متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1368/4/22
بسم الله الرحمن الرحيم
در خدمت برادران و خواهراني هستيم كه حدود يك ميليون فرد، از يتيم گرفته تا مطلقه تا معلول تا مجروح تا معتاد تا بيسرپرست اينها را با مشكلات فراواني كه دارند سرپرستي ميكنند، ولي بحث ما درباره قرب و اربعين امام است. روز پنج شنبه اربعين است و روز جمعه عيد قربان است. در خدمت خواهران و برادران بهزيستي، من فكر كردم اصولاً روي كلمهي قرب و قرباني كم صحبت كنيم و بعد ببينيم چه افرادي تمام عمرشان قرباني يعني «قُرْبَةً إِلَي اللَّهِ» است. افرادي، بخشي از عمرشان فداي خدا ميشود و افرادي مال را فداي خدا ميكنند.
«قربة الي الله» يعني آدم توسط آن كار به خدا نزديك شود و لذا حديثي داريم كه «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِي»(كافي، ج3، ص265) يعني افراد با تقوي وقتي ميخواهند قرباني بدهند، نمازشان را وسيله قرب قرار ميدهند. اين هم كه به گوسفندي ميگويند: «قرباني» به خاطر اينكه با ريختن خونش انسان به خدا نزديك ميشود، البته به شرط اينكه واقعاً قرباني باشد. چون گاهي اوقات انسان ذبح ميكند اما در تقسيم گوشت به كساني كه نميرسد، محرومين هستند. چقدر خوب است الان كه ما صدها هزار گرسنه يا محروم يا معلول داريم، اين گوسفندان به نحوي همانطور كه امام به بعضي نهادها حتي بهزيستي اجازه دادند، كه در مسئله زكات، كفاره و نذورات و. . . گرفته شود. خيلي از قطرهها بايد جمع شوند تا رودخانه شوند و سيل شوند و سد شوند و توليد برق شود. ساده نگيريم. بايد به مسائل كوچك با ديد كم و بسته نگاه نكنيم. برگ زرد خيلي كوچك است اما در يك حوض آب برگ کشتي صد مورچه ميشود. نبايد گفت: برو بابا! برگ زرد چه خاصيتي دارد؟
به بت پرستان ميگفتند: شما چرا بت ميپرستيد؟ گفتند: «إِلاَّ لِيقَرِّبُونا إِلَي اللَّهِ زُلْفي»(زمر/3) ما ميخواهيم به خدا نزديك شويم و اين بتها ما را به خدا نزديك ميكنند. خوب، اين عقيده غلطي است. مسئله آيين قرباني در تاريخ يهود هم بوده است. من ديروز تورات ميخواندم. ديدم در تورات چقدر به قرباني و اصلا ًهر كاري كه مقرب باشد، توجه شده است.
