متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش 1368/1/31
بسم الله الرحمن الرحيم
ماه رمضان براى دعا وقت خوبى است و ما هم خدمت عزيزان از دعا بحث مىكنيم. منتهى براى اينكه بحثمان كلاسى باشد و قابل اين باشد كه آدم آن را منتقل كند، اينها را دسته بندى كرديم.
اصولاً اگر خواسته باشيم با كسى ارتباط برقرار كنيم، شرايطى مخصوص به خودش را دارد. دعا ارتباط با خدا است. اگر خواستيم با كسى ارتباط برقرار كنيم اول بايد او اين ارتباط را خواسته باشد. او خواهان رابطه باشد. اگر يك كشور نخواهد با ما رابطه داشته باشد، ما هيچ وقت به آن كشور سفير نمىفرستيم. مىگوييم: نمىخواهى خوب نخواه. با كسى بايد رابطه برقرار كرد كه او ما را بخواهد. علاقهمند ما باشد، ما را بىجواب نگذارد. شخص يا قدرتى او را منصرف نكند. خلف وعده نكند. سابقه خوبى از او به ياد باشد.
با چه كسى رابطه پيدا كنيم؟ با چه كسى رفيق شويم؟ با كسى رفيق شويم كه او هم بخواهد با ما رفيق شود؟ چون اگر كسى تكبر مىكند و ما را تحويل نمىگيرد خوب ما هم بايد با كسى رابطه برقرار كنيم كه او ما را بخواهد. علاقهمند باشد. اگر سلام كرديم، به ما جواب سلام بدهد. خوب اين مشخصات در چه كسى هست؟ تمامي اين صفات در خدا هست. بياييم با خدا رابطه داشته باشيم. براى اينكه خدا خواهان رابطه با ماست. چون خودش گفته است «يَسْتَجيبُ»(شورى/26) خدا فرموده من خواهان رابطه با شما هستم. آدم واقعاً گاهى قرآن مىخواند، معنياش را نمىداند كه گريه كند يا. . . ، به قدرى خدا مىگويد به سمت من بياييد، مثل اينكه به ما نياز دارد. مثلاً يك بار به ما مىگويد: به من بفروش. يك بار مىگويد: نمىفروشى؟ لااقل به من قرض بده. مىگويد: اگر قرض هم نمىدهى لااقل مرا يارى كن. خدا چگونه حرف زده است؟ مثل اينكه ما خدا هستم و او بنده. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى»(توبه/111) تو كه براى خلق كار مىكنى، خب خلق مىخرند و كف ميزنند. خب به من بفروش، به تو بهشت مىدهم. تو كه مىخواهى بفروشى من گرانتر مىخرم. من ده برابر مىخرم. اول مىگويد بفروش، بعد مىگويد: نمىفروشى؟ و در نهايت مي-گويد: به من قرض بده! «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً»(بقره/245) و يك جا هم مىگويد اگر نمىفروشى لااقل به من قرض بده، اگر قرض هم نمىدهى به ما كمكى بكن. «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ»(محمد/7) به ما كمكى كن.
اينها براى اين است كه ما را ارتقا بدهد. مثل پدرى كه آنقدر خم مىشود تا بچه را از زمين بلند كند. اين خم شدن پدر براى بلند كردن فرزند است «إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَديدٍ»(فاطر/16) بخواهم در يك چشم به هم زدن كل هستى را زير و رو مىكنم. خدا اگر بخواهد «كُنْ فَيَكُونُ»(بقره/117) خدا يك لحظه مىتواند كل هستى را به هم بريزد. آن وقت اينقدر التماس كند كه به من كمك كن، به من قرض بده، به من بفروش. آخر اين لحنها بخاطر اين است كه خدا مىخواهد دست ما را بگيرد و ما را به بالا ببرد.
