متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1368/12/3
بسم الله الرحمن الرحيم
الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى
بينندگان برنامه را در شب مبعث مشاهده مىكنند. فرا رسيدن اين شب را به آنها تبريك مىگوييم. امشب كمى در باره ى بعثت مىخواهم صحبت كنم.
بعثت يعنى برانگيختن، يعنى انفجار نور در دنياى تاريك. مسئلهى نياز انسان به انبيا امروزه واضح است و حرف زدن در باره ى آن خيلى دست و پا نمىخواهد. در قدر يم براى نبوت در اصول عقايد خيلى در حرف زدن دست و پا مىزديم و الآن كمتر به بحث نياز داريم.
اگر گفتند مملكت امام مىخواهد يا نه؟ در زمان قديم بايد آن را با حرف ثابت مىكرديم ولى بعد از انقلاب ايران معلوم شد كه واقعاً مملكت امام مىخواهد. گاهى وقتى يك چيزى تجربه عينى شد و براى مردم لمس شد، ديگ استدلال هم نمىخواهد.
نارسايى ماركسيست قبلاً استدلال مىخواست چون بچهها اگر بود و هواى تفكر ماركسستها به انها مىخورد بايد جان بكنند تا اين تفكر را رد كنند اما الان وقتى پايههاى فرو مىريزد ديگر استدلال آسان است. اصولاً انسان چه نيازى به مكتب انبياء دارد؟ من با يك بيان ساده اين مطلب را مطرح مىكنم.
اصولاً مقام انسان طورى است كه اگر خدا او را بدون پيغمبر رها كند بزرگترين ظلم به او شده است چون حساب انسان از همه جداست. اصلاً كل هستى در انسان خلاصه شده است. انسان چيزى نيست كه مثل سوسك و موش و مار خلق شود. انسان موجودى استثنايى است. خداوند اين همه چيز كه خلق كرد از هيچ كدام نپرسيد كه مىخواهم خلق كنم و خلق هيچ موجودى را طرح نكرد، فقط وقتى مىخواهد انسان را خلق كند به فرشتهها مىگويد: جمع شويد، مىخواهم انسان خلق كنم. اين انسان چيست كه در خلقش، خدا قبل از اين كه او را خلق كند خدا بايد آن را با فرشتگان در ميان بگذارد و قصه را طرح كند. خداجان! هر چه را خواستى خلق كردى و با هيچ كس طرح نگكردى، اين انسان چيست كه خلقت انسان بايد قبل از خلقتش طرح شود. انسان كيست؟
اميرالمؤمنين مىفرمايد: «ا تحسب أنك جرم صغير و فيك انطوى العالم الأكبر»(ديوانالإمامعلي(ع)، ص175) تو خيال مىكنى شصت، هفتاد كيلو آدم هستى؟ تو ماكت كل هستى هستى. آن چه هستى هست، خلاصهاش در شماست. در هستى چيست؟ در هستى در ختان هستند در شما مو هست. در هستى كوهها و در ه هاست و در انسان پستى و بلندى هاست. در هستى رعد است در شما نعره است. در هستى بارندگى است در شما اشك است. در هستى معادن است، در شما استعداد هاست. در هستى نهرهاست، در هستى استعدادهاست. در هستى كوه هاست در شما استخوان هاست. آن چه در طبيعت هست ماكتب در انسان است. انسان كسى است كه همه ى فرشتگان به امر خدا بر او سجده كردند. آن گاه ما بگوييم اين انسان رها شده و خورد و خوابيد و مرد. پيغمبر هم نيست، قانون هم نيست. برنامه هم نيست. براى موجود كه بيايد بخورد و بزرگ شود مثل جوجهاى مرغ مىشود و سرش را مىبرند. اگر انسان هم حيوانى باشد كه بيايد و برود و نه قانونى، نه الهامى، نه رشدى، نه قربى آن گاه انسان مىشود مثل ساير موجودات كه آفرينش انها مثل انسان ماكت هستى نمىباشد. باقى موجودات را كه خدا خلق مىكند، خلقت آنها را طرح نمىكند. اين انسان وجودى استثنايى است.
