سید محمد پورفاطمی
اکبر هاشمی بهرمانی مشهور به رفسنجانی متولد ۱۳۱۲ است که فی الحال ۷۷ پائیز را سپری کرده است. در مدت ۳۲ سال اخیر تاکنون کمتر منصبی از مناسب قدرت بوده که او حداقل چند سالی آنرا تجربه نکرده باشد.
ریاست چند دورهای مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، امامت جمعه موقت تهران، نایب رییسی و ریاست مجلس خبرگان رهبری، مسئول اداره جنگ، رییس هیئت امنای بزرگترین کارتل اقتصادی کشور که اتفاقا نام دانشگاه را با خود یدک میکشد و دهها و شاید صدها عنوان دیگر در کنار نام او قرار گرفته است.
از لحاظ موقعیت اقتصادی نیز تجربههای مختلفی را طی نموده و براساس آمار و اخبار، او شاید یکی از متمولترین افراد حال حاضر کشور باشد.
بهرهمندی او از امکانات مادی و معنوی، تنها به شخص او خلاصه نشده که هزار فامیل اطراف او اعم از برادران، برادرزادگان، همسر، فرزندان، اقوام همسر، نوادگان و شاید چند نسل بعد از این هم، از نام و اعتبار او در قدرت بهره برده بارها پابرهنهها، مستضعفین، محرومین، این ولی نعمتهای اصلی انقلاب و مسئولین – حتی هاشمی بهرمانی – را ریشخند کردهاند.
رفسنجانی طعمی از قدرت مادی و نفوذ سیاسی نبوده که نچشیده باشد و امروز در مییابد که هیهات! هر چه داشته در بازی قدرت طلبانه باخته و دیگر مناصب گذشته را از دست داده است. حداقل از سال ۸۴ روند اخراج «رفسنجانیسم» از لایههای قدرت آغاز شد. ابتدا در این سال، مردم او را شایسته مقام ریاست جمهوری ندانستند. او روش پدر سالاری خود در نظام را ادامه داد. از این شکست سنگین عبرت نگرفت. رفسنجانی که سالها تحلیل سیاسی میکرد، یکبار هم حتی برای رضای خدا نخواست پیام «نه» بلند مردم به خود را تحلیل کند. او اشتباهات مکررش را تکرار کرد، فتنه به راه انداخت و از فتنه گران حمایت کرد. طراحی و حمایت او از فتنه ۸۸ مسبوق به سابقه هم بود. او در سال ۷۸ هم که فتنه دیگری به راه افتاده بود، سکوت اختیار کرد و آنگاه که آبها از آسیاب افتاد، آفتابی شد.
بعضی میگفتند رفسنجانی منتظر است؛ بعضی زیرکی رفسنجانی و موقعیت سنجی او را دلیل سکوتش میخواندند. این بعضی معتقد بودند که رفسنجانی میخواهد دریابد که باد در کدام جهت میوزد و بیجهت آبروی خود را مصروف نکند. … اما از بد حادثه، انقلاب اسلامی بسی عمیقتر و ریشهدارتر از آن بود که با کودتای ۷۸ اندک لرزهای بر ارکان آن افتد…
در سال ۸۸ هم، او ابتدا «تقلب» را رمز آشوب علیه ارکان نظام تعریف کرد. این رمز، ماهها قبل از برگزاری انتخابات در بوق و کرنا شد. هاشمی هر جا نشست و برخاست از موهوم خود ساختهای تحت عنوان «اعتماد از دست رفته مردم به انتخابات»، «لزوم برگزاری سالم انتخابات»، «تزئینی نبودن و تأثیرگذار بودن رأی مردم» و در مجموع القای شبهه در سلامت انتخابات و… پرداخت. رمز آشوبطلبی به سرعت به خارج مرزها مخابره شد و رفسنجانی لیدر این جریان، به حمایت از آشوبگران مبادرت ورزید. این مسبب شد تا نه تنها نامزد مورد علاقه وی که تصادفا مورد علاقه سران صهیونیست و استکبار هم بود رأی نیاورد که مناصب دیگر هاشمی نیز یکی پس از دیگری از دست رود.
هاشمی دیگر با همزاد خود – قدرت – فاصله احساس میکرد، دوری از قدرت او را کلافه ساخته بود. از اینرو بود که رفسنجانی که قدرت تحلیل او در منطقه پیش از این مثال زدنی بود، نتوانست در یابد که جهت میل عمومی دقیقا برخلاف جهت میل اوست و او همواره از این جهت فاصله میگرفت. همین فاصله گیری تحلیل های هاشمی از فضای عمومی جامعه است که او چندی است به هنگامی که می خواهد سخنی به ظاهر انقلابی و حزب اللهی! هم بزند می گوید که «امروز بدیلی برای نظام و رهبری نمی شناسد» او هنوز درنیافته که وقتی نظام و رهبری ما به عنوان الگوی آرمانی بیداری اسلامی در دنیا مطرح شده، دیگر سخن از بدیل سازی یا جایگزین ساختن آن، کلامی قهقرایی و ؟؟؟؟؟؟ است و حتی این سخن محکم اونیز طرفداری در جامعه داخلی و بیرونی نخواهد یافت.
خبرگان رهبری هم در پی حمایتهای رفسنجانی از فتنهگران، صلاحیت ریاست خود را از رفسنجانی ستاندند. نماز جمعه هم تریبون خود را از دست رفسنجانی بازپس گرفت و روند ناکامی او از قدرت که سالیان سال به او خو گرفته بود، روز به روز عمیقتر می شد.
پیرمرد فرتوت ۷۷ ساله ای که میبایست پس از سالها تجربه قدرت و ثروت، اینک بیش از آنچه در مناصب سیاسی بهدنبال آن است؛ به فکر آخرت و حساب و کتاب آن باشد، امروز باز هم اشتباه میکند و آبروی گذشتهاش را در سبد حراج نهاده است.در اینجا باید به دلسوزان هشدار داد که :
ای دلسوزان! بشتابید؛ نگذارید او اینچنین به ابتلای دوری از قدرت رنج کشد. به او یادآور شوید که مگر اینهمه تاکنون علیه انتخابات مردم، اعتماد آنان به نظام و شبهه پراکنی در مورد سلامت انتخابات، اهتمام ورزیده؛ چه نتیجهای جز نفرت عمومی و فریاد زجر و ننگ برای خود برچیده است که باز هم همان آهنگ ناکوک را در ساز دشمن مینوازد؟
اما این هم فایدهای ندارد… او چون از قدرت دور شده عصبانی است و از اینروست که انتخابات را زیر سؤال میبرد، سعی دارد تا القاء شبهه کند و سلامت همیشگی ناظران و مجریان را مخدوش جلوه دهد. اما به راستی چرا او که اینهمه طعم قدرت را چشیده، باز هم سودای قدرت طلبی بر سر افکنده است؟