متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1368/10/21
بسم الله الرحمن الرحيم
الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى
بحثمان در اين جلسه بحث آرامش است. موضوع بحث: آرامش.
آرامش خيلى چيز ارزشمندى است. همه ى دنيا هم دنبالش مىروند. يكى مىگويد يك سيگار بكشيم يك آرامشى پيدا كنيم. يكى مىگويد: دوشى بگيريم، تفريحى برويم. غير حزب اللهى هايش مىگويند، فلان كار را بكنيم بلكه آرام بشويم. مواد مخدر، مشروبات الكلى، هر كسى براى آرامش دنبال جايى مىرود. يكى مىگويد: اگر ما ازدواج كنيم خيالمان راحت مىشود: يكى مىگويد: اگر از اين مستأجرى بياييم بيرون راحت مىشويم. يكى مىگويد: حقوقمان، پايه ى حقوقيمان: اگر استعفا بشويم، اگر از اين محله كنده بشويم، اگر از اين اداره و شغل و بازار و مغازه و مزرعه كنده بشويم، خلاصهاش اين كه همه ى مردم دنبال يك آرامشى مىگردند، هر چى هم خدا داد مىزند گوش بهش نمىدهيم. خدا فرياد مىزند توى قرآن، مىگويد: الا، الا يعنى توجه، توجه يعنى بى خود جاى ديگرى مىروى «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» رعد/28 «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»، الا يعنى توجه داشته باشيد، خدا همه جا نمىگويد «الا». يك جايى كه انسان گول مىخورد مىگويد: «الا». توجه توجه. بعد اگر مىگفت: «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ بِذِكْرِ اللَّهِ»، يك معنا داشت، اگر بگويد «بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»، ببينيد، يك وقت مىگويم: تو را دوست دارم. يك وقت مىگويند دوست دارم تو را. فرقش چى است؟ اگر گفتند تو را دوست دارم يعنى چه؟ يعنى كس ديگر را دوست ندارم. اما يك موقع مىگويد: دوست دارم تو را، معنايش اين است كه آدم ممكن است صد نفر ديگر را هم بهش علاقه داشته باشد. اگر مىگفت: «بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» يك معنا دارد «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ بِذِكْرِ اللَّهِ» يك معناى ديگر دارد. اين كه گفته «بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» يعنى فقط با ياد خدا، پس توجه، بيراهه نرويد. فقط اين «الا» يعنى توجه، توجه، «بِذِكْرِ اللَّهِ» يعنى فقط، «تَطْمَئِنُّ»، «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آرامش، حالا ما اين را مىخواهيم در اين جلسه يك خورده بررسى كنيم. چطور با ياد خدا دل آرام مىگيرد؟ اين آيه ى قرآن را بازش كنيم.
الان دنيا اف 14 و اف 16 و برو تا اف چند ساخت. اين همه كارخانههاى اسلحه سازى، مشروبات سازى، اين همه ناه گاه، بالاخره سؤال اين است، با اين همه امكانات باز دنيا آرامش داد يا ندارد؟ هر كشورى وسائل پناهندگىاش بيشتر است، اضطراب هم بيشتر است. يك وقت مىگفتند: آقا شمال شهرىها آرامش دارند، چون وضع مالىشان خوب است. نه، توى خانههاى شمال شهر هم كه وارد بشوى مىبينى آنها هم حرف هايى كه به هم مىزنند زن و شوهر يك جورى آرامش نيست. همه به همديگر مىگويند خوش به حال او. پهلوى هر كه مىنشينى، آرامش ندارد. در كشورها با همه ى قدرت و تكنيكى كه دارند آرامش نيست، كمبود آرامش در جهان و دواى آرامش فقط ايمان است. خوب، اين نگرانىها را بررسى مىكنيم. بعد مىبينيم واقعاً ايمان به خدا آرامش به ما مىدهد يا نمىدهد. جهان د رديدگاه خدا پرست، خدا پرست جهان را كه نگاه مىكند برايش زيباست. يك، زيباست. يك سرى ناراحتىهاى ما اين است كه مىگوييم خدا چرا همچين كرده؟ قرآن مىگويد: «أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ» سجده/7 آيه ى قرآن است. يعنى هر چيزى را زيبا آفريد. يك رى نگرانىها اين است كه ما داريم به هستى اشكا لمى كنيم. دود چرا؟ مار چرا؟ زلزله چرا؟ طوفان چرا؟ رعد و برق چرا؟ يك سرى ناراحتيم از هستى طبيعت، اما خداپرست همه را زيبا مىبيند. تحليل دارد. مىگويد: اگر اين براى اين هم نازيباست، در جمع زيباست. زايمان براى زنى كه دارد مىزايد درد است اما براى نظام خانواده و براى ابدى خود خانم اين درد زيباست و لذا اگر ببيند نمىزايد، به صد تا دكتر مراجعه مىكند، درد است ولى همين درد نسبت به يك زمان درد است، نسبت به كل زندگى خانم و كل نظام خانواده اين بچه دار شدن كمال است. كمال است گر چه يك موقع درد هم دارد. هواى داغ از يك منطقه پا مىشويم، آخ اين ديگر چه هوايى است ناراحت، اما مىنشيند فكر مىكند خدا پرست مىگويد اين هواى داغ از روى جنگلها عبور مىكند تبديل به نسيم خنك مىشود و به ميليونها نفرى كه آن ور جنگل زندگى مىكنند در وسط هواى داغ نسيم خنكى بهشان، گر چه فعلاً براى اين منطقه گرم بود، اما پس از اين كه اين باد داغ از روى دريا و جنگل عبور كرد تبديل به نسيم مىشود. براى صد هزار نفر داغ بود براى چند ميليون خنك، پس زيباست.