خدا در باره ى انسان است كه مىفرمايد: «فَتَبارَكَ اللَّهُ» مومنون/14 آفرين با اين انسان. خدا در باره ى انسان است كه مى فرمايد: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويمٍ» تين/4 بهترين ساختمان را به تو دادم. تمام موجودات دمرى راه مىروند. حيوانات صحرايى، هوايى، در يايى، همه اين طورند و تنها موجودى كه سسسخ راه مىرود آدم است. تنها انسان است كه قرآن مىفرمايد «كَرَّمْنا» اسراء/70 كرامت داد بر تو. تنها انسان است كه قرآن مىفرمايد: «فَضَّلْناهُمْ» اسراء/70 انسانى كه «كَرَّمْنا» انسانى كه «فَضَّلْناهُمْ» انسانى كه «فَتَبارَكَ اللَّهُ» انسانى كه ماكت هستى است، انسانى كه خداوند قبل از خلقتش ان را طرح مىكند اين انسان را بگوييم بعثت نمىخاهد. خدا در ستش كرد، خورد و بزرگ شد و ازدواج كرد و. . . اين انسان اگر رها شود، از همه ى حيوانات خطرناكتر مىشود. تمام گرگها در دادگسترى پنجاه پرونده ندارند و انسان بهمرابت از گرگ بدتر است اگر در خط انبيا قرار نگيرد. همه ى موشها دو تا قطار نمىتوانند جنس بدزدند و انسان به مراتب از موش دزدتر است به مراتب از مار گزندهتر است، مار نزديك خودر ا مىگزد، انسان از تبريز، نيشابور را مىگزد. انسان زبانش از مار بدتر است. انسان اگر بعثت و اخلاق و مذهب نداشته باشد و «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»(مجموعةورام، ج1، ص89) نبود و اخلاق و مذهب را از انسان حذف كنيم، از گرگ در ندهتر، از موش دزدتر، از روباه حيله گرتر، از كلاغ پر كينهتر، از عقرب زهر آلودتر و از همه ى موجودات خطرناكتر مىشود. نمىتوان گت ما نياز به انبيا نداريم و ما هم مثل بقيه موجودات آمديم، بزرگ شديم، خورديم، مرديم تمام شد.
انسان، انسان است. انسان موجودى بى نهايت است «إِلَيْهِ الْمَصيرُ» مائده/18، «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» بقره/156 انسان تا بى نهايت مىتواند استعداد داشته باشد. اصولاً غريزه رسيدن به بى نهايت در انسان است. هر چه كه ما در در ون بدنمان داريم در بيرون هست. اگر در در ون بدن تشنه مىشويم، بيرون آب هست. اگر در در ون گرسنه مىشويم، بيرون غذا هست. اگر در در ون احساس گرما و سرما مىكنيم، بيرون بايد پشم و پنبهاى باشد. هر چه كه در در ون به آن احساس نياز مىكنيم بايد در بيرون پاسخگويش باشد. و انسان مىخواهد در در ون كه تا بى نهايت رشد كند چون رشد تا بى نهايت در انسان هست بايد انسان بى نهايت هم در خارج باشد.
نمىشود كسى پاس بدهد و آبشار زن وجود نداشته باشد. پيچ بى مهره نمىشود.
خداى حكيم هستى را طورى آفريده كه اگر انسان ضعيف متولد مىشود يك نوكر و كلفت مفت مثل پدر و مادر در كنار نوزاد باشند كه آن كمبودر ا از خارج جبران كند.
انسان نيازهايش كه در در ون هست بايد از بيرون به آنها پاسخ داده شود. و چون مادر در ون ميل به كمال مطلق داريم بايد يك كامل مطلقى، يك نمونه كاملى در خارج وجود داشته باشد و گر نه در همه چيز در خارج پاسخگو هست اما در انسان كامل و كمالى كه انسان دوست دارد به كمال برسد با اين كه آن را در در ون دوست داريم اما در خارج وجود نداشته باشد، اين كه نمىشود.
انسان نياز به انبيا دارد. بعثت از ضروريات انسان است. خيلى هم راه دور نرويد. ببينيد اديان مردمى كه از انبيا جدا شدند به كجا كشيده شدند. از ايران خودمان بگويم. قبل از زمانى كه مردم مذهبى شوند ايران شاهنشاهى بود. عقيده ى ساسانيان اين بود كه اگر روزى شاه دوا مىخورد در آن روز در ايران هيچ كس حق دارو خوردن نداشت. براى اين كه تصور مىشد كه اگر در آن سوى ايران اگر كسى دارو مصرف كند، اثر داروى شاه در پايتخت كم مىشود. ادم از مذهب جدا شود به كجا كشيده مىشود.
مثلاً قبل از اين كه انبيا بيايند تحصيل علم مخصوص خاندان خاصى بود. تقسيم مال چطور بود؟ در امدها در كجا جمع مىشد؟ در عربستان وضع چطور بود؟ وضع دختر و زن چطور بود؟ چطور عبادت مىكردند؟ در هند چطور عبادت مىكردند؟ بودائيان كه صدها ميليون طرفدار دارند، اعتقادات عجيبى دارند. مثلاً مىگويند صدها بار بودا مرد و دوباره به دنيا آمد.
تورات پر است از انحرافات، انجيل پر از انحرافات است. افكار پر از خرافات، اروپا در توحش، عربستان در توحش، در ايران ازدواج با محارم عبادت شمرده مىشد. در بعضى از قبيلهها، در هر حال در دنياى ظلمت نياز به انبيا بود و نياز به بعثت از تا «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» بقره/257 براى اين كه افرادى دير پيچ تلويزيون را باز كردهاند، من بحث را تكرار مىكنم تا سر نخ به دستشان بيايد. چه نيازى به انبيا داريم؟ چه كسى مىتواند مردم را از غارت به ايثار بكشاند؟ مردمى كه اهل غارتند كشيده شدند به اهل ايثار. بين دو قبيله بكر و تغلب جنگى به وجود امد كه چهل سال به طول انجاميد. علت جنگ اين بود كه شترى از اين قبيله به چراگاه قبيله ى ديگر رفت و تخم شتر مرغى را شكست و باعث جنگى چهل ساله شد. آيا اين مردم نياز به بعثت ندارند؟ الآن هم مشابه اين قضيه هست. الان دنيا دنياى ظلمت است يا دنياى نور؟ دنياى علم است يا جهل؟ قران مىفرمايد «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى» احزاب/33 قرآن مىفرمايد: جاهليت اولى را پيش نكشيد. وقتى براى شما مهمان بيايد و او پرسيد ايشان كيست؟ شما گفتيد اولاد اول من است. همين كه مىگوييد اولاد اول من است، يعنى يك بچه ى ديگر هم دارم. يا مىگويى اين دختر اول من است. داماد اول من است. يعنى دوم هم هست. قرآن مىفرمايد: جاهليت اول را پيش نكشيد.
