کاخنشینان
نمونههایی از اشرافیگری در تاریخ ایران
در دستگاههای دیگر دنیا، یک وزیر، یا وزیر است، یا مطرود و معدوم. یک وزیر، از یک خاندان اشرافی جدا میگردد و میآید وزیر میشود. در گذشته، در ایران هم همینطور بود. وزرا و رجال دوران پهلوی، غالباً بازماندگان دورهی قاجار بودند. رژیم عوض شده بود، اما اینها فرزندان همانها بودند. یعنی بازماندگان همان خاندانهای دوران قاجار، در دوران پهلوی باز امور در دستشان بود.
۷/۳/۱۳۶۹
سخنرانی در دیدار با ائمهی جمعهی سراسر کشور
من [در زمان تبعید] در بلوچستان وضعیتی را دیدم که حقیقتاً قابل توصیف نیست؛ یعنی اگر کسی توصیف کند، شما باور نخواهید کرد؛ یعنی اینقدر با حالا فاصله دارد. یک عده در آنجا از همه جهت در نهایت راحتی و آسایش زندگی میکردند؛ در ایرانشهر، مثل اعیان تهران زندگی میکردند! در فنّوج و اسپکّه و آن دوردستهایی که پای آدمهای معمولی به آنجا نمیرسید، اینها در وضعیت اشرافی زندگی میکردند! در همان شهرها مردمی بودند که اولیات زندگی برایشان وجود نداشت؛ یعنی فقر به معنای تلخ و سیاه، مسألهی آنوقت در آنجا بود؛ نه جادهیی، نه آبی، نه برقی، نه در تابستان وسیلهی خنککنندهیی. مردم آنجا اینطور محروم شدند.
۲۷/۸/۱۳۷۰
بیانات در دیدار با روحانیون دفتر نمایندگی ولیفقیه در امور اهل سنت سیستان و بلوچستان
من همیشه در صحبتهایم گفتهام که خدا سردمداران رژیم قاجاریه و رژیم پهلوی را لعنت کند. پهلویها در این پنجاه سال قبل از انقلاب، بلایی بر سر کشور آوردند که قابل توصیف نیست؛ قبل از آنها هم پادشاهان سلسلهی منحوس قاجاریه بودند که با کشور ما و ملت ما چه کردند؛ قدرتمندانی که هرچه بود، برای خوردن و استفادهی خودشان و برای دوروبریهای خودشان و کاخنشینان تهران میخواستند؛ یادشان نبود که شهرها و روستاهای محرومی هم در ایران هست. این کشور آباد و بااستعداد و پهناوری که میتواند دو برابر جمعیت فعلی ایران را هم بخوبی اداره کند ـ با این همه زمین و امکانات و معدن و آب و غیرذلک ـ همینطور آن را رها کرده بودند و به ویرانی انداخته بودند.
۱۳/۱۰/۱۳۷۰
سخنرانی در جمع کثیری از مردم بخش دلوار و روستاهای تابعه
در دوران ستمشاهی نگاه نمیکردند که مردم چه میخواهند و چه لازم دارند. نگاه میکردند که رفقای خودشان، نوکران خودشان و خوانین منطقه، چه لازم دارند و چه میخواهند. مردم را قربانی خانها میکردند. نتیجه این شد که از قِبَلِ این استان [چهارمحال و بختیاری] و این مردم محروم و نجیب و صبور و بااستعداد، جیبهایی پُر شد و خانها و خانزادهها عیّاشیها کردند؛ اما جوانان این استان محروم ماندند. در و پیکراین استان، محروم ماند. کوه و بیابان این استان، دستنخورده ماند.
