متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1368/3/11
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
در خدمت همكاران عزيز آموزش و پرورشي هستيم. بحثمان هم بحث كودك و حقوق آن است. دربارهي كودك خيلي حديث داريم. شايد صدها تيتر داشته باشيم كه در همهي مسائل كودك اسلام حرف دارد. از اول براي كودك، براي بچه، انتخاب همسر از قدم اول و. . . .
بعد از انتخاب همسر مسائل ديگر پيش ميآيد. مسئلهي عقد و آميزش و زايمان و عقيقه و نامگذاري و شير دادن و محبت به بچه و پرورش بچه و تربيت بچه و كتك بچه و امر و نهي به بچه و عبادت بچه و كتك به بچه بزنند يا نزنند؟ حق دارند يا ندارند؟ بعد ميرود تا اين كه بچه اگر گوسفند را كشت، گوسفندي را كه بچه كشته به چه صورت است؟ در نماز جماعت اگر بچهها در صف ايستادند، به چه صورت است؟ و اگر بچه وصيت كند، اگر از دنيا رفت گوش به وصيت او بدهند يا نه؟ بچه ميتواند پيش نماز شود يا نه؟ بچه ميتواند خريد و فروش كند يا نه؟ دعاي بچه، نگاه به بچه، بوسيدن بچه، آن قدر حديث داريم كه من امروز صبح كه يادداشتها را كه نگاه ميكردم، ديدم كه چند هزار حديث در روايات هست. صدها عنوان دارد و در يك جلسه نميتوانيم در مورد همه مسائل كودك صحبت كنيم. دنيا يك روز را براي كودك اسم گذاري كرده و اسلام هم قبل از آن كه دنيا روز كودك بگذارد، به كودك عنايت خاصي دارد. در اين زمينه بلكه ان شاءالله 30 مورد حديث برايتان بگويم كه اين براي پدرها و مادرها خوب است. براي آموزش و پرورش بالاخره هر كسي سر و كارش با كودك هست يا بوده يا خواهد بود.
قرآن در بارهي كودك ميفرمايد: «كودك ذخيرهي آخرت است» اصولاً بچه را قرآن و اسلام به عنوان عروسك نگاه نميكند. مثل اين كه انسان يك گلي را بو ميكند و يك بچه را بوس ميكند. بچه عروسك نيست كه نفس بكشد. يك موجود ابدي است كه سعادت همه در اوست. قرآن ميفرمايد كه: «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ»(بقره/223) دامن زن، همان جمله كه امام خميني رهبر كبير انقلاب فرمود: مردان از دامن زن به معراج ميرود. قرآن همين را ميگويد. ميفرمايد كه: «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» شما از مسئلهي ازدواج ميتوانيد استفاده كنيد. بعد ميگويد: «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» يعني چه؟ يعني اگر زن و شوهري ازدواج ميكنند اين عروس و داماد هدفشان از ازدواج اين نباشد كه فقط به مسئلهي ازدواج برسند. ازدواج اصل است ولي پشت سر اين كه ميگويد ازدواج كنيد و بعد مسائل ديگر ميگويد «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ»، يعني زن بگيريد، شوهر بكنيد، يك چيزي براي قيامت درست كنيد. اين يعني چه؟ ازدواج كنيد، يك چيزي براي قيامت بفرستيد. پس پيداست ديد اسلام و ديد قرآن نسبت به ازدواج اين نيست كه زن و شوهر، فقط زن و شوهر باشند و بچه هم عروسك نفس كش. زن و شوهر هدفشان از ازدواج عبادت است و بچه هم عروسك نيست «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» يعني از پيش ذخيره براي قيامت بفرستيد. اين خيلي ديد مهمي است. فرق ميكند با ديدهايي كه ميگويند انسان، يك حيوان اقتصادي است. انسان اسير جبر و ماده است. انسان تحت شرايط نظامهاي اقتصادي واجتماعي است. ازدواج براي كام گيري است. ازدواج براي دفع شهوت است. ازدواج در نظر اسلام عبادت است. يك ركعت از نماز كسي كه ازدواج ميكند، مساوي است با 70 ركعت نماز كسي كه ازدواج نكند.
ازدواج عبادت است و بچه ذخيرهي قيامت. اين يك ديد بسيار عالي است. يعني اگر ما يك سميناري داشته باشيم از همهي دانشمندان كرهي زمين از هر كشوري چند تا دانشمند درجهي يك بيايند و در يك سميناري صد و چند كشور، هر كشوري صد تا دانشمند، ده هزار دانشمند، 20 هزار تا دانشمند جمع شوند و يك جا بگوييم آقا ديد شما نسبت به يك بچه چيست؟ آيا بچه اين است كه بزرگ شود، دستم را بگيرد، كمكم كند؟ بچه اين است كه قنداق كنم و شير بدهم؟ ميگوييم آقا، قرآن ما كتاب آسماني ما، ميفرمايد: بچه ذخيرهي قيامت است. يعني بچه يك موجود ابدي است و خيرش هم خير ابدي است.