امام باقر فرمودند: از اين آيه معلوم مىشود كه يك جاهليت ديگر هم هست و جاهليت الان همين است. فلذا بعضى كتاب نوشتند و اسم آن را گذاشتهاند جاهلية القرن العشرين يعنى جاهليت قرن بيستم. يعنى الان هم كه قرن بيستم است دنيا در جاهليت است. دانشگاه زياد شده، اما حالا كه دانشگاه زيادتر شده، اخلاق بهتر شده؟ در گذشته رو در رو در وغ مىگفتند، حالا از تلفن در وغ مىگويند. پس آمدن تلفن در وغ گو را راست گو نمىكند. در گذشته با تخته گيوه مردم را مىزد، حالا موشك پرتاب مىكند. پس علم پيشرفت كرد، اما آدمها بهتر نشدند. پس همين حالا هم نياز به بعثت است. ما هر لحظه نياز به انبيا داريم. به همين خاطر خداوند در قران در باره ى نعمت هايش مييگويد: منت گذاشتم. اما در باره ى انبيا مىفرمايد: به شما منت گذاشتم. «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» آلعمران/164 يعن يخداوند بر مؤمنين منت گذاشت، زيرا در بين انها رسولى را مبعوث كرد. نمىگويد: منت گذاشت كه به شما نان و آب داد. چون نان و آب را همه ى حيوانان هم به دست مىآورند. قرآن آيهاى دارد مىفرمايد: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» عبس/24 عنى انسان در طعامش دقت كند. امام مىفرمايد: مراد از طعام علم است.
يكى از مفسرين حرف قشنگى مىزند، مىگويد: قطعاً طعام علم است چرا كه اگر بگوييم طعام يعنى گوشت در اين صورت حيوانات گوشت خوار هم طعامشان گوشت است و در اين آيه آمده انسان به طعامش نگاه كند، مراد از طعام سبزى نيست چون حيوانات علف خوار هم طعامشان سبزى است، پس اين طعام كه مخصوص انسان است فقط طعام علمى است.
خدا نمىگويد: منت گذاشتم و به شما لباس دادم، چون پدر م در آمده تا لباس را دوختم در حالى كه خدا به حيوانات لباس داده بدون اين كه نياز به دوخت و پرو و شب عيد و گرانى و. . . باشد، ما بايد فصل به فصل لباس هايمان را عوض كنيم، ولى يك حيوان از اول عمر تا آخر عمرش يك لباس ثابت دارد كه چين و چروك پيدا نمىكند. شستن و اتو كشيدن و خشك شويى و دوخت و وصله نياز ندارد. لباس و خوراك كه منت ندارد. گوشت مىخورم، خوب سگ هم گوشت مىخورد. ارزش و برترى من نسبت به حيوانات در هدايت من است. فلذا خداوند منت گذاشت چون «بعثت» منت مىخواهد. خدا نمىگويد: منت گذاشتم چون خوردنى و پوشيدنى به شما دادم. اما مىگويد: منت گذاشتم به شما كه برايتان انبيا قرار دادم و اين ارزش بين مكتب و زندگىهاى ديگر است. و خدا مىداند كه اگر ما بخواهيم بدانيم كجا هستيم بايد در خرافات بگرديم و كشورهاى خرافه پرست را بگرديم كه مملو از خرافات و اعتقادات خرافى هستند.
در كشوى وارد بت خانه شدم، جلوى مرا گرفتند و پرسيدند چه كاردارى؟ گفتم: آمدهام خدا را ببينم. گفتند: خدا خواب است. گفتيم: تا كى خواب است؟ گفت: شش ساعت مىخوابد. شش ساعت در روز خوابيدن زياد است. بالاخره گفتيم مىشود او را در خاب بينيم؟ ا زكنار رفتيم يك بتى بود كه رويش پارچه كشيده بود.