در قرآن كلمهاي كه زياد به كار رفته است، كلمه «في سَبيلِ اللَّهِ» است. «قُرْبَةً إِلَي اللَّهِ» يعني براي خدا. در آياتي داريم «لِوَجْهِ اللَّهِ»(دهر/9) آياتي داريم «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»(بقره/207) يعني دنبال كنيد و ببينيد رضايت خدا كجاست و به سراغش برويد. آياتي داريم «ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ»(حديد/27) برويد سراغ رضايت خدا. اينها همه از ماده قرب هستند براي خدا، در راه خدا، به وجه خدا، مرضات خدا، رضوان خدا، خلاصه همه كارهاي ما بايد جهت خدايي داشته باشد. شما ميخواهي درس بخواني، قرآن ميگويد: «بِسْمِ اللَّهِ» اول تحصيل «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ»(علق/1) اگر اول تحصيل هستي، اينگونه ولي اگر فارغ التحصيل شدي، ليسانس گرفتي، دكتر شدي «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلي رَبِّكَ فَارْغَبْ»(انشراح/8-7) اصلاً آدم وقتي ميخواهد بنشيند، رو به قبله بنشيند. شما كه ميخواهي در اطاقت يا كنار باغچه و مزرعهات بنشيني رو به قبله بنشين. يا رو به قبله بخوابيم و بنشينيم. همه كارها رو به خدا باشد. گوسفند اگر رو به قبله ذبح نشود، گوشتش بر ما حرام است. يعني خوردن و خوابيدن و تحصيل ما، تمام كارهاي ما بايد جهت داشته باشد و اصولاً جهت به كارها ارزش و جهت ميدهد. «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّياتِ»(تهذيبالأحكام، ج1، ص83) ميدهد. اين كه مردم اينطور عاشقانه براي امام عزاداري كردند، اين قبيل كارها در تاريخ نبوده است. ما از چالوس ميآمديم، ديديم که عدهاي از اين كلاههاي سبدي روي سر گذاشته بودند و پياده ميآمدند. آدمي كه در را به روي پدرش باز نميكرده و به خواهر و برادرش لجبازي ميكرده، حالا حاضرند چقدر راه را پياده بيايند. البته اينها و شبيه اينها زيادهستند. افرادي كه حاضر نبودند ده تومان براي جايي بدهند، ما در جبهه ديديم گوشواره ميدادند. خوب، قصه چيست؟ كسي حضرت امام را خواب ديد. ميگفت: خدا تو را به قربانش كند. انشاءالله فداي دين شوي. همان چيزي كه در كربلا شد، كه در همه حركتها شد. اگر ما بحث قرباني و قرب ميكنيم، بينندهها پاي تلويزيون ياد گوسفند قرباني نيفتند. ياد اين بيفتند كه چقدر از عمرشان فداي خدا شده است. آخر راحت هم به دست نميآيد. فكر نكنيد «قُرْبَةً إِلَي اللَّهِ» آسان است. خيلي مشكل است. گاهي آدم كنار بخاري نماز ميخواند، كه هم نماز بخواند و هم گرم شود. اين نماز باطل است. چون اينجا دو پهلو بوده است. ميگويي هم نماز بخوانيم و هم گرم شويم. زير كولر در گرما هم براي اينكه خنك شود و هم نماز بخواند، خوب اين فايده ندارد. كه هم خنك شويم و هم نماز بخوانيم يا تابستان با آب خنك وضو ميگيريم كه هم خنك شويم و هم وضو بگيريم و زمستان با آب گرم.
«قُرْبَةً إِلَي اللَّهِ» يعني در وجودت هيچ چيز جز خدا نباشد. همان كه امام ميفرمايد: از مسجد و از مدرسه بيزار شدم، ميدانيد چرا ميگويد؟ چون اينها خانه هستند. امام ميخواهد بگويد از خانه خسته شدم. صاحبخانه را ميخواهم شما در اذان اول ميگويي: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» تا ميگويي «حَي عَلَي الصَّلَاةِ»، «حَي عَلَي الْفَلَاح»، «حَي عَلَي خَيرِ الْعَمَلِ»، «اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ». يعني اول اذان ميگويي «أَشْهَدُ» و آخر اذان بدون «أَشْهَدُ» ميگويي يعني اينكه تا بگويم من شهادت ميدهم طول ميكشد، ديگر چون قرب به نماز است، «أَشْهَدُ» را كنار ميگذارم. آدم اول اذان با «أَشْهَدُ» كه تشريفات است وارد ميشود و آخر اذان كه آدم ميخواهد بند شود و پرواز كند ديگر نميگويد: «اشهد».
