را باید جدی بگیرید و بروید سراغ روزنامه ها، سایت های ارتباط جهانی(اینترنت)، نویسندگان و هنرمندان، اینها کسانی هستند که افکار عمومی را هدایت می کنند.» وی در ادامه تصریح کرد: «ما باید دو سلاح ایران را تضعیف کنیم: سلاح ایدئولوژیک و سلاح نظامی. چو پس از آن (با نابودی این سلاح ها) اگر بجنگیم تلفات کمتری خواهیم داد، زیرا ایرانی ها همزمان با تعصبات(دینی) و اسلحه نظامی می جنگند».(روزنامه کیهان، ۲۴/۱/۸۲)
در ماه می سال ۲۰۰۷، روزنامه “دیلی تلگراف “، چاپ لندن گزارش کرد: «جان بولتون فاش کرد که حمله نظامی آمریکا به ایران ” گزینه آخری است که پس از شکست تحریم‌های اقتصادی و تلاش برای ایجاد یک انقلاب در ایران وجود دارد “». این در حالی بود که دو هفته پس از انتشار این خبر، روزنامه دیلی تلگراف بطور مستقل گزارش شبکه تلویزیونی ای‌بی‌سی را تایید کرد. این گزارش در رابطه با امضای اسنادی از سوی بوش بود که به سیا ماموریت می‌داد از طریق ایجاد جنجال‌های تبلیغاتی و انتشار اطلاعات دروغ موجبات براندازی دولت ایران را فراهم کند . در اوایل ماه می سال ۲۰۰۸ میلادی ” اندرو کاکبرن “،‌ نیز با انتشار گزارش در نشریه کانترپانچ اقدام به افشای برخی اطلاعات کرد که تصریح می‌کرد:
“بوش سند مخفی را امضا کرده است که به مامورین آمریکایی اجازه ایجاد یک حرکت تهاجمی و مخفی علیه رژیم ایران را می‌داد، بطوریکه با مقایسه محتوای این دستور با موارد مشابه، چنین حرکتی در حوزه خود بی‌سابقه محسوب می‌شود. ” در این راستا ” زلمای خلیل زاد ” صراحتاً اذعان می دارد: ” ایران در معرض اختلافات داخلی است. باید همه تلاش ها برای بی ثبات کردن ایران صورت پذیرد “. در ۲۹ ژوئن ۲۰۰۸، ” سیمور هرش “، در نشریه نیویورکر با تایید تمامی گزارشات پیشین نوشت: «سال گذشته کنگره با درخواست بوش برای حمایت مالی از یک عملیات پنهانی علیه ایران موافقت کرد و بر اساس منابع کنونی و سابق نظامی، اطلاعاتی و کنگره‌ای، این عملیات که رئیس‌جمهور ۴۰۰ میلیون دلار برای آن درخواست کرده و به عنوان یک حکم ریاست‌جمهوری امضا شده است، برای بی‌ثبات سازی رهبری مذهبی ایران طراحی شده است». هرش با نقل قول از برخی فعالین سیاسی افزود: «جمع‌آوری اطلاعات در رابطه با برنامه هسته‌ای ایران، تحلیل بردن توانایی‌های هسته‌ای ایران، و تلاش برای تضعیف دولت ایران از طریق کار بر روی گروه‌های مخالف و ارایه پول به آنها به منظور تغییر رژیم در ایران از جمله اقدامات تصویب شده در دستور بوش بود». تضعیف انسجام ملی، قدرت ملی و امنیت ملی را عملیات بی ثبات سازی می نامند. این اقدام موجبات مشغول سازی و مهار داخلی کشور هدف را فراهم می سازد.