آدم بايد ببيند دنيا گرفتار چه چيزهايى هست؟ دنيايى كه مار را به در جه ى خدايى مىرساند. افعى! در دنيايى كه هنوز اوج خرافات حكومت مىكند. خيلى راه دور نرويم. چندر وز ديگر عيد است. همه ى دنيا مىگويند: سيزده نحس است. بگو دوازده + يك. گناه اين يك چيست كه مثل الف است؟ اين الف هفت سانتى فقط نحس است و هيچ چيز ديگرى نحس نيست؟ راه دور نرويم كه هنوز مىگوييم سيزده نحس است. راه دور نرويم كه در جوامع هنوز زن و دختر تحقير مىشود. حتى در مساجد ما اگر قالى باشد، قالىها را قسمت مردها مىاندازند و زنها روى زيلو مىنشينند. اگر بخارى هست قسمت مردها روشن است و در قسمت زنها بخارى خراب مىگذارند. هنوز در جامعه ى ما بعد از هزار و چهارصد سال وقتى زنى مىزايد مىگويند: دختر زاييده؟ بيچاره. ما الآن نياز به بعثت داريم. اين طور نيست كه بعثت متعلق به زمان توحش بوده، چون همه ى انسانها در همه ى زمانها و مكانها هر لحظه نياز به بعثت دارند. ما كه مىگوييم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم» فاتحه/6 چون هر روز در هر عملى راه مستقيم مىخواهيم. در اين كه اين كلمه را بگوييم يا نه؟ مستقيمش چيست؟ بگويم و نگويم! بگويم در چه زمانى؟ الان بگويم يا بعد؟ به چه نحو بگويم؟ ما هر لحظه در هر ريز و در شت كارمان نياز به هادى داريم كه بايد بگوييم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم» و گرنه شما در نماز براى چه مىگويى «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم» خوب شما ديگر مسلمانيد و خداپرست و علاقهمند به قرآن و اهل بيت هستيد، ديگر شما كه راهت مستقيم است ديگر چرا سر نماز اين قدر مىگوييد «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم» كه خدايا مرا در راه مستقيم قرار بده، شما كه راهت مستقيم است، بله شما خطوط كلى كارت مستقيم است اما در اين كه الان به اين پسرم تشر بزنم يا بخندم؟ آدم گاهى نمىداند تظر بزند اثر تربيتى دارد يا اين كه بخندد؟
الان من در اين تشويق بكنم يا به روى خود نياورم؟ يك مدير گاهى يك غلطى را مىفهمد آيا به روى خود بياوريم يا نه؟ علنى كنيم يا مخفى؟ چه شغلى انتخاب كنم؟ كجا خانه بسازم؟ با كى رفيق شوم؟ اين قراردادر ا چطور امضا كنم؟ در ست است راه كلى ما در ست است ولى باز با اين حال قدم به قدمش انسان نياز به صراط مستقيم دارد. ما هر لحظه نياز به بعثت داريم.
«مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ» خدا بر مؤمنين منت گذاشت. شما اگر خواستيد نعمتها را بشماريد نگوييد الحمدلله بالاخره ما قرضمان را داديم و الحمد لله جهيزيهاش هم جور شد و الحمد لله سيسمونيش هم در ست شد و. . . يك بار بگوييم الحمد لله من خرافه پرست نيستم. الحمد لله كج فكر نمىكنم. خورشيد كه مىگرفت زار زار گريه مىكردند، براى چى؟ خدا قهر كرده! ماه مىگرفت زار زار گريه مىكردند كه ماه قهر كرده. آخرش براى اين كه مسير اين اشكها در ست شود، خدادستور داد نماز آيات بخوانيد. حالا اگر بناست كه در خورشيد گرفتگى و ماه گرفتگى اشكى بريزيد، اشكى براى خدا بريزيد كه آنها را خلق كرده. اصلاً فلسفه ى نماز آيات همين است. چون خورشيد پرستها و ماه پرستها در مقابل هر حادثه تلخى فورى ناراحت و مضطرب مىشدند و مىخواستند پناهنده شوند. خوب اگر بناست پناهنده شويم، مسير عبادت هايمان اين مسير باشد. ما هرلحظه نياز به بعثت داريم.
ما در جمهورى اسلامى خودمان، هر دو سه هفتهاى در مملكت حادثهاى پيدا مىشد كه بايد حرف اخر را امام مىزد و اگر حرف اخر را امام نمىزد بالاخره در گيرى مىشد. حتى در خواص كه بالاخره اين نظريه در ست است يا آن نظريه؟ ده سال ديديم كه آن جايى كه امام سخن نمىگفت ديگران كنار نمىآمدند هر كسى چيزى مىگفت. دليلى هم نداره كه من در ست مىگويم يا شما؟ خو ب ليسانسى؟ ليسانسم! دكترى؟ دكترم. آيت اللهى، آيت اللهم! ديپلمى؟ ديپلمم! بالاخره كسى زير بار همديگر نمىرفت. بايد يك كسى باشد يكه حرف اخر را بزند و بايد يك كسى باشد كه محبوب باشد و بايد يك كسى باشد كه مطمئن باشد و كه روى هوا و هوس حرف نزند «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى» نجم/4-3 آدم بايد مطمئن باشد، وجود مقدس، 1 – از روى هوا حرف نمىزند. 2 – شك و سهو ندارد، معصوم است.
