متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1368/3/4
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
بحث اين جلسهي ما در بارهي اين است كه افرادي گوشه گيري ميكنند، بحث انزوا و گوشه گيري است. خيلي مسئلهي مهم و مفيد و مبتلابهي است در همه قشر آدمهايي هستند كه گوشه گيري ميكنند. در مدرسه بعضي از بچهها با خون گرمي و داد و بي داد بازي ميكنند و بعضي بچهها انگار داغ ديدهاند و ميروند يك گوشهاي عبوس و ناراحت ميايستند، . بعضيها شادند و بعضيها گرفته. در مدرسه بين محصلين همه نوعي داريم.
در دانشگاه آدمهايي داريم گوشه گير و منزوي، از جامعه ميترسند و خودشان را كنار ميكشند. بعضي خودشان را از مسجد كنار ميكشند، بعضي ميآيند مسجد ولي خودشان را از سياست كنار ميكشند، حالت انزوا وگوشه گيري و بريدگي در بعضيها وجود دارد.
در مسئولين سياسي، افرادي هستند كه يك زمان خيلي ميدان دارند، بعد كه يك جايي موفق نميشوند، ميروند و در خانه مينشينند. پس حالت بريدگي، گوشه گيري، انزوا، قهر كردن، يك مسئلهاي است كه در زن و مرد، كوچك و بزرگ، عام و خاص وجود دارد.
بحث امروز ما اين است: انزوا و گوشه گيري
در اين زمينه اسلام چه گفته است؟ ميخواهيم ريشههاي اين مسئله را مقداري بررسي كنيم. نكاتي را كه در اين زمينه يادداشت كردم ميگويم.
اول: چطور آدم گوشه گير ميشود؟ و چطور ميشود اين گونه افراد را نجات داد؟ موارد انزوا چيست؟ عوامل انزوا چيست؟
پس1 – عوامل 2 – موارد 3 – انتقاد از آن و در نهايت نجات از آن مورد بررسي است.
عوامل گوشه گيري چند چيز است؛
1- خفقان و فشار: گاهي انسان احساس ميكند كه خفقان است و فشار وجود دارد. مثلاً چهار بار حرف ميزند، ميبيند دهنش را ميگيرند، ميگويد: ما كه ديگر تا آخر عمرمان هيچ به هيچ كس نميگوييم. ما چهار جا حرف زديم، گوش به حرفمان ندادند. و دستهاي سياسي گاهي اين كار را براي كشورهاي ضعيف ميكنند. يعني چهار نفر كه حرف ميزنند، اينها را ميكوبند تا ديگر ديگران جرأت حرف زدن نداشته باشند و بعد پايشان را كنار بكشند. وقتي هم پايشان را كنار بكشند، ميدان آزاد ميشود و آنها هر كاري دلشان بخواهد ميكنند. گاهي وقتها خفقان و فشار اين كار را ميكند.
حديث داريم از پيامبر پيغمبر اسلام(ص) كه به ابن مسعود فرمود: ميداني چرا در مسيحيها رهبان پيدا شد؟ رهبان كساني بودند كه ميرفتند در كوهستانها لابه لاي كوهها و در غارها مشغول عبادت ميشدند و كار به هيچ كار اجتماعي نداشتند. حضرت رسول(ص) فرمود: ميداني اينها چرا در جامعه پيدا شدند؟ گفتند: نه. فرمود: به خاطر اين كه بعد از حضرت عيسي(ع) يك مشت ستمگر حاكم شدند، هركس حرف زد خفهاش كردند، اينها ديگر بريدند و گفتند ديگر نميشود حرف زد. حالا كه هر كس حرف ميزند خفهاش ميكنند، ما ديگر حرف نميزنيم! پس چه كنيم؟ جامعه فاسد بود، حرف هم نميشد زد، گفتند ما ميرويم سرمان را مياندازيم پايين و مشغول عبادت ميشويم. (بحار جلد 65 صفحه –)
مي فرمايد: گاهي عواملي كه باعث ميشود مردم زده ميشدند و ميبريدند و در هيچ كاري دخالت نميكردند اين است كه سركوب ميشدند. خفقان و سركوبي باعث انزوا و گوشه گيري است.
2 – مصيبت: افرادي هستند كه خيلي اهل رفت و آمد و دخالت و نظارت و. . . هستند و در جامعه خيلي شنگول هستند. داغ كه ميبينند، داغ كمر اينها را ميشكند و ميروند در خانه مينشينند و ديگر حرف نميزنند، اصلاً ديگر ميبرند.
عثمان بن مظعون يكي از ياران پيغمبر بود ايشان خيلي اهل آمد و شد بود. بعد يك بچه داشت، بچهاش از دينا رفت و از غصهي بچهاش رفت خانه و ديگر بيرون نيامد. پيامبر احضارش كرد و گفت: چرا ديگر نميآيي در جامعه؟ چرا منزوي شدي و گوشه گيري ميكني؟ گفت: آقا، داغ ديدهام! كمرم شكسته، روحم آسيب ديده است. فرمود: آيا نميخواهي از اجرها و الطاف الهي در قيامت برخوردار باشي؟ گفت: چرا. گفت: خوب اين گوشه گيري مورد رضايت اسلام نيست.
پس ببينيد گاهي افراد، اجتماعي هستند، يك ضربهي روحي ميبينند، ميبرند.
