چهارشنبه , ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
آخرین مقالات :
خانه » رهبری و انتخابات » بیانات رهبر درباره نمونه‌هایی از اشرافی‌گری در تاریخ ایران

بیانات رهبر درباره نمونه‌هایی از اشرافی‌گری در تاریخ ایران

کاخ‌نشینان

نمونه‌هایی از اشرافی‌گری در تاریخ ایران

 در دستگاههای دیگر دنیا، یک وزیر، یا وزیر است، یا مطرود و معدوم. یک وزیر، از یک خاندان اشرافی جدا می‏گردد و می‏آید وزیر می‌شود. در گذشته، در ایران هم همین‏طور بود. وزرا و رجال دوران پهلوی، غالباً بازماندگان دوره‏ی قاجار بودند. رژیم عوض شده بود، اما اینها فرزندان همانها بودند. یعنی بازماندگان همان خاندانهای دوران قاجار، در دوران پهلوی باز امور در دستشان بود.

۷/۳/۱۳۶۹

سخنرانی در دیدار با ائمه‏ی جمعه‏ی سراسر کشور

 

من [در زمان تبعید] در بلوچستان وضعیتی را دیدم که حقیقتاً قابل توصیف نیست؛ یعنی اگر کسی توصیف کند، شما باور نخواهید کرد؛ یعنی این‏قدر با حالا فاصله دارد. یک عده در آن‏جا از همه جهت در نهایت راحتی و آسایش زندگی می‌کردند؛ در ایرانشهر، مثل اعیان تهران زندگی می‌کردند! در فنّوج و اسپکّه و آن دوردستهایی که پای آدمهای معمولی به آن‏جا نمی‏رسید، اینها در وضعیت اشرافی زندگی می‌کردند! در همان شهرها مردمی بودند که اولیات زندگی برایشان وجود نداشت؛ یعنی فقر به معنای تلخ و سیاه، مسأله‏ی آن‏وقت در آن‏جا بود؛ نه جاده‏یی، نه آبی، نه برقی، نه در تابستان وسیله‏ی خنک‏کننده‏یی. مردم آن‏جا این‏طور محروم شدند.

۲۷/۸/۱۳۷۰

بیانات در دیدار با روحانیون دفتر نمایندگی ولی‏فقیه در امور اهل سنت سیستان و بلوچستان‏

 

من همیشه در صحبتهایم گفته‏ام که خدا سردمداران رژیم قاجاریه و رژیم پهلوی را لعنت کند. پهلوی‏ها در این پنجاه سال قبل از انقلاب، بلایی بر سر کشور آوردند که قابل توصیف نیست؛ قبل از آنها هم پادشاهان سلسله‏ی منحوس قاجاریه بودند که با کشور ما و ملت ما چه کردند؛ قدرتمندانی که هرچه بود، برای خوردن و استفاده‏ی خودشان و برای دوروبریهای خودشان و کاخ‏نشینان تهران می‏خواستند؛ یادشان نبود که شهرها و روستاهای محرومی هم در ایران هست. این کشور آباد و بااستعداد و پهناوری که می‌تواند دو برابر جمعیت فعلی ایران را هم بخوبی اداره کند ـ با این همه زمین و امکانات و معدن و آب و غیرذلک ـ همین‏طور آن را رها کرده بودند و به ویرانی انداخته بودند.

۱۳/۱۰/۱۳۷۰

سخنرانی در جمع کثیری از مردم بخش دلوار و روستاهای تابعه‏

 

در دوران ستمشاهی نگاه نمی‌کردند که مردم چه می‌خواهند و چه لازم دارند. نگاه می‌کردند که رفقای خودشان، نوکران خودشان و خوانین منطقه، چه لازم دارند و چه می‌خواهند. مردم را قربانی خانها می‌کردند. نتیجه این شد که از قِبَلِ این استان [چهارمحال و بختیاری] و این مردم محروم و نجیب و صبور و بااستعداد، جیبهایی پُر شد و خانها و خان‏زاده‏ها عیّاشیها کردند؛ اما جوانان این استان محروم ماندند. در و پیکراین استان، محروم ماند. کوه و بیابان این استان، دست‏نخورده ماند.

