متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1360/7/22
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
خدا را شكر كه به ما نعمت هستي داد. خدا را شكر كه انسان هستيم. خدا را شكر كه سالم هستيم. خدا را شكر كه رهبري همچون امام داريم. كشوري همچون ايران داريم. مكتبي همچون اسلام داريم. امتي همچون اين امت داريم. به خاطر تمامي اين نعمتها خدا را شکر «الحمد لله رب العالمين» بحث در اين جلسه چون شب تولد حضرت موسي بن جعفر است، امام كاظم(ع) است. حديثي بسيار مفيد از امام كاظم(ع) را تقديم ميكنم. در اين رابطه كه ما چه كاره هستيم؟ شعري است كه قديم به يك صورت ميخواندند و اكنون به صورتي ديگر ميخوانند. امروزيها ميگويند: جهان بيني! قديميها اين جهان بيني را ميگفتند:
از كجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟ *** به كجا ميروم آخر، ننمايي وطنم.
كه ما در هستي به چه چيز متصل هستيم؟ آيا زير نظر هستيم يا خير؟ در آفرينش ما هدفي وجود دارد و يا هدفي وجود ندارد؟ آيا ما در اين هستي و در اجزاء آن هماهنگي وجود دارد يا خير؟ در اين هستي آيا حساب هست يا خير؟ در اين هستي آيا نظم هست يا خير؟ در اين هستي هماهنگي هست يا خير؟ آيا اين هماهنگي زير نظر است يا خير؟ هدف آفرينش چيست؟ هدف انسان چيست؟ اين مسائل را جهان بيني ميگويند.
امام كاظم(ع) فرمود: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِي أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ وَ الثَّانِيَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ»(كنزالفوائد، ج1، ص219)
1- امام كاظم فرمود: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِي أَرْبَعٍ» تمام علوم مردم را در چهار چيز يافتم.
علوم دانشگاه به ما ميگويد که چگونه بايد زندگي كرد، اما به ما نميگويد براي چه بايد زندگي كرد. اين خيلي مهم است. دانشكدهها و دانشگاههاي غرب و شرق همه با همهي رشتههاي تخصصي كه دارند هدفشان اين است. چگونه زندگي كنيم؟ با چهار پا يا ماشين زندگي کنيم. با ماشين يا هواپيما؟ زندگي ماشيني و استفاده از برق زندگي را راحت كرده، چگونه زندگي كنيم؟ زندگي يك سيستم ماشيني مدرن شده است. پيشرفت علم و صنعت زندگي را راحت كرده است. اما براي چه زندگي كنيم؟
اين در هيچ دانشكدهاي مطرح نيست. هيچ دانشكدهاي نميبيند كه استاد دانشگاه با دانشجويان در اين باره بحث و تحقيق كنند. علم طب ميگويد: اين كليه و سنگ كليه از اين طريق خوب ميشود. خوب شدن براي اين كه چه كاري انجام دهد؟ خوب شود براي چه؟ براي اينكه هزار ليتر آب بخورد؟ دين ميگويد براي چه زندگي كنيم؟ پس فرق است ميان چگونه يا براي چه زندگي کردن.
مي فرمايد: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِي أَرْبَعٍ» امام كاظم ميفرمايد: علم مردم را در چهارچيز يافتم، يعني علم مفيد در چهار چيز است. چون بعضي علمها فقط يكسري اطلاعات است. اما ندانستن آن ننگ نيست و دانستن آن افتخار هم نيست. و قرآن در مورد مواد درسي يك آيه دارد ميفرمايد: «وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ»(بقره/102) بعضيها در دانشكدهها و دبيرستانها درس ميخوانند و چيزهايي ميخوانند كه ضرر دارد. «ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ» درس ميخوانند، درسهايي كه ضرر دارد و نفع ندارد. اگر شما، علم مفيد دانستيد و در کنار آن رابطه برق نيز در اختيارتان بود خوب است. اگر انسان انباري و خانه داشته باشد، جنس نيز بخرد، خوب است. چون جنس را ميبرد و در انبار ميگذارد. چون كسي كه انباري ندارد، هر چه را نيز كه دارد گم ميكند. جنس نياز به انبار دارد. ما قبل از اين كه ماشين داشته باشيم بايد جاده داشته باشيم. چون اگر جاده بود، عبور آسان است. پس بايد اين علوم را بدانيم. «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ» اول اينکه خدا را بشناسيم. آيا واقعاً در اين جهان هستي شعوري حاكم است يا خير؟ وجود نظم به ما ميگويد شعور حاكم است.