هواپيما وقتي ميخواهد پرواز كند، چرخهايش را بالا ميكشد آن چرخها براي زمين خوب است. وقتي آدم ميخواهد پرواز كند، اشهد را قيچي ميكند، چرخ زير هواپيما هم جمع ميشود. نميدانم نماز جعفر خواندهايد يا نه! جعفر طيار برادر حضرت علي است. در جنگ شهيد شد و قبل از شهادت دو دستش قطع شد. او نمازي دارد كه در كارها و مشكلات، كه گاهي از من ميپرسند که براي گرفتاري چه دعايي و ذكري بخوانيم؟ من ميگويم: نماز جعفر طيار مهمترين وسايل ارتباطي و توسلات است و از آن مهمتر نيست. در نماز جعفر وقتي چهار ركعت را خواندي هست كه يك دعا بخوان. در دعا هست كه به اندازه يك نفس بگو «يا رَبِّ» نفس كه قطع شد، ذكري ديگري بگو. يعني اول «يا رَبِّ».
اينكه ميگويد: «از مسجد و از مدرسه بيزار شدم» چون مسجد خانه خداست، امام ميگويد خانه را نميخواهم، صاحبخانه را ميخواهم. حرف امام يعني «اشهد» را رها كن. ديگر نزديك پروازم و ميخواهم «الله اكبر» نماز را بگويم. البته من اين چيزها را نميفهمم. چون مثلاً پيامبر كه ميخواست معراج برود، جبرئيل تا آسمان چهارم با او رفت، بعد گفت: ديگر بالاتر از اينجا من نميتوانم بيايم. يعني گاهي به طرف چيزي ميگويد كه ما ديگر نميفهميم. ما فقط همين مقدار ميدانيم كه خبرهايي هست. پيغمبر كه از دنيا رفت، آمدند نزد عايشه گفتند: يك خاطره بسيار ناب شيرين براي ما بگو. عايشه همسر پيغمبر بود. گفت: همه كارهاي پيامبر مهم بود اما خاطرهاي كه فراموش نميكنم اين است که پيغمبر يك شب منزل من بود. تا چشمش گرم شده و نشده برخواست و شروع به خواندن نماز كرد و سر نماز به قدري گريه كرد كه من ديدم لباسهاي جلويشتر شده است. در سجده به قدري اشك ريخت كه وقتي بلند شد ديدم زمين خيس شده است. تا صبح نميدانيد پيغمبر چه كرد. بلال آمد و گفت: يا رسول الله چه شده است؟ فرمود: ديشب اين آيه نازل شده است. (پنج آيه است كه «ربنا» دارند.) آيات آخر سوره آل عمران «إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ الَّذينَ يذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِهِمْ وَ يتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»(آل عمران/191-190) افرادي هستند «أُولِو الْأَلْبابِ» صاحبان انديشه و خرد، آدمهاي حسابي، كساني هستند كه در زمين و آسمان فكر ميكنند و بعد ميگويند: «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» اما حالا لازم نيست ما همه اسرارش را بفهميم. گاهي ميگوييم اين حكمتي دارد گرچه ما حكمت را نميدانيم، درست مثل اينكه يك پزشك ميگويد: «اين نسخه كه ميدهم، قرص را آن طور بخور، فلان شربت را اينطور وآن وقت بخور» بالاخره تو حكيم هستي، پزشك هستي. اما من هم چيز كمي ميفهمم. نميگويد ميفهمم. ميگويد آنقدر ميدانم كه كار تو باطل نيست. اما نميفهمم چرا؟ نميدانم چيست كه جبرئيل تا آسمان چهارم بيشتر نيامد.