با چه كسى رابطه برقرار كنيم؟ با خدا! با كسى رابطه برقرار كنيم كه او خواهان رابطه با ما باشد. خدا خيلى خواسته كه ما به در خانهاش برويم. حديث داريم انسان وقتى مىآيد، مىگويد خدايا دروغ گفتم. من بد كردم. مرا ببخش. خدايا بد شد نماز نخواندم، مرا ببخش. همينكه انسان مىآيد در خانه خدا و مىگويد: بد كردم، خدا به قدرى شاد مىشود كه از انسانى كه شتر و سفره نان و رفقايش را در بيابان گم كرده و چيزى براى خوردن ندارد و وسيله و پناهندهاى ندارد و يك مرتبه ببيند رفيقان و شترش را، چه خوشحالى مىكند؟ انسان اگر گمشدهاش را پيدا كند، چقدر شاد مىشود؟ بشر وقتى به خدا مىگويد: آمدم، بد كردم، اشتباه كردم، كاش برايت بنده خوبى بودم، شادى خدا بيش از شادى كسى است كه گمشدهاش را پيدا كند. با كسى رابطه برقرار كنيم كه بخواهد و علاقهمند به ما باشد. خدا ما را دوست دارد. آيه علاقهمندى خدا به انسان اين است كه «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابين»(بقره/222) يعنى خدا توبه كنندگان را دوست دارد. ما را بى جواب نمىگذارد. قرآن گفته است «ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ»(غافر/60) اگر شما دعا كنيد من بى جواب نمىگذارم.
حالا نگوييد آقا چرا ما دعا كرديم و مستجاب نشد. چون خدا، 1- قدرت دارد. 2- حكمت دارد. گاهى خدا از قدرتش استفاده نمىكند بخاطر اينكه حكيمانه نيست. بگذار يك مثال بچهگانه بزنم. گرچه شما نوجوان هستيد. آقا من قدرت دارم يقهام را پاره كنم يا نه؟ حالا آيا پاره كنم؟ مىگويى قدرت دارى اما اين كار حكيمانه نيست. خدا بر انجام خيلى كارها قدرت دارد اما حكيمانه نيست. اگر ما بخواهيم همه كارهايمان را با دعا حل كنيم. خدايا چنين كن! خدايا چنان كن! خوب خدا كارگر ما كه نيست. خدا قدرت دارد چنين كند اما گاهى حكيمانه نيست. مثلاً خدا قدرت دارد شاه را همان روز نابود مىكرد. اما حكمت مىگويد: حالا صبر كن «وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً»(كهف/59) براى هلاكت شاه موعدى قرار دادهايم. پس همينطور كه هلاكت طاغوت موعدى دارد. استجابت دعا هم موعدى دارد. شايد شما سه شنبه دعا مىكنى اما اگر سه شنبه عملى شود، اين كار حكيمانه نباشد. مگر مادر هر زمان بچهاش غذا خواست به او غذا مىدهد؟ استجابت دعا هم زمان دارد. همينطور نمىشود آدم به هرچه رسيد، بخورد؟ خب چه دارويى بخورد؟ چه موقع بخورد؟ كجا بخورد؟ قبل از غذا بخورد؟ دربين غذا بخورد؟ بعد از غذا بخورد؟ قاشق چايخوري يا مربا خورى باشد يا قاشق غذا خورى يا ملاقه؟ در آب گرم باشد؟ در آب سرد باشد؟ صبح باشد؟ دو قرص را با هم بخورد؟ قرص و شربت بخورد؟ با آمپول باشد يا بى آمپول؟
دعا موثر است اما چند شرط دارد، مانند دارو خوردن كه شرايطى دارد. استجابت دعا هم شرايطى دارد. اگر بنا باشد بگوييم خدايا ما چنين خواستيم ولى تو كه نكردى، مثل اين است كه آدم مريض شود و عطسه كند و بگويد ما كه خوب نشديم، خوب بي دارو كه خوب نمىشود. سرما خوردگى دارو دارد. اما شرايطى هم دارد. مصرف دارو زير نظر پزشك، مصرف، مقدار، ساعت، زمان، مكان، اينها هم همينطور است.
پس با چه كسى رابطه برقرار كنيم؟ با خدا! چرا؟ چون بايد با كسى رابطه بر قرار كنيم كه او خواهان رابطه با ما باشد. اگر مىدانى كه سفير بفرستى، او را بيرون مىكنند و نمىخواهد با تو رابطه داشته باشد تو هم نبايد با او رابطه داشته باشي. با كسى رفيق شو كه او بخواهد. خودش گفته است «فَلْيَسْتَجيبُوا لي»(بقره/186) بياييد با خودم رفيق شويد. علاقهمند است كه ما نزدش برويم. ما را بى جواب نمىگذارد. گفته است، دعا كن، مستجاب مىكنم.
