متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1360/7/4
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته
اين يكي دو شب قرار است بحثهاي درسهايي از قرآن را كه ميخواهيم صحبت كنيم، به فرازهايي از سخنان امام حسين ع بپردازيم و حالا بهترين سخنان دربارهي انگيزهي انقلاب و برخوردها و سخنان افراد چه بود. برخوردهايي امام حسين ع در راه كربلا با افرادي داشته كه ما چند نمونه قبلاً بيان كرديم و يكي دو نمونه نيز ميگوييم و اين بحث رابه پايان ميرسانيم. يكي از صحنهها براي امام حسين ع اين بود كه وقتي به كربلا ميآمدند(خود قصهي كربلا را ازواعظها شنيدهايد، مأنوس هستيد) اما جملاتي كه ايشان در راه گفتهاند، چون كمتر بيان شده است ميگوييم.
چند نفر از علاقمندان امام حسين ع در كوفه بودند. جو را ديدند. با اين كه هزار نفر از مردم كوفه نامه فرستادند وامام را دعوت كردند ولي حال رنگ عوض كردند. مردمي كه هزار نفر با نمايندهي امام، مسلم، بيعت كردند و قول دادند كه پاي كار ايستادهاند ولي متأسفانه همه عوض شدند. وقتي جو را چنين ديدند، زود اين چند هوادار امام از كوفه بيرون آمدند و به امام حسين ع فرمودند كه نيا آقا، نيا. وضع خراب شده است. اينها ديگر همراه نيستند و رنگ باختندو جو و نظام و روحيهها تغيير پيدا كرده است.
امام حسين ع در پاسخ اينها جملهاي دارد و در ضمن خبر دادند كه فلان را كه از هواداران شما بوده است گشتند. امام حسين فرمود: خدا آن چه براي ما خواسته است خير است، چه كشته شويم و چه پيروز شويم. باز همان جمله كه در جواب فرزدق فرمودند: فرزدق گفت: آقا نيا، ولي امام حسين ميگويد: چرا ميگوييد نيا؟ جزاين است كه شهيد ميشوم؟ راه من خير است، چه پيروز شوم و چه شهيد شوم. اما اين كه ميخواهيد مرا بترسانيد كه فلاني را كشتند، خوشا به حالش كه كشته شد. «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِر» احزاب/23 يك عده از مردم به نذر و پيمان خودوفا كردند، آنهايي كه شهيد شدند، خوشا به حالشان برنده هستند «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِر» و افرادي كه منتظر شهادت هستند. هر چه اين علاقمندان و هواداران خواستند، امام حسين ع را از آمدن به كوفه منع كنند و امام حسين ع را به يك نحوي منصرف كنند و دلسرد كنند، موفق نشدند.
اين هم يك برخورد جزئي در راه. يكي از برخوردهاي ديگر، برخوردي بود كه امام حسين ع با يك ياغي داشت. همين طور كه ميآمد از مكه به كوفه، امام جايي چادر ميزند براي استراحت. اتفاقاً در آن جا فردي لات يا خان، آدمي كه خيلي گناهكار بود نميخواهيم بگوييم هر كه خان است، خيي گناه كار است. يا هر كه لات است خيلي گناه كار است. يك آدم جنايت كاري(چه افرادي) از آنها نام بردند و چه كسان ديگري يك افراد خيلي گناه كار، اينها هم اتفاقاً همين نزديك امام حسين ع بودند. امام حسين ع فردي را فرستاد، گفت: برو به اين فرد بگو: امام حسين هستم. پسر فاطمه س هستم. تحت تعقيبم، ميخواهند خون مرا بريزند و من به مكه رفتم و اكنون مردم كوفه مرا دعوت كردهاند و ميخواهم به كوفه بروم. بيا برويم ياري امام حسين. امام حسين ع فردي را پيش اين آدم جنايت كار فرستاد كه بياييد و جزو ياران حسين بن علي ع شويد. فرد رفت و با او صحبت كرد. فرد پاسخ گفت: من نميخواهم امام حسن ع را ببينم. برو. فرد به امام حسين ع فرمود: آقا دعوت از چه كسي ميكني؟ فلان قلدر و جنايت كار؟ اين را دعوت ميكني؟ بيايد كربلا و شمارا ياري كند. اين فرد اصلاً در اين حال و هواها نيست. امام حسين ع خودشان ميروند.
