مهدی هنری
تیم رسانهای جریان موسوم به ۲ خرداد، پس از یک دوره تحیّر و یا سکوت تاکتیکی به علت زلزلههای سیاسی حماسه ۹ دی و تبعاتی که فتنه ساخته و پرداختهشان به بار آورد اخیراً در حوزه رسانه های مکتوب دست به تحرکاتی زدهاند که می بایست رصد دقیقی از آن صورت بگیرد. دوم خردادیها مقارن با خاموش شدن آتش فتنه سال ۸۸ در تهران و بهاصطلاح فرونشستن غبارهای سیاسی به تدریج وارد یک نزاع درون خانوادگی شدند تا جایی که خاتمی و یارانش از موسوی و کروبی برائت جستند و عدهای نیز که سابقاً جزء نیروهای رئوس جریان اصلاحات به حساب میآمدند مانند «محمدرضا عارف» و پارههایی از حزب اعتماد ملی با گرفتن پلاکاردهای سفید در دست، سعی کردند اینطور وانمود کنند که آنها نیز از خاتمی و امثالهم منشعب شدهاند. این تاکتیکهای مقدماتی ادامه داشت تا با بالاگرفتن قضیه جریان نفوذی ریاست جمهوری(انحرافی) مخصوصاً درباره بحث وزیر اطلاعات و خانهنشینی رئیس جمهور؛ اصلاحاتچیها به یکباره فضا را برای ورودی دوباره مناسب دیدند. با نزدیکی به انتخابات سال جاری استراتژی و تاکتیک دوم خردادیها هم تفاوتهای چشمگیری کرده و به وضوح از لاک انزوای سیاسی- رسانه ای خارج شدهاند تا جایی که به شرط گذاری برای ورود به صحنه انتخاباتی جمهوری اسلامی ایران دست زدند.
تئوریسینها و استراتژیستهای چیدمان شطرنج سیاسی جریان دوم خرداد به خوبی فهمیدهاند که برای ورود مجدد به قلب سبد آراء جمهور ملت راهی ندارند جز از اینکه به یک پوست اندازی همه جانبه دست یازند. نگفته پیداست که تجدید میثاق هر یک از مسئولین و خواص فعلی جمهوری اسلامی با شعارهای منحرف و معاندانه دوم خرداد به مثابه پیاده شدن از قطار انقلاب اسلامی توسط تودههای مردم در کمترین زمان ممکن است و معنایی جز خودکشی سیاسی ندارد. درست به همین علت مبرهن است که «بهزاد نبوی» در محافل خصوصیشان پیشنهاد میدهد توسعه الگوی مدارس شبیه انرژی اتمی تهران تحت زعامت اخوی سعید حجاریان بهترین راه برون رفت از شرایط فعلی است. لذا با این تفاسیر حتی سخت و گران نیست اگر باور کنیم بزگترین استراتژیست(موسوی خوئینیها) آنان بگوید دوره فعلی برای اصلاح طلبان دقیقاً عین اوائل دهه ۷۰ شمسی و برهه پاشیدن تخم ۲ خرداد است. لذا باید دید دهه ۷۰ شمسی چه مشخصات خاصی برای جریان چپ سیاست داخلی ایران اسلامی داشته است؟
در سال ۱۳۶۱ «سید محمد خاتمی» بعنوان مسئول موسسه کیهان منصوب میشود و وی این موسسه را از «ابراهیم یزدی» از اعضای ارشد “نهضت آزادی” آن زمان تحویل می گیرد. با ورود خاتمی تیم خاصی شامل: ماشاء ا… شمس الواعظین، بهروز گرانپایه، مصطفی رخ صفت و رضا تهرانی که به چپ خط امامی معروف بودند به شورای سردبیری روزنامه راه می یابند. این گروه موسوم به “گروه شمس” بعدها بصورت سلسله وار یکی پس از دیگری با سرپرستهای موسسه مانند شهید «شاهچراغی» و نفرات جایگزین وی درگیر می شوند تا اینکه نهایتاً سال ۱۳۶۷ از روزنامه بصورت دسته جمعی استعفاء می دهند و در «کیهان فرهنگی» وقت لانه می کنند. کیهان فرهنگی با ورود اینان پاتوقی میشود برای بروز تفکرات دگراندیشانه «حسین حاج فرج دبّاغ» (معروف به عبدالکریم سروش) در این ماهنامه. به همین مناسبت دومین مقاله از مجموعه مقالات «قبض و بسط تئوریک شریعت» متعلّق به سروش در اولین شماره تحت مدیریت شمسی ها به چاپ می رسد. لیکن این افراد بعدها و در سال ۱۳۶۹ با کنار گذاشته شدن خاتمی از کیهان فرهنگی رخت بر می بندند و برخی به «همشهری» دوره کرباسچی نقل مکان و در آنجا تغییرات فراوانی حاصل می کنند و البته بخش دیگر، در خیابان سمیّه ماهنامهای با مضامین فکری به نام «کیان» را راه اندازی می کنند. بعدها «کیان» و مجموعه روزنامهها و نشریات زنجیره ای چپگراهای اوایل دهه ۷۰ راهی میشود برای اینکه قدرت نهادهای دولتی و قانونگذاری در سال های بین ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ با مطلع دوم خرداد بین اصلاح طلبان پاسکاری شود.
