متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1360/10/24
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي»
بحثي كه براي بيان در نظر گرفتهام، بحثي است كه همهي ما در همهي وقتها و در هر زمان و هر مكاني، بايد به اين بحث توجه داشته باشيم. خدا ان شاءالله به من و شما توفيق عمل به اين بحث يعني «ياد خدا» را بدهد. قيافهي كار، ساده به نظر ميآيد، ولي خيلي كار مهمي است. پس موضوع بحث ياد خداست.
بحث ذكر:
1- اهميت ذکر
2- نقش ذكر
3- يادهاي ويژه
خيلي از ما ايمان به خدا داريم، همين خواهرها و برادرهايي كه پاي تلويزيون نشستهاند 97 يا 98 درصد آنها عقيده به خدا دارند. منتهي با وجود اين ايمان به خدا، چرا گناه ميكنيم؟
دليلش چيست؟ هم ميدانيم كه جهنم هست و هم خلاف ميكنيم. هم ميدانيم كه خدا هست و هم خلاف ميكنيم. علت اين كه ايمان به خدا داريم و خلاف ميكنيم، اين است كه ايمان فراموش ميشو و چيزي كه بين انسان و ايمان دائماً گره ميزند، ياد است.
ياد خدا چند نوع است:
1- ياد نشانهها نتيجه ميدهد. كسي كه ياد نشانههاي خدا افتاد، نتيجهي اين ياد، معرفت است. كسي كه به نعمتهاي خدا توجه كرد، ساختمان اتم، ساختمان سلول و هزاران نعمت ديگر به ياد خالق و بوجود آورنده اين نشانهها نيز ميفتد.
برگ درختان سبز در نظر هوشيار *** هر ورقش دفتري است، معرفت کردگار
گاهي انسان آثار عظمت خدا را ميبيند، و با وجود اين آثار به معرفتش نسبت به خداوند افزوده ميشود. امام رضا(ع) ميفرمايد: كسي كه علم تشريع، ستاه شناسي و آسمان شناسي بلد نباشد، در شناسايي خدا پايش لنگ است. «من لم يعرف الهيئت والتشريع فهو عنين في معرفة الله» بنابراين ياد خدا نتيجهاش اين است. انسان اگر در مخلوقات خدا فكر كند، اين فكر در مخلوقات خدا، شناخت و معرفت فرد در مورد خدا را زياد ميکند.
2- ياد قدرت خدا، نتيجهاش توكل است.
كسي كه قدرت خدا را به خاطر داشت، تنها بر خدا توکل ميکند. اين خدا بود كه چنين کرد، آن خدا بود كه درفلان وقت چنان کرد و. . . انسان اگر نعمتهاي خدا را كه براي خود و جامعهاش فرستاده به خاطر آورد، روح توكلش زياد ميشود و لذا در قرآن در داستانهاي زيادي خدا قدرت خودش را نشان داده است. فيل سواراني كه آمدند تا خانهي کعبه را خراب كنند و خداوند با پرندگاني به نام ابابيل و سنگ ريزههايي كه زير نوكشان داشتند، نابودشان کرد. چنان اين سنگ ريزهها را بر سر آنها كوبيديم «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ»(فيل/5) که آنها را مانند كاه جويده شده كرديم. يوسف را از درون چاه به عزت رسانديم. همهي قدرتها، ميخواستند آريامهر را نگه دارند، نشد و حال همهي قدرتها ميخواهند امام را بكوبند، نميشود. به مريم بي شوهر فرزند داديم، به زكرياي پيرمرد فرزند داديم، كجا را عقاب كرديم، به كجا لطف كرديم. ياد نعمتهاي خدا باعث وسيع شدن ديدگاه فرد ميشود و فرد هيچ وقت در بن بست قرار نميگيرد. براي مؤمن به خدا بن بست نيست. ياد قدرت خدا عامل توکل است.