خدا پرست كل هستى را از يك خداى حكيم مىداند و تلخىها را پهلويش شيرينىمى گذارد مىبيند زيباست. يك سرى نگرانىها، اعتارض مىكنيم، اعتراض ما نظير اعتراض مورچه است كه بياد، بيايد بگويد: مرگ بر خورشيد و مرگ بر بارندگى و انسان و كشاوزى. به مورچه مىگوييم: چرا مرگ؟ مىگويد براى اين كه آب آمد لانه ى مرا خراب كرد. مىگوييم: آقاى مورچه خورشيد ارزش است. تابش ارزش است، بخار ارزش است. ابر و باد و مه و خورشيد ارزش است، انسان ارزش است، كشت و رود و جنگل و همه ى اينها ازش است. منتهى در لابلاى اين ارزشها كه انسان آبيارى مىكند و كشت مىكند يك لانه ى مورچه هم خراب مىشود. يك خانه خراب مىشود نگو مگ بر شهردار. مرگ بر فرماندار، مرگ بر استان دار، مرگ بر نمىدانم نظام، براى اين خانه ى من خراب شد. بابا اين شهر و اين مملكت نياز به خيابان دارد. منتهى در مسير خيبان ممكن است خانه ى افرادى هم خراب بشود. يك سرى ناراحتىها اين است كه جهان پهلوى ما زيبا نيست. ليمو ترش خودش ترش است اما در ظرف و در جمع قابلمه همين ليموترش، وجودش، مار چون ما را مىگزد مار است و گر نه خود مار، اگر به خودى خود روى كره ى زمين ما راه مىرفت كه خوب، زيبا بود. منتهى چون با من اصطكاك دارد، مگر محور هستى من هستم؟ مگر محور هستى امروز من است، بنا بر يان يك سرى نگرانىها و دلهرهها و نق و نوقها براى اين است كه ما در قضاوت مقطعى قضاوت مىكنيم. مىگوييم اين درد امروز، يان ساعت براى اين زن، اذيت كننده است. اما بايد حساب كرد، كل زندگى، كل نظام خانواده، كل اين شهر و خيابان مىخواهد، كل افردى كه از اين نسيم داغ استفاده مىكنند بعد از خنك شدنش، به هر حال.
2 – يك سرى نگرانىها اين است كه مىگويد كه ما كه جان كنديم هيچ فايدهاى نداشت، عمرمان تمام شد، موحد مىگويد: نخير زير نظر است. اگر آدم بداند زير نظر است شيرين است. شما وقتى نفس عميق مىكشى مىروى زير آب، زير آب نفست مىسوزد، بيرونى دارد مىشمرد، يك، دو، سه، چهار، پنج، شش، شايد دارد مىشمرد هيجده، نوزده، بيست، بيست و يك، بيست و دو، زير آب نفس شما تمام مىشود اما هى به خودت فشار مىآورى بيشتر تحمل كنى بمانى. چرا؟ براى اين كه مىبينى يزير نظر است. يك پهلواين كه ماشين بار را سر دست بلند مىكند، جان مىكند، اما زير ماشين بارى اين جان كندن برايش زيباست. براى اين كه مىگويد: مردم دارند برايم كف مىزنند. اگر آدم بداند كه مردم دارند برايش كف مىينند اين وزنه، اصلاً يك وقت مىبينى عمرش را تمرين مىكند كه يك بار مردم برايش كف بزنند. خوب اگر بناست مردم كف بزنند، زير نظر مردم زير آب مىماند. زير آب مىماند چون زير نظر است.
زير ماشين بارى مىماند چون زير نظر است. خدا مىگويد تمام كارهايت زير نظر است. زير ماشين بارى مىماند، چون زير نظر است. خدا مىگويد: تمام كارهايت زير نظر خودم است. براى همين غصه نخور «وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها» انعام/57 برگى از درخت جدا نمىشود مگر اين كه مىدانيم، : آدم اگر بداند كارهايش را خدا مىداند، آقا ما شانزده دفعه به ايشان سلام كرديم جواب نداد. شانزده تا ثواب شما برديد. آن نشنيد غصه نخور، آقا وارد جلسه شد ما پا شديم، ولى او نديد كه ما برايش پا شديم. خوب ببينيد، شما يك مؤمنى آمد، به احترام او پا شدى، شما اجرت را بردى، گر چه آن مؤمن ويش آن ور بود پا شدن تو را نديد. والله رفتيم بيمارستان عيادت دور تخت شلوغ بود اين دو كيلو ليمو شيرينى كه ما برديم گذاشتيم روى كمدش، اصلاً نفهميد كه اين دو كيلو مال ما است. از بس شلوغ بود ه ركيلو ليموى ما، نه آقا غصه نخور، يك سرى غصههاى ما اين است كه چرا كارهاى خوب ما را ديگران نفهميدند؟ خوب، نفهمند، خدا كه مىداند. اگر آدم بداند خدا مىداند نو اجرش هم دارد آرام مىگيرد.
3 – مورد توجه است، يك سرى افراد اين است كه آقا فلانى به ما محل نمىگذارد. ما اگر بدانيم كه مورد توجهيم و ما كنا عن الخلق غافلين قزآن مىگويد: و ما كنا عن الخلق غافلين ما از خلق غافل نيستيم. لحظه به لحظه ما شما را زير نظر داريم. غصه نخور كه فلانى شما را مورد توجه قرار نداد، كار ارزش دارد.