حالا يك مثل ميزنم. ماشيني را شما در نظر بگيريد، اين ماشين شيك و جديد و مدرن، راننده هم پشت فرمان و جاده هم 100 كيلومتر، هدف نيز مشخص است، چيزي كه حركت ميكند چرخهاي ماشين است. رانندهاي كه اين جا نشسته بينا و شنوا، باسواد است. يك چنين رانندهاي را برايش ساعت ميزنيم و به او ميگوييم ما تقاضايمان اين است كه از اين نقطه حركت كني، اين صد كيلومتر راه را بروي و در فلان دقيقه اين 100 كيلومتر را طي كرده و به هدف برسيد. 100 كيلومتر را ميخواهيم برود و نيم دقيقه نيز تأخير نداشته باشد. آيا راننده قول ميدهد كه كيلومتر برود و هيچ تأخير نداشته باشد؟ سؤال از من و جواب را با هم بگوييد. آيا قول ميدهد يا ميگويد ما ميرويم، حال با 5 دقيقه تأخير(كمتر يابيش تر) ميرسيم. آيا قول ميدهد سر دقيقه برسد و يا قول نميدهد و ميگويد: ان شاءالله با 5 دقيقه كم و زياد ميرسيم. قول دقيقه نميدهد. ميگويد ماشين آب و آتش است. ترافيك و دست انداز و سرعت گير و پيش آمد پيش بيني شده و نشده در راه وجود دارد. حال ما 100 كيلومتر را ميرويم به فلان دقيقه با 5 دقيقه كم يا زياد به اين جا ميرسيم. هر چه اصرار بورزيم، راننده قول نميدهد.
سراغ كرهي زمين برويم. كرهي زمين را حساب كنيد. (تسبيحي ايشان ميطلبند و از جمع ميگيرند) كرهي زمين دور خود ميچرخد، شما مقايسه كنيد در مثال ماشين چرخ حركت ميكرد و در مثال كرهي زمين، زمين ميچرخد. در ماشين مسافت كيلومتر است و در مثال زمين دور خورشيد ميچرخد. چرخ كوچك درجادهي كوتاه و مشخص و با داشتن رانندهي با شعور قول ثانيه نداد. چطور كرهي بزرگ در مسافت بزرگ، بدون داشتن يك رانندهي باشعور قول ميدهيد كه در فلان ثانيه سال تحويل ميشود؟ يعني اين حركت در اين ثانيه خاتمه مييابد. چرخ كوچك در جادهي كوتاه با داشتن رانندهي باشعور قول ثانيه نداد ولي كرهي بزرگ در مسافت بزرگ چگونه بدون اين كه زير نظر باشد و يك مدبر با شعور كه اين هستي را بچرخاند، در ازاي آن قول ميدهي؟ هر كس كه از او بپرسي چه زمان سال تحويل ميشود؟ تقويم خود را درمي آورد و ميگويد: 2 شنبه ساعت 30/22/3 سال تحويل ميشود. از او بپرسيد سال تحويل ميشود، يعني چه؟ ميگويد: يعني حركت زمين به دور خورشيد اتمام پيدا ميكند. ميگوييم چطور اين كرهي بزرگ در اين مسافت بزرگ، بدون يك طرح قبلي و بدون اين كه زير نظرباشد و شعوري آن را تحت نظر داشته باشد، چنين دقيق كار ميكند، و شما به آن قول ميدهيد؟ موسي بن جعفر(ع) ميفرمايد: «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ» خدا را بشناسيد.
