جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
آخرین مقالات :
خانه » رهبری و انتخابات » عدل علی (جلوه‌هایی از عدالت و توجه به ضعفا در سیره امیرالمؤمنین)

عدل علی (جلوه‌هایی از عدالت و توجه به ضعفا در سیره امیرالمؤمنین)

عدل علی

جلوه‌هایی از عدالت و توجه به ضعفا در سیره امیرالمؤمنین

نکته[ای] که در ماجرای غدیر می‌شود فهمید، این است که امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام، در همان چند سالی که به خلافت و حکومت رسیدند، نشان دادند که اولویّت در نظر آن بزرگوار، استقرار عدل الهی واسلامی است. یعنی عدالت، یعنی تأمین کردن هدفی که قرآن برای ارسال رسل‏وانزال‏کتب و شرایع آسمانی، بیان فرموده است: «لیقوم النّاس بالقسط.» اقامه قسط الهی. قسط و عدل با دستوری که اسلام معیّن کرده، بهترین تضمین و تأمین کننده عدالت است. این، در نظر امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام، اولویّت درجه اوّل بود. جامعه اسلامی، با عدل و قسط است که قوام پیدا می‌کند و می‌تواند به عنوان شاهد و مبشّر و هدایتگر و الگو و نمونه، برای ملتهای عالم مطرح شود. بدون عدل، ممکن نیست. ولو همه ارزشهای مادّی وظاهری و دنیایی هم فراهم شود، اگر عدالت نباشد، در حقیقت هیچ کاری انجام نشده است. این، آن برجسته‏ترین مسأله در زندگی حکومتی امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام بود. پیغمبر اکرم صلوات‏اللَّه و سلامه علیه که چنین عنصری را به حکومت و ولایت مسلمین منصوب می‌کردند، در حقیقت اهمیت عدل را بیان فرمودند. پیغمبر می‏دانستند امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام، در چه جهتی فکر می‌کنند و حرکت خواهند کرد. آن حضرت دست پرورده پیغمبرند؛ شاگرد پیغمبرند؛ مطیع و عمل کننده به فرمان و درس پیغمبرند. پیغمبر با منصوب کردن امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام، در حقیقت عدل را در جامعه اسلامی اهمیّت بخشیدند و امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام، در طول همان چهار سال و نه ماه یا ده ماه حکومت ظاهری که داشتند، بیشترین اهتمامشان بر استقرار عدل در جامعه بود. آن حضرت، عدالت رامایه حیات اسلام و در حقیقت روح مسلمانی و جامعه اسلامی می‏دانستند. و این، آن چیزی است که ملتها به آن نیاز دارند و جوامع بشری در دوره‏های مختلف، از آن محروم بوده‏اند. در آن زمان هم محروم بودند؛ قبل از آن زمان هم محروم بودند؛ امروز هم اگر به صحنه عالم و کاری که ابرقدرتها می‌کنند و روش حکومتی که حکّام مادی در دنیا عمل می‌کنند نگاه کنید، باز هم می‏بینید مشکل همین است. مشکل بشریّت، در حقیقت فقدان عدالت و اسلام و حکومت علوی و روش و منهاج امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام است.

امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام، عدالت را در بین مسلمانان و جامعه اسلامی جاری می‌کردند و مانع از این شدند که بیت المال به اسراف مصرف شود. نگذاشتند دست تطاول باز شود. نگذاشتند کسانی بیت‏المال مسلمین را به ناحق مصرف کنند.

البته بیت‏المال مسلمین در آن روز، به این شکل بود که درآمدهای جامعه اسلامی به شکل سرانه، بین مردم تقسیم می‏شد. این روش مالیه جدید و این شکلی که امروز در دنیا وجود دارد، آن روزها معمول نبود. همان درآمد را، امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام، بالسّویه تقسیم می‌کردند. بیت‏المال را بین صحابی و غیرصحابی و قرشی و هاشمی و غیرقرشی وغیرخاندان پیغمبر و همه و همه، به شکل یکسان تقسیم می‌کردند و این، مایه اعتراض خیلیها شد؛ اما امیرالمؤمنین، علیه‏الصّلاهوالسّلام، اعتنایی نکردند. امروز وضع تقسیم بیت المال به شکل عادلانه، آن‏طور نیست. امروز تقسیم سرانه نیست و روشهای دیگری در استقرار عدالت وجود دارد. امروز کسانی‏که با بیت‏المال مسلمین سروکار دارند، باید از مصرف وخرج کردن بیت المال در غیر مصارف عمومی و مردمی، خودداری کنند. این، راه تقسیم عادلانه بیت المال است. اگر مسئولی خدای ناخواسته، در امر بیت‏المال اسراف بورزد، یا آن را در مصارف شخصی و یا برای دوستان و نزدیکان و مرتبطین خود مصرف کند، این، تخلّف از عدل و قرار واقعی در امر بیت‏المال است. باید بیت المال مسلمین در همان طریقی که قانوناً معیّن شده و همان مصارف عمومی و بخشهایی که وظیفه‏ای از وظایف کشور را برعهده دارد، مصرف شود. لذا امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام، آن روز به کسانی که مسئولیت امور کشور را برعهده داشتند، سختگیری را به جایی رساندند که به قول امروز، بخشنامه کردند: «ادقّوا اقلامکم»؛ سرِ قلمهای خودتان را که با آن می‏نویسید، ریز بتراشید. هم صرفه‏جویی در قلم، هم صرفه‏جویی در کاغذ، هم صرفه‏جویی در مرکّب! «و قاربوا بین سطورکم»؛ سطوری را که در کاغذ می‏نویسید به هم نزدیک بنویسید و در کاغذ صرفه‏جویی کنید. «واقصدوا قصد المعانی»؛ مطالب لازم را بنویسید. از زیاده‏روی و زیاده‏نویسی پرهیز کنید.