۱۵/۷/۱۳۷۱
بیانات مقام معظم رهبری در جمع مردم چهارمحال و بختیاری، در استادیوم ورزشی شهرکرد
آن ظلمها، آن زورگوییها، آن از بالا حقوق افراد جامعه را غصب کردنها، آن مالاندوزیهای قدرتمندان ـ که آن کسی که در رأس قدرت قرار داشت، از همه مردمِ کشور ثروتمندتر بود ـ امری عادّی نبود. سلاطین قاجار، سلاطین پهلوی ـ از قبلیها ما درست خبر نداریم و کاری هم با آنها نداریم ـ آن کسانی که در رأس حکومت بودند و آن کسی که به عنوان پادشاه در این کشور زندگی میکرد و رئیس کشور بود، از همه افراد ملت ثروتمندتر بودند. این، از کجاست؟ مگر جز با ظلم، چنین چیزی ممکن است؟ اموال مردم را میگرفتند. رضاخان هرجا ملک خوبی بود، هرجا چیز چشمگیری بود، هرجا عمارت زیبایی بود، دست میگذاشت و ثروت انبوه عظیمی برای خودش درست میکرد و چقدر از مناطق کشور را که یکجا دست گذاشت و آن را متعلّق به خودش کرد! بازماندگان او هم همینطور بودند. در رأس قدرت، بیعدالتی مطلق بود. هرچه از رأس قدرت پایینتر میآمدیم، این بیعدالتی هم پایینتر میآمد و گسترش پیدا میکرد. هر کس در آن نظام دستش میرسید که به دیگری ظلم کند، ظلم میکرد. جلوگیری هم نداشت.جلوداری هم نبود. آن نظامها، اینگونه بودند.
۱/۱/۱۳۷۶
بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع بزرگ مردم در صحن امام خمینی(ره) مشهد مقدّس رضوی
آل احمد در همین کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران» میگوید: روشنفکران ایرانی ما ـ به نظرم چنین تعبیری دارد ـ دست خودشان را با خون پانزده خرداد شستند! یعنی لب تر نکردند! همین روشنفکران معروف؛ همینهایی که شعر میگفتند، قصّه مینوشتند، مقاله مینوشتند، تحلیل سیاسی میکردند؛ همینهایی که داعیه رهبری مردم را داشتند؛ همینهایی که عقیده داشتند در هر قضیه از قضایای اجتماعی، وقتی آنها در یک روزنامه یا یک مقاله اظهارنظری میکنند، همه باید قبول کنند، اینها سکوت کردند! این قدر اینها از متن مردم دور بودند و این دوری همچنان ادامه پیدا کرد.
گاهی نشانههای خیلی کوچکی از آنها پیدا میشد؛ اما وقتی که دستگاه یک تشر میزد، برمیگشتند میرفتند! یکی از نمونههای جالبش، آدم معروفی بود که چند سالی است فوت شده است ـ حالا نمیخواهم اسمش را بیاورم؛ کتابش را میگویم؛ هر کس فهمید، که فهمید ـ این شخص، قبل از انقلاب نمایشنامهای به نام: «آ باکلاه، آ بیکلاه» نوشته بود. آن وقتها ما این نمایشنامه را خواندیم. او نقش روشنفکر را در این نمایشنامه مشخّص کرده بود. در آن بیان سمبلیک، منظور از «آ بیکلاه» انگلیسیها بودند و منظور از «آ باکلاه» امریکاییها! در پرده اوّل، نمایشنامه نشاندهنده دوره نفوذ انگلیسیها بود و در پرده دوم، نشاندهنده دوره نفوذ امریکاییها و در هر دو دوره، قشرهای مردم به حسب موقعیت خودشان، حرکت و تلاش دارند؛ اما روشنفکر ـ که در آن نمایشنامه «آقای بالای ایوان» نام دارد ـ بهکل برکنار میماند! میبیند، احیاناً کلمهای هم میگوید، اما مطلقاً خطر نمیکند و وارد نمیشود. این نمایشنامه را آن آقا نوشت. من همان وقت در مشهد بعد از نماز برای دانشجویان و جوانان صحبت میکردم؛ این کتاب به دست ما رسید، من گفتم که خود این آقای نویسنده کتاب هم، همان «آقای بالای ایوان» است! در حقیقت خودش را تصویر و توصیف کرده است؛ بهکلّی برکنار!
