متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1359/7/14
بســم اللّه الرّحمن الرّحــيم
الحمد لله رب العالمين وصلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و علي اهل بيته و لعنة الله علي اعدائهم من الآن الي قيام يوم الدين. الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
يكي از مسائلي كه قرآن خيلي به آن اهميت داده است همين مسئلهاي است كه ما به آن اهميت نميدهيم. آن چه براي قرآن بسيار با اهميت است، مسئله اخلاق است. در قرآن آيات بسياري درباره اخلاق زن و شوهر، اخلاق پدر و فرزند داريم. آيههايي درباره اخلاق يك مجاهد و يك انقلابي در ميدان جنگ داريم. آيههايي را درباره اخلاق و رفتار با دشمنان داريم. آيههايي درباره اخلاق مومنين و اخلاق كفار و اخلاق طاغوتيها داريم. قرآن براي همه گروهها اخلاقها را نقل كرده است و در سراسر قرآن پخش است و الآن آدم حس ميكند كه مسئله اخلاق چقدر مهم است. اگر تمام مغزهاي متفكر وارد يك مجلس مثلاً مجلس شوراي اسلامي بشوند، بهترين مغزها را رئيس جمهور كنند، بهترين مغزها را وزير كنند، بهترين مغزها را نخست وزير كنند، خداي نكرده اگر همه مغزها، علما، طرح ها، ابتكارات، اختراعات، تمام نيروهاي فكري و علمي همه يك جا جمع بشوند اما اگر همين مسئله اخلاق كم رنگ شد، مصيبت به بار ميآورد. كما اينكه الآن دنياي غرب دچار همين مشكل است. امتياز اسلام و امتياز ايران در همين مسائل اخلاقي است. دنياي غرب الآن از نظر علم و صنعت خيلي خوب پيشرفته است ولي بخاطر نداشتن اخلاق، بخاطر نبودن تعاون كار بجايي ميرسد كه آن زن در آن مقاله مينويسد كه طلاق گرفتن در آمريكا از تاكسي گرفتن آسانتر است. اين كلمه يعني چه؟ اين جملهاي است كه يك زن آمريكايي مينويسد. مرحوم مطهري در يكي از مقاله هايش اين جمله را از يك زن نقل كرده است. شايد زن و شوهر هر دو از نظر تحصيلات عاليه ليسانس و فوق ليسانس و دكتري داشته باشند، اما معلوم نيست كه چه زن و شوهري باشند. علياي حال مسئله اخلاق مسئله بسيار مهمي است و در اين جلسه ميخواهم يك مقداري درباره اخلاق گروهها با هم صحبت كنيم.
يك تعداد از بحثها دربارهي اخلاق مومنين است كه قبلاً در ماه رمضان راجع به آن بحث شد. اما قرآن دربارهي اخلاق گروههاي غير مومن آيات بسياري دارد. چند مورد از آن را ميگويم و اگر ديديد كه شما هم اين اخلاق را داريد، معلوم ميشود كه شما هم جزو گروه غير مومن هستيد. مطلب هم روان و هم اصيل است. يعني از متن آيات قرآن است و شايد بهترين گام و اولين گام اين باشد، تا به برنامههاي سنگينتر برسيم. بنابراين قرآن دربارهي اخلاق گروههاي غير اسلامي ميفرمايد كه: «الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ»(توبه/67) مردان و زنان منافق همه از هم ديگر هستند. امر به منكر ميكنند و از كار خير و معروف نهي ميكنند و لذا گاهي ممكن است در خانه پدر و مادر مزاحم پسرشان بشوند. مزاحم دخترشان بشوند. پسر و دختر ميخواهند درس بخوانند، چراغ روشن كرده تا مطالعه بكنند ميگويد: چراغ را خاموش كن و بخواب. نميخواهد نماز جمعه بروي. نميخواهد با فلاني رفيق بشوي. نميخواهد كتابخانه بروي. نميخواهد دنبال شغل بروي. پسر ميخواهد سربازي برود، ميگويد: نميخواهد سربازي بروي. ميخواهد برود در مرز پاسداري كند، ميگويد نميخواهد بروي. هر كار خيري را كه معروف است، نماز جمعه، پاسداري از مرزها، مطالعه، كار، هنر، هر كاري كه معروف است گاهي پدر و مادر «يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ» جلوگيري ميكنند. منتهي بايد معلوم بشود، اينها گاهي از بغض نيست، دوست دارند. منتهي علاقه پدر و مادري دلش نميخواهد امشب پسرش پهلويش نباشد. ولي ما بايد بدانيم اگر يك وقتي پدر و مادر، رهبر انقلاب ميخواستند كه پسرشان در خمين پهلوي ايشان باشد، سر سفرهشان باشد و صبح تا شام نگاه به قد و بالايش بكنند خوب او درس خوان نميشد. يعني چه كه ميخواهم بچهام پهلويم باشد؟ گاهي وقتها خواستگار مسلمان خوبي است. پدر و مادر ميگويد: نه! من دخترم را به تو ميدهم بشرطي كه دخترم را از اين شهر نبري! اين چه قيدي است؟ دلم ميخواهد پهلويم باشد. مگر تو آفريده شدهاي كه ببيني دلت چه ميخواهد؟ خدا من و تو را براي اين خلق نكرده است كه بدانيم دلمان چه ميخواهد؟ البته هر زني دلش ميخواهد شوهرش پهلويش باشد و هر بچهاي دلش ميخواهد پدرش بالاي سرش باشد. اما اينكه دل ميخواهد يعني چه؟ از وصيت نامه يكي از پاسدارها خيلي خوشم آمد. تازه هم داماد شده بود. به عروس خانم وصيت كرده بود كه وقتي دارم به مرز ميروم، ممكن است شهيد بشوم، اما بدان خدا مرا نيافريد كه شوهر تو باشم يا فقط پدر بچهام باشم. خدا مرا آفريده كه بنده او باشم، منتهي احترام به بچه و زن و شوهر تا مادامي كه مزاحم رضاي خدا نباشد، مانعي ندارد. اما اگر تضادي برقرار شد رضاي خدا مقدم است.
(از معروف نهي ميكنند و امر به منكر ميكنند) گاهي يك شغلي حلال است اما از نظر عنوان، عنوانش كمرنگ است. گاهي ميبيني دوستان گرد آدم را ميگيرند ميگويند: آقا شما تحصيل كرده هستيد؟ زشت است كه شما با اين قيافه بروي اين شغل را انجام بدهي. برو فلان كار را انجام بده. فلان شغل از نظر درآمد خيلي مقدس نيست. خدمت در آن نيست. پولش مقدس نيست. ميگويد: آدم بايد مواظب شأنش هم باشد. يك شغلي است كه حلال است، منتهي كمرنگ و ساده است. عنوان اجتماعي ندارد. ميبيني كه همه دوستان گرد آدم را ميگيرند و امر ميكنند كه شغلي كه درآمدش خوب نيست را بگير و از آن شغلي كه درآمدش خوب است، نهي ميكنند.
دختر چادر سر كرده است. دوست دارد چادر سر كند، پدر و مادر ميگويد: حالا نميخواهد چادر سر كني. ميگويند: تو هنوز به آنجا نرسيده اي. يا مثلاً فرض كنيد پسر 13، 14 سالش است، خوب احساس ميكند به تكليف رسيده است، بايد زنها از او رو بگيرند، بعضي زنها تا ديروز از او رو نميگرفتند حالا در خانه ميآيد و ميگويد: ياالله! دو تا سرفه ميكند. يا رويش نميشود چادر سر كند، همينطور كه ميآيد سرفهاي ميكند و در را ميزند كه يعني من دارم ميآيم. ميگويند: بيا! تو هنوز مرد نشده اي. گاهي زنها اصلاً عارشان ميشود در مقابل يك بچه، 14 ساله چادر سر كنند. خيال ميكنند كه اگر يك مرد 82 كيلويي آمد بايد حجابشان را درست كنند. خيال ميكنند مردي به كيلويي است، يا چادر سر كردن متري است كه مثلاً آدم چند متر باشد و. . . علياي حال اگر خواسته باشم مثال بزنم مثال زياد است. افرادي هستند كه تازه تكليف هستند و زنان از اينها خودشان را خوب نميپوشانند. افرادي هستند كه ميخواهند وارد شغلهاي ساده بشوند، پدر و مادر و فاميل دورش جمع ميشوند ميگويند: اگر چه اين شغل خدمت به ملت است، اما چون ساده است قبول نكن. بنده خودم تقريباً 14 سال پيش كاشان بودم. يك عده از بچه ها را جمع كردم و براي ايشان قصه ميگفتم. خيلي ها به من گفتند: تو سبك ميشوي! فردا به تو نخواهند گفت كه فلاني دانشمند است. ميگويند معلم بچه هاست، سبك ميشوي. اين كار را رها كن و در مساجد برو، به منبر برو. ديدم اصلاً مسئلهاي كه مطرح نيست اين است كه ما چند ميليون دختر و پسر داريم. ديدم بچهها فراموش شدهاند و بنده كه ميخواهم براي ايشان مطلب بگويم، ميگويند: سبك ميشوي. گاهي مومنين اينطور نصيحت ميكنند، يعني همه هم حاجي و مقدس و ريش سفيد هستند ولي ميخواهند من را نصيحت كنند. يا مثلاً فرض كنيد يك موقع به نجف رفته بوديم. به من گفتند كه زود به ايران نروي كه پدر و مادرت را ببيني! يك مدت زيادي بمان كه طول بكشد. بعد برو كه بگويند چند سال است كه ايشان از نجف نيامده است و حسابي استقبال بكنند. گوسفند بكشند. آمد و شد باشد. چراغاني كنند. بالاخره يك سر و صدايي ايجاد شود. اما اگر سالي يكبار، دوبار خواستي بروي و پدر و مادرت را ببيني و برگردي ديگر آن عظمت را نداري. مسئله اين است كه مثلاً محرم تعطيل است. ماه رمضان تعطيل است. خوب آدم يك هفته ميرود و پدر و مادر را ميبيند و برمي گردد. ميگفتند زياد بمان كه بگويند: فلاني سالها نجف بوده است. در نجف نصيحتي كه به ما ميكردند «يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ» بود. يعني امر ميكردند كه پدر و مادرت را نبين. «ويَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ» بود. ما را از ملاقات پدر و مادر نهي ميكردند.
