جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
آخرین مقالات :
خانه » رهبری و انتخابات » بیانات رهبر درباره دنیاطلبی مردم و نتایج آن در صدر اسلام

بیانات رهبر درباره دنیاطلبی مردم و نتایج آن در صدر اسلام

شکایت از علی!

دنیاطلبی مردم و نتایج آن در صدر اسلام

اگرچه جنگ اُحد در مقیاس مسایل تاریخی و جهانی و مسایل جامعه، یک حادثه‏ی کوتاه‏مدت و کوچک است، اما درسی که قرآن در باب جنگ اُحد به ما داد، درس بزرگی است و متعلق به همیشه است. خلاصه‏ی مطلب هم این است که خدای متعال به مسلمانان وعده می‌کند که ما شما را کمک خواهیم‏کرد، و این وعده در جنگ اُحد عملی می‌شود؛ «و لقد صدقکم اللَّه وعده». وعده‏ی کمک تحقق پیداکرد و شما پیروز شدید و دشمن مجبور به عقب‏نشینی شد؛ تا این‏که مشکل به وسیله‏ی خود شما شروع گردید.

طبق روایات، پیامبر فرموده بود: «لا تبرحوا هذا المکان فانا لا نزال غالبین ما ثبتّم فی مکانکم». تا وقتی ایستاده‏اید، شما پیروزید. وقتی که مشکل پیدا شد و میل به مال دنیا و غفلت از وظیفه و چشم‏وهمچشمی در تکالب بر حطام دنیوی، بر احساس وظیفه و وجدان درونی و دینی فایق آمد، قضیه بعکس شد: «حتّی اذا فشلتم»؛ اول سست شدید، «و تنازعتم فی الامر»؛ به درگیری میان خودتان پرداختید، «و عصیتم»؛ پُستتان را ترک کردید و آن‏جایی که به شما گفته بودند باشید و نگهبانی بدهید، محل را رها کردید؛ در نتیجه قضیه بعکس شد. «ذلک بانّ اللَّه لم یک مغیّرا نعمه انعمها علی قوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم». این، یک قانون است؛ مثل قانون جاذبه، مثل قوانین دیگر طبیعی و تاریخی.

خدا نعمت را برنمی‏گرداند؛ ما هستیم که با رفتار خودمان، با عقبگرد خودمان، با سوء تدبیر خودمان درباره‏ی امور خویش، نعمت را برمی‏گردانیم. لذا قرآن به ما یاد می‌دهد که از زیاده‏رویهایتان به آنچه در امر خودتان انجام داده‏اید، استغفار کنید؛ «ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا».

در جنگ اُحد قضیه برگشت؛ «من بعد ما اریکم ما تحبّون». بعد از آن که خداوند طلیعه‏ی پیروزی را نشان داده بود، اشتباه کردند. البته چون مؤمنند، چون یکباره دست نشستند، چون هدفها را دوست دارند، چون در ایمان به خدا صادقند، «ولقد عفا عنکم»؛ خدا می‏گذرد، یعنی جبران و کمک می‌کند؛ «و اللَّه ذوفضل علی المؤمنین». این، درس ماجرای اُحد است.

نگوییم که آن چند ساعت به ما چه. الان همه‏ی ما در همان وضعیتیم. جامعه‏ی ما، نه امروز، بلکه از بعد از پیروزی انقلاب در همان وضعیت است. پیروزی مرحله‏یی انجام‏گرفته است. ما مأموریم بر این‏که ثغره و شکاف و کمینگاه را حراست و محافظت بکنیم. اگر غفلت کردیم، دشمن ما را دور خواهد زد و ضایعه خواهد آفرید. از اول انقلاب تا حالا نگاه کنید، هرجا دور خوردیم، بر اثر چنین غفلتی بوده است. اگر بگردیم، غفلت را پیدا می‌کنیم. همه‏اش دنبال مسایل تحلیل سیاسی نرویم. البته من منکر فعل‏وانفعالات بیرونی و واقعی و سیاسی نیستم؛ اما اُسّ اساس قضیه در درون خود ماست.