به اميرالمؤمنين گفتند: شما عبادت ميكنيد، آيا خدا را ديدهايد؟ فرمود: من براي خدايي كه نميبينم عبادت نميكنم. «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ»(كافى، ج1، ص97) من خدا را تا نبينم عبادت نميكنم. منتهي با چشم نميبينم. با دل و قلب ميبينم. بعضي چيزها درك كردني است. ديدني نيست. «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ» خدا را بشناس. شناختها فرق ميكند. يك كسي به قدري خدا را ميشناسد كه هر چه دارد براي او ميدهد. يك كسي خدا را ميشناسد درحدي كه وقتي مضطر شد، صدايش ميزند. حداقل وقتي مضطر ميشوند، خدا را صدا ميزنند، حد اعلي اين كه هميشه او را صدا ميزنند. «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ» معرفت نسبت به پروردگار است. امام كاظم(ع) ميفرمايد: علم حقيقي اين است كه بداني اين هستي زير نظر است. اين است كه خدا را بشناسد. وقتي فهميد كه اين هستي زير نظر است، مطمئن است كه هر كاري ضبط ميشود. «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ»(زالزال/7) هر كاري ضبط ميشود و زير نظر است. لغزش او زير نظر است. خوبي او زير نظراست. اگر انسان بفهمد زير نظر است و اگر خدا را بشناسد و بعد فيزيك نيز بخواند، فيزيكدان خداشناس ميشود. چرا اين همه اسلحه سازي دنيا را به خطر انداخته است و ويران كرده است؟ اين همه بودجه، اين همه نيرو، به خاطراين كه خدا را كنار گذاشتهاند و تنها علم به ميان آمده است. علم بدون خدا اين است كه بيش از ده سال پيش، آمريكا به شوروي هشدارداد كه من به قدري وسايل و اسلحه و وسايل نظامي دارم، به قدري اسلحههاي مختلف و گوناگون دارم كه ميتوانم سيزده مرتبه تمام كرهي زمين را نابود کنم. شوروي جواب داد كه به خود مغرور نشو. ما هم به قدري اسلحه داريم كه ميتوانيم 8 مرتبه تمام كرهي زمين را بكشيم. 8 و 13 بار ميشود 21 بار، 14 سال قبل، اين كشورها براي شما و ما اسلحه تهيه كرده بودند.
اين است كه امام كاظم ميفرمايد: اگر ايمان بود، بقيه نيز رتبه دارد و اگر ايمان نبود، هر چه انسان ياد بگيرد ضرر آن بيشتر است. الآن وحشي گري به مراتب بيشتر از قديم است. علم نيز به مراتب بيشتر از قديم است. اين همه دانشكده و اين همه توحش جاي سؤال است.