بنابراین، بدترین کاری که ممکن بود یک مجموعه روشنفکری در ایران بکند، کارهایی بود که روشنفکران ما در دوره پانزده ساله نهضت اسلامی انجام دادند؛ بهکل کنار رفتند! نتیجه هم معلوم شد: مردم مطلقاً از آنها بریدند. البته تا حدودی، تعداد خیلی معدودی وسط میدان بودند. از جمله خود مرحوم آل احمد بود. حتّی شاگردان و دوستان و علاقهمندانش وارد این میدان نشدند؛ خیلی دورادور حرکتی کردند.
زندانها از مردم، از روحانیون، از دانشجویان، از طلبهها، از آحاد مردم، از کارگر و از کاسب پُر بود. تمام طول این سالهای متمادی، بیشترین تعداد زندانیان را، زندانیان مربوط به نهضت امام تشکیل میدادند؛ چون تلاششان، تلاشی بود که دستگاه را به ستوه میآورد. این چهرههای معروفی که همه میشناسید، زندان رفتند و ساعتهای متمادی زیر شکنجه فریاد کشیدند؛ اما آن آقایان نه!
۲۲/۲/۱۳۷۷
بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان دانشگاه تهران
کشوری که انقلاب و امام و این ملت، از دست رژیم وابسته و فاسد پهلوی تحویل گرفته بودند، یک ویرانه به تمام معنا بود. آبادانی و ثروت و ظواهر و رنگ و روغنها مربوط به شهرهای بزرگ بود؛ آن هم تا حدّی که به منافع عناصر اصلی آن رژیم ارتباط پیدا میکرد. روستاها خراب، بدون جاده و راه، بدون آب، بدون برق، بدون امکانات و بدون کار تولیدی به درد بخور؛ شهرها دچار انواع و اقسام اشکالات و اوضاع کشور، کلاً نابسامان.
۱۵/۷/۱۳۷۷
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از جهادگران جهاد سازندگی
خود شاه و خانواده او در بیشتر معاملات اقتصادی کلان این کشور داخل میشدند. خود او و برادران و خواهرانش، جزو کسانی بودند که بیشترین ثروتاندوزی شخصی را کردند. رضاخان در دوران شانزده، هفده ساله سلطنت خود، ثروت کلانی اندوخت. بدنیست بدانید که بعضی از شهرهای این کشور، به حسب سند، دربست متعلّق به رضاخان بود! مثلاً شهر فریمان تماماً ملک رضاخان بود! بهترین املاک و زمینهای این کشور، متعلّق به او بود. او به این چیزها و به جواهرات علاقه داشت. البته بچههایش قدری مَشرب وسیعتری داشتند؛ هرگونه ثروتی را دوست میداشتند و جمع میکردند! بهترین دلیل هم این است که وقتی اینها از این کشور رفتند، میلیاردها دلار ثروتشان در بانکهای خارجی انباشته شده بود! شاید بدانید که ما بعد از انقلاب خواستیم که ثروت شاه را به ما برگردانند و البته طبیعی هم بود که جواب ندهند. آن وقت تخمینی که از مال مجموع این خانواده زده میشد، دهها میلیارد دلار بود! رفتند در جاهای مختلف دنیا مستقر گردیدند و همهشان جزو ثروتمندان شدند. این پولهای کلان را با زحمتکشی که بهدست نیاورده بودند، کاسبی مشروع که نکرده بودند؛ اینها پولهایی بود که زراندوزیها و ثروتاندوزیهای غیرمشروع آن را بهوجود آورده بود.