4 – حساب كارها دقيق است. ما اگر اين را مطمئن باشيم كه هر كارى توى اين عالم مىشود حسابش دقيق است. يك معلم كه درس مىدهد، حساب نمىكند بابا اين حقوق ما، اين ارتقاء ما، آين درآمدما، ما با فلانى، فلان، حساب مىكند كه اين كار من ارزش است، خدا مىداند. در محضر خدا هستيم. و كل شىء عنده بمقدار آدم اگر بداند مقدار كارها حساب شده است، آرامش پيدا مىكند. اگر انسان بداند كه كارهابه بن بست رسيده، غصه مىخورد. از فوت فلانى مىگويد: اگر فلانى برود، خرجى چه كنم؟ اگر اين از دنيا برود چه خواهم كرد؟ اگر اين شغلم را از من بگيرند چه خواهم كرد؟ بسيارى از نگرانىها اين است كه انسان چنان بند شده به يك چيزى كه اگر خيال مىكند زمان، مكان، مبلغ، آدم جابه جا بشود، دنيا زير و رو مىشود. احساس بن بستى مىكند. اصلاً كل هستى بن بست ندارد. قرآن مىگويد: ما آسمانها را خلق كرديم، خيال نكنيد همين جورى بود. «وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ» ذاريات/47 آيه ى قرآن است. يعنى ما آسمانها را هم مىتوانيم اصلاً هفت آسمان را هشت تايش كنيم. اصلاً مىتوانيم همه را ببريم يك گروه ديگر بياوريم. «إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَديدٍ» فاطر/16 مىتوانيم همه ا ببريم و يك گروه نو بياوريم. بخواهم حركت زمين را كندش مىكنم شب طولانى بشود. روز طولانى بشود. اصلاً اگر بخواهم نبوت را از پيغمبر مىگيرم. اگر خدا بخواهد «وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْك» اسراء/86 قرآن مىگويد: بخواهم وحى را بر تو قطع مىكنم. ديگر اصلاً اگر بخواهم حافظهات را ازت مىگيرم. اسمت را هم حتى فراموش كنى. ما يك مقدار بدانيم اين برنامه ريزى هايى كه ما كردهايم اين آخر خط نيست. «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ» رعد/39 خدا مىتواند همه ى برنامهها را جور ديگرى كند. مىتواند تغييرش بدهد اين قدر براى عزت خودت برنامه نريز كه از اين راه عزيز بشوى و خيال كنى كه اگر مثلاً در اين جا شكست خوردى به بن بست رسيدهاى. ما بدانيم خدا دوستمان دارد كل مشكلات حل مىشود. بدانيم خدا لغزشمان را مىبخشد، ايمان و توجه به اينها خيلى مسائلمان را حل مىكند. بدانيم خدا دوستمان دارد، اصلاً كتب، خداوند ما را دوست دارد. شما در پروندههاى كارگزينىتان اگر يك تشويق نامه آمد مىگويى خيلى خوب معلوم مىشود كه وزارت خانه هم از كار ما با خبر شد، ما را مورد تشويق، خود مدير كل با دست خودش امضا كرد، جناب وزير با دست خودش امضا كرده، اگر ما اطمينان داشته باشيم كه كارى كه ما مىكنيم زير نر است، حساب مىشود، اجر مىدهند، ما محبوب خدا هسيتم، «كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَة» انعام/12 خدا واجب كرده رحمت را بر خودش. گناه كرده، ناراحت، يك سرى ناراحتىها اين است كه من با اين جنايتى كه كردهام چه كنم؟ يا دست به خودكشى مىزند يا از خواب مىپرد، البته بخشىاش خوب است انسان، علامت مؤمن اين است كه به خاطر گناهش ناراحت باشد، حديث داريم اگر گناه كرديد و غمى نداشتيد منافقيد. از اين كه آدم مىخواهد بيند واقعاً مؤمن است يا منافق، حديث داريم اگر بعد از گناه ناراحت شدى، مؤمنى. اگر گناه برايت مسئلهاى نبود منافقى. يكى از راههاى شناختن اين كه آدم مؤمن است يا منافق، ولى اين طور نيست كه حالا اگر مؤمن گناه بكند به بن بست برسد 7 خدا مىبخشد. آقا من با اين وضع، نخير خدا مىبخشد. آمده بود پرده ى كعبه را گرفته بود مىگفت: خدا مرا ببخش، ولى مىدانم نمىبخشى. يكى از اويلياء خدا نقل شد گفت: چرا اين طور مىگويى؟ گفت: من مىدانى چه كردهام؟ من از آن هايى بودم كه رفتم كربلا امام حسين را بكشم. گفت: در عين حال اين كلمهاى كه مىگويى مىدانم نمىبخشى، يان يأس تو از گناه تو كمتر نيست. همه ى آقايانى كه در باره ى گناه كبيره چيزى نوشتهاند، نوشتهاند يأس از رحمت خدا گناه كبيره، چون يأس آدم را نگران مىكند. اميد داشته باشيم هر چى گناه داشته باشيم، قرآن مىگويد: «إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً» زمر/53 از اين آيه بهتر «يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً» هر چى گناه دارى من مىبخشم. ديگر از چى ناراحتى؟ آقا من با اين وضع و با اين وضع؟ هر چى هستى، هر چى هستى، قرآن مىگويد: «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» زمر/53 هيچ وقت مأيوس نشويد «وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ» يوسف/87 اگر مأيوس شدى، به بن بست رسيدى، اين معنايش اين است كه خدا را محدود حساب مىكنى. مىگويى: خدا اگر سى تا گناه باشد مىبخشد، اما سه هزار تا گناه را نمىبخشد. مىگويد: «يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً» البته خوب آمرزش شرايطى دارد. گاهى انسان نماز يك مدتى نخوانده، خوب كم كم مىخواند، اقا چها رسال نماز نخواندهام، حالا چهار سال نماز بخوانم؟ يواش يواش، شما نماز صبح كه مىخوانى دو تا دو ركعتى بخوانى قضايت را مىدهى.