در همه شغلها چنين مسائلي هست. در دانشگاه، در بازار، در انتخاب شغل يا انتخاب همسر اين مسائل وجود دارد. دختري متدين است اما پدرش لبو فروش است. دختر باسواد و با كمال است و پسر ميگويد: ميخواهم اين دختر را بگيرم. تمام فاميل ميگويند: آقا اين به ما نميخورد. چون پدرش لبو فروش است. خلاصه يك دختري را كه از نظر كمالات كمتر است حاضرند به او بدهند. يك دختري كه از نظر كمالات بهتر است فقط بخاطر پز اجتماعي قبول نميكنند. قرآن ميگويد: اين اخلاق مومن نيست. اين اخلاق منافقين است كه به منكر امر ميكنند، دختر فلاني را بگير. گرچه دو سه تا عيب دارد و از معروف نهي ميكنند و جلوي يك ازدواج را ميگيرد. گاهي دختري پسري را انتخاب كرده و پسر واقعاً خوب است، منتهي فعلاً پسر لباس هايش ساده و حقوقش كم است يا هنوز به حقوق نرسيده است. پدر و مادر گرد اين دختر جمع ميشوند يا اصرار كه بايد كسي باشد كه درآمد و. . . خيلي خوب باشد. بله يك وقت پسر، پسر بدي است، طوري نيست. اما وقتي پسر خوبي است فقط جيبش خالي است، چرا بايد چنين كرد. ميبيني ازدواج كار معروفي است و اين افراد «ويَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ» ميكنند. گاهي جوانها به پدر و مادرشان ميگويند كه زن ميخواهيم، ازدواج معروف است. پدر و مادر ميگويند: پررو خجالت بكش. خوب اگر يك پسري به پدر و مادرش گفت من زن ميخواهم، پدر و مادر حق ندارد «ويَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ» بكند. هر پدر و مادري كه جلو راه حق را بگيرد، مصداق اين آيه است. مواظب باشيد اگر يك كسي كار خيري ميكند شما مانع او نشويد. يا اگر يك فسادي ميشود و يك پسر پا ميشود و ميگويد: آقاجان اين كار شما غلط است! تا ميگويد اين كار غلط است، نگوييد: بنشين، بنشين بچه، بچه كه حرف نميزند. حرفش حرف خوبي بود. حرف خوب زد ولي بخاطر اينكه يا بچه است يا زن است يا دهاتي است در ذوقش ميزنند. همه اينها اخلاق منافق را دارند، چون منافق جلو خوب را ميگيرد و شما كه ميگويي بچه بنشين، زن بنشين، دهاتي بنشين و شما اگر اين كار را بكني اخلاق منافق را داري.