در همین ردیف آیات، بعد از یکی، دو آیه‏ی دیگر می‌فرماید: «انّ الّذین تولّوا یوم التقی الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا». ما که در جنگ پیروز می‏شویم، به‏خاطر تقواست. اگر شکست بخوریم، به‏خاطر بی‏تقوایی است؛ به‏خاطر آن بیماری‏یی است که در جان ما رخنه‏کرده و ما از آن غفلت کرده‏ایم.

برادران! غفلت نکنیم. بزرگترین عذاب خدا بر یک ملت این است که آن ملت غافل بشوند. بدترین درد برای یک جامعه، غفلت آن جامعه است؛ از خدا غافل نشویم. در دل و جان ما و در یکایک تصمیم‏گیریها و حرکات ما ـ کار اداری، کار سیاسی، کار نظامی، کار مدیریت، وقت پول خرج‏کردن، وقت اعتبار تخصیص‏دادن، وقت قانون گذراندن، وقت قضاوت‏کردن، در تمام مراحل ـ باید خدا به یاد ما باشد. ما باید برای خدا کار کنیم. این‏طوری این جامعه پیش خواهد رفت.

۲۳/۵/۱۳۷۰

سخنرانی در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران‏

حاکم بصره به خلیفه در مدینه نامه نوشت مالیاتی که از شهرهای مفتوح می‏گیریم، بین مردم خودمان تقسیم می‌کنیم؛ اما در بصره کم است، مردم زیاد شده‏اند؛ اجازه می‏دهید که دو شهر اضافه کنیم؟ مردم کوفه که شنیدند حاکم بصره برای مردم خودش خراج دو شهر را از خلیفه گرفته است، سراغ حاکمشان آمدند. حاکمشان که بود؟ «عمّار بن یاسر»؛ مرد ارزشی، آن‏که مثل کوه، استوار ایستاده بود. البته از این قبیل هم بودند ـ کسانی که تکان نخورند ـ اما زیاد نبودند. پیش عمّار یاسر آمدند و گفتند تو هم برای ما این‏طور بخواه و دو شهر هم تو برای ما بگیر. عمّار گفت: من این کار را نمی‌کنم. بنا کردند به عمّار حمله کردن و بدگویی کردن. نامه نوشتند، بالاخره خلیفه او را عزل کرد!

شبیه این ماجرا برای ابی‏ذر و دیگران هم اتّفاق افتاد. شاید خود «عبداللَّه‏بن‏مسعود» یکی از همین افراد بود. وقتی که رعایت این سررشته‏ها نشود، جامعه از لحاظ ارزشها پوک می‌شود. عبرت، این‏جاست.

۱۸/۲/۱۳۷۷

بیانات مقام معظّم رهبری در خطبه‏های نمازجمعه تهران‏

وقتی که پیامبر در سال هشتم هجری برای حجّ آخر ـ حجّه الوداع ـ به مکه رفته بودند، امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام در یمن مأموریت داشت. پیامبر آن حضرت را به یمن فرستاده بود، برای این‏که در آن‏جا دین را به یمنیها یاد دهد؛ زکات آنها را بگیرد و کمکشان کند. وقتی امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام شنید که پیامبر به حج رفته است، به‏سرعت خود را به مکه رساند. از مردم یمن مبالغی زکات گرفته شده بود که در بین آنها مقداری حُلّه یمنی هم وجود داشت؛ یعنی لباسهای دوختِ یمنِ آن روز که بسیار مطلوب و مقبول بود. امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام فرصت نداشت که با این کاروان حرکت کند. او عجله داشت خودش را به پیامبر برساند؛ لذا یک نفر را در رأس کاروان گذاشت که آن اموال را بیاورد؛ خودش را هم به پیامبر در مکه رساند که اوّلِ اعمال حج با پیامبر باشد. بعد که آن کاروان رسید، امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام سراغ آنها رفت؛ اما دید حلّه‏های یمنی را در غیاب حضرت، بین خودشان تقسیم کرده و هر کدام یک حلّه زیبا پوشیده و آمده‏اند! فرمود چرا اینها را پوشیده‏اید؟! گفتند غنیمت و زکات است؛ لذا متعلّق به ماست! فرمود تا قبل از آن‏که به پیامبر برسد ـ به تعبیر امروز، به خزانه واریز شود ـ قابل تقسیم نیست؛ این خلاف مقررّات و خلاف دین است. لذا حلّه‏ها را از آنها گرفت. بعضی نمی‏دادند، به‏زور از آنها گرفت. طبیعی است اگر از کسی امتیازی را بگیرند، چنانچه خیلی مؤمن نباشد، ناراحت می‌شود. پیش پیامبر آمدند و از امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام شکایت کردند! پیامبر فرمود: چرا شکایت می‌کنید؛ مگر چه شده است؟ عرض کردند علی آمد و اینها را از ما گرفت. پیامبر در جواب آنها گفت: علی را بر این کار ملامت نکنید؛ «انّه خشن فی ذات اللَّه»؛ او در مسأله مقرّرات خدایی، مرد خشنی است.

