شهید علمدار بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر 25 کربلا در ساری مشغول خدمت شد. او که از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی بود چندین سال پس از جنگ و در سال 1375 بر اثر جراحتهای شیمیایی به... ادامه مطلب
هوالمحبوب سلام علیکم چند روزی به واسطه مشغله های کاری فرصت نکردم تصویری خدمت شما گرامیان تقدیم کنم. امروز طراحی خطی رو خدمت شما تقدیم می کنم که به سفارش بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مق... ادامه مطلب
دستهایم را از پشت با طناب بسته بودند؛ آنقدر محکم که تا چندین روز پس از باز کردن، متورم و سیاه بود. چشمهایم جایی را نمیدید. درد شدیدی پاهایم را آزار میداد. ساعتها با پای برهنه روی سنگلاخ... ادامه مطلب
فاصله زمانی آمادهسازی نیروها تا شروع مرحله اجرایی یک عملیات، معمولاً با اتفاقاتی تلخ و شیرین همراه بود؛ بخشی از خاطرات خواندنی «باقر سیلواری» که در بهار 82 آمده است، در ادامه میخوانیم: ... ادامه مطلب
یک هفته به محرم مونده بود و ما آماده میشدیم برای محرم سال 65. بعضیها هم مرخصی گرفته بودند یا رفته یا میخواستن بروند تهرون برای محرم، و از منطقه هم قول و قرار برای حسینیه لباس فروشها و مس... ادامه مطلب
رزمندهای به نام سید منصور حسینی جزو نیروهای شهربانی بود و بسیجی به جبهه آمده بود. او هیچ وقت نماز شبش ترک نمیشد. هر وقت با او صحبت میکردیم میگفت: دوست دارم با حسن کرمی که از نیروهای بسیا... ادامه مطلب
در طول جنگ تحمیلی به دلیل نیات خالص و خدایی رزمندگان اسلام؛ شاهد دیدن صحنههای زیبایی بودیم. صحنههایی که اثرات آن تا خارج از مرزها نمود پیدا می کرد. مطلب زیر خاطرهای درباره مسلمان شدن جوان... ادامه مطلب
بخشی از خاطرات خواندنی «باقر سیلواری» که در بهار 82 آمده است، در ادامه میخوانیم: *** در تیپ خودمان یک رزمنده همدانی داشتیم به اسم... ادامه مطلب
پس از مدتی مرخصی دوباره عازم جبهه شده بودم. سوار ماشین که شدم برای یک لحظه مسافران را برانداز کردم که ناگاه چشمم به او افتاد که روی صندلیهای ردیف آخر نشسته بود. آشنایی مختصری با او داشتم. ط... ادامه مطلب
امیر سیفی معاون نیروی انسانی ارتش جمهوری اسلامی خاطرات زیادی با شهید علی صیاد شیرازی دارد. وی یکی از خاطراتی را که به خوبی در ذهن دارد ماجرای دیدار شهید صیاد است با آیتالله بهاءالدینی در ن... ادامه مطلب
مقر شهید باغبانی بود و روزهای آرام، گرم، تب زده و کسالتباری که بوی باروت کهنه میداد و جز چادرهای خالی و تک و توک رفت و آمد بچههایی که روزهای پرآشوبی را انتظار میکشیدند، هیچ خبر مهمی شنید... ادامه مطلب
در چند قدمی شهادت بودند؛ خودشان را آماده میکردند برای رفتن تا بقیه بمانند؛ هر کدام از ۲۳۰ هزار شهید انقلاب و دفاع مقدس سفارشهای زیادی داشتند، آنها از جانشان گذشتند و از ما خواستند تا مطیع... ادامه مطلب
رژیم بعثی عراق در طول دوران دفاع مقدس علاوه بر حملات وحشیانه، در دوران اسارت نیز نیروهای رزمنده را به روش های مختلف شکنجه می کرد. روایت زیر بیان همین واقعیتهاست. *** هیچگاه آن سال های پر ا... ادامه مطلب
همه ما یه جورهایی با بیتالمال سر و کار داریم، از دانش آموزی که روی نیمکت کلاس مینشیند تا کارگر و کارمندهایی که در اداره و کارخانهها کار میکنند، حتی زنی که خانهدار است. فرقی نمیکند که ب... ادامه مطلب
وقتی وارد پادگان شدیم، ما را به صف کردند و بعد هم نشاندند. در حالی که داشتیم نگاهشان میکردیم و منتظر بودیم ببینیم چه میخواهند بر سرمان بیاورند، باز با کابل و چیزهای دیگر افتادند به جان ما... ادامه مطلب