قرآن ميفرمايد: عدهاي هستند كه «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقات فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ»(توبه/58) يك مشت از مردم كساني هستند كه درباره صدقات و ماليات لمز ميكنند يعني نيش ميزنند و مسخره ميكنند، تحقير و توهين و توبيخ ميكنند «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ»(همزه/1) آن كلمه(لمزه) هم با(لمز) از يك ريشه است «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» واي به مسلمانهايي كه نيش ميزنند و مسخره همديگر را ميكنند. نكند كه همديگر را مسخره كنيد واي رسول اكرم از مردم گروهي هستند كه تو را مسخره ميكنند. بعضي از افراد ميآمدند به پيغمبر نيش ميزدند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقات» به رهبر انقلاب نيش ميزنند كه چرا به فلاني فلان مقام را داد. به فلاني، فلان پست را داد. و گاهي هم مسئله را تلويزيوني و روزنامهاي ميكنند و به اسم انحصارطلبي گاهي تحميل ميكنند و نيش ميزنند كه چرا فلاني را به فلان امر مأمور كرديد. به تو نيش ميزنند كه چرا پول ها را به فلاني ميدهي؟ قرآن ميگويد: ميداني چرا؟ كجاي ايشان ميسوزد؟ «فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها» چون ميخواستند كه ازهمان پولها به ايشان داده شود.
يك كسي از كانديدها با يك آخوندي در جايي رقيب بودند، وقتي رقيب بودند در سخنرانيها ميگفت: برادر روحاني مبارز و آن يكي هم ميگفت: برادر مبارز! بالاخره به هم باج ميدادند تا بالاخره آخوند موفق شد و رأي گرفت و از فردا شد انحصار طلب. آقاجان تو كه ديروز ميگفتي روحاني مبارز! چطور شد امروز ميگويي انحصار طلب؟ شما تا ديروز با هم رفيق بوديد. امروز نيش ميزني و ميگويي انحصار طلب! اما اگر آن شخص خودش موفق شود «رَضُوا» راضي است. ميگويد آن كسي كه ميگويد پولها چطور شد؟ براي اين است كه خودش ندارد، تا به او پول بدهي ديگر حرف نميزند. انتقاداتش بري اين است كه خودش دستش به جايي بند نشده است. «وَ مِنْهُمْ» يك عده از مردم اخلاقشان اينطور است. گروههايي هستند، اخلاق گروهها اين است كه در ماليات اسلامي مسخره ميكنند و نيش ميزنند و اگر يك قدري به ايشان بدهي راضي ميشوند. خلاصه اينكه براي خدا نيست. حالا من يك سفارش ميكنم به برادري كه پاي تلويزيون نشسته است. برادري كه مقابل تلويزيون نشستهاي وخواهر و پدر و مادر الآن در دلت به چه كسي نيش ميزني؟ نميدانم خودت ميداني. به همان مسئولي كه نيش ميزني حضرت عباسي اگر همين الآن يك حكم و فرماني به تو بدهند، پاكت پولي به تو بدهند، راضي نميشوي؟ اگر راضي ميشوي خودت را اصلاح كن. معلوم ميشود خود ساخته نيستي كه به يك پاكت پول راضي ميشوي و با ندادنش قهر ميكني. يعني مهر و بغضت بر اساس اسكناس و مقام است. تا مادامي كه خودش اين مقام را داشت دلش براي جمهوري اسلامي ميتپيد، اما حالا يك خورده تغيير و تحول شد، وزير معاون شد و معاون وزير شد. چهار تاعزل شدند و چهار تا نصب شدند. ميبيني آن عشق اول را ندارد. يعني من وقتي دلم ميسوزد براي مسجد كه پيشنماز مسجد خودم باشم. همينكه به من گفتند: آقا شما تشريف ببريد فلاني پيشنماز بشود، ديگر الآن اگر مسجد نفت نداشت، فرش نداشت، براي من هيچ مسئلهاي نيست. ميسوزد دلم براي مسجد براي اينكه خودم پيشنماز آن هستم، اما مسجد مردم خراب هم شد بشود، برايم فرقي نميكند. خيلي از صاحب منصبان و خيلي از ما و شما دلتان ميسوزد، بشرطي كه خودتان هم دستتان به يك جايي بند بشود، اگر دستتان بجايي بند نباشد، سوزتان تمام ميشود. كساني كه سوزشان مربوط به مسئوليتشان است، بايد كمي در احوالاتشان تجديد نظر كنند. اخلاصشان چقدر است. نميگويم كه اصلاً اخلاص ندارند، شايد هم داشته باشند. قرآن نگفته ماه رمضان كه شد از اول شروع بخواندن قرآن كن، قرآن متري نيست. قرآن معنايش اين است كه بخواني بعد يك خرده تكان بخودت بدهي، قرآن ميگويد: كساني هستند كه وقتي دست ايشان به جايي بند نيست نيش ميزنند و وقتي دستشان بند شود، نيش نميزنند. يعني اينها انقلابيون شكمو هستند. انقلابي پولكي هستند. مجاهدي هستند كه اگركانديدايشان قبول شد، زنده باد جمهوري اسلامي، نگرفت مرگ بر انحصار طلب. بر اساس خودش، خود محوري است. اين نكته مهم است. اگر بنده غصه تلويزيون را بخورم، بشرطي كه من مقابل دوربين آن باشم، فايدهاي ندارد. اگر امروز تلفن كرد، آقاي قرائتي شما ديگر تشريف نياوريد ما يكنفر ديگر ميآوريم كه درسهايي از قرآن بگويد، ميبينم علاقهام از اسلام و از تفسير كم ميشود. اگر علاقه من كم شد معلوم ميشود اين تلويزيون دكان من است. يعني تلويزيوني را دوست دارم و درسهايي از قرآني را دوست دارم كه گويندهاش خودم باشم. اگر شما خواسته باشي بگويي من ناراحت ميشوم. مسئله خيلي مهم است. خدا عاقبت همه را بخير بكند.