حال در اربعين امام هستيم بد نيست شما هم چيزهايي را كه در آخوندها هست بدانيد. آخوندها و روحانيون يادداشت شخصي خود را به برادرشان نميدهند. بنده اگر برادرم بيايد و يادداشتهاي شخصي مرا بخواهد، ميگويم نميدهم، فتوکپي ميگيرم و به تو ميدهم. اگر او را خيلي دوست داشته باشم، به او فتوكپي ميدهم. نسخه اصلي را به او نميدهم. امام با دست مبارك خودش يك كتاب نوشته است كه بسيار منحصر به فرد است. همان كتاب را به يكي از شاگردانش داده است. خيلي مهم است. كتاب ثمره عمر آدم است. علم هم مثل آجر نيست كه آدم تلفن كند، آجر بياورند و دوباره يك پايه آجر برود بالا. گاهي در شرايطي چيزي به ذهن آدم ميرسد كه پس از پايان ديگر به ذهن آدم نميرسد. امام كل عمرش را كتابي نوشته و همينطور درست به كسي داده است. آن كسي كه كتاب را داشت به من گفت: فتوکپي كتاب را به تو ميدهم. گفتم: امام اصل كتاب را به تو داد و تو فتوكپي آن را ميدهي؟ البته همه ما همين طور هستيم. خدا صد تومان ميدهد. بعد ميگويد بيست تومانش را بده. ميگويم: نميدهم. همه ما اين طور هستيم. ميگويد آقا صد تومان به تو دادم. ميگوييم خوب باشد، بيست تومان از آن را هم به تو نميدهم. البته اين حرف هم براي من زياد است. كسي پاي تلويزيون نگويد آقاي قرائتي به تو چه كه اين حرفها را ميزني. اگر كسي چنين بگويد من امشب حلالش ميكنم چون تمام شنوندهها امشب حق دارند غيبت مرا بكنند و بگويند حرفهاي امشب اصلاً اندازه دهن تو نبود.
«قُرْبَةً إِلَي اللَّهِ» چيزي است كه مثلاً مرحوم اشرفي بايد دربارهاش صحبت ميكرد. شهيد محراب و از آن دسته بايد درباره قرب صحبت كنند. حالا اين مقدار كه ما دست مردم ديدهايم ميگوييم چون «اگر نخورديم نان گندم، ديديم دست مردم» معناي قرب اين است. «لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً»(دهر/9) قرب اين است كه از شما نه جزا ميخواهيم و نه شكور. آن برادر و خواهري كه مثلا در بهزيستي آن بچههاي معلولي را كه پدر و مادرشان هم در خانه حاضر به نگهداري از آنها نيستند، نگه ميدارند. بچههايي را كه پدر و مادر از آنها عاجز ميشوند. پرستاري كه از يك بچه معلول مراقبت ميكند، تمام وجود آن پرستار قرب است، چون ماهي دو سه هزار تومان كه پولي نيست. اين كار، هم زحمتي است كه مادر از او بريده و او را به شما داده است. سخنراني بنده در تلويزيون قرب نيست. چون پز هم هست. قرب آن است كه آدم در دلش جزا نخواسته باشد.
تمام عمر بعضيها، از آن خداست. هر كار ميكنند براي خداست. شهيد حجة الاسلام و المسلمين شاه آبادي ميگفت که به امام گفتم برويم خانه ايشان براي ديدنش، چون ايشان و برادرش هر دو روحاني هستند. اگر شما به ديدنش برويد علاقه آنها به شما بيشتر ميشود و به انقلاب كمك ميكنند. فرمود اگر بناست من به ديدن اينها بروم و اينها مريد من شوند، من مريد باز و مريد جمع كن نيستم. ميخواستم بروم حالا كه اين را گفتي نميروم.
به امام گفتم: آقا اين همسايه شما روضه خواني ميكند، يك شب برويد. فرمود ميخواهم بروم اما هر چه فكر ميكنم، ميبينم که قدم «قربت» نيست براي اينكه دم در، مرا نگاه ميكند، گاهي اوقات كه ميروم گويي كه دارد نگاه ميكند، پس برويم يك فاتحه بخوانيم.