۱۵/۷/۱۳۷۱

بیانات مقام معظم رهبری در جمع مردم چهارمحال و بختیاری، در استادیوم ورزشی شهرکرد

 

آن ظلمها، آن زورگوییها، آن از بالا حقوق افراد جامعه را غصب کردنها، آن مال‏اندوزیهای قدرتمندان ـ که آن کسی که در رأس قدرت قرار داشت، از همه مردمِ کشور ثروتمندتر بود ـ امری عادّی نبود. سلاطین قاجار، سلاطین پهلوی ـ از قبلیها ما درست خبر نداریم و کاری هم با آنها نداریم ـ آن کسانی که در رأس حکومت بودند و آن کسی که به عنوان پادشاه در این کشور زندگی می‌کرد و رئیس کشور بود، از همه افراد ملت ثروتمندتر بودند. این، از کجاست؟ مگر جز با ظلم، چنین چیزی ممکن است؟ اموال مردم را می‏گرفتند. رضاخان هرجا ملک خوبی بود، هرجا چیز چشمگیری بود، هرجا عمارت زیبایی بود، دست می‏گذاشت و ثروت انبوه عظیمی برای خودش درست می‌کرد و چقدر از مناطق کشور را که یکجا دست گذاشت و آن را متعلّق به خودش کرد! بازماندگان او هم همین‏طور بودند. در رأس قدرت، بی‏عدالتی مطلق بود. هرچه از رأس قدرت پایینتر می‏آمدیم، این بی‏عدالتی هم پایین‏تر می‏آمد و گسترش پیدا می‌کرد. هر کس در آن نظام دستش می‏رسید که به دیگری ظلم کند، ظلم می‌کرد. جلوگیری هم نداشت.جلوداری هم نبود. آن نظامها، این‏گونه بودند.

۱/۱/۱۳۷۶

بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع بزرگ مردم در صحن امام خمینی(ره) مشهد مقدّس رضوی‏

 

آل احمد در همین کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران» می‌گوید: روشنفکران ایرانی ما ـ به نظرم چنین تعبیری دارد ـ دست خودشان را با خون پانزده خرداد شستند! یعنی لب تر نکردند! همین روشنفکران معروف؛ همینهایی که شعر می‏گفتند، قصّه می‏نوشتند، مقاله می‏نوشتند، تحلیل سیاسی می‌کردند؛ همینهایی که داعیه رهبری مردم را داشتند؛ همینهایی که عقیده داشتند در هر قضیه از قضایای اجتماعی، وقتی آنها در یک روزنامه یا یک مقاله اظهارنظری می‌کنند، همه باید قبول کنند، اینها سکوت کردند! این قدر اینها از متن مردم دور بودند و این دوری همچنان ادامه پیدا کرد.

گاهی نشانه‏های خیلی کوچکی از آنها پیدا می‏شد؛ اما وقتی که دستگاه یک تشر می‏زد، برمی‏گشتند می‏رفتند! یکی از نمونه‏های جالبش، آدم معروفی بود که چند سالی است فوت شده است ـ حالا نمی‌خواهم اسمش را بیاورم؛ کتابش را می‌گویم؛ هر کس فهمید، که فهمید ـ این شخص، قبل از انقلاب نمایشنامه‏ای به نام: «آ باکلاه، آ بی‏کلاه» نوشته بود. آن وقتها ما این نمایشنامه را خواندیم. او نقش روشنفکر را در این نمایشنامه مشخّص کرده بود. در آن بیان سمبلیک، منظور از «آ بی‏کلاه» انگلیسیها بودند و منظور از «آ باکلاه» امریکاییها! در پرده اوّل، نمایشنامه نشان‏دهنده دوره نفوذ انگلیسیها بود و در پرده دوم، نشان‏دهنده دوره نفوذ امریکاییها و در هر دو دوره، قشرهای مردم به حسب موقعیت خودشان، حرکت و تلاش دارند؛ اما روشنفکر ـ که در آن نمایشنامه «آقای بالای ایوان» نام دارد ـ به‏کل برکنار می‏ماند! می‏بیند، احیاناً کلمه‏ای هم می‌گوید، اما مطلقاً خطر نمی‌کند و وارد نمی‌شود. این نمایشنامه را آن آقا نوشت. من همان وقت در مشهد بعد از نماز برای دانشجویان و جوانان صحبت می‌کردم؛ این کتاب به دست ما رسید، من گفتم که خود این آقای نویسنده کتاب هم، همان «آقای بالای ایوان» است! در حقیقت خودش را تصویر و توصیف کرده است؛ به‏کلّی برکنار!