حکومت آنها تحمیلی و کودتایی بود. با کودتا سرِکار آمده بودند؛ هم رضاخان با کودتا سرِکار آمده بود، هم محمّدرضا با کودتا سرِکار آمد. حکومت کودتایی، معلوم است چطور حکومتی است: برمردم تحمیل بودند و از آراءِ مردم، عقاید مردم، دلبستگیهای مردم، فرهنگ مردم و درخواست و اراده آنها هیچ نشانی نبود. آنها برای آراءِ مردم، برای خواست مردم، برای عقاید مردم، برای دین مردم و برای فرهنگ مردم، هیچ احترامی قائل نبودند؛ هیچ رابطه صمیمی و دوستانهای با مردم نداشتند. رابطه، رابطه خصمانه بود؛ رابطه ارباب و رعیّت بود؛ رابطه آقایی و نوکری بود؛ سلطنت بود دیگر! سلطنت و پادشاهی، معنایش همین است؛ یعنی حکومت مطلقهای که هیچ تعهّدی در مقابل مردم ندارد.
۱۳/۱۱/۱۳۷۷
بیانات مقام معظم رهبری در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومین روز از دهه مبارکهی فجر (روز انقلاب اسلامی و جوانان)
[در حکومت پهلوی] در حالیکه فقر و تنگدستی و گرسنگی و سطح پائین زندگی گلوی اکثریت ملت ایران را میفشرد، اسراف و ولخرجی و تجمل و زندگیهای افسانهوار و کاخهای شاه و خانواده و رجال درباری و فرماندهان نظامیاش از یکطرف و غارت منابع ملی بوسیله کمپانیهای بیگانه و دلالان داخلیشان از طرف دیگر روزبروز عرصه را بر مردم تنگتر میکرد.
۲۱/۱۱/۱۳۷۷
پیام به ملت ایران به مناسبت بیستمین سالگرد انقلاب اسلامی
[در دوره پهلوی] از لحاظ اجتماعی و وضعیت فقیر و غنی، کشور بهشدّت مفلوک بود. هزاران، بلکه دهها هزار روستا در این کشور بود که برق و آبِ تصفیه شده و امثال اینها را نه دیده بودند، نه امیدش را داشتند! فقط به تهران و چند شهر بزرگ میرسیدند؛ آن هم به آن شکلی که همان روز تهران یکی از کثیفترین و زشتترین پایتختهای دنیا محسوب میشد! فقط به خودشان میرسیدند؛ هرجا خودشان جا پایی داشتند، آنجا فرودگاه هم بود، وسایل راحتی هم بود؛ اما آنجایی که مربوط به خودشان نبود، بهکلّی رها شده بود! شکاف طبقاتی در اعلی درجه خود بود
۹/۷/۱۳۷۸
بیانات مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعه تهران
[در روزگار بعثت] فقط در منطقه عربی نبود که جاهلیت حاکم بود. در دو امپراتوری عظیم آن روز ـ یعنی امپراتوری ایران ساسانی و امپراتوری روم ـ همین جاهلیت وجود داشت؛ در آن مناطق هم از عدالت خبری نبود؛ در آن مناطق هم تبعیض بود. در همین ایران، درس خواندن و معرفت آموختن، مخصوص به طبقاتی بود و عامه مردم حق نداشتند درس بخوانند. بردهداری به بدترین شکلش، معامله با ضعفا به بدترین شکل، مسأله زن و حضور زنان در جامعه و معامله با زنان در زشتترین و تحقیرآمیزترین شکل. همهجا جاهلیت بود؛ همه جا معرفت غریب بود.
۱۵/۸/۱۳۷۸
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار کارگزاران نظام به مناسبت سالروز بعثت پیامبر اکرم(ص)
عزّت فقط این نیست که انسان روی تخت سلطنت یا ریاست بنشیند. گاهی یک نفر بر تخت سلطنت نشسته است، به هزاران نفر هم با تکبّر فخرفروشی میکند و زور میگوید؛ اما درعینحال زبون و اسیر یک قدرت و یک مرکز دیگر است؛ اسیر تمایلات نفسانی خود است که البته اسرای سیاسی امروز دنیا به این آخری نمیرسند، چون اسیر قدرتها و اسیر مراکزند.