اگر امروز بخواهند این حرفها را تکرار کنند، به این شکل خواهد بود که از ایجاد دستگاههای زاید، استخدامهای زاید و توسعه دادنهای زاید، خودداری کنید. یعنی باید از کاغذپراکنی و زیاده‏نویسیهای بیهوده و وقت تضییع کن، خودداری کنیم. این خصوصیات را، امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام، رعایت می‌کردند. در آخر این جمله هم، که بعضی از فقراتش را من عرض کردم، می‌فرمایند: «فان اموال المسلمین لایحتمل الاضرار.» ضرر رساندن به اموال مسلمانان را تحمل نمی‌کردند که کسی بخواهد ولو به اندازه کمی به اموال عمومی ضرر برساند. این، یعنی امانت‏دار دانستن خود و همه مسئولین بیت المال. این، آن عدل امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام است. و این آن قلّه‏ای است که ما باید به آن برسیم. آن بزرگوار ـ امام رضوان‏اللَّه‏تعالی‏علیه ـ هم فرمودند، و همه ما هم گفتیم: بدیهی است که ما به امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام، نمی‏رسیم. بدیهی است که بشر معمولی، نه در این زمان، نه حتّی در آن زمان، قادر بر این نیست و نبود که مثل آن بزرگوار، مشی کند، یا عدالت را آن‏گونه اجرا کند و یا آن‏طور زندگی کند. موضوع این است که آن حضرت نمونه کاملند. باید تلاش کنیم خودمان را به آن نمونه کامل نزدیک و شبیه‏تر کنیم. اگر حرکت ما به گونه‏ای باشد که در حال دور شدن ازآن نمونه کامل باشیم، این، انحراف و خطاست. این متمرکز شدن روی عدالت و دل‏بستن به عدالت، راز اصلی دشمنی دشمنان اسلام با اسلام، بخصوص در روزگار ماست. در زمانهای قدیم هم البته همین‏گونه بوده است. اما امروز، علّت این‏که می‏بینید ابرقدرتها با ما ـ با جمهوری اسلامی؛ با شما ملّت ـ مخالفت دارند، احساس دشمنی دارند، اگر بتوانند ضربه‏ای وارد کنند وارد می‌کنند و پرهیز نمی‌کنند، همین است. چون جمهوری اسلامی، منادی چنان عدالتی است. عدالت بین همه ملتها؛ بین همه انسانها؛ بدون این‏که ملاحظه شود که کی‏ مال کدام نژاد، یا کدام خون، یا کدام رنگ است. امیرالمؤمنین، علیه‏الصّلاهوالسّلام، در جامعه اسلامی آن روز و تحت حکومت خود، نگاه نمی‌کردند که این مسلمان است و این مسیحی است یا یهودی است. نسبت به همه آنها، مثل یک پدر بودند. حافظ منافع آنهابودند.

۳۰/۳/۱۳۷۱

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام، به مناسبت عید غدیر خم‏

یکی از بخشهای زیبای شخصیّت امیرالمؤمنین علیه‏السّلام، عدل است. ما ملت ایران ـ همه شیعیان و بخصوص ما مسئولین ـ درباره عدل امیرالمؤمنین علیه‏السّلام، باید بیشتر فکر کنیم. امیرالمؤمنین علیه‏السّلام در نهج‏البلاغه راجع به عدالت بسیار سخن گفته است. آن‏قدر ماجرای عدالت در زندگی و بیان او برجسته است که می‌شود گفت کلِ‏ّ حکومت امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام را تحت تأثیر خود قرار داده است. این نکته برای ما معنای خاصی ندارد؟ صرف این‏که بگوییم از خصوصیات این بزرگوار یکی هم عادل بودن اوست، کافی است؟ این، نقطه‏ای است که ما باید روی آن خیلی تدبّر کنیم.

۱۷/۱۰/۱۳۷۱

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار کارگزاران و قشرهای مختلف مردم، در روز ولادت حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السّلام‏

امیرالمؤمنین امام ماست. امام همه‌ی مسلمین است و همه او را به عنوان امام قبول دارند. امام یعنی چه؟ یعنی ما باید ابعاد این شخصیت را در نظر بگیریم مثل الگویی که شما جلو خودتان می‌گذارید، و بعد تمرین می‌کنید که چیزی شبیه آن بسازید و تمرین کنیم که شخصیت خودمان را از لحاظ فردیتمان، از لحاظ رفتارمان، از لحاظ علاقه و رابطه‌ی خودمان با خدا و کاری که روی شخص خودمان می‌کنیم، از لحاظ رفتاری که با مردم می‌کنیم، از لحاظ رفتاری که با بیت‌المال می‌کنیم این امکانی که در اختیار ماست؛ پولی که در اختیار ماست، ابزاری که در اختیار ماست از لحاظ رفتاری که با مردم به عنوان یک مجموعه‌ی بشری داریم که ما راعی آنها هستیم و بر بخشی از زندگی آنها حاکم هستیم، از لحاظ دلسوزی‌ای که برای محرومین می‌کنیم چه فقرا، چه محرومین ذهنی، چه محرومین علمی و اعتقادی از لحاظ رفتاری که با دین خدا می‌کنیم که چگونه باید از آن دفاع کرد و چگونه باید نسبت به آن دقّت ورزید از لحاظ رفتاری که با دشمنان می‌کنیم؛ در تمام اینها الگوی ما امیرالمؤمنین باشد و سعی کنیم خودمان را به آن بزرگوار شبیه کنیم.

او در تمام آنات قدرت و حکومت و سلطه‌ای که خدای متعال در اختیارش گذاشت، به فکر ضعیفترین افراد جامعه بود. هم خودش به فکر بود، هم کسانی را که به جاهای مختلف به عنوان حکومت و استانداری و سفارت و غیره می‌فرستاد، سفارش می‌کرد. ایشان به مالک اشتر می‌فرماید: «بگرد، کسانی را پیدا کن که معمولاً چشم کسی مثل تو به آنها نمی‌افتد!» بعضی هستند که دُور و بَرِ مالک اشترِ نوعی، که حاکم است، دائم می‌پلکند، خودشان را به او نزدیک می‌کنند، خودشان را به او می‌رسانند، متمکّنین‌اند، زباندارانند، زرنگهایند، مقامدارانند. نمی‌گویم آدمهای بد. ولو خوب. اما دست و پای این کار را دارند. عدّه‌ای هم در جامعه هستند که دست و پای این کار را ندارند، امکانش را ندارند، رویش را ندارند، پولش را ندارند، آشنایش را ندارند. می‌فرماید: «بگرد اینها را پیدا کن و از حالشان تفقّد کن.»

امیرالمؤمنینی که به حاکمش این‌طور می‌گوید، خودش آن‌گونه عمل می‌کند: به خانه‌ی فقیر سر می‌زند، در دهان بچه‌ی یتیم با دست خودش، غذا می‌گذارد. (کسی گفت: آن قدر امیرالمؤمنین لقمه در دهان بچه‌های یتیم گذاشت، که ما آرزو کردیم ما هم بچه یتیم بودیم.) حالا کسی ادّعا کند که او امام من است؛ در حالی که آن چیزی که در دوران حکومتش، قدرتش، ریاستش ولو بر یک مجموعه‌ی کوچک؛ ریاست بر یک ده؛ بر یک گوشه از گوشه‌های کشور به یادش نمی‌آید، این دسته از مردمند: محرومین، فقرا، مستضعفین! چنین کسی می‌تواند بگوید که «او امام من است»؟! اینها با هم نمی‌سازد.

البته هیچ کس توقّع ندارد که ما حتّی به یک فرسخی امیرالمؤمنین هم برسیم. این، واقعیّتی است. یک وقت بنده در نماز جمعه‌ی چند سال قبل از این، گفتم که ما نمی‌توانیم مثل امیرالمؤمنین باشیم. یک نفر نامه نوشت که «شما خوب خودتان را راحت کردید! می‌گویید: ما نمی‌توانیم مثل امیرالمؤمنین باشیم!» بحث راحت کردن خودمان نیست. امیرالمؤمنین، علیه‌الصّلاهوالسّلام، خودش هم فرمود که «شما نمی‌توانید.» او در قلّه است. یک قلّه‌ی مرتفع را در نظر بگیرید! ما باید به سمت قلّه به راه بیفتیم؛ ولو در این دامنه‌ها. عمده این است. مهم این است. شاخص این است. باید حرکت کنیم. نباید بگوییم «ما که نمی‌رسیم به آن‌جا.» نه! باید حرکت کرد.