در عملیات بی ثبات سازی، با تحمیل بحران های طراحی شده در عرصه های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و همچنین اقدامات ضد امنیتی، عملا فضای روانی کشور هدف را بصورت فزاینده ای نا امن می سازند لازم به ذکر است که در رویکرد جنگ نرم، روش‌ها و رهیافت‌های متفاوتی وجود دارد که در اینجا می‌توان به دو روش عمده «دیپلماسی سیاه» و «فروپاشی از درون» اشاره کرد:
رهیافت دیپلماسی سیاه، ضمن اعتقاد به کاربرد روش‌های مسالمت‌آمیز جنگ سیاسی- فرهنگی « جنگ نرم» ، روابط رسمی با دولت جمهوری اسلامی را براساس سیاست فشار از بالا و همراه سازی از پایان توصیه می‌کند. کمیته خطر جاری۳ و مؤسسه هوور۴ مروجان این دیدگاه در غرب‌اند. اعضای این دو کمیته که برخی از مقامات بلندپایه سیاسی – امنیتی و محققان مؤسسات امریکایی‌اند، به جناح محافظه‌کار واقع‌گرا تعلق دارند. کمیته خطر جاری از سال ۱۹۵۰ همزمان با آغاز جنگ سرد، به عنوان تشکیلاتی به منظور تحقق اهداف مدیریت افکار و ایجاد اجماع برای مقابله با توسعه نفوذ شوروی سابق عمل می‌کرد. این کمیته در سال ۲۰۰۴ گزارشی با عنوان «ایران یک رویکرد جدید» ارائه داد که در این گزارش با رویکرد جنگ نرم، تهدیدات ناشی از جمهوری اسلامی بررسی و سپس راهکارهایی را برای مقابله ارائه کرد که عبارت است از: حمایت مالی از شبکه‌های تروریستی، جلوگیری از تحقق طرح خاورمیانه و روند صلح، تلاش به منظور استیلای ایدئولوژیک بر کل منطقه به عنوان تهدیدات جمهوری اسلامی. و همچنین اعلان رسمی تمایل به برقراری رابطه با ایران، گسترش رسانه‌های ضدایرانی، حمایت از اپوزیسیون خارج‌نشین ایران، تخریب ارکان نظام جمهوری اسلامی، اعمال تحریم‌های هوشمند علیه ایران، انهدام توانایی هسته‌ای ایران در صورت تمکین نکردن، به عنوان راهبرد پیشنهاد شده است. در سال ۱۹۱۹ هربرت هوور، سی و یکمین رئیس‌جمهوری امریکا را مؤسسه هوور تأسیس کرد. این مؤسسه دو نشریه به نام‌های هوور دایجست و گزیده سیاسی چاپ می‌کند و پروژه «دمکراسی در ایران» از جمله پروژه‌های مهم این مؤسسه است. در سال ۲۰۰۵ در گزارشی به نام « فراسوی تغییرات تدریجی، استراتژی جدیدی در قبال ایران» تلاش کرده تا راهبردهای جدیدی را در اختیار دولت‌مردان امریکایی قراردهد. گرایش کلی این مؤسسه مانند کمیته خطر جاری یک راهبرد ترکیبی از مذاکره مستقیم با دولت ایران، به همراه ارتباط مستقیم با عموم جامعه، برای ایجاد تغییرات ساختاری است.(عبدالله خانی، علی، ۱۳۸۵)
دومین رهیافت که با عنوان « فروپاشی از درون»۵ نام گرفته است، بر رابطه با جامعه، سازمان‌ها، گروه‌ها و افراد مختلف کشورهای معارض و مخالف به منظور ایجاد تغییرات ساختاری تأکید دارد و هرگونه رابطه رسمی با دولت‌ ایران را، بی‌تأثیر و مردود می‌داند. مروجان این دیدگاه، بنیاد اعانه ملی برای دمکراسی۶ و بنیاد دفاع از دمکراسی۷ است. مهم‌ترین موضوعاتی که این جریان فکری پیشنهاد می‌کند، شامل راه‌اندازی جنبش‌های فرهنگی – اجتماعی، ایجاد اتحاد در اپوزیسیون خارج‌نشین، طراحی و اجرای روش‌های مسالمت‌آمیز و سازماندهی طرحی نوین با عنوان «یاوری به دمکراسی» است. در کادر مدیریت بنیاد اعانه ملی برای دمکراسی افرادی چون فرانسیس فوکویاما نظریه‌پرداز پایان تاریخ، حضور فعال دارند. این بنیاد در کمک مالی به مبارزات انتخاباتی، اتحادیه‌ها، گروه‌های دانشجویی، رسانه‌ها و احزاب سیاسی در کشورهای گوناگون به ویژه از سال ۱۹۹۲ نقش شناخته شده و اساسی داشته است و سالانه از کنگره امریکا برای این مأموریت‌ها بودجه دریافت می‌کند. بنیاد دفاع از دمکراسی معروف به خانه آزادی که پس از جنگ جهانی دوم تشکیل می‌شد، دارای سوابق فعالیت در مبارزه با کمونیسم است. با تأسیس ناتو، این سازمان (خانه آزادی) به بازوی فرهنگی ناتو تبدیل شده است در طول جنگ سرد در جنگ روانی علیه شوروی (سابق) نقش فعالی داشت. علاوه بر آن عهده‌دار طرح‌هایی از جمله گسترش و افزایش نفوذ لیبرال دمکراسی در بلوک شرق و امریکای لاتین است. بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر این بنیاد، گسترش حضور منطقه‌ای خود را در خاورمیانه در دستور کار قرار می‌دهد، دفاتری را در اردن، الجزایر، ازبکستان، قزاقستان، اوکراین، مجارستان، لهستان، بوسنی، صربستان، رومانی، مکزیک راه‌اندازی کرده است و در سال ۲۰۰۵ کتابی با عنوان «چگونه باید به آزادی دست یافت» منتشر کرد که در آن تاکتیک‌ها و روش‌های براندازی آرام را در سه دهه گذشته بررسی کرده است.(همان، ص ۱۱۴) خانه آزادی در جریان انقلاب لاله قرقیزستان از جمله سازمان‌های به اصطلاح غیردولتی بود که در کنار بنیاد اعانه ملی ایجاد می‌شود. تولکان اسماعیل‌اف، رهبر جامعه مدنی مبارزه با فساد، کتاب جین شارب را در قرقیزستان ترجمه و توزیع کرد و آن را انجیل انقلاب‌های رنگی می‌نامند.