جامعه به رهبرى نياز دارد كه علمش از اين اطلاعات آمارى نباشد كه جا به جا شود. علمش الهى باشد، خودش ملكوتى باشد. حرفش وجيه باشد. شك، سهو، خطا، لغزش، انحراف و سوء سابقه در وجودش راه نداشته باشد. يك همچون مردى اگر اين چنين صفاتى را داشت و مردم به علم و ايمانش عشق ورزيدند و ايمان داشتند او حرف آخر را مىزند و در مقابل حرف اخر او هم مردم تسليمند. جامعه نياز به بعثت دارد.
قرآن مىگويد: مىدانى چرا پيغمبر فرستاديم؟ براى اين كه روز قيامت نگوييد خدايا «ما جاءَنا مِنْ بَشيرٍ وَ لا نَذيرٍ» مائده/19 كه براى ما پيغمبر و بشير و نذيرى نيامد. خدا م يگويد: پيغمبر فرستادم تا در روز قيامت نگوييد «ما جاءَنا مِنْ بَشيرٍ وَ لا نَذيرٍ» كسى راه را براى ما نشان نداد. چرا كه عدهاى در روز قيامت به آنها مىگويند چرا كج رفتى؟ مىگويند: بلد نبوديم. مىگويند چرا نرفتيد ياد بگيريد؟ بلد نبوديم عذر نيست. آقا ما جاهليم. ما جاهليم عذر نيست.
پيغمب رما پيغمبر جهانى است و اين امر داردر وشن مىشود. البته از نظر قرآن كه ما غنى هستيم. چون مىفرمايد: «لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» انعام/19 من آمدهام براي همه ى شما و براى همه ى مردم.
«إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً» اعراف/158 من پيغمبر همه ى مردم(جهان) هستى هستم «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» توبه/33 اسلام كره ى زمين را خواهد گرفت «لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً» فرقان/1 من براى همه ى جهانيان پيغمبرم. پيغمبر ما از نظر آبات قران عالمى است. الان هم مىبينيم هم نظام سرمايه دارى امتحان خودش را داد و هم نظام ماركسيست. هركجا بين سرمايه دارى و ماركسيستى همسايگى باشد، اگر ديوار را بردارند ماركسيستها مىريزند در كشورهاى سرمايه دارى. هيچ آزادى ندارند. بيچاره فقط يك بچه مىتوانند داشته باشند. اگر بخواهند بچه دار شوند، بچه ى دوم بايد سقط شود. مىخواهد به آن خيابان برود، ممنوع است، تو بايد در اين خيابان زندگى كنى. مىخواهد از اين شهر به آن شهر برود، ممنوع. در تمام حركاتش، از لباسش گرفته، بايد چك شود. در مدرسهاى كه بچهاش آن جا مىرود، رنگ لباس چك مىشود. اين مدرسه، اين دختر، در اين سن بايد اين لباس را بپوشد. اراده ى اين كه براى ديدن پدر ش از اين خيابان به آن خيابان بروندر ا ندارند. نه آزادى مكان، نه آزادى همسر، نه آزادى بچه، نه آزادى خوراك، نه آزادى لباس، بالاخره اين فشارها به صورت انفجا ردر مىآيد و شورش مىكنند. اين خفقان در كشورهاى چپى، عياشى و بريز و بپاش و ولنگارى هم در كشورهاى غربى. ما خوشحاليم راهى را انتخا بكرديم كه طبق وعدههاى خدا، دنيا دير يا زود به سراغ اين راه خواهد آمد.
و اما پيغمبر: پيغمبر صفاتى داشتند كه مىخواهم در باره ى آنها مقدارى صحبت كنم.
اصولاً پيغمبر ما عبد بود. كسى به او وحى مىشود كه يك راه عبوديت را طى كند. نه تنها وحى، بلكه اصولاً اگر هم كس خواست بينش حقيقى داشته باشد، بايد تقوا داشته باشد. هر انتى، هر صدايى را نمىگيرد. آنتن مخصوص مىخواهد كه در جاى مخصوص نصب شود و جهت خاصى داشته باشد.
شما اگر يك ديگ را به دسته بيلى وصل كنيد و در پشت بام بگذاريد هيچ فيدهاى ندارد. بايد آنتن مخصوص باشد، جهت مخصوص باشد. اين طور نيست كه بگوييم آقا چرا به ما وحى نمىشود. روح زنگ زده چيزى را جذب نم يكند. نور از خشت عبور نمىكند. آب اقيانوس هر چقدر هم زياد باشد در توپ در بسته نمىرود. اين تقصير خشت است، تقصير توپ است.
قرآن بارها گفته: «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ» مائده/51 در قرآن «لا يَهْدِي» خيلى آمده است. پيغمبر براى هدايت آمد ولى عدهاى را هدايت نكرد. نمىشود گفت چرا ما را هدايت نكرد خوب يا خشت بودى و نور از تو عبور نكرد و يا توپ بودى كه آب عبور نكرد.
اگر فى قلوبهم مرض باشد. . . مرده را كه دكتر درمان نمىكند. پيغمبر پزشك است، اما پزشك در ادمى مؤثر است كه نفسى داشته باشد. شما يك مرده را ببر پيش پزشك، مىگويد: آقا كار از كا رگذشته.