امیرالمؤمنین برای کسانی که مسئول بخشی از بخشهای تشکیلات دولتی هستند، الگوست. مسئولین محترم دستگاههای اداری و دولتی در هرجا که هستند چه کوچک، چه بزرگ باید کار را با دلسوزی برای مردم انجام دهند. باید بدون منّت انجام دهند. و مُراجع خود را احترام و تکریم کنند. آنها را تحقیر نکنند. بر آنها منّت نگذارند. از آنها توقّع نکنند. سلامت دست، سلامت چشم، سلامت زبان، سلامت جیب، بلکه سلامت قلب که از همه‌ی اینها مشکلتر است را از ما خواسته‌اند که داشته باشیم. امیرالمؤمنین در راه احیای انسانها کار کرد.

۶/۱۰/۱۳۷۲

بیانات در دیدار عمومی به مناسبت میلاد حضرت علی (علیه السلام)

امیرالمؤمنین علیه‏السّلام در زندگی حکومتی خود، نسبت به عدالت، نسبت به حقوق ضعفا و درماندگان و پابرهنگان، بی‏اغماض و بی‏گذشت بود. ماهم باید همین‏طور باشیم. آن حضرت نسبت به حقّ خود و به سهم خود، بسیار پرگذشت بود؛ همه ما نیز باید همین‏گونه باشیم.

ما می‏توانیم در سایه نزدیکی به امیرالمؤمنین علیه‏السّلام، به آرزوی بزرگ کشور و ملتمان و نظام جمهوری اسلامی ـ یعنی عدالت اجتماعی ـ نزدیک شویم. امیدوارم که ما مسئولان کشور ـ در درجه اوّل ـ و همه آحاد مردم تلاش کنند تا بتوانیم عدالت اجتماعی را در این کشور، مستقر کنیم. این آرزوی بزرگ همه عدالتخواهان، همه مبارزان و شهیدان و همه رادمردان عالم در تاریخ ما و در تاریخ عالم بوده و هست.

۱/۱/۱۳۷۹

پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال ۱۳۷۹

در امیرالمؤمنین عدالت شخصی در حدّ اعلی‏ بود؛ همان چیزی که از آن به تقوا تعبیر می‌کنیم. همین تقواست که در عمل سیاسی او، در عمل نظامی او، در تقسیم بیت‏المال توسط او، در استفاده او از بهره‏های زندگی، در هزینه کردن بیت‏المال مسلمین، در قضاوت او و در همه شؤونِ او خودش را نشان می‌دهد. در واقع در هر انسانی، عدالت شخصی و نفسانی او، پشتوانه عدالت جمعی و منطقه تأثیر عدالت در زندگی اجتماعی است. نمی‌شود کسی در درون خود و در عمل شخصی خود تقوا نداشته باشد، دچار هوای نفس و اسیر شیطان باشد، اما ادّعا کند که می‌تواند در جامعه عدالت را اجرا کند. چنین چیزی ممکن نیست. هرکس که بخواهد در محیط زندگی مردم منشأ عدالت شود، اوّل باید در درونِ خود تقوای الهی را رعایت کند. تقوا ـ به همان معنایی که در ابتدای خطبه عرض کردم ـ یعنی مراقبت برای خطا نکردن. انسانی که مراقب خود نیست و در عمل و کلام و زندگی شخصی خود دچار بی‏عدالتی و بی‏تقوایی است، نمی‌تواند در محیط جامعه منشأ عدالت اجتماعی باشد.

عدالت علی علیه‏السّلام در قلمرو جامعه؛ یعنی تأمین عدالت اجتماعی. در این‏جا امیرالمؤمنین نسخه کامل اسلام است. حکومت امیرالمؤمنین علیه‏الصّلاهوالسّلام یک حکومت صددرصد اسلامی است، نه ۹۹ درصد یا ۹۹/۹۹ درصد؛ نه. صددرصد یک حکومت اسلامی است. تا آن‏جایی که به امیرالمؤمنین و دامنه اختیار و قلمرو قدرت او ارتباط پیدا می‌کند، یک لحظه حرکت و تصمیم غیر اسلامی در او نیست؛ یعنی عدالت مطلق. البته در مناطق گوناگونی از حکومت امیرالمؤمنین کاملاً ممکن بود و اتّفاق هم افتاد، که کارهای غیر عادلانه‏ای انجام گیرد؛ اما امیرالمؤمنین به عنوان یک فرد مسئول، هرجا که با چنین چیزی مواجه شد، احساس تکلیف کرد. نامه‏ها و هشدارها و خطبه‏های جانسوز و جنگهای امیرالمؤمنین، همه در راه اجرای این عدالت بود.

۲۶/۱۲/۱۳۷۹

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه‏های نماز جمعه تهران‏

در اوایل حکومت، امیرالمؤمنین بین همه آحاد مردم در اعطای بیت‏المال تساوی برقرار کرد؛ چون قبل از امیرالمؤمنین تقریباً بیست سالی بود که در اسلام رسم شده بود بعضی اشخاص را به خاطر سبقت در اسلام و مهاجر و انصار بودن و … بر بعضی دیگر ترجیح دهند. پولی را که در بیت‏المال جمع می‏شد ـ که از غنایمِ جنگها و یا شاید از زکوات بود ـ وقتی تقسیم می‌کردند، به صورت سرانه به اشخاص می‏دادند. رسم مالی آن روزگار این‏گونه بود؛ مثل رسوم ادارات دولتی جهان امروز نبود. در آن زمان رسم شده بود که به بعضی بیشتر بدهند. امیرالمؤمنین آمد و گفت نه؛ هر کس متدیّن‏تر و مؤمن‏تر است، اجرش با خداست. هر کس توانایی بیشتری دارد، در زندگی تلاش می‌کند و اگر دنبال مال است، مال کسب می‌کند؛ اما من بیت‏المال را بالسّویه تقسیم می‌کنم. بعضی اشخاص آمدند نصیحت کردند و گفتند یا امیرالمؤمنین! این کار، شما را شکست می‌دهد و عدّه‏ای را وادار می‌کند در مقابل شما بایستند. حضرت چنین فرمود: «اتأمرونی ان اطلب النّصر بالجور فیمن ولّیت علیه من اهل الاسلام واللَّه لا اطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم»؛ شما از من می‌خواهید که در حوزه حکومتِ خود، پیروزی را با ظلم به دست آورم؟! آری؛ من پیروز خواهم شد و عدّه‏ای مخالفت نمی‌کنند؛ ولی من این پیروزی را نمی‌خواهم. اگر بناست به خاطر ظلم و جور از امیرالمؤمنین طرفداری شود، امیرالمؤمنین آن را نمی‌خواهد. فرمود: «واللَّه ما اطور به ما سمر سمیر»؛ من هرگز چنین کاری را نخواهم کرد.