عثمان بن مظعون داغ ديد، بريد، در خانه نشست. پيامبر او را احضار كرد، فرمود: كارت كار غلطي است، داغ ديدي، باز هم بيا در جامعه. نبايد انسانهاي مصيبت زده پايشان را كنار بكشند.
3 – شكست سياسي: گاهي افرادي شكست سياسي ميخورند، مثلاً در انتخابات رأي نميآورند. روحاني شده مردم دورش جمع نميشوند. عالم است و مردم دورش جمع نميشوند. سياسي است به او رأي ندادند. كسي كه جامعه قدرش را ندارد، اين هم منزوي ميشود.
اين را هم بايد از اميرالمؤمنين ياد بگيريم كه ايشان بزرگ ترين شكستها را در زمان خودش خورد. مسأله غدير خم، آخر در غدير خم جمعيت 10هزار نفر 20 هزار نفر 30 هزار نفر نبود. چند نظريه هست كه در غدير خم جمعيت چند نفر بود. يك نظر اين است كه جمعيت غدير خم به اندازهي تعداد انبيا است. جمعيت انبيا را همه حفظ هستند. 124هزار پيامبر داريم. 124 هزار جمعيت طبق يك نقل در غدير خم حضور داشتند، كه رسول اكرم(ص) علي بن ابيطالب را دربرابر124 هزار نفر معين كرد. در عين حال همين كه پيامبر از دنيا رفت، رفتند سراغ كس ديگر. در حقيقت بايد بزرگ ترين ضربه به اميرالمؤمنين وارد ميشد. اما حضرت علي(ع) يك لحظه هم قهر نكرد. در همهي جلسات مشورت كه دعوت ميشد، حاضر ميشد. هركجا از او سؤال ميكردند، جواب ميداد. سؤالها را جواب ميداد، مشورتها را حاضر ميشد، حمايت ميكرد. در جبهه نبرد حتي امام حسن(ع) و امام حسين(ع) را ميگفت كه برويد شركت كنيد. شكستند علي را ولي علي(ع) قهر نكرد.
4- شكست اقتصادي: گاهي افراد شكست اقتصادي ميخورند. كاميون دار است. كاميون چپه ميشود، كشتياش غرق ميشود، پاساژش ميسوزد، جنسش تلف ميشود، ورشكست ميشود. البته ورشكستگي دو رقم است. بعضيها به ناحق، بعضيها به حق.
افرادي هستند خونههاي چند ميليوني ميسازند، عياشي ميكنند، پول كم ميآورند، خوب آن بايد پس گردنيش را بخورد. اما افرادي هستند، آدمهاي خوبي هستند وليكن مغازهاش آتش گرفته، ماشينش سوخته، آدم خوبي است، ولي موشك افتاده در خانهاش، بالاخره آدمهاي خوبي هستند كه يك دفعه هست و نيستشان از بين ميرود و شكست ميخورند.
اسلام در قرآن به ما سفارش فرموده: هر كه شكست خورد، زكات كه ميگيرند، هنگامي كه ماليات اسلامي تقسيم ميشود. يكي از بخش مصرف ماليات اسلامي اين است كه بدهيد به ورشكستهها تا اينها را از انزوا و گوشه گيري بيرون بياوريد.
5- شهرت طلبي: بعضيها هم كنار ميروند كنار، تا بگويند فلاني كجاست؟ دلش ميخواهد بيايد در جامعه، ولي ميبيند كه اگر بيايد در جامعه كم جلب توجه ميكند. اصلاً شهرت طلب است. نميآيد در مجلس عروسي تا بگويند فلاني چرا نيامده؟ يعني كنار ميكشد تا بيشتر سر زبانها بيفتد. اصلاً روحشان، روح شهرت طلبي است. مثلاً همه كانادا ميخورند او ميگويد: من كوكا ميخورم. خدا ميداند، اصلاً نميداند كه كوكا چيست؟ هيچ نميداند كوكا از چيست يا كانادا از چيست. اگر همه چاي بخورند، او آب جوش ميخورد تا آب جوش ميآورند ميگويد: براي من لطفاً چاي بياوريد. اصلاً مرضي دارد به نام امتيازطلبي دلش ميخواهد مطرح شود. و گاهي وقتها مطرح شدن او به اين صورت است كه ساكت بنشيند و كنار بكشد تا بگويند: ترو خدا بيا، و اينها همه هست.
گاهي هم كلكها شيطاني است. گاهي وقتها، وقتي آدم وارد مجلس ميشود، پايين مينشيند مخصوصاً تا همه بگويند: بفرما بالا. پس آن كس كه ميرود بالا مريض است و آن كس كه پايين مينشيند مريض است. خوشا به حال كسي كه وقتي وارد ميشود هر جا كه جا هست، بنشيند.
البته اين را كه ميگويم براي همه نيست. نه اينكه هر كه بالا مينشيند مريض است، پايين مينشيند مريض است. اگر در فكرش باشد كه چون مهم هستم بالا بنشينم، يا اينكه پايين بنشينم تا مردم از اين جا مرا ببرند بالا، هر دو مريض است. ماشين شيك هم سوار شويم ممكن است مريض باشيم. ماشين ساده هم سوار شويم ممكن است مريض باشيم. شيطان در هر دو سمت سرمايه گذاري ميكند. پس افرادي كنار ميكشند تا بگويند فلاني كجاست؟
عرض كنم به حضور شما كه افرادي در جلسه ما هستند كه قدرت برخورد ندارد. نميتواند كه اگر كسي شعر خواند او هم بخواند، يك مثل كسي زد او هم مثل بزند، يك پول كسي داد، او هم بدهد.