من به بيمارستان ميروم و براي رضاي خدا يك مريض را ميبينم. بعد ميبينم تخت آن طرفي دارد نگاه ميكند، ميگويم حال شما خوب است. بعد ميگويند آقا طبقه بالا هم هستند. زماني ميبيني چهار ساعت در بيمارستان هستم اما تمامش از روي رودربايستي است. هيچ كدام به خاطر خدا نيست. «قُرْبَةً إِلَي اللَّهِ» نيست. انسان نبايد هيچ انگيزهاي غير از او داشته باشد. گاهي افراد مثل حضرت ابراهيم هستند. او ميگويد: «قُلْ إِنَّ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحْياي وَ مَماتي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»(انعام/162) تمام نماز و اعمال و خواب و بيداري و زنده و مردهام از آن خداست. كسي كه تماما ًاز آن خدا شد جنازهاش هم مقرب ميشود. شما حساب كنيد چقدر افراد در تشييع جنازه امام شركت كردند. آن مقدار كه تشييع جنازه امام براي اسلام عزت بود و ياس براي كفار بود، آن مقدار كه عامل وحدت شد، نماز جمعه بعدش را شلوغ كرد. تمام ما سخنرانان به اندازه جسد مطهرش خاصيت نداشتيم. يعني كسي كه مقرب شد جنازهاش هم مقرب است.
گاهي آدم نگاه ميكند به قبر شهيد. كسي به من گفت: آقاي قرائتي بيا بر سر مزار شهدا سخنراني كن. گفتم سخنراني من بر سر مزار شهدا تبليغ نيست. براي اينكه اگر شما فقط به قبر شهدا نگاه كنيد، شما در سكوت از آنها درس ميگيريد. يعني آنها با قبرشان با تو حرف ميزنند، اما اگر من بيايم سخنراني كنم پيوند قلب شما با روح شهيد را پاره ميكنم و به خودم پيوند ميدهم. فقط برويد سر مزار شهدا و فكر كنيد و نگاه كنيد. چقدر شهيد قطعه قطعه شد تا اين جمهوري به دست ما رسيد؟ آيا ميشود به اين سادگي از آن دست كشيد؟ بعضي مالشان را براي خدا ميدهند.
شخصي در شهري بود بيمارستان و درمانگاه و آب انبار و دبيرستان و مدرسه و اينها را ساخته بود و آدم خيري بود. يك روز كنار خيابان يك جوان به او ميگويد آقا تو كه كار خير زياد كردي، ما را هم داماد كن. گفت: خوب خرج دامادي تو چقدر است؟ گفته بود پنج هزار تومان و به او داد و او رفت. بعد كه مرده بود خوابش را ديدند. (ما اين را منزل آيت الله گلپايگاني شنيديم) گفتند: خدا از او همان پنج هزار تومان را قبول كرد. چون در تمام آن دبيرستانها و بيمارستانها و در مانگاهها و اينها اسمش نوشته بود، فقط چون اين پنج هزار تومان را داده و فراموش كردي چيزي جايي بنويسد، خدا گفت: اين مال من است. من همين را ميخواهم كه جايي نوشته نشده است. قرب يعني هيچ رنگي جز خدا نداشته باشد. البته رنگ خدا ميماند و رنگهاي ديگر ميپرد.
گاهي آدم جانش را قرباني ميكند. ميگويند علامت مؤمن اين است كه خودش در زحمت بيفتد و بقيه مردم راحت باشند و گاهي هم آبرويش را ميان بگذارد. سال پيش همين حدود بود كه امام فرمود: «اگر آبرويي داشتم، در قبول قطعنامه با خدا معامله كردم. » يعني آبروي ما ميرود. چون وقتي ميخواستند قطعنامه را قبول كنند، سران مملكت در فكر افتادند كه اگر قبول كنند ماجرا چطور ميشود؟ خانوادههاي شهدا چه؟ قصه بالاخره چطور ميشود؟ امام فرمود: من پا پيش ميگذارم و به قربانگاه ميروم. فرمود اگر آبرويي داشتم، با خدا معامله كردم. گاهي اوقات ميگوييم: «آقا تلفن كن» ميگويد: «اگر من تلفن كنم سبك ميشوم» اين براي خودم هم پيش آمده است كه گفتهام اگر تلفن كنم، سبك ميشوم. ميگويند: «آقا برخيز و بيا» ميگويم: «نه سبك ميشوم، من نامه مينويسم اما خودم نميآيم» اينها را بايد دقت كرد. گاهي مثلا وقتي ميگويند: بيا فلان جا ميپرسيم چه كساني هستند؟ ميگويد: «فلاني، وفلاني، وفلاني! » ميگوييم: «اينها به تيپ ما نميخورند». مگر امام رضا و خادمش به تيپ هم ميخوردند؟ ولي امام بدون خادمش غذا نميخورد.