اين ديد قرآن نسبت به بچه است «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» جملهي ديگر در مورد مقام كودك است که امام صادق ميفرمايد: «مِيرَاثُ اللَّهِ مِنْ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ الْوَلَدُ الصَّالِحُ يَسْتَغْفِرُ لَهُ»(من لايحضره الفقيه، ج3، ص481) ارثي كه خدا به انسان مؤمن ميدهد بچه خوب است. بچهي خوب ارث خداست. همان طور كه پدر براي بچهاش ارث ميگذارد و مادر براي دخترش، خدا ميگويد: من براي شما ارث گذاشتهام. ارث خدا اولاد صالح هست.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ الْخُلَطَاءُ الصَّالِحُونَ وَ الْوَلَدُ الْبَارُّ»(الجعفريات، ص194) سعادت است که آدم بچهي نيكو داشته باشد. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «الْوَلَدُ الصَّالِحُ رَيْحَانَةٌ مِنَ اللَّهِ قَسَمَهَا بَيْنَ عِبَادِه»(كافى، ج6، ص2) بچهي خوب لطفي است، گلي است كه خدا به بندهي خوبش ميدهد. امام حسن عسگري(ع) ميخواست براي كسي دعا كند، گفت: «اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ وَلَداً يَكُونُ لَهُ عَضُداً»(كشفالغمة، ج2، ص503) خدايا به او يك بچه بده كه بچه، بازوي زندگيش باشد. پس ببينيد بچه سعادت است. «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ»، «مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ الْخُلَطَاءُ الصَّالِحُونَ وَ الْوَلَدُ الْبَارُّ»، «الْوَلَدُ الصَّالِحُ رَيْحَانَةٌ مِنَ اللَّهِ قَسَمَهَا بَيْنَ عِبَادِه» آيه قرآن است كه بچه ذخيرهي قيامت است. بچه نشانهي سعادت انسان است. بچه تحفه و هديهي الهي است، بخصوص اگر بچه كمك كند. و يك حديث هم داريم كه انساني را كه خدا دوستش دارد، يكي از الطاف خدا اين است كه بچهاش شاگردش شود. چون بعضي از بچهها راضي هستند براي غريبهها كار كنند، اما حاضر نيستند كنار دست پدرش به او كمك كند. اصلاً بعضي پدرها به غريبهها پول ميدهند به بچهي خودش نميدهد. درست است كه شما اگر خانه و زندگي هم درست كني آخر ميدهي به بچهات، اما بچه فعلاً چيزي از خانه و زندگي نميفهمد. بعضي پدرها هستند حاضرند يك دختر غريبه و يك پسر غريبه بياورند و هر روز مبلغي به آنها بدهند ولي به بچهي خودش ندهد. ميگويد: آقا خرجيشان را ميكشم، باشد باز بايد به بچه پول داد.
من بچه بودم، حاضر نبودم پهلوي پدرم كار كنم، چون پدرم به من پول نميداد كس ديگر به من پول ميداد ميگفتم ميروم آن جا كار كنم. حالا استدلال پدرم اين بود که ميگفت: آقا چه فرقي ميكند؟ من هر چي در بياورم مال تو است! درست است ولي با بچه بايد با همان فكر بچگيش با او رفتار كرد.
«من كان له صبي صبا» گاهي وقتها يك مشت تخم كدو براي بچهها از اين كه شما پشت بام را كاهگل كردي ارزشش بيش تراست. ميگويد: آقا من پشت بام را كاهگل كردم. آن بچه فرهنگ كاهگل كردن پشت بام را نميداند، فعلاً بچه است. به هر حال از سعادت انسان اين است كه بچهاش همكارش شود. پس بچه ريحانه و سعادت است. روايتش در وسائل است.
خير رساني؛ حضرت عيسي(ع) از قبري گذشت، صاحب قبر عذاب ميشد. پيام آمد ما عذاب را برداشتيم. پرسيد: چرا عذاب را برداشتيد؟ فرمود: اين آقا كه در قبر است به خاطر عمل زشتش در عالم برزخ عذاب ميشد. ولي او آقا زادهاي داشت که آقا زادهاش محبتي به يتيمي كمك كرد و جادهاي را صاف كرد. جايي را روشن كرد و محلي را تميز كرد. صدقات و كارهاي خيري كه دختر خانم و آقازاده ميكند، باعث ميشود كه عذاب از پدر برداشته شود.
دربارهي تعليمات بچه؛ تعليم سرود، تعليم حديث، تعليم قرآن، تعليم شنا و تعليم تيراندازي هم داريم. اينها روايات دارد.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «عَلِّمُوا أَوْلَادَكُمُ السِّبَاحَةَ وَ الرِّمَايَةَ»(كافى، ج6، ص47) ياد بچه هايتان بدهيد. چه پسر، چه دختر «السِّبَاحَةَ» شنا کردن را «وَ الرِّمَايَةَ» و تيراندازي را يادشان بدهيد. يكي از كارهاي بسيار خوب تابستان همين است كه بچهها زير نظر پدرهايشان شنا ياد بگيرند. اميرالمؤمنين سفارش كرده است که اين كار را بكنيد.
قمار حرام است. برد و باخت حرام است. اما برد و باخت در تيراندازي حرام نيست. اسلام ميخواهد همهي زنها و مردها تيراندازي را ياد بگيرند. ما چه وقت ميتوانيم ارتش ميليوني داشته باشيم؟ وقتي كه زن و مرد ما بتوانند از خودشان دفاع كنند. اميرالمؤمنين فرمود: اشعار ابوطالب را يادشان بدهيد. البته در آن زمان ابوطالب پدر علي بن ابيطالب، موحد درجهي يك، مرد مخلص و حامي پيامبر اسلام و در عين حال شاعر بود، اديب بود، شعرهاي عالي داشت. حضرت علي فرمود: «عَلِّمُوا أَوْلَادَكُمُ» اين شعرها را ياد بچه هايتان بدهيد. يعني سرود ياد دادن، شعر ياد دادن اين هم يك ارزش است.