در همین کشورِ باعزّت و باعظمت، قبل از انقلاب حکومتی بر سرِ کار بود که افرادش تفرعن و تکبّر داشتند و برای خود جاه و جلال و جبروت قائل بودند و مردم بایستی در مقابلشان تعظیم میکردند و خم میشدند؛ اما همانها اسیر و زبون دیگران بودند! در همین تهران، هر وقت سفیر امریکا میخواست، میتوانست با شاه ملاقات کند و هر مسألهای را بر او دیکته کند و از او بخواهد و اگر او انجام نداد، به او تغیّر کند! ظاهرشان برای مردم و ضعفا، جلال و جبروت داشت؛ امّا زبون بودند.
۲۶/۱/۱۳۷۹
بیانات مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعه تهران
همین چند ماه قبل دو گزارش جداگانه از بوشهر و اصفهان به من رسید که به معنای حقیقی کلمه خواب را از چشم من ربود؛ هر دو هم مربوط به دستگاههای دولتی بود. گزارش اصفهان مربوط به محل سدّ است؛ مظهر فاصله و درّه بین وضع زندگی قشرهای فقیر و قشرهای دولتی. در آنجا خانهها و ویلاهایی ساختهاند ـ البته بخش خصوصی هم هست، اما دولت هم در آنجا از این کارها کرده است ـ کنارشان هم مردم زندگی عادیای ندارند؛ نان ندارند که شکمشان را سیر کنند؛ دروازه هم گذاشتهاند که کسی حق ندارد از آنجا عبور کند و به آن طرف برود! در یکی از جزایر بوشهر هم همین اتفاق افتاده و مربوط به یک بخش دولتی است. اینها اصلاً قابل قبول نیست.
۵/۶/۱۳۸۰
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیأت دولت
تخلّفاتی که به من گزارش میشود، غالباً از شرکتهای وابسته است. اوایل ریاست جمهوری آقای خاتمی، گزارشی راجع به شرکتها به ایشان دادند، به من هم دادند. البته انتظار من این بوده و هست که نسبت به این مسائل تصمیمگیری شود. در بعضی از این شرکتها کارهایی صورت میگیرد؛ مثل خریدهای کلان، بدون توجیه اقتصادی؛ احداث ساختمان، حتّی همراه با تخلّف؛ سرمایهگذاری، بدون توجیه اقتصادی؛ سفرها و مأموریتهای خارج، بدون توجیه واقعی و بدون تخصّص لازم ـ برای یک کارِ بیخود و کماهمیت، هیأتی را به خارج میفرستند ـ توزیع امکانات، غیرعادلانه و بدون توجیه؛ یک بار خودرو را به آنها میفروشند، یک بار خودروی دولتی به آنها میدهند؛ یک بار پول میدهند که خانه رهن کنند، یا خانه سازمانی به آنها میدهند، در حالی که خانه دارند؛ پرداختهای کلان و هدایا و جوایزِ بیمورد هم دیده میشود. یکی از کارهای بسیار بدی که میخواست رایج شود و خوشبختانه به نحوی جلوِ آن گرفته شد، مسأله هدایا بود. کسی میخواهد از مسئولیتی برود، هدایای فراوانی به او داده میشود! کسی که هدیه میدهد، از کجا میدهد؟ از جیب خودش؟ نه، از بیتالمال. به چه مناسبت؟! این هدیه چیست؟!