3- ياد علم خدا، سبب ميشود كه انسان حيا و تقوا پيدا ميكند. انسان اگر توجه داشته باشد كه خدا او را ميبيند، ديگر گناه نميکند. ياد علم خدا فايدهاش اين است كه انسان به خود ميگويد: اگر يك بچهي پنج ساله نگاه به تو بكند، اين گناه را ميكني؟ اگر يك بچهي 5ساله تو را ببيند اين گناه را مرتكب ميشوي؟ خدا تو را ميبيند. حيا كن. اين مشتري اتاق اصناف و كميتهي صنفي امام را بلد نيست، اما بالاخره خداي او نيز كه ناظر است، گر چه او نيست. ولي خداي او هست. طرح بد نكش، سوء قصد نداشته باش. خيانت نكن. خلاف نكن. خدا تو را ميبيند. «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ»(غافر/19) خداوند خيانتهاي چشمها را ميداند. گاهي انسان نگاه ميكند و خيال ميكند نگاهش طبيعي است. ولي نه اين فرد اگر زشت بوداينطور به او خيره نگاه نميكرد. اين نگاهها دليلي دارد. نگاهها از حالت طبيعي بيرون ميرود. ميرود به سراغ اين كه به! اين چه قيافهي خوبي دارد. قرآن ميگويد: «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ» در ظاهر اين است كه نگاه ميكني. اما خيانتهاي چشمها را خدا ميداند. اين توجه به اين كه خدا خيانتهاي چشمها را ميداند باعث ميشود كه اگر نگاه، نگاه سالمي نيست، انسان كنترل ميكند. حيا و تقوا نتيجهي ياد خداست. توكل نتيجهي ياد خداست. معرفت نتيجهي يادخداست. منتهي هر يادي نتيجهاي دارد.
توجه به الطاف خدا و ياد لطف خدا، نتيجه آن عشق و محبت به خداست. فرزندي كه ياد پدر است، ياد محبتهاي پدراست، اينها نتيجهاش عشق است. دخترهايي كه در خانه به پدر و مادرشان پرخاش ميكنند، اين به خاطر گناه است. چرا پسرها و دخترها به پدر و مادرشان پرخاش ميكنند؟ چرا بعضي شاگردها نسبت به معلمشان بي ادبي ميكنند؟ چون الطاف پدر و مادرشان را فراموش كردهاند. اگر يادم باشد كه پدرم يك وقت آمد قم تا مرا ببيند، يك جعبه انار روي دوشش گذاشته بود، وقتي جعبه انار را برداشتم، جعبه به گردنش كشيده شده بود و گردنش خراشيده شده بود. من اگر ياد آن خراش باشم، ديگر نسبت به پدرم، بي ادبي و جسارت نميکنم. ياد اين باشم كه پدرم و مادرم چقدر تا حال نخوابيدهاند تا مرا بزرگ كردهاند، ياد اين باشم كه پدر از خودش براي من كم گذاشت و. . .
ياد لطف خدا، عشق به خدا، ياد قدرت خدا، توكل به خدا، ياد قدرت نمايي خدا در ساختمان اتم و سلول و كهكشانها معرفت است. هر يادي يك نتيجهاي دارد و اين است كه خدا در قرآن روي مسئلهي ياد خيلي تأكيد ميكند. اين هم كه گفته شده نماز بخوانيد، به خاطر مسئلهي ياداست. «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري»(طه/14) قرآن ميگويد: نماز بخوان. چرا؟ براي خاطر اين كه ميخواهم يادت نرود. مسئلهي ياد خيلي مهم است.