به عنوان جمعبندی در این بخش می توان گفت؛ در حال حاضر غرب، با گفتمان فرهنگی و با استفاده از قدرت نرم، به رویارویی با انقلاب اسلامی و جهان اسلام می پردازد. در همین چارچوب، دشمنان انقلاب اسلامی پس از ناکامی در مقابله با جمهوری اسلامی ایران از طریق تهدیدات سخت (اعم از روش‌های نظامی و تحریم اقتصادی و اقدامات ایذایی )، به بهره گیری از « راهبرد تهدیدنرم» ‌روی آورده اند.(نک الیاسی ۱۳۸۸). تافلر (۱۳۸۰) بر این باور است که، انقلاب اسلامی گفتمان نوینی را پدید آورده است که بعد نرم و فرهنگی آن ارجح بر سایر ابعاد است. و این واقعیت به سبب احیای نظام ارزشی مبتنی بر خصائص فرهنگی (مذهبی و ملی) هویت نوینی را در مردم جامعه شکل داده است که متمایز از هویت سایر ملل مسلمان است.از دیدگاه بایر، (۲۰۰۸) برای رسوخ در هویت فرهنگی مردم ایران و ایجاد فاصله بین ملت و نظام ایران، باید ابعادی را آماج قرار داد که جمهوری اسلامی ایران از آن به عنوان رمز ماندگاری و افزایش قدرت نفوذ خویش بهره می‌گیرد. ابعادی مانند: هویت فرهنگی، جذابیت، حمایت مردمی، مشروعیت سیاسی و احساس فراگیر امنیت همگانی. تیمر من کنت عضو عالیرتبه سازمان سیا، کلید اصلی برای ایجاد یک تغییر بنیادین درسیاستهای ایران از بین بردن خصوصیات انقلابی رژیم ایران است.واین فقط با اقدام نظامی وتحریم اقتصادی بدست نمی آید. بلکه باید نفوذ روحانیون از بین برود و عقایدانقلابی از درون تهی شود. تامل در متون رسانه ‌های فارسی آمریکا، و سایر کشور‌های غربی، آشکار می‌سازد که آنان با بهره گیری از ساز وکار‌های روان شناختی و جامعه شناختی، در پی آن هستند تا فرهنگ، روابط و نهاد‌های اجتماعی، احساس دلبستگی و انسجام ملی، وحدت سیاسی و مذهبی و جز آن را آماج فشار و تهدید قرار دهند و زمینه «‌تغییر رفتار» ‌و «‌فروپاشی از درون» ‌را فراهم سازند. پیداست که چنین تهدیدی، به سبب ماهیت غیر مستقیم، پنهان و مشروع نمای خود، خطرناک تر از تهدید سخت و مستقیم است. چه، شواهد روان شناختی زیادی وجود دارد که آشکار می‌سازد اینگونه تهدید‌ها تاثیر عمیق و ناهشیار انه ایی بر سازمان ذهنی افراد، و نظام فرهنگی جامعه و نهاد‌ها و سیستم ‌های اجتماعی، بر جای می‌نهد. یا به تعبیر ترکی حمد (ترجمه آموزگار، ۱۳۸۳). همانگونه که اشاره شد بخش قابل توجهی از نظریه پردازان غرب و سیاستمداران آمریکایی براین باورند که، راهبرد نظامی پیشگیرانه در افغانستان، عراق و لبنان را کاملاً ناکارآمد ارزیابی می‌کنند. و معتقدند، در صورتی که عملیات فرهنگی- سیاسی و جنگ نرم در براندازی نظام‌های سیاسی موردنظر، همانند تجربه انقلاب‌های رنگی در کشورهای اروپای شرقی و جمهوری‌های استقلال‌یافته شوروی سابق به موفقیت برسد، تبعات ناشی از روش‌های رویکرد تقابل گرایانه را با خود نخواهد داشت.