بعثت مؤثر است و لذا قران مىفرمايد «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ» بقره/2 قرآن كتاب هدايت است. اما نه براى همه «هُدىً لِلْمُتَّقينَ» هدايت براى يك سرى از افراد است.
خود گرفتن وحى، عبوديت مىخواهد. نمىشود انسان هر چه دلش مىخواهد. . . آمد مىگويد: آقا ما چرا سر نماز حواسمان پرت است؟ براى اين كه از صبح تا شام از ديگران حرف مىزنيم و چيزى براى حق نمىماند. وقتى م يگوييم الله اكبر باز سيم وصل مىشود به جايى كه قبلاً وصل بود.
«إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً» انفال/29 يعنى اگر تقوا داشته باشيد به شما بينش مىدهيم.
آيه ى ديگرى مىگويد: «يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً» حديد/28 يعنى اگر شما تقوا داشته باشيد به شما نور مىدهيم.
آيه ى ديگر مىگويد: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ» بقره/282 يعنى اگر خواستيد حق را بفهميد طفان غرايز را كنار بگذاريد. غرايز و تعصبات و لجاجتها را كنار بگذاريد تا واقع را ببينيد. ما هم كه پيغمبر نيستيم براى ديدن و يافتن حق نياز داريم كه يك سرى گردو خاكها را از اطراف خود بزداييم. آدم عصبانى لج باز متعصب، اصلاً پس مىزند.
براى جذب حق انسان بايد طبيعى باشد. اين براى ما، پيغمبر هم همين طور است و تا عبد نباشد نمىتواند. فلذا پيغمبر در غار حرا بود، عبادت مىكرد، آن هم چه عبادت هايى. چهل سال گذشت، يك نطه ضعف نشان نداد. ميان دوست و دشمن امين بود. هيچ يك از مخالفين. . .
اين كه فتواى حضرت امام در مورد اعدام سلمان رشدى چرا صادر شد؟ آيا هر كه عليه اسلام كتاب نوشت بايد اعدامش كرد؟ نه، اگر با دليل حرف بزند و بگويد من به اين دليل قبول ندارم، اعدامى نيست. «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ» بقره/111 دين ما دين برهان است. بارها در قرآن آمده، دليل بياوريد. اما اگر كسى خواست مسخره كند، مسخره كردن حسابش جداست. تضعيف حسابش جداست. آقا كسى مسلمان نباشد، نمىكشند او را، اما اگر يك مسلمانى مرتد شد، او را مىكشند، چون ارتداد تضعيف است. آقا از اول پاى منبر من نيا، مخلص شما هم هستيم، اما اگر آمدى و در بين سخنرانى همچين كارى كردى، . . . گوشت را مىگيرم و بيرونت مىكنم. چون اين جا آمدى كه كلاسم را به هم بزنى.
گاهى وقتها مىگويى: آقا من نمىخواهم به حرف هايت گوش دهم. نمىخواهى مخلصتان هم هستيم. پيچ تلويزيون را خاموش كن. البته حالا خاموش نكنيد، اگر نمىخواهى خاوش كن. اما اگر مى خواهى در جلسه من بنشينى و بعد جلسه را به هم بزنى اين طور نمىشود.
ارتشى نيستى، مخلص شما هم هستيم. اما اگر لباس پوشيدى، نمىتوانى از لباس. . .
به پادگان نيايى اشكال ندارد، اما اگر به پادگان آمدى فرار كردن از آن جا مشكل است.
تا شروع به خواندن نماز نكردهاى آزادى، اما تا گفتى الله اكب، بسم الله الرحمن الرحيم ديگر نمىتوانى نماز را باطل كنى. شروع كا رحسابش جداست.
يك قانونى هست، تا بليط فروخته نشود هيچ مشكلى نيست. اما اگر هواپيما و قطار و گاراژ بليط را به دست شما دادند و روى صندلى نشستى تاگر بخواهند شما را پياده كنند، شما با خودر ئيس آن جا در گير مىشوى و مىگويى آقا من بليط در دست دارم. اجازه ى ورود كه گرفتى بعد از آن نمىتوان هر كارى را آزادانه انجام داد. بله قبل از رود به قطار آزاد، قبل از شروع جلسه آزاد، قبل از شروع نماز آزاد، وقتى لباس فرم پوشيدى و تعهد دادى. . .
نمىشود هركسى صبح بگويد: آقا من ساعت 8 مسلمانم، ساعت 9 مىگويد: آقا ما كه رفتيم، خداحافظ. ساعت 10 مىگويد: مسلمانم، ساعت 11، معلوم نيست كه بالاخره مسلمانيم، كافريم، آما رچقدر است؟ عقيده چيست؟ اول مىگويد: استدلال كن، بعد از آن بازى در آوردن و به بازى گرفتن ممنوع است.
فتواى حضرت امام براى اين بود كه رسول اكرم به بازى گرفته شد و ما بايد در كشورهاى اسلامى در ماجراى سلمان رشدى از نظر فتوا و غيرت دينى و تعصب مذهبى به حق ياد امام را زنده بداريم و به اين فتوا بنازيم و از نظر مردمى بايد از مردم پاكستان تجليل كنيم، چون پاكستان در اين ماجرا از تمام كشورهاى اسلامى جلوتر است.