اربابان رسانه ای چپگراهای صحنه سیاسی جمهوری اسلامی ایران به این نتیجه رسیده بودند که تا حدّ قابل توجهی بین خود به تقسیم کاری بپردازند. از لیست انبوه نشریات دگراندیشه طلبانه و زنجیرهای چپ ها شامل: کیان، زنان، همشهری دوره کرباسچی، «نامه فرهنگ»، «کلک»، «گردون»، «جامعه سالم»، «صفحه اول»، «نگاه نو»، «ایران فردا»، «فرهنگ توسعه»، «راهبرد»، «توس»، «سلام»، «عصرما»، «جهان اسلام»، «نشاط» و … سه نشریه «کیان»، «سلام» و «عصرما» بهعنوان رئوس رسانهای تجدیدنظر طلبان بهشمار میآمدند. «کیان» به سردبیری شمس الواعظین سعی داشت دست به گفتمان سازی در عرصه فکری جامعه بزند و تا حدی می توان گفت وظیفه اصلی « کیان» جذب روشنفکران و تغییر تفکرات خواص فکری و فرهنگی جامعه از طرق بحث درباره مباحث کلامی و اعتقادی بود. اما «سلام» که متعلق به «موسوی خوئینی ها» بود بیشتر سعی داشت در فاز تئوری پردازی سیاسی اقدام نماید و تا حدی می توان گفت در مسائل تاکتیکی و عملیاتی سیاسی، خط مشیهای جناح چپ را این روزنامه پیریزی میکرد. و دست آخر روزنامه «عصر ما» و برادران زنجیره آن در اقداماتی هماهنگ خطوط تبیین شده توسط «کیان» و «سلام» را در قالب ساخت جنگ روانی و زد و خوردهای اجتماعی تنزیل می کردند.
با آنچه در سطور بالا رفت، بهتر می توان فهمید منظور از برگشت به اوایل دهه ۷۰ چیست؟ اخیراً دو نشریه «شهروند امروز» و «شرق» که در حوزه سیاه نمایی اقدامات دولت انقلابی نهم یَد طولایی داشتند؛ مجدداً رفع توقیف شده و به صحنه رسانه ای کشور پا می گذارند. سایت «سیدمحمد موسوی خوئینی ها» که ترجیح داده بود عُمری را پشت پرده بازی کند؛ راه اندازی می شود و نشریه «مهرنامه» وارد عرصه های فکری جامعه می شود و از سوی دیگر شنیده می شود اخوی «سعید حجاریان» در راهِ توسعه الگوی مدارس تحت زعامتش تحرکاتی قابل تأملی انجام می دهد؛ لذا اگر در دهه ۷۰ «خاتمی» بعد از پیروزی در انتخابات به اولین جایی که سر زد مدرسه «نمونه دولتی رُشد» در منطقه ۱۶ تهران بود و این پالس را ارسال کرد که کادرسازی توسط نیروهای سرسپرده به دوم خرداد از جایگاه بالایی نزد رئیس جمهور و مشاوران مشارکتی و مجاهدین وی برخوردار است؛ امروز نیز سعی دارند با مدارس غیرانتفاعیشان در تهران و شهرستانها به کادرسازی دست بزنند. اگر به گفته بخش قابل توجهی از جریان شناسان معاصر انقلاب اسلامی، نطفه دوم خرداد در «کیهان فرهنگی»، «کیان»، وزارت فرهنگ و ارشاد خاتمی، مرکز مطالعات ریاست جمهوری دوره هاشمی رفسنجانی و روزنامه «سلام» بسته شد؛ امروز نیز رجوع به گفتمان سازی در دستور کار اصحاب فتنه قرار گرفته است.