«بَادِرُوا أَوْلَادَكُمْ بِالْحَدِيثِ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَكُمْ إِلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ»(كافى، ج6، ص47) زود به بچه هايتان چيز ياد دهيد، قبل از آن كه منحرفين بيايند و بچه هايتان را گمراه كنند. بخشي از موفقيتهاي منافقين در اين است كه دختر و پسر ما گول بخورند، چون دختر و پسر ما از اسلام پر نشده بودند. چون بال پرواز نداشتند، شكار پرنده بي بال كار مهمي نيست. پرندهاي كه بال ندارد با يك سخنراني ميشود جذبش كرد. بچههاي ما اطلاعات مذهبي كم داشتند و زود شكار ميشدند.
من يك خاطرهاي دارم؛ زمان طاغوت در يكي از دانشگاهها در يكي از استانها استاد دانشگاه كه چپي بود، سر كلاس گفت: اسلام گفته هر كسي دزدي كرد بايد چهار تا از انگشت هايش را قطع كرد. پس ما در حكومت اسلامي بيش از هر چيز به خانه نياز داريم. كه با قطار مردم را ببريم هي دست قطع كنيم. ولي اين تفكرات درست نيست. ماركسيسم ميگويد: هركسي اخلاقش فاسد است، دزدي ميكند شايد گرسنهاش است كه دست به دزدي زده است. سيستم اقتصادي غلط است. شكم دزد را سير كنيد تا دزدي نكند. شكم سير كردن هنر است، قطع كردن دست هنر نيست.
اين استاد دانشگاه اين حرف را در دانشگاه زده بود و دانشجوها گوش دادند و از دانشگاه بيرون آمدند. تصادفاً با من برخورد كردند و سؤال كردند گفتم: چه كسي گفت؟ گفتند: استاد ما. گفتم: چند دانشجو بوديد؟ گفتند: فلان مقدار. پرسيدم: چيزي نگفتيد؟ گفتند: نه! گفتم: چرا؟ گفتند: چون حرفهايش درست بود. ديدم اين بچه مسلمانها بي خود نيست كه گروهكي ميشوند. نميدانند اسلام چيست. يك چيزي شنيده كه اسلام دست دزد را قطع ميكند ولي چه دزدي؟ بيش از 20 شرط دارد. اگر بنا باشد هر كسي دزدي كرد دستش را قطع كنيم، بايد نصف مردم بي دست شوند. فقط دزدهاي استثنايي دستشان قطع ميشود. نه هر كه يك پرتقال برداشت. . . گناه کرد، كتكش ميزنند، زندانيش ميكنند. مال را هم از او پس ميگيرند، گناه هم كرده، جهنم هم ميرود، اما دست قطع كردن براي هر جا نيست. در هزار تا دزد يك دزد كه اين شروط را دارد دستش را ميتوان قطع كرد. گفتم يكي از شما بلند ميشد ميگفت: استاد، اجازه، اسلامي كه گفته دست دزد را قطع كن چند شرط هم گذاشته و 5، 6 موردش را ميگفت. استاد دانشگاه خاطرش جمع است كه بچه مسلمانها خبر از 20 شرط ندارند. ميگويد: اينها كه خبر ندارند، پرندهي بي بال را ميتوان زود شكار كرد. من نيش ميزنم به اسلام، عقيدهي اينها را از اسلام ميكنم. اينها را به اسلام بدبين ميكنم. دعوت به مكتب ماركس ميكنم. بعد حالا يكي يكي برود تحقيق كند. به همين خاطر سفارش شده كه «قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَكُمْ إِلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ» قبل از آن كه مرجع دست به كار شود شما دست به كار شويد.
شاه ملعون بچه دار شد. بهاييها در انجمنشان گفتند: شاه بچه دار شده است، ما ميخواهيم يك هديه به او بدهيم. نشستند بعد از مشورتها گفتند: كه يك پزشك غذاشناس كه روان شناسي كودك هم بلد است و متخصص هم باشد، ما اين پزشك را هديه ميكنيم به دربار كه مربي بچهي شاه باشد. اعلام كردند به دربار كه انجمن بهاييهاي ايران ميخواهد براي تولد وليعهد، هديه بدهد. يك پزشك متخصصي كه هم در تغذيه تخصص دارد، هم در روان شناسي كودك و. . . شاه هم پذيرفت و بعد در جلسه خود پذيرفته بودند اين يك موفقيتي بود براي اين كه 20سال ديگر وليعهد 20 سالش ميشود. وقتي وليعهد 20 ساله شد، طبق قانون اساسي آن زمان وليعهد 20 ساله ميتواند شاه شود. كم كم وليعهد شاه ميشود. گرگ زاده عاقبت گرگ ميشود. وقتي شاه شد، مقام بهائيت را به عنوان يكي از مذهبيهاي رسمي در ميآورد. پس ببينيد چه طور كنار بعضيها از ما زرنگ ترند. براي 20 سال ديگر اينها يك حسابهايي است. باز در زمان طاغوت يك يهودي پولي فرستاد براي يك مدرسهي اسلامي، اين را مدير مدرسه به من ميگفت. ميگفت: فرستاديم دنبال اين آقاي يهودي آمد گفتيم: آقا اين مدرسه مال جامعهي تعليمات اسلامي است و شما بچهات يهودي است و ما اين جا غير از برنامههاي عادي، يك برنامهي مذهبي هم داريم. اين قصه مال زمان طاغوت است وليكن مدير مدرسه به من ميگفت. شما يهودي چرا پول دادي به يك مدرسهي اسلامي؟ گفت: واقعيت را ميخواهي. گفت: منزل ما با مدرسهي اين بچهها همسايه هست. اين بچهها به قدري خوب تربيت شدهاند كه به خاطر ادب اين بچهها، بچههاي من هم خوب ادب شدند. اگر بچههاي مدرسهي شما هرزه بودند، بچههاي من هم فاسد ميشدند. من اين پول را ميدهم نه به خاطر اسلام بلكه چون بچهها با ادب هستند يك همچين فكرهايي هم گاهي پيدا ميشود. و آن بهاييها براي 20 سال ديگر فكر ميكنند و اين يهودي به خاطر اين كه بچه همسايهاش با ادب است پول خرج ميكند.