چون حضرت عيسي ع باحواريون جايي براي تبليغ رفتند. از در خانه كه آمدند بيرون به حضرت اعتراض كردند كه اين خانهي چه كسي بود كه شما رفتيد؟ فرمودند: گاه طبيب بايد به ديدار بيمار برود. ما اين قدر آدم فاسد داريم كه اگر شخصيتي چند دقيقه برود بااو سخن بگويد، اين فرد عوض ميشود. گاهي در ملاقاتها، يك جذبهها و يك هدايت شدنهاي باطني است. مامعتقد به هدايت باطني هستيم. يك هدايت ظاهري داريم، كه آدم ظاهري و كلاسيك مثل همين كاري كه ما ميكنيم، بنشينيم پاي كلاسي و آيه، آيه مطلب را ياد بگيريم. اينها هدايت ظاهري و كانال است. يك كانال داريم. يك وقت چند ساعت پاي كلاسي مينشينيد تكان نميخوريد، بعد ميرويد يك نگاه در جماران به امام خميني ميكنيد. حركت و جنبش در شما ايجاد ميشود. هدايت باطني يعني يك جرقه كار سه سال كلاس را ميكند. اين را هدايت باطني ميگويند.
در اين عالم دو نوع هدايت است. در هدايت ظاهري كه از راه تبليغ و تعليم وتعلم است و يك هدايت باطني كه برخوردها ايجاد ميشود. امام حسين ع اين شخص قلدر و جنايت كار را اول بوسيله فردي دعوت كرد و درمرحلهي بعد خود امام حسين ع به ديدار فرد ميآيد. اين شخص قلدر ميگويد: وقتي امام حسين آمد، گفت: »ان اهل مثلكم كتبوا الي انهم مجتمعون علي نصرتي « هم شهريهاي تو نامه نوشتند كه بيا »و ليس الامر علي ما زعموا« ولي مرد كارنيستند. اي شخصي كه من آمدهام خيمهي تو، تو خيلي جنايت و گناه كردي » و هل لك من توبه« ميل داري توبه كني؟ »تمحوا به ذنوبك« يك توبهاي كني كه گناهانت بخشيده شود؟ »تنصر بنت نبيك« بيا ياري پسر زهرا. خدا تمام گناهانت را ميبخشد. و اين يك بشارت است به كساني كه خيلي اهل خلاف هستند ولي همين كه رهبر انقلاب امام امت نايب امام ميل دارد فلان كار انجام شود، بلند ميشود(آن زماني كه جبههي ملي اعلام ميتينگ كرده بود و تمام گروهكها هم ميخواستند همراهي كنند) يك قيافهاي را در خيابان تهران ديدم كه يادم نميرود. از آن چاله ميدانها بود كه شايد نمازش را بلد نبود، ولي گفت: آقا گفته نگذاريد راهپيمايي شود. آقا گفته شما هم در صحنه حاضر باشيد. بعد او خودش و تعدادي را از همان جنوب شهر با خود آورد. كي اعلام ميتينگ كرده، كاري هم به كسي نداشت. فقط خودش را نشان داد) گاهي اوقات يك عمل به اين گونه باعث ميشود تمام گناهان آدم را بيامرزد. اين سخن امام حسين است. ايشان آمدهاند در چادر كسي قلدر است و خود ايشان ميفرمايد: »عليك ذنوباً كثيره« تو خيلي گناه داري. ولي خودشان فرمودند: اگر همين الان رهبر حق را ياري كردي، خداوند همهي گناهانت را ميبخشد. يكي از راههاي توبه ياري رهبر حق است.
و آدمهايي هستند بر عكس، خيلي عبادت ميكنند، اما هر گاه امام چيزي ميگويد يك نيشي ميزنند و شانه خاي ميكنند، به گونهاي، حالا تا ببينيم. تا هفتهي بعد و. . . نماز شب وي امكان دارد ترك نشود ولي امام را ياري نميكند. اينها عاقبت كارشان معلوم نيست. اما امام حسين(عليه السلام) به فردي گناه كار فرمود: »عليك ذنوباًكثيره« تو خيلي گناه داري، امااگر »تنصر بنت نبيك« پسر فاطمه را امروز ياري كني، خدا همهي گناهانت را ميبخشد.
