متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1360/7/13
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الّدين» ما 12 بحث يا 11 بحث دربارهي سخنان امام حسين(ع) در اين ايام مطرح كرديم و يك مجموعهاي از 12 بحث را اكنون مطرح ميكنيم. يعني كساني كه از شب اول محرم تاكنون اين سخنان را نشنيدهاند، اكنون يك تصوير كلي از امام حسين ميخواهم ارائه دهم. خلاصهاي از آن چه گفته شد: حادثهي كربلا. تصويري كه ايجاد ميكنم يك شبه است. دقيق و حساب شدهي جغرافيايي نيست. ترسيم است. شما كشورهاي اسلامي را در نظر بگيريد. تمام كشورهاي اسلامي در طول ماه در اختيار حكومت بني اميه بوده است. امام حسين(ع) ده سال در زمان معاويه زندگي ميكرد. بعد از اين كه امام حسن(ع) شهيد شد، امامت به امام حسين(ع) رسيد و امام حسين(ع) در زمان خلافت معاويه امام بود. برنامهها فقط انتقاد شديد و نامه بود، چون مسائلي در پيش بود كه وقت مبارزه و قيام نبود، تا زماني که معاويه از دنيا رفت و يزيد به سلطنت رسيد. يزيد در شام است. يزيد در همهي شهرها فرماندار دارد. يزيد بخش نامهاي صادر ميكند، خطاب به تمام فرماندارانش كه از تمام مردم بيعت بگيريد كه حكومت من بعد از پدرم اسلامي، انساني و قانوني است. اما به فرماندار مدينه دو نامه نوشت، يك نامهي طولاني و يك نامهي كوتاه نوشت. در نامهي طولاني ذكركرد كه از همهي مردم بيعت گرفته شود، براي اطاعت از يزيد. در نامهي كوتاه نوشت كه فرماندار از شخص امام حسين(ع) نيز بيعت بگير. امام حسين(ع) در مدينه ساكن است. نامه اختصاصي از شام و از حكومت يزيد آمد به فرماندار مدينه كه هر چه فشار ميتواني وارد كن كه از امام حسين(ع) بيعت بگيريد، چون پدرم معاويه تازه مرده است. خيلي زود بيعت بگيريد. فرماندار قديمي كه عزل شده بود(جزو گروه بني اميه و معاويه بود) فرماندار كنوني با فرماندار عزل شده با هم متحد شدند و مشورت كردند كه چگونه از امام حسين(ع) بيعت بگيرند؟ عقل آنها به اين جا رسيد كه شبانه امام را دعوت كنند و از او بيعت بگيرند، شبانه امام را دعوت كردند. امام حسين(ع) نيزمسئله را فهميد و 30 نفر مسلح را برداشت و گفت: سلاح هايتان را زير لباس هايتان پنهان كنيد بياييد در اطراف خانه ومن داخل ميروم. اگر ديديد با فشار ميخواهد بيعت بگيرد و سرو صدا بلند شد، شما بريزيد در خانه و نگذاريد اين دو استاندار با هم از من بيعت بگيرند. آن شب امام بيعت نكرد و چون فشار آوردند كه بايد بيعت كنيد، كار به جر وبحث كشيد و 30 نفر مسلح در خانه ريختند و آن دو عقب كشيدند و از تصميم خود منصرف شدند. امام ديد ميخواهند در مدينه او را تحت فشار قرار بدهند به مكه آمد. منتهي امام نگفته به مكه آمد. و به همين دليل مدينه غوغا شد. شما فرض كنيد يك بار اما جماران نباشد، سرو صدا ميشود كه آقا كجا رفته و چه شده و. . . چرا امام نيست؟ به چه كسي گفته است؟ گفتند: هر خبري بوده از پريروز تا حالا است. پريروز استاندار او را خواسته بود، از او بپرسيد و پيگيري كنيد، ديدند بله معاويه مرده و استاندار امام حسين(ع) را دعوت كرده بوده و ميخواسته از امام براي يزيد بيعت بگيرد و امام نيز زير بار نرفته، و استاندارها با هم يكي شده بودند كه به امام فشار بياورند و از ايشان بيعت بگيرند. و خلاصه مسئلهي بيعت گرفتن و بيعت كردن و نكردن است. مردم مدينه هم يك پارچه شدند و گفتند: حالا كه امام بيعت نكردند ما هم بيعت نميكنيم. مدينه روشن شد. امام حسين مدينه را به حركت درآورد. چگونه اين كار را كرد؟ با نگفته رفتن، جوي به وجود آورد. ايشان ايجاد موج وهيجان كرد و حس كنجكاوي مردم را تحريك كرد. امام نيست. چرا نيست؟ به كسي نگفته، پنهاني رفته، چطور شده؟ بحت تعقيب است. از طرف چه كسي تحت تعقيب است؟ معلوم شد و مدينه بيمه شد و روشن. دوم آمد مكه، چه وقت به مكه آمد؟ سوم شعبان كه 27 روز به ماه رمضان مانده است. اين 27 روز را تا ماه رمضان درمكه بود و ماههاي رمضان، شوال، ذي القعده و ذي الحجه را نيز تا روز هشتم ماند. 2 شب به عيد قربان كه همهي حاجيها به مكه ميآيند، امام حسين 125روز مكه بود. جالب اين كه امام حسين روزتولدش نيز روز سوم شعبان بود. يعني 27 روز به ماه رمضان از دامان مادرش متولد شد. سوم شعبان به دنيا آمد، سوم شعبان وارد مكه شد، يعني تولد طبيعي از مادر و تولد سياسي، و شروع نهضت، هر دو سوم شعبان است. هر دو در يك روز، منتهي با فاصلهي 57 سال. در اين مدت حضرت چه ميكرد؟ افشاگري و سخنراني. چرا مكه را انتخاب كرد؟ چون مكه خانهي امن است. «مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً»(آل عمران/97) مكه خانهي امن است. شكار مكه را نبايد صيد كرد. گياه مكه را حق نداري بكني. حتي كافر به مكه پناه ببرد، نميشود او را تحت تعقيب قرار داد. مكه خانهي امن است. تا شب عيد قربان در مكه ميماند، شب عيد قربان حاجيها که از شهرهاي مختلف به مكه ميآمدند. همه حاجيها كه جمع شدند، امام حسين(ع) يك قافله راه انداخت، به صورت خيلي مشخص و پيدا، اگر امام حسين، تنها حركت ميكرد پيدا نبود. شما تنهايي كه راه ميرويد كسي نميگويد، چرا و به كجا ميروي؟ ولي يك چمدان كه به دست ميگيري، ميگويند: كجا ميروي؟ قافله راه انداخت كه از او بپرسند كجا ميروي؟ تا بگويد كجا ميروم و چرا ميروم. سوارشد، سوار اسب شدن باز سؤال ايجاد ميكند. كسي كه پياده ميرود خيلي مشخص نيست. روز رفت، اگر شب ميرفت كسي متوجه نميشد. از وسط جمعيت رفت. اگر از كناره و پنهاني ميرفت باز مردم متوجه نميشدند. وقتي ميگفتند: كجا ميروي و چرا؟ ميايستاد و سخنراني ميكرد. همهي اينها به خاطر اين بود كه حاجيها را روشن كند. حاجيها ميگفتند كجا ميروي؟ يزيد كه به حكومت رسيده است، به استاندارهاي كوفه دستور داده است به هر قيمتي هست از من بيعت بگيرند و تحت تعقيب بودم، پناه آوردم به خانهي امن و حرم خدا، که مرا از حرم بيرون كردند. چون حسين(ع) بچهي حرم است. پدر حسين، علي بن ابيطالب در كعبه متولد شده است. امام حسين(ع) بچهي حر است ولي چون تروريستهايي آمده بودند كه ايام حج امام حسين(ع) را در مكه ترور كنند و امام حسين(ع) ديد وقتي ميخواهد ترور شود حيف است اين گونه باشد. در خانهي استاندار مدينه حيف است، در مكه حيف است. بايد جوري ترور شود كه دنيا بفهمد و هيجاني بر عليه رژيم بوجود آورد. قافله راه انداخت، سواره رفت، روز رفت، از وسط رفت. سخنراني كردتا توجه جلب كند. همهي حاجيها مسئله را فهميدند و درك كردند. چون تا حاجيها ميگفتند: كجا؟ ميگفت: به همه بگوييد حكومت يزيد انساني، اسلامي و قانوني نيست. من تحت تعقيب هستم و ميخواهند مرا از بين ببرند. پيام مرا به مردم برسانيد و بگوييد حسين(ع) بيعت نكرد. همينطور آشكارا رفت و رفت و در مقابل سؤالها و پرسشهاي مردم يكي يكي همه را مثل كپسولهايي كه پر ميكنند، همه را مطلع و آگاه ساخت. همهي حاجيها خبرنگار شدند. از مکه كه برمي گشتند به شهر و ديار خودشان، به ديدن آنها كه ميآمدند، آنها هم داستان را تعريف ميکردند. چقدر سفارش شده به ديدن حاجي برويد، چشمهاي او را ببوسيد، زيرا حجرالاسود را ديده است. رفته و خانه خدا را ديده است. كسي كه زائر رسول الله را زيارت كند، مثل اين است كه خود رسول الله را زيارت كرده باشد. اين همه اهميت داده شده است، اما متأسفانه مراسم يكي يكي دارد از بين ميرود و بايد مراقب باشيم كه اين گونه نشود. بايد همانطور كه امام عزاداري را سنت اعلام فرمود: بايد اين مراسم نيز سنت باشد و اجراشود. (سابق كسي ميرفت كربلا چاووش ميخواندند كه اين دارد ميرود به كربلا و همه دلشان رهرو كربلا ميشد. از همان كوچه قبل از اين كه فرد به كربلا برسد همه يك سلام به امام حسين(ع) ميدادند. اين مراسم خوب و عاطفي و سازندهاي بود. (فعلاً كربلا و شيراز، مكه و كويت و. . . يكي شده است) حاجيها همه براي ديدن آمدند. حج مقبول، چه خبر تازه؟ خبر تازه را به مردم ميدادند كه امام حسين(ع) تحت تعقيب بود، امنيت جاني نداشت. تروريستهاي دستگاه و دربار يزيد آمده بودند و خلاصه امام حسين(ع) سلام رساند و گفت: من بيعت نكردم، يعني شما هم بيعت نكنيد. حاجيها در مناطق مختلف بيداري ايجاد كردند و پيام امام را به نقاط مختلف رساندند و بيداري ايجاد كردند. همهي حاجيها را بيدار كرد و خبرنگار كرد و فرستاد به مناطق مختلف. وقتي امام حسين(ع) ميخواست از مكه برود يك ابزاري نيز با خود برد. ابزاري كه بود، ايشان دو خبرنگار با خود برد. يك خبرنگار مرد، امام سجاد(ع)، يك خبرنگار زن، حضرت زينب(س) امام حسين(ع) 50 تا ضبط صوت نيز با خود ميبرند. ضبط صوت بچههاي امام حسين هستند. اين بچهها آمدند، اين نوارها در كربلا پر شدند و با چشمها عكسبرداري از صحنهها انجام شد. وقتي بر ميگشتند از آنها سؤال ميشد كه چه خبر؟ آقازاده شما نيز بوديد؟ شروع به بيان ميكردند و خود او دو سه حلقه فيلم بود. آن چه ديده بود با اشك و شور و هيجان بيان ميكرد. لذا امام حسين(ع) دعوت هم ميكرد از افراد، دلشان ميخواست بيايند، يا اگر ميآمدند كشته ميشدند و يا زنده ميماندند. مثلاً ايشان نامه مينويسند به فلان قبيله كه من دارم ميروم به كربلا، شما نيز كمك بياييد. حسين جان شما كه ميدانيد كشته ميشوند، حال اينها بيايند يا خير! چه فرق ميكند؟ دوست داشت كه از هر قبيله يك نفر بيايد تا كشته شود. تا آن قبيله به خونخواهي عليه رژيم قيام كنند و يا كشته نشود، لا اقل يك خبرنگار به خبرنگاران اضافه شود. يا بيايد كشته شود، هيجان ايجاد شود، يا بيايد آگاه شود و آگاهي و هيجان به جامعه بدهد. و اين بود دليل دعوت امام حسين(ع) از افراد براي آمدن به كربلا. ايشان نوارها را نيز باخودشان ميبرند. يك مهر نيز ايشان با خودشان بردند. امضاء كوچولو است، اما پاي طومار تا امضا نباشد، ارزش ندارد. علي اصغر كوچولو است. فقط 6 ماه دارد. اما طومار كربلا اگر پايش علي اصغر نباشد، ارزش آن زياد نيست. الآن صدام حسين و ايران مدتها جنگ ميكنند. چند سنگر گروهي، چند سنگر انفرادي تاکنون منفجر شده است؟ اما اگر شيرخوارگاه منفجر شود ولو دراين شيرخوارگاه 10 بچه باشد، اين حقوقي و مسئلهي جنايي و براي ثابت كردن مظلوميت ما و توحش او اين 10 تاشيرخواره از 500 تا انسان بزرگ تأثير بيشتري است. در هيچ قانوني مسئلهي شيرخواره كشتن نيست. بنابراين شيرخواره كشتن مثل امضاء كه كوچك است، اما يك طومار بزرگ را ارزشمند ميكند. مهر را نيز امام حسين(ع) با خود برد. خبر نگارحضرت امام سجاد و حضرت زينب. نوارها بچههاي كوچك كه آمدند كربلا پر شدند و مهر امام نيز حضرت علي اصغر بود. همينطور كه دارد حركت ميكند، مردم كوفه او را دعوت كردند. حدود 12 هزار دعوتنامه از كوفه به دست امام رسيد يابن رسول الله شنيدهايم كه تروريستها ميخواهند شما را بكشند. شنيدهايم به كعبه پناه بردهايد، بياييد كوفه بودجه، نيرو، امكانات و همه چيز آماده است. بالاخره امام حسين حركت كردند، ساعت حركت را وقتي قرارداد كه حاجيها در مكه باشند، انتخاب شب عيد قربان، انتخاب فرم مخصوص، سواره حرکت کرد، با قافله و روز و ازوسط رفت تا او را ببينند، منتهي اين را را بررسي نكردهاند. الآن يك تاكتيك ميگويند. كارهاي امام حسين(ع) تمام تاكتيك بود. يكي از كارهايي كه ميكرد، اگر انجام نميشد، ارزش كار كم ميشد. و گرنه امام سجاد بيمار را ميبرد از اين شهر به آن شهر. آدم شايد بگويد فرد بيمار را كجا ميبري عزيز من؟ معلوم شد اين بيمار خبرنگاري است. ذخيرهي خداست. ميخواهد براي مسجد شام كه گفتنيها را بگويد. گاه انسان مدتها در فلسفه وجود كسي ميماند، بعد معلوم ميشود كه بله براي اين مرحله وجودش لازم بوده است. اين نقش ايشان در قيام امام حسين بوده است. حال در آينده نقش امام سجاد(ع) را بازگو ميكنيم. خلاصه دعوت كردند ايشان را به كوفه و ايشان در راه هستند. حالا که امام را به كوفه دعوت کردند، چه شد كه ايشان در كربلا كشته شدند؟ كربلا در راه كوفه بود. همينطور كه امام در راه كوفه است، حر با 1000 سرباز ميآيند و جلوي راه ايشان را ميگيرند، گفتند: نميگذاريم از جايتان حركت كنيد. فرماندار كوفه دستور داده كه نه پيش برويد و نه برگرديد. خلاصه راه را تغيير دادند و به كربلا آمدند. همينطور كه امام در راه هستند به اطراف نامه مينويسند. نامه در زمان قديم مثل هيليكوپتر در زمان ما ميماند. نامه رسان كه وارد ميشد، همه توجهشان جلب ميشد و دور و بر او را ميگرفتند. اكنون نيز هليكوپتر جايي مينشيند اينگونه است. يك نامه رسان و اسب سوار وقتي نامه ميآورد آن هم از يك شخص سرشناسي و براي يك شخص سرشناسي، اين شخص هم بايد نامه را براي همه بخواند. در اين نامه نيز بود. اين نامه ازطرف حسين بن علي است به سوي فلاني. اي مردم حكومت يزيد انساني و اسلامي و قانوني نيست. يزيد شارب خمراست. خودش را به عنوان خليفهي رسول خدا جا زده، بايد مبارزه كرد، تقيه حرام است. از اين نوع آگاهي دادنها، كه من دارم ميروم، هر كس ميخواهد بيايد، بيايد. نامهها روشنگر بود. وارد كربلا شدند، خونهاي مقدس در كربلا ريخته شد. خيمهها آتش زده شد. اسير گرفتند، گفتند: چه كنيم؟ گفتند: براي يك مانور سياسي زن و بچه را ببريم در بازار كوفه، بگردانيم و به مردم بگوييم، هر كس با حكومت مبارزه كند، مردهايشان را ميكشيم و زن هايشان را نيز به اين سرنوشت گرفتار ميشوند. براي اين، اين كار را كردند كه مردم را بترسانند. اينها هم نوارها و خبرنگارهايشان روشن گري كردند و مردم را هيجاني كردند. مردم كوفه نيز يك آمادگي قبلي داشتند و به خاطر خفقان و تبليغات گول خورده بودند. يك مرتبه چشم هايشان باز شد و فرياد و نعره و گريه و پشيماني به آسمان رفت. ابن زياد و فرماندار ديدند اگر دو يا سه روزديگر اينها در كوفه باشند، فرماندار را تكه تكه ميكنند. چه كنيم؟ مشورت كردند، گفتند: اكنون خبرنگاران اطلاع رساني ميكنند، مردم نيز به تماشا آمدند. شما ميخواستيد مردم را بترسانيد، مردم بر عكس حالتي عصيانگر و هيجاني عليه حكومت گرفتهاند. شما زودتر اينها را از كوفه دور كن. كجا ببرند؟ پايتخت. اينها را فرستادند، در راه به هرمنطقهاي ميرسيدند، افشاگري ميكردند. وارد شام شدند، خبر دادند به يزيد كه اسرا را آورديم. دشمن شما را كشتيم و اسرا را آورديم، حال چه كنيم؟ گفتند: اينها را در يك خرابه جا دهيد كه مردم ببينند و بترسند كه هر كس با خاندان بني اميه طرف شود، اين سرنوشت را دارد. كسي جرأت مخالفت با بني اميه را نكند. اينها را نيز كنار خيابان جا دهيد. زن و بچهي امام حسين در خرابه جا گرفتند، ولي مگر روحيهي ايشان خراب ميشود؟ در خرابه شروع به سخنراني ميكنند. اي مردم تماشاچي ميدانيد كه ما كه هستيم؟ اي مردم ميدانيد يزيد كيست؟ اي مردم ميدانيد خيانت چيست؟ خبر دادند كه اينها ايجاد انفجار ميكنند. خيابانيها روشن شدند. گفتند: چه كنيم؟ گفتند: اگر اينها را زندان نيز كنيم، زندانبان را نيز هيجاني ميكنند. آنها را به دربار بياوريد. براي اين كه كسي متوجه نشود، زن و بچهي امام حسين(ع) را در كاخ يزيد ميبرند. كاخ يزيد دو بخش دارد. قسمت زنانه و قسمت مردانه. حضرت زينب(س) به قسمت زنانه ميروند و حضرت سجاد(ع) به قسمت مردانه ميآيند. حضرت زينب سخنراني مفصل براي زنها ميكنند. سخنرانيهاي زينب بچه يزيد را هيجاني ميكند. امام سجاد بيمار نيز سه روز زير گوش پسر يزيد چيزهايي ميگويد. بعد از سه روز يزيد دارد ناهار ميخورد، پسر و خانمش در سرش ميزند. يزيد ديد انقلاب از دربار خودش شروع ميشود. عجب، ما چه كنيم؟ دربار انقلاب شد. گفتند: چه كنيم؟ كنار خيابان سخنراني ميكنند و زن و بچهمان نيز عليه ما شورش ميكنند. يزيد بالاي منبر ميرود و لعنت كرد بر تمام نزديكانش. تعداد كمي بودند كه هنوز روشن نشده بودند. آخر بعضيها روز اول ميفهمند، بعضي هفتهي اول ميرسند، بعضي جمعهي دوم و سوم و. . . و بعضي هم جمعه آخر ميرسند. يك سري مردم فهميدند. در زمان حاضر نيز همينگونه است. يك سري از مردم گروهكها را اول انقلاب شناختند. يك عده وقتي چند هزار تن شهيد شدند، شناختند. يك عده گفتند: آقاي بهشتي را خرده حساب داشتند ولي آقاي مدني چه؟ آخر اين پيرمرد چه كرده بود؟ آقاي مدني نيز يك عده را روشن كرد. هر چه بيشتر از علماي ما شهيد ميشدند، آگاهي بيشتر و مردم بيشتري نيز آگاه ميشوند. بعض مردم مانند توتهاي آخر جمعه و بعضي هيچ گاه آگاه نميشوند. والا هر كس هدايت شدني است بعد از شهادت آقاي مدني بايد آگاه شده باشد. كسي كه اين حادثه آگاهش نميكند، هيچ چيز ديگر در او اثر ندارد. خلاصه گفتند چه كنيم؟ شهادت، خونها، سخنرانيها، نامهها، بچهها، بعض افراد باز هم حركت نكردند. گفتند: هنوز يك راه ديگروجود دارد. مردم يك عده باز هم آگاه نشدند. براي اين كه باز آنها را بي خبر نگاه دارند، گفتند: يك تظاهرات مصنوعي راه مياندازيم. يك مانور و راهپيمايي ديگر راه مياندازيم. گفتند: مردم را دعوت ميكنيم در مسجد جمعه و يزيد در محراب امام جمعه ميشود و يك آخوند درباري ميفرستيم كه تجليل از خانواده دربار بكند. يك مانوري است كه تير آخر است. روزهاي آخر شاه بود، جمشيد آموزگار يك راهپيمايي تبريز راه انداخت. آن وقت چند ميني بوس از كاشان آدم راه انداخته بود و برده بود تبريز تا بگويند جاويد شاه. يعني آخرين راه حل كه از هر شهري چند نفري را براي راهپيمايي به نفع رژيم ببرند. چون مردم خود تبريز زير بار نرفتند. آن وقت از همهي ايران جمع كردند تا بگويند اينها مردم تبريز هستند. خود اينها كه در ميني بوس نشستهاند كه ميدانند اهل كجا هستند و چگونه و براي چه آمدهاند. آخرين تلاش بود، يك جمعيتي را در مسجد شام جمع كردند، امام جمعه شام رفت بالاي منبر و شروع به تعريف از يزيد كرد. خوب كه تعريف يزيد را انجام داد، امام سجاد فرمود: اين منبر نيست. منبري كه روي آن تعريف يزيد را بكنند، ديگر چوب است. گفت: من از اين چوبها بالا بروم؟ يك عده گفتند: نه و يك عده آري. به يزيدگفتند: ايشان برود بالا تا ببينند قيافهي پريشان و رنگ پريدهي او را و مردم بترسند. امام سجاد(ع) بالاي منبر رفتند و گفتنيها را گفتند. عجب، اين امام بيمار بود. اين بيمار كه از همهي سالمها بيشتر و بهتر حرف زد و كوبيد و بيداركرد. مسجد عليه يزيد شوريدند. فقط يزيد مانده و سفيرهاي كشورهاي خارجي، چون در كشور، يزيد ديگر پايگاهي ندارد. يك جلسه از سفيرهاي كشورهاي اطراف تشكيل داد. يك سميناري راه انداخت، يزيد بالاي مجلس نشست. سفيرهاي كشورهاي خارجي را نيز دعوت كرد. گفت: اينجانب يزيد، تمام ملت مرا دوست دارند، همهي خلق همراه من هستند. ما چند مخالف بيشتر در مملكت نداريم و خود ملت اين چند مخالف را از بين بردند، بياوريد ببينند. سرامام حسين را گذاشتند در تشت طلا آوردند. بچههاي امام حسين(ع) را نيز د رحالي كه با طناب آنها را بستهاند نيز حاضر شدند. به سفيرهاي كشورها گفت: اين نشانهي محبوبيت من است. تمام ملت من را ميخواهند. من 10 يا 15مخالف بيشتر ندارم كه ملت خود آنها را از بين بردند. تا شروع كرد، امام سجاد(ع) فرمود: ايشان گفتنيها را گفتند، حضرت زينب(س) و بچهها نيز همينطور. آقايان سفيران، يكي، يكي شروع به تكان دادن سر كردند و آن جلسه هم ناكام تمام شد. سفيران به كشورهاي خود گفتند: اين خبرهايي كه ميشنويد درست نيست. همهاش طبل خالي است. اين خوني بود كه رژيم بني اميه را زنداني كرد. نياز به خون امام حسين(ع) بود با تاكتيكهاي عالي كه ايشان به كار بردند، اين گونه روشن گري كرد. نگفته ميرود، مدينه را ميلرزاند، 125 روز در مكه ميماند و مكه را روشن ميكند. همهي حاجيها كه ميرسند، بيرون ميآيد تا آنها را آگاه كند. هر حاجي خبرنگاري آگاه است كه منطقهي خويش را روشن ميكند. نامهها به شهرها روشنگر است. تمام كارهاي امام حسين(ع) مو به مو تاكتيك است. دقيق و حساب شده است، تازه اين كانال يك است، كانال دو نيز