“جوزف نای” نظریه پرداز سیاسی است که در دانشگاه هاروارد تدریس می کند. وی در آغاز دهه ۱۹۹۰، مفهوم تازه ای را ابداع کرد که این مفهوم در ادبیات امروز جامعه ما، کاربرد بسیاری پیدا کرده است.
این مفهوم را «قدرت نرم» می گویند. او این اصطلاح را در کتابش با نام «ناگزیر از تقدم: طبیعت متغیر قدرت آمریکایی» و سپس در کتاب سال ۲۰۰۴ خود با نام «قدرت نرم: ابزارهایی برای موفقیت در سیاستهای جهانی» اینگونه تعریف میکند: “قدرت نرم، توانایی شکل دادن به ترجیحات و اولویتهای دیگران است اما نه با استفاده از تحمیل و تطمیع، بلکه از طریق جذب، همکاری و اغوا.” او در خلال این سالها و در ضمن تألیفات خود، به طرح و توسعه ی مفاهیم مرتبط همچون دیپلماسی عمومی و دیپلماسی فرهنگی و نیز قدرت هوشمند پرداخته است. او معتقد است در عصر انفجار اطلاعات، تشخیص اطلاعات ارزشمند بسیار مهم است و کسی که بتواند این مساله را درک کند در دستیابی به قدرت نرم موفقتر عمل میکند.
می توان اینطور بیان کرد که این واژه در سالهای اخیر در جامعه ما بسیار مورد استفاده قرار گرفته است.
اما سوال اینجاست که : آیا ارتباطی بین دو تعبیر «قدرت نرم» و «جنگ نرم» و اصالت آنها وجود دارد؟
با بررسی این دو واژه در ادبیات ما اینطور مشخص شد که از این دو مفهوم، تقریبا تلقی یکسانی در جامعه ما وجود دارد و در بسیاری از مواقع به جای یکدیگر هم استفاده شده اند.
بنابراین اینطور به نظر می رسد که نه تنها «جوزف نای»، که هیچ نظریهپرداز مطرح غربی دیگر نیز هیچگاه از Soft War یا Soft Warfare یا Soft Conflict ،سخن نگفته است
در اینکه منشأ مفهوم «قدرت نرم» همان نظریات «جوزف نای» (به عنوان یک نظریه ی قدرت در کنار دهها نظریه ی دیگر) است، تردیدی نیست و مسلما همزمان با طرح آن در غرب، به واسطه ی ترجمه در ایران نیز منعکس شده است، اما دریافت این نکته که اصطلاح «جنگ نرم» اولین بار در جامعه ما توسط چه کسی مطرح شده است، دقیقا مشخص نیست.
بنابراین اینطور به نظر می رسد که نه تنها «جوزف نای»، که هیچ نظریهپرداز مطرح غربی دیگر نیز هیچگاه از Soft War یا Soft Warfare یا Soft Conflict ،سخن نگفته است.
واقعیت موجود درباره این موضوع آن است که «جوزف نای» نظریهپرداز «قدرت نرم» است، نه «جنگ نرم»! تمامی آنچه که در منابع انگلیسی حول «جنگ نرم» (Soft War) یافت میشود، چیزی در حد یک جلد کتاب از سال ۱۹۸۸ درباره ی سیاستهای اقتصادی ایالات متحده در آمریکای مرکزی و یا چند مقاله ی متفرقه در ژورنالهای علوم سیاسی دهه 1960 است که احتمالا همگی بیارتباط با تصور فعلی است که ما درباره جنگ نرم داریم. جالب است که تقسیمبندی مجعول «جنگ سخت، جنگ نیمهسخت، جنگ نرم» را در هیچ کدام از کتابهای آرشیو کتابخانه ی دیجیتال گوگل و یا صفحات ویکیپدیا نمی توان پیدا کرد.
آنچه مهم است این که بدانیم بین ۲ مفهوم «قدرت» و «جنگ» تفاوت بسیار است و هر کدام از این دو تعبیر از حیطهای مجزا حکایت دارند. در حوزه روابط بینالملل، «قدرت» در توضیح مفاهیم زیر به کار میرود:
• قدرت به عنوان «هدف» حکومتها یا رهبران؛
• قدرت به عنوان «معیار» تأثیر یا کنترل بر روی پیامدها، وقایع، بازیگران و موضوعات سیاسی؛
• قدرت به عنوان بازتاب «پیروزی» در کشمکشها و حصول «امنیت»؛
• قدرت به عنوان «کنترل» بر روی منابع و ظرفیتها.
اما آیا واژه «جنگ» نیز از چنین ظرفیتی در برنامهریزی و اجرا برخوردار است؟ «جنگ» بیش از هرچیز قلعوقمع، حذف و تخریب، کشته و زخمی شدن، پیشروی، تصاحب و غنیمت را یادآوری میکند.
در اینجا، لازم است که برای مشخص شدن حدود و ثغور موضوع، دو برداشت متداول اما غیر دقیق از «جنگ نرم» را مستثنی کنیم. یکی تصوری است که جنگ نرم را با جنگهای نرمافزاری و رایانهای (از قبیل هک و آلودهسازی رایانهها و وبسایتها) یکی میانگارد، و دیگری آنکه جنگ نرم را معادل مفاهیمی معمول و کهنه همچون «جنگ سرد» و «جنگ روانی» قلمداد میکند؛ چرا که در غیر اینصورت و با توجه به تاکتیکهایی که برای چنین «جنگ نرم»ی عنوان شده است، حضور در این عرصه فعالیتی جز «دفاع» و «خنثیسازی» را شامل نخواهد شد. قطعا انتظار نداریم که بتوان با استفاده از شیوههای غیراخلاقی و باطل بتوان به اهداف متعالی، دست پیدا کرد!