ما يك مقداري بايد به بچهها بيشتر بها بدهيم. يادتان هست حديث سه هفته پيش را كه وقتي بچهها بازي ميكردند، پيامبر كوزه آب را ميآورد كنار خانه ميگذاشت و در خانه را باز ميكرد. بچهها بازي ميكردند و تشنه ميشدند و ميرفتند از آن كوزه آب ميخوردند و وقتي آب كوزه تمام ميشد، پيامبر دوباره از خانه آب براي بچهها ميآورد. اما اگر آقاياني كه استخردارند و باغ دارند به آموزش و پرورش تلفن كنند، بگويند: آقا ما يك سيم ميكشيم، يك ديوار ميزنيم، يك چادر ميكشيم و اين امكانات ما براي تابستان، شما بچه هايتان را بياوريد اين جا براي اردو و تفريح. اگر يك برنامه ريزي باشد، افرادي هستند باغ چند هزار متري دارند و خودش و خانمش ماهي يك بار هم نميروند، بعد در كنار آن هزار تا بچهي كوچولو نميتواند نفس بكشد. در اين هواي داغ ميشود ما هم يك خورده بيشتر از اين كه هستيم فكر كنيم و به بچهها احترام بگذاريم.
براي تعليم قرآن سفارش شده، سفارشي كه اگر پدر و مادر بچهشان را بفرستند براي تعليم قرآن، چه ارزشي دارد و تابستان وقت خوبي است و كسي اگر بخواهد كار خيري كند بهترين كار همين است كه يك معلم قرآن را دعوت كند، يك مبلغي را بگذارد در پاكت به او بدهد حالا يا آموزش و پرورش، يا امور تربيتي، يا طلبه يا بازاري. حالا هر جا. . . يك كارگر، يك معلم، هر كس بگويد: آقا شما بلدي قرآن درس بدهي؟ بيا بچههاي محل ما را 20 دقيقه يا نيم ساعت در روز درس بده و ما آخر تابستان 40 تومان يا 50 تومان به شما ميدهيم. من باني ميشوم با 30 يا 40 تومان بچههاي محل قرآن خوان شوند و اين بهترين عبادت است. اين از هر لوستري براي مسجد بهتر است. اگر به من بگويند: 100 هزارتومان پول داري، با اين صد هزار تومان در يك روستا يا يك شهر 5 معلم بگيرم و از كوچهها بچهها را جمع كنيم با يك شربت و شيريني جلسه هم30 دقيقه يا 40 دقيقه بيشتر طول نكشد، بچهها را قرآن خوان كنيم. قطعاً فكر مردم روشن شود بهتر از آن چراغاني هاست. نميخواهم بگويم چراغاني نشود. ميگويم اين ثوابش كمتر است.
بعد از تعليم ميآييم سراغ تسهيلات، در مورد تسهيلات هم دو سه مورد خاطره بگوييم.