برادرها و خواهرها، هر چي خلاف داريد، اگر زماني حق و باطل خلط شود، شما حزب حق و رهبر حق و طرفدار حق را تأييد كرديد، گاهي حمايت در يك روز باعث ميشود تمام گناهانت را خدا ببخشد. به استدلال سخني كه امام فرمود. بعد فرمود كه اين فرد اول كه نمايندهي امام آمد گفت: اصلاً نميخواهد امام را ببينيد. بعد كه امام را ديد مقدري شرمنده شد. ديگر نتوانست بگويد كه نميخواسته است امام را ببيند. به امام گفت: خودم نميتوانم بيايم، ولي اسبي دارم كه در هر جنگي هر كسي را تعقيب كند محال است كه آن را نگيرد. حالا اين اسب من كه اين گونه است در اختيار شما. (من نميآيم جنگ ولي چك صد هزار تومان ميدهم، من خودم جبهه نميروم ولي دو تا وانت دارم ميدهم. صد اوركت ميدهم. چكمه ميدهم و. . .)
امام فرمود: خودت نميآيي اسبت را ميدهي. اگر خودت نميآيي »اذا رغبت بنفسك عنا منّا فلا حاجة لنا في فرسك« اگرميل نداري كه خودت با ما باشي، اسبت را نيز نميخواهيم. بله، وانت از كساني پذيرفته است كه خودشان ميل به رفتن دارند.
كاشان يك رسمي دارد، خرما را ماه رمضان در مساجد پخش ميكنند. شنيدهاند كه پيغمبر فرموده است افطاري بدهيد هر چند به يك دانه خرما. آن فرد فردي بود كه هيچ نداشت، براي اين كه افطاري بدهد و به پيامبر فرمود: آقاثواب افطار دادن را گفتيد دلم از حال رفت. ميخواهم افطاري بدهم، پول ندارم. فلوس ماكو پيامبر به او گفت: حالا كه تو پول نداري، افطاري به يك خرما بده. و لو به خرما را كسي گرفته كه زندگياش در سطح بالاست. اين را هم درمسجد ميدهد. حديث داريم كسي كه آمادگي براي جبهه ندارد، از لحاظ اين كه ميترسد(بعضيها وقتي توپي، كولهاي، . . . در ميرود كنترل را از دست ميدهند) افرادي هستند كه اگر به جبهه بروند، دو نفر نيز بايد اينها را حفظ كند. آدمهايي هستند كه ضررشان از نفعشان بيشتر است. اين افرادي كه واقعاً آمادگي ندارند، امام ميفرمايد: اينها با مال كمك كنند ولو با سوزن و نخ. اما كسي كه خودش ميتواند برود، با وانت و ماشين و چك و. . . نميتواند مسئوليت را ازدوش خود بردارد. اين آقا گفت: خودم نه ولي اسبم را ميدهم. امام حسين نپذيرفت. من ميخواهم تو را هدايت كنم و بالا ببرم.
امام حسين ع فرمود: «و ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً» كهف/51(امام حسين ع در پاسخ كسي كه به جاي قبول دعوت اسب را پيشنهاد كرد) من نيستم عضد، يعني: بازو. من از آدمهاي مضل و گمراه(اهل ضلالت) كساني كه اهل ضلالت و گمراهي هستند من كمك از اينها نميگيرم. حالا كه تو لياقت نداري و دعوت مرا نپذيرفتي، من از تو كمك نيز قبول نميكنم. و اين دستور است كه از هر كس، كمك قبول نكنيم. و من تقاضايم اين است، در رژيم طاغوت افرادي بودندجلسات عزاداري برپا ميكردند، دسته جات و هيئتها، افرادي بودند كه نه خود و نه زن و دختر و بچه. . . آنها، خلاصه فكرشان درست نبود. اما روز عاشورا كه ميآمدند به روستا براي عزاداري بعضي افراد براي عزاداري از شهرها ميروندبه روستاها)(رؤساي هيئتها كه از افراد گرچه بعضي خيلي فاسد و فاجر هستند پول ميگيرند)اي يار حسين، اي كسي كه عزاداري امام حسين را بر پا ميكنيد. (فردي را سراغ دارم كه از بازار تهران پول گرفت و براي امام حسين ع بارگاهش را ساخت ولي اين پول را از فردي رباخوار گرفت)(يك درهم پول ربا برابر با زنا با مادر است) حديث درايم يك درهم بهره و سود مساوي با زناي با مادر است) و از رباخوار آدم پول بگيرد كه گنبد فلان امام زاده را تعمير كند.