گر حكم شود كه مست گيرند *** در شهر هر آنكه هست گيرند
تجربه نشان داده كه سوزها بر اساس پستهاي شخصي است. البته افراد خوب هم پيدا ميشود و به همين خاطر پيغمبر به خوازي جهاد اكبر گفت. به شمشير زدن اسلام جهاد اصغر گفته، اين خيلي مهم است.
آيه سوم را برايتان بخوانم، اين آيه ها خط كش براي ماست. اين خط كشها را بگذاريد روي روح خودتان ببينيد طبق اين خط هست يا نه؟ هر كس حب بغضش بر اساس پول و مقام شخصي بود، آدم نيست. حالا ببين هستي يا نيستي. من و تو نداريم. فكر نكنيد كه منافقين يك آدمهاي خاصي هستند، كمرنگ وپررنگ دارد. من يك وقتي بحث نفاق را گفته ام. قرآن ميفرمايد كه: «إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللَّهِ»(انفال/36) بدرستي كه كفار پول خرج ميكنند تا راه خدا را ببندند. اما گاهي اوقات مسلمانها آدمهايي هستند كه پول خرج نكرده راه خدا را ميبندند. لازم نيست كه آمريكا پول خرج كند كه فلان فساد را در ايران بوجود بياورد. بعضي از ما الآن داريم سخنراني و مقاله نويسي و حرفهايي ميزنيم و چيزهايي را مجاني پخش ميكنيم كه آمريكا حاضر است ميليارد بدهد كه اين كارها انجام بشود و اين آقا بطور مجاني خودش انجام ميدهد. اين در خط آمريكا بودن است. فقط لازم نيست كه آمريكا پول بمن بدهد كه مثلاً بگويد: آقا اين صدهزار تومان را بگير و در روزنامه يك مقاله عليه فلاني بنويس. تو هم يك صدهزار تومان بگير يك مقاله عليه اين بنويس. آن وقت من كيف كنم و يك خوراكي براي بلند گوهاي خارجي درست كنم. لازم نيست حتماً آمريكا پول بدهد. ما مسلمان خل هم داريم و ما مسلمان ناآگاه داريم و ما مسلمان بي تقوا داريم كه عملي انجام ميدهد كه اگر آمريكا صد ميليارد ميداد، شايد در اين حد كار برايش نميشد. حاضر بود دويست ميليارد بدهد كه اين كار انجام بشود. شما عملي را كه انجام ميدهي، حساب كن اين عمل چه عملي است؟ كفار پول خرج ميكنند تا جلو راه اسلام و جلو جمهوري اسلامي را بگيرند. در برخي مواقع از اين نظر مسلمان از كافر بدتر است. قرآن ميگويد: مسلماني است كه مجاني راه خدا ميگيرد. كافر با پول راه خدا را ميگيرد و به جمهوري اسلامي ضربه ميزند، مسلمان از كافر بدتر است. مسلمان است كه عملش، جر و بحثش، جدلش، افشاگريهاي نابجايش، تنازعها و درگيري هايش كاري ميكند كه آمريكا حاضر است با مبلغ چندين برابر اين كار را بكند. ولي مسلمان مجاني اين كار را ميكند و ما بعد از انقلاب ايران ديديم افرادي را و خوانديم مقالههايي را كه وقتي من در روزنامه اين مقاله را ميخواندم فكر ميكردم كه اگر به كارتر ميگفتند: آقاي كارتر ما ميخواهيم اين اعلاميه را عليه او بدهيم، يك جنگ سرد رواني در جمهوري اسلامي بوجود بياوريم، دل مردم را از جمهوري سرد كنيم، اگر خواستي اين دو مقاله در دو تا روزنامه جمع بشود بايد 2 ميليون دلار بدهي! حضرت عباسي آمريكا ميداد. و ما ديديم پول نگرفته اين كار را كردند. منتها توجه نداشتند و البته به شما بگويم اگر كسي توجه نداشت، جرمش باقي است. شما اگر توجه نداشته باشي، و به جاي آب، آبجو بخوري مستي آن جايي نميرود. شما ميگويي آقا من كه نميدانستم. شما اگر به سيمي كه برق دارد دست گذاشتي گرچه توجه نداشته باشي ولي بالاخره برق تو را ميگيرد. اينطور نيست كه بگوئيم ايشان حسن نيت دارد، حسن نيت دارد اما پدر همه را درآورد. گاهي حسن نيت دارند ولي همين اعلاميه ها، بايد ببينيم دل چه كسي را شاد ميكند، جگر كارتر حال ميآيد و بايد خيلي مواظب باشيم. شما تا هنوز رئيس نشدهايد تا هنوز بجايي نرسيده ايد، اين آيه ها را بشنويد. فردا سرتان شلوغ ميشود و ديگر حوصله گوش كردن هم نداريد.