در جای دیگر، در آن نامه معروف به عثمان‏بن‏حنیف می‌فرماید: «الا و انّ لکلّ مأموم اماما، یقتدی به و یستضی‏ءُ بنور علمه»؛ هر مأمومی امامی دارد که باید از دانش او استفاده و از نور او استضائه کند و به او اقتدا و از او پیروی نماید. بعد فرمود: «الا و انّ امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه». امیرالمؤمنین خوراک و لباس خود را که شبیه فقیرترین مردم آن روزگار بود، مطرح فرمود و گفت: من که امام شما هستم، این‏گونه زندگی می‌کنم. به عثمان‏بن‏حنیف فرمود: شما نمی‏توانید مثل من زندگی کنید؛ یعنی این توقّع هم وجود ندارد؛ «ولکن اعینونی بورع و اجتهاد»؛ اما از گناه پرهیز کنید و در راه رسیدن به این‏جا تلاش نمایید. این همان مطلبی است که امروز امیرالمؤمنین به ما هم می‌گوید. از آنچه خلاف و گناه و نامشروع است، بپرهیزید و تلاش هم بورزید خود را نزدیک کنید؛ هرچه رسیدید و هرچه توانستید.

در یک جا به ابن‏عباس نوشت: «فلایکن حظّک فی ولایتک مالا تستفیده و لا غیظا تشتفیه». بهره‏ای که می‌خواهی از حکومت و استانداری خود در آن منطقه‏ای که تو را فرستاده‏ایم، ببری، این نباشد که مالی به دست آوری و یا خشمی را علیه کسی فرو بنشانی ـ فرضاً از قدرت، علیه فلان کس یا فلان جمع یا فلان قشری که با آنها بدیم، استفاده کنیم. چنین چیزی جایز نیست ـ «ولکن اماته باطل و احیاء حقّ»؛ اما حظّ تو از این حکومت باید این باشد که باطلی را نابود کنی، یا حقّی را زنده و برپا داری.

کسی خدمت امیرالمؤمنین آمد و از او پولی می‏خواست؛ حضرت فرمود: «انّ هذا المال لیس لی و لا لک»؛ این مال، نه متعلّق به من است، نه مال توست؛ این بیت‏المال متعلّق به مردم است. «و انّما هو فی‏ءٌ للمسلمین و جلب اسیافهم فان شرکتهم فی حربهم»؛ تو هم اگر در فتوحات اسلامی شرکت داشته باشی، سهم خودت را داری. «کان لک مثل حظّهم والّا فجناه ایدیهم لاتکون لغیر افواههم»؛ چیزی که مردم با دسترنج خود به دست آورده‏اند، متعلق به خودشان است. این منطق امیرالمؤمنین در برخورد با چنین درخواستهایی است.

برای امیرالمؤمنین اجرای عدالت و دفاع از مظلوم و سرسختی با ظالم ـ هرکه می‌خواهد، باشد؛ یعنی ظالم، هر که باشد و مظلوم، هر که باشد ـ مهم بود. امیرالمؤمنین برای دفاع از مظلوم، شرط اسلام را نگذاشته است. آن امیرالمؤمنینِ پایبند به اسلام، آن مؤمن درجه یک، آن بزرگترین سردار فتوحات اسلامی، برای این‏که از مظلوم دفاع کند، شرط مسلمانی را قرار نداده است.

به مالک اشتر در آن نامه معروف می‏نویسد که با مردم چنین باش، چنان باش و مثل گرگ درنده‏ای به جان آنها نیفت. دنبالش این را می‌گوید: «فانّهم صنفان»؛ مردم دو دسته‏اند: «امّا اخ لک فی الدّین و اما نظیر لک فی الخلق»؛ یا برادر دینی تو هستند و یا در انسانیّت، شریک تو؛ یعنی مثل تو انسانند. بنابراین برای امیرالمؤمنین، در دفاع از مظلوم و در احقاق حقوق انسان، اسلام مطرح نیست؛ مسلمان و غیرمسلمان دارای این حق هستند.

امروز اگر شعار مبارزه با فساد مالی و اقتصادی داده می‌شود، هر کس پیرو امیرالمؤمنین است، باید از این شعار پیروی کند. هر کس به معنای واقعی کلمه، دنبال صلاح و اصلاح است، باید دنبال این کار، حرکت کند. مبارزه با فساد، یکی از پایه‏های اصلی حکومت و نظام اسلامی است. این روش امیرالمؤمنین است. امیرالمؤمنین از مردم ملاحظه نکرد؛ حتّی از کسانی که از او توقّع داشتند، ملاحظه نکرد. آن‏جایی که دید فساد وجود دارد، با آن مبارزه کرد. ما نمی‏توانیم مثل امیرالمؤمنین عمل کنیم؛ ادّعایش را هم نداریم. ما قابل این نیستیم – بنده خودم را عرض می‌کنم – که بخواهیم پشت سر امیرالمؤمنین حرکت کنیم، لیکن باید تلاشمان را بکنیم. این را همه باید وظیفه خود بدانند؛ نه این‏که اگر دستگاهی با فاسد و مفسدی مقابله کرد، باز همان اهرمهای فشار به حرکت درآیند و جنجال و هیاهو کنند و دست و پای کسانی را که در این راه حرکت می‌کنند، بلرزانند. البته نباید دست و پای کسی بلرزد. باید قاطع در این راه حرکت کنند؛ خدا هم کمک می‌کند و مردم هم پشتیبانی می‌کنند.

وقتی ما نام امیرالمؤمنین را گرامی می‏داریم، باید برای عمل کردنمان باشد. ما نمی‏توانیم مرتّب به مردم بگوییم شما مثل امیرالمؤمنین عمل کنید. ما که امروز در نظام جمهوری اسلامی مسئولیم، بیشترین مسئولیت را داریم و بیشترین تکلیف بر دوشمان سنگینی می‌کند.

۱۶/۹/۱۳۸۰

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه‏های نماز جمعه ۲۱ رمضان‏

نمی‌شود فقط به زبان گفت «امیرالمؤمنین، علی» و اظهار عشق و علاقه کرد؛ اما در عمل با رفتار او و با درسی که با زبان و در عملِ خود به ما داده است، مخالفت کرد. بنده و امثال بنده که کارگزاران حکومتیم وظیفه‏مان سنگینتر است. چون ما باید عمل کنیم و از آن راهی که او رفته است برویم. ممکن است بعضی بگویند: شما کجا، امیرالمؤمنین کجا؟ این حرف البته درست است. ما هیچ‏کداممان قابل مقایسه با او نیستیم. نمی‌شود گفت او بهتر است، او بالاتر است و ما پایین تریم؛ نه، اصلاً این مقایسه غلط است. او در اوج فلک است و ما در خاک تیره، دور خودمان می‏چرخیم. فاصله‏ها خیلی زیاد است؛ اما جهتگیری را می‌شود انتخاب کرد؛ یعنی ما باید خودمان را به آن سمت و به آن هدفی که او نشان می‏داد، نزدیک کنیم ـ هر کسی به قدر توان خود؛ هر کسی بر حسب اقتضای زمان خود ـ چون راه همان راه و هدف همان هدف است.