يك روز خادمين وارد اتاق شدند. به امام زهر خورانده بودند. زهر مثل اسيد امام رضا را آزار ميداد. ولي خادمين كه وارد اتاق شدند، امام رضا نشست و به خادمين فرمودند: غذا بخورند. امام رضا ميسوخت ولي تحمل ميكرد. غذا كه خوردند و خادمها از اتاق رفتند بيرون. امام رضا به زمين افتاد. گفتند: آقا چه شد؟ فرمود: آتش گرفتهام اما ديدم اگر بگويم، نهار به دل ايشان نمينشيند. من براي اينكه ناهار به دل ايشان بنشيند، سوختم اما هيچ نگفتم.
گاهي آدم بايد بسوزد و هيچ نگويد. اينها قرب است. ما چند دفعه از چه چيزهايي گذشتيم كه كسي نفهميد؟ اهميت امام اينهاست! الان هم راه قرب به خدا باز است. نماز يك راه است براي آدمهايي كه پول ندارند و آدمهايي كه پول دارند، خيلي كار ميتوانند بكنند. امام هر چه در خمين زمين داشت، فرمود که به محرومين بدهند. شما ميتوانيد كمكهايي به مستضعفين بكنيد. يك مليون افراد بي سرپرست و معلول و مجروح و اينها را فقط دولت نميتواند اداره كند. اگر هم بتواند خرج سالن و حقوق پرسنل و اينهاست. ولي بالاخره ما ميتوانيم به كميته امداد، به بهزيستي، آن چيزهايي كه امام در آخرين نامه هايش به جناب آقاي كروبي و صانعي نوشت كه اموال بي صاحب خرج اين نهادها شوند. ما ميتوانيم، اگر باغي داريم و پسرها و دختر هايمان هم ازدواج كردند، بياييم و مثلا به دو نفر جهاز بدهيم و چند جوان را داماد كنيم، اينها راه قرب است به شرط اين كه گمنام بماني و در روزنامهها نگوييد.
از يك تاجر خوشم آمد. براي يك كار خير پولي داد. گفتند: «اجازه بده در روزنامه تشكر كنيم» گفت: «ميترسم با نوشتن شما در روزنامه خدا در قيامت پاك كند. بگويد اينجا ثبت شد و آنجا پاك شد. » اهداف بايد اينگونه باشند. درباره مستضعفين امام چند جمله گفتهاند. برايتان بخوانم و ان شاءالله فردا در نماز عيد هم شركت كنيد. اينجا چيزي هست كه براي طلبهها خوب است. البته براي معلمها هم خوب است. ميآيند و ميپرسند، نماز جمعه قبل از نماز دو خطبه دارد. اما نماز عيد، خطبه هايش بعد از نماز است. چر اين طور است؟ چرا خطبهها اين طور هستند؟ امام ميفرمايد: چون هر هفته نماز جمعه هست. و تا نماز را بخوانند مردم فرار ميكنند. ميگويند ما كه نماز خود را خوانديم. چون هر هفته است، مردم هر هفته حال نشستن ندارند، اما عيد سالي دوبار است و حاضرند سالي دو بار بعد از نماز بنشينند. اين خود يك راه انسان شناسي تبليغاتي است. ببينيد شكم كه گرسنه است دعا يك سطر است. دعاي افطار كه ميدانيد يك سطر است. «اللَّهُمَّ لَكَ صُمْتُ وَ عَلَي رِزْقِكَ أَفْطَرْتُ وَ عَلَيكَ تَوَكَّلْتُ»(إقبالالأعمال، ص117) چون شكم گرسنه است. افطار كه كردي، وقتي شكم سير است، دعاي سحر دو ساعت و ربع است. يعني ببينيد براي شكم سير به يك شكل حرف زد و براي شكم گرسنه به شكلي ديگر. نماز عيد اذان و اقامه ندارد. فقط سه مرتبه ميگويند «الصلاة» در نماز عيد شركت كنيد. من رواياتي ميديدم كه گفته بود اگر حكومت دست امام عادل باشد، نماز جمعه واجب است. البته آن امام عادل را به امام معصوم معنا ميكنند. اما الان كه به حمدالله رهبر جديد مجتهد عادل است. مجتهد عادل، شعاع امام عادل است. يعني اگر زمان امام عادل نماز عيد واجب است، شعاعش هم از مستحبي بيرون ميآيد. به همان مقدار كه اگر حكومت عادي نبود و امام معصوم هم نبود، ولي مجتهد عادل بود. بالاخره از استحباب پر رنگتر است گر چه به وجوب نرسد.