من خودم يك وقتي اين كار را كردم. در استخر مسابقهي شنا گذاشتم، وسط راه ديدم نميكشم، ايستادم كنار و گفتم: فايدهي امشب چيست؟
گربه ميدود گوشت پيدا كند، گوشت پيدا نميكند و ميگويد: گوشت بو ميدهد. بنابراين او تلاض كرده ولي نرسيده منزوي شده است. گاهي فقر است، چرا گوشه گيري ميكند؟ فقير است در خانه نشسته چون پول ندارد. گاهي توقع نابجا دارد، ميگويد: برو دنبال كارت ما 4 دفعه آمديم طرح داديم به طرحمان توجهي نشد. ما ديگرنيستيم. آدمهايي هستند اين طوري هستند ميگويند تا پيشنهاد كردم قبول كنيد. اگر يك پيشنهاد كند، آدم قبول نكند، ديگر اظهار نظر نميكند. افرادي هستند گوشه گير، به خاطر اين كه لوس هستند. خيال ميكنند همين كه حرفي زدند، طرحي دادند، بايد طرح آنها مورد توجه قرار گيرد و رأي آنها قبول سود. مثلاً در جلسهي خبرگان گاهي وقتها ميبيني افراد درجهي يك رأي ميدهند ولي قابل قبول نميشود.
گاهي هم يكي از عوامل گوشه گيري حياي نابجا است، خجالتي است. گاهي هم كتك ميخورد، تنبيه ميشود، ديگر براي هميشه چون دو سيلي خورده، ميبرد و كنار ميكشد.
حديث داريم «الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ»(تحفالعقول، ص171) مؤمن آينهي مؤمن است، اين يعني چه؟ يعني اگر آيينه را بشكني و خوردهاش را برداري باز نگاهش كني، ميگويي مثلاً اين جا سياه است. يعني تكه تكهاش كني باز از هدفش دست بر نميدارد.
مؤمن آينهي مؤمن است، معناي زيادي دارد. يك وقتي در تلويزيون گفتم، يكي از معنايش اين است كه اگر هر بلايي سر آيينه بياوريم باز به ما ميگويد: اين جايش سياه است. قطعه قطعه شود، شكسته شود، بزرگ شود، كوچك شود و. . . باز دست از هدفش بر نميدارد.
6- تبعيض: يكي از عوامل انزوا تبعيض است و اين خيلي مهم است. مثلاً به كسي ميگوييم: آقا شما بياييد داخل اين كار! ميگويد: برو بابا، حوصله داري، همهاش پارتي بازي است، به او ميدهند و به ما نميدهند. مردم وقتي تبعيض ميبينند، ميبرند و ديگر در صحنه حاضر نميشوند.
خوب، شما ميدانيد كه اگر در جلسه كسي سيگار بكشد، ما او را از جلسه بلند ميكنيم. الحمد لله ميدانيد سيگار ممنوع است، چون كشيدن سيگار در مسجد غلط است، چون هواي مسجد مال همه است و اگر دو نفرآمدند مسجد را دودي كردندحق همه را از بين بردهاند.
بعضي جاها انزوا خوب است: در قرآن داريم اگر يك جايي گناه ميشود و تو نشستهاي و نميتواني جلويش را بگيري، بلند شو و برو. شما نشستي و ميبيني نميتواني جلوي گناه را بگيري بلند شو برو.
مثلاً جلسهي شراب است آدم بايد خودش را كنار بكشد «بَلَغَ مَا بَلَغ» ممكن است كه در اين جلسه خيلي افراد حضور داشته باشند. هر كه ميخواهد باشد. اگر صدتا رئيس جمهور هم دعوت شدند، جلسهي سرنوشت سازي است و اگر ما در اين جلسه شركت نكنيم آبروي ايران ميريزد. آبروي ايران بريزد يا نريزد. در جلسهي شراب به هيچ وجه نبايد شركت كرد. گاهي هم جلسهاي هست كه آدم بايد خودش را كنار بكشد بايد منزوي باشد بايد بلند شود و مجلس را ترك كند.
گاهي ميبيند در اين منطقه باشد گرفتار ميشود، بايد هجرت كند. از اين مدرسه هجرت كند. از اين محله هجرت كند. از اين بازار هجرت كند. از اين كارخانه و كارگاه هجرت كند. از اين اداره هجرت كند. اگر انسان ديد دور و بري هايش وضعش طوري است كه اگر اين جا باشد، گرفتار ميشود، از اين جا بايد سريعاً هجرت كند. در قرآن هم داريم كه از اصحاب كهف تعريف ميكند. يك سوره داريم در قرآن به نام سورهي كهف است. ماجراي سورهي كهف اين است: «كهف» يعني غار. در يك شهر كه همهي مردم مشرك بودند، چند خدا پرست بودند. اين خداپرستها گفتند كه چون همه مشركند ما رفتيم. هجرت كردند و گوشه گرفتند، انزوا كردند از مردم جدا شدند.