از توضیحات فوق استفاده می شود، که ایجاد انقلاب مخملین و رنگی در ایران از طریق نافرمانی مدنی بخشی از راهبرد آمریکا برای تغییر ساختار جمهوری اسلامی ایران از درون می‌باشد که تاکنون به دفعات طراحی شده اما در هر نوبت با شکست مواجه شده است. پیشینه انقلاب مخملی در ایران به سال ۱۳۷۸ و حادثه کوی دانشگاه باز می‌گردد. در روزهای آغازین سال ۱۳۷۸ نتانیاهو، نخست‌وزیر وقت رژیم صهیونیستی، خواستار اجرای فوری پروژه انفجار از درون ساختار حکومتی ایران شد و تأکید کرد: “‌باید با ایران کاری کرد که همان اتفاقی که در شوروی سابق صورت گرفت، پیش آید و آن هم انفجار از درون است. “در همین راستا یکی از تجدید نظر طلبان نیز طی مصاحبه‌ای با هفته نامه راه نو تصریح کرد؛ ” انقلاب اسلامی متأثر از الگوی حکومت شوروی سابق است و سرانجام آنها نیز یکسان است ” در حادثه کوی دانشگاه با القاء خبر کذب مبنی بر کشته شدن پنج دانشجو در جریان درگیری با نیروی انتظامی و تشدید این فضا توسط نشریات زنجیره‌ای، هیجان‌گرایی و برانگیختگی در فضای سیاسی جامعه شکل گرفت. در این هنگام تجدید‌نظر طلبان سعی داشتند با گسیل داشتن دانشجویان به سوی بیت رهبری، به زعم خود، پروژه انقلاب مخملی و نافرمانی مدنی را کلید بزنند که با حضور میلیونی مردم در صحنه دفاع از انقلاب و رهبری این توطئه خنثی و عقیم ماند القاء انسداد سیاسی در کشور ( ۱۳۷۹) و تئوریزه کردن مقاومت مدنی ( نافرمانی مدنی ( از سوی مسافرین کنفرانس ننگین برلین، مرحله دیگری از ساماندهی انقلاب مخملین در ایران بود. در همین رابطه اکبر گنجی در گفت و گویی با نشریه ” کریستین سانیس مانیتور ” تصریح کرد؛ امیدوارم که انقلاب بدون خونریزی چکسلواکی مدل ایران قرار گیرد. ما قدم به مرحله‌ای از دموکراسی می‌گذاریم که هزینه‌ای دارد. برای رسیدن هر چیز باید بهای آن را دارد. ” این مرحله منجر به ایجاد اغتشاش و آشوب در جریان نشست دفتر تحکیم وحدت در شهر خرم‌آباد گردید. در سال ۱۳۸۰ شبکه‌های ماهواره‌ای ضد انقلاب، جوانان را به نافرمانی مدنی فراخواندند. بی‌اعتنائی مردم به ویژه جوانان به فراخوان ضد انقلاب آنان را دچار سرخوردگی گردد. در این مرحله نیز دشمنان جمهوری اسلامی ایران، انقلاب مخملین را به نظاره نشسته بودند که همانند مراحل قبلی با ناکامی مواجه گردیدند. پروژه قرقیز ستانیزه کردن انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۸۳ برنامه دیگری از مجموعه اقدامات تجدید نظر طلبان برای ایجاد گسست در ساختار سیاسی و بر هم زدن انسجام اجتماعی بود. این پروژه با استعفاء برخی از نمایندگان رد صلاحیت شده مجلس ششم عده دیگری از مدیران دولتی آغاز شد و در ادامه تحصن نمایندگان مجلس ششم را در پی داشت. بی اعتنایی جامعه به تجدید نظرطلبان و ناآگاهی افراطیون از ظرفیت اجتماعی خود و از همه مهمتر قاطعیت رهبر معظم انقلاب اسلامی، این پروژه را نیز با شسکت مواجه کرد.