شما ميدانيد نماز خواندن سنيها از ما بهتر است، چون سنيها 5 وقت نماز ميخوانند اصل نماز در اين است كه آدم به 5 وقت نماز بخواند. صبح 2 رکعت بخواند، ظهر 4 ركعت بخواند، عصر 4 ركعت، مغرب سه ركعت و عشا 4 ركعت بخواند. سنيها كه به وقت نماز ميخوانند از ما شيعهها بهترند و لذا نماز از هم جدا باشد بهتر است. اين اصل در رساله هم هست وليكن افرادي براي اين كه بخواهند كلك را بكنند ظهر و عصر را با هم ميخوانند و مغرب و عشا را با هم ميخوانند. اين كلك كندن براي بچهها خوب است. حديث داريم كه امام صادق فرمود: «إِنَّا نَأْمُرُ الصِّبْيَانَ أَنْ يَجْمَعُوا بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ الْأُولَى وَ الْعَصْرِ وَ بَيْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ مَا دَامُوا عَلَى وُضُوءٍ قَبْلَ أَنْ يَشْتَغِلُوا»(كافى، ج6، ص47) ما به بچه هايمان دستور ميدهيم «أَنْ يَجْمَعُوا بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ الْأُولَى وَ الْعَصْرِ وَ بَيْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ» ما به بچه كوچكها ميگوييم مغرب و عشا را با هم بخوانند، چون بچه كشش ندارد. مثل اين كه امام صادق(ع) نميدانست كل ما ايرانيها كشش نداريم. ما ميخواهيم زود تمام كنيم، ميگوييم آقا خواندي؟ اي كاش همه را با هم ميخوانديم تا 24 ساعت راحت ميشديم. ولي اين نمازي كه ما ميخوانيم نماز بچه گانه است. امام صادق فرمود: «إِنَّا نَأْمُرُ الصِّبْيَانَ» ما دستور ميدهيم به كوچك ترهايمان «أَنْ يَجْمَعُوا بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ الْأُولَى وَ الْعَصْرِ وَ بَيْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ» يعني ما به خاطر اين كه براي بچه هايمان سخت نباشد، اين كار را ميكنيم. «عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع أَنَّهُ كَانَ يَأْمُرُ مَنْ عِنْدَهُ مِنَ الصِّبْيَانِ بِأَنْ يُصَلُّوا الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ فِي وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ فِي وَقْتٍ وَاحِدٍ فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ هُوَ أَخَفُّ عَلَيْهِمْ وَ أَجْدَرُ أَنْ يُسَارِعُوا إِلَيْهَا وَ لَا يُضَيِّعُوهَا وَ لَا يَنَامُوا عَنْهَا وَ لَا يَشْتَغِلُوا وَ كَانَ لَا يَأْخُذُهُمْ بِغَيْرِ الصَّلَاةِ الْمَكْتُوبَةِ وَ يَقُولُ إِذَا أَطَاقُوا الصَّلَاةَ فَلَا تُؤَخِّرُوهُمْ عَنِ الْمَكْتُوبَةِ »(بحارالأنوار، ج85، ص133) چون با هم يك نماز را در يك جا و با يك وضو بخوانند، سبكتر است و تندتر ميخوانند «و لا يناموا» خوابشان نبرد. چون ممكن است نماز مغرب را بخوانند تا 2 ساعت ديگر خوابشان ببرد. آخر بين نماز مغرب و عشا 5/1 ساعت بايد فاصله باشد آن وقت ممكن است خوابشان ببرد. و يك خورده يادش ميرود. ببينيد تمام پيش بينيها را اسلام كرده است. براي بچه يك جوري به بچه بگوييد نماز بخوان كه «يُسَارِعُوا» بخواند «لَا يُضَيِّعُوهَا» خراب نكنند «لَا يَنَامُوا عَنْهَا» خوابش نبرد. اين «لَا يَنَامُوا عَنْهَا» حرف است. يعني آقايون برنامههاي سخنراني و كلاسها را يك وقتي بگذاريد كه «لَا يَنَامُوا عَنْهَا» گاهي وقتها جلسات تصميم گيري را ساعت 2 بعد از ظهر ميگذارند. افراد جلسه نهار خورده، و از صبح كار كرده و ديگر مغزشان كار نميكند. جالب اين كه بعضي وقتها جلسات مهم برنامه ريزي كه براي كل مملكت ميخواهند فكر كنند، 9 شب شروع ميشود. كساني كه ازساعت 8 صبح تا 9 شب مرتب كار مغزي كردند. حالا ميخواهند دو مرتبه فكر كنند. فكري نميماند. برنامه بايد اول وقت باشد، برنامهاي نشاط دار باشد، هيچ دليلي ندارد كه ما چند تا واعظ دعوت كنيم، جلسه چند دقيقه بيشتر نباشد. خطبههاي نماز جمعه هر چه كوتاهتر باشد بهتر است. خطبهي نماز جمعه كوتاه باشد و جلسات مذهبي بيشتر از 40 دقيقه نباشد.
خدا سلامت بدهد آقاي فلسفي را! سفارش ميكرد و به واعظ ميگفت: سخنراني چند دقيقه، اگر قدرت داري بخنداني، چند دقيقهي ديگر صحبت كن. اگر نميتواني بخنداني، عرضه نداري بخنداني، بيش از 30 – 35 دقيقه نشود. آخر وقتي ميبيني آدم عكس محبوب ترين محبوبها را بيشتر از 30 دقيقه ببيند خسته ميشود. گاهي جلسات هست از 11 صبح تا 4 بعد از ظهر.
شخصي بين نماز به جاي سورهي توحيد، سورهي بقره خواند، كارگر آمد اقتدا كند ديد آقا خيلي طولش ميدهد ول كرد و رفت. بعد بين پيش نماز و پس نماز دعوا شد. پيش نماز به پس نماز گفت: تو منافقي، ظاهري آمدي «الله اكبر» گفتي يعني من جماعت ميخوانم. آن وقت وسط نماز در رفتي، پس تو منافقي. قصه را كشيدند خدمت حضرت، حضرت با پيش نماز دعوا كرد كه تو ميداني كه او كارگر است چرا طولش دادي؟
مراعات تسهيلات را بكنيد. براي بچهها خوب برنامه ريزي كنيد. اين براي امور تربيتي ما خيلي مهم است. گاهي پدرها ميخواهند بروند دعاي كميل بچه هايشان را هم ميبرند. بچه كه نميكشد دعاي كميل بخواند. ميرود حرم امام رضا(ع) زيارت نامه ميخواند و بچه دارد جان ميكند و ميگويد: پدر كي ميرويم بيرون؟ خوب او سرسره را بيشتر دوست دارد و گناهي هم ندارد. اگر تشكيلات آستان قدس يك سالن درست ميكرد مال بچهها، بچهها ميرفتند دربارهي امام رضا يك تاريخهايي، اخلاقياتي، سرودهايي، يك زيارت نامه بچه گونهاي كه به بچه بگوييم بچه جان اين آقايي كه اين جاست ولي خداست. يك طور بچه گونه امام رضا را به بچهها بگوييم. بعد هم بگوييم سلام كن! السلام عليك يا امام رضا(ع) يك طوري امام رضا را به بچهها بشناسانيم. پدر و مادر ميرود، اشك ميريزد. بچه هم هي چادر را ميگيرد بيا بريم بيرون. اين بچه جان ميكند و مادر هم گريه ميكند.