گاهي آدم بايد جداشود، يك خورده فكر كند ببيند كجاست؟ پيغمبر ما گاهي وقتها از مردم جدا ميشد. چند روز ميرفت درمسجد معتكف ميشد و فكر ميكرد كه چقدر عمر كرده، كجاي عمرش است؟ چه كرده؟ چون جاهايي داريم كه انزوا خوب است. هنگام فرار از گناه انزوا خوب است.
زمان شاه بود. يك ساواكي مرد. در يكي از شهرهاي ايران رفتند درخانهي آخوندي به اين آقاي عزيز گفتند: آقا شما بيا فاتحهي اين آقاي ساواكي برو منبر. گفت: خيلي خوب ميآيم. آنها رفتند يك جلسهاي درست كردند براي اين مرد ساواكي، ولي اين آقاي عزيز نرفت. بعد اينها خيلي ناراحت شدند. گفتند: چرا نيامدي؟ گفت: براي اين كه ساواكي بود. گفتند: چرا گفتي ميآيم؟ گفتم ميآيم كه شما خاطرتان جمع شود و سراغ يك آخوند ديگر نرويد. به هر حال ميخواستم سيلي به شما بزنم. اگر ميگفتم نميآيم شما ميرفتيد و يك كس ديگر را شكار ميكرديد. (ضربه زدن است) گاهي ضربه زدن بد نيست. اگر ديديد جلسهي لهو و لعب است، جلسهي گناه است، بايد بلند شويد برويد، بايد چراغ را خاموش كنيد. اگر در اين جلسه گناه ميشود و آدم نميتواند، ميتواند برق را خاموش كند. جلسه را تاريك كند تا از هم بپاشد. مكان فاسد است، قفل بزند. خودش بلند شود و برود. برق خاموش كند، قفل بزند. اگر قدرت دارد بعد از طي مراحلي به كتك كاري هم ميرسد. آدم بايد كتك هم بزند. اين طور نيست بايد يك وقتي، يك چيزي را خراب كرد. اگر لانهي فساد است و هر چه ميگويد: نكن كسي گوش نميدهد. بايد لانه را خراب كرد. ما بهتر از مسجد نداريم كه، پيغمبر مسجد را آتش زد. منافقين يك مسجد ساخته بودند و در آن توطئه ميكردند. پيامبر مسجد را خراب كرد و آتش زد و زمين آن را زباله دان كرد. ما بهتر از مسجد نداريم ولي اگر در مسجد هم گناه ميشود بايد مسجد را از ريشه در آورد. تا چه رسد به كاباره و خداي نكرده محل فساد و. . . اجمالاً، براي فكر كردن انزوا خوب است. در شلوغي آدم نميتواند فكر كند. پس انزوا براي نهي از منكر، براي فكر، براي عبادت، خوب است.
پيامبر ما گاهي منزوي ميشد. قبل از بعثتش در كنار مكه(خدا قسمتتان كند) غاري است به نام غار حرا، در آن غارمي رفت و عبادت ميكرد. بعد از آن كه پيامبر شد و كار اجتماعي و سياسي و نظامي و اقتصادي و مديريت و تربيت وهمهي مشكلات را داشت. در عين حال چند روز ميرفت مسجد و بيرون نميآمد و فقط عبادت ميكرد.
انزوا به چند دليل خوب:
انزوا براي عقيل، آدمي كه ميخواهد درس بخواند نميتواند كه فيلم ببيند. هم آموزش و پرورش بايد توجه كند و هم صدا و سيما. گاهي وقتها بچهها امتحان دارند در تلويزيون هم يك فيلم قشنگ گذاشته است. اين بچه هم ميخواهد درس بخواند، فردا نمرهي خوب بياورد و هم ميخواهد فيلم را ببيند. يك خورده ميخواند، يك خورده فيلم ميبيند. خوب كسي كه نميخواهد از ديدن فيلم دل بكند. خوب فردا نيم ميليون تجديدي به يازده ميليون اضافه ميشود. نيم ميليون تجديدي به مملكت اضافه ميشود، به خاطر اين كه اين فيلم در يك زمان بدي پخش شد. وقت امتحانها نبايد فيلمهاي حساس پخش شود. و بچهها بايد بدانند فيلم را نبينند، سقوط نميكنند. ولي با سواد نباشند، سقوط ميكنند. بي سوادي سقوط است. تجديد شدن آبرو ريزي است، اما حالا فيلم را نديدي هيچ طوري نميشود.
يك كسي گفت: ما كه روزنامه نميخوانيم. گفتند: چرا؟ گفت: 40 روز مكه بودم و نخواندم روزنامه برگشتم ديدم كه هيچ طوري نشد. حالا به عوض روزنامه چند تا كتاب مفيد ميخوانم، حالا بگذريم از اين كه در روزنامهها، مقالههاي مفيدي هم هست. مقالههاي مفيد حسابش جداست. اما حالا اخبار را نفهمد مثلاً در فلان شهر چه كسي چه كار كرده است، خطر ندارد، ولي اگر بچه مدرسهاي رفوزه شود اين آبروريزي است. ضعف پدر و مادر است عمرش را تلف كرده، اسراف كرده، بنا براين هيچ مانعي ندارد. انسان زماني كه امتحان دارد، پيچ تلويزيون را خاموش ميكند و پدر اگر ميبيند نميتواند، تلويزيون را بگذارد در كارتون و بگذارد در اتاق ديگر درش را قفل كند. بابا 10 روز در خانه ما تلويزيون نباشد، اما 4 تا بچه هايم تجديد نشوند، يك بچه در يك سال چند هزار ساعت وقت معلم را گرفته، چند هزار ساعت عمر خودش را و چند هزار تومان پول پدر و مادرش را، عمرش را، جوانيش را، آموزش و پرورش را. . . ميليونها تومان و ميليونها ساعت خرج ميشود. بنابراين بايد مواظب باشيم، گاهي وقتها آدم بايد منزوي باشد. از خانه، از اتاق، از ديدن فيلم و از خواندن بعضي مجلهها جدا شود. اجمالاً جدايي و گوشه گيري براي تحصيل، شركت دركنكور، عبادت فردي، فرار از گناه، درستي است.