حديث داريم كه گاهى بشر دعا مىكند. خدا كسي را كه دعا مىكند، دوستش دارد. مىخواهد دعايش را مستجاب كند اما مىبيند به صلاحش نيست. به او نمىدهد و روز قيامت به او مىگويد اى بشر، در دنيا دعا كردى ولى صلاح تو نبود كه من مستجاب كنم. اينجا به عوض ندادن در دنيا به تو مىدهم. به قدرى خدا به او لطف مىكند كه انسان مىگويد اى كاش هيچ دعاى من در دنيا مستجاب نمىشد.
گاهى كسى مىخواهد با ديگرى رابطه برقرار كند. يك نفر مىآيد و عليه او حرف مىزند و او را منصرف مىكند. آيا مىشود خدا را منصرف كرد؟ نمىشود خدا را منصرف كرد. بخاطر اينكه «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ»(فتح/10) دست خدا بالاى دستهاست. يعنى ممكن است من بخواهم بيايم خانه شما، يا شما بخواهى بيايى خانه ما، يا كسى به ما بگويد خانه فلانى نرو. ممكن است كسى مرا منصرف كند اما كسى نمىتواند خدا را منصرف كند. در آيه ديگر قرآن مىفرمايد: «وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ»(يونس/107) البته خلف وعده هم نكند. «فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ»(بقره/80) از او سابقه خوبى داشته باشيم. خيلى دعا كردهاند و خدا دعايشان را مستجاب كرده است. «رَبِّ هَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً»(آل عمران/38)
حضرت زكريا پيغمبر و پير بود و بچه دار نمىشد. گفت: خدايا بچه مىخواهم. خدا به پيرمرد بچه داد با اينكه پير مرد صد ساله ديگر بچه دار نمىشود. خدا به او بچه داد. آنقدر سابقه دارد كه خدا به كسانى چيزهايى داده است. در سوره انبيا قصه پيغمبرهاست. مرتب مىگويد «فَاسْتَجَبْنا لَهُ»(انبياء/76)
تا به حال چه اندازه دعا شده و مستجاب شده است؟ اينكه مىبينى مردم گنبد امام رضا را طلا مىكنند بيخود نيست. تا هزار تومان نگيرند، پنجاه تومان نمىدهند. فلانى مشكلى داشته به امام گفته يا امام رضا تو نزد خدا آبرو دارى تو امامى، از خدا بخواه تا اين مشكل من حل شود. مشكلش حل شده است و صدها هزا تومان به دستش دسيده است. حالا آمده مثلاً يك مثقال طلا داده است. بيخود گنبد امام را طلا نمىكنند. بيخود در صحن و سراى حرم پول نمىريزند. پس معلوم ميشود سابقه خوبى داشتهاند.
اگر خواستيم با كسى حرف بزنيم بايد با كسى حرف بزنيم كه خوابش نگيرد. آخر بعضي وقتها ناگهان مىبينى طرف خواب است. قرآن مىگويد: او كه خواب است، براى چه با او حرف مىزنى؟ بيا با خدا حرف بزن! چون خداوند: «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ»(بقره/255) «سنة» يعنى «چُرت»، «نوم» هم يعنى «خواب»، با خدايى حرف بزن كه نه چرتش مىگيرد و نه مىخوابد. بعضى خوابشان نمىگيرد و همينطور گوش مىدهند اما مىگويى چه شد؟ مىگويد: يادم رفت. اينها هم فايده ندارد. با كسى حرف بزن كه فراموش نكند. قرآن مىگويد: «وَ لا يَنْسى»(طه/52) نبايد فراموش كند. با كسى حرف بزنيم كه قدرت داشته باشد. مىپرسى: آقا خواب بودى؟ مىگويد: نه! فراموش كردى يا نفهميدى؟ ميگويد: چرا فهميدم. چون گاهى ممكن است آدمي بگويد نشنيدم. تو حرف زدى، من بيدار بودم اما گوشم به تو نبود.