اين مطلب است كه خداوند گاهي درخت اسلام را با خون عزيزانش آبياري ميكند. خبرهايي از رسول الله دربارهي شهادت امام حسين شنيده شده بود. اي برادري كه ميشنوي واي خواهر امام حسيني كه شما براي او لباس سياه پوشيدهايد، حسيني كه من و شما برايش اشك ميريزيم، در عرض دو يا سه ماه تمام كشور خواب رفته را بيدار كرد و زشت است كه عزادار حسين(ع) خفتگان جامعه را بيدار نكند. حسين قبل از اين كه انقلاب نظامي كند، كه نصف روز بود، (صبح عاشورا تا ظهرعاشورا) انقلاب فرهنگي کرده بود. يعني آگاهي داده بود. انقلاب نظامي ايشان نصف روز طول كشيد، ولي انقلاب فرهنگي ايشان مدت زيادي طول كشيد. اي عزاداران حسين(ع) شما هم بايد انقلاب فرهنگي داشته باشيد. حسين به صورت يك الگو بايد براي ما باشد. تنها ارتش روي كرهي زمين در همه ابعاد و عصرها و نسلها، تنها ارتشي كه سربازش طفل شيرخواره و پيرمرد است، ارتش حسين(ع) است. تنها ارتشي كه با هيچ نيرويي توازن ندارد، ارتش امام حسين است. تنها ارتشي كه بعد از شكست، شكست ميدهد، اسراي خانوادهي امام حسين است. تازه وقتي شكست ميخورند، آبروي يزيد را ميبرند. اينها براي ما الگوست. اين بود چهرهاي از آن چه از اول محرم تا حالا برايتان گفته بودم. منتهي از اول محرم تاكنون حرفهاي امام حسين را ميزديم. اين يك دورنمايي بود از كليات براي كساني كه از شب اول محرم تاكنون حرفهاي ما را گوش نكردند. به اميد روزي كه در تلويزيون و راديو بحثهاي ايدئولوژيك زياد باشد، ما امامانمان را نشناختهايم. هر كدام از شما ببينيد، از روي ساعت که آيا ميتوانيد 2 دقيقه راجع به امام هادي سخن بگوييد؟ ما امامانمان را نميشناسيم. ما اگر 35 ميليون جمعيت در ايران داريم، نيم ميليون نفر ميتوانند قرآن بخوانند. از اين نيم ميليون فقط 10هزار نفر قرآن را ميفهمند و در اين 10هزار نفر 2000 نفر به آن عمل ميكنند. از اين 2000 نفر 100 نفرمخلص هستند و در مخلصها چند نفر. . . يعني اگر بخواهيم از فيلترها رد كنيم، چيزي رد نميشود. خيلي بايد كار بر روي روح انسانها شود تا اين كه كشور اسلام يك كشور نمونه و امام براي همه كشورها باشد. و دعاي قرآن اين است كه مؤمن دردعاهايش ميگويد: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً»(فرقان/74) خدايا جامعهي ما را امام و پيشرو همهي ملتها قرار بده. اگر بنا است ايران نمونه باشد، بايد بيش از اينها كار كنيم. با هفتهاي نيم ساعت و چهار تا بحث ساده مثل اين و چهار تا بحث عميق از اساتيد، اينها اسلام شناسي نيست. سلامي بدهيم به امام حسين(ع): «السلام عليك يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك، عليك مني سلام الله ابداً ما بقيت و بقي الليل والنهار» تا شب هست و تا من هستم، تا روز هست، سلام و درود بر تواي حسين(ع) عزيز «ولا جعله الله آخرالعهدمني لزيارتك» خيلي از سربازها و سپاهيان ما پارسال در جبهه ميجنگيدند و ميگفتند: ان شاءالله عاشورا کربلا برويم و شهيد شدند. عدهاي گفتند: اربعين ميرويم كربلا، نشد و شهيد شدند. گفتند: ان شاءالله اول محرم ميرويم كربلا نشد و شهيد شدند. خدايا به آبروي امام حسين اين جنگ حق بر باطل را هر چه زودتر به نفع اسلام و ايران فاتحه بده. «والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»