2- جمله دوم اينکه: بشناسي خدا چه براي تو كرده است. امام كاظم ميفرمايد: شناخت حق اين است كه بشناسي خدا براي تو چه كرده است؟ هيچ نشستهاي و فكر كردهاي كه خدا براي تو چه كرده است؟ خود را كشف كردهاي؟ از آفرينش خودمان ميگوييم، يك انسان كه 8 يا 9 قطره مني دارد. در يك قطرهي مني انسان به عدد جمعيت ايران تقريباً 30 ميليون اسپرم وجود دارد و يك انسان يكي از آن 30 ميليون است. يعني ما يك سي ميليونيم يك قطره هستيم. دوربين عكاسي به نام چشم درست كرده است، لوله كشي، برق، اعصاب، استخوان سازي و. . . و همه چيز دارد. چندين دستگاه دقيق و همه با هم و هماهنگ كار ميكنند. نه فقط درون يك انسان با هم هماهنگ است، بلكه اين انسان با جهان نيز هماهنگ است. گوش با موج هماهنگ است. چون سر و كار گوش با امواج است. چشم با نور هماهنگ است، زيرا سر و كار چشم با نور است. معده با خوردنيها هماهنگ است، چون كار معده با خوردني هاست. چشم ماچون از پي است با آب شور همراه است و دهان ما با آب شيرين همراه است. دندان جلويي ما چون براي بريدن است تيز است و دندان آسيا چون براي خوردكردن است، گود است. اگر دندان آسياي مامانند سنگ مرمر صاف بود، شماتكهاي نان رابگذاريد روي سنگ مرمر وفشار دهيد، 2 ساعت هم بزنيد خورد نميشود. اما يك تكه نان را بگذاريد روي سنگ پا، چند بار كه بزنيد روي آن، چون برجسته و گود است، خورد ميشود. هر چيز براي ما و اجزاء مفيد و ضروري است، همان را تدبير كرده و ساخته است. تا موي تصفيهي درون بيني و گودي كف پا، تا ساختمان استخوان و. . . همه با هم هماهنگ کار ميکند. خدا براي تو چه كرد؟ به دنيا آمديم، فوت كردن و باد كردن بلد نبوديم، اما مكيدن را بلد بوديم. يك كلفت مفت و يك نوكر مفت، پدر و مادر مجاني براي ما تلاش ميكردند. هيچ چيز بلد نبوديم، فقير، گرسنه، عريان، الآن چه استعدادهايي داريم. اين كه ما ميگوييم ايران پر از رجايي است، راست ميگوييم. ايران پر از بهشتي و مطهري است، راست ميگوييم. همهي شماها رجايي و بهشتي هستيد. او هم مثل شما بود. منتهي موضوع اين است كه ما استعدادهاي خودمان را كشف نميكنيم. «أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ» چقدراستعداد داري؟ جواني بود كه اول جمهوري اسلامي او را فرمانده كردند(نظر ميدادند كه او به درد فرمانداري نميخورد) بعد معلوم شد كه ميتواند چهار استان را اداره كند. چقدر استعداد دارد. چقدر ما استعداد داريم. اين دانشجويان ما كه به غرب رفتند و تحصيل كردند، نميتوانند هواپيما بسازند، ايراني مغزش ميكشد. ايران بوعلي سينا داشته است. بوعلي سينا كسي است كه وقتي در غرب چاپخانه اختراع شد، دومين كتابي كه چاپ كردند، كتاب قانون بوعلي سيناي ايراني بود. و الآن هم ايران بوعلي سينا دارد. «مَا صَنَعَ بِكَ» خداوند چه استعدادهايي به تو داده است؟ سابقاً چگونه تو را به وجود آورده است؟ يك سي ميليونيوم يك قطره را «في ظُلُماتٍ ثَلاثٍ»(زمر/6) دررحم مادر ساخت به گونهاي كه هر چه خواستيم به ما داد. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويمٍ»(تين/4) بهترين ساختمانها را به انسان داديم. همهي موجودات دمر راه ميروند، فقط تنها موجودي كه ايستاده راه ميرود انسان است. مغز داريم كه ماشين و كامپيوتر ميسازد. در آن فضا هواپيما ساخته است. زماني سوار هواپيما شديم و وقتي از مكه ميآمديم در طبقه دوم، خلبانها داشتند با هم حرف ميزدند. ميپنداشتم كه خلبان هم در هواپيما مثل راننده دست به فرمان و پا روي ترمز و. . . بايد باشد، ولي خلبان اينطور نيست. سؤال كردم شما دست و پايتان نبايد وسايلي را كنترل كند؟ گفتند: خير. مثل آسانسوري است كه كليد طبقهي چهارم را ميزنيم و به طبقهي چهارم ميرويم. اين دستگاه نيز فرم و مكانيسمي دارد. انسان مغز و استعدادي دارد، و در علم و صنعت با آن هواپيما را ميسازد. و هنوز استعدادهاي انسان كشف نشده است. حديث داريم كه امام زمان(ع) كه ظهور كنند، به قدري علوم و اختراع به دست انسان شكوفا ميشود و به قدري استعدادهاي مستضعفين شكوفا ميشود و به اندازهاي ابتكار به عالم وجود پا ميگذارد كه تمام اختراعات و ابتكارات تا زمان امام زمان، دو بيست و هفتم علم است. در زمان امام زمان تمام بيست و هفت قسمت علوم از همين مغزهاي محروم سر ميزند. تمام علوم و تمام اختراعها تا زمان امام زمان(ع) دو بيست و هفتم و آن چه ابتكار و اختراع در زمان مهدي(ع) شكوفا ميشود بيست و پنج قسمت ديگر است و اين وعده را از اوليا داريم.
«أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ» خدا را بشناسيم. «أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ» خدا چه چيز براي تو ايجاد كرد؟ يك موجودي هستي كه وقتي خود را كشف كني، خيلي نبوغ داري. اگر دانشجوهايي كه در خارج درس ميخوانند و اگر ما كه اين جا هستيم، بدانيم كه ميتوانيم با اسلام آشنا شويم و ميتوانيم اسلام را صادر كنيم، اسلام صادر خواهد شد. منتهي شما بايد باور كنيد كه ميتوانيد.
3- «أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ» تعرف: بداني كه خدا از تو چه ميخواهد؟ اين خيلي مهم است، خدا از تو چه ميخواهد. خواسته است كه كار كنيد. بسيار خوب خدا از ما كاري ميخواهد، اما كار براي چه؟ براي خوردن؟ خوردن براي چه؟ بخوريم براي اين كه توان داشته باشيم كه كاري كنيم. كار كنيم يك لقمه پول درآوريم و باز بخوريم تا توان داشته باشيم كه كار كنيم. . . كار كنيد که بخوريد، بخوريد که كار كنيد. 70 سال در اين دايره بچرخيد و آيا خدا اين گونه خواسته است؟ اين وضعيت انسانهايي است كه پس انداز ندارند. حال وضعيت انسانهايي كه پس انداز دارند.
چند وقت پيش به اصفهان رفته بودم. در بازار چند جوان را در دكان حوله فروشي ديدم، اظهار علاقه كردند. گفتم: شما الآن بي كار نشستهايد، كمي مطالعه كنيد. به خاطر اين كه شما در بازار مشغول حوله فروشي هستيد، حوله از نخ است. خوب کلي تلاش ميکني و قالي فروش ميشوي و قالي پشم است. عصارهي علوم، علمي است كه به همهي علمها جهت ميدهد. علمي كه به همهي علمها خط و هدف و رنگ ميدهد اين علم است:
1 – بشناسيم خدا را كه زير نظر او هستيم.
2 – براي او كار كنيم.
3 – بدانيد كه براي تو چه انجام داده و چقدر به تو لطف كرده است و اگر حادثهي تلخي براي تو پيش ميآيد، بدان خدا تو را دوست دارد، و تلخي لازمهي زندگي است.
ما ميگوييم كه اي خدا چرا اينگونه شد؟ خدا چون ميخواهد شما تربيت شويد، زير پايتان را داغ ميكند. زير پايت را داغ ميكند كه تو را حركت دهد. اگر زير پايت داغ نشود، راه نميروي. سختيهاي او نيز لطف است. «البلاء للولاء» حديث داريم كه اولياء را بيشتر سختي ميدهيم. الآن آن مقدار كه رهبر انقلاب دارد، يك فرد معمولي ندارد. بشناسيد كه چقدر خدا به شما لطف كرده است و بدانيد كه خدا از شما چه ميخواهد؟ «أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ» خدا ميخواهد كه روز به روز حركت شما به سوي او باشد و حركت تكاملي و رو به جلو باشد. «قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً»(طه/114) روز به روز علم ما بيش ترشود. ما اگر خودمان را كشف كنيم، خيلي علم داريم.