اما گوشه گيري، مثلاً من نماز جمعه نميآيم. اسلام گفته كه برخورد كنيد، واقعاً اگر كسي نماز جمعه نميآيد، به او دختر ندهيد. و اگرجوانها بفهمند كه نماز جمعه نيايند در شهر كسي به آنها دختر نميدهد، خوب، اين ميبيند آبرويش در خطر است و اسلام گفته برخورد كنيد. كسي اگر در نماز جمعه نميآيد، در نماز جماعت نميآيد، آن كسي كه دارد گوشه گيري ميكند، بايد شما با او برخورد اجتماعي كنيد.
حالا سراغ انتقاد از گوشه گيري برويم.
14 انتقاد از افرادي كه در خانه مينشيند و ميگويند كاري به اين كارها نداريم. هر كس ميخواهد رئيس جمهور بشود، بروند پاي صندوق و به هر كسي كه دلشان ميخواهد رأي بدهند، از جمعه، جماعت، انتخابات و از اينها گوشه گيري ميكنند. در دانشگاه ميگوييم، درست را بخوان تا دكتر شوي، چي كار داري، هر كي ميخواهد برود. هر كه ميخواهد بيايد. انسان فطرتاً اجتماعي است. پس چون انسان فطرتاً اجتماعي است، انزوا يك مرضي است.
ببينيد يك بچه را كه رهايش ميكنيد. بچهاي كه در هيچ خطي نيست، تا ميبيند چند تا بچه ديگر هستند، ميرود پهلوي بچههاي ديگر، اين كه بچه ميرود پيش بچههاي ديگر اين نشان دهندهي اين است كه انسان فطرتاً اجتماعي است. پس اگر انسان ساختمانش اجتماعي است معلوم ميشود گوشه گيري يك مريضي است.
انسان طبعاً ميخواهد بخورد، اگر يك كسي غذا نخورد، اين معلوم است كه يك حالت استثنايي است. انزوا زمينهي تنبلي است. خيلي از آدمهاي منزوي تنبلند. انزوا آدم را دعوت به تنبلي ميكند. انزوا عامل دروغ است. آدمي كه گوشه گير است فكر ميكند خودش آدم خيلي خوبي است و باقي مردم وضعشان خراب است. آدمهاي منزوي مغرور به خودشان هستند. يعني ميگويند ما در يك شأني هستيم كه جامعه لياقت ما را ندارد. ما حيف هستيم در مردم بياييم و لذا وقتي وارد ميشوند كنار مينشينند. مثلاً ميايد در مسجد ولي كنار مينشيند، نميآيد در مردم بنشيند. به جاي «فَادْخُلي في عِبادي»(فجر/29) به جاي اين كه قرآن ميگويد: «فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ»(بقره/129) براي اين كه در مردم باشد، با مردم باشد، اگر هم برود مسجد، ميرود كنار مينشيند. در تشييع جنازه چندين متر فاصله ميگيرد.
همه دارند بستني ميخورند، او يك بستني بر ميدارد 20 متر آن طرفتر ميرود. همه ايستادند در صف نان بگيرند، او ميرود آن طرف خيابان به نانوا ميگويد: نان بده! آقا برو در صف. نه من فوق ليسانس هستم. اين آدمي كه خودش را كنار ميكشد، يك حالت غروري دارد. پس انزوا عامل تنبلي است، انزوا عامل غرور است، انزوا سبب بدبيني به ديگران است.
بعضيها هم در ازدواج، دير زن ميگيرند و از ازدواج كناره ميگيرند. نسبت به ازدواجشان كنار ميآيند، يا اصلاً ازدواج را چيز مقدسي نميدانند. گوشه گيري از بچه دار شدن، اينها موارد مختلفي دارد.
يك آيه در قرآن داريم كه ميگويد: «وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»(كهف/104) بعضيها فكر ميكنندآدم خوبي هستند. ولي هيچ هستند، پوچ هستند، هيچ ارزش ندارند. ولي خودش خيال ميكند كه آدم به درد خوري است. «وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» حضرت امير فرمود: ميداني اينها كيستند؟ اينها كساني هستند كه گوشه گيرند. آدمهاي گوشه گير را كه در غارها ميروند، در ارتفاعات كوهها، مشغول عبادت ميشوند مثل رهبانها، حضرت امير فرمود: اينها كه گوشه گير هستند، خيال ميكنند آدمهاي خوبي هستند. «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» آدمي كه منزوي است نسبت به امر به معروف و نهي از منكر بي تفاوت است. ميگويد: آقا ما كارمان به اين كارهانيست. هر كس ميخواهد هر كاري بكند. كسي كه ميگويد: ما نيستيم يعني اگر معروف شد، منكر شد، برايش فرقي نميكند آدم منزوي نسبت به امر به معروف و نهي از منكر بي تفاوت است و آدم بي تفاوت مرده است.
