متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1360/10/3
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين علي سيدنا و نبينا محمد و علي اهل بيته و لغته الله علي اعدائهم اجمعين»
عرض كنم آيهاي را ميخواهم برايتان بگويم كه متن قرآن و حديث است و متن نهج البلاغه و متن زندگي همه ماست. علم به اين آيه چقدر آسان است و عمل به آن چقدر مشكل است؟ بعضي چيزها علمي مشكل است ولي عملش آسان است. بعضي چيزها خيلي آسان است ولي عملش مشكل است. آيه را برايتان بنويسم و بحث را شروع كنيم.
مي فرمايد: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ»(نساء/36) اين قسمت را ترجمه ميكنم ولي آن قسمتي را كه ميخواهم شرح بدهم، اين قسمت است. «وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ» اين آيه به ما چه ميگويد.
اول ميفرمايد بنده خدا باشيد و بندگي غير از بردگي است. برده مجبور است که برده باشد و بنده روي آگاهي وآزادي بندگي خدا را براي خودش بر ميگزيند. بندگي غير از بردگي است «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ» بنده خدا باشيد. آگاهانه، آزادانه، باشناخت و معرفت، خدا را اطاعت كنيد. و تكيه گاهي غير از خدا نداشته باشيد. به خدا شرك نورزيد. خط خدا را قبول كنيد. به بقيه هم اعتنا نكنيد. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ»(انعام/91) بگو خدا و بقيه را دور بريز. تمام ابرقدرتها جمع شوند، نميتوانند يك مگس درست كنند. همه ابرقدرتها جمع شوند، نميتوانند روحيه بدهند و قلب يك نفر ترسورا شجاع كنند. تكيه گاه شما فقط خدا باشد، به خدا شرك نورزيد و بعد ميگويد «و بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» به پدر و مادرتان احسان كنيد. احسان به پدر و مادر زياد آمده است. به حرفشان گوش دهيد. تا مادامي كه پدر و مادر راهشان و خطشان از خط خدا منحرف نيست، سفارش شده است و ما هم بايد گوش دهيم. «وَ بِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ» به بستگان نزديك، به يتيمها، به مسكينها رسيدگي كنيد. حالا امروز بحث من مسأله همسايه است. «وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى» همسايهات را به او احسان كن. «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» به پدر و مادر و بستگان و يتيمان و مساكين احسان كن و به همسايه ديوار به ديوار احسان كن «وَ الْجارِ الْجُنُبِ» جنب يعني دور، اينکه ميگويند فلاني جنب است، يعني ازاين كه داخل مسجد برود، دور است. نميتواند داخل مسجد برود. بايد از مسجد دور باشد. از دست گذاشتن روي قرآن منع شده است. چون آدم جنب نبايد دست روي قرآن بگذارد نبايد داخل مسجد برود. جنب يعني دور ميگويند، اجتناب كن يعني دوري کن. اجتناب از همان جنب است. يعني دوري كن «وَ الْجارِ الْجُنُبِ» به همسايه دور هم احترام كن «وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ» آن كسي كه نزديك تو است همسرت است. در اين آيه نسبت به همسايه داري و زنداري سفارش شده است. ميخواهيم درباره همسايه و همسايه داري مقداري صحبت كنيم. مسالهاي كه همه ما به آن مبتلا هستيم. كسي نيست كه بگويد، من به اين تذكر نياز ندارم. از دانشمند و بي سواد و از تحصيل كرده و شهري و دهاتي مساله و آئين همسرداري و همسايه داري و. . . «وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى» جار يعني همسايه و ذي القربي يعني همسايه دور و اين را هم به همسايهاي كه هم دين تو نيست معني كردهاند. گيرم همسايه تو مسلمان نيست، يهودي كه هست، ارمني كه هست. اگر هم مسلمان نباشد، همسايه تو است. بخاطر اينكه همسايه توست حقوق همسايه سر جايش محفوظ است. گرچه همسايه ما مسلمان نباشد. هر كه ميخواهد باشد.
اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليه السلام وقتي ضربت خورد آخرين وصيتي كه كرد فرمود: «وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ»(نهجالبلاغه، نامه47) يعني از خدا بترسيد از اينكه مراعات همسايه رانكنيد. «فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ» اميرالمومنين در آخرين وصيتش فرمود: سفارش همسايه وصيت پيغمبر است. «مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ» پيغمبر دائما سفارش همسايه را ميكرد. «حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ» فكر ميكرديم همسايه از همسايه ارث ميبرد. اصولا چه كسي متمدن است؟ نظريه در اين مورد هست كه انسان مدني است، آخر بعضي موجودات مدني نيستند و وحشي هستند. مدني از مدينه است، شهر نشيني يعني جمع شدن، يعني زندگي دسته جمعي، در اينكه انسان مدني است حرفي نيست منتهي بحث اينست كه آيا ما جبرا مدني هستيم يا طبعا مدني هستيم. انسان مدني است يعني انسان طرفدار زندگي دسته جمعي است، جبرا مدني است يعني واقعا چون نميتواند به تنهايي زندگي كند، برود كفش درست كند، از لباس ميافتد، برود لباس درست كد، از كفش ميافتد. برود كفش و لباس درست كند از اصلاح و نان پختن ميافتد چون نميشود تنها زندگي كرد. جبرا تن داده و تسليم شده است يا طبعا و روي ميل؟ حرفي و شكي نيست در اينكه انسان خواهان يك زندگي دسته جمعي است. حالا اين زندگي دسته جمعي با جبر باشد و يا از روي طبع ميل و كشش دروني باشد يا اجبار خارجي؟ اما انسان داراي زندگي متمدن است يعني تمدن دارد. مدني است. حالا فلسفه تمدن چيست؟ فلسفه تمدن اسلام اين است كه انسانها هم به يكديگركمك كنند و هم رفاه داشته باشد. فلسفه تمدن انسان دو چيز است: تعاون و رفاه. اگر همسايهها مراعات يكديگر را نكنند، نه تعاوني با هم دارند و نه رفاه دارند. يعني زندگي در وسط شهر مبدل به يك زندگي وحشي ميشود. چرا انسانها با هم ميشوند و زندگي ميكنند؟ براي اينكه هم كمك كنند و هم براي اينكه خوش باشند. و اگر همسايهها به هم كمك نكنند و خوش نباشند، با زندگي بياباني فرقي ندارد. دليل اين جمع شدن اين است كه كمك هم كنيم. كه براي همديگر خوشي و رفاه فراهم كنيم. واقعا اگر همسايه كمك نكند، تمدن نيست. فلسفه تمدن تعاون و رفاه است و ما همسايه هستيم.
امام صادق فرمود: «حُسْنُ جِوَارِ يعْمُرُ الدِّيَارَ وَ يَزِيدُ فِي الْأَعْمَارِ»(كافى، ج2، ص667) خانهها را آباد ميكند. همسايه خوب خانهها را آباد ميكند. پس تعاون مطرح است. «وَ يَزِيدُ فِي الْأَعْمَارِ» عمر را هم زياد ميكند. چون انسان غصه نميخورد. در خوشي است و ضرر هم نميبيند. حالا چند حديث در اين زمينه بگويم و بعد بگويم که وضع همسايه داري ما چگونه است؟ تمام ما به نحوي همسايه را اذيت ميكنيم. منتهي چند نوع اذيت داريم: اذيتهاي ابدي. اذيتهاي اين جهاني، اذيت سالي، اذيت فصلي، اذيت ساعتي، اذيت دقيقهاي. همه ما به نحوي اهل اذيت هستيم. منتهي بعضي اذيت هايمان سالي است، بعضي فصلي و. . .
اذيت سالي مانند اين خانههايي است كه ميسازند. مثلا در كنار همسايگي انسان يك خانه ميسازد كه نور مرا ميگيرد، فضاي مرا ميگيرد، هواي مرا ميگيرد. آفتاب مرا ميگيرد. ارزش خانه من كم ميشود. اين اذيت ابدي است. ميگويد آقا ملك خودم است. بله ملك خودت است. «النَّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ»(نهجالحق، ص572) ملك خودت است و مردم در ملك خودشان هم ميتوانند ساختمان بسازند اما مسئله اذيت را بايد در نظر داشت. با اين مسئله چه كنيم؟ خوشي من نبايد به گونهاي باشد كه اسباب دردسر ديگري شود. قرآن ميگويد: «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقين»(توبه/24) اگر ساختماني كه تو دوست داري «أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ» نزد شما از خدا ورسول بهتر است. خداوند ميگويد: به اين شكل ساختن ساختمان درست نيست و حديث ميگويد درست نيست. اعمال و وجدان ميگويد، درست نيست. اگر خدا و رسول خدا و خلق خدا گفتند اين درست نيست و شما چون دوست داري، آن وقت چه ميكنيد؟ ميگويد اگر كساني ساختمان ساختنشان از رضاي خدا بهتر است «فَتَرَبَّصُوا» واي به حالتان. برف ميآيد، برفهايش را به خانه همسايه ميريزد.