بنابراین، بدترین کاری که ممکن بود یک مجموعه روشنفکری در ایران بکند، کارهایی بود که روشنفکران ما در دوره پانزده ساله نهضت اسلامی انجام دادند؛ به‏کل کنار رفتند! نتیجه هم معلوم شد: مردم مطلقاً از آنها بریدند. البته تا حدودی، تعداد خیلی معدودی وسط میدان بودند. از جمله خود مرحوم آل احمد بود. حتّی شاگردان و دوستان و علاقه‏مندانش وارد این میدان نشدند؛ خیلی دورادور حرکتی کردند.

زندانها از مردم، از روحانیون، از دانشجویان، از طلبه‏ها، از آحاد مردم، از کارگر و از کاسب پُر بود. تمام طول این سالهای متمادی، بیشترین تعداد زندانیان را، زندانیان مربوط به نهضت امام تشکیل می‏دادند؛ چون تلاششان، تلاشی بود که دستگاه را به ستوه می‏آورد. این چهره‏های معروفی که همه می‏شناسید، زندان رفتند و ساعتهای متمادی زیر شکنجه فریاد کشیدند؛ اما آن آقایان نه!

۲۲/۲/۱۳۷۷

بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان دانشگاه تهران‏

 

کشوری که انقلاب و امام و این ملت، از دست رژیم وابسته و فاسد پهلوی تحویل گرفته بودند، یک ویرانه به تمام معنا بود. آبادانی و ثروت و ظواهر و رنگ و روغنها مربوط به شهرهای بزرگ بود؛ آن هم تا حدّی که به منافع عناصر اصلی آن رژیم ارتباط پیدا می‌کرد. روستاها خراب، بدون جاده و راه، بدون آب، بدون برق، بدون امکانات و بدون کار تولیدی به درد بخور؛ شهرها دچار انواع و اقسام اشکالات و اوضاع کشور، کلاً نابسامان.

۱۵/۷/۱۳۷۷

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از جهادگران جهاد سازندگی‏

 

خود شاه و خانواده او در بیشتر معاملات اقتصادی کلان این کشور داخل می‏شدند. خود او و برادران و خواهرانش، جزو کسانی بودند که بیشترین ثروت‏اندوزی شخصی را کردند. رضاخان در دوران شانزده، هفده ساله سلطنت خود، ثروت کلانی اندوخت. بدنیست بدانید که بعضی از شهرهای این کشور، به حسب سند، دربست متعلّق به رضاخان بود! مثلاً شهر فریمان تماماً ملک رضاخان بود! بهترین املاک و زمینهای این کشور، متعلّق به او بود. او به این چیزها و به جواهرات علاقه داشت. البته بچه‏هایش قدری مَشرب وسیعتری داشتند؛ هرگونه ثروتی را دوست می‏داشتند و جمع می‌کردند! بهترین دلیل هم این است که وقتی اینها از این کشور رفتند، میلیاردها دلار ثروتشان در بانکهای خارجی انباشته شده بود! شاید بدانید که ما بعد از انقلاب خواستیم که ثروت شاه را به ما برگردانند و البته طبیعی هم بود که جواب ندهند. آن وقت تخمینی که از مال مجموع این خانواده زده می‏شد، دهها میلیارد دلار بود! رفتند در جاهای مختلف دنیا مستقر گردیدند و همه‏شان جزو ثروتمندان شدند. این پولهای کلان را با زحمتکشی که به‏دست نیاورده بودند، کاسبی مشروع که نکرده بودند؛ اینها پولهایی بود که زراندوزیها و ثروت‏اندوزیهای غیرمشروع آن را به‏وجود آورده بود.