استخدامهای بیضابطه وابستگان و تنظیم اسناد صوری را هم به ما گزارش کردهاند. دفتر ارتباط مردمی ما این اسناد را به وزارت اطّلاعات فرستاد؛ جوابیه وزارت اطلاعات را هم برای من فرستادند. آنها در همه موارد اسناد را تصدیق کردند و گفتند درست همینطور است. باید برخورد شود؛ نگذارید اینها به قوّه قضایّیه برسد؛ خودتان با اینها در داخل دولت برخورد کنید. آن دستگاه مربوط به این شرکت، بیملاحظه با اینها برخورد کند. آقا میآید جنسی را که متعلّق به این شرکت است، یک بار میفروشد، یک بار اجاره میدهد! این کار معنا ندارد؛ چرا؟! چون در فلان شرکت وابسته، چند نفر از خویشاوندانش هستند. اینطور کارها اصلاً قابل قبول نیست؛ اینها با امانت و درستکاری، بسیار منافات دارد.
۵/۶/۱۳۸۰
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیأت دولت
سال ۴۴ یا ۴۵ در مشهد به دیدن دوستی رفته بودیم و تصادفاً یکی از نمایندگان مجلس شورای ملی آن روز هم به این جلسه آمده بود. دورهی جوانی و پرشوری ما بود و از وابستگی و تسلط بیگانگان و اینگونه مطالب حرفهایی زدیم؛ بیتوجه به اینکه این آقا نمایندهی مجلس است. نمایندهی مجلسِ آن وقت ـ یعنی کسی که دربار لیست داده بود که ایشان باید نمایندهی فلانجا شود؛ آن وقت که انتخابات نبود ـ در جواب من یک مقدار با تفرعن و تکبر و اخم و تخم حرفهایی زد؛ از جمله اینکه گفت شما چه میگویید و به چه چیزی اعتراض میکنید؟ امروز اروپاییها و غربیها مثل نوکر دارند برای ما کار میکنند. ما نفت داریم، پول داریم، پول میدهیم و آنها کارگر مایند و مثل نوکر دارند برای ما کار میکنند! این، منطق یک نمایندهی مجلسِ آن روز است! دورهی انحطاط که میگویم، یعنی این. فکر این بود که ما چرا تولید کنیم؟ چرا بسازیم؟ چرا یاد بگیریم؟ ما در خانههای خود مثل آقاها مینشینیم، برایمان میآورند و وسایل لازم را در اختیار ما میگذارند؛ ما هم پول نفت داریم، میدهیم و زندگی اشرافی میکنیم. این، منطق آن روزِ یک دولتمردِ در سطح بالا بود. فرهنگ حاکمِ آن روز بر دستگاههای ادارهکنندهی کشور، همین بود.
۵/۱۲/۱۳۸۳
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از مهندسان و محققان فنی و صنعتی کشور
یک مسئلهی مهم، حفظ سرمایههای ملی است. بعضی از دوستان حالا به این ساخت و سازها و توسعهی شهرهای بزرگ و بخصوص تهران اشاره کردند. از پانزده، شانزده سال قبل که این ساخت و سازهای اطراف تهران، به صورت یک حرکت سرطانی آغاز شد، ما همینطور مکرر شهردارها ـ همهی شهردارهایی که در این مدت تا امروز آمدهاند ـ را مورد خطاب قرار دادیم و به آنها دائم مطالبی را گفتیم. بعد به این نتیجه رسیدیم که فقط مسئلهی شهرداریها نیست. متصدیان منابع طبیعی اینجا تخلفات بزرگی کردهاند؛ منابع طبیعی را با سفارش و رفاقت و با ملاحظه و برای جلب حمایت این و آن، همینطور بیدریغ در اختیار اشخاص و گروهها و مسئولان و عمامهای و غیرعمامهای و نهادهای انقلابی و … قرار دادهاند. یعنی یک ملاحظه و مصلحت کوتاهمدت را در نظر گرفتهاند و دیگر نگاه نکردهاند. آدم وقتی به طرف شمال تهران و ارتفاعات میرود، واقعاً وحشت میکند؛ یک بخشهایی هست که بنده هر وقت میروم، با اینکه محیط حرکت و گردش و تحرک و ورزش است، با اعصاب ناراحت به خانه برمیگردم. هر دفعه میروم، میبینم باز یک کارهای جدیدی انجام گرفته است. این دولت به طور جدی مسئول است؛ هم وزارت مسکن، هم وزارت کشاورزی ـ که منابع طبیعی را در اختیار دارد ـ هم بقیهی دستگاهها و هم از جمله وزارت کشور و شهرداریها. نباید بگذارید این اتفاق بیفتد؛ دارد همه جا اتفاق میافتد. انسان در شهرهای مختلف میبیند؛ تهران که جلوی چشم ماست و من به طور متوالی میبینم؛ بعضی جاهای دیگر هم که رفتهایم، همینطور است. نگذارید این سرمایههای ملی را اینطوری ضایع کنند.