در جبهه فرماندهان جملهاي گفتند كه جالب بود. در دانشكده افسري خيلي از طرحهاي آمريكايي و طبق سيستم ارتش آمريكايي به افسران عزيز ما درس داده بودند. حالا كه اينها فرمانده شدند، آن طرحهايي كه اينها آموختهاند بعضي را ميخواهند پياده كنند، متوجه ميشوند آن طرحها به درد ايران نميخود. (آن كت و شلوار اندازه اين تن نيست) اين طرحها در جنگ ايران و رژيم عراق قابل طرح نيست. و بعضي از طرحهاي آمريكايي كه خواندهاند در عمل شكست خورد. برادران و فرماندهان گفتند: ما خود فكر كرديم و طرح داديم. اين طرحها موفق بود و آن فرماندهان ميگفتند: خدا لعنت كند آن رژيم را! ما بايد كه خودمان در دانشكده افسري فكر كنيم. ما کلي در دانشكده طرحهاي نظامي را خواندهايم، جنگ شد، رفتيم که پياده كنيم، ملاحظه كرديم كه عملي نيست. الآن طرحهايي كه خود ما ميدهيم موفق است. و بايد همين طرحها جزو كتابهاي درسي شود و در دانشكده تدريس شود و خواهد شد ان شاءالله.
خدا چقدر استعداد به تو داده؟ استعداد بوعلي سينا شدن به تو داده است. استعداد طراحي و طراح شدن به تو داده است. حضرت ميفرمايد: كسي كه همتش علف باشد، الاغ است. ميگويد: امروز روز خوشي است. چرا؟ ميگويد: جايت خالي، صبح عسل خورديم و ظهر كباب برگ خورديم. روزي كه بخورد ميگويد روز خوشي بود. روزي كه امتحان بايد بدهد و بايد مطالعه زياد كند، ميگويد: روز نحسي است، زيرا دو امتحان دارم. هر روزي علم ياد ميگيرد، ميگويد كه نحس است و روزي كه ميخورد را خوش ميداند.
امام كاظم(ع) ميفرمايد: خدا از تو چه ميخواهد؟ آيا خدا از شما خواسته است كه خوش باشيد؟ پس چرا از اولياء خدا اينگونه نخواسته است؟ خدا از ماخواسته هميشه در رفاه باشيم. چرا براي امام حسين(ع) اين رفاه را نخواسته است؟ خدا از ما خواسته كه به كار كسي نداشته باشيم و كسي مزاحم ما نشود. پس چرا اين خط را براي اولياءش نخواسته است؟ انبيا مزاحم داشتند، از اين بيشتر كه شبانه به خانهي ايشان ريختند كه ايشان را بكشند. زندان بوده است. مگر حضرت يوسف زندان نرفتند؟ پيغمبري بود که او را درون درخت توخالي گذاشتند، در حالي كه درون اين درخت خالي بود و پاي آن را اره كردند. درخت را اره كردند تا رسيدند به بدن پيامبر و همينطور بدن ايشان را نيز اره كردند. ما پيغمبرهايمان را اره ميكردند. بنابراين خدا از ما چه خواسته است؟ ارادهي خدا رشد ماست، اراده كرده است كه روز به روز به بالا رويم. آن چيزي كه ديروز بوديم امروز نباشيم. ديروز قهر ميكرديد، امروز نيز قهر ميكنيد. خدا لعنت كند كسي را كه روز به روز عقب رود. و چقدر آيات در مورد ارتجاع داريم. آياتي كه قرآن ميفرمايد «آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا»(نساء/137) آيهي ارتجاع است. يعني ايمان دارند و بعد از ايمان«كَفَرُوا» کفر ميورزند. اول در خط امام هستند و بعد بيرون ميروند. اول انقلابي هستند وبعد ضد انقلاب ميشوند. «آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا» سوء عاقبتها ارتداد است، ارتجاع است. «و مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ»(مائده/54) ارتداد ارتجاع است «آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا» ارتجاع است.