حکومت آنها تحمیلی و کودتایی بود. با کودتا سرِکار آمده بودند؛ هم رضاخان با کودتا سرِکار آمده بود، هم محمّدرضا با کودتا سرِکار آمد. حکومت کودتایی، معلوم است چطور حکومتی است: برمردم تحمیل بودند و از آراءِ مردم، عقاید مردم، دلبستگیهای مردم، فرهنگ مردم و درخواست و اراده آنها هیچ نشانی نبود. آنها برای آراءِ مردم، برای خواست مردم، برای عقاید مردم، برای دین مردم و برای فرهنگ مردم، هیچ احترامی قائل نبودند؛ هیچ رابطه صمیمی و دوستانه‏ای با مردم نداشتند. رابطه، رابطه خصمانه بود؛ رابطه ارباب و رعیّت بود؛ رابطه آقایی و نوکری بود؛ سلطنت بود دیگر! سلطنت و پادشاهی، معنایش همین است؛ یعنی حکومت مطلقه‏ای که هیچ تعهّدی در مقابل مردم ندارد.

۱۳/۱۱/۱۳۷۷

بیانات مقام معظم رهبری در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومین روز از دهه مبارکه‏ی فجر (روز انقلاب اسلامی و جوانان)

 

[در حکومت پهلوی] در حالیکه فقر و تنگدستی و گرسنگی و سطح پائین زندگی گلوی اکثریت ملت ایران را می‏فشرد، اسراف و ولخرجی و تجمل و زندگیهای افسانه‏وار و کاخهای شاه و خانواده و رجال درباری و فرماندهان نظامی‏اش از یکطرف و غارت منابع ملی بوسیله کمپانیهای بیگانه و دلالان داخلیشان از طرف دیگر روزبروز عرصه را بر مردم تنگتر می‌کرد.

۲۱/۱۱/۱۳۷۷

پیام به ملت ایران به مناسبت بیستمین سالگرد انقلاب اسلامی‏

 

[در دوره پهلوی] از لحاظ اجتماعی و وضعیت فقیر و غنی، کشور به‏شدّت مفلوک بود. هزاران، بلکه دهها هزار روستا در این کشور بود که برق و آبِ تصفیه شده و امثال اینها را نه دیده بودند، نه امیدش را داشتند! فقط به تهران و چند شهر بزرگ می‏رسیدند؛ آن هم به آن شکلی که همان روز تهران یکی از کثیف‏ترین و زشت‏ترین پایتختهای دنیا محسوب می‏شد! فقط به خودشان می‏رسیدند؛ هرجا خودشان جا پایی داشتند، آن‏جا فرودگاه هم بود، وسایل راحتی هم بود؛ اما آن‏جایی که مربوط به خودشان نبود، به‏کلّی رها شده بود! شکاف طبقاتی در اعلی‏ درجه خود بود

۹/۷/۱۳۷۸

بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‏های نماز جمعه تهران‏

 

[در روزگار بعثت] فقط در منطقه عربی نبود که جاهلیت حاکم بود. در دو امپراتوری عظیم آن روز ـ یعنی امپراتوری ایران ساسانی و امپراتوری روم ـ همین جاهلیت وجود داشت؛ در آن مناطق هم از عدالت خبری نبود؛ در آن مناطق هم تبعیض بود. در همین ایران، درس خواندن و معرفت آموختن، مخصوص به طبقاتی بود و عامه مردم حق نداشتند درس بخوانند. برده‏داری به بدترین شکلش، معامله با ضعفا به بدترین شکل، مسأله زن و حضور زنان در جامعه و معامله با زنان در زشت‏ترین و تحقیرآمیزترین شکل. همه‏جا جاهلیت بود؛ همه جا معرفت غریب بود.

۱۵/۸/۱۳۷۸

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار کارگزاران نظام به مناسبت سالروز بعثت پیامبر اکرم(ص)

 

عزّت فقط این نیست که انسان روی تخت سلطنت یا ریاست بنشیند. گاهی یک نفر بر تخت سلطنت نشسته است، به هزاران نفر هم با تکبّر فخرفروشی می‌کند و زور می‌گوید؛ اما درعین‏حال زبون و اسیر یک قدرت و یک مرکز دیگر است؛ اسیر تمایلات نفسانی خود است که البته اسرای سیاسی امروز دنیا به این آخری نمی‏رسند، چون اسیر قدرتها و اسیر مراکزند.