خود پيغمبر اسلام وقتى مكه را گرفت، كفار را بخشيد. اما فرمود: سه نفر را نمىبخشم. برويد و آنها را بكشيد. حتى اگر به كعبه پناه برده باشند. اگر دست انداختند و پرده ى كعبه را گرفتند، دستشان را قطع كنيد و آنها را بكشيد. گفتند: آقا همه ى كفار را مىبخشى پس چرا اين سه نفر. . . ؟ فرمود: اين سه نفر دين را به بازى مىگرفتند. مسخره مىكردند.
شهادت امام حسين در دل زينب كبرى اثر گذاشت، اما گفت: شام بيشتر از هر جا، حتى بيشتر از كربلا بر من سخت گذشت. چون مردم طرفدار يزيد در شام مرا مسخره كردند.
تحقير خيلى مهم است. هر گناهى انجام دهى اگر توبه كنى خدا مىبخشد. اگر هم با توبه ى شما نبخشد، اگر رسول خدا در حق شما دعا كند و بگويد: خدايا ايشان اين گناه را كرده، به خاطر من او را ببخش، از ه رگناهى توبه كنى خدا مىبخشد و اگر توبه ى ما را قبول نكند دعاى رسول خدا را در حق گناهكار مىپذيرد و او را مىبخشد. اما در يك جاى قرآن خدا مىفرمايد: كه اى پيامبر اگر هفتاد بار براى آنها استغفار كنى، من آنها را نمىبخشم. چرا هفتاد بار دعاى رسول الله كارايى ندارد؟ خدا مىفرمايد اين افراد مسخره مىكردند. گناه مسخره كردن مهمترين گناه است. گناهى است كه حتى هفتاد بار دعاى رسول الله نمىتواند براى آنها كارى بكند. «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» توبه/80 پيامبر ما عبد بود «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» و مطلبى كه بايد در اين شب مبعث به آن اشاره بشود عبوديت است. ما بايد مقدارى از عبوديت پيامبر در س بگيريم.
به عايشه گفتند كه خاطرهاى از پيامبر نقل كن. گفت: پيامبر اسلام همه چيزش خاطره است، اما يك خاطره برايت مىگويم. گفت: شبى پيامبر در منزل ما بود از خواب بيدار شد و به اتاق ديگرى رفت. ما به دنبال پيامبر رفتيم تا بفهميم كه حضرت به كجا مىروند، بعد ديديم كه پيامبر شروع به گريه نمود و آن قدر تا صبح مناجات كردند و اشك ريختند. . . من صبح به اصحاب گفتم پيامبر ديشب تا صبح گريه مىكرد، قصه چى بود؟ رفتند گفتند يا رسول الله ديشب چه خبر شد؟ حضرت فرمودند: ديشب اين آيات نازل شد «إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ» آل عمران/190 در اين آيه كه از آيات آخر سوره ى آل عمران است، خداوند مىفرمايد: در آفرينش زمين و آسمان نشانههاى عظمت خداست اگر فكر كنيد.
«الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ» آل عمران/191 يعن يمردان خدا كسانى هستند كه ايستاده و نشسته و خوابيده به ياد خدا هستند «وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ» و فقط هم اين طور نيست كه نماز شب بخوانند و فكر نداشته باشند «يَذْكُرُونَ» و «يَتَفَكَّرُونَ» فكر مىكنند «في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» دقت مىكنند و بعد قضاوتشان اين طور است «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً»
پيغمبر عبد بود. اگر بخواهيم به جايى برسيم، بايد عبد باشيم. آن هايى كه به جايى رسيدند در اثر نماز شب رسيدند. حالا نمىدانم ان هايى كه اصلاً نماز را هم نمىخوانند چه حالى دارند؟ براى چى؟ براى كى؟ مگر چقدر حقوق مىگيرى؟ براى كى مىدوى؟ بياييم در اين شب مبعث با رسول اكرم يك قراردادى ببنديم. شب بعثت خيلى شب مهمى است. از اعياد بزرگ اسلام عيد مبعث است. در آخر ماه رجب و در آستانه ى ماه شعبان خود را آماده ى ماه رمضان كنيم. پيامبر عبد بود.
اولين آيهاى كه بر پيغمبر در مبعث نازل شد چه بود؟ «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ» علق/1 از افتخارات ما اين است كه دينمان دين علم است. در اولين آه مىگويد: بخوان. حالا جاى تأسف دارد كه در مملكت ما مليونها آدم هستند كه قدر ت خواندن ندارند. دين ما با «اقْرَأْ» شروع شد ولى الان حدود چهارده ميليون آدم داريم كه نمىتوانند بخوانند. حالا آن هايى كه مىتوانند بخوانند چطور؟ باز هم متأسفيم.
«اقْرَأْ» آن در ست است ولى جاى ديگرش خالى است. سواد دارند ولى جهت الهى ندارند. باسم رب نيستند. يعنى تحصيلاتشان در راه نيست. يعنى در خط نيستند. باسوادند اما برايش فرقى نمىكند داروسازى يا هروئين سازى. مىگويد: حقوق كدام يك بيشتر است؟ مىگوييم والله داروسازى نه هزار تومان مىدهند ولى از هروئين دو، سه ميليون تومان به دست مىآورى. خب، حالا يك كارى مىكنيمش.