امام حسين ديد يك آدم بد ميخواهد كمك مالي بدهد، گفت: كمكت را چون بدي، نميخواهم. بنابر اين هيچ گاه ازافراد بد كمك نگيريد. مسجد الحرام گاهي خراب ميشد، بت پرستها يك كمكي براي تعمير مسجد الحرام ميكردند. آيه نازل شد، پول بت پرستها را به آنها برگردانيد «ما كانَ لِلْمُشْرِكينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّه» توبه/17 مشرکين حق تعميرمسجد ندارند. «إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّه» توبه/18 فقط كسي حق دارد مسجد تعمير كند كه ايمانداشته باشد. بنابراين فلان شخصي كه در زمان طاغوت يا در حال حاضر دست به همه رقم جنايات ميزند، ايشان ميخواهد كاشي كاريها ياسنگهاي مرمر فلان امام زاده را تأمين كند. فلان مسجد را فرش كند، يا فلان دسته را كمك كند. كمك از اينها قبول نكنيد. جامعه بايد با طرد اين افراد آنها را اصلاح كند. همين كه هدف امام حسين در اين صورت پياده نميشود، و برخلاف خط ايشان قدم بر ميدارند و آن هم به اسم ايشان. عيب كار ما اين است كه با سوادهاي ما در دستهها گاهي نميروند. و بعضي دستهها كارهايشان را با افراد با سواد مشورت نميكنند. و خداي ناكرده اگر مسئلهي رقابت پيش بيايدكه ديگر هيچ. خدا نكند در اين ايام عزاداري كه امام سفارش به دستهها كرده، مسئلهي اين دسته و آن دسته، اين هيئت و آن هيئت و محلهي پايين و بالا، اگر اينها مطرح شود، شرك است. از خود امام جملهاي را نقل ميكنم.
يكي ازفقهاي شوراي نگهبان را ملاقات كردم، گفتم: ما كه بچه هستيم: ولي شما كه از 3 سال پيش، شاگرد امام بوديد، يك خاطره از جوانيهاي امام برايمان بگوييد. از 20 سال پيش امام، چون ما هر چه ميرويم، حال امام را ميبينيم. ميخواهيم بدانيم امام سال پيش چگونه فكر ميكردند؟ ايشان فرمودند: حدود 25 يا 30 سال پيش ميخواستيم باامام(دو نفري) بياييم تهران. ماشيني سوار شديم كه جملهاي از دهانم بيرون آمد از قم تا تهران امام كه عصباني شده بودند صحبت كردند كه چرا اين جمله را گفتيد؟ جملهاي را كه از دهانمان در آمد اين بود، گفتم: خوب است كه عراق گذرنامه نميدهد، چون اگر گذرنامه بدهد، طلبههاي با سواد ما همه ميروند نجف و قم ميماند با يك مشت بچه طلبه. قم ميشود يك سري بچه طلبه مبتدي ساده و نجف همه وزنههاي علمي و حجة الاسلامها. هر چه حجة الاسلام است ميروند آن جا، آن وقت اين جا بچه طلبههاي بي سواد و كم سواد ميمانند اما فرمود: اين طرز تفك شرك است، كه كسي بگويد: نجف بالا رفت و قم آمد پايين. خداي نجف و قم يكي است. هيئت حسيني و ابوالفضل يكي است. هيئت محلهي پايين و بالا يكي است. اين محله و آن محله، اين امامزاده و. . . ندارد.
برنج بدهيم يا غذاي ديگر بدهيم. اين كار را بكنيم يا آن كار را؟ شعار ما يا شعار آنها، اينها يكي است. اگر كسي بگويد: اين كار رابكنيم كه هيئت ما گل كند، اگر بخواهم عزاداري كنم و نشد از اين كوچه بروم خوب رسم است كه از اين محله برويم نشد از آن محله برويد. خداي اين كوچه و آن كوچه يكي است. ميخواستيم قبل از ظهر برويم، نشد، خوب بعد از ظهر برويد. ميخواستيم روز برويم نشده، خوب شب برويم. . . . ديديم آنها از آن كوچه ميآيند ما اصلاً تعطيل كرديم. اين گونه نباشد كه اگر دو هيئت كه به هم رسيديم ملاحظه كرديم كه اينها شعارشان جالب است و شعار ما تحت الشعاع قرارگرفت، بگوييم يادتان نرود، عجله كنيد، مگر ميخواهي كشتي بگيري؟ خوب، شعار آنها بهتر است، رها كن شعارخودت را و آن شعار را بگوييد.