به سراغ خدا برويم. مردم يا مىخوابند يا فراموش مىكنند يا گوش نمىدهند يا قدرت انجام ندارند. با كسى حرف بزنيم كه قدرت داشته باشد «وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ»(مائده/120) يعنى قدرت داشته باشد. بعضى را با ايشان حرف مىزنى، آدم بيچاره ميشود تا گوش بدهند. اما در مورد خداوند، مثلاً اشتباهى كردى و بچهاى را كتك زدى، كفشهايش را گلى كردى، توپش را سوراخ كردى و. . . مىگويى: آقا ببخشيد! مىگويد: نخير، من نمىبخشم، من ديگر با تو قهر هستم.
ولى خدا ديگر اينطور نيست. چهل سال خلاف مىكنى و بعد از آن اگر يك بار واقعاً بگويى: خدايا! چهل سال كج رفتم. الان مرا ببخش، خداوند تو را مىبخشد. اگر راست بگوييم خدا فوراً مىبخشد. چون مىگويد: «يا سريع الرضا»(مصباحالمتهجد، ص849) «يا سريع الرضا» يعنىاي خدايي كه سريع از انسان راضى مىشوى. پس ببينيد بهترين رفيق خداست. خداوند كسي است كه هم حرف را گوش مىدهد«سميع الدعا»، هم خوابش نمىبرد، كسى هم نمىتواند او را منصرف كند. آخر گاهى اوقات كسى ميان كلام ديگران مىگويد: آقاى قرائتى، مىگويم: فعلاً من متوجه او هستم، بگذار حرفهايش را بزند. اگر همه مردم در يك لحظه حرف بزنند، همه را خدا مىشنود. در مورد اولياء خدا هم همينطور است. «لَا يَشْغَلُهُشان عَنْ شَأْنٍ»(مصباحالمتهجد، ص503)
كسى به زيارت امام رضا آمده بود دو نفر حاجت مىخواستند. يكى مرتب داد مىزد: اى امام رضا، اى امام رضا! يكى گفت: چه مشكلى دارى؟ گفت: بيست هزار تومان بدهى دارم. گفت: بگير اين بيست هزار تومان را و ببر و پس بده. من يك ميليون تومان بدهى دارم. بگذار حواس امام رضا به من جمع شود. اينجا كولى گرى مىكنى. حواس امام رضا را پرت مىكنى. امام و اولياء خدا اينطور نيستند كه حواسشان نباشد. مثل خورشيدى كه به همه خانهها نور مىدهد، (البته بلا تشبيه)
پس با چه كسى رفيق شويم؟ بايد با خدا رفيق شويم. خوب اگر شما خواستى به خدا تلفن كنى، بايد درست تلفن بزنى. با تلفن خراب تماس حاصل نمىشود. تلفن ما قلب ماست. با قلب خراب تماس حاصل نمىشود.
حديث داريم كه خدا فرموده است كه ما سه دعا را مستجاب نمىكنيم. «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يَسْتَجِيبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ قَاسٍ»(كافى، ج2، ص474)، «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يَسْتَجِيبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ سَاهٍ»(كافى، ج2، ص473)، «لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دُعَاءَ قَلْبٍ لَاهٍ»(كافى، ج2، ص474) يعنى اين تلفنها خراب هستند و نمىشود با اينها با خدا تماس گرفت. «لاه» يعنى اهل لهو و لعب است. «ساه» يعنى سهو دارد. «قاس» يعنى قلبى كه قساوت دارد. يعنى دلهاى خمار و تلفنهاى زنگ زده ارتباط برقرار نمىكنند. براى اينكه آنتن بگيرد، بايد پشت بام باشد. هواى باز باشد. روبه موج باشد. شما لحاف كرسى را سر آنتن كنى، تلويزيون چيزى نشان نمىدهد. بايد جنسش آهن و مس باشد. بايد جنس و جهت و ارتفاع مناسب باشد. سيم وصل باشد تا تلويزيون نشان بدهد. اينها بايد باشد تا بشود آدم با خدا رابطه برقرار كند. آن وقت رابطه با خدا دعا است.