در همین کشورِ باعزّت و باعظمت، قبل از انقلاب حکومتی بر سرِ کار بود که افرادش تفرعن و تکبّر داشتند و برای خود جاه و جلال و جبروت قائل بودند و مردم بایستی در مقابلشان تعظیم می‌کردند و خم می‏شدند؛ اما همانها اسیر و زبون دیگران بودند! در همین تهران، هر وقت سفیر امریکا می‏خواست، می‏توانست با شاه ملاقات کند و هر مسأله‏ای را بر او دیکته کند و از او بخواهد و اگر او انجام نداد، به او تغیّر کند! ظاهرشان برای مردم و ضعفا، جلال و جبروت داشت؛ امّا زبون بودند.

۲۶/۱/۱۳۷۹

بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‏های نماز جمعه تهران‏

 

همین چند ماه قبل دو گزارش جداگانه از بوشهر و اصفهان به من رسید که به معنای حقیقی کلمه خواب را از چشم من ربود؛ هر دو هم مربوط به دستگاههای دولتی بود. گزارش اصفهان مربوط به محل سدّ است؛ مظهر فاصله و درّه بین وضع زندگی قشرهای فقیر و قشرهای دولتی. در آن‏جا خانه‏ها و ویلاهایی ساخته‏اند ـ البته بخش خصوصی هم هست، اما دولت هم در آن‏جا از این کارها کرده است ـ کنارشان هم مردم زندگی عادی‏ای ندارند؛ نان ندارند که شکمشان را سیر کنند؛ دروازه هم گذاشته‏اند که کسی حق ندارد از آن‏جا عبور کند و به آن طرف برود! در یکی از جزایر بوشهر هم همین اتفاق افتاده و مربوط به یک بخش دولتی است. اینها اصلاً قابل قبول نیست.

۵/۶/۱۳۸۰

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیأت دولت‏

 

تخلّفاتی که به من گزارش می‌شود، غالباً از شرکتهای وابسته است. اوایل ریاست جمهوری آقای خاتمی، گزارشی راجع به شرکتها به ایشان دادند، به من هم دادند. البته انتظار من این بوده و هست که نسبت به این مسائل تصمیم‏گیری شود. در بعضی از این شرکتها کارهایی صورت می‌گیرد؛ مثل خریدهای کلان، بدون توجیه اقتصادی؛ احداث ساختمان، حتّی همراه با تخلّف؛ سرمایه‏گذاری، بدون توجیه اقتصادی؛ سفرها و مأموریتهای خارج، بدون توجیه واقعی و بدون تخصّص لازم ـ برای یک کارِ بیخود و کم‏اهمیت، هیأتی را به خارج می‏فرستند ـ توزیع امکانات، غیرعادلانه و بدون توجیه؛ یک بار خودرو را به آنها می‏فروشند، یک بار خودروی دولتی به آنها می‌دهند؛ یک بار پول می‌دهند که خانه رهن کنند، یا خانه سازمانی به آنها می‌دهند، در حالی که خانه دارند؛ پرداختهای کلان و هدایا و جوایزِ بی‏مورد هم دیده می‌شود. یکی از کارهای بسیار بدی که می‏خواست رایج شود و خوشبختانه به نحوی جلوِ آن گرفته شد، مسأله هدایا بود. کسی می‌خواهد از مسئولیتی برود، هدایای فراوانی به او داده می‌شود! کسی که هدیه می‌دهد، از کجا می‌دهد؟ از جیب خودش؟ نه، از بیت‏المال. به چه مناسبت؟! این هدیه چیست؟!

