کتاب «سفر هفتم» یادداشتهای روزانه شهید «نصرالله ایمانی» است. وقتی صدای شنی تجاوز در گوش خاک ما پیچید و لولههای توپ و تانک، پنجره خانههای ما را نشانه رفت، نصرالله و گروهی از جوانان همشهری... ادامه مطلب
در هفته چند نوبت لوبیا می دادند . غذای آن شب نیز لوبیا بود. اما معده عده ای آن غذا را نمی پذیرفت و آنها را دچار اسهال می کرد. من نیز دچار این بیماری شدم. گوشه اسایشگاه پرده نصب شده بود که به... ادامه مطلب
سردار «جعفر جهروتیزاده» از سرداران نامآشنای دفاع مقدس است؛ او که علاوه بر همرزمی با سرداران بلندآوازه سپاه حضرت رسول (ص)، شهید همت و حاج احمد متوسلیان از جنوب تا غرب را درنوردیده، در چند... ادامه مطلب
جنگ به روایت فرمانده کل قوا دبارهی جنگ و مسائل آغاز و اثنای جنگ، سخنان بسیاری هست. لکن باید بگویم، یک از هیجانانگیزترین لحظات جنگ، لحظهی شروع جنگ یا به تعبیر درستتر، زمانی بودکه ما از حم... ادامه مطلب
ماه رمضان در جبهه ها حال و هوای دیگه ای داشت،با اینکه حکمی وجود نداشت تا ما بتونیم روزه بگیریم،و بعلت اینکه هیچ موقع در جایی توقف نداشتیم و نمیتونستیم قصد کنیم و خط مقدم دائما در حال تغییر ب... ادامه مطلب
بسياري از شهدا، با زبان روزه شهيد شدند. برخي از رزمندگان ، سهميه ناهارشان را مي گرفتند، اما آن را به هم رزم هايشان مي دادند و خودشان روزه مي گرفتند. اولين بار كه در جبهه رفتم، نزديك شب قدر ب... ادامه مطلب
در خاطرات شهيد سرتيپ خلبان «حسين لشكري» آمده است: من بهخلاف همه، عدد 13را مبارك ميدانم و براي اين عدد احترام خاصي قائل هستم؛ ميدانيد چرا؟ براي اينكه در سيزدهمين پرواز جنگيام به تأسيسات ن... ادامه مطلب
نمازی که با سه شماره، مثل خیلی از دستور عملهای نظامی دیگر که با سه شماره انجام میشود، باید خوانده میشد؛ مثل خوردن، خوابیدن، بیرون آمدن از سنگر، چاله گاز و هر موقعیت دیگر. از جمله نمازهای... ادامه مطلب
مدتی بود که فردی به نام عبد الله را با خود از شیراز آورده بودیم. عبد اﷲ کسی را نداشت و با ما زندگی می کرد و خیلی وقت ها هم در کارهای خانه دست به کمک ما بود. یک روز صبح، موقع صبحانه، عبد اﷲ... ادامه مطلب
آخرین بار که پدر می خواست به جبهه برود، چند تا عکس به من داد و گفت: دخترم! این عکس ها را امانت نگه دار! پرسیدم: بابا! چرا این عکس ها را از آلبوم د ر آورده ای؟ مرا بوسید و گفت: یک روز عمو... ادامه مطلب
دوم فروردین سال 1361، عملیات فتح المبین تازه شروع شده بود. من که خلبانی هلیکوپتر شنوک را به عهده داشتم کار جابهجایی نیروها به پشت خط مقدم را انجام می دادم. هواپیماهای عراقی تلاش می کردند ب... ادامه مطلب
آن روز 9 ساعت پرواز عملیاتی داشتیم و از نظر پروازی رکورد جدیدی زده بودیم . برای آنکه زمان را از دست ندهیم حتی هلیکوپتر را بدون آنکه خاموش کنیم سوخت می زدیم و بلافاصله به پرواز در می آمدیم.... ادامه مطلب
عملیات فتح المبین از جمله عملیاتهای بود که هوانیروز با توان رزمی بالایی در آن شرکت داشت. در این عملیات، هوانیروز به دو طریق عمل کرد. از طرفی یگانهای زمینی یا منابع اطلاعاتی، محل تجمع و تح... ادامه مطلب