خصوصیت و شاخصه [دیگر] حکومت امیرالمؤمنین عدالت است؛ عدالتِ مطلق. یعنی هیچ مصلحت شخصی و هیچ سیاست مربوط به شخص خود را بر عدالت مقدّم نمی‌کند. «أتأمرونّی ان اطلب النصر بالجور لا واللَّه»؛ من حاضر نیستم پیروزی را از راه ظلم به دست آورم. ببینید چقدر این تابلو، تابلوِ درخشانی است؛ چه پرچم بلندی است. به شما می‌گویند ممکن است در این میدان سیاست، در این میدان مسابقه علمی، در این میدان انتخابات، در این میدان جنگ، پیروز شوید؛ اما متوقّف به این است که این ظلم را انجام دهید. کدام را انتخاب می‌کنید؟ امیرالمؤمنین می‌گوید من این پیروزی را نمی‌خواهم. من شکست بخورم عیبی ندارد، اما ظلم نمی‌کنم. همه این حرفهایی که راجع به امیرالمؤمنین درباره عدالت شنیده‏اید، محورش همین عدالت‏طلبی مطلقِ امیرالمؤمنین است. عدالت برای همه و عدالت در همه شؤون؛ یعنی عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی، عدالت اجتماعی و عدالت اخلاقی. این یکی دیگر از معیارهای حکومت امیرالمؤمنین است. تحمّلِ ظلم را نمی‌کند؛ خودش هم به ظلم تسلیم نمی‌شود، ولو مصالحش از دست برود. یکی از ظلمهای بزرگ، تبعیض است؛ چه تبعیضِ در اجرای احکام، چه تبعیضِ در اجرای مقرّرات. اینها به هیچ وجه برای امیرالمؤمنین قابل قبول نیست. یک نفر از طرفداران پروپا قرص او که تبلیغاتچی بسیار ماهری است و دائماً به نفع او تبلیغاتِ حق می‌کند، مرتکب عمل خلافی می‌شود و امیرالمؤمنین حدّ الهی را بر او جاری می‌کند. طرفدار مذکور که چنین انتظاری ندارد، می‌گوید: یا امیرالمؤمنین! منی که این قدر طرفدار شمایم؟ منی که این قدر از شما دفاع می‌کنم؟ حضرت می‌فرماید: بله، حُکمِ خداست. آن طرفداری‏ای که از ما می‌کنی، ان‏شاءاللَّه قبول باشد، خیلی هم متشکّر؛ اما حکم خدا این است. حدّ خدا را برایش جاری کرد؛ او هم گفت: خیلی خوب؛ حال که این‏طور است، سراغ دربار معاویه می‏روم که قدر مرا می‏دانند! و رفت.

۳۰/۶/۱۳۸۱

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با اقشار مختلف مردم به مناسبت میلاد امیرالمؤمنین علی(ع)

اگر به زندگی امیرالمؤمنین و حوادث دورانِ تقریباً پنج‏ساله حکومت آن حضرت نگاه کنیم، می‏بینیم عمده آنچه برای آن بزرگوار در این مدّت به عنوان مشکل پیش آمد، ناشی از عدالتخواهی ایشان بود. این نشان می‌دهد که مسأله عدالت چقدر سخت است. عدالتخواهی و دنبال عدالت رفتن، به زبان آسان است؛ اما در عمل آن‏قدر با موانع گوناگون مواجه می‌شود که دشوارترین کار هر حکومت و نظامی این است که عدالت را در جامعه تأمین کند. عدالت فقط عدالت اقتصادی نیست؛ عدالت در همه امور و شؤون زندگی بسیار دشوار است. این همان چیزی است که امیرالمؤمنین با آن قدرت ملکوتی و شأن الهی، آن را وجهه همّت خود قرار داد و دنبال کرد. لذا امیرالمؤمنین در این عبارت معروف فرموده است: «واللَّه لان ابیت علی حسک السّعدان مسهّدا، و اُجرّ فی الاغلال مصفّدا، احبّ الی من أن القی اللَّه و رسوله یوم القیامه ظالما لبعض العباد و غاصباً لشی‏ءٍ من الحطام»؛ یعنی از خلافت کنار آمدن که هیچ؛ اگر مرا به غل و زنجیر بکِشند و روی خارهای مغیلان هم با تن عریان بکِشانند، حاضر نیستم حتّی به یک نفر از بندگان خدا ظلم کنم. به‏خاطر همین منطق، امیرالمؤمنین همه مشکلات دوران خلافت خود را لمس کرد و با آنها مواجه شد؛ چون عدالت او بود که آن دشمنها و دشمنیها را علیه او به‏وجود می‏آورد. امیرالمؤمنین ایستادگی کرد و به‏خاطر مواجهه با مشکلات و حلّ آنها حاضر نشد از عدالت دست بردارد؛ این شد درس.

امروز ما مدّعی پیروی از امیرالمؤمنین هستیم. بنابراین ما به عنوان شیعه باید این درس را به یاد داشته باشیم که عدالت قابل اغماض و قابل معامله نیست و هیچیک از مصالح گوناگون ـ نه مصالح فردی و نه مصالح حکومت و کشور اسلامی ـ نمی‌تواند با عدالت معامله شود. امیرالمؤمنین به‏خاطر عدالت این مشکلات را متحمّل شد و عقب‏نشینی نکرد.

سه گروه با امیرالمؤمنین مواجه شدند: گروه قاسطین؛ یعنی بنی‏امیّه و اهل شام. اینها اهل عملِ به ظلم و روش ظالمانه بودند؛ کارشان هم با امیرالمؤمنین به‏شدّت ظالمانه بود. گروه دیگر ناکثین ـ بیعت‏شکنان ـ بودند؛ یعنی همرزمان و دوستان قدیمی امیرالمؤمنین که طاقت عدالت او را نیاوردند و با او درافتادند؛ کسانی‏که علی را می‏شناختند و به او اعتقاد داشتند. بعضی از آنها حتّی در روی کارآمدن امیرالمؤمنین هم نقش داشتند و با او بیعت کرده بودند؛ اما طاقت عدالت امیرالمؤمنین را نیاوردند و با او درافتادند؛ چون دیدند آن حضرت به آشنایی و سابقه و رفاقت توجّهی نمی‌کند. یک گروه هم مارقین بودند؛ یعنی آن جمعیت افراطی و متعصّب در نظرات خود؛ بدون این‏که اعتقاد دینی آنها ریشه معرفتی درستی داشته باشد.

از همه [سه گروه] خطرناکتر برای امیرالمؤمنین، قاسطین بودند؛ کسانی که اهل بنای ظالمانه در حکومت بودند؛ اصلاً مبنای علوی و اسلامی را در حکومت قبول نداشتند؛ خود علی و بیعت مردم با علی را هم قبول نمی‌کردند و زیر بار او نمی‏رفتند؛ به رفتار عادلانه و تقسیمِ به قسط و عمل به عدل هم مطلقاً اعتقادی نداشتند؛ چون اگر می‏خواستند به عدالت میدان بدهند و اسم عدالت را بیاورند، اوّل گریبان خودشان گرفته می‏شد. برای این‏که با عدالت علوی مبارزه کنند، آمدند به احترامِ به صحابه و اصل شورا متمسّک شدند. این مطلب خیلی مهمّی است. برای این‏که اصل عدالت را بکوبند و ارزش عدالت را که محور حکومت امیرالمؤمنین بود، از یادها ببرند، آمدند ارزش اسلامی دیگری را ـ که البته اهمیت آن به‏مراتب کمتر از ارزش عدالت است ـ در مقابل امیرالمؤمنین عَلَم کردند. قصد آنها حمایت از آراء صحابه یا از خود صحابه یا از شورای صحابه نبود. امیرالمؤمنین در نامه‏ای همین معنا را به نحوی به معاویه می‏نویسد و می‌گوید تو می‌خواهی بین مهاجرین و انصار قضاوت کنی؟ تو می‌خواهی به ما یاد بدهی؟! شما تازه‏مسلمانان می‌خواهید اسلام را به علی‏بن‏ابی‏طالب که وجودش آمیخته با اسلام و ساخته دست اسلام است، یاد بدهید؟! بنابراین آنها با عدالت علوی مخالف بودند و به آن اعتقادی نداشتند.

