متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1368/2/21
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
در خدمت برادران بسيجي از همهي اقشار هستيم. اولين شب جمعهي ماه رمضان را براي مطرح كردن عقايد غلط مناسب ديدم. يعني همان خرافات كه در همهي اقوام و ملل و. . . وجود دارد. هم عقايد صحيح وجود دارد و هم عقايد غلط. همان طور كه در مقابل پول صحيح پول غلط و تقلبي هم هست. و در مقابل هر صحيحي، غلط وجود دارد و هر جا چيز صحيحي جا ميافتد، افراد رند و زرنگي از اين حالت استفاده ميكنند و چيز مصنوعي و تقلبي آن را هم درست ميكنند.
قرآن در بارهي خرافات، آيات فراواني دارد و بيشترين موارد آن هم عقايد انحرافي شرك بوده است و گمان نكنيد الآن بت پرستي تمام شده است و امروزه دهها ميليون انسان داريم كه عقايد خرافي دارند و اين چيزهايي كه واقعيت ندارند، ممكن است شعر، قصه ديني، خانوادگي، ملي، و. . . باشد و دامنهي وسيعي دارد.
قرآن ميفرمايد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ»(لقمان/6) شخصي بود به نام نذربن حارث كه تاجر بود از مردم پرسيد چرا پيرامون پيامبر جمع شدهايد؟ مردم گفتند: او تاريخ گذشتگان و سرگذشت عاد و ثمود را براي ما ميگويد. او گفت: من به ايران سفر كردهام و قصههايي ميدانم كه به جاي اين كه به آيات قرآن گوش دهي، د براي شما ميگويم. اين تاريخ چه تاريخي است؟ پول ميدادند و قصههايي راجمع ميكردند و از اين قصهها چيزهايي را ميبافتند. البته من انگيزهها و ريشهها و آثار و ابعاد خزافات را خواهم گفت.
1 – انگيزهي خرافات اهداف خرافات آثار خرافات ابعاد خرافات:
گاهي حدس و خيال ريشهي خرافات است. مثلاً ماشين فرد پنچر ميشود و او حدس ميزند كه سفر به آنها خوش نگذرد يا همين طور كلاغ ميخواند. يا كفش روي كفش سوار ميشود ميگويد فكر ميكنم سفري پيش بيايد. مثل كسي كه ميگفت: ميداني چرا كاشان گرم است؟ چون كاشان شين دارد. شمر هم شين دارد. چون آن روزي كه شمر كربلا بود هوا گرم بود. كاشان هم گرم است و آسمان و ريسمان را به هم ميبافند. قرآن در مورد حدس ميفرمايد: <ان هم الا يخرسون> عدهاي فقط روي حدس زندگي ميكنند و خدا در مورد اين افراد ميفرمايد: <قتل الخراسون> مرده باد كساني كه بي دليل و روي خيال كاري را انجام ميدهند. سوء ظنهاي ما به افراد از روي حدس است. پاي حدس بايد به جايي بند باشد و خداوند نميفرمايد: مرده باد افرادي كه بدون پايگاه فردي به چيزي معتقد ميشوند.
2 – تلقين و تبليغ:
مادرها براي ترساندن بچه ميگويند: <لولو پشت در است> يا چراغها را خاموش ميكنند در حالي كه خاموش بودن چراغ و تاريكي ربطي به ترس و لولو ندارد ولي بچه ميترسد. فرعون تبليغ ميكرد كه: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى»(نازعات/24) من پروردگار عالي شما هستم. مردم هم ميگفتند: «انت رب الاعلي»
نقل ميكنند که شخصي سوار خر بود و به جايي رسيد و خر را جلوي خانقاه بست و داخل شد. ديد درويشها مشغول ذكر هستند و او هم نشست. ديدند او ناشي است. خواستند او را دست بيندازند، خر او را فروختند و غذايي گرفتند و در حال خوردن ذكر ميگفتند كه خر برفت و خر برفت و خر برفت. او هم از ماجرا خبر نداشت و او هم با آنها ميگفت: خر برفت. بعد از خوردن غذا سراغ خر رفت و نبود و وقتي از ماجرا مطلع شد اعتراض كرد كه چرا به او خبر ندادند و آن كسي كه آن جا بود گفت: من ديدم خودت هم ميگويي خر برفت، گفتم: حتماً خودت ميداني و اجازه دادهاي.
3 – تقليد نابه جا:
تقليد جاهل از عالم خوب است، ولي تقليدي كه در قرآن منع شده، تقليد جاهل از جاهل است، مثل بت پرستان كه از پدرانشان تقليد ميكردندو قرآن ميگفت: پدرانتان هم نفهميدند.