در آستانهي بهمن هستيم. 22 بهمن بايد حسابي جشن گرفته شود. و آن نعمتها يادمان بيايد. حالايادهاي ويژه بثي دارم كه ان شاءالله بريتان خواهم گفت. ما وقتي ميخواهيم نماز بخوانيم، بايد دو سه دقيقه قبل از نماز ياد خدا باشيم. ميخواهيم كجا برويم؟ با چه كسي حرف بزنيم؟ خداتا حالا به ما چه كرده است؟ آيندهي ما، گذشتهي ما، حال ما، اگر با ياد خدا نماز بخوانيم، نمازمان آبدار ميشود و روح پيدا ميكند. نور و بار دارد و اگر ياد خدا نباشيم، نماز هم كه ميخوانيم، يك لبي بيشتر تكان نميدهيم. اگر بخواهيد نمازتان بارداشته باشد، بايد ياد خدا باشيد. پس معرفت، توكل و حيا و عشق از آثار ياد خداست. ديگر چه؟ توجه به نعمتها و دفع بلاها شكر خدا را به همراه ميآورد. ياد بلاهايي كه از ما دور شده است، عشق ما را نسبت به خدا زياد ميکند. چقدر بلاها در طول عمرمان از ما دور شده است؟ خطراتي بوده از طرف افرادي، توطئههايي كه خنثي شده است، بلاهايي كه پيش آمده و ياد اين بلاها روحيهي شكر را در ما تقويت ميكند. خلاصه اينكه برادرها و خواهرها، هر كس ميل دارد توكل و معرفت و حيا و تقوا و عشق و محبت و روح تشكر و قدرداني در او زنده شود، بايد يك مقدار ياد خدا باشد. اين اهميت ياد خداست. به همين خاطر قرآن سفارشات زيادي به ما كرده است. شما حساب كنيد يك شخصيتي مثل امام كه به او عشق ميورزيد، اگر به ما بگويند: امام يادت كرد، خوشحال ميشويم. عجب! امام نام مرا بلد بود؟ به منزل ميآييم و ميگوييم: ميداني يا نه؟ فلاني رفته است خدمت امام و امام احوال مرا پرسيده است. ذوق ميكنيم و تايك هفته شارژ هستيم كه امام ياد ما بود. آن وقت ميگويد: «بشر اذكروني اذكركم» شما ياد خدا باشيد، خدا ياد شماست. «وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ»(عنكبوت/45) قرآن ميفرمايد: خدا ياد شما باشد، مهمتر است از اين كه ما ياد خدا باشيد. شما كه امام وقتي يادتان ميكند، لذت ميبريد، بدانيد که خدا يادتان ميكند. رواياتي داريم كه وقتي آنها را ميبينيم خجالت ميكشيم. روايت داريم كسي اگر يك وجب به من نزديك شود(البته وجب و متري كه در روايتها هست، به خاطر اين كه با ما سخن ميگويد، قصه را محسوس ميكند نه اين كه واقعاً اينگونه باشد. مثل اين كه ما كه ميخواهيد به بچه بگوييد خيلي دوستت دارم، ميگوييد از اين جا تا خانهي عمه دوستت دارم. چون خانهي عمه پيش بچه دور است. خدا سادهاش كرده است تا ما متوجه شويم.)
مثلاً حديث داريم، كسي كه يك وجب به ما نزديك شود، ما يك زراع(نيم متر) به او نزديك ميشويم. هر كس به اندازهي يك زراع به ما نزديك شود ما به اندازهي دو دست(يك بغل) به او نزديك ميشويم. و هر كس روبه ما گام بردارد، ما رو به او ميدويم. «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ»(بقره/152) يادم باشيد، يادتان هستم. «وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ»(عنكبوت/45) «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ»(توبه/67) قرآن ميگويد: شما كه خدا را فراموش كرديد، خدا هم شما را فراموش ميكند. البته فراموشي خدا معني دارد. تشبيهات زيبايي در روايات هست. البته ياد خدا را معني كنم. ياد خدا اين نيست كه تسبيحي دست بگيريم، و دائم ذکر بگوييم. البته امام ميفرمايد: سبحان الله و لا اله الا الله ياد خداست. اماياد خدا اين است كه در هر مقطعي همان رضاي خدا و فرهنگ همان مقطع را شما پياده كنيد. اين غذايي كه ميخواهيد بخوريد، در اين سفره فعلاً بايد چه كنيد؟ مقدار مصرف، چقدر باشد؟ آيا اين غذايي كه ميخوريم حلال است يا حرام؟ حق من هست اينقدر بخورم يا حقم نيست؟ من كه ميخورم، ديگران نيز دارند كه بخورند؟ من كه ميخواهم بخورم هدفم چيست؟ هدفم فقط اين است كه يك كاميابي و بهرهي طبيعي داشته باشم. به خاطر اين كه گرسنهام ميخورم؟ اين را كه حيوان نيز براي سيري ميخورد، آيا غذا خوردن بر اساس غريزه است كه حيوان نيز اين غريزه را دارد. غذا خوردن براي كام گرفتن چون غذا خوشمزه است ميخورم. اين نيز آني است. همين غذا خودن را ميشود يك تمبري به آن چسباند كه ابدي شود. و لذا حديث داريم افراد خودساخته، افرادي هستند كه حتي در غذا خودن نيز نميگذارند كه كار حرام شود. من غذا را ميخورم تا بتوانم فلان كار انساني و الهي را انجام دهم. آن وقت شما لقمهاي هم كه ميخوري، غذا جويدنت نيز عبادت ميشود. چون جهت، جهت خدايي پيدا كرد. همهي كارها را انسان ميتواند با تمبر و مارك خدايي انجام دهد. پس عدهاي غذا ميخورند فقط براي رفع گرسنگي است، اين انسانيت نيست. يك عمل معمولي است. به دليل اين كه خوشمزه است. باز اين نيز عمل معمولي است. غذا ميخوريم چون ميخواهيم به كارمان براي خدا برسيم، اين ياد خدا ميشود. اين كه انسان يادش باشد كه به همهي كارهايش جهت بدهد و هرز نرود، بسيار مهم است. ما اينقدر آدم داريم، نجار داريم كه هر چكشي كه بر ميخ ميزند، اجر دارد. و آدم داريم كه يك عمر نجاري كرده است، يك قدم به خدا نزديك نشده است. عمده ياد خداست. ياد خداي نجار همين چكش است. محصل درست را بخوان. (نمي گويم تسبيح دست بگيريد) منتهي به كارهايتان جهت بدهيد. نگذاريد كه همينطور يك انسان معمولي باشيد. خط خدا را بايد پيشه كرد. گناه پيش ميآيد ياد خدا جلوي او را ميگيرد. ميخواهد كلاه برداري كند، ياد خدا مانعش ميشود، ميخواهد احتكار كند، ياد خدا جلوي او را ميگيرد. تمام اينهايي كه احتكار ميكنند، براي اين است كه از ياد خدا غافل هستند. تمام آنهايي كه رشوه ميگيرند، از ياد خدا غافل هستند. نميشود كسي ياد خدا باشد و خلاف بكند. بنابراين غفلت از ياد خدا مايهي همهي فسادها و ياد خدا مايهي همهي كمالها است. آن است كه انسان در هر وقتي آهنگ آن مقطع را با ياد خدا بنوازد.
چند تعبير جالب از پيامبر برايتان بگويم. پيامبر(ص) فرمود: «ذاكر الله في الغافلين كالشجرة الخضراء في وسط الهشيم»(شرحنهجالبلاغهابنابىالحديد، ج10، ص153) ذاكر يعني كسي كه ياد ميكند. «ذاكرالله» كسي كه ياد خدا ميكند «في الغافلين» در ميان افراد غافل، مانند درخت سبزي در ميان بوتههاي خشک است. يك جايي ممكن است 30 نفر مشغول غذا خوردن هستند، اما فقط يك نفر ياد خداست. 29 نفر بي جهت ميخورند. البته اگر گرسنه هستند و به طور طبيعي غذا ميخورند و يك نفر كه چون غير از جهت طبيعي در جهت رضاي خدا ميخورد ارزش دارد.
نمي دانم در بحث نيت برايتان گفتم يا نه؟ يك سيب را سه نفر نميخورند. نفر اول را ميپرسند كه چرا سيب نميخوري؟ ميگويد من قهرم. نفر دوم ميگويد: از بس كه خوردم ديگر ميل ندارم. نفر سوم ميگويد: من نميخورم تا آن بچه بخورد. من نميخورم تا ديگران بخورند. چرا سيب نميبري؟ زيرا اگر من يك صندوق سيب به منزل ببرم، اگر بنا باشد آنهايي كه پول دارند صندوقي سيب بخرند، آن وقت نرخ سيب بالا ميرود. من سيب نميخرم كه به همه برسد. نميخورم تا به ديگران برسد. اين سه نفر سيب را نخوردند، اما نيتشان متفاوت بود.