می توان اینطور تصور کرد که «جنگ نرم» به هنگام فزونی تضاد و تنازع میان قدرتهای نرم اتفاق میافتد. منطقی است اگر در این جدال، به شیوه? احسن عمل کنیم و معیارهای گروهی که مبنای «جنگ نرم» مطرح شده را همان «قدرت نرم» جوزف نای میدانند به عنوان فرض مقبول در نظر بگیریم. به این شیوه، نقد و آسیبشناسی آنچه در حال حاضر و در کشورمان تحت عنوان «جنگ نرم» در جریان است، معقول مینماید. جوزف نای گفته است: “انتقاد از خود، برای قدرت نرم بسیار حیاتی است.”
آسیب دیگری که بر فکر و عمل طرفداران نظریه جنگ نرم، عارض شده است، تقلیل توجه به حوزههای ابزاری و واسطهای به ویژه رسانهها است. این رویکرد با غلبه? نگاه انفعالی، میتواند معلول باور غلط در یکیانگاشتن «جنگ نرم» با «جنگ روانی» باشد
توجه اول در آسیبیابی این ورطه، بایستی معطوف به خلط رایج میان منابع، اهداف و عرصه ی «قدرت نرم» باشد. بنابر قرار پیشین، مراجعه به آراء «جوزف نای» در تشریح قدرت نرم نشان میدهد که او این قدرت را قدرت در دست سیاستمداران و هدف آن را عرصه سیاسی و روابط بینالملل وصف میکند و بدین منظور منابعی را برای این قدرت برمیشمارد. از جمله ی این منابع ذهنیت مخاطب، فرهنگ، منابع اقتصادی، قدرت نظامی، و استراتژی حکومت است. نای «عرصه»ی قدرت نرم را ذهن و روان انسانها میداند.
جالب است بدانیم که این روند در ایران به شکل کاملا معکوسی تعریف و اجرا میشود. ذهنیت غالب در کشور ما، «فرهنگ» را نه به عنوان یک منبع و منشأ، که سوژه و هدف و گاه عرصه قدرت نرم میپندارد و انتظار دارد که جنگ نرم از سوی مسئولین سیاسی آغاز شود و در حوزه فرهنگ به ثمر بنشیند.
آسیب دیگری که بر فکر و عمل طرفداران نظریه جنگ نرم، عارض شده است، تقلیل توجه به حوزههای ابزاری و واسطهای به ویژه رسانهها است. این رویکرد با غلبه نگاه انفعالی، میتواند معلول باور غلط در یکیانگاشتن «جنگ نرم» با «جنگ روانی» باشد.
آفت سوم، مربوط به نوع کنشها و واکنشهای مرتبطین با جنگ نرم است. علاوه بر رویکرد تقلیلی و تنزلی به فرهنگ و سپس به محیط رسانه، از ابتدای طرح مسئله ی جنگ نرم، چه مسئولین دولتی و چه دیگر نهادها چون صداوسیما، تمرکز فعالیتی «انفعالی» و «سلبی» داشتهاند.
لازم به ذکر است که حتی در صورت طرح صحیح و مبنایی نظریه «قدرت نرم»، در تعامل با آن، از دو نکته نباید غفلت کرد:
اول آنکه این نظریه تنها یک تئوری و مدل قدرت در کنار دهها تئوری ارائهشده از سوی دانشگاهیان غربی است که در وهله اول برای توجیه و گزارش قدرت در غرب ابداع شدهاست. چه اتفاقی افتاده که این تئوری چون وحی منزل برای برخی تلقی شده است؟ آیا قدرت تنها در «قدرت نرم» محدود میشود؟ چرا دیگر اقسام قدرت، همچون قدرت فلسفی، قدرت هوشمند، قدرت ملی، قدرت سیاسی، و قدرت غذایی از دیده پنهان ماندهاند؟
و آخر آنکه همین تئوری «قدرت نرم» در وجوه گوناگون خود مورد چالش و نقد متفکرین غربی واقع شده است. آیا هواداران این نظریه هیچ میدانند که چهرههایی همچون «نیل فرگوسن»، «جوزف جاف» یا «رابرت کیگن» مباحث متنوعی حول ناکاربردی بودن این تئوری ارائه دادهاند؟ آیا هیچگاه مباحث تشکیکی که توسط افراد مختلف در حوزه ی اندیشهای غرب درباره قهری بودن یا کنترلی بودن قدرت نرم، ارتباط میان ساختار و کارگزاری آن، و شرایط تأمین تعادل نرم مطرح شده است، مجالی برای بررسی و بازاندیشی خواهند یافت؟
گردآوری و تنظیم:فاطمه ناظم زاده
گروه جامعه و ارتباطات
با تغییرو تلخیص برگرفته از:
سایت پارسینه، مقاله جنگ نرم؛ آسیبشناسی یک باورسید کمالالدین دعائی