ما دو رقم مرده داريم. مردهي افقي و مردهي عمودي! مرده عمودي سيخ راه ميرود، ولي مرده است. و اگر كسي گفت: هر چي شد به ما ربطي ندارد، حديث داريم او مردهي عمودي است. حديث اين است: «فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاءِ»(تهذيبالأحكام، ج6، ص181) يعني مرده، در زندهها راه ميرود اين مرده عمودي است. انسان نميتواند گوشه گير باشد. در مرحلهاي آدم بايد حضور داشته باشد. طرفش را گرفتند يا نگرفتند. رأي آورد يا نياورد، راهش دادند يا ندادند.
گاهي وقتها بنده ميروم پيش نماز شوم ميبينم كه امام جماعت آمده، خوب ميايستم پس نماز ميشوم. اگر ديدم هم پيش نمازهست، هم پس نماز هست و مكبر نيامده، ميايستم «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» ميگويم. به هر حال بايد يك نقشي داشته باشيم. اين كه حالا كه نيامدند ما را براي پيش نمازي دعوت كنند، پس ما ديگر نماز هم نميرويم. چه كسي گفت: يا پيش نمازي، يا هيچي؟ حالا كه پيش نماز نشدي، پس نماز شو. پس نماز نشدي، تكبير گو باش. اذان بگو. مگر حضرت امير اذان نميگفت. افرادي هستند ميگويند: نه، يا اين، يا هيچ چيز.
در ازدواج دختراني هستند كه ميگويند دامادي كه براي ما ميايد يا بايد دكتر، مهندس باشد، يا ما ازدواج نميكنيم. از شوهر كردن منزوي هستند روي اين حساب كه در عالم خيال، خيال ميكند كه سعادت او در اين است كه شوهرش فلان كاره باشد. حتماً بايد خانمي كه ازدواج ميكند تحصيلاتش اين قدر باشد. شوهر شغلش چنين باشد. در عالم خيال ميمانند و درست مثل كرم ابريشم دور خودش پيله ميكند، پيله ميكند و خودش خفه ميشود. خيلي از انزوا ضررداريم.
اسلام ميگويد: از مسلمانها ماليات بگيريد و چند قسمت كنيد، يكي بدهيد به كفار. عجب! مسلمانها به كفار پول بدهند؟ براي اين كه دل آنها را جذب كنند. اسلامي كه اين قدر طرفدار جاذبه هست، ميشود در خودشان گوشه گير شوند؟ اسلامي كه امام صادقش پول ميدهد به مفضل ميگويد: پول در جيبت باشد، اگر در كوچه راه ميروي ميبيني دو مسلمان سر پول دعوايشان است، از آنها بپرس اگر دعوايشان سر پول بود به آنها پول بده و آنها را آشتي بده، چون اگر انسان دونفر را آشتي بدهد ثوابش از تمام نمازهاي مستحبي و روزههاي مستحبي ثوابش بيشتر است. حديث است كه اگر آدم دو نفر را آشتي بدهد اين كارش از هر نماز و روزهي مستحبي ثوابش بيشتر است. پس ميگويد: براي خودتان پول خرج كنيد و آشتي بدهيد و براي كفار پول خرج كنيد و دلشان را جذب كنيد. اسلامي كه اين قدر ميگويد: در خودي آشتي و در كفار جاذبه، آن وقت ميشود انسان گوشه گير باشد؟
اسلام ميگويد: «لعن الله من وحده» خدا لعنت كند هركه تنهايي در خانه ميخوابد. خدا لعنت كند هر كه تنهايي مسافرت ميكند. دين ما ديني است كه باتنهايي مخالف است. مگر ميشود آدم گوشه گير باشد؟ اصلاً بعضيها ميگويند: ميداني من يك سماور كوچولو دارم يك استكان ميخورم و يك لقمه نان همين جا ميخوابم. خيلي بد است. اسلام و خدا تنهايي را لعنت كرده، حديث درايم كه خدا تنها خوردن، تنها خوابيدن و تنها مسافرت رفتن را لعنت كرده است. اسلام ضد تنهايي است. نماز تنها يك ركعتش، يك ركعت است ولي جماعت حتي اگر يك نفر به يك نفر اقتدا كند ركعت هر كدام ميشود 25 ركعت. 2نفر شدند ميشود 75 ركعت. سه نفر شدند همين طور ميرود تا 10نفر. از 10 نفر كه گذشت، فرشتهها هم حسابش راندارند ولي ما باورمان نيامده كه نماز جماعت چقدر ثواب دارد. اگر بگوييم هر كس در خانهاش بنشيند تلويزيون سياه و سفيد ميدهيم هر كسي بيايد در مسجد تلويزيون رنگي ميدهيم، مسجد پر ميشود.