آستان قدس بايد براي بچهها فكري كند. بايد براي زنهايي كه ميخواهند بروند حرم امام رضا و مانع دارند و نميتوانند بروند يك سالني درست كنند كه اينها زير برف و يخ يا زير آفتاب نسوزند كه خانمها در آن سالن بتوانند حرفشان را به امام رضا بزنند و يك كسي براي اينها صحبت كند.
يك آدمهايي هستند اصلاً آب بندي نشدند، ميايد در حرم و هي نگاه ميكند گيج است. براي آدمهاي گيج بايد يك برنامه باشد، براي كودكان بايد يك برنامه باشد. شما يك مجموعهي ورزشي را ميبينيد، استخر براي بچهها ساختند كم عمق و براي بزرگ ترها عميق. همين طور كه مجموعهي ورزشي فوتبال دارد، واليبال دارد، استخر كم عمق، عميق دارد، پينگ پنگ دارد. همين طور كه مجموعهي ورزشي همه رقمش هست در يك مجموعهي مذهبي هم بايد همهي وسايل باشد و خوشا به حال آن مسجدي كه دركنارش مهد كودك هم باشد. برسيم به جايي كه به بچهها برسيم. تمام پولها خرج بزرگ ترها ميشود. تمام اسكناسها خرج بزرگ ترها ميشود. كسي به فكر بچهها نيست. «يقبل ميسورة» آسان بگيريد به بچهها «يتجابزام ميسورة» مشكل نگيريد «لا ير و لا يخرقه» سخت نگيريد.
يك كسي بچهاش را آورده بود مكه طواف ميكرد. هوا داغ، محل طواف هم از كعبه تا 12 متر بيشتر نيست. امام فرمود: اين بچه را اين قدر اذيت نكن! گفت: آقا طواف ميكند، گفت: آقا نميكشد. به هرحال تسهيلات هم يك اصل است.
مسئلهي ادب؛ مسئلهي ادب باز يك مسئلهاي است «لَأَنْ يُؤَدِّبَ أَحَدُكُمْ وُلْدَهُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَتَصَدَّقَ بِنِصْفِ صَاعٍ كُلَّ يَوْمٍ»(مكارمالأخلاق، ص222) آدم بچهاش را بنشيند ادب كند، از اين كه پول در راه خدا خرج كند، بهتر است. ادب كردن بچه از پول خرج كردن اهميتش بيشتر است. امام صادق فرمود: «أَكْرِمُوا أَوْلَادَكُمْ وَ أَحْسِنُوا آدَابَهُمْ يُغْفَرْ لَكُمْ»(مكارمالأخلاق، ص222) هر كه گناهي دارد و ميخواهد خدا او را ببخشد، يكي از وسيلههايي كه خدا انسان را ميبخشد اين است كه بچهاش را تربيت كند. البته تربيت معنايش اين نيست دو زانو بنشين، نخند، چهار زانو بنشين. اينها ادب نيست. آخر امر و نهي ادب نيست. بچه بايد به طور طبيعي باشد. اگر بچه خندهاش گرفته، بگويي نخند، منفجر ميشود. چرا آهك را رويش آب ميريزند متلاشي ميشود؟ بخاطر اينكه اين آهك را در كوره ريختند به آن حرارت دادند چون بسيار به آن حرارت وارد شده خشك شده و لذا تا روي آن آب ميريزند متلاشي ميشود. بچهها كه محبت نميبينند تا يكي يك بستني به او ميدهند، گول ميخورند. اگر ميخواهيد بچهي شما با بستني گول نخورد، اين قدر بچهات را در اخلاق تند، مثل آهك نپز. كساني كه بچه هايشان را در بد اخلاقي ميپزند، يك خوش اخلاق با يك بستني بچه را ميدزدد. كساني كه آهك را كه بسيار حرارت داشت گرفتند، اين آهك به يك ليوان آب برسد متلاشي ميشود.