اگر كسي اصرار داشت به محلهي پايين و بالا، اصرار داشت روي اين هيئت و آن هيئت، اصرار داشت روي قم و نجف، اصرار داشت روي اين غذا و آن غذا، اصرار داشت روي اين ساعت و آن ساعت، اصرار داشت روي اين واعظ يا آن واعظ، اصرارهايي كه ميكنيم، آن اصرارها چقدر بوي خدا و به خاطر خدا دارد؟ ولي اطمينان دارم كه خيلي از اين موارد بوي خدا ندارد. مسئلهاي كه برويم كمك آنها كنيم تا آنها نيز بيايندمحلهي ما كمك كنند. كمك يعني چه؟ مگر قرض است، قالي است، عزاداري عبادت است. منتهي عبادت باحماسه. عبادتهاي با حماسه مقدس را به صورت سيستمهاي رقابتي در نياوريد. عزاداران هرگز نبايد پول از افرادي كه در خط امام حسين نيستند قبول كنند. امام حسين اسب را براي جبهه نگرفت، گفت: چون فرد بدي هستي، كمك شما را نيز نميخواهم هيئت فلان بروند پيش فلاني، بگويند: اگر دست از رباخواري بر ميداري پول شما رامي پذيريم، والا نخواهيم پذيرفت. كوتاه نياييد. بعضيها ميگويند: چون چنين بوده است، امسال نيز چنين است. جلساتي كه نزديك هم هستند، هيچ اشكال ندارد ادغام شود. گاهي اوقات در يك منطقهي كوچك سه جلسه است وجلسات همه خلوت است. چه مانعي دارد كه جلسات با هم ادغام شود و شلوغتر شود. اصرار داشت كه اين چراغ بايد حتماً روشن باشد. چرا؟ چه كسي گفته است؟ خود امام حسين اگر باشد، گاهي ميگويد: اين چراغ را خاموش كنيد برويم آن هيئت. واعظ آن جا بهتر حرف ميزند و يا وقت بيشتري دارد و يا آن جا لازمتر است شما چراغ راخاموش كن. دههي دوم بيايد اين جا. يك فردي آمده بود جلسهاي را ببرد خانهاش و ميگفت اگر آمديد، آمديد و گرنه دعوا راه مياندازم. به او گفتند كه شما اهل اين حرفها نيستي. گفت: بله ولي چون پدربزرگم اهل اين مسائل بوده است، بعد هم پدرم جلسه داشته، حالا ارث به من رسيده است.
عين مزرعهاي كه ارث ميبرد(مسائل عزاداري كه ارث بردني نيست، كه چون شب هفتم را پدر بزرگم جلسه ميگرفته، حالا نيز بايد من نيز همين كار را بكنم. اين سخنان شرك است. اين است، امام ميفرمايد: دستهها را به طريق سنتي بر پا كنيد، منتهي يك جمله نيز امام در كنارش ميفرمايد: با حفظ معيارهاي اسلامي، با حفظ حدود و حقوق اسلامي. نكند مسائل قديم باشد، ولي حفظ حدودي اسلامي نباشد. چون معمولاً هميشه انسان در كارها يك قسمتهايي كه نفع اوست ميگيرد و قسمتهاي ديگر رافراموش ميكند. از اين بحث چه نتيجهاي ميگيريم؟
امام حسين يك قلدر گناه كاري را كه ديد، يك فردي را فرستادبراي دعوت، يعني از افراد گناه كار مأيوس نشويم. وقتي گفت: نميخواهم او را ببينم، امام حسين باز احتمال داد اگرخودش به ملاقات آن فرد برود، شايد مؤثر باشد. يعني اگر پيغامي داديد اثر نكرد، صرف نظر نكنيد، خودتان برويد، شايد اثر داشته باشد. اگر كسي گناهان زيادي داشته باشد، ولي رهبر حق را تأييد كند، اين باعث ميشود خدا تمام گناهانش را بيامرزد.
درس چهارم? اگر فهميديم که كسي واقعاً كثيف است، شما كمك اين افراد را قبول نكنيد، اگر چه ميخواست كمك كند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»