در نماز عيد شركت كنيد و آن وقت نماز عيد هم بايد در مصلا خوانده شود. چون در زمان يكي از امامها كه يادم نيست، آمدند و يك حصير زير پاي امام انداختند، امام برداشت و فرمود نماز عيد بايد روي خاك باشد. نماز نبايد تشريفاتي باشد. بخصوص نماز عيد. آن وقت خود نماز عيد يك راهپيمايي است. ما خيال ميكرديم راهپيمايي يك حركت سياسي غربي است. نه حديث داريم اگر ميخواهيد نماز عيد بخوانيد امام پا برهنه از خانه بيرون ميآيد. حالا الان منافقين و تروريست و اينها هستند و بايد با ماشين و هليكوپتر رفت. الان زندگي اضطراري است. ما زندگي عادي را ميگوييم. زندگي عادي اين است كه امام كفش به پا نكند ولي لباس شيك بپوشد. «خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ»(اعراف/31) قرآن ميگويد لباس شيك بپوشيد، براي نماز عيد هم بپوشيد. ولي پا برهنه بياييد. آن وقت ده قدم، حدود پنج متر كه آمديد، امام بايستد، مردم هم بايستند. بلند بگويد «اللَّهُ أَكْبَرُ وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ»(كافي، ج4، ص166) آن وقت همين طور پنج متر به پنج متر كه از خياباني به طرف محل نماز ميروند اين را تكرار كنند و بعد از اين خيابان بر نگردند كه فقط خانههاي يك خيابان در بورس نيفتد. ده ميليون سر قفلي و آن خيابان كه در راه نيست پانصد هزار تومان هم براي سر قفلي نميدهند. طوري باشد كه همه شهر وهمه مغازه دارها به نان و نوايي برسند. اين طور نباشد كه يك كفه سنگين شود.
امام ميگويد: در نماز عيد از يك راه كه رفتيد از راه ديگر برگرديد. يعني قلطك داده شود. امام روي خاك نماز بخواند. بعد آن وقت چه قنوتي؟ شب عيد قربان چه شبي است؟ چه ارزشي قائلاند براي احياي شب عيد قربان؟ به خصوص شبهايي كه دو ساعت و نيم بعد از نيمه شب اذان است. حدود ساعت سه اذان است. ما هم كه تا ساعت 11، 12 بيداريم. غير از شب بيست و يكم، شب عيد هم شب احياست. حالا اگر عيد افتاد به روز جمعه، نماز جمعه بهتر است يا نماز عيد؟ حديث داريم يك روز در زمان حكومت حضرت امير، عيد قربان به روز جمعه افتاده بود. امام فرمود: نماز عيد ميخوانيم و بعد از نماز فرمود: آنها كه از راه دور آمدهاند به خانه بروند، اما اينها كه خانه هايشان نزديك مسجد است براي نماز جمعه هم تشريف بياورند، كه اين باز مراعات حال مردم است چون قرآن ميگويد: گوينده بايد خيلي مواظب حال مردم باشد. «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفاً»(انفال/66) خدا فهميد كه شما حال نداريد «خَفَّفَ اللَّهُ» و يعني همين كه ديد طرف چرت ميزند، خدا خفيفش كرد.