آمد گفت: يا رسول الله خيلى دشمن است، فرمود: برو يكيش را بكش. گفت: گفت: آقا خيلى است، گفت: يكيش را بكش. گفت: حالا يكيش را كشتم بعد چى مىشود؟ گفت: اگر جان داشتى آن يكى را هم بكش. لازم نيست كه حالا شما تا نگاهت به جمعيت افتاد خودت را ببازى كه، يكى يكى، هرهاى بزرگ را يك اجر، يك آجر ساختند. انسان آرامش ندارد، چرا آرامش ندارد؟ گاهى به هستى اشكال مىكند، چرا سيل؟ چرا طوفان؟ چرا چى؟ چرا چى؟ چرا چى، بسيارى از تلخىها شيرين است، حديث داريم مؤمن وقتى از دنيا مىرود، آن وقت اين آرامشها، نه د رزندگى مهم است، در لحظات مرگ هم مهم است.
يكى از جاهايى كه پرستارها و بهيارهاى عزيز و پزشكهاى محترم و اينها گاهى مىمانند، همهشان مىمانند اين است كه مىبينند مريض ديگر خوب شدنى نيست. البته قدرت خدا ممكن است چوب هم زنده بشود. عصاى موسى اژدها شد، منهاى قدرت خدا بر حسب علم طب اين مريض ديگر خوب شدنى نيست. مريض خودش هم فهميده كه دارد مىميرد. تمام فشارها روى اين مريض بار مىشود. چى مريض را نجات مىدهد؟ اين جا مىگويند بنشينيد، تلقين بگوييد «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» تو در ولايت خدا بودى، الآن هم كه هستى در ولايت خدا، بعداً هم در ولايت خدا هستى. رفيقها عوض مىشود، الآن رفيقها فلانى و فلانى و فلانى بودند. بعد ان شاءالله رفيق هايت سلمان و ابوذرند، جايت عوض مىشود، لباس هايت عوض مىشود. تو هميشه هستى. تنها چيزى كه در آن شرايط حساس، يعى از اول زندگى تا حتى اون لحظه ى مرگ، تمام دكترها و پزشكهاى متخصص جمع بشوند، فشارى كه روى روح مريضى مىآيد كه مأيوس شده و طب هم ديگر به بن بست رسيده تنها چيزى كه آرامش مىكند همين «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ» ناراحت نباش، خدا تو را مىبخشد. جايت عوض مىشود. مرگ بو كردن گل است براى مؤمن. مال مردم را خودب وصيت كن فلان مبلغ به فلانى بدهكارم بده. نمازت را نخواندى قابل جبرا است «إِنِّي لَغَفَّارٌ» طه/82 من همه ى گناه هايت را مىبخشم «يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً» خلاصه آن ارامشى كه مىخواهيم توى آكسار و آسپرين نيست، توى مشروبات الكلى و مواد مخدر نيست، توى اين نيست كه من اگر با فلانى خيال مىكنيم كه اگر بنا بود كه انسان رسيدن به پستى، مقامى، آدم را آرامش كند، بايد آن هايى كه به پستى رسيدهاند آرامشى داشته باشند. ارامش وجود خارجى ندارد جز در دل كسانى كه ايمان دارند. آدم مؤمن آرام است. بسيجى عزيز مىآمد، مىگفت كجا مىخواهى بروى؟ امام فرموده: برويد جبههها را پر كنيد. خوب، كجا مىخواهى بروى؟ هر جا لازم است. چه كار ازت مىآيد؟ اين، اين، ين. اصلاً هيچى برايش مطرح نبود. اما كسى هم داشتيم د رهمان زمان كه بسيجى مىرفت جبهه، براى تغيير يك ذره سادهترين چيزها، اگر شش تا بشقاب مىخريد و گل يكى از اين بشقابها با آن پنج تا بشقاب جور در نمىآمد تا صبح خوابش نمىبرد. آدم بود كه خلبان داشتيم پرواز مىكرد، نمىدانست سالم برمى گردد يا خودش و هواپيمايش را مىزنند. خلبان پرواز مىكرد آرامش بود، آدم هم داشتيم كه گل بشقابش تا به تا بشود، آرامش نداشت. كفشش تا به تا مىشد روانى مىشد. اگر يك شانه تخم مرغ از كوپناش غفلت مىكرد خورد مىشد، به هر حال اگر خدا را از دست بدهيم، هيچى جبران نمىكند. در زندگى، در وقت امتحانها، در وقت انتخاب شغل، چرا اين قدر جوانهاى ما دنبال شغلهاى كاذب مىگردند؟ خواستگار مىآيد براى دختره چرا اين قدر خواستگارها را رد مىكند؟ دخترى كه اين خواستگارها را مىگويد: من زن اين نمىشوم، اين آرامش خودش را در جاى ديگر مى داند و گرنه اگر دختر با ايمان باشد به بابايش مىگويد: به شوهرش مىگويد: به نمىدانم به بابابيش مىگويد، به برادرش مىگويد، مىگويد: اگر پسر 1 – مسلمان است، با تقواست، اخلاقش خوب است مهم نيست، قد و قالى ارزش اين را ندارد كه من چانه زنم. نه اگر مهريه اينطور است ما دخترمان را نمىدهيم. مگر دختر فروشى مىكنى؟ پدر زنى كه سر مهريه چانه مىزند پيداست دلهره دارد. اگر داماد، داماد خوبى است، آدم داماد خوب را دختر مفت بهش مىدهد، مگر مىفروشى دخترت را؟ تمام اين قيدهايى كه، اين همه قانون توى دولت است، همه به خاطر اين است كه آن مىخواهد آن را چهار ميخ كند اون مىگويد: پس من پنج ميخش كنم. او مىگويد: پس ما بياييم شش ميخش كنيم. آن قدر خانه خالى هست و نمىدهند صاحبان خانه، مىگويند بدهم ديگر پا نمىشوى، از همديگر مىترسيم. خيال مىكنيم مقررات مىتواند به ما آرامش بدهد.
