متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1359/5/11
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمدلله رب العالمين و صل الله علي سيدنا و نبينا محمد و علي اهل بيته و لعنته الله علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين. »
عرض ميشود که طبق معمول برنامه ما درباره تعليم و تربيت بود و داشتيم صفات مربي را مطرح ميکرديم. رسيديم به اينجا که معلم خوب کسي است که شرايط زير را داشته باشد. شرائط مربي:
1- علاقه بکار، در مورد علاقه بکار و سوز و عشق آياتي را خواندم.
2- تواضع، درباره تواضع آياتي گفته شد که از مردم باشد با مردم باشد در مردم باشد.
3- شهامت، شهامت اين نيست که حتماً شمشير زن خوبي باشد، گاهي معلم و مربي، گاهي پدر بايد شهامت نوآوري داشته باشد. قرآن دراين زمينه ميفرمايد: «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّه»(احزاب/39) يعني نميترسند از احدي مگر از خدا، فقط از خدا ميترسد. حساب نميکند که مردم دربارهاش چه قضاوت ميکنند. فکر و همش، اداء تکليف و انجام دادن وظيفه شرعي است. آنطوري که خدا ميخواهد، دوست دارد عمل کند. حالا بشود، نشود، بگيرد، نگيرد اين مسائل برايش مطرح نيست. خيلي وقت ها مثلاً فرض کنيد بنده ميخواهم وضو را بگويم. شما ميخواهي مطلبي را بگويي حالا در هر موضوعي بايد از اين پوستي که هستيم، خارج شويم، تا مطلب روشن بشود. ما داريم که پيغمبر گاهي مطالبي را با نمايش نشان ميداد و هيچ مانعي ندارد که انسان دست به يک کاري بزند و نو باشد. حرام نباشد کافي است. يک وقتي رفتيم يک جايي چند سال پيش در يک منطقهاي تخته سياه را در مسجد گذاشتيم. بعضي از افراد آمدند گفتند که چرا تخته سياه در مسجد آمده؟ ارزش مسجد کم ميشود. آبروي مسجد ميرود. گفتم هر چيزي که حرام بودنش براي ما روشن نيست، از نظر اسلام حلال است. يک حديث معروفي ما طلبه ها داريم که جزء درسمان است. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةُ أَشْيَاءَ. . . وَ مَا لَا يَعْلَمُون»(توحيدصدوق، ص353) يعني چيزهايي که دليلي بر حرکتش نيست، دليلي ندارد که اين کار حرام است. جايز است. نظير چيزهايي که دليلي نداريم بر اينکه نجس است، پاک است. تا دليل نداري که نجس است، پاک است. هر جا را شک داري که پاک است يا نجس بايد بگويي پاک است. هر جا را شک داريم که حلال است يا حرام تا دليلي بر حرام بودنش نيامده است، حلال است. شما چه دليل داري که تخته سياه حرام است؟ علاوه بر اينکه پيغمبر با نمايش مطلب را ياد ميداده است.
يکروز پيغمبر يکدرهم به سلمان داد و يکدرهم به اباذر داد. گفت: برويد خرج کنيد و فردا بيائيد. اين دو رفتند خرج کردند و فردا آمدند. پيغمبر يک اجاق درست کرد. (يک پايه کوتاه آورد اينطرف و آنطرف يک پايه کوتاه برد بالا و يک تخته سنگ گذاشت و تخته سنگ را داغ کرد) به سلمان گفت برو بالا و بگو ببينم چه کردي؟ (اباذر رفت و قدري چنين کرد و گفت دو ريالش چنين کردم، سه ريالش را چه کردم. چنين، چنان کرد و خلاصه حساب پس داد و آمد پائين) گفت: سوختم! اينجا که پايتان سوخت و يکدرهم را حسابش را پس داديد، روز قيامت همينطور در برابر عدل خدا ميسوزيد و بايد حسابش را پس بدهيد. روز قيامت همينطور در برابر عدل خدا ميسوزيد و بايد حساب اموال دنيا را پس بدهيد. اصلاً عملاً نمايش داد. والا خوب همينطور بايد بگويد صحنه قيامت چيست و شما اين حديث را شنيده ايد. شنيدهايد که برادر علي عليه السلام آمد که از حضرت گندم اضافه بگيرد. حضرت چه با او کرد؟ آهن داغ کرد و آورد نزديک برادر و او دستش را پس کشيد. گفت همينطور که تو از آهن داغ من ميترسي، من هم از جهنم خدا ميترسم. اين خود يک نمايش است والا حضرت علي ميتوانست با زبان بگويد که جهنم داغ است و اينکه آهن داغ ميکند و نزديک ميآورد براي اين است که ميخواهد مسئله را عيني نشان بدهد. من 15 حديث را جمع آوري کردهام که اين پانزده حديث درباره اين است که پيغمبر و ائمه نمايش ميدادند. امام حسن و امام حسين ديدند يک پير مردي وضو ميگيرد و وضويش غلط است. خواستند رک بگويند کهاي پيرمرد! وضويت غلط است. ديدند ممکن است به اين پيرمرد بر بخورد. اينها يک جنگ زرگري راه انداختند. يک وضوي نمايشي گرفتند و امام حسن کوچولو گفت حسين نگاه کن ببين من وضويم چگونه است. امام حسين کوچولو هم گفت داداش ببين من وضويم چه جوري است؟ اين ها يک وضوي مصنوعي و نمايش و يک جنگ زرگري و يک رقابت مصنوعي انجام دادند. پيرمرد يک نگاهي کرد و گفت قربان شما دو تا بشوم وضوي شما دو تا درست است ميخواستيد ياد من بدهيد، چشم، ياد گرفتم. خوب اين وضوي زرگري و نمايشي است. حالا اين حرف ها را هم بد نيست بزنم(چون به احتمال قوي اين فيلم شب عيد فطر پخش بشود. حالا غير از فطر هم باشد اين مطالب خوبي است. حالا هر وقت ميخواهد پخش بشود. مطلب جالبي است ولي چون پخش آن به احتمال قوي شب عيد فطر است اين مسئله را بگويم که بسيار لطيف است. امام سجاد عليه السلام در زمان خفقان بود و هر جايي برنامهاي بود، ترور و بگير و بکش بود. در يک زمان طاغوت و خفقان بود هيچ کاري نميشد کرد. امام سجاد در طول سال هر چه سعي ميکرد پول گير ميآورد و برده ميخريد. در خانه ها برده ها را ميساخت. براي هر کدام يک پرونده درست کرده بود. آن وقت شب عيد فطر همه برده ها را جمع ميکرد. براي حمالي و نوکري نميخريد، چون ميخواست حوزه علميه تشکيل بدهد و جز اين راهي نداشت. اين ها را ميخريد و ميساخت، شب عيد فطر هم همه را آزاد ميکرد. يک دانشکده سري بود. براي هر کدام از اين ها يک صفحهاي باز کرده بود. يکنفر را صدا ميزد و مثلاً ميگفت: شما، احمد آقا، آقاي(الف) شما دوشنبه يک سر فلان مسئله اشتباهي کردي، قبول است؟ پنجشنبه هم يک اشتباه در فلان موضوع کردي، قبول است؟ ميگفت بله قبول است. يکي يکي لغزشهاي برده ها را مينوشت. و شب عيد