دنبال عدالت بودن، هزینه‏ها و دردسرهایی دارد و موجب دشمنی قشرهایی هم می‌شود. امیرالمؤمنین در نامه خود به مالک اشتر متعرّض همین معنا می‌شوند و می‌گویند: «آن‏جایی که امر دایر شد بین توده مردم ـ آنهایی که محتاج عدالت تو هستند ـ با خواص و مجموعه‏های کوچک و بهره‏مند و ممتاز جامعه، حتماً توده مردم را ترجیح بده.» امروز این معنا باید شعار ما باشد و معیار درستی کار ما محسوب شود و برنامه‏ریزیها و سیاستگذاریها و عملکردهای ما به دنبال این قضیه باشد.

۲۳/۸/۱۳۸۲

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه‏های نماز جمعه تهران‏

امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاهوالسّلام امام دادگران عالم و مظهر تقوا و عدالت است. وقتی بعد از قتل عثمان در خانه‌اش ریختند تا ایشان را به صحنه‌ی خلافت بیاورند، حضرت نمی‌آمد و قبول نمی‌کرد ـ البته دلیلهایی دارد که بحث بسیار مهم و پرمعنایی است ـ بعد از قبول هم فرمود: «لولا حضورالحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ اللَّه علی العلماء ان لا یقارّوا علی کظّه ظالم و سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها»؛ اگر وظیفه‌ی من با توجّه، قبول، بیعت و خواست مردم بر من مسجّل و منجزّ نمی‌شد که در مقابل ظلم بایستم و با تبعیض مبارزه و از مظلوم دفاع کنم، باز هم قبول نمی‌کردم. یعنی امیرالمؤمنین می‌گوید من قدرت را به‌خاطر قدرت نمی‌خواهم. حالا بعضیها افتخار می‌کنند: ما باید برویم، تا قدرت را به دست بگیریم! قدرت را برای چه می‌خواهیم؟ اگر قدرت برای خودِ قدرت است، وِزر و وبال است؛ اگر قدرت برای مبارزه با ظالم در همه‌ی ابعاد ظلم و ستم ـ داخلی، اجتماعی و اقتصادی که حادترینش است ـ می‌باشد، خوب است. بنابراین، پایه‌ی مشروعیت حکومت فقط رأی مردم نیست؛ پایه‌ی اصلی تقوا و عدالت است؛ منتها تقوا و عدالت هم بدون رأی و مقبولیت مردم کارایی ندارد. لذا رأی مردم هم لازم است. اسلام برای رأی مردم اهمیت قائل است. فرق بین دمکراسی غربی و مردم‌سالاری دینی که ما مطرح می‌کنیم، همین جاست.

۲۶/۹/۱۳۸۲

بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان قزوین/مردم‌سالاری دینی

مردم آمدند اصرار و بیعت کردند؛ اما حضرت قبول نمی‌کرد. اصرار مردم زیاد شد. همه، بزرگان، کوچکان، رؤسا و صحابه‏ی قدیمی گفتند نه، فقط علی‏بن‏ابی‏طالب باید باشد و غیر از او کسی نمی‌تواند. آمدند و به اصرار حضرت را بردند. حضرت فرمود پس به مسجد برویم. حضرت روی منبر رفت و خطبه خواند و در این سخنرانی حرف خودش را بیان کرد. امیرالمؤمنین فرمود: اموالی که تا امروز افرادِ برگزیده و محترمها بیجا و بناحق تصرف کرده‏اند، هرجا من به این اموال دست پیدا کنم، اینها را به بیت‏المال برمی‏گردانم. در طول این چند سال کسانی توانسته بودند پولهایی را از بیت‏المال به نفع خودشان بردارند. فرمود من همه اینها را برمی‏گردانم؛ «لو وجدته قد تزوّج به‏النساء»؛ حتّی اگر ببینم مهر زنهایتان قرار داده‏اید، یا «و مُلک به الاماء»؛ برای حرمسراهای خودتان کنیز خریده‏اید. «لرددته»؛ به بیت‏المال برمی‏گردانم. مردم و بزرگان بدانند که روش من این است.

بعد از چند روز مخالفتها شروع شد. البته مردم مستضعف و طبقه‏ی مظلوم جامعه از خدا می‌خواهند چنین روشی به‏کار گرفته شود؛ لیکن متنفذان و کسانی‏که خودشان مخاطب واقعی این مطلب بودند، بدیهی است که ناراضی بودند. نشستند جلسه تشکیل دادند و گفتند این چه کاری است که علی می‌خواهد انجام دهد. ولیدبن‏عقبه ـ همان کسی‏که زمان عثمان استاندار کوفه بود ـ از طرف آنها بلند شد پیش امیرالمؤمنین آمد و گفت یا علی! بیعت ما با تو شرط دارد؛ «و نحن نبایعک الیوم علی ان تضع عنا ما اصبناه من المال فی ایام عثمان»؛ شرط ما این است که به پولهایی که ما به‏دست آورده‏ایم، دست نزنی و به دستاوردهای ما در دوران قبل از خودت کاری نداشته باشی. بعد از ولیدبن‏عقبه، طلحه و زبیر آمدند. البته حساب ولیدبن‏عقبه از طلحه و زبیر جداست. ولیدبن‏عقبه در واقع جزو تازه‏مسلمانهاست؛ خانواده‏اش ضداسلام و ضدانقلاب بودند و با اسلام جنگیده بودند؛ بعد هم که اسلام غالب شد، اواخر زمان پیغمبر، او هم مثل دیگرانِ از بنی‏امیه اسلام آورد؛ اما طلحه و زبیر جزو سابقین اسلام و جزو یاران نزدیک پیغمبر بودند. طلحه و زبیر هم ـ که بزرگانِ آن روزِ اسلام و جزو بقایای اصحاب پیغمبر بودند ـ خدمت امیرالمؤمنین آمدند و حرفهای گله‏آمیزی زدند؛ از جمله گفتند: «انک جعلت حقنا فی القسم کحق غیرنا»؛ تو ما را با دیگران در تقسیم بیت‏المال یکسان کردی؛ «و سویت بیننا و بین من لا یماثلنا»؛ ما را با کسانی‏که شبیه ما نیستند، در دادن اموال بیت‏المال یکی قرار دادی. این چه وضعی است؟ چرا امتیاز قائل نیستی؟ «من لا یماثلنا فیما افاءاللَّه تعالی بأسیافنا و رماحنا»؛ با شمشیر ما اینها به‏دست آمد؛ ما بودیم که اسلام را پیش بردیم؛ ما بودیم که زحمت کشیدیم و تلاش کردیم؛ حالا تو ما را با کسانی‏که تازه آمده‏اند و عجمی و جزو کشورهای مفتوح هستند، یکسان قرار داده‏ای؟