ساماندهی انقلاب مخملی در ایران توسط بنیاد سوروس با واسطه افرادی همچون هاله اسفندیاری، کیان تا جبخش و رامین جهانبگلو نیز از دیگر برنامه‌های براندازی نرم در ایران بوده است. براساس اعترافات هاله اسفندیاری، بنیاد سوروس با حمایت از برنامه‌های خاورمیانه‌ای مرکز آمریکایی ” ولسون “، به دنبال ایجاد یک شبکه غیررسمی در ایران جهت عملی نمودن اهداف براندازی نرم بوده. در این راستا کیان تاجبخش مدیر و نماینده بنیاد سوروس در ایران با اقداماتی همچون راه‌اندازی کارگاههای مطالعاتی متشکل از جوانان و دانشجویان و تدریس اصول و مبانی شبکه‌سازی اجتماعی سعی کرد زیر ساخت‌های براندازی نرم در ایران را ایجاد نماید. شواهد و قرائن شان می‌دهد که تجدید‌نظر طلبان هوا خواه لیبرالیسم و سکولاریسم با پشتیبانی دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران، در حال طراحی و عملیاتی نمودن پروژه دیگری از سلسله پروژه‌های انقلاب رنگی و مخملین در انتخابات ریاست‌جمهوری می‌باشند. این پروژه که گرجستانیزه نودن و او کراینیزه کردن انتخاب می‌باشد از مدتها پیش در دستور کار قرار گرفته است. پروژه جدید در ۳ فاز ” جنسیتی “، “مقدماتی ” و ” تکمیلی ” طراحی شده است. (نک سراج، ۱۳۸۸)
۱٫ فاز جنینی
این فاز در درون خود ۳ مرحله را در برداشته که هدف از اجرای آن زمینه‌سازی برای قطب‌بندی نمودن جامعه به ” افراط ” و ” اعتدال ” بوده است. مراحل سه گانه این فاز عبارت است از :
۱٫ ایجاد کارشکنی در عرصه‌های مختلف برای ناکارآمد ساختن معتقدان به گفتمان انقلاب
۲٫ بحران نهایی، تهدید نهایی وضعیت کشور و غیرعادی جلوه دادن آن
۳٫ ایجاد رویگردانی در افکار عمومی از طریق سیاه‌نمایی و کانالیزه نودن به سوی جریان ناجی

۲٫ فاز مقدماتی:

این مرحله با ملاقات های پنهانی بعضی از مجریان پروژه جدید با واسطه‌های امنیتی و سیاسی آمریکا در ” دوبی ” به فاز ا جراء منتقل گردید و متعاقب آن، بنیاد سوروس( طراح پروژه‌های انقلاب رنگین) در سال ۱۳۸۶ عده‌ای از فعلان سیاسی و مطبوعاتی را به آمریکا دعوت می‌نماید. مراحل این فاز را به شرح زیر می‌توان برشماری کرد.
۱٫ درخواست از برخی کشورهای اروپایی جهت ترغیب آمریکا و صدور قطعنامه سوم در آستانه انتخابات مجلس هشتم.
۲٫ پیاده‌سازی قطب‌بندی اعتدال و افراط در انتخاب هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی.
۳٫ ورود در حاکمیت و ساماندهی جریان مشابه با جریان ۱۴ مارس در لبنان برای ایجاد تعارض و دوگانگی در حاکمیت

۳٫ فاز تکمیلی
پیاده‌سازی فرآیندهای انقلاب رنگین در گرجستان و اوکراین فاز تکمیلی پروژه جدید می‌باشد شواهد و قرائن نشان می‌دهد این فاز نیز به مرحله اجراء منتقل گردیده است. ” تشکیک در سلامت انتخابات و القاء تقلب در آن “، ” اعلام پیروزی در انتخابات قبل از آغاز آن “، “‌زمینه‌سازی برای اعتراض به نتیجه انتخابات، ” ” بازی با رنگها “و… از جمله مراحل اجرائی و عملیاتی نمودن پیاده‌سازی فراینده‌های انقلاب رنگین در گرجستان و اوکراین فاز تکمیلی پروژه جدید می‌باشد شواهد و قرائن نشان می‌دهد این فاز نیز به مرحله اجراء منتقل گردیده است. ” تشکیک در سلامت انتخابات و القاء تقلب در آن “،‌ ” اعلام پیروزی در انتخابات قبل از آغاز آن “، ” زمینه‌سازی برای اعتراض به نتیجه انتخابات “، “‌بازی با رنگها ” و … از جمله مراحل اجرائی و عملیاتی نمودن فاز تکمیلی می‌باشد. در این راستا و در پایان تنها کافی است به اظهارات یکی از تجدید‌نظر طلبان افراطی هواخواه سکولاریسم در ایران توجه نمائیم وی اخیرا با صراحت اذعان داشته است؛ اصلاحات جز با دادن خون به پیروزی نمی‌رسد.