آيه ديگر قرآن ميفرمايد: «إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ»(توبه/50) اگر گندم هايتان خوب شد ناراحت ميشوند و گندمهاي شما را آتش ميزنند و اگر كارخانه هايتان راه افتاد ناراحت ميشوند و فوري به هزار عنوان اعتصاب دركارخانه بوجود ميآورند. اگر به جمهوري اسلامي و به رهبر انقلاب به ملت مستضعف و انقلابي خيري رسيد «تَسُؤْهُمْ» غمزده ميشوند «وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْل»(توبه/50) اما اگر يك مصيبت به شما وارد شد، ميگويند: خوب است كه قبلاً كوزه خودمان را آب كرديم. افرادي هستند كه دو پهلو بازي ميكنند. ميگويند: يك جوري بازي كنيم كه اگر يك وقت جمهوري اسلامي گل كرد ما درمسجدهاپيدايمان شده باشد. يك وقت ممكن است بخواهيم استخدام شويم و بعد بگويند روحاني فلان منطقه بايد بنويسد تا ماشما را استخدام كنيم. بالاخره گاهي اوقات بروم در مسجد كه اگر از اين طرفي شد، ما دستمان در مسجد بند باشد. امااگر يكبار هم كودتا شد و به جمهوري اسلامي ضربه زدند، بگوئيم ببينيد ما هنوز عكس شاه را داريم، من هنوز اسم دخترم مثلاً شهين است. هميشه دو دوزه بازي ميكنند. «إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْل»(توبه/50)
اصل حزب طوري نيست. حزب همچون نخي است كه دانههاي تسبيح را دور خودش جمع ميكند. اما حزب پرستي چطور؟ يعني بگويم چون من جزو حزبم هستم هر چه حزب ميگويد، من هم تصديق ميكنم و اين چون مخالف حزب من است از اول كه بلند ميشود حرف بزند، او را بكوبيم. خوب اين ديگر حزب پرستي است. البته چندتا همفكر جمع بشوند براي اينكه برنامههاي خودشان را بهبود دهند و ارتقاء ببخشند، خوب است. و الان هم در اين زمينه آزادي كامل است. حالا كه آزاد شده است ما الآن كه سي نفر هستيم و يك طرزفكري داريم، چون معتقديم كه خطمان خط خوبي است و طرز فكرمان خوب است جمع بشويم و يك برنامههايي را كه ميپسنديم در مملكت رواج بدهيم. اما اگر بناشد يك كسي كه جزو شما 30 نفر نيست او رابكوبيد و اگر جزو شما شد دوستش داشته باشيد، اين حزب پرستي است. الان نمره اشخاص مربوط به اين است كه در گروه اينها بيايند يا نيايند. اين ديگر درست نيست. حالا فرق نميكند جبهه پرستي، نهضت پرستي، سازمان پرستي، هيئت و الا آخر. . . يكي از خوبيهاي انقلاب همين بود كه مسئله هيئت محل بالا و هيئت محل پائين اينها را در هم خرد كرد. قبل از پيروزي انقلاب چقدر هيئت پرستي بود! ! ! به رئيس هيئت(الف) وقتي ميگفتند هيئت(ب) رفته سينه زني بارندگي شده كيف ميكرد كه هيئت اينها بهم خورده است. به هيئت(س) ميگفتند هيئت(ش) آبگوشتش سوخته است كيف ميكرد. پيراهن سياه ميپوشد در سرش هم ميزند، اما جهنمي هم هست چون آدم نيست. چون لذت ميبرد كه باقي هيئت ها جمعيتشان كم شود، غذايشان خراب بشود، برقشان خاموش بشود. آخوندشان واژگون بشود. وقتي ميگويند شهيد از سپاه پاسداران است، ميگويند برويم تشييع جنازهاش اما تا ميگويند شهيد از ارتشي هاست، شل ميشوند. اگر