امام صادق منزل كسي آمد و گفت: خانهات خيلي تنگ است، تو كه پول داري! او گفت: خانهي پدرم و جد پدريم است. امام فرمود: هم آنها نفهميدند و هم تو نميفهمي. آدم بايد كفشي بپوشد كه اندازهي پايش باشد، نه اين كه به خاطر مد، كفش تنگ بپوشد و اين است كه شاعر ميفرمايد: <اي دو صد لعنت بر اين تقليد باد> تقليدي كه انسان نميداند چه كفش يا لباسي بپوشد.
همه ميدانند ران كلفت است و ساق باريك، ولي براي ران تنگ ميدوزند و براي ساق، گشاد ميدوزند. انسان بايد اختيار ريش و سبيلش را خودش داشته باشد و هر طور كه به صورتش برازنده است اصلاح كند. نه اين كه همه هيپي شدند، او هم هيپي بشود. البته اصل اين است كه نظر اسلام چيست؟ و اگر اسلام نظري نداشت هر كدام رامناسب تشخيص داديد.
4- توطئهي دشمن:
يعني گاهي دشمن براي اين كه حركت مقدسي را تحقير كند، توطئه ميكند و دهن به دهن چيزي را ولوله و تبليغ ميكند. مثل اين كه در اوج راهپيماييهاي قبل از انقلاب، در بين مردم حرف انداخته بودند كه عكس امام در ماه است.
ما 4 امام در قبرستان بقيع داشتيم كه گنبد و بارگاه داشتند. فكر لعنتي وهابيها اين بود كه بايد قبرستان و گنبد و بارگاه خراب شود. مردم ايران راه پيمايي كردند كه چرا قبر امام حسن مجتبي(ع) خراب شده است؟ آن وقت از راهپيمايي عكس برداري كردند و گفتند كه مردم راه پيمايي كردهاند كه ما احمد شاه را نميخواهيم و رضا شاه را ميخواهيم و از اين دست نمونهها فراوان است و مردم ساده هم راحت قبول ميكنند. عكس مرحوم مدرس را روي 10 توماني آوردند، كساني كه نميخواستند عكس ايشان روي اسكناس باشد اين قدر گفتند: عكس را زير نور نگاه كني فلان طور ميشود، آن طرفي بگيري فلان طور ميشود و. . . و بازي در آوردند و معلوم بود که اين توطئهاي است تا عكس ايشان روي اسكناس نباشد.
5 – جهل:
جهل هم يكي از ريشههاي خرافات است. علل طبيعي حوادثي چون سيل و زلزله را نميداند و به دنبال خرافه ميرود. درس نخوانده است و امتحان را خراب ميكند. ميگويد: امروز فلاني را ديدم براي همين روز نحسي بود. البته در اين جا بگويم كه تا آخر ارديبهشت، براي سوادآموزي، اسم نويسي ميكنند و ما سالي دو بار نام نويسي ميكنيم. مهر و آبان و ديگري فروردين و ارديبهشت و كساني كه سواد ندارند 6 ماه بيايند و خواندن و نوشتن رابياموزند.
6 – از حادثهي جزئي، قاعدهي كلي ميسازد:
يك روز سه شنبه پولش گم شده است ولي ميگويد: اصولاً سه شنبهها نحس است.
7 – خواب ديدن:
البته خوابها هم ممكن است حق باشد و هم باطل. مثلاً شتر در خواب بيند پنبه دانه. يعني چيزي را كه كمبود دارد و دنبالش ميگردد در خواب ميبيند، چون بهترين غذاي شتر پنبه دانه است. مثلاً خواب ميبيند كه فلاني، فلان كار را كرده است. بيدار كه ميشود ميگويد: من ميدانستم فلاني آدم خوبي نيست. يا خواب ميبيند 4 سگ به او حمله كردهاند و فردا صبح 4 نفر را ميبيند، ميگويد: اينها همانها هستند و تطبيق ميدهد.
در ميان زنها و بچهها و. . . خرافات بيشتر است. اما علت آن بي سوادي است. و چون زنها بيشتر بي سواد هستند اين طور است و گرنه ربطي به زن بودن ندارد.