استخدامهای بی‏ضابطه وابستگان و تنظیم اسناد صوری را هم به ما گزارش کرده‏اند. دفتر ارتباط مردمی ما این اسناد را به وزارت اطّلاعات فرستاد؛ جوابیه وزارت اطلاعات را هم برای من فرستادند. آنها در همه موارد اسناد را تصدیق کردند و گفتند درست همین‏طور است. باید برخورد شود؛ نگذارید اینها به قوّه قضایّیه برسد؛ خودتان با اینها در داخل دولت برخورد کنید. آن دستگاه مربوط به این شرکت، بی‏ملاحظه با اینها برخورد کند. آقا می‏آید جنسی را که متعلّق به این شرکت است، یک بار می‏فروشد، یک بار اجاره می‌دهد! این کار معنا ندارد؛ چرا؟! چون در فلان شرکت وابسته، چند نفر از خویشاوندانش هستند. این‏طور کارها اصلاً قابل قبول نیست؛ اینها با امانت و درستکاری، بسیار منافات دارد.

۵/۶/۱۳۸۰

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیأت دولت‏

 

سال ۴۴ یا ۴۵ در مشهد به دیدن دوستی رفته بودیم و تصادفاً یکی از نمایندگان مجلس شورای ملی آن روز هم به این جلسه آمده بود. دوره‏ی جوانی و پرشوری ما بود و از وابستگی و تسلط بیگانگان و این‏گونه مطالب حرفهایی زدیم؛ بی‏توجه به این‏که این آقا نماینده‏ی مجلس است. نماینده‏ی مجلسِ آن وقت ـ یعنی کسی که دربار لیست داده بود که ایشان باید نماینده‏ی فلان‏جا شود؛ آن وقت که انتخابات نبود ـ در جواب من یک مقدار با تفرعن و تکبر و اخم و تخم حرفهایی زد؛ از جمله این‏که گفت شما چه می‌گویید و به چه چیزی اعتراض می‌کنید؟ امروز اروپایی‏ها و غربی‏ها مثل نوکر دارند برای ما کار می‌کنند. ما نفت داریم، پول داریم، پول می‏دهیم و آنها کارگر مایند و مثل نوکر دارند برای ما کار می‌کنند! این، منطق یک نماینده‏ی مجلسِ آن روز است! دوره‏ی انحطاط که می‌گویم، یعنی این. فکر این بود که ما چرا تولید کنیم؟ چرا بسازیم؟ چرا یاد بگیریم؟ ما در خانه‏های خود مثل آقاها می‏نشینیم، برایمان می‏آورند و وسایل لازم را در اختیار ما می‌گذارند؛ ما هم پول نفت داریم، می‏دهیم و زندگی اشرافی می‌کنیم. این، منطق آن روزِ یک دولتمردِ در سطح بالا بود. فرهنگ حاکمِ آن روز بر دستگاه‏های اداره‏کننده‏ی کشور، همین بود.

۵/۱۲/۱۳۸۳

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از مهندسان و محققان فنی و صنعتی کشور

 

یک مسئله‏ی مهم، حفظ سرمایه‏های ملی است. بعضی از دوستان حالا به این ساخت و سازها و توسعه‏ی شهرهای بزرگ و بخصوص تهران اشاره کردند. از پانزده، شانزده سال قبل که این ساخت و سازهای اطراف تهران، به صورت یک حرکت سرطانی آغاز شد، ما همین‏طور مکرر شهردارها ـ همه‏ی شهردارهایی که در این مدت تا امروز آمده‏اند ـ را مورد خطاب قرار دادیم و به آنها دائم مطالبی را گفتیم. بعد به این نتیجه رسیدیم که فقط مسئله‏ی شهرداریها نیست. متصدیان منابع طبیعی اینجا تخلفات بزرگی کرده‏اند؛ منابع طبیعی را با سفارش و رفاقت و با ملاحظه و برای جلب حمایت این و آن، همین‏طور بی‏دریغ در اختیار اشخاص و گروهها و مسئولان و عمامه‏ای و غیرعمامه‏ای و نهادهای انقلابی و … قرار داده‏اند. یعنی یک ملاحظه و مصلحت کوتاه‏مدت را در نظر گرفته‏اند و دیگر نگاه نکرده‏اند. آدم وقتی به طرف شمال تهران و ارتفاعات می‌رود، واقعاً وحشت می‌کند؛ یک بخشهایی هست که بنده هر وقت میروم، با اینکه محیط حرکت و گردش و تحرک و ورزش است، با اعصاب ناراحت به خانه برمیگردم. هر دفعه میروم، می‏بینم باز یک کارهای جدیدی انجام گرفته است. این دولت به طور جدی مسئول است؛ هم وزارت مسکن، هم وزارت کشاورزی ـ که منابع طبیعی را در اختیار دارد ـ هم بقیه‏ی دستگاهها و هم از جمله وزارت کشور و شهرداریها. نباید بگذارید این اتفاق بیفتد؛ دارد همه جا اتفاق می‏افتد. انسان در شهرهای مختلف می‏بیند؛ تهران که جلوی چشم ماست و من به طور متوالی می‏بینم؛ بعضی جاهای دیگر هم که رفته‏ایم، همین‏طور است. نگذارید این سرمایه‏های ملی را این‏طوری ضایع کنند.