اما چگونه دعا كنيم؟ دعا زمان دارد. قرآن درباره زمان دعا نكتهاى دارد. مىفرمايد: «هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ»(آل عمران/38) زكرياى پيغمبر وقتى كه سوخت دعايش مستجاب شد. اگر دل بسوزد، دعا مستجاب مىشود. مراقب باشيد كه دل كسى را نسوزانيد.
يك مرد قوض كرده داشت مىرفت. كسى نان سنگك خريده بود و به نان سنگريزه داغ چسبيده بود، يك سنگريزه داغ از اين نان كند و پشت يقه اين پيرمرد انداخت. كمر اين پيرمرد سوخت. تا سوخت گفت: دستت بخشكد. دست اين بچه خشك شد. هر دكترى كه رفتند، فايده نكرد. نزد او آمدند و گفتند: ببخش. گفت: يك سنگ داغ ديگر مىخواهد! يعنى آن زمان كه نفرين كردم دلم سوخته بود. حالا هم بايد صبر كنيد تا جايى دلم بسوزد. اگر دل سوخت، نفرين دل مستجاب مىشود. مواظب باشيد دل كسى را نسوزانيد. به همين خاطر گفتهاند اگر مىخواهى ميوهاى بخورى كه بچهها ندارند، روبروى آنها نخور به همين خاطر در بعضى از مدارس مسئولين امور تربيتى سفارش مىكنند به پدر و مادرها كه دختر و پسرتان را با هر رنگ و نوع لباسى به مدرسه نفرستيد كه دل بچههاى ديگر نسوزد.
قرآن مىگويد: «فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ»(ضحى/9) اين «فَلا تَقْهَرْ» جمله بسيار قشنگى است. نمىگويد: «فلا تشتم» به او فحش نده! نمىگويد: «فلا تسب» مىگويد: او را نشكن. ممكن است انسان فحش ندهد و هيچ كارى هم نداشته باشد، اما رفتارش به گونهاى باشد كه طرف مىشكند. مهم اين است كه كسى را نشكنيد. اما اگر خواستيم دعا كنيم، دل بايد بشكند.
پيرمردى است، شوهر خاله حضرت مريم است. نامش زكرياى پيغمبر است. آمد در مسجد بيت المقدس ديد حضرت مريم مشغول عبادت است و غذاهايى آنجاست كه در بازار نيست. به مريم گفت: «يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا»(آل عمران/37) مريم! اين غذاها كجا بوده است. مريم گفت: اين غذاها از طرف خدا براى من مىآيد. غذاهايى است كه در بازار نيست. در باغ نيست. اين غذاها، دنيايى نيست «هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ» يك مرتبه گفت: خدايا مردم به كجا مىرسند؟ براى دختر غذاى آسمانى مىآيد. خدايا چه مىشد من هم يك بچه داشتم؟ همانجا حضرت زكريا دعا كرد، چون دلش سوخت آن وقت خدا فرزندى به او داد بنام يحيى و لذا داريم گاهى كه اشك شما درمىايد همانجا دعا كنيد. گاهى دلتان كه مىسوزد فوراً برويد در يك اطاق خلوت و در را ببنديد و آنجا دعا كنيد.
امام صادق فرمود: هر وقت چشمانتانتر شد، همانجا دعا كنيد. امام حسين به زينب كبرى گفت: زينب! در نماز شب «لا تنسنى ذكر» «لا تنسنى فى صلاة ليلتك» در نماز شب مرا دعا كن. گاهى دل مىسوزد. اگر دل سوخت دعا كنيد. بچههاى يعقوب بد كردند. يوسف را در چاه انداختند. ديدند خيلى كار بدى كردند. آمدند و گفتند: پدر جان بد كرديم. خيلى كار بدى كرديم. داداش عزيزمان را در چاه انداختيم. حالا تو پدرى، ما را ببخش. گفت: منتظرم تا شب جمعه شود. «قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي»(يوسف/98) يعنى زمان دعا شب جمعه است. سحر وقت دعاست. شب جمعه وقت دعاست. ساعت آخر روز جمعه كه آفتاب مىخواهد غروب كند، دعا مستجاب مىشود. وقتى خون شهيد روى زمين مىريزد، دعا مستجاب مىشود. وقتى باران مىآيد دعا مستجاب مىشود.