مقررات، ضوابط، قوانين به ما آرامش بده نيست. بايد برگرديم به خودمان. يك مؤمن وقتى هستى را مىبيند مىگويد6 كل له قانتون كل هستى داند تسبيح مىكنند. قرآن مىگويد: ايات زيادى داريم، «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض» جمعه/1 هستى دارند تسبيح مىكنند. كل هستى دارد سبحان مىگويد. اِ، اِ ندارد چطور ما نمىفهميم؟ خود قران گفته شما نمىفهميد «وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ» اسراء/44 كل هستى سبحان الله مىگويد شما نمىبينيد. علم بشر توانست كه يك صدا را با يك آنتن از آن در دنيا بگيرد كل هستى تسبيح مىگويد «كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» بقره/116 بعد به خودش مىگويد: پس چرا من تسبح نگويم. چرا من يك وصله ى ناهمرنگ اين هستى باشم؟ گاهى مىگويد: خدا براى چى مرا خلق كرد؟ من نباشم بهتر است. قران مىگويد: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ» اسراء/70 تو كرامت دارى، عيناً مثل يك بچهاى كه دارد گريه مىكند مىگويد: يان سفال است، بيايند بگويند: آقا جان اين طلا است. گريه مىكند كه چرا به من سفال و حلبى دادند، ما مىگوييم آقا جان طلاست. تو خليفه ى خدا هستى، تو كرامت دارى «كَرَّمْنا بَني آدَمَ» تو فضيلت دارى «فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً» اسراء/70 تو جانشين خدا هستى «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً» بقره/30 اين ديدها به آدم ارزش مىدهد اِ، پس من خيلى مهم هستم. پس من خليفه ى خدا هستم، كرامت دارم، فضيلت دارم، ابر و باد و مه و خورشيد براى من است، زمين ذلول من است، زمين مهد من است. انسان با اين ديد اگر نگاه كند هم عاشق خدا مىشود، هم عاشق افرينش، همه چيزى را دوست دارد. اصلاً تمام طبيعت برايش مقدس مىشود. اصلاً ديوار را مىخواهد ببوسد. درخت را مىخواهد ببوسد. چون مىبيند همه ى اينها را خدا آفريده. خداى حكيم آفريده براى اين كه خدمت من بكنند. بعد انسان نگاه كند در تمام موجودات، بهترين ساختمان را خدا به انسان داده. تمام موجودات دمرى راه مىروند، تمام موجودات درنده، موجودات زنده از ين ورى راه مىروند. تنها موجودى كه سيخكى راه مىرود، اسنان است. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويمٍ» تين/4 يعنى تو سيخكى هستى، تمام دمرند. حيوانات صحرايى، دريايى، هوايى، همه ى موجودات از اين ورىاند جز يك انسان كه از اين ورى است «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويمٍ» و تازه همه ى حيوانات مجبورند، تو انتخاب دارى «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي» حجر/29 تو انتخاب گرى، ديگران مجبورند، تو ميتوانى انجام بدهى «فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ» كهف/29 بخواهى مىگويى آره، بخواهى مىگويى نه. انبيا آمدند، حتى آن موجوداتى كه ما خيال مىكنيم ضعيفند، خيال مىكنيم ضعيفند. بعضى افراد خيال مىكنند زن ضعيف است. قرآن مىگويد: زن ضعيف است؟ اى بابا، كجاى كارى، زن ضعيف است؟ زن به قدرى قوى است كه نوح پيغمبر نهصد و پنجاه سال تبليغ كرد، زنش گوش به حرفش نداد. يعنى زن به قدرى مقاوم است كه مىتواند در مقابل نهصد پنجاه سال نبوت بگويد نه، اين قدر لجباز است، اگر بخواهد لجباز باشد. چى چى مىگويى ضعيف است؟ تو ضعيفى كه او را ضعيف مىدانى ى. خدا به چهارده تا چيز گفته بزرگ، يكيش حيليه ى زن هاست. شما نگو بچه است، بچه، بچه است؟ ساده نگيريد، هدهد توى هوا مىفهمد كى بت پرست است، كى خداپرست. هدهد آمد پهلوى سليمان، سليمان گفت: كجا بودى؟ گفت: داشتم پرواز مىكردم از روى يكى از كشورها، آن منطقه و آن كشور مردم خداپرست نبودند. هدهد را كوچك نشمار. نگو يك پرنده توى هواست، آن هدهد مىفهمد كه من خدا پرستم يا مشرك، مورچه قرآن مىگويد: مورچه به مورچههاى ديگر گفت: زود برويد توى لانه هايتان، اين كه دارد مىآيد شاه است و آن هم سليمان است و خودش و لشكرش شما را پايمال مىكنند. يعنى مورچه آدمها را مىشناسد. هدهد كفر و شرك را مىشناسد. چيزى را كوچك ندانيد. كوچك كسى است كه ديگران را كوچك بشمرد. هيچى را كوچك حساب نكنيد. هستى خيلى با عمت است. هستى بزرگ است. كجايش را ما ديدهايم؟ قرآن مىگويد: تمام اين ستارهها زينت آسمان اولند. نمىگويد آسمان اولند. آن چه شما ستاره ببينى و بشناسى، اينها آسمان اول نيستند، اينها زينت آسمان ولند. آسمان اول خودش معلوم نيست چى است؟ اميرالمؤمنين مىفرمايد: آسمان اول نسبت به آسما دوم مثل يك حلقه توى يك بيابان است. آسمان دوم نسبت به آسمان سوم مثل يك حلقه توى بيابان است. همين طور مىرود تا اسمان ششم نسبت به آسمان هفتم، مثل يك حلقه توى يك بيابان است و ما آسمان اول را نمىشناسيم و آن چه ديدهايم از كهكشانها، آن چه ديدهايم از ستارگان اينها زينت آسمان اولند. هستى بزرگ است و تازه بزرگ هم به بن بست نرسيده «وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ» ذاريات/47 باز هم مىتوانيم كش بدهيم. قدرت خدا بن بست ندارد، اراده كنيم چوب مىخورد به آب سفت مىشود. «أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ» شعراء/63 موسى چوبت را بزنبه آب سفت مىشود. اراده كنيم چوب را بزن به سنگ اب در مىآيد. دو تا «اضْرِبْ» توى قرآن است. يك جا م يگويد: «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ» يك جا مىگويد: «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ» بقره/60 يك چوب بزن به آب سفت مىشود، بزن به سنگ شل مىشود. فقط ما بدانيم كه هستى بن بست ندارد. اين طور نيست كه آقا ما كه ديپلم رد شديم پسس جهان براى ما تاريك است. حالا كه اين عقد به هم خورد روزگار ما سياه است. الآن كه جنس كوپنى گيرمان نيامد، الآن كه استخدام نشديم ى، ما گاهى يوقتها به بن بست مىرسيم، به خاطر شناختهاى ضعيفى كه داريم، شناخت ما ضعيف است ى. خيال مىكنيم اگر اين مورد ازدواج شد و اين شغل شد سعادتمان است و اگر نه دست خدا بسته است. قرآن مىگويد: ديگرانند كه مىگويند «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» عدهاى بودند از يهودىها كه مىگفتند: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ» مائده/64 يعنى دست خدا بسته است. قرآن مىگويد: «غُلَّتْ أَيْديهِمْ» دست خودشان بسته باد.)بل يداهم مغلولتان(دست خدا باز است، اگر خدا اراه كند آب را خشك مىكند. خشكى را آب مىكند. هيچ وقت به خدانمى رسيم. دنيا پهلويتان تاريك نباشد. آرام باشيم. آرامش، اگر لباس ساده پوشيدى رفتى توى جلسه عروسى، هى 7 چته؟ آقا اتوشويى بسته بود لباس شما را اتو نكرد، با لباس دست دوم برو عروسى، دنيا روى سرمان دور مىگردد. سه بار از خواب مىپريم كه اتوشويى بسته بود. اى بابا، اگر يك كسى اعصابش به خاطر اتو خورد مىشود، اين كمبود از خودش است. مؤمن رسول خدا خوابيده بود. يك كسى گفت: الآن كلك را مىكنم. شمشير دست گرفت رفت بالاى سرش گفت: يك ضربت مىزنم پيغمبر را مىكشم، خلاص. تا شمشيرش را بلند كرد، پيغمبر بيدار شد. گفت: من ينجيك؟ كى تو را الآن از دست من نجات مىدهد؟ پيغمبر خوب شمشير برهنه بالاى سرش، او بيدار، او خواب، فرمود: خدا. تا گفت خدا، يك حالتى به ايشان دست داد، سنگ لغزيد و زير پايش لق شد. چون خدا كه زمين را لقش مىدهد ممكن است يك آجر هم زير پاى ايشان لق كند، چيزى نيست، افتاد زمين، تا افتاد زمين، پيغمبر پا شد شمشير را برداشت گفت: من ينجيك؟ حالا كه، گفت كرمك گفت: لطف تو مرا نجات مىدهد. تو بزرگوارى كوتاه بيا. گفت: باشد. به هر حال جامعهمان اگر موحد باشد آرام است. سعى كنيم بچه هايمان را يك جورى كنيم كه شركت در يك شغل و در يك كنكور و در يك سربازى، تغيير زمان و مكان آنها را آرام نگه دارد. بدانيم هر كجا كه برويم تحت ولايت خدا هستيم. انسان مؤمن حضرت امام، اصلاً وقتى مىخواست از دنيا برود قبل از دنيا رفتنش مىگويد كه به مؤمنين مىگويد: به بعضى از مؤمنين مىگويد: دعا كنيد خدا مرا بپذيرد. انگار مىخواهد برود در يك بارگاه ملكوتى و مىگويد كه مثلاً مرا بپذيرد. اصلاً لذت مىبرد از مردن. دعا كنيد كه خدا مرا بپذيرد. اصلاً از مرگ لذت مىبرد. حديث داريم كه مؤمن موقع مردن، مثل كندن لباس كثيف و پوشيدن لباس تميز است. به هر حال مؤمن خودش را مسئول مىداند. نميگويد: بابا، حالا كه فعلاً چراغ قرمز نيست، كسى هم كه نفهميد ما اين جا خلاف مىكنيم مىگويد: حالا كسى نفهميد اما قرآن مىگويد: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» اسراء/36 چشم و گوش و دل همه ى اينها مورد سؤالند. يك كسى آمد گفت: آقا ما خانهمان موسيقى