آقاي فلسفي هم به ما گفت روي منبر كه سخنراني ميكنيد تا ديدي طرف خميازه كشيد، زود حرف هايت را جمع كن. يعني وقتي ديدي كسي دهن دره ميكند و به ساعت نگاه ميكند، اين چراغ خطر است. ديديد که بنزين تمام ميشود، در ماشين چراغ روشن ميشود. چراغ مردم همين خميازه و نگاه به ساعت است. شب عيد قربان شب احياء است. روز عيد قربان غسل دارد. حالا آدم ميتواند چند غسل مستحبي را به يك قصد در يك بار انجام دهد. اين در فتواي رساله امام هم هست.
در مورد رسيدگي به فقرا؛ حالا اين گوسفندي كه ما ميكشيم، عرض كردم اگر داريم خيلي بكشيم و حتي در بعضي روايات داريم براي آدمهايي كه وضع خوبي دارند بالاتر از مستحب است. منتهي بايد برنامه ريزي شود. افرادي هستند عيد قربان از پنج نقطه برايشان گوشت تازه ميآورند و افرادي هستند ماه ميآيد و ميرود، اصلا گوشت تازه نميخورند. كمي به محرومين بيشتر برسيم. امام در تمام حرفهايش از محرومين صحبت ميكرد. و چه محرومي محرومتر از جوانهاي عزيزي كه در اين نهادها و سازمانها هستند و هيچ كس به سراغ اينها نميآيد. اگر جايي برنامه ريزي شود. افراد پولدار و هر كس هر مقدار كه سرمايه داشته باشد، بايد بگذارد و برود. بياييد با دست خود كاري بكنيم. اميرالمومنين چاهي كند، همين كه به آب رسيد، گفتند: بشارت باد، چاه شما به آب رسيد. فرمود: به مردم بشارت دهيد چون آنچه من توليد كنم، در اختيار مردم است. به مردم بشارت دهيد.
دنيا مزرعهاي است كه ما ميتوانيم از آن خير ببريم. برادران و خواهران از شب عيد قربان، از نمازش، از اهداف امام، از رسيدگي به محرومين از نماز با شوق، از تمام اينها ميتوانيم تمام كارهايمان را وسيله قرب قرار دهيم. اگر همه كارهايمان رنگ خدايي داشته باشد، قرب به خداست و اگر رنگ خدايي نداشته باشد، همه آنها از بين ميرود.
ما ان شاء الله درباره خدمات اين نهاد عزيز بهزيستي كه بعد از انقلاب به دست شهيد فياض بخش تأسيس شد، ميگوييم و برايتان معرفي ميكنيم. خدايا تو را به محمد و آل محمد به ما ايماني بده كه تمام كارهايمان قرب به تو باشد. خدايا دنيا را نزد ما چنان كوچك كن كه براي دنيا كار نكنيم. معرفتي به ما بده كه جز براي تو حركتي نداشته باشيم. بهترين كسي كه به تو نزديك شد و كارهايش قرب به تو بود و به همين دليل دلها را گرفت. امام خميني خدا را ديد و دلها را به دست آورد. چون عمرش قربان تو شد، روحش و روح تمام شهدا را از ما راضي بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»