خدا شهيد هاشمي نژاد را رحمت كند. قصهاي را نقل ميكرد. ميگفت كسي برفهايش را به خانه همسايهاي ريخته بود. ميدانيد اين كاغذ بازيهاي اداري چقدر طول ميكشد. حالا هم بعضي جاها هست ولي زمان شاه بيشتر بود. خلاصه برفهايش را به خانه همسايهاي ريخته بود و همسايه رفته بود و شكايت كرده بود. اين پرونده طول كشيده بود تا پانزدهم مرداد و وسط تابستان! بالاخره حکم صادر كردند كه بايد برفهايش را بردارد و بيرون برود. خدا پدرت را بيامرزد، برفها آب شد. ما وقتي اين را از ايشان شنيديم، خنديديم. تا ديشب كه يك جزوه را مطالعه ميكردم. ديدم، داستان جالبتري را درباره كاغذ بازي نوشته است. كسي پولي داده به دايهاي كه به بچه شير بدهد. دايه پول راگرفته و شير نداده بود. از او شكايت كردند. اين مسئله باز طول کشيد و سالها بعد هم بايگاني شده تا اين بچه قصه شير خوردنش تمام شده و به مدرسه و دبيرستان و دانشگاه رفته است. بعد قاضي شده است و يك روز در همان اداره ضمن بررسي پروندههاي بايگاني اين پرونده را كه ميخواند، ميبيند براي خودش است. حالا اين جك است يا واقعيت، نميدانم. قصه آقاي هاشمي نژاد به واقعيت خيلي نزديك است. گاهي وقتها آنقدرآدم را ميدوانند كه آدم از شكايت اولش پشيمان ميشود.
گاهي ظلم ابدي است و گاهي ظلم فصلي است، مانند اينکه برف را ميريزد. گاهي ظلم لحظهاي است. سيگار ميكشد و دودش فرد كناري را اذيت ميكند. با ماشين در جاده خاكي گاز ميدهد. بوق نابجا ميزند. نصف شب بوق ميزند و همسايهها را بيدار ميكند. خلاصه اينكه اخلاق و خود سازي بايد داشته باشيم، براي علم اخلاق كتابي نيست و بيشتر عملي است.
يكي از فضلا و دانشمندان محترم كه در مجلس خبرگان تشريف داشت از علماي وارسته تهران است كه الان ساكن تهران نيست و جاي ديگر مينشيند. شايد قبول كردن اين مطلب مشكل باشد، اما واقعيت را بايد گفت. چه قبول كنيد و چه نه! ! ! ايشان يک نيمه شب پشت در خانه خويش كه رسيد، شك كرد كه آيا من در را بزنم و خانوادهام را در اين وقت شب بيدار كنم، درست است يا خير؟ منتظر من نيست كه بگويم بيدار نشسته است. خوابيده و فكر نميكرده كه من بيايم. حالا در زدن من درست است يا خير؟ پشت در خانه تاصبح نشسته است و صبح در زده است كه همسرش را از خواب بيدار نكند. آن وقت ما يك موتور به فلان قيمت ميخريم و سي و پنج هزار نفر را از خواب بيدار ميكنيم. يا خودمان با صداي خود بيدار ميكنيم. يا دستمان با زدن زنگي بيدار ميكند و يا الاغمان با نعرهاش و يا مرغ و خروسمان و يا بچه ما و… دائما وجود ما ظلم است. امير المومنين عليه السلام امام ما بود. وجودش عدل بود و ما شيعه او هستيم و وجودمان گاهي ظلم است. خلاصه بايد همسايههايي باشيم كه مردم وقتي ما را ببينند از اسلام و مكتب اسلام و از جمهوري اسلامي لذت ببرند و متاسفانه گاهي اينطور نيست. مثلا فرض كنيد اخيرا هر كسي ريشي ميگذارد و سرش را شانه نميكند و لباسهايش را اتو نميكند ميگويند او حزب اللهي است. اي بابا به يك جوان سوپردولوكس ميگويي: بيا حزب اللهي شو! ميگويد من مثل اين شوم؟ اصلا! حالا شما به هركدام از نقاشهاي ايران بگو: آقا شما يك حزب اللهي بكش! يك چيزي برايت ميكشد دكمه هايش باز، زلفانش رفته شمال شرقي و چانهاش به جنوب غربي. اصلا به هر نقاشي بگويند يك حزب اللهي بكش يك آدم نتراشيده و نخراشيده ميكشد. اصلا معناي حزب اللهي اين است. حزب اللهي بايد درست باشد. رهبر حزب اللهيها رهبر انقلاب است. امام اينهمه در تلويزيون سخنراني كرده است يكمرتبه ديدي جائي از بدنش را بخاراند؟ مثلا وسط سخنراني حركات زايد انجام دهد؟ هشتاد و دو سه سال دارد، اما ترو تميز است. هميشه هم تميز و مرتب است. آن وقت ما جوان 20ساله تا اسم حزب الله روي او ميآيد. فورا شانه و مسواك را كنار مياندازد و… به نحوي نگوئيد حزب اللهي كه مردم از حزب اللهي فرار كنند. به نحوي مسلمان نباشيد كه مردم از روضه خواني و از عزاداري فرار كنند. از مسلمان شدن و از مكه رفتن فرار كنند. همسايه داري نقش مهمي در صفا و محبت دارد. در اخلاق دارد.
ما چند نوع همسايه داريم: بعضي همسايهها هستند كه كمك ميكنند و تعاون دارند. بعضي هستند كه فقط اذيت نميكنند. «كَفَّ الْأَذَى»(كافى، ج2، ص667) به قول حديث يعني كاري به كار كسي ندارند، ظلم نميكنند. بعضي ازهمسايهها هستند بر ناراحتي ديگران صبر ميكنند. حديث داريم، امام ميگويد، همسايه خوب كسي نيست كه كاري به كار ديگران نداشته باشد، همسايهها ماشين دارند، حالا كسي كه ماشين دارد، چه كند؟ يا ماشين دارد. يا بچه دارد يا مهماني و آمد و شد او زيادتر است. همسايه خوب كسي نيست كه كاري به كار كسي نداشته باشد. همسايه خوب كسي است كه حتي اگر از همسايهاش ظلم و سختي ديد، صبر كند. به ما اينطور گفتهاند: «مَا آمَنَ بِي مَنْ بَاتَ شَبْعَاناً «شَبْعَانَ» وَ جَارُهُ الْمُسْلِمُ جَائِعٌ»(بحارالأنوار، ج71، ص94) ايمان به من ندارد، كسي كه شب سير بخوابد ولي همسايهاش گرسنه باشد. اين حقوق همسايه در اسلام است.
پيغمبر فرمود، مدتي طول كشيد، معنايش اين است به خدا قسم ايمان ندارد، دوباره فرمود: «لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر» باز كلامش را قطع كرد و مدتي طول كشيد و بعد دوباره تكرار نمود. مردم گفتند امروزپيغمبر چرا اينطور است؟ پيغمبر امروز هر چند لحظه يكبار ميگويد: «لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر» به خدا ايمان ندارد. گفتند آخر پيغمبر چه كسي را چنين ميگويد پرسيدند يا رسول الله منظور شما چه كسي است؟ فرمود: «مَنْ لَا يَأْمَنُ جَارُهُ بَوَائِقَهُ»(روضةالواعظين، ج2، ص388) كسي كه همسايهاش از دستش اذيت شود و امنيت نداشته باشد. برادر و خواهراگر همسايهات را اذيت كني، رسول الله چنين قسم خورد. فرمود: به خدا ايمان ندارد و تكرار نمود، كسي كه همسايهاش را اذيت كند. داد زدن در خانه، صدا از خانه بيرون رفتن، که مزاحم همسايه بشوي، برادران عزيز در خانه توپ بازي كردن به نحوي كه همسايهها اذيت شوند. بازي در كوچه وقت دارد.