پيامبر ما فرزندي به نام ابراهيم داشت و از دنيا رفت. همان موقع خورشيد هم گرفت. مردم گفتند: پيامبر ما آن قد خوب است كه وقتي فرزندش از دنيا رفته است، خورشيد گرفته است. پيامبر كه اين فكر خرافي را ديد، بالاي منبر رفت و فرمود: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ يَجْرِيَانِ بِأَمْرِهِ مُطِيعَانِ لَهُ لَا يَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَيَاتِهِ»(كافى، ج3، ص208) خورشيد و ماه از نشانههاي خداوند هستند و <يجريان بامره> خط سير و قانون و فرمول حركتي دارند كه بر طبق آن حركت ميكنند «لَا يَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَيَاتِهِ» با مردن و زنده شدن كسي خورشيد وماه نميگيرد.
اهداف خرافات:
البته گمان نكنيد خرافات و عقايد غلط فقط در شرق است. بلكه در غرب هم اگر همين اندازه نباشد، كمتر نيست.
1- استعمار: يعني دشمن ميخواهد مردم را فريب دهد و سر كسي را شيره بمالد. زني نزد كسي آمد و گفت: كه يك دعايي بده كه امسال زمستان هوا گم شود. او گفت: هوا خودش گرم خواهد شد. ولي او گفت: بايد دعا بنويسي تا گرم شود. هر چه خواست به او بفهماند كه سرما و گرما تحت قاعده و فرمول خاصي است، او اصرار كرد و بالاخره او گفت: 70 روز بعد از نماز صبح صلوات ميفرستي. – اگر 70 روز از زمستان بگذرد، بهار ميايد و هوا گرم خواهد شد –
2 – خراب كردن چهرهها و حقايق
هر تشنهاي آب ميخواهد، اما كسي ميخواهد شما آب نخوري براي همين سوسك را ميكشد و مياندازد در آب تا شما را از آب دور كند. چون ميداند شما آب را دوست داري. افرادي، افرادي را دوست دارند و استعمار نميخواهد که برخي در جامعه محبوب باشند. براي همين چيزي را شايعه و يا نقل ميكند تا آن طرف را خراب كند. بد نيست بگويم: امام رضا را گرفتند و در زندان انداختند ولي نميخواستند بگويند زندان است. چون امام كاظم در زندان بود و آبروي هارون رفت و مأمون نميخواست مثل پدرش شود. براي همين امام را در خانه حبس كردند و به مأمور جلوي خانه گفتند: بگو كسي حق ملاقات ندارد و ميان مردم پخش كردند كه امام گفته است همهي مردم بردهي ما هستند و امام فرمود: خدا لعنت كند كساني را كه به خاطر بد جلوه دادن ما، اين خرافهها را در جامعه پخش ميكنند.
گاهي هم ممكن است كسي را دوست داشته باشند و از روي محبت به او چيزي ببندند. مثلاً گروهي دارم تحت عنوان <غلات>، يعني غلو ميكنند، يعني اولياي خدا را آن چنان بالا ميبرند و. . . خلاصه غلو كه كردي طرف پس ميزند. ماه هم مثل زمين يك كره است و ممكن است شكاف بردارد. گروهي از پيامبر معجزه خواستند تا ماه را دو نيم كند كه اگر ماه دو نيم شد ما به تو ايمان ميآوريم. پيامبر هم دعا كرد و خدا ماه را دونيم كرد و کار چنداني نبود و قرآن هم ميگويد: «وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ» يعني به دعاي پيامبر ماه دو نيم شد «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ»(قمر/1) چندي پيش ساختماني كشف شده است كه در تاريخ آن نوشته شده كه پايان بنايي آن، شبي بوده كه ماه دونيم شد. تا اين جا درست، ولي بعد ميگويند: <ماه رفت داخل يقهي پيامبر، نصفياش از اين آستين و نيم ديگر از آستين ديگر بيرون آمد> يعني نصف شدن قابل تعقل و عقلاني است، ولي كرهي بزرگ رفتن داخل آستين پيامبر خلاف عقل است. چون چيز بزرگ داخل چيز كوچك نميرود. جالب اين است که يقه و آستين هم پاره نشده است.
گاهي مبالغه ميكنند. كسي روضه ميخواند و ميخواست بگويد: <زهري كه به امام حسن مجتبي دادند زهر خيلي كشندهاي بود> گفت: <زهري به ايشان دادند كه اگر آن را به كوهها ميزدند منفجر ميشد> كسي پرسيد پس چرا كوزهاي كه زهر در آن بود منفجر نشد؟ امام حسن مجتبي اين قدر فضيلت دارد كه لزومي به دروغ گفتن نيست.
يا گاهي ميگويند: فلاني با اين كه نماز خوان نيست ولي آهش ميگيرد. خانم خواب ديده سيد بزرگواري به او شربت داده است، ميگويد: خود حضرت ابوالفضل بود. ما ميگوييم خانم، شما كه نه وضع حجابت درست است، نماز و روزه هم كه به جا نميآوري، فكر ميكنم اين سيد بزرگوار شيطان باشد.