۶/۶/۱۳۸۵
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با رئیس جمهور و اعضای هیئت دولت
یک روزی بود که مسئولانِ در سطح بالا، در تهران اساسیترین هدفشان، پُرکردن کیسههای خود و راضی کردن اربابان خارجی و امریکایی و صهیونیستشان بود. خود را وظیفهمند نمیدانستند که مشکلات ملت و کشور را هدف خودشان قرار بدهند. اگر یک شهری یک عنصر با نفوذی در دستگاه حاکمه میداشت، به قدر نفوذ خود، برای شهر خود ـ آن هم غالباً برای منافع شخصی ـ امکانات دولتی را جلب میکرد. اگر شهری یک پارتی با نفوذ در دستگاههای تصمیمگیری نداشت، از همه چیز محروم میماند. بسیاری از مردم ما و بسیاری از شهرهای ما در دوران طاغوت، قربانی این تبعیض و این نظام غلط و طاغوتی شدند.
۱۹/۸/۱۳۸۵
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مردم دامغان
ما میراثبرِ دوران طولانی تسلط طواغیت بر این کشور هستیم. روی همه چیزِ ما اثر گذاشتهاند. روی فرهنگ ما، روی ذهنیات ما، باورهای ما، روی منابع ما، روی جغرافیای ما، روی موقعیت بینالمللی ما، روی ایجاد اختلاف طبقاتی؛ در همه چیز اثر منفی گذاشتهاند. سالهای متمادی در این کشور، اساس حکومت بر پرورش دادن اشراف و نخبگان مالی و پولی و یا نخبگان فامیلی بوده است؛ مملکت را مال خودشان و ملک خودشان میدانستند و برای مردم معمولی ـ یعنی اکثریت قاطع مردم ـ اصلاً حقی قائل نبودند؛ هم در دورهی قاجاریه این جور بود، هم در دورهی پهلوی اینجور بود؛ واقعاً هیچ حقی برای مردم قائل نبودند و اگر هم چیزی به زبان میآوردند، به عنوان ظاهرسازی، به عنوان تبلیغات بود؛ لکن کاملاً معلوم میشد که دید آنها نسبت به مردم چیست.
۹/۴/۱۳۸۶
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیسجمهور، مسئولان و کارگزاران نظام
اگر به تاریخ کشورمان از هزارها سال پیش تا امروز نگاه کنید ـ از آن وقتی که تاریخ مدون داریم ـ میبینید حکومت فردی مطلقهی دیکتاتوری، حکومت یک جمع معدود با ریاست یک فرد بر عامهی مردم، بدون اینکه عامهی مردم اندک اختیاری در ادارهی این کشور داشته باشند، داشتهایم. این، تاریخ ماست. سلطنتهای ما، همه از این قبیل بودهاند. آن پادشاهانی که ما آنها را احترامشان هم میکنیم؛ پادشاهان مقتدر غزنوی، سلجوقی، بعد بیائید تا برسید به دوران صفویه؛ شاه عباس، شاه اسماعیل، شاه طهماسب، آنها هم همینجور بودند. اینها پادشاهان خوب مایند؛ اما همین پادشاهان خوب، چه جوری این مملکت را اداره کردند؟ سجلّ و شناسنامهی این مملکت از لحاظ ادارهی حکومتی چیست؟ این است: یک نفر در رأس، همه مطیع او. و این مجموعه، اداره کنندهی کل سرنوشت این کشور هستند و آحاد مردم هیچ تأثیری ندارند و مملکت مال اینهاست.