قال الصادق عليه السلام: «مَنْ كَفَّ أَذَاهُ عَنْ جَارِهِ أَقَالَهُ اللَّهُ عَثْرَتَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»(أمالىصدوق، ص552) امام صادق پيام داده است و فرموده اگر همسايهات را اذيت نكردي، خدا گناهت را در روز قيامت ميبخشد. حديث ديگري داريم که ميفرمايد: «مَنْ خَانَ جَارَهُ شِبْراً مِنَ الْأَرْضِ جَعَلَهُ اللَّهُ طَوْقاً فِي عُنُقِهِ»(من لايحضرهالفقيه، ج4، ص11) اگر كسي نقشه برداري ميكند. در ساختمان كوچه به گونهاي زمين ديگري را تصاحب ميكند. اگر كسي يك وجب از زمين ديگري را تصاحب كند، همين يك وجب را خداوند به ازايش طوقي از آتش به گردن شما خواهد انداخت. «حُرْمَةَ الْجَارِ عَلَى الْجَارِ كَحُرْمَةِ أُمِّهِ»(كافى، ج5، ص31) الله اكبر چه حديث است. حديث نابي است اين حديث از پيغمبر است. احترام و حرمت همسايه بر همسايه مانند احترام مادر است. اسلام فرموده است همانگونه كه به مادرت بايد احترام بگذاري بايد به همسايهات احترام بگذاري «مَنْ آذَى جَارَهُ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ رِيحَ الْجَنَّةِ»(من لايحضرهالفقيه، ج4، ص31) كسي اگر همسايهاش را اذيت كند، خدا بوي بهشت را از او دريغ ميكند.
اذيت كردنها چند نوع است: گاهي اذيت به اين است كه در خانه دودي به راه مياندازد. آبگرمكن خراب است، نميرود درست كند. هر وقت ميخواهد حمام برود. دود در همه محله ميپيچد. گاهي وقتها دختر همسايه با وضعيت غير اسلامي بيرون ميآيد و پسر همسايه را اذيت ميكند. پسر همسايه، دختر همسايه را اذيت ميكند. عفت عمومي را رعايت نميکنند. قرآن ميگويد دختران در كوچهها بايد طبق اين آيه راه بروند: «تَمْشي عَلَى اسْتِحْياءٍ»(قصص/25) دخترخانمها بايد طوري راه بروند كه عفت عمومي ملاحظه شود. اذيت از دود گرفته تا آرايش ممکن است باشد. لذا به خواهرها سفارش شده در كوچه كه راه ميروند، از خانه كه ميخواهند بيرون برند، هرگز عطر نزنند. از هيچ رقم بويي استفاده نكنند. با اينكه پيغمبر ما بسياري از خرجش عطر بود، ولي زن بيرون از خانه حق عطر زدن ندارد. از نظر اسلام تا در فضايي كه ميرود، بوي عطر او تحريك و تهيجي بوجود نياورد. پارك كردن نابجا اذيت است. بوق زدن نابجا اذيت است. بعضي از كاسبها چيزهايي كه فاسد ميشود. آب پنير است چيزهايي كه در مغازه آنها فاسد ميشود در جوبي كه كنار خانه و مغازهشان است ميريزند، و آن آب متعفن و منشا ميكروبها ميشود و اين باعث اذيت همسايهها ميشود و چنين كاسبي بوي بهشت را حس نميكند. ياحديث دروغ است و يا من و تو دروغيم. نميشود هم ما با اين اعمال راست باشيم و هم حديث راست باشد. حديث كه از پيغمبر است پس معولم ميشود وضع ماناجور است. لذا سفارش شده اگر غذاي نوبري را پدرها ميخواهند براي بچهها بخرند، براي بچههاي همسايه هم حتما بخرند و اگر پول ندارند براي بچه همسايه بخرند بيرون از خانه نشان ندهد يا بيرون از خانه به بچه¬اش ندهد «حُرْمَةَ الْجَارِ عَلَى الْجَارِ كَحُرْمَةِ أُمِّهِ» احترام همسايه مثل احترام مادر واجب است.
