هر کسی که مراجعه می کرد یک چک می کشید و بخشی از حقوقش را به او می بخشید.یک بار آخر ماه بود به یکی از بچه ها که پیشش کار می کرد گفت برو ببین توی حساب چقدر پول مانده است ، آمد و گفت حاج آقا 40... ادامه مطلب
اشاره : سردار حاج احمد كاظمي مي گفت : سرباز و يا يك پاسدار جديد وقتي كه مي خواهد برود پيش فرمانده لشكر ما فرمانده تيپ ما ما قدم هايي كه برمي دارد بايد احساس كند كه دارد مي رود پيش شهيد همه م... ادامه مطلب
مقدمه راستش قبل از هر چيز لازم مي دانم بدون رو در بايستي اعلام كنم ، اساساً من يكي در اين مملكت عددي نبودم كه حضور يا عدم حضورم در جبهه هاي نبرد با متجاوزين بعثي عراق ، تأثيري گذاشته و نتيجه... ادامه مطلب
علي شمخاني فرمانده جوان سپاه پاسداران خوزستان، شايد طعم جنگ را زودتر از فرماندهان ديگر چشيده است. خودش ميگويد، از اوايل جنگ به سپاه خوزستان به غير از لباس سبز هيچ تجهيزاتي نميدادند اما ا... ادامه مطلب
من آزاده عراقى ام! آزاده اى است از جنس مردانى چون «حر» و خود اسارتش را اوج آزادى مى داند و تولدى ديگر. در سخن گفتن با اوست كه در مى يابى چقدر برخى مردان جنگ از اصل خود دور افتاده اند، چقدر ا... ادامه مطلب
مي گفت اگر از جنگ نگوييم دير مي شود بابا نظر خيلي مهمان نواز بود و هميشه سفره اش پهن. سربازها، بسيجي ها، دوستان و آشنايان همه مي دانستند كه بابا نظر چقدر سخاوتمند و دست و دل باز است همسر باب... ادامه مطلب
کنار آتش پسربچه دهسالهای را دیدیم که مشغول آتشبازی بود. بلوکی که کیسههای خون را یکی یکی در آتش میانداخت، پرسید: “مدرسه نمیروی؟ “جواب داد: “بابام میگوید تا صدام کافر... ادامه مطلب