ذاكر كيست؟ سومي ذاكر است. تسبيح دستش نيست، لبش هم نميجنبد، اما ذاکر است. آدم داريم كه روزي هزار سبحان الله ميگويد، اما هر چه را كه احتمال دهد شش ماه ديگر نيست، از حالا ميخرد. اين غافل است گر چه لبش ميجنبد. آدم هم هست که لبش حركت نميكند اما در هر خريد و فروش و مصرف خود ياد خداست. ميخواهد از اين اتاق به آن اتاق برود، ميگويد: اين لامپ بي خود روشن است، اين را خاموش ميكند. كارش را انجام داد، باز ميگردد و چون ياد خداست، لامپ آن اتاق را خاموش ميكند، زيرا ميداند اين امت در محاصره اقتصادي هستند، سعي ميكند يك مقدار مصرف كم شود. بنابراين كسي ممكن است لب او حركت نكند، ولي چراغ خاموش كردن او ياد خدا باشد. وكسي ممكن است همهي برقهاي خانهاش بي خود روشن باشد و ياد خدا نيز نباشد. يك نفر سيب نميخورد قهراست، ارزش نيست. نميخورد چون خورده است، ارزش نيست. نميخورد تا ديگران بخورند، اين ارزش است. مراد ما از ذكر اين است.
پيامبر فرمود: «ذَاكِرُ اللَّهِ فِي الْغَافِلِينَ» كسي كه ياد خدا باشد، در ميان افراد غافل(كسي كه برق اضافهي خانه را خاموش كند، در ميان كساني كه برق زيادي مصرف ميكنند) «كالشجرة الخضراء في وسط الهشيم» مانند درختي سبز در هشيم يعني بوتههاي خشك شده است.
«ذَاكِرُ اللَّهِ فِي الْغَافِلِينَ كَالْمُقَاتِلِ عَنِ الْفَارِّين»(المحاسن، ج1، ص39) كسي كه ياد خدا باشد، مثل كسي است كه ميجنگد در ميان افرادي كه فرار ميكنند. اگر يك حملهاي شد، همه فرار كردند، فقط يك نفر فرار نكرد و جنگيد. كسي كه ياد خدا ميكند، در ميان افرادي كه همه غافلند، مثل كسي است كه ميجنگد در ميان افرادي كه از جبهه فرار ميكنند. چه تشبيهات قشنگي، درخت سبزاست، مجاهد في سبيل الله است.
حديث ديگر: «ذَاكِرُ اللَّهِ فِي الْغَافِلِينَ كَالحَيّ بَينَ الاَموات» چه حديث نابي است. كسي كه متوجه فرمان خداست، در ميان افرادي كه توجه به قانون خدا ندارند، مانند زندهاي در بين مردگان است. درود به شهدايي كه با اهداء خونشان اين حديثها را زنده كردند و در خانهها جاي دادند. توجه به خدا درخت سبز وسط بيابان خشك است. اين احاديث را مينويسيد، اين كلمات را نيز ياد بگيريد. (شجر، خضراء، هشيم، فار، مقاتل، حي، اموات) اين سه حديث از پيامبر است. آدرس احاديث نيز در محجة البيضاء فيض كاشاني است. فيض كاشاني، كسي است به قول شهيد مطهري كتاب علمي نوشته است. آن وقت وصيت كرده است كه روي قبرش باران ببارد. يعني سقف و ساختمان روي قبرش نسازند. نيرويش را صرف علم ميكند، قبرش زير باران باشد. اما ما نيرويمان صرف تجملات است. براي مردنمان نيز يك اتاق ميخريم، يك مقبرهي خانوادگي يك ميليوني درست ميكنيم. زندهها خانه ندارند، ما براي استخوانهاي پدربزرگمان سقف درست ميكنيم. اصلاً ما كارمان از اصل غلط است. چه وقت باشد كه اين حديثها در جامعه پياده شود. برادر در محاصره اقتصادي هستيم. مصرف را كم كنيد.