حضرت يعقوب به خدا گفت: يوسف مرا بردند. بقدري برايش سوختم كه چشمهايم را از دست دادم. خدا فرمود: يوسف را به تو بر ميگردانيم اما يادت هست يك روز گوسفندي در خانه داشتي كشتي و كباب درست كردي و بويش در خانه همسايهها پيچيد و صدايشان نزدي بيايند بخورند؟ من نميخواهم از خانه پيغمبر من بوي كباب بلند شود و همسايهها نداشته باشند، اين گوشمالي بود تا ديگر حواست را جمع كني. بعد حضرت يعقوب از آن به بعد هر وقت ميخواست غذا بخورد صبح و ظهر و شب ميرفت و در كوچه داد ميزد. اي مردم بيائيد و مهمان من شويد. ميگويند يك حاجي، كسي كه وضع مالي او خوب بود، به مسجد آمده بود، ميپرسيد غنا چيست كه در اسلام داريم موسيقي كه غنا دارد حرام است غناچيست؟ البته حرام است. حالا بگذريم از اينكه غنا چيست؟ اگر آدم آهنگي را شنيد و نميدانست و شك داشت غنا دارد يا ندارد، ميتواند گوش بدهد مگر اينكه يقين كند غناست، و غنا حرام است بعد اين آقا وقتي پرسيد غنا چيست؟ يك طنزگو يا يك لطيفه گويي گفت حاجي جان: غنا آن كفگيري بود كه شما ديشب كف ديگها ميزدي كه بويش دل ما را برد. شما پلو و خورشت را با ته ديگش خوردي حالا آمدي ميگويي: غنا چه آهنگي است؟ آهنگ غنا صداي همان كفگيري بود كه به ته ديگر ميخورد و اين يك طنز است و بيجا هم نيست. بايد همسايه بد را افشا كرد. دانشجوي خط امام افشا كردن مخصوص مسائل سياسي و مهرههاي درشت است بايد همسايه بد را همه ما در يك مرحله افشا كنيم.
در اينجا يك قصه دارم. شخصي همسايهاي داشت كه آن همسايه او را اذيت ميكرد. آمد خدمت رسول الله و گفت: يا رسول الله اين همسايه مرااذيت ميكند گفت برو و صبر كن چون پيغمبر فرموده بود صبر كن رفت و صبر كرد دوباره آمد و گفت: يارسول الله اين همسايه مرا اذيت ميكند گفت برو و صبر كن. چون پيغمبر فرموده بود صبر كن رفت و صبركرد. دوباره آمد و گفت: يا رسول الله مرا اذيت ميكند فرمود باز هم برو صبر كن رفت و بعد از مدتي آمد و گفت: يا رسول الله او مرا خيلي اذيت ميكند پيغمبر گفت، باز هم صبر كن دفعه چهارم پيغمبر فرمود، اساست را در كوچه بريز و بنشين. مردم ميآيند به نماز جمعه برند و هر كه ميآيد ميگويد اينجا چرا نشستي؟ ميگويي از دست اين همسايه خسته شدم. ميگويد خدا او را لعنت كند مردم را عليه او بشوران. پيغمبر بعد از اينكه سه مرتبه به صبر امر كرد، دستور افشا داد. حالا هركس فردا آبروي همسايه خود را نبرد! ! ! اينها شرط دارد به شرطها و شروطها. سه مرتبه صبر كرد. تذكر داد و گوش نكرد پيغمبر فرمود دست به افشاي عملي بزن. افشاي عملي همين بود كه اثاثيهاش را آورد و آبروي طرف را برد بعد آن همسايه ديد اگر صبر كند تا نماز جمعه شروع شود و مردم برگردند، ديگر نميتواند در شهر زندگي كند آمد گفت دستم به دامن تو قبول كردم و آن وقت به خانه برگشت.