حديث داريم، امام وقتى مىخواست دعا كند، آقازادهها و دخترهاي كوچك را جمع مىكرد و مىگفت: بياييد من دعا مىكنم و شما بگوييد: آمين. چون شما گناهى نكرديد و آمين شما اثر دارد. امام ما وقتى مىخواست دعا كند، كوچكترها را جمع مىكرد. در جلساتى كه بچههاى كوچك نشستهاند، دعا مستجاب مىشود. اگر بخواهيم دعا مستجاب شود، شرايطى دارد. شرايطش اين است كه:
1- ايمان داشته باشيد. چون قرآن مىفرمايد: «الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا»(آل عمران/16) خدايا ما ايمان داريم، ما را ببخش. وقتى مىخواهد بگويد خدايا ما را ببخش، اول مىگويد: خدايا ما ايمان داريم، ايمان شرط است.
2- پيروى از رهبر شرط دعاست. قرآن مىگويد: «وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ»(آل عمران/53) خدايا ما به حرف رهبر معصوم گوش مىدهيم. پس ما را جزء افرادى قرار بده كه كارمان درست است.
3- اخلاص نيز از شرايط استجابت دعاست: شما وقتى تلفنت جواب مىدهد و زنگ مىزند كه كس ديگرى گوشى را برنداشته باشد. اگر گوشى را برداشتى و همه با هم حرف مىزدند، نشانه اين است كه خط روى خط افتاده است، بايد روى خط مخلصين باشد.
4- ارتباط فقط با خدا: (يك سيم) ما آدمهايى هستيم كه گاهى با خدا حرف مىزنيم، گاهى هم با دشمن خدا. مىگوييم بايد هر دو را داشت. بايد اميد داشته باشيم. «وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا»(مريم/4) گاهى افراد دعا مىكنند، مىگويند ما دعا مىكنيم معلوم نيست بشود يا نشود. ما وقتى دعا مىكنيم، بايد اميد داشته باشيم.
نقل شد كه كسى آمده بود پرده كعبه را گرفته بود و مىگفت: اى خدا مرا بيامرز. بعد مىگفت: مىدانم كه نمىآمرزى. امام سجاد به او رسيد و گفت: چه مشكلى دارى؟ مگر چه جنايتى كردى؟ گفت: من جزء ارتش يزيد بودم، رفتم كربلا امام حسين را بكشم. امام سجاد فرمود: همينكه مىگويى خدايا مرا نمىآمرزى؟ يأس تو از گناه تو كمتر نيست. مايوس نشويد. اين همه قرآن مىگويد: «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا»(بقره/160) توبه كنيد. راه برگشت هست. منتهى «تابُوا وَ أَصْلَحُوا» توبه خالى هم فايده ندارد. توبه و اصلاح بايد با هم باشد «تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا»، «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا»(نساء/146) انسان برمىگردد و نقاط ضعف را هم يكى يكى از بين مىبرد. با خدا رفيق شدن كارى ندارد. وقتش ماه رمضان است. «إِلَهِي أَنْتَ الَّذِي فَتَحْتَ لِعِبَادِكَ بَاباً إِلَى عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ»(بحارالأنوار، ج91، ص142) خدا درى باز كرده است به نام ماه رمضان و گفته است: «بسم الله» «فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ» ديگر وقتى در باز شد و كسى وارد نشد، مقصر خود ما هستيم. (گر گدا كاهل بود – تقصير صاحبخانه چيست؟)
اين اشتباه است كه بگوييم: آقا حالا ما جوان هستيم، بگذار كارهايمان را بكنيم پير كه شديم، آدم خوبى مىشويم. اين خاص زمانى است كه آدم وقتى به قبرستان مىرود ببيند همه مردهها پير بودهاند، ولى ما كه به قبرستان مىرويم مىببينيم اكثر آنها جوان هستند. آدم نمىداند پير مىشود يا نه! اگر ما بدانيم عمرمان 60 سال است. مىگوييم خيلى خوب! اين راه مستقيم. حالا بگذار برويم صفا كنيم و خوش باشيم. برمىگرديم و اينجا آدم خوبى مىشويم.