شل شدي معلوم ميشود مشكل داري. فرقي نميكند، هر كس شهيد شد نور چشم ماست. فرقي نميكند شهرباني باشد ژاندارمري باشد. شهيد اگر از ماست، ياالله! اگر از ما نيست مهم نيست، بسيار تفكر غلطي است. اينكه آدم خودش برايش خيلي ارزش داشته باشد. اگر به اين درجه رسيدي كه خيليها رسيده اند، مشركيد. يعني از توحيد بيرون ميرويد. نميخواهم بگويم مثل بت پرستها نجس هستيد، ميخواهم بگويم الهي فكر نميكنيد. «كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ»(مومنون/53) قرآن از احزاب و گروهها انتقاد ميكند. ميگويد هر گروهي به آني كه خودش دارد دلخوش است و شما در كنار خيابان از بعضي از گروهها ميبيني چهار تا پوستر و چهار تا كتاب نوشته اند، نگاه ميكني و ميبيني يكي از كتابهاي دانشمندان در آن نيست و جز آن چهار تا جزوه 10 صفحهاي كم سواد و كم مايهاي كه خودشان دارند، چيزي براي گفتن ندارند. بهترين مغزهاي ايران، بهترين كتابها را نوشته، يكي از آن كتابها در آنجا نيست خوب اين پيداست كه واقعاً مسلمان نيست. تو اگر براي خدا كتابفروشي ميكني، تو اگر براي خدا ميخواهي ايدئولوژي اسلامي پخش كني، لااقل براي رفع حرف هم است براي رياكاري هم هست دو تا كتاب از دو تا دانشمند بين كتابهايت بگذار، نه همان 4تا جزوه را پخش كن كه همهاش را كه روي هم ميريزي، به اندازه نصف يكي از كتابهاي مرحوم مطهري مطلب ندارد. اما او فقط پاي اين ايستاده و سينه ميزند و اين درست نيست.
اخلاق گروهها را ميگفتيم: «كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» بايد مواظب باشيم، آقايان، برادر و خواهري كه پاي تلويزيون نشسته اي، بنده نه نمايشگرم و نه دانشمند و. . . فقط ميخواهم يك آيه را برايت بنويسم و بگويم معناي اين آيه چيست. چقدر شما با اين آيه خودت را تطبيق ميدهي و اگرمسلمانيم بايد با چند تا از آيه ها خودمان را تطبيق بدهيم. فكر كنيم كه چه بايد باشيم؟ فاصله آنچه هستي و آنچه بايد باشي را محاسبه كن و ببين چقدر تا تكامل واقعي فاصله داري؟
يكي از علماء ما بنام شيخ مرتضي انصاري از خوزستان است كه طلبه نجف بود. يكي از دانشمندان بزرگ و از فقهاي زبردست كه از صد سال پيش تا حالا تمام فقهاي ما از كتاب شيخ استفاده كردهاند و حتي ميگفتند هر كس بتواند كتاب شيخ را بفهمد و درس بدهد مجتهد و فقيه است. ايشان بعد از آنكه فقيه رسمي و مشهور آن زمان از دنيا رفت، آمدند در خانه ايشان و گفتند تو بايد مسئوليت را بگيري و تو مرجع تقليد هستي. ايشان گفت والله در مازندران يكي هست كه سوادش از من بيشتر است، چون يكزماني كه ما هر دو طلبه بوديم و با هم درس ميخوانديم و ايشان از من بيشترمي فهميد، نزد ايشان برويد. مقام مرجعيت را به او واگذار كرد. رفتند پهلوي آن عالمي كه در مازندران است گفت بله من از او بهتر ميفهميدم اما آن زماني كه نجف بوديم، بهتر ميفهميدم. من الآن چند سال است آمدهام مازندران و مطالبم فراموش شده و او مطالبش تازه است دو مرتبه مقام را به او واگذار كردند.