حالا همسايه كيست؟ تا چهل خانه تقريبا در شهرهاي كوچك همه با هم همسايه هستند امام زين العابدين عليه السلام حضرت سجاد رسالهاي دارد به نام رساله حقوق كه در آن ميگويد حق همسايه چيست؟ حق پدر چيست؟ حق همسايه چيست؟ پدر بر پسر حق دارد و پسر هم بر پدر حق دارد. معلم بر شاگرد حق دارد و شاگرد هم بر معلم حق دارد همه برگردن هم حق داريم. زماني كنار خيابان درميدان شوش ايستاده بودم يك ماشين ميخواست به قم برود. گفت بيا ما كمي دويديم گفت: آقا معذرت ميخواهم شما را سوار نميكنم. گفتم: پس به من چرا گفتي بيا؟ گفت: حالا چه حقي داري؟ گفتم: بله حق من اين است كه مرا يك كيلومتر دواندي همين كه گفتي بيا من به خيال اينكه به قم ميروي، پشت سرت يك كيلومتر دويده¬ام. همين حق من است.
دختران بر مادران حق دارند و مادران هم برگردن دختران حق دارند. آن وقت حق همسايه بياني دارد. ميگويد: «وَ كَرَامَتُهُ شَاهِداً»(تحفالعقول، ص266) اگر نزديك بود احترامش ميكنيم. مثلا فرض كنيد گاهي آدم در اطاق نشسته است براي خود من گاهي پيش آمده است مثلا فرض كنيد اخوي بوده يا همسايه نزديك ما بوده است افراد ديگري كه ميآمدند پيش پاي آنها روي حساب غريبه بودنشان بلند ميشدم. اين خوديها كه ميآمدند پيش پايشان بلند نميشدم، ميگفتم اينها خودماني هستند. او اخوي است. او خويش و قوم است فاميل است، بستگان است، همسايه است، شما با او رودربايستي نداري، اما نزد بقيه آبرو داري؟
خدمت يكي از مراجع تقليد بودم. خدا او را سلامت بدارد. دامادش وارد شد، درست پيش پاي او ايستاد مثل اينكه يكي از علماء است و هشتاد سال است ايشان را نديده است. بابا اين اگر داماد تو است و تو پدر زنش هستي يا برادر خانم يكديگر هستيد يا همسايه يا پسرعمو. با هم دوست هستيد اما وقتي مقابل غريبهها هستيد، آبروي يكديگر را حفظ كنيد. و لذا افرادي هستند وقتي به غريبهها چاي ميدهند، بفرمائيد، بفرمائيد ميگويند اما تا به خودي ميرسد، استكان را بر ميدارد و به او ميدهد.
رسول الله به بچهها هم حسن و حسين نميگفت. ميگفت حسن آقا، حسين آقا و با كينه صدا ميزد. نگو بچه است نميفهمد. زني نزد پيغمبر آمد و گفت يا رسول الله شوهرم پير است براي شوهر كور آرايش كنم؟ چون اسلام گفته است زنها براي شوهران خودشان را آرايش كنند. شوهر من كور است و چشم ندارد كه چيزي ببيند. حالا صورت من يا سرخ باشد يا قهوهاي يا سياه فرقي نمي¬کند پيغمبر فرمود: با عطر آرايش كن. شوهر نابينا هم چشم ندارد ولي دماغش كار ميكند.
بايد به همسايه كمك كرد. شاعر شعري دارد که ميگويد: اگر كسي بخواهد همسايگي را بياموزد از بيني همسايگي را بياموزد. بيني همسايه خوبي براي چشم است. همين كه چشم ضعيف ميشود و به عينك نياز دارد جناب بيني عينك را خوب تحمل ميكند. او همسايه خوبي است. همينكه يكي از همسايهها ضعيف شد و به كمك نياز دارد همسايه بايد به او كمك كند.