در مغز بعضى يك مثلث است. مىگويد: اين راه مستقيم است ولى حالا بگذار گناه كنيم. دو مرتبه در پيرى برمى گرديم و به راه مستقيم ملحق مىشويم. اينجا ديگر آدم خوبى مىشويم. اين مثلث دو، سه اشكال هندسى دارد. 1- اينكه شما در مثلث مىدانى آخر خط اينجاست ولى نمىدانيم كه چقدر زنده هستيم. مثلاً تا پنجاه سال بعد زنده هستيم، چهل سال كارهاى خود را مىكنيم و ده سال آخر برمى گرديم. آخر خط و آخر عمر معلوم نيست. 2 – وقتى شما كج شوى بالا نمىروى، پايين مىافتى. از همه گذشته، خط را مىشود سر و ته كرد ولى آدمى كه پنجاه سال به يك راه رفت، مگر مىشود يك مرتبه بعد از پنجاه سال راهش را عوض كند؟ خيلي مشكل است. كسى كه شصت سال سيگار كشيده است. يك مرتبه سال شصت و يكم ديگر سيگار نكشد. كسى شصت سال دروغ گفته است يك مرتبه راستگو شود. خوب مشكل است. خوب شدن از اول جوانى است. حالا بايد اميد داشته باشيم و وقت دعا هم گير نكنيد. مثلاً مىگوييد ما كه مريض نداريم. آخر قرآن گله مىكند. مىگويد «وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ»(اسراء/83) همينكه به او چيزى داديم. خورد و شكمش سير شد، «اعرض» تا شكمش سير شد مىگويد: ما كه رفتيم. آن وقتى هم كه ناراحت نيستى دعا كن. آن وقتى هم كه ناراحت شدى و دعا كردى، فرشتهها بگويند اين صداى آشناست. نگويند اين تا حالا كجا بوده است؟ گاهى اوقات انسانها كه دعا نمىكنند، فرشتهها مىگويند. اولين بار است كه آمده دعا مىكند. وقتى هم گير نيستيد چنان دعا كنيد همچون زمانى كه گير هستيد. ممكن است گرانى به شما فشار نياورد چون شما ماهى 20، 30 تومان در آمد دارى. اما بعضى واقعاً كمرشان زير گرانى خم شد. شما وضعت خوب است اما بعد كه غذا خوردى، بگو حالا ما غذا خورديم اما به مردم واقعاً چه مىگذرد. براى ناله مردم دلت بسوزد. گرچه به خودت فشار نمىآيد. ممكن است واقعاً به چند درصد از مردم فشار نيايد و وضعشان خيلى خوب باشد اما بايد غم مردم را بخورند. آدم بايد درد ديگران را لمس كند. اگر به يكى مىگويند روزه بگير براى اينكه گرسنگى بچشد تا بفهمد گرسنهها چه مىكشند.
الان ما 8، 9 سال در جنگ هستيم. هر زمان دو تومان دادهايم و نان داغ خوردهايم و كشورهايى از آفريقا در جنگ نبودند و من با دو چشم خودم ديدم جوان هيجده ساله از گرسنگى چوب مىجويد، در جنگ هم نبود. ما در جنگ هم مزه قحطى را نچشيديم. «الحمدلله» درست است شما وضعت خوب است. اما ديگران چه؟ به هر حال اگر دعا خواستيم بكنيم، 1 – ايمان «آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا»(آل عمران/16). 2 – پيروى از رهبر «وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ» آل(عمران/53)، 3- اخلاص «فَادْعُوهُ مُخْلِصينَ»(غافر/65) 4- اميد به دعا داشته باشيم «وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا»(مريم/4) 5- وقتى هم كه خوشيم مثل ناخوشى دعا كنيم. اينها همراه عمل است.
قرآن مىگويد: رزمندهها در جبهه دعا مىكردند. يعنى هم اسلحه به دوش مىگرفتند و هم دعا مىكردند. فقط بنشينم و دعا كنيم، فايده ندارد. اصولاً اگر كسى در خانهاش بنشيند و دعا كند، دعايش مستجاب نمىشود و اگر هم مىخواهيد دعا كنيد بايد غذاى حلال بخوريد. در ماشين عوض بنزين، آب بريزيم، راه نمىرود. اگر دعا كردى و مستجاب نشد مگر هر چه خدا به ما گفته، گوش دادهايم؟ خدا مىگويد: آقا تو يكى! من هم يكى. بابا «أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ»(بقره/40) اگر ما حرف زديم و خدا گوش نداد، بخاطر اينكه خدا به ما حرف زده و ما گوش ندادهايم.