علل ناکامی مدل انقلاب رنگی در ایران
پروژه تغییر ساختار سیاسی از درون در نظام جمهوری اسلامی ایران با توجه به ماهیت انقلاب و نظام اسلامی و نیز شرایط کلی حاکم بر حکومت و جامعه و سیاست های امریکا و غرب در رابطه با جوامع اسلامی به ویژه ایران و ظرفیت های قدرت نرم نظام جمهوری اسلامی تا زمانی که این ویژگی ها و روش ها را در خود حفظ نماید، محکوم به شکست است، چنانکه در انتخابات دهمین ریاست جمهوری ایران و حوادث بعد از آن، چنین شد. در پایان این نوشتار به برخی از علل و عوامل ناکامی انقلاب رنگین در ایران اشاره می شود:
۱٫ نقص الگو و مدل
اساساً مدل انتخاب شده « انقلاب رنگی» برای جوامعی با خصوصیات خاص از حیث فرهنگی و مختصات جامعه و شرایط حکومت و حاکمان است، که آن جوامع با وضعیت و شرایط جامعه ایران و جمهوری اسلامی بسیار متفاوت است و تنها می تواند در صورت پیاده سازی مشکلاتی را فراهم کند. وقتی به تاریخ ایران به خصوص دهه‌های اخیر نگاه کنیم، ایرانی‌ها همواره بیگانه ستیز و به ویژه غرب‌ستیز بوده‌اند و هر گاه شائبه نفوذ غرب در یک موضوع مطرح شده است، ایرانی ها با آن مخالفت کرده اند. انقلاب‌های رنگین اساسا غربی هستند و اگر از این ویژگی‌ تهی شوند، هیچ خاصیت دیگری ندارند و به همین علت، با توجه به ویژگی غرب ستیزی ایرانی ها، مدل انقلاب رنگی در ایران قابل تحقق نیست.
۲٫ رهبری بصیر و هوشیار
در ایران وجود رهبری فرهیخته، محبوب و مقتدر در بسیج عمومی به ویژه در شرایط بحران و جنگ، پیوند مستمر الهی مردم با رهبری، وجود باورهای دینی و انقلابی برگرفته از اسلام و انقلاب اسلامی و وجود در بخش قابل توجه ای از جامعه، به عنوان یک ظرفیت فوق العاده، بسیاری از طرح ها وتوطئه های براندازی را خنثی نموده است. برخورداری جمهوری اسلامی از رهبری الهی، فرهیخته، محبوب و مقتدر ، مانع از وقوع انقلاب رنگین در ایران می شود. زیرا هوشیاری و تدبیر ایشان مانع وقوع و تحقق اهداف برانازی در روش های مختلف بوده، بیانات ایشان برای مردم، اکثر جریانات و گروه‌های سیاسی و اجتماعی فصل الخطاب است و هنگامی که ایشان درباره مساله‌ای سخن می‌گویند و یا تاکید می کنند بحرانی جمع شود، گروه‌ها اختلاف را کنار می‌گذارند و در نهایت مردم و نجبگان، فرمان رهبری را عملیاتی می‌کنند ولی غربی ها از درک نفوذ، قدرت و پایگاه رهبری در جامعه ایران و تاثیرگذاری ایشان در ساختار حکومت مردم‌سالاری دینی عاجزند. به همین دلیل با کپی برداری از مدل های تجربه شده در سایر کشور تلاش می کنند، در ایران پروژه براندازی را پی گیری کنند.
۳٫ پشتوانه اجتماعی نظام
عمق راهبردی اجتماعی داخلی نظام جمهوری اسلامی و وجود انسانهای فراوان مومن و معتقد به نظام سیاسی و آرمان های آن و روحیه ملی و آمادگی در راه دفاع از آرمان های اسلامی در بخش قابل توجه ای از جامعه، به عنوان سرمایه اجتماعی نظام و منابع قدرت نرم و مقابله با تهدیات نرم دشمنان در هر مقطعی است. جمهوری اسلامی در مقاطع مختلف تاریخی و حساس کشور، نشان داده از توان و قدرت بسیج کنندگی لازم برای مقابله با بحران برخوردار است. و نظام جمهوری اسلامی از تراز لازم اعتماد مردم بهره می برد.کشورهایی که مدل انقلاب رنگی در آن به نتیجه رسیده فاقد چنین ویژگی و ظرفیت می باشند. مردم ایران هر گاه مشاهده کنند یک نیروی خارجی در حال دخالت در امور داخلی آنهاست، منسجم و متحد شده و او را پس می‌ زنند که نمونه بسیار بارز آن را در جنگ تحمیلی ۸ ساله عراق و متحدان او علیه ایران شاهد بودیم و با وجود چنین روحیه ای بحران‌ها را پشت سر می‌گذارند.