در جايي بودم با برادرهايي كه همه رؤساي فرهنگ بودند. جملهاي گفتم. گفتم: يك روز شما با كفش ساده برويد. رئيس فرهنگ وقتي با كفش ساده به مدرسه رفت، معلم هم با يك جفت گالش ميآيد. شاگرد نيز با دمپايي ميآيد. ديگر بين پدر و مادر و بچه در خانهها بين كفش شبرو داد و فرياد نيست. تمام شد و رفت. يك مقدار سادگي باشد، راحت ميشويم. من گيرم، شما هم گيريد زيرا با هم رودربايستي داريم. يك كسي بايد بيايد و اين بت را بشكند.
ياد خدا، وقت گناه مانع است و ميخواهد اصلاح كند. ميخواهد از نانوايي نان بگيرد و نانوا نيز او را دوست دارد و ميخواهد خارج از نوبت به او نان بدهد. خودش هم بدش نميآيد كه خارج از نوبت نان بگيرد و ياد خدا نميگذارد. معلم ميخواهد دير كلاس برود، ياد خدا ميافتد. در قرآن گفته است «ويل للمطففين» واي به كم فروشها، من بايد سر اين ساعت سر كلاس بروم، 5 دقيقه دير رفتم، همين كه 5 دقيقه دير رفتم، خودش يك نوع كم فروشي است. ياد خدا باعث ميشود كه تمام مأمورين اداره سر ساعت به اداره بيايند. اصلاً ياد خدا اگر باشد، 95درصد مسائل نيز حل ميشود. فقط بايد مسئلهي ياد خدا تقويت شود. اگر خواسته باشيم دل ياد خدا باشد، بايد زبان ياد خدا باشد. چون گاهي اوقات ظاهر در باطن اثر ميكند و گاهي باطن در ظاهر اثر ميكند. جسم و روح در هم اثر ميكند. شما دلت كه ترسيد زنگ شما زرد ميشود. عصباني كه شدي، پوست صورتت سرخ ميشود. يعني حالات روحي در جسم اثر ميكند و همين طور حالات جسم در روح اثر ميكند. دو سيلي كه خوردي، عشقت نسبت به فلان كار كم ميشود. جسم و روح در هم اثر ميكند. مثلاً اگر من و شما از اين طرف خيابان همديگر را ديديم و گفتيم سلام و يا علي خداحافظ! اگر همين طور سلام كرديم 10 درجه همديگر را دوست داريم. اگر آمديم كنار هم و سلام و عليك كرديم و جسم من به جسم شما نزديك شد، يا شما از آن طرف آمدي اين طرف، بدنها كه نزديك شد علاقه بيشتر ميشود. دست كه داديم باز به هم نزديکتر شده ايم. خلاصه هر چه كه جسم نزديكتر باشد، علاقه هم بيشتر ميشود. شما اگر خواستيد ياد خدا را در خود پياده كني، راهش اين است كه از راه جسم وارد شويم. فعلاً به زبان بگوييم تا بلكه به دل هم بنشيند. و اين است فلسفهي اينكه ميگويند قرآن بخوان! ما كه قرآن را نميفهميم، چه فايدهاي دارد؟ شما بخوان، اگر خواندي كم كم ميفهمي. اگر پاي منبر گفتي: الهي آمين، بعد از منبر ميگويي معني آن چيست؟ اگر آمين گفتي بعد به فكر ميافتي كه معنايش را نيز بفهمي. اما اگر انسان نگفت، به فکر معنا هم نمي رود. شما اگر خانه در اين خيابان خريدي، اسم خيابان و كوچه را ياد ميگيري. اما اگر كسي خانه نخرد لزومي هم ندارد كه اسم آن را ياد بگيرد. بنا براين قرآن را گرچه نميفهميم بايد بخوانيم، نماز را معنايش را نميفهميم، بايد بخوانيم تا بفهميم و ذكر را نيز بايد بگوييم. چون اين مقدمهي اين است كه كم كم ان شاءالله به دل اثر كند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»