۶/۶/۱۳۸۵

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی‏ در دیدار با رئیس جمهور و اعضای هیئت دولت

 

یک روزی بود که مسئولانِ در سطح بالا، در تهران اساسی‏ترین هدفشان، پُرکردن کیسه‏های خود و راضی کردن اربابان خارجی و امریکایی و صهیونیستشان بود. خود را وظیفه‏مند نمی‏دانستند که مشکلات ملت و کشور را هدف خودشان قرار بدهند. اگر یک شهری یک عنصر با نفوذی در دستگاه حاکمه می‏داشت، به قدر نفوذ خود، برای شهر خود ـ آن هم غالباً برای منافع شخصی ـ امکانات دولتی را جلب می‌کرد. اگر شهری یک پارتی با نفوذ در دستگاههای تصمیم‏گیری نداشت، از همه چیز محروم می‏ماند. بسیاری از مردم ما و بسیاری از شهرهای ما در دوران طاغوت، قربانی این تبعیض و این نظام غلط و طاغوتی شدند.

۱۹/۸/۱۳۸۵

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی‏ در دیدار مردم دامغان

 

ما میراث‏برِ دوران طولانی تسلط طواغیت بر این کشور هستیم. روی همه چیزِ ما اثر گذاشته‏اند. روی فرهنگ ما، روی ذهنیات ما، باورهای ما، روی منابع ما، روی جغرافیای ما، روی موقعیت بین‏المللی ما، روی ایجاد اختلاف طبقاتی؛ در همه چیز اثر منفی گذاشته‏اند. سالهای متمادی در این کشور، اساس حکومت بر پرورش دادن اشراف و نخبگان مالی و پولی و یا نخبگان فامیلی بوده است؛ مملکت را مال خودشان و ملک خودشان میدانستند و برای مردم معمولی ـ یعنی اکثریت قاطع مردم ـ اصلاً حقی قائل نبودند؛ هم در دوره‏ی قاجاریه این جور بود، هم در دوره‏ی پهلوی این‏جور بود؛ واقعاً هیچ حقی برای مردم قائل نبودند و اگر هم چیزی به زبان می‏آوردند، به عنوان ظاهرسازی، به عنوان تبلیغات بود؛ لکن کاملاً معلوم میشد که دید آنها نسبت به مردم چیست.

۹/۴/۱۳۸۶

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی‏ در دیدار رئیس‏جمهور، مسئولان و کارگزاران نظام‏

 

اگر به تاریخ کشورمان از هزارها سال پیش تا امروز نگاه کنید ـ از آن وقتی که تاریخ مدون داریم ـ می‏بینید حکومت فردی مطلقه‏ی دیکتاتوری، حکومت یک جمع معدود با ریاست یک فرد بر عامه‏ی مردم، بدون اینکه عامه‏ی مردم اندک اختیاری در اداره‏ی این کشور داشته باشند، داشته‏ایم. این، تاریخ ماست. سلطنتهای ما، همه از این قبیل بوده‏اند. آن پادشاهانی که ما آنها را احترامشان هم می‌کنیم؛ پادشاهان مقتدر غزنوی، سلجوقی، بعد بیائید تا برسید به دوران صفویه؛ شاه عباس، شاه اسماعیل، شاه طهماسب، آنها هم همینجور بودند. اینها پادشاهان خوب مایند؛ اما همین پادشاهان خوب، چه جوری این مملکت را اداره کردند؟ سجلّ و شناسنامه‏ی این مملکت از لحاظ اداره‏ی حکومتی چیست؟ این است: یک نفر در رأس، همه مطیع او. و این مجموعه، اداره کننده‏ی کل سرنوشت این کشور هستند و آحاد مردم هیچ تأثیری ندارند و مملکت مال اینهاست.