ما دلمان ميخواهد ان شاءالله در جمهوري اسلامي، از اينها پيدا شود و اگر از اين ها پيدا شود آدم ميتواند روي اين ها خيلي تبليغات كند. ما الآن وقتي ميخواهيم فضائل بگوئيم فضايل اصحاب پيغمبر را ميگوئيم. ميگوئيم امام حسن(ع) چه كرد و ابوالفضل(ع) چه كرد. ما ميخواهيم الآن هم از اين كمالات موجود باشد و الآن شما هنوز تا بزرگ نشدهايد و پستي نگرفته ايد، حساب كار خود را بكنيد. گاهي وقتها ميديديم كه خود ائمه كارهاي سخت را قبول ميكردند. مثلاً الآن حاجيهاي ما مكه ميروند، كسي كه از چند تا پله رد شده است، يعني از پلهاي كه اسلام را قبول كند، نماز را قبول كند، تقوي را قبول كند، خمس را قبول كند، از اين فيلترها رد شده است. حالا ميخواهد مكه برود. اينها آشپز دارند، دكتر دارند، روحاني دارند، از اين ها وقتي برگشتند بپرسيد آيا شد يكروز بروي پهلوي آشپزي كه سيب زميني پوست ميكند، بگويي درست است تو پول گرفتي يا مجاني آوردنت كه آشپزي كني، ميخواهم خدمتگذار حاجي ها باشم، به من اجازه بده، دو كيلو از سيب زميني ها را من پوست بكنم؟ سيب زميني پوست كندن چيزي نيست، يكوقت نگويي در تلويزيون جمهوري اسلامي چه مسئله جزئي را ميگويي؟ ميخواهم مسئله جزئي بگويم، چون آنچه ديدم اين است كه در همين مسائل ساده همه ميلنگيم. يك كسي يك حرف خوبي ميزد، ميگفت: آمريكا و غرب از شپش و مورچه و عنكبوت گرفته، از حشره و سوسك گرفته و تا كره ماه هم رفت، از پائين گرفت، به بالا هم رسيد. ما مسلمانها از آن بالا گرفتيم، عالم ملكوت و ناسوت و جبروت از آن بالا گرفتيم و نه آن بالا را فهميديم كه چه خبر است و نه سوسك و حشره را فهميديم چيست. آنها از پائين شروع كردند و به بالارسيدند، ما از بالا شروع كرديم و به پائين هم نرسيديم. اين را ميخواهم بگويم كه گاهي وقتها از مسائلي در سطح بالاشروع ميكنند، بعد ميبينند در جزئي ترين مسئله ماندهاند و نميخواهم اسم يك جايي را ببرم كه فرهنگيانش آمدند و در اتاق و دفتر نشستند و خادم كه چاي آورد، گيج شد كه بايد از اين طرف شروع كند يا از آنطرف؟ خادم دست و پايش را گم كرد. سيني را(چاي دادن را) از وسط اتاق شروع كرد. همه آقايان فرهنگي قهر كردند كه چرا ايشان از آنجا چاي داده است. قهر كردند و رفتند و مدرسه به تعطيلي كشيد. بعد هم به تحصن كشيد و بعد هم به مدرسههاي ديگر و فرهنگ يك شهر سرچاي كمرنگ شد. انقلاب فرهنگي معنايش اين است؟ توهين نميكنم ما الآن فرهنگي وارسته هم داريم، دبير داريم كه واقعاً وارسته است، استاد دانشگاه داريم كه واقعاً قابل ستايش است، ولي مسئله اين است كه ما بايد آدمهايي بشويم كه پيغمبر فرمود: «سَيِّدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُمْ»(من لايحضرهالفقيه، ج4، ص378) ميخواهيد بفهميد از همه خانمتر كيست؟ از همه آبرومندتر كيست؟ ازهمه آقاتر كيست؟ پيغمبر(ص) فرمود: آن چند نفري كه نشستهايد در يك خانه، در يك مسجد، در يك مدرسه، در يك كاروان حج، بهترين شما كسي است كه از همه بيشتر خدمات كند. اگر اين عمل بشود انقلاب فرهنگي شده است. انقلاب فرهنگي يعني آداب و رسوم وارونه بشود. من علمم بيشتر است. قيافهام بهتر است. خوشگل ترم، پولدارترم اين معيارها هم فرو بريزد و معيار اسلامي جلو بيايد. معيار اسلامي اين است كه بهترين جمعيت، بزرگ ملت آن كسي است كه از همه بيشتر خدمت كند و حالا اگر به يك نفر بگويند: آقا شما اينكار را بكن! ميگويد: بمن توهين كرده اي؟
اين ها مسائل جزئي است ولي به اميد روزي كه از اين مسائل رد بشويم و به مسائل كلي هم برسيم. بحث ما اخلاق گروهها بود. خدا بحقيقت محمد و آل محمد به همه ما و شما و اين خواهرها وبرادرهايي كه پاي تلويزيون گوش ميدهند توفيق بدهد كه ذره، ذره در خودسازي خودمان را با اسلام تطبيق بدهيم.
«والسلام عليکم و رحمه الله و بركاته»