۲۶/۱/۱۳۷۹

بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‏های نماز جمعه تهران‏

جاهلیّتی که در زمان ظهور اسلام، زندگی مردم را زیر فشار قرار داده بود، جاهلیّت فراگیری بود. آنچه مردمِ آن روز کم داشتند، عدالت بود؛ این بود که ضعیف زیرِ دست و پای قوی لگد مال نشود؛ این بود که خیراتِ روی زمین در دست یک عدّه از افراد خاص و قدرتمند متمرکز نشود و دیگران از آن محروم بمانند.

۱۳/۷/۱۳۸۱

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اکرم(ص)

شما به اتفاقی که در جنگ احد افتاد، توجه کنید. آن پنجاه نفری که دچار نفرین و شکوه‏ی همه‏ی مسلمانها در طول این چهارده قرن شدند، مسلمان بودند؛ اصحاب پیغمبر بودند؛ خیلی از آنها در جنگ بدر شرکت کرده بودند؛ مردمان بدی نبودند؛ اما همین‏ها دچار آن آفت شدند؛ یعنی به‏خاطر جمع‏آوری غنیمت، گردنه را رها کردند؛ میدان را به دشمن دادند و موجب شدند که مقدار زیادی از خونهای پاک بر زمین ریخته شود؛ خونی مثل خون حمزه‏ی سیدالشهداء بر زمین ریخته شد؛ پیغمبر زخم خورد و حکومت اسلام و نظام نوپای اسلامی دچار تزلزل شد؛ به‏خاطر کوتاهی این پنجاه نفر. قرآن درباره‏ی این پنجاه نفر می‌فرماید: «انّ الّذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا»؛ یعنی کاری که اینها کردند، نتیجه‏ی اشتباهات و لغزشهایی بود که قبل از این کرده بودند. هر لغزشی به نوبه‏ی خود لغزشهای دیگری را بر انسان تحمیل می‌کند؛ یعنی پایه‏ی ایمان را سست می‌کند، و سستی ایمان، تأثیر سوء خودش را در عمل بعدی ما می‌گذارد. وقتی ما لغزش پیدا می‌کنیم، این لغزش روی ایمان ما ـ ولو نامحسوس ـ تأثیر می‌گذارد. «انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا»؛ کار خطایی را قبلاً یک نفر انجام می‌دهد، بعد این خطا در ایمان او تأثیر منفی می‌گذارد، بدون این‏که خود انسان هم متوجه شود؛ مثل خیلی از وقتها که انسان از حالی به حالی می‌رود، لیکن تغییر حال خود را متوجه نمی‌شود.

اثر منفی عمل روی ایمان و ایمان روی عمل، نتیجه‏اش شکست جنگ احد می‌شود؛ نتیجه‏اش عقب‏رفت‏های گوناگون دیگر می‌شود؛ نتیجه‏اش این می‌شود که پنجاه سال بعد از هجرت پیغمبر و چهل سال بعد از وفات آن حضرت، نوه‏ی او ـ که عزیزترین انسانِ پیغمبر است؛ یعنی امام حسین (علیه‏السّلام) ـ در مقابل حکومت جانشین پیغمبر قرار می‌گیرد و با آن وضع فجیع به شهادت می‏رسد.

۲۰/۸/۱۳۸۳

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی‏ در دیدار اعضای هیأت دولت‏‏