شب تولد موسي بن جعفر است. امام كاظم ميفرمايد: علوم كه به همهي رشتهها خط ميدهد: 1 – خدا را بشناسيم و براي او كار كنيم. 2- بدانيم خدا به ما چقدر استعداد داده است. 3-بدانيم خدا با اين همه استعداد از ما چه ميخواهد. آخر اگر براي زندگي بود كه نياز به اين همه استعداد به ما نميداد.
گاهي انسان كه ميخواهد خانه بخرد، اين بنگاه دارها به انسان خانههاي گوناگون نشان ميدهند. با ديدن خانههاي گوناگون، در هر اتاقي را كه باز ميكنيد، ميبينيد و تشخيص ميدهد كه اين مثلاً اتاق خواب است، جايي را با قفسههاي كتاب و ميز ميبينيم ميگوييم: اين جا كتابخانه است. در جايي اجاق گاز و يخچال و. . . ميبينيم ميگوييم: آشپزخانه است. از هر چه در اتاق است ميفهميم كه آن چه جايي است. گاهي نيز انسان دري را باز ميكند و نميفهمد اينجا كجاست؟ مثل اين كه در جايي يخچال، اجاق گاز، رختخواب و قفسهي كتاب همه را ميبيند. ميگوييد اينجا يا حجره روحاني است و يا اتاق يك دانشجو است. حالا به همين صورت درهاي مختلف وجود خويش را باز كن و ببين چه داري؟ اگر فقط براي خوردن بودي، بدنمان فقط شكم ميشود. اگر بدن ما همه قلب بود، همه احساسات بود. اگر همه عقل بود، فقط بايد سر داشتيم. خدا سر را بر فراز بدن قرار داده و سينه را وسط قرار داده و شكم را پايين گذاشته، شهوت را پايينتر از همه قرارداده است. شخصي ميگفت: همان مغزي كه بالاست بايد ابتدا به كار او پرداخت. ولي زمان شاه قصه بر عكس شده بود. در كتابخانه ده چون كار مغزي بود، 1000 نفر حضور داشتند. كارهايي كه كف زدن و هيجان و مربوط به احساسات بود 2000 نفر حضور داشتند. در دكان ساندويچي، كله پزي و غيره 3000 نفر و مراكز فحشا 4000 نفر. يعني خدا اين گونه ساخته بود و ما بر عكس پاسخ ميگفتيم. خدا ما را براي چه ميخواهد؟ خدا رحمت كند برادر پاسداري را كه جبهه ميرفت و در وصيتنامهاش نوشت: خانم! من به شما و بچهام علاقه دارم، اما چه كنم، خدا از من نخواسته فقط براي تو شوهر باشم. خدا از من نخواسته كه فقط براي بچهام پدر باشم. خدا از من خواسته براي او بنده باشم. و فعلاً چون جبهه خطر است، قبل از اين كه شوهر تو و پدر پسرم باشم بايد بندهي خدا باشم.
امام كاظم ميفرمايد: قدر خدا را بشناس و بدان كه خدا از شما چه ميخواهد؟ آخرين جمله را بگويم. و بدانيد چه چيز شما را از خط خدا بيرون ميكند؟ چيزهايي كه ما را از خط خدا بيرون ميكند زياد است، آن چه ما را منحرف ميكند، را بايد بشناسيد.
ان شاءالله بحث باشد براي جلسهي آينده. از همهي شما و از همهي آنهايي كه خون دادند و به جاي رقص در تلويزيون اين بحثها مطرح شد تشكر كنيم و ازخدايي كه روحيهي شهادت دوستي را به ما داد بايد قبل از همه تشكر كنيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»