قَالَ الصَّادِقُ(ع): «دَعِ ابْنَكَ يَلْعَبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ يُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَكَ سَبْعَ سِنِينَ فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا خَيْرَ فِيهِ»(منلايحضرهالفقيه، ج3، ص492) بچه را 7 سال آزادش بگذاريد تا بازي كند. از 7 سالگي تا 14 سالگي وقت تربيت است. حضرت موسي فرمود: خدايا بهترين كارها چيست؟ قَالَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ(ع): «يَا رَبِّاي الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَكَ فَقَالَ حُبُّ الْأَطْفَالِ فَإِنَّ فِطْرَتَهُمْ عَلَى تَوْحِيدِي فَإِنْ أُمِتْهُمْ أُدْخِلْهُمْ بِرَحْمَتِي جَنَّتِي»(المحاسن، ج1، ص293) چه كاري را خيلي دوست داري؟ فرمود: «حُبُّ الْأَطْفَالِ» اگر تو بچهها را دوست داشته باشي، بهترين كار اين است كه بچهها را دوست داشته باشي، بهترين عبادت است. پيامبر گاهي كه در كوچه راه ميرفت بچهها يكي يكي ميآمدند و ميگفتند: آقا ميشود يكي يكي ما را بغل كني؟ پيامبر هم بچهها را بغل ميكرد. گاهي بچهها را روي دوش ميگرفت. بچهها كه بزرگ ميشوند افتخار ميكردند و ميگفتند: رسول خدا ما را دوش گرفته ولي ما حاضر نيستيم پيش بچهها حتي عكس برداريم.
اگر چند تا آدم شانه درشت نزد آدم بخواهند عكس بگيرند اگر يك بچه بيايد ميگوييم بچه برو كنار. «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَرْحَمْ صَغِيرَنَا وَ لَمْ يُوَقِّرْ كَبِيرَنَا»(أمالي مفيد، ص18) پيامبر فرمود: كسي كه احترام بچه را نگيرد و به او محبت نكند، مسلمان نيست. حديث خيلي داغ است «ليس منا» مسلمان واقعي نيست «مَنْ لَمْ يَرْحَمْ صَغِيرَنَا» كسي كه به بچهي كوچك ترحم نكند.
امام صادق باغي داشت. وقتي ميوه هايش ميرسيد، ديوار باغ را سوراخ ميكرد وسط باغ را به نام تخت گاه صاف ميكرد و راه باغ را به كوچه باز ميكرد و ميگفت: بگذار مردم بيايند بخورند. آنهايي كه باغ بزرگ دارند، بگذاريد مردم بيايند بخورند. مگر چقدر خواهند خورد؟ بگو آقا ميدزدند.
مي داني چرا ميدزدند؟ چون از بس در قفل شده حالا كه باز است ميدزدند. يك مرتبه آدمي كه چيزي را نديده به چيزي رسيده، آدمي كه آب نديده تا استخر را ميبيند، سريع ميرود شيرجه ميزند، يك دفعه كه شيرجه زد ميايد كنار استخر مينشيند. تمام هيجانها مال اولين برخورد با استخر است. انساني كه چيزي را نديده هيجاني است بعد تمام ميشود.
پيامبر فرمود: كسي كه بچهها را محبت نكند «لَيْسَ مِنَّا» من اين حديث را تا امروز بلد نبودم، امروز ديدم. شنيده بودم كه نگاه به پدر و مادر عبادت است، اما اين حديث را امروز ديدهام كه نگاه به بچه هم عبادت است. يعني كسي اگر به بچهاش نگاه كند ثواب دارد. خيلي اسلام به بچه ارزش داده، كسي اگر نگاه به بچه كند خدا برايش ثواب مينويسد. نگاه به بچه عبادت است.
شكل بچه؛ حديث داريم يكي از شانسهاي پدر و مادر اين است كه بچه شكل پدر و مادر باشد. اگر بچه شكل پدر يا مادر باشد اين يك ارزش است. اما اگر يكي بچه دار شد، نه شبيه مادر شد نه شبيه پدر، كسي حق ندارد بگويد اين بچه مال من نيست. اين به هيچ فاميل ما نميخورد. حديث داريم «لا يقوا لاحد» كسي حق ندارد. چون يك كسي بچه زاييده بود سياه، مثل آفريقاييها، پدر و مادر سفيد بودند، بچه سياه بود. گفتند: اين مال ما نيست. قصه را كشاندند پهلوي حضرت، حضرت فرمود: شما وقتي قرار بوده بچه درست شود عكس سياه پوستي، جلوي چشم تو بوده؟ گفتند: بله. فرمود: همان عكس اثر گذاشته. عكس توي اتاق اثر ميگذارد. اگر يك وقت بچه شكل پدر و مادر نيست، يك وقت پدر و مادر خداي نكرده جملهاي نگويند، اما اگر بچه شكل پدر و مادر باشد يك ارزش است. بچهي يتيم را همان طور تربيت كن كه بچهي خودت را تربيت ميكني. اين حديث را هم من تا امروز بلد نبودم. اين حديث را هم امروز بلد شدم.
حديث داريم حقي كه پسر به پدرش دارد، يكي از حقوقي كه بچه به گردن پدرش دارد اين است كه پدر به مادر بچه فحش ندهد. احترام به مادر از حقوقي است كه بچه دارد. خيلي مهم است. از حقوق بچه بر پدر اين است كه پدر به مادر فحش ندهد و از حقوق بچه به مادر اين است كه مادر به پدر بچه جسارت نكند. يعني جسارت پدر و مادر به همديگر ضايع كردن حق بچه است. چون بچه ميبيند كه پدر به مادر فحش داد يا مادر به پدر فحش داد. فحشي كه پدر و مادر به هم ميدهند اين باعث ميشود حقوق بچه از بين برود. من اين را شنيده بودم حرام است و شلاق دارد، شنيده بودم تعزير دارد. ولي نميدانستم كه از حقوق بچه است.