نحس بودن هم غلط است و متأسفانه در اروپا و آمريكا هم 13 را نحس ميدانند و خرافات است. البته هر چه آنچه خرافات است در تلويزيون لازم نيست گفته شود، چون در هر محلهاي روحاني و عالم و دانشمند وجود دارد و اگر ادله عقلي است، يا قرآن و حديث است قبول كنيد و گرنه نپذيريد. پس يكي يكي از من نپرسيد كدام خرافات است و كدام نيست؟
3- رسيدن به دنيا(مال و پول)
گاهي درست كردن و دامن زدن به يك خرافات براي پول در آوردن است و مثل قلك است. گاهي ممكن است براي كسي كه مشخص نيست که چه کسي است سر و صدايي راه بيندازند تا از او پول در بياورند.
كسي ميخواست از خط ويژه بگذرد ولي ميترسد پليس او را بگيرد، براي همين به ديگري گفت: تو خودت را به مريضي بزن من هم ميگويم او در حال مردن است و او را به بيمارستان ميبرم. پس گاهي براي عبور از خط ويژه، مرده درست ميكنند. يا از مرحوم ابوي و جد و. . . بت ميسازند تا مردم دست او را ببوسند. البته كساني هم هستند كه از اولياي خدا هستند و اينها با هم مخلوط ميشود.
4- سرگرمي و گمراه كردن
5- بزرگ كردن افراد
در الغدير علامه اميني نقل ميكند براي اين كه افرادي را بزرگ كنند چه كارهايي كردهاند يعني چقدر دروغ گفتهاند تا يك نفر را بزرگ نمايند. فلاني را مستجاب الدعوة ميكنند.
حضرت امير شبي هزار ركعت نماز ميخواند، ولي اينها براي اين كه بگويند چيز مهمي نيست، چندين تارك الصلوة راهم گفتند كه شبي هزار ركعت نماز ميخوانند و گاهي براي شكستن و خرد كردن كسي، مشابه او را درست ميكنند و اين از كارهاي سياسي است.
6 – توجيه ضعفها:
گاهي انسان قدرت و لياقت انجام كاري را ندارد و مردم هم فهميدهاند و براي جبران ضعف خودش ميگويد: فلاني هم اين طوري بود. مثلاً من بالاي منبر چيزي را فراموش ميكنم و از شرق و غرب مثال ميآورم.
آثار خرافات:
آثار خرافات اين است كه بسياري از آدمها را از دين واقعي جدا كرده است. مثل افرادي مانند فرويد و راسل پيدا ميشوند و ميگويند روزگار دين تمام شد و دنيا، دنياي علم است. گفتند: تاريخ سه مرحله دارد: 1 – عهدخرافات 2- عهد مذهب 3- روزگار يا عهد علم.
و به اين دليل عدهاي از مذهب فرار كردند، چون خيال كردند مذهب با خرافات مخلوط است و با علم مخالف است. البته برخي مذاهب هم همين طور هستند. چون كتابهاي مذهبيشان بر خلاف قرآن دست خوش تحريف شده است. مثلاً هست كه خدا از آسمان پايين آمد و با يعقوب كشتي گرفت و يعقوب خدا را بر زمين زد و شصت پاي خدا را دندان گرفت. خوب وقتي كسي اين حرفها و چرنديات را ميبيند، ميگويد: روزگار دين و مذهب تمام شده است و اين مثل همان سوسكي است كه در ظرف آب مانع از آب خوردن ميشود. به همين خاطر علي(ع) ميفرمايد: جنايتي كه ميكنند، اضافه كردن همين خرافات است كه باعث ميشود مردم از دين فرار كنند. خرافات مانند مگسي كه بر روي خرما مينشيند، بر روي حقيقت مينشيند، پس مواظب باشيم. قرآن ميگويد: عدهاي ميگفتند: «قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ»(آل عمران/181) يعني خدا فقير است و ما چيزي داريم و غني هستيم «أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ»(طور/39) پسران مال ما هستند و دختران براي خدا.
در بارهي پيامبران گفتند: تو اگر پيامبري بايد خانهاي از طلا داشته باشي يا باغ انگور داشته باشي. پيامبر هم ميگفت: ازمن بايد معجزه بخواهيد نه طلا، مگر من زرگر هستم. در بارهي رهبري و معاد ميگفتند: «لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ»(آل عمران/24) و دربارهي معاد عقايد خرافي داشتند.