جواب امیرالمؤمنین به ولیدبن‏عقبه را من ندیده‏ام ـ تاریخ ثبت نکرده است ـ اما جواب دیگران را داد. حضرت بالای منبر رفت و جواب تندی داد. راجع به مسأله‏ی تقسیم مساوی بیت‏المال فرمود: «فان ذلک امر لم احکم فیه بادئ بدء»؛ من که بنیانگذار چنین روشی نیستم؛ «قد وجدت انا و انتما رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و اله یحکم بذلک»؛ هم من و هم شما بودیم و دیدیم پیغمبر این‏طور عمل می‌کرد. من کار تازه‏یی نکرده‏ام؛ همان کار پیغمبر را دارم دنبال می‌کنم؛ می‌خواهم همان ارزشها و همان پایه‏های اعتقادی و عملی جامعه را در این دوران مستقر کنم. و علی مستقر کرد و می‌کرد؛ هزینه‏اش را هم امیرالمؤمنین پرداخت. هزینه‏ی این کار، وقوع سه جنگ بود. امیرالمؤمنین ایستاد.

امیرالمؤمنین در همین زمینه یک جمله‏ی دیگر دارد. بد نیست ما با معارف علوی یک‏خرده آشنا شویم. ایشان می‌فرماید: «لا تمن انکم رعایه الحق لعَهَدٍ عن اقامه الحق علیه»؛ یعنی اگر کسی انسان مؤمنی است، انسان مجاهد فی سبیل‏اللَّه است، زحمات زیادی داشته، جبهه بوده و کارهای بزرگی کرده، رعایت حق او بر شما واجب است. اگر در جایی این شخص تخطی و حقی را ضایع کرد، شما که مدیر و مسئول هستید، نباید آن حق واجب، مانع بشود از این‏که در موردی که تخطی کرده، حق اجرا نشود. بنابراین مسائل را از هم جدا کنید. اگر کسی آدم خوبی است، شخص باارزشی است، سابقه‏ی خوبی دارد و برای اسلام و کشور هم زحمت کشیده؛ خیلی خوب، حق او مقبول و محفوظ و ما مخلص او هستیم؛ اما اگر تخطی کرد، رعایت آن حق نباید موجب شود تخلفی که انجام داده، نادیده گرفته بشود. این، منطق امیرالمؤمنین است.

ماجرای زینب کبری‏ را شنیده‏اید؛ عاریه گرفتنِ از ابورافع. ماجرای عقیل را شنیده‏اید که پیش حضرت آمد و چیزی خواست: «صاع من برّ»؛ یک مقدار سهمیه‏ی اضافه‏ی گندم خواست. بعد حضرت آن حدیده‏ی مُحمات ـ آهن گداخته ـ را برداشت و نزدیک او برد ـ البته به او نزد ـ و او را تهدید کرد و خواسته‏اش را نپذیرفت. عبداللَّه‏بن‏جعفر ـ برادرزاده و داماد حضرت؛ شوهر جناب زینب ـ خدمت حضرت آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! دستم تنگ است؛ مجبورم از وسایل زندگی‏ام بفروشم؛ چیزی به من کمک کن. حضرت قبول نکرد و فرمود: مگر به من بگویی عمویت برود دزدی کند و از مال مردم به تو بدهد. امیرالمؤمنین شاخص حکومت در یک جامعه‏ی پیشرفته، وسیع، متمدن و ثروتمند، مثل زمان ایشان نسبت به زمان پیغمبر را معین کرد. همه چیز پیش رفته بود. امیرالمؤمنین با رفتار خود خواست اثبات کند که در این وضعیت هم می‌شود همان اصول را زنده کرد. این، کار بزرگ امیرالمؤمنین است. اصل معنویت، اصل عدالت، اصل جهاد، اصل سازندگی مردم، اصل مدیریتهای شایسته و لایق و مؤمن ـ که زندگی امیرالمؤمنین پُر است از حوادث و قضایایی که شما مردم در طول سالهای متمادی از هر بخشی چیزهایی را به عنوان داستان و روایت و کلام امیرالمؤمنین می‏شنوید و شنیده‏اید ـ همه‏ی اینها نشان‏دهنده‏ی این حقیقت است؛ جمع‏بندی‏اش این است که امیرالمؤمنین می‌خواهد به دنیا نشان دهد که این اصول اسلامی در همه‏ی شرایط قابل پیاده شدن است.

امروز وقتی ما این حرفها را می‏زنیم، در حقیقت از قله حرف می‏زنیم. چه کسی می‌تواند حتّی تصور کند که به امیرالمؤمنین شباهت پیدا کند؟ نه، هیچ‏کس شبیه امیرالمؤمنین نمی‌شود. امام سجاد که نوه‏ی امیرالمؤمنین بود و مقام عصمت داشت، وقتی به ایشان گفتند تو این‏قدر عبادت می‌کنی، فرمود عبادت ما کجا و عبادت علی کجا؟ یعنی امامِ عابد ِ سجاد می‌گوید من با علی قابل مقایسه نیستم. بین امام سجاد و بهترین عبّاد و زهّاد زمان ما هم هزاران فرسخ فاصله است. امیرالمؤمنین الگو و قله و جهت حرکت را نشان داد و شاخص را معین کرد؛ حالا به هرجا توانستیم برسیم. نظام اسلامی، نظام عدل و انصاف و رسیدگی به مردم و احترام به حقوق انسانها و مقابله‏ی با ظلم قوی به ضعیف است. اسلام و منطق امیرالمؤمنین و منطق حکومت علوی مقابله‏ی با این چیزهاست؛ چه در داخل یک جامعه که زورمندی بخواهد ضعیفی را ببلعد، چه در سطح جهانی و بین‏المللی.

۱۵/۸/۱۳۸۳

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه‏های نماز جمعه‏ی تهران‏

«لیقوم النّاس بالقسط». انبیاء برای اجرای عدالت آمده‏اند؛ برای نزدیک کردن مردم به خدا آمده‏اند؛ برای اجرای مقررات الهی در بین مردم آمده‏اند. و امیرالمؤمنین رسالتش در وصایت پیغمبر و خلافت اسلامی این است. یک لحظه از این راه عقب‏نشینی نکرد. در حرکت، کوتاهی نکرد. رفقای قدیمی از او بریدند؛ متوقعان بهشان برخورد؛ از او جدا شدند؛ علیه او جنگهای براندازی راه افتاد. کسانی که تا دیروز او را ستایش می‌کردند، عدالتِ او را که دیدند، تبدیل به دشمن خونی او شدند؛ لکن ملامت ملامتگران ـ «لا تأخذهم فی اللَّه لومه لائم» ـ ذره‏ای در امیرالمؤمنین اثر نگذاشت؛ راه را محکم ادامه داد؛ بعد هم در همین راه به شهادت رسید؛ «قتل فی محراب عبادته لشدّه عدله». شخصیت امیرالمؤمنین و ظواهری که ما می‏بینیم، اینهاست. ببینید چقدر شگفت‏آور است! چقدر این تابلو پُر از ظرافت و پُر از زیبائی و شگفتی است.