يك كسي ميگفت: چرا اين قدر مسجد ميسازند؟ آخه يك بار در تلويزيون گفتيم مدرسه سازي بهتر از مسجد سازي است، اينها هجوم آوردند، هر كسي مسجد ميساخت مورد انتقاد قرار ميدادند. يك وقت ديديم سير نامه و تلفن كه چرا گفتيم مدرسه سازي مهمتر از مسجد سازي است. من نگفتم مدرسه سازي مهمتر از مسجد سازي است، گفتم: مدرسه سازي بهتر از مسجدهايي است كه الآن ميسازند. چون مسجدهايي كه الان ميسازند مثلاً دو ميليون، يك ميليون آن سيمان و آجر است حق است و 1 ميليون آن تجملات است. از رهبر كبير انقلاب سؤال كردند كه مامي خواهيم براي تهران مصلي بسازيم، براي نماز جمعه، امام فرمود: اگر خواستيد براي تهران مصلي بسازيد، جايي بسازيد كه هر كه به آن نگاه ميكند ياد صدر اسلام بيفتد. يعني تزئينات نداشته باشد. پولي كه براي تزئينات باشد كه اين هم شعار اسلام نيست. شعار اسلام اين است كه مسجدآجري باشد و پر از جوان باشد. شعار اسلام اين نيست كه چند ميليون خرج كاشي كاري محراب مسجد شود آن وقت 10 تا پيرمرد آن جا بنشينند و چرت بزنند. شعار اسلام اين است كه مسجد پر از جوان باشد. مخ جوانها محله را برق بدهد نه كاشيهاي مسجد را برق بدهد. لوستر مسجد ما چنان برق ميزند ولي مغزي كه زير آن مينشيند پوك است. مغز زير لامپ كار كند مهم است. بحث، بحث تزئينات بود. تجملات بود و گرنه حالا مردم داشته باشند، همه سوار بنز شوند. اگرما يك مرتبه گفتيم ترا به حضرت عباس سوار بنز نشويد به خاطر اين كه آمپول نيست. بچهي نوزاد در بيمارستان آمپول ندارد، آن وقت پول همين آمپول را ميدهند بنز ميخرند. اين است كه انسان عصباني ميشود. اصلاً همه مريضها به بنز سوارها فحش ميدهند. روي اين حساب است وگرنه اگر داشته باشند كه نوش جانشان، كسي بخيل نيست كه ما هم بنز داشته باشيم سوار شويم. بيرون هم ميآييم. ولي وقتي ميبينيم آمپول نيست، چيزهاي جزئي نيست، خودكار نيست، دفتر نيست، يك خورده كوتاه بياييم،
دو پهلو حرف نميزنيم. ما ميگوييم آقا تزئينات كم شود به نفع آموزش و پرورش است. تجملات كم شود به نفع آمپول و قلم و دفتر براي بچه هاست. حالا هر كسي كه پاي تلويزون است حرف را يك جوري به نفع خودش تمام ميكند. بعد هم ميگويد: آقاي قرائتي شما به محراب چيزي گفتيد؟ بنده به محراب چيزي نگفتم. بر من لعنت اگر چيزي به كاشي كاري گفتم. هنوز هم ميگويم كه تزئينات لازم نيست چون مردم ندارند. هر كه جانش در خطر است نوش جانش، سوار ماشين حفاظتي شود. هر كه جانش در خطر نيست، در اين زمان سوار بنز شدن گناه است. يك زمان امام صادق فهميدند كه مردم گندم ندارند بخورند، مأمور گندم را خواست فرمود: حرام است بر تو اگر براي من نان گندم بياوري، در صورتي كه مرد ندارند. حالا كه مردم ندارند بخورند ما هم نان جو نميخوريم. گفتند: آقا وضع مردم بدتر شد. گفتند: ما هم ديگر نان جو نميخوريم. هر چه وضع مردم بدتر ميشد، امام صادق زندگي خود را روي شمعك ميآورد. اگر وضع مردم خوب شد همهمان. . . و لذا به امام صادق گفتند مردم وضعشان خوب است. فرمودند: حالا كه وضع مردم خوب است ما هم لباس خوب ميپوشيم. خلاصه ما بايد با هم زندگي كنيم.
«لَا رَهْبَانِيَّةَ فِي الْإِسْلَامِ»(دعائمالإسلام، ج2، ص193) شعار اسلام اين است كه گوشه گيري ممنوع است.
حضرت علي(ع) در جامعه كار ميكرد و از كار خودش هزار تا برده آزاد كرد. يك حديث داريم پيغمبر فرمود: يا علي نكند گوشه گيري كنيد. «سِرْ سَنَتَيْنِ بَرَّ وَالِدَيْكَ سِرْ سَنَةً صِلْ رَحِمَكَ سِرْ مِيلًا عُدْ مَرِيضاً سِرْ مِيلَيْنِ شَيِّعْ جَنَازَةً سِرْ ثَلَاثَةَ أَمْيَالٍ أَجِبْ دَعْوَةً سِرْ أَرْبَعَةَ أَمْيَالٍ زُرْ أَخاً فِي اللَّهِ سِرْ خَمْسَةَ أَمْيَالٍ أَجِبِ الْمَلْهُوفَ سِرْ سِتَّةَ أَمْيَالٍ انْصُرِ الْمَظْلُومَ»(منلايحضرهالفقيه، ج4، ص358) دو سال اگر راه ميروي راه برو، ولي با مادرت قطع رابطه نكن. «سِرْ سَنَةً صِلْ رَحِمَكَ» يك سال راه برو كه فاميلت را ببيني. «سِرْ مِيلًا عُدْ مَرِيضاً» يك ميل راه برو كه يك مريض را عيادت كني. «سِرْ مِيلَيْنِ شَيِّعْ جَنَازَةً» دو ميل راه برو كه به يك تشييع جنازه برسي(حضور در صحنه) «جَنَازَةً سِرْ ثَلَاثَةَ أَمْيَالٍ أَجِبْ دَعْوَةً» سه ميل راه برو پياده كه يك دعوت را مستجاب كني. «سِرْ أَرْبَعَةَ أَمْيَالٍ زُرْ أَخاً فِي اللَّهِ» چهار ميل راه برو كه يك برادري را ديدن كني. «سِرْ خَمْسَةَ أَمْيَالٍ أَجِبِ الْمَلْهُوفَ» پنج ميل راه برو كه دردي را دوا كني. «سِرْ سِتَّةَ أَمْيَالٍ انْصُرِ الْمَظْلُومَ» يك سال راه برو كه آه مظلومي را حمايت كني.