آقرأ دارد ولى گيرش در «اقْرَأْ» نيست بلكه گيرش در «بِاسْمِ رَبِّكَ» است يعنى سواد دارد ولى جهت ندارد و اگر مىگويند علم جهت دار، به خاطر همين امر است. وحدت حوزه و دانشگاه نيز از همين امر ناشى مىشود. الان دنيا دنياى تخصص است. هر زمانى چيز تازهاى بوجود مىآيد. تا حالا نوار قلب بود كه نوسانات آن را روى كاغذ نشان مىداد، حالا نوار ادرار پيدا شده و مريض كه ادرار مىكند به مقدار ادرارش روى كاغذ خط خطى مىشود و نوع ادرارش را نشان مىدهد. فردا ممكن است نوار چشم پيدا شود كه نگاه را مورد بررسى قرار دهند. ممكن است روز به روز تخصص بيشتر شود. اما آيا هر چه تخصص بيشتر مىشود و «اقْرَأْ» خوب مىشود باسم رب هم هست؟ آزمايشگاهها، تخصصها، سفينهها به فضا پرتاب مىشود، خيلى خوب، ولى بالاخره دنيا امن شد يا ناامن؟ هر يك از ابرقدر تها به قدر ى اسلحه دارند كه چند مرتبه مىتوانند كل كره ى زمين را نابود كنند. الان دنيا دنياى وحشى است.
شب مبعث است. اگر ان زمان جاهليت بود، الان هم جاهليت است. جاهليت قرن قبل اين بود كه دختر را زنده بگور مىكردند. الآن وقتى خانمها كورتاژ مىكنند و سقط جنين مىكنند هم دختر را زنده به گور مىكنند، هم پسر را. آن زمان دشمن، دشمن را مىشكت، حالا مادر بچهاش را مىكشد. آن زمان كه مىكشت خاكش مىكرد. حالا سقط مىكند و آن را در چاه مستراح مىاندازد. چه تمدنى؟ هركشورى متمدنتر است توحشش بيشتر است. متمدنترين كشورها آمريكاست نو وحشىترين كشورها آمريكاست. الان نياز به بعثت داريم. نگوييم «بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ» جمعه/2 مبعوث شد براى در س نخواندهها، چون الان همه ى مردم امى هستند.
در متخصصين ما و آن جاهايى كه تخصص بيشتر است، خطرش بيشتر است. ما نياز به انبيا داريم. ما نياز به مكاتب آسمانى داريم. در سازمان ملل ديديم حقوق دانها چه كردند، هر سال شاهد حركت سازمان ملل هستيم. حقوق دانها را ديديم، دانشگاهها را ديديم. كشورهاى متمدن ا ديديم. پيشرفت علم را ديديم. همه چيزى پيش رفت اما آرامش، انسانيت، صفا، اخلاق پيش نرفت.
انسانها و جوامع، به شدت نياز به بعثت دارند. بعثت يعنى يك مرد آسمانى و معصوم كه از روى هوا حرف نزند و خطا و شك و سهو در او نباشد. قانون خدا را بگويد و قانون خدا كه آمد ما بايد تسليم آن باشيم. حالا چه بپسنديم، چه نپسنديم. ممكن است بگوييد اين قانون خدا را ما نمىفهميم. بله ما نمىفهميم، اما اگر قانون وحى است بايد قبول كنيم، قانون لازم نيست طبق عقل باشد. فقط سه رقم قانون داريم. گاهى قانون فوق عقل است. گاهى قانون طبق عقل است و گاهى قانون ضد عقل است. در اسلام نبايد قانون ضد عقل باشد. ضد عقل غلط است، اما لازم نيست هر قانونى را الان من بفهمم. چه بسا قانون ضد عقل نيست اما من هم آن را نمىفهمم. خوب نمىفهمى ممكن است. . . ضد عقل در اسلام ممنوع اما يا طبق عقل و يا فوق عقل.
خدايا به ما گفتى كه به شما منت گذاشتم به رهبر آسمانى، خدايا دنيايى كه از رهبراين آسمانى جدا شدهاند هر چه زودتر آنها را در خط رهبران آسمانى با ظهور امام زمان قرار بده.
خدايا ما مسلمانان را كه بر ما منت گذاشتى تا در خط رهبران آسمانى باشيم، منتهى در عمل مىلنگيم، خدايا كمبودها و ضعفهاى ما را جبران بفرما.
خدايا، پدر ان و مادر ان و علما و شهدايى كه ما را با انبيا آشنا كردند و نيستند با محمدبن عبدالله در اين شب مبعث محشورشان بفرما.
روح امام، شهدا راضى، اسرا در اين ايام عيد آزاد، به كدورتها صفا مرحمت بفرما.
در شب عيد كارها را طورى كنيم كه دل مردم را بيشتر شاد كنيم. نماز جمعه را فراموش نكنيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»