۴٫ رابطه دولت و ملت در ایران
سیاست تغییر و جابجایی دولت با استفاده از روش انقلاب رنگی، در جوامعی می تواند کارایی داشته باشد که بین نظام سیاسی و حاکمان از سویی و مردم از سوی دیگر جدایی و فاصله جدی باشد، در ایران با توجه به ماهیت حکومت و ویژگی های دولت مردان و کارکردهای نظام این مسئله منتفی است اگر چه در میان مردم به دلیل پویایی جامعه و شرایط و اقضائات ایران، انتظار است از سوی مردم نسبت به حکومت و دولت مردان مطرح است که مسئولین درصدد براوردن آنها تلاش خود را مضاعف نموده اند.
۵٫ سابقه منفی امریکا و انگلیس
امریکا و انگلیس و بلکه غرب با توجه به حضور طولانی در جوامع اسلامی از چند قرن به این طرف و به خصوص دهه های اخیر دارای سابقه بسیار منفی در میان مسلمانان و نیز ملت مسلمان ایران هستند. تاریخ ملل اسلامی و جوامع مسلمان پر است از جنایت ها و سیاست هایی بر علیه اسلام و مسلمین و محیط اسلامی آزمایشگاهی بزرگ و متنوع از نقش ها و کارکردها و اقدامات خصمانه غرب و امریکا می باشد و در تمامی امتحانات آنها مردود شده اند. در ذهنیت مردم مسلمان ایران از امریکا تصویری جز دشمنی، فریب کاری، جنایت، دست اندازی به منابع ایران، غارت و قتل و جنگ و کشتار و اقدامات علیه امنیت و منافع و ارمان های خود و همراهی و حمایت از دشنان مردم ایران وجود ندارد و لذا مردم ایران به چنین دولت هایی اعتماد نداشته و تمامی اقدامات و مواضع و تلاش های انها را با دید و تردید و شکست بلکه از روی خصومت با ایران ارزیابی می نماید.
۶٫ فقدان وحدت در همراهان داخلی پروژه فروپاشی از درون
با توجه به ویژگی ها و سوابق جریانات فکری و سیاسی مخالف و معارض داخلی ایران، طیف هایی که تاکنون با پروژه تغییر از درون همراهی نموده اند. از تفرق در مبانی، آرمان و اهداف اساسی و وحدت استراتژیک برخوردار بوده، علاوه بر آن حمایت غرب از این گروه ها و جریانات سیاسی موجب شده تا قدرت بسیج کنندگی خود را با توجه به تنفر آحاد ملت ایران از غرب از دست دهند. و در نتیجه برای آنها وضعیت، بسیار شکننده و بدون دستاورد و در اکثر مواقع همراهی این گروه ها با غرب، موجب از دست رفتن پایگاه اجتماعی آنان و منجر به رسوایی فوق العاده در میان جامعه و اختلاف شدید در میان آنها گردیده است. بنابراین، با توجه به سوابق منفی بسیاری از گروه های همسو با پروژه تغییر در جامعه و وجود اقدامات منفی در طول حضور سیاسی بخش زیادی از این جریانات و گروه ها و نیز همراه شدن گروه های اپوزیسیون و ضدانقلاب ایران در خارج از کشور، این گروه ها و جریانات در جامعه ایران از اعتبار لازم و نفوذ مناسب برای پیگیری سیاست های تغییر ساختار سیاسی را به روش«انقلاب رنگی» را ندارند و لذا به عنوان یکی از متغیرهای منفی در پروژه تغییر عمل نمودند.
نتیجه گیری:
انقلاب رنگی یا انقلاب مخملی(velvet revolution) نوعی دگرگونی بدون خونریزی و یا برانداری به روش غیر خشنونت آمیز( براندازی نرم) است. نکتهای که توجه مضاعف به این موضوع را فراهم ساخته است، مربوط به تلاشی است که برای تبدیل آن به الگوی تغییر ساختار سیاسی در کشورهای در حال گذار، مخالف و معارض توسط غرب به ویژه آمریکا صورت می گیرد. این تحولات با وقوع «انقلاب مخملی» در دوره ۶ هفته‌ای ۱۷ نوامبر تا ۲۹ دسامبر ۱۹۸۹ در چکسلواکی و برای نخستین بار توسط «واسلاو هاول» رئیس جمهور پیشین چک که در آن زمان رهبر مخالفان کشور بود، آغاز می شود. بر سر زبان‌ها انداخته، به نحوی که بخش عمدهای از تحولات سیاسی سالهای بعد در حوزه شوروی سابق و از جمله در آسیای مرکزی و قفقاز را تحت تاثیر خود قرار داده است. و با وقوع تحولات مشابهی به شکل زنجیره‌ای در صربستان (دو مرحله ۱۹۹۷ و ۲۰۰۰) ، گرجستان (۲۰۰۳)، اوکراین(۲۰۰۴) و قرقیزستان(۲۰۰۵) ادامه می‌یابد.