«وَ كَرَامَتُهُ شَاهِداً» امام سجاد ميگويد. اگر همسايه نزديك آمد نگو او خودماني است. پيش پاي او بايست و مانند غريبه به او احترام بگذار «فَحِفْظُهُ غَائِباً» وقتي هم غايب است حفظش كن اگر به او نعمت رسيد «لَا تَحْسُدْهُ عِنْدَ نِعْمَة» بگو الحمد لله رب العالمين از اينكه همسايهات دارد لذت ميبرد خوشحال باش كه همسايهات دارد. «وَ نُصْرَتُهُ وَ مَعُونَتُهُ فِي الْحَالَيْنِ جَمِيعاً» اگر كمك خواست به او كمك كن. اگر عيبي داشت عيبهايش را جستجو نكن و اگر ناخودآگاه عيب را فهميدي حفظ كن «لَوْ بَحَثَتِ الْأَسِنَّةُ عَنْهُ ضَمِيراً لَمْ تَتَّصِلْ إِلَيْهِ لِانْطِوَائِهِ عَلَيْهِ» اگر با نيزه آمدند و تو را مجروح كردند كه عيب همسايهات را بگويي، اين كار را نكن مگر در تمام مشورت. كه در مقام مشورت انسان بايد عيب را بگويد. اگر خواستند كلاه به سرش بگذارند، به او هشدار بدهد. اگر ناداني كرد و به شما توهين كرد نسبت به او حلم داشته باش. اذيت همسايه گاهي دائمي است و گاهي فصلي است و گاهي لحظهاي است مثل دود وغبار و صداي راديو و بلند گوي مسجد و گاهي پارك كردن و گاهي هم مزاحمتهاي تشريفاتي است. بنده وارد جلسه ميشوم و يك مرتبه همه جلسه را به هم ميريزم. درجلسات ما به ما دستور دادند سلام كردن خيلي خوب است. اما اگر وارد يك جلسه عمومي شدي سلام نكن. من دارم كلاس داري و سخنراني ميكنم. كسي ميآيد و ميگويد: سلام عليكم تا ميگويد همه هزار نفر رويشان را بر ميگردانند كه چه كسي بود و اين سلام ضرر دارد. وقتي كسي مشغول انجام كاري است سلام هم نكنيد. يكي اينکه وقتي وارد شد هركس هرجا، جا هست بنشيند، كسي را بخاطر كسي بلند نكنيد. هرجا، جا هست بنشيند. همسايه به گردن همسايه حقي مانند حق مادر دارد. اگر كسي همسايهاش را اذيت كند، بوي بهشت را نميچشد و اگر كسي با همسايهاش خوشرفتاري كرد، خداوند گناهان او را روز قيامت ميبخشد و اما قرآن قرآن در آيه 36 نساء ميگويد: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ» بنده خدا باشيد. «وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً» به خدا شرك نورزيد«وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» به پدر و مادر احسان كنيد «وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى» به همسايه ديوار به ديوارت احسان كن و گاهي وقتها وقتي شما ميخواهي درختت خشك نشود به ان آب ميدهي و اين پي ديوار همسايه را سست ميكند و ظلم و گناه و خلاف شرع است. لازم نيست شما در خانهات درخت داشته باشي. درمدرسه همينطور است. بايد در مسجد همسايه داري كنيم. آقا زمستان وضو ميگيرد و ميآيد كنار بخاري مينشيند. وقتي گرم شدي بايد كنار بروي. يك نفر نيم ساعت به ظهر ميآيد و تا ساعت يك بعد از ظهركنار بخاري جا ميگيرد درست نيست. در ماشين در قسمتي كه آفتاب هست نشستي آقا بليت من است بليت شماست. اما كمي كه گرم شدي بلند شو و جايت را به طرف ديگر بده. تابستان سايهها را به هم تعارف كنيد. زمستان آفتاب را به هم تعارف كنيد. اگر ما همسايه دار خوبي باشيم، انقلاب صادر ميشود. همسايه دار خوبي هم نيستيم. وقتي كنار بخاري نشستيم تا آخر مينشينيم. روي صندلي تا آخر مينشينيم و خودخواهيم.
اميدوارم همسايهاي خوبي باشيم. اميدوارم داد وفرياد بلند گو مسجد ما تشييع جنازه و اشك و شادي ما كسي را اذيت نكند. اين مساله بوق زدن عروسيها هم ان شاءالله به گونهاي در اين جمهوري اسلامي حل شود. ميبيني ساعت 2بعد از ظهر نصف شب صد ماشين بوق ميزنند او عروس ميبرد. به من چه كه او عروس ميبرد. ميبيني ده محله از خواب ميپرد كه يك محله عروس ميآورد. بحث امروز من آسان است. اما همه ما به آن مبتلا هستيم كه همه به نحوي اذيت ميكنيم اميدوارم اين اذيتها كم شود.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»