ما حالا اسممان علوی است؛ شیعیان علی. صرف اینکه بگوئیم علی و راه او را دنبال نکنیم، فایده‏ای ندارد. کسانی بودند در زمان خود آن بزرگوار که اظهار ارادت به او هم می‌کردند، لکن از آنچه که او می‌خواست، تخلف می‌کردند. امیرالمؤمنین با اینها بی‏رحمانه برخورد کرد. فسق و فجور کردند، حد الهی را بر اینها جاری کرد؛ کفر گفتند، اینها را از دم شمشیر گذراند. بعضیها وقتی آن عظمتها را میدیدند – ماها کوچکیم دیگر – و وقتی ما یک انسانِ با این عظمت را می‏بینیم، می‌گوئیم این خداست! باورمان نمی‏آید که خدای عزیز علیم می‌تواند یک چنین شخصیت باعظمتی را بسازد؛ لذا اشتباه می‌کنیم. در زمان امیرالمؤمنین هم همین اشتباه را کسانی کردند و گفتند او خداست. امیرالمؤمنین دستور داد همه‏شان را کُشتند؛ رحمشان نکرد؛ در رودربایستی گیر نکرد که اینها طرفدار مایند و دارند درباره‏ی ما مبالغه می‌کنند؛ نخیر، اینها راه توحید، راه مبارزه‏ی با شرک را رها کردند، مرتد شدند و توبه هم نکردند؛ امیرالمؤمنین هم دستور داد و همه را به حد الهی محکوم کردند و به قتل رساندند. امیرالمؤمنین اینجوری است. اگر ما خیال کنیم به صرف اینکه امیرالمؤمنین را به زبان تعریف و ستایش کنیم یا محبت او را در دل داریم، خدای متعال و خود امیرالمؤمنین از کج‏رویها، از سیاه‏کاریها و از بدیهای ما صرف‏نظر می‌کنند، بدانیم که این منطق امیرالمؤمنین نیست. منطق امیرالمؤمنین، سلوک راه خداست. شیعه یعنی کسی که دنبال امیرالمؤمنین به راه می‏افتد. حالا یک وقتی خطائی، اشتباهی، گناهی کسی می‌کند، او بحث دیگری است؛ استغفار باید بکند؛ اما دلخوش کردن به انتساب به امیرالمؤمنین و کم و کوچک شمردن تخلف از راه خدا، به‏هیچ‏وجه در منطق امیرالمؤمنین پذیرفته نیست. اهمیت کار امیرالمؤمنین این است که از حق، از عدل، از ثبوت راه الهی، به خاطر ملاحظات صرف نظر نکرد.

۶/۵/۱۳۸۶

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی‏ در دیدار اقشار مختلف مردم‏ در سالروز میلاد مسعود علی‏بن‏ابیطالب (علیه‏السّلام)

عدالت خواسته‏ی یک جماعت خاصّی از مردم یا اهل یک کشور و اهل یک ملت نیست؛ عدالت خواسته‏ی طبیعی و تاریخی همه‏ی آحاد بشر در طول تاریخ بشریت است. همان چیزی است که بشر تشنه‏ی آن است و جز در حکومت انبیاء عظام الهی ـ آنهائی که به حکومت رسیدند ـ یا اولیاء برجسته مثل امیرالمؤمنین، عدالت به معنای واقعی کلمه اجرا نشده است.

دنیاداران و کسانی که دلهاشان پر از هوس به دنیا و شئون مادی دنیاست، نمی‌توانند عدالت را اجرا کنند. اجرای عدالت یک روح غنی، یک اراده‏ی قوی و یک قدمِ ثابت لازم دارد. ما باید همه‏ی تلاشمان این باشد که بتوانیم در این راه دنبال امیرالمؤمنین حرکت کنیم. اعتراف می‌کنیم که نخواهیم توانست مثل علی‏بن‏ابیطالب، عدالت را اجرا کنیم؛ این را قبول داریم. ماها کوچکتر و ضعیفتریم از آنکه بتوانیم آن‏جور استوار ـ مثل فولاد، مثل صخره ـ در مقابل این امواج بایستیم؛ اما بقدر خودمان باید تلاش کنیم.

امیرالمؤمنین از عمّال خود هم مطالبه‏ی عدالت می‌کرد؛ با اینکه آنها در حد امیرالمؤمنین نبودند. پس تکلیف اجرای عدالت بر دوش ما هم هست؛ باید دنبال بکنیم. این چیزی است که مردم باید بخواهند؛ باید فرهنگ عمومی ملت ما بشود. مردم ما باید بیشترین چیزی را که می‌خواهند، عدالت و انصاف باشد؛ هم در امور داخل کشور، هم در مسائل جهانی.

۲۶/۴/۱۳۸۷

دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت میلاد حضرت علی (علیه‏السّلام)

این نکته را باید در نظر داشت و توجه کرد که سلوک سیاسی امیرالمؤمنین از سلوک معنوی و اخلاقی او جدا نیست؛ سیاست امیرالمؤمنین هم، آمیخته‌‌‌‌‌ی با معنویت است، آمیخته‌‌‌‌‌ی با اخلاق است، اصلاً منشأ گرفته‌‌‌‌‌ی از معنویت علی و اخلاق اوست. سیاست اگر از اخلاق سرچشمه بگیرد، از معنویت سیراب بشود، برای مردمی که مواجه با آن سیاستند، وسیله‌‌‌‌‌ی کمال است، راه بهشت است؛ اما اگر سیاست از اخلاق جدا شد، از معنویت جدا شد، آن وقت سیاست‌‌‌‌‌ورزی می‌شود؛ یک وسیله‌‌‌‌‌ای برای کسب قدرت، به هر قیمت؛ برای کسب ثروت، برای پیش بردن کار خود در دنیا. این سیاست می‌شود آفت؛ برای خود سیاست‌‌‌‌‌ورز هم آفت است، برای مردمی هم که در عرصه‌‌‌‌‌ی زندگی آنها این سیاست ورزیده می‌شود هم آفت است.

یکی از خصوصیات سیاست‌‌‌‌‌ورزی امیرالمؤمنین این بود که برای پیروز شدن، به ظلم و به دروغ و به کارهای ظالمانه متوسل نمیشد. یک عده‌‌‌‌‌ای در اوائل حکومت امیرالمؤمنین آمدند که آقا شما این افرادی که تو جامعه هستند ـ این متنفذین ـ یک مقداری ملاحظه‌‌‌‌‌ی اینها را بکن و سهم بیشتری از بیت‌‌‌‌‌المال به اینها بده، مخالفت اینها را موجب نشو و دلهایشان را جلب کن! فرمود: «أ تأمرونّی ان أطلب النّصر بالجور»؛ شما می‌خواهید من پیروزی را به وسیله‌‌‌‌‌ی ظلم برای خودم دست و پا کنم؟ «واللَّه لا اطور به ما سمر سمیر و ما أمّ نجم فی السّماء نجما»؛ امکان ندارد امیرالمؤمنین با ظلم، با راه غلط و خطا، با شیوه‌‌‌‌‌های غیر اسلامی دوست برای خودش درست کند.

۲۰/۶/۱۳۸۸

خطبه‌های نماز جمعه‌ی‌ تهران