حجت الاسلام ابوترابی را هرکسی به عنوان یک عنصر تأثیرگذار در زمان اسارت رزمندگان ایرانی میشناسد. کسی که حضورش باعث افزایش روحیه مقاومت میان رزمندگان در بند عراق میشد. حضور او در میان اسرا ت... ادامه مطلب
پیاده روی از کنار سیم های خاردار عادت روزانه مون شده بود . صبح ها بعد از آزادباش انگار یه نیرویی ما رو به کنار سیم های خاردار می کشاند . پیاده روی با دوستان در کنار سیم های خاردار لذت بخش تر... ادامه مطلب
روزی به خاکریز و کمین های دشمن نگاه می کردم. متوجه شدم که یک قبضه خمپاره انداز ۸۱ میلی متری بی استفاده افتاده است. به فرمانده گفتم:– جناب سروان! این قبضه خمپاره را روانه نمی کنید؟– این فضول... ادامه مطلب
مدتی گذشت تا اردوگاه وضع مناسب خودش را پیدا کرد. هر روز که می گذشت، قوانین جا افتاده تر می شد و نیاز کمتری به تذکر پیدا می شد. در یکی از همین روزها، رضا برخلاف معمول گذشته، خوشحال و سرحال، ا... ادامه مطلب
اسمشان را گذاشته بودند “اسیر” ولی بیشتر از اینکه اسیر باشند آزادگانی بودند در قفسهای آهنین ظلم و ستم بعثیها. اسارت همچون نقطه پروازی بود برای پر کشیدن از زمین، برای رسیدن به خد... ادامه مطلب
یکی از اسرای اردوگاه تکریت، از ناحیهی دو پا فلج شده بود و به هیچ وجه قدرت حرکت نداشت. بنابراین دوستان برای بردنش به بهداری، دستشویی و دیگر کارها کمکش میکردند. او در آسایشگاه 16 زندگی میک... ادامه مطلب
خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید ب... ادامه مطلب
خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید ب... ادامه مطلب
میانگین سن بچه های اردوگاه هفده تا بیست سال بود، اما همه چهره ها تکیده و شکسته. جوان هفده ساله، گویی پیرمردی است هشتاد ساله. صبح که از آسایشگاه بیرون می زدیم، در حیاط هواخوری کسی حق نداشت پا... ادامه مطلب