حق بچه نسبت به پدر و مادر اين است كه به هم احترام بگذارند. دخترها را گفتند: بالاي خانه جا ندهيد. حالا زندگي تهران و بعضي از شهرها که مثل تهران آپارتماني هست و اضطراري است. خوب اين اضطراري است مثل خيلي از كارهاي ديگر، اما در زماني كه دو تا خانه هست و انسان ميخواهد خانه بخرد و دختر دارد، حديث داريم طبقات بالا براي آدمهاي دختر دار خوب نيست. ياد دادن سورهي يوسف خوب نيست. بر عكس ياد دادن سورهي نور ارزش دارد و از حقوق اين است كه زود خانهي شوهر بفرستد. زود شوهر دادن دختر يك ارزش است. اشتباه ميكنند پدر و مادري كه ميگويند حالا بچه است. دخترها حالا خودشان ميدانند كه بچه هستند يا نيستند. پس اگر حالا بچه است چرا دختري كه عروس ميشود نميگذارند دبيرستان برود؟ هر دختري عروس شود ميگويند: از نظر تربيتي درست نيست دبيرستان برود. چرا صلاح نيست؟ ميگويند: حرفهايي را به بقيه دخترها ميگويد. خوب، اگر به بقيهي دخترها ميگويد، پس معلوم است بقيهي دخترها بچه نيستند ديگر. خوب اگر بچه باشند، به بچه حرف زدن اثري كه ندارد. آن پدر و مادري كه ازدواج بچهشان را به تأخير مياندازند، آنها بچه گانه فكر ميكنند.
گفت: عالم كوچك نيست، كسي كه عالم را كوچك بداند كوچك است. كوچك اين است كه عالم را كوچك بداند. احترام نام خيلي مهم است. بوسيدن بچه خيلي مهم است. حديث داريم هر كسي بچهاش را ببوسد ثواب دارد، وليكن دختر را از 6 سال به بالا نبايد بوسيد. دختر را زير 6 سال ببوسيد. دختر را از 6 سال به بالا نبوسيد، محبت كنيد اما نبوسيد.
يك كسي پيش پيغمبر گفت: من كه تا به حال هيچ كدام از بچه هايم را نبوسيدم، همين كه رد شد پيغمبر فرمود: عجب آدمي! او به كسي كه افتخار ميكرد بچهام را نبوسيدم، فرمود: جهنمي است.
به بچه قول داديد عمل كنيد. كسي مرد، وصيت كرد كه مال من پيش شما باشد، بدهيد به بچه هايم و ليكن بچه هايم كوچولو هستند. من ميميرم، اموال من پيش شما باشد بچه هايم كه بزرگ شدند به آنها بدهيد. مال را هم آقا گرفت و از دنيا رفت و بعد بچههاي يتيم بزرگ شدند. اين بچهي بزرگ آمد نزد آقاي ولي گفت: آقا پدر مرحوم ما كه از دنيا رفت مالمان را گذاشته پيش شما و گفته: وقتي بزرگ شدند به آنها بدهيد. حالا ما بزرگ شديم. آمديم مالمان را بگيريم. ايشان هم نداد. گفت: ميخواهي چه كني؟ گفت: ميخواهم بروم ازدواج كنم. نداد و اين پسر دچار زنا شد. امام صادق فرمود: دو سوم گناه زنا مال اين آقا است كه مال او را نداده است.
در جامعه اگر ما افرادي را داريم كه ميتوانند جوانان عذب را داماد كنند، اگر درجامعه ما آدمهايي را داريم كه ميتوانند دخترهاي بي جهاز را جهاز بدهند، اگر در جامعه افرادي در زماني هستند كه ميتوانند جلوي فساد را بگيرند و نگيرند، اينها بي مسئوليت نيستند. هر كس باغ دارد مسئول است. هر كس استخر دارد مسئول است. هركس ماشين دارد مسئول است. ياد بگيريم از پيامبر كه كوزه را آب ميكرد تا بچهها كه بازي ميكردند، از آن آب بخورند. امام صادق(ع) باغ را سوراخ ميكرد كه مردم بيايند ميوه بخورند. وقتي تابستان هست به بچهها محبت كنيد. بچهها هم ببينند به آنها محبت ميشود، لوس نميشوند. اگر شما انار را تعارف كنيد به او، او چنگ نميزند. تمام اين چنگ زدنها به خاطر اين است كه وقتي پس ميگيري «الانسان حريص علي ما منع» وقتي بشقاب باقلوا را پس ميگيري او دست درازمي كند و وقتي ميگويي بخور، خودش تا بر ميدارد نميخورد. كودك خيلي مسئله دارد. من امروز نرسيدم بگويم. حالا اين چند حديث يادگاري باشد.
خدايا! به ما توفيق بده نسبت به نسل نو خيانت نكنيم. به پدر و مادرها، آموزش و پرورشيها، مربيان و به همهي ما توفيق بده به نسل نو خيانت نكنيم. به ما توفيق دهد نسل را بازوي اسلام و حامي مستضعفين و يار امام زمان(عج) تربيت كنيم. مارا نسبت به بچه هايمان قدردان و بچه هايمان را نسبت به ما قدردان قرار بده. پدر فكري ما، پدر علمي ما، پدر سياسي ما، پدر شخصيت ما، حضرت امام را به سلامت بدار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»