نمىگذاريم، اما خانه ى ما آخر خانه دست شويى و مستراحى است، گاهى كه ما مىرويم توى آن دست شويى، همسايهمان يك رقاصهاى آوردهاند مىزنند، بالاخره ما آن جا گاهى گوش مىدهيم. گناه است؟ فرمود كه، حالا اگر رقاصه خانه ى شما نبود شما خيال مىكنيد ديگر گناه نيست. بعد حضرت اين آيه را خواند «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ» چشم و گوش، به گوش مىگويند چى شنيدى؟ به چشم مىگويند ما سابق مىگفتيم، قرآن كه مىخوانديم مىگفت كه «تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ» نور/24 دست شهادت مىدهد كه من خيانت كردم، دزديد، قرآن مىگويد: دست، همين انگشت شهادت مىدهد كه دزدى كردى متن قرآن است «تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ» دست شهادت مىدهد كه من خيانت كردم، دزديد، قرآن مىگويد: دست، همين انگشتها شهادت مىدهد كه دزدى كردى متن قرآن است «تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ» يعنى دستشان عليه اينها شهادت مىدهد، دست شهادت مىدهد، دست من شهادت مىدهد كه من دروغ به تخته سياه نوشتم. قرآن مىگويد: «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا» فصلت/21 انسان روز قيامت به دستش مىگويد: چرا شهادت دادى عليه من مگر نمىبينى وضع من داغان است. مىگويد: خدا مرا به زبان در آورد، مىگويد: آخر پوست دست چطور مىشود حرف بزند. انگشتر الآن دنياى علم و صنعت درست كرده كه به دست شما مىكنى. اين انگشتر فرستنده است. يعنى با انگشتر مىآيد پهلوى شما مىگويد: حال شما خوب است؟ تا مىگويى الحمد لله اين انگشتر الحمد لله شما را به آن ور دنيا رد مىكند. اگر نباشد انسان توانست خودكار بسازد كه صدا را از اين ور دنيا به آن ور دنيا رد كند. چه اشكالى دارد كه يك تكه آهن است، اما بشر مخلوق انسانى كه از ترس پشه مىرود توى پشه بند، انسان ضعيف عاجز، انسان مخلوق ضعيف توانست از يك قطعه آهن فرستنده بفرستد، گيرى ندارد. اگر بدانيم كه زير نظريم، اگر بدانيم كه كارهايمان را خداوند چند برابر ارزش مىدهد بدانيم خدا دوستمان دارد، گناهانمان را مىبخشد آن وقت همچين راحت، وقتى مىآيند سراغ دخترمان، راحت، ديگر اين قدر چانه نمىزنيم. بله تحيق مىكنيم كه داماد چه جور پسرى است اما ديگر اين قدر توى مهريه، خانه ى شخصى چى؟ نخير ايشان با مادر شوهر زندگى نمىكند. نه، نه، آقا دخترت را بده به چى كه هيچ كس را ندارد. اين كه پسره هيچ كس را ندارد خودش يك امتياز است. يك قيد و شرط هايى آدم توى عروسىها مىبيند توى كوچه و بازار كه راه مىرود يك حرف هايى مىشنود كه مىبيند تمام مردم اضطراب دارند به خاطر اين كه خدا را رها كردهاند دنبال اين مىگردند كه آرامش را از نداشتن خويش و قوم، انسان مؤمن مىداند كه ه رچى دارد از خداست، نماز شب كه مىخواند، ولى خدا مىگويد: خدايا نماز شب خوانديم، ما اين نماز شب از ما نيست. آخر ما كه نماز شب مىخوانيم آستينمان را تكان مىدهيم كه ملائكه بريزند بيرون، چون من ديشب نماز شب خواندم ديگر، يعنى ما كه نماز شب مىخوانيم خيال مىكنيم، حالا اين نماز شب چقدر طول كشيده؟ يك ربع، شما ساعتى صد تومان، يك ربعت بيست و پنج تومان مىشود. حالا بيست و پنج تومان نماز خوانده يك خانه ى بيست و پنج ميليونى مىخواهد. دو تا هم بچه هايش مىخواهد از سربازى معاف شود. سه تا پسرش هم توى كنكور قول شود. مىگويد: آقاى قرائتى ما چهار شب نماز خوانديم فايده نكرد. مىگوييم بيا اين چهار تا نيم ساعت چقدر پولش مىشود بگير و برو. ما بايد بدانيم خدا دوستمان دارد. آن وقتى كه دعايمان مستجاب نمىشود لطف خداست. حديث بخوانم، حديث داريم گاهى انسان دعا مىكند، خدا به فرشتهها مىگويد: اگر ايشان دعايش مستجاب بشود، ديگر نمىآيد. يك خورده نگهش داريم. نگهش داريم يا الله او بيشتر بشود. آن وقتى هم كه توى پرسمان مىگذارند براى همين است. قرآن مىگويد: «فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ» انعام/42 توى پرستان مىگذارم جيغ بزنيد. «لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ» قرآن مىگويد: گاهى شما را توى پرس مىگذارم جيغ بزنيد، جيغ كه زديد اين قساوت قلبتان ساييده مىشود. چرا وقتى ماه رمضان مىآيد مىگويد: مهمان من هستيد، گرسنگى بكشيد، آخر آدم مهمانى بايد يك چيزى بخورد. اين چه مهمانى است كه مىگويد: چيزى نخور. مىگويد: چون مىخواهم لايروبى كنم. چون مىخواهم لايروبى كنم، چون مىخواهم صيقلت بدهم اين سوهان را مىكشم به آهن كه خوب گردهايش گرفته بشود. حرفم را كمكم جمع كنم. بحث امروز ما چى بود؟ بحث ما اين بود كه دنيا آنى كه كم دارد، چى، آرامش است. اف 4 كم ندارد. اف 6 كم ندارد. اسلحه سازى كم ندارد. علم و صنعت دنياى پيشرفته كم ندارد. بله كشورهاى عقب مانده كم دارند. علم و صنعت كم ندارد. تخصص كم ندارد. اونى كه انسان كم دارد از خود فرد تا خانواده، در انتخاب همسر، درشغل، در بازار، در تمام كمبودهاى انسان اين است كه انسان از خدا قيچى شده. انسان كه از خدا قيچى شد دلش مىخواهد هر لحظه دلش را به يك چيزى خوش كند. يك مرد محقق خيلى آرام راه مىرود. علامه طباطبايى وقتى راه مىرفت توى خيابان، آدم نگاهش مىكرد مىگفت: اصلاً هيچ كس باور نمىكرد اين علامه طباطبايى است و استاد مطهرى است. آدمى كه از تو پر است، ارام است. آدمى كه از تو پر نيست سر در خانهاش را عوض مىكند، كتابخانهاش را عوض مىكند. ژستش را درست مىكند، دسته ى عينكش را، انگشترش را، عصايش را، به هزار رقم بازى در مىآورد بلكه بگويد كه مردم به من نگاه كنيد، نه كه از تو خالى است هى هم از تو چيزى ندارد مردم نگاهش كنند، از بيرون هى پز مىدهد بلكه مردم، كسى كه از خدا خالى شد به هر كس و ناكس مىچسبد كه بلكه جبران كمبودش را بكند. ما اگر خواستيم آرام باشيم بايد بند به قدرت ابدى باشيم. براى خدا كار كنيم و بهترين چيزى كه ما را با خدا گره مىزند همين نمازهاست. منتهى نه اين نمازهايى كه ما مىخوانيم، چون نمازها را هم مىخوانيم باز آرام نيستيم.
دو تا برادر، دو تا خواهر چند ماه با هم قهرند. آقا شما مسلمانيد، اسلام را قبول نداريد؟ پيغمبر فرمود: دو تا مسلمان با هم اگر قهر كنند سه روز، روز چهارم آشتى نكنند، فرمود «لَيْسَ مِنِّي» اينها به عنوان امت محمد من قبولشان ندارم و جالب اين است كه و جالب اين كه از بسيارى جاها اگر رد شويم غصه مىخوريم. اما پيغمبر مىگويد: «لَيْسَ مِنِّي» تو از من نيستى، غصه نمىخوريم. چه خبر است قهر كردهايم. آقا ما رفتيم فلانى به ما همچين گفت. به او همچين گفت، به او چى گفت. به ما همچين گفت. سر يك چيزهاى جزئى، هر چى ايمانمان به خدا بيشتر بشود اين مسائل پهلويمان، چرخهاى تراكتور ديدهايد؟ هر چه چرخ ماشين بزرگتر باشد چاله، چولهها كمتر پيداست. اين دوچرخه تا توى چاله مىافتد اوخ، هر كى سوارش است خودش و كمرش و دوچرخهاش همه با هم رينگ و پينگش لوله مىشود به خاطر اين كه لاستيك دوچرخه، چون لاستيك كم است تا توى يك چاله افتاد دوچرخه و صاحبش با هم لوله مىشوند. اما تراكتورها كه لاستيك هايش بزرگ است همين طور كه رد مىشود هر چى هم كه زمين موج داشته باشد از بس كه بزرگ است همه ى موجها را پشت سر مىگذارد و هيچ آقايى كه روى تراكتور نشسته احساس چرخ ما كوچك است، چاله چولههاى زندگى ما را د رهم مىشكند. اگر چرخ روحمان بزرگ باشد، اگر چرخ روحمان خيلى بزرگ باشد بايد با بزرگ متصل بشويم. آدمى كه با بزرگ متصل شد، الله اكبر به نام تو «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» فاتحه/5 فقط بندگى تو فقط كمك از تو، خدايا عزتم دست تو است، ذلتم دست تو است. يك خورده با خدا حرف بزنيم. اگر با خدا حرف بزنيم و ارتباطمان را با خدا از طريق نماز ياد كنيم روحمان بزرگ مىشود. و روح بزرگ حوادث او را نمىشكندش «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد آرامش روحى در سايه ى ايمان كامل به فرد فرد امت ما مرحمت بفرما. مقام معظم رهبرى، مسئولين ديگر، امت حزب الله به سلامت بدار. خدايا، ان ضعفهايى كه ما را درهم مىشكند با ايمان قوى جبران بفرما. نماز جمعه را فراموش نكنيد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»