يك خاطره بگويم؛ آيت الله معصومى به نام آخوند ملا على همدانى از علماى هم دوره رهبر كبير انقلاب و از علماى بزرگ در همدان بود. خدا رحمتش كند. من در اهواز از يك عالم خاطرهاى شنيدم و رفتم همدان تا از خود ايشان بشنوم. گفتم: آقا خاطره را شنيدهام، مىخواهم خودت بگويى. بگو ببينم چيست؟ گفت: كدام خاطره؟ گفتم: خاطره صحن ابوالفضل. گفت: بله! خاطره اين بود. (اين را يك عالم آيت الله هشتاد ساله براى من گفت) گفت: من در كربلا وارد حرم ابوالفضل العباس شدم و ديدم خيلى شلوغ است. گفتيم چه خبر است؟ گفتند: يك بچه رفته از روى منار كبوتر بگيرد، افتاده پايين. پدرش ديده بچه دارد مىافتد. گفت: بايست. بچه ايستاد، وسط زمين و آسمان. رفتند بچه را گرفتند. حالا مردم دور پدرش را گرفتند كه پدرش كيست كه وقتى گفت: بايست. جاذبه زمين را از آن گرفت.
امام زمان بود، حضرت خضر بود بود. چه كسى بود؟ بالاخره در آن شلوغى ما خود را به آن پدر رسانديم. بعد گفتيم آقا چه كسى هستى؟ گفت: من كسى نيستم. من آدمى هستم كه در بازار كربلا حمالى مىكنم. گفتند: آقا آدم حمال كه نمىتواند بگويد بچه بايست و او هم بايستد. گفت: چرا، بنده از اول بچگى تصميم گرفتم كارهاى واجب را انجام بدهم. گناه انجام ندهم و تا حالا هم گناه انجام ندادهام. كاسب جزء بودم ولى گناه نكردم. حالا خدا اينهمه باما حرف زده و گوش داديم. يك كلمه هم ما به خدا گفتيم، خدا گوش داد. گفتم خود شما ديدى. گفت: بله: بنده خودم ديدم. چه مانعى دارد رهبر مخلصى داشته باشيم مثل رهبر كبير انقلاب كه هشتاد سال مرد تحجد، رياضت، نماز شب و علم و تقواست. يك مرتبه به خدا مىگويد تمام بازيهاى سياسى سياستمداران را بر هم بزن و يك مرتبه حركتى انجام مىدهد كه همه محاسباتشان بر هم مىخورد. شش ماه مىنشينند و فكر مىكنند. امام يك حركت مىكند و همه فرو مىريزد. طورى نيست خدا توسط يك پيرمرد كار همه سياستمداران جوان را به هم بريزد. كسى كه در خط خدا باشد، خدا خطها را توسط او كور مىكند. دعا كنيم، مستجاب مىشود. به خصوص جوانها. ماه رمضان ماه دعاست. وقتى هم دعا مىكنيد براى همه دعا كند. نگو خدايا شكم و درس و نمرهام، امتحان و دوچرخه و پيكان و سكهام، خانه و زن و بچهام. «اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِيرٍ»(المصباحكفعمي، ص617)، «اللَّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَرِيضٍ»(المصباحكفعمي، ص617) همه مريضها همه اسيرها. دعا كه مىكنيد كامپيوترى دعا كنيد. يعنى به همه دعا كنيد.
خدايا همه مشكلات را از همه مسلمين برطرف كن. از همه مستضعفين برطرف كن. قلب مهره اصلى جهان هستى، قلب حضرت مهدى(عج) را از ما راضى و دعاهايش را مستجاب كن. هر چيزى كه در اين ماه رمضان براى بندگان خوبت مقدر مىكنى، براى رهبر كبير انقلاب و كل امت مقدر كن.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»