عدهاي از بني اسرائيل ميگفتند: اگر هم ما در قيامت جهنم برويم، روز ميرويم! يعني همان زماني كه اجداد ما گوساله پرست شدند. «لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى»(نجم/27) يعني اسم دختر روي فرشتگان ميگذاشتند. هنوز هم برخي گنبدها و آثار باستاني هست كه عكس فرشته را با بال و سينه كشيدهاند يا خورشيد را عكس دختر ميكشند و خرافات غوغا ميكند. البته كسي نميگويد كه من خرافات ميگويم. «كس نگويد كه دوغ من ترش است» و حرفهاي خود را مكتبي و مذهبي ميداند ولي بايد مواظب باشيم كه سند هر حرفي يا بايد عقل باشد و يا وحي.
البته هر چيزي كه به نظر ما غيرواقع بود، خرافات نيست. ما چند برنامه داريم، يك زمان فوق عقل است، يك زمان طبق عقل است و يك زمان ضد عقل است. خرافات ضد عقل است. ولي لازم هم نيست كه همه چيز طبق عقل باشد، بلكه ممكن است ضد عقل نباشد، ولي طبق عقل هم نباشد، يعني مافوق عقل باشد. پس قرار نيست تعداد رکعتهاي نماز صبح طبق عقل باشد و همه چيز طبق عقل باشد، چون خيلي چيزها را ما نميفهميم.
اسلام ميگويد: گوشت خوك حرام است و ما دليل آن را نميفهميم. تازه فهميدهاند فلان كرم در آن وجود دارد ولي از سوي ديگر گفتهاند اگر در فلان درجه حرارت داده شود، اين كرمها از بين ميروند. ولي به هر حال ما ميگوييم حرام است. چون ممكن است چيز ديگري هم مثل كرم باشد كه ما مدتها نفهميم. هر چه از علما و انبيا دورتر شويم، دايرهي خرافات بيشتر ميشود.
فال در اسلام نداريم «طِيَرَةَ» فال بد است. چشم زخم هست ولي شناسايي كسي كه چشم شوم دارد با تخم مرغ و زغال و. . . كه «طِيَرَةَ» است، وجود ندارد و اين بدبيني در اسلام غلط است. يكي از وظايف انبيا برداشتن خرافات از جامعه بوده است. مثلاً قرآن در آيهاي ميفرمايد: كهاي <زن زيد> برو پسر خواندهات را بگير و با او ازدواج كن تا مردم خيال نكنندكه ازدواج با زن پسر خوانده نحس است.
برخي خرافات بين المللي هستند، مثل نحس بودن 13 كه در ايران و اروپا و آمريكا هست. ولي برخي خرافات كشوري يا شهري و يا مربوط به يك روستاي خاص هستند. و حتي خرافات خانهاي يا فردي هم داريم ميگويد: من به فلان مسئله عقيده دارم. مثلاً كسي از مشهد امام رضا با من تماس ميگيرد كه من مريد شما هستم، براي من استخاره كنيد. و در حالي كه در مشهد مملو از عالم و روحاني است و ميخواهد(مثل ماجراي خر برفت و خر برفت) من را گول بزند. پس بايد مواظب باشيم نه كسي را بي جهت بالا ببريم و نه نسبت به كسي سوء ظن داشته باشيم و هر اعتقادي را از روحاني و دانشمند محله بپرسيم كه اين به قرآن يا حديث و تفكر علمي بند هست و يا خير و گر نه دنبال آن نرويم.
پدرمان خرافات توكل است. پس اگر وسوسه شديد كه نكند فلان چيز بد باشد به محرومان كمك كنيد، چون صدقه رفع بلا ميكند. خير برسانيد تا خدابه شما خير برساند. بحث خرافات بسيار است ولي وقت ما اندك است و از من مسائل مختلف را ميپرسند ولي من همه چيز را نميدانم.
مي گويند: فردي بود كه سيدهاي زيبا را ميبوسيد و ميگفت: من به خاطر جدش او رامي بوسم. سيد كچلي را آوردند و گفتند: او هم سيد است و او را ببوس. ولي او نبوسيد و گفت: لازم كه نيست من همهي ثوابها را ببرم و اين ثواب را به ديگري بسپاريد. حالا هم لازم نيست كه همه چيز را من بگويم و بقيه را از آقايان بپرسيد.
به آن چه كه پايگاه عقلي و وحي و قرآن و حديث ندارد، توجه نكنيد چون متأسفانه ما در جامعه هر شبانه روز به اعتقاداتي برخورد ميكنيم كه هيچ پايهاي ندارد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»