و اما چند خاطره در اين دو دقيقه برايتان بگويم:
خاطرهي يك: خانم يكي از اصحاب پيغمبر(ص) آمد پهلوي پيغمبر گفت: يا رسول الله، شوهر من صبح تا شب روزه ميگيرد و شب هم عبادت ميكند. خلاصه به سراغ ما نميآيد. زن آمد پهلوي پيغمبر و گفت: شوهرم مرا ول كرده و مشغول عبادت و نماز و روزه است(گوشه گيري ميكند) پيامبر او را خواست فرمود: «لَمْ يُرْسِلْنِي اللَّهُ تَعَالَى بِالرَّهْبَانِيَّةِ وَ لَكِنْ بَعَثَنِي بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ»(كافى، ج5، ص494) اين چه ديني است كه تو داري؟ من خودم روزه ميگيرم، نماز ميخوانم ولي تماس هم دارم. ميگويم، ميخندم. به هر حال، خانمي از گوشه گيري شوهرش شكايت كرد و پيامبر او را احضار كرد و فرمود: اين كار غلط است.
خاطرهي دوم: حضرت رسول باز شنيد عدهاي گوشه گيري كردند و زندگي را ول كردهاند. با سرعت چنان رفت در مسجد بالاي منبر رفت، طوري كه عبايش را روي دوشش نينداخت. يعني عباي پيغمبر روي زمين ميكشيد. چنان از خانه تند به مسجد رفت كه عبايش روي زمين ميكشيد، پيامبر هيجاني رفت روي منبر فرمود:
چطور شده كه يك عده از اصحاب گوشه گير شدهاند و حسابي يك سخنراني كرد و در نهايت فرمود: گوشه گيري ممنوع است.
خاطرهي سوم: يك روز پيامبر وارد خانه شد، ديد كه يك بوي عطري ميآيد، فرمود كه خانم آرايشگر آمده خانه؟ گفتند: بله فلان خانم آرايشگر است آمده براي آرايش خانم. زن آرايشگر گفت: آقا ما زنهاي مرد را آرايش ميكنيم، اماخودمان را كه آرايش ميكنيم، شوهر ما، ما را محل نميگذارند. آن وقت پيامبر در اين جا يك حديثي را فرمود.
شخصي راه ميرفت و سرش پايين بود. حضرت پرسيد او چرا سرش اين قدر پايين است؟ گفتند كه ايشان از خوف خدا سرش پايين است. فرمود: پيامبر دينش از او بيشتر بود ولي هيچ وقت هم سرش پايين نبود. آخر يك كسي راه ميرفت و هي نگاه به شكمش ميكرد. گفتند: چرا همچين ميكني؟ گفت: دكتر گفته مواظب معدهات باش. چون دكتر به او گفته مواظب معدهات باش، او هي نگاه به معدهاش ميكرد.
به بعضيها هم ميگويند: تقوا، فكر ميكند كه ميگويند از جامعه فاصله بگيرد.
اميدوارم كه در اين فصل حساس پدر و مادرها يك هفته، دو هفته تلويزيون را خاموش كنند تلويزيون هم برنامه نگذارد، چون گاهي يك فيلم پر بيننده، يك ميليون نمرههاي بچهها را پايين ميآورد. و اين بزرگ ترين جنايت است به جوانها. بنا براين يا اين كه تلويزيون فيلم نگذارد يا اگر گذاشت ما نگاه نكنيم.
گفت: كه ما رفته بوديم عربستان سعودي تبليغ كنيم. ايرانيها زبان عربي بلد نيستند. يكي آن جا شوخي كرد گفت: حالا كه ما عربي بلد نيستيم پس دستور ميدهيم براي سال ديگر همهي عربستانيها فارسي ياد بگيرند. يا تلويزيون وقت امتحان بچهها، فيلم نگذارد و يا اگر گذاشت ما نگاه نكنيم و يك ضرر علمي نخوريم.
خدايا، تو را به حق محمد و آل محمد(ص) در همهي صحنههايي كه رضاي تو و قرب ما در اوست مثل شركت در نماز جمعه، جماعت، مشورت، صله رحم، در همهي جماعتهايي كه حضور ما و ورود ما نقش دارد در آن رضاي تو است ما را حريص قرار بده.
از ترس و عجز و جهل و عقده و عواملي كه ما را از خيرات جدا ميكند ما را دور بدار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»