پادشاه به وزرای خودش میگفت: نوکران من! نوکرش هم بودند. واقعش هم همین بود. ناصرالدین شاه و محمدشاه و فتحعلی‏شاه و بقیه و بعدی‏ها، حتی به وزراشان، به صدر اعظمشان میگفتند: شما نوکر خوبی هستید! فرهنگ سیاسی در کشور این بود. وقتی که نخست‏وزیر و وزیر، نوکر شاه‏اند، رئیس فلان اداره، گفت:

جائی که شتر بود به یک غاز

خر، قیمت واقعی ندارد!

مردم هم که مثل «هباء منبثا»؛ هیچ. مملکت متعلق به یک جمع معدود و در حقیقت متعلق به یک فرد بود. این تاریخ ماست.

۳۱/۶/۱۳۸۶

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی‏ در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام‏

 

من فراموش نمی‌کنم؛ بر حسب تصادف، سالها پیش از پیروزی انقلاب منزل دوستی رفته بودیم ـ اهل یکی از شهرستانهای شمال کشور بود، آمده بود مشهد، ما رفتیم دیدنش ـ نماینده‏ی آن شهر در مجلس شورای ملی آن روز هم اتفاقاً مشهد بود و او هم آمده بود دیدن این شخص. تصادفاً ما با یک نماینده‏ی مجلس یک ساعتی همنشین شدیم. ما آن وقت جوان بودیم، مثل حالای شماها ـ که هر چه دلتان می‌خواهد، میگوئید ـ ما هم ملاحظه‏ی جوانب قضیه را نمی‌کردیم. بنده شروع کردم انتقاد از دستگاه، و همان حرفهائی که آن وقتها در ذهن ما بود، گفتیم. او نماینده‏ی مجلس شاه بود، به او برخورد؛ لذا بنا کرد با ما مجادله کردن. از جمله‏ی حرفهائی که من به او زدم، این بود که گفتم: آقا مملکت را راکد نگه داشته‏اید؛ همه‏اش واردات، همه‏اش واردات، همه‏اش مصنوعات دیگران؛ پس خود ما چرا کاری نمی‌کنیم؟ جوابی که او داد، جالب است، که شما بدانید طرز فکرها چه بود. گفت: آقا بهتر، بهتر! اروپائی‏ها مثل نوکر برای ما کار کنند، ما از نتیجه‏ی کارکرد آنها استفاده کنیم! ببینید چطور این زهر [خودباختگی] را گاهی تا اعماق جان آحاد یک ملت و نخبگان یک ملت نفوذ می‌دهند که اینطوری صحبت می‌کنند.

۱۳/۱۰/۱۳۸۶

بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان دانشگاه‏های استان یزد

 

همان رضاخانی که بخصوص در نیمه‏ی دوم سلطنتش آنجور با مردم خود با خشونت رفتار کرده بود ـ که مردم جرئت نفس کشیدن نداشتند؛ توی خانه‏های خودشان پدر به فرزند و فرزند به پدر اعتماد نمی‌کرد ـ در مقابل یک پیغام ساده‏ی انگلیسی‏ها که گفتند «باید از سلطنت کناره بگیری»، مثل موشِ مرده از سلطنت کناره گرفت و از کشور خارج شد! همین طور محمد رضای پهلوی؛ محمد رضای پهلوی در سالهای دهه‏ی چهل و دهه‏ی پنجاه شدیدترین فشارها را بر این ملت و بر مبارزان و بر آزادیخواهان ـ خشن؛ بدون اندک ملاحظه‏ای از مردم ـ وارد کرد؛ اما همین آدم در مقابل سفیر آمریکا و سفیر انگلیس خشوع و خضوع می‌کرد و از آنها حرف می‌شنفت! ناراحت هم بود، اما مجبور بود.

۲۲/۲/۱۳۸۸

بیانات در جمع مردم استان کردستان‏ در میدان آزادی سنندج‏