در چارچوب همین مفاهیم و آثار و پیامدهای آن، در این نوشتار پدیده« انقلاب های رنگین» مورد توجه و بررسی قرار گرفت. مفهوم، ابعاد و ماهیت آن به ویژه امکان کاربرد این مدل در براندازی نظام جمهوری اسلامی توسط غرب بررسی گردید. و نتجه گیری شد؛ اساساً مدل انتخاب شده « انقلاب رنگی» برای جوامعی با خصوصیات خاص از حیث فرهنگی و مختصات جامعه و شرایط حکومت و حاکمان است، که آن جوامع با وضعیت و شرایط جامعه ایران و جمهوری اسلامی بسیار متفاوت است و تنها می تواند در صورت پیاده سازی مشکلاتی را فراهم کند. وقتی به تاریخ ایران به خصوص دهه‌های اخیر نگاه کنیم، ایرانی‌ها همواره بیگانه ستیز و به ویژه غرب‌ستیز بوده‌اند و هر گاه شائبه نفوذ غرب در یک موضوع مطرح شده است، ایرانی ها با آن مخالفت کرده اند. انقلاب‌های رنگین اساسا غربی هستند و اگر از این ویژگی‌ تهی شوند، هیچ خاصیت دیگری ندارند و به همین علت، با توجه به ویژگی غرب ستیزی ایرانی ها، مدل انقلاب رنگی در ایران قابل تحقق نیست. نقص مدل و الگو، وجود رهبری بصیر و هوشیار، پشتوانه اجتماعی نظام، رابطه دولت و ملت در ایران ، سابقه منفی امریکا و انگلیس در ذهن مردم ایران و فقدان وحدت در همراهان داخلی پروژه فروپاشی از درون را به عنوان دلائل ناکارآمدی این مدل در ایران برای براندازی معرفی نمودیم.
منابع
۱٫ تروتسکی، لئون« تاریخ انقلاب روسیه» جلد اول، نشر فانوسا، ۱۳۶۰
۲٫ کولایی، الهه « افسانه انقلابهای رنگی » موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، تهران،۱۳۸۳
۳٫ خبرگزاری فارس« مشروح نشست خبری مازیار بهاری خبرنگار شبکه ۴ انگلیس» تهران،۱۳۸۸
۴٫ عبدالله خانی، رویکردها و طرح‌های آمریکایی درباره ایران، توسعه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر ایران، تهران، ۱۳۸۵
۵٫ تافلر،الوین« موج سوم» ترجمه شهیندخت خوارزمی،نشر نو،تهران،۱۳۶۳
۶٫ ساموئل،هانتینگتون«موج سوم دمکراسی» تهران،۱۳۷۲
۷٫ شارپ، جین« از دیکتاتوری تا دموکراسی- From Dictatorship to Democracy » مترجم خبرگزاری فارس، تهران،۱۳۸۸

و سایر منابع برای اطلاع بیشتر
۱٫ واعظی، حسن، «استراتژی سلطه، تهدیدات و راهبردها»، سروش، تهران، ۱۳۸۳٫
۲٫ جرجیس، فوازای، «امریکا و اسلام سیاسی، رویارویی فرهنگ‌ها یا تضاد منافع»، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، ۱۳۸۲٫
۳٫ کتاب سروش، مجموعه مقالات (۱)، «رویارویی فرهنگی ایران و غرب در دوره معاصر»، سروش، تهران، ۱۳۸۵٫
۴٫ «نظم نوین جهانی به روایت ناتو»، فصلنامه ترجمان سیاسی، دوره ۴، ش ۳۰، تهران، ۱۳۷۸٫
۵٫ منصوری، جواد، «استعمار فرانو، نظام سلطه در قرن بیست و یکم»، امیرکبیر، تهران، ۱۳۸۵٫
۶٫ معاونت فرهنگی-اجتماعی نیروی مقاومت بسیج، «فصلنامه عملیات روانی»، تهران، ۱۳۸۵٫
۷٫ هانتیگتون و منتقدانش، «نظریه برخورد تمدن‌ها»، ترجمه مجتبی امیری، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه، تهران، ۱۳۸۴٫
۸٫ تامیلسون، جان، «جهانی شدن و فرهنگ» ترجمه محسن حکیمی، نشر فرهنگی و اندیشه، تهران، ۱۳۸۱٫
۹٫ افتخاری، اصغر، «جهانی شدن، چالش‌ها و ناامنی‌ها»، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، ۱۳۸۰٫
۱۰٫ جمعی از نویسندگان، جنگ در پناه صلح، بررسی فرایندهای نوین براندازی در ایران، مؤسسه اطلاع‌رسانی و مطالعات فرهنگی، قم، ۱۳۸۳