نگاهی به موج سازی های اجتماعی در اقصی نقاط جهان و در برهه های مختلف تاریخی پرده از یک حقیقت یا دست کم واقعیت مهم بر می دارد. در هر جامعه ای ناگزیر برای موج سازی جدید یا سوار شدن بر امواج مردم احتیاج به برنامه ریزی در چهار لایه اساسی است:
اول- گفتمان سازی فکری
دوم- تئوری پردازی در عرصه سیاست های کلان اجتماعی
سوم- عملیات تاکتیکی سیاسی
چهارم- عرضه سبکی نو از زندگی (Life Style)
گفتمان سازی فکری برای جذب آراء خواص جوامع در حوزه های عقیدتی و ایدئولوژیک صورت می گیرد که با ترکیب در سه لایه دیگر، منجر به یارگیری از نیروهای جوان جامعه می شود، کسانی که لاجرم باید زیر عَلم گفتمان جدید سینه چاک دهند. لایه دوم مربوط می شود به خواص سیاسی جامعه که با شکل گرفتن یک گفتمان جدید و اغلب معارض با گفتمان موجود به دنبال آن هستند که ایدئولوژی مورد علاقه را با دستورالعمل هایی در عرصه سیاست های کلان اجتماعی رسوخ دهند. در این مرحله در حوزه های سیاست داخلی و خارجی و بین الملل، سیاست اقتصادی و سیاست فرهنگی میکوشند تغییرات و تحولی در شیوه های موجود ایجاد نمایند. در لایه سوم احتیاج است در عرصه زد و خوردهای اجتماعی بین توده های مردم تمام گفتارهای مکتب و دستورالعمل های کلان سیاست اجتماعی واژههایی یافت شود که به صورت برچسب یک عملیات روانی و جبهه دو یا چند طرفه را در جامعه ایجاد کند؛ لایه چهارم که عرضه سبکی نو از زندگی است مربوط می شود به اینکه کلمات مکتب در دو عرصه اول و دوم (گفتمانی و سیاستگذاری) در زندگی- روزمره مردم چه نُمودی خواهد داشت؟ به واقع چنانچه جریانی در سه عرصه اول، دوم و سوم به مقصد برسد لیکن نتواند شیوه ای مورد اقبال از زندگی را معرفی نماید، مورد حمایت توده های مردم قرار نمیگیرد و حداکثر نفوذ مکتب بین خواص، مسئولین و نخبگان سیاسی، نخبگان اجتماعی مانند دانشجویان و صنوف خاصی مانند اهل قلم و مطبوعات و … محصور می گردد.
برای آنچه رفت شاهدهای مثال فراوانی است؛ چنانچه در مورد شوروی کسی چون «مارکس» ابتدا به مکتب سازی همّت گُمارد و سپس «لِنین» آنچه مارکس بیان نموده بود را در قالب تئوری های سیاست کلان اجتماعی معرفی کرد و مورد اقبال نخبگان سیاسی و اجتماعی قرار گرفت و آنگاه آنان در سر تا سر سرزمین روسیه تزاری با برچسب سازی و معرفی سبک نویی از زندگی برای قشر کارگری روسیه، توده های مردم را به امید ساخت “کُمون موعود” وارد میدان نبرد سیاسی با تزارها کردند.
و نکته همین است که چپ گراها در گذشته سعی کردند «کیان و کیهان فرهنگی» را برای تصاحب لایه اول به خدمت بگیرند، روزنامه «سلام» را برای ایجاد تئوری های جدید سیاست گذاری در مقابل روش های مرسوم جمهوری اسلامی بنشانند مانند آنچه برای ایجاد ارتباط با ایالات متحده آمریکا نقش قابل توجهی بازی کردند، «عصر ما» و برادران خلفش را برای ساخت یک جنگ روانی همه جانبه بسیج کنند که بیشتر ساز وکاری هوچی گرایانه و دفعی را دنبال می کردند مانند آنچه با خط دهی «سلام» درباره قتل های زنجیره ای رخ داد و نهایتاً سبک زندگی مورد پیشنهادشان را در روزنامه ای چون «همشهری» و نشریه «زنان» (شهلا شرکت مسئول کیهان بانوان در دوره خاتمی) و خیل شعارهایشان درباره آزادی و رفاه در دوران انتخابات را پیگیری نمایند. و امروز بعد از آنکه مردم چه در سطح خواص مقبول و چه در سطح عوام بر تابوت اصلاح طلبی و سکولاریسم در حماسه «۹ دی» سال ۸۸ میخ نهایی را کوبیدند؛ مجبورند خود را در برهه دهه ۷۰ ببینند و به جای «کیان و کیهان فرهنگی» که نویسنده ثابتش «عبدالکریم سروش» بود؛ «مهرنامه» را با تمام قوا به چاپ برسانند؛ در حالیکه تئوریسین فکری جدیدشان کسی نیست جز «سید جواد طباطبائی» و مهمتر از وی «مصطفی ملکیان». امروز باید به جای «سلام» دوباره دست به دامن «محمد قوچانی» در «شهروند امروز» شوند تا او به جای سعید حجاریانی که تمام آبروی خود را در اعترافاتش باخت بنشیند و به تئوری پردازی سیاسی اقدام کند. و در پایان «شرق» و «اعتماد» را سرخطّ کنند تا شارلاتانیسم مطبوعاتی دوم خردادیشان را زنده نمایند.
لیکن در مورد آنچه از آن به “سبک زندگی” یاد می شود به طور کامل فاش نشده چرا اصلاح طلبان در حال حاضر مهره ی خاصی ندارند (ایراندُخت تأثیر بالایی در فضای اجتماعی کشور ندارد) و چگونه است که جریان نفوذی ریاست جمهوری (همان انحرافی) و برخی رسانه های منتسب به شهرداری تهران در این امر با فتنه گران در یک مسیر قرار گرفته اند؟ به هر حال کمّ و کیف این فرآیند هر طور هست، باشد؛ مهم این است که باید پوست اندازی سیاسی- رسانه ای اصحاب فتنه را با دقت زیر نظر داشت.