پادشاه به وزرای خودش میگفت: نوکران من! نوکرش هم بودند. واقعش هم همین بود. ناصرالدین شاه و محمدشاه و فتحعلیشاه و بقیه و بعدیها، حتی به وزراشان، به صدر اعظمشان میگفتند: شما نوکر خوبی هستید! فرهنگ سیاسی در کشور این بود. وقتی که نخستوزیر و وزیر، نوکر شاهاند، رئیس فلان اداره، گفت:
جائی که شتر بود به یک غاز
خر، قیمت واقعی ندارد!
مردم هم که مثل «هباء منبثا»؛ هیچ. مملکت متعلق به یک جمع معدود و در حقیقت متعلق به یک فرد بود. این تاریخ ماست.
۳۱/۶/۱۳۸۶
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام
من فراموش نمیکنم؛ بر حسب تصادف، سالها پیش از پیروزی انقلاب منزل دوستی رفته بودیم ـ اهل یکی از شهرستانهای شمال کشور بود، آمده بود مشهد، ما رفتیم دیدنش ـ نمایندهی آن شهر در مجلس شورای ملی آن روز هم اتفاقاً مشهد بود و او هم آمده بود دیدن این شخص. تصادفاً ما با یک نمایندهی مجلس یک ساعتی همنشین شدیم. ما آن وقت جوان بودیم، مثل حالای شماها ـ که هر چه دلتان میخواهد، میگوئید ـ ما هم ملاحظهی جوانب قضیه را نمیکردیم. بنده شروع کردم انتقاد از دستگاه، و همان حرفهائی که آن وقتها در ذهن ما بود، گفتیم. او نمایندهی مجلس شاه بود، به او برخورد؛ لذا بنا کرد با ما مجادله کردن. از جملهی حرفهائی که من به او زدم، این بود که گفتم: آقا مملکت را راکد نگه داشتهاید؛ همهاش واردات، همهاش واردات، همهاش مصنوعات دیگران؛ پس خود ما چرا کاری نمیکنیم؟ جوابی که او داد، جالب است، که شما بدانید طرز فکرها چه بود. گفت: آقا بهتر، بهتر! اروپائیها مثل نوکر برای ما کار کنند، ما از نتیجهی کارکرد آنها استفاده کنیم! ببینید چطور این زهر [خودباختگی] را گاهی تا اعماق جان آحاد یک ملت و نخبگان یک ملت نفوذ میدهند که اینطوری صحبت میکنند.
۱۳/۱۰/۱۳۸۶
بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان دانشگاههای استان یزد
همان رضاخانی که بخصوص در نیمهی دوم سلطنتش آنجور با مردم خود با خشونت رفتار کرده بود ـ که مردم جرئت نفس کشیدن نداشتند؛ توی خانههای خودشان پدر به فرزند و فرزند به پدر اعتماد نمیکرد ـ در مقابل یک پیغام سادهی انگلیسیها که گفتند «باید از سلطنت کناره بگیری»، مثل موشِ مرده از سلطنت کناره گرفت و از کشور خارج شد! همین طور محمد رضای پهلوی؛ محمد رضای پهلوی در سالهای دههی چهل و دههی پنجاه شدیدترین فشارها را بر این ملت و بر مبارزان و بر آزادیخواهان ـ خشن؛ بدون اندک ملاحظهای از مردم ـ وارد کرد؛ اما همین آدم در مقابل سفیر آمریکا و سفیر انگلیس خشوع و خضوع میکرد و از آنها حرف میشنفت! ناراحت هم بود، اما مجبور بود.
۲۲/۲/۱۳۸۸
بیانات در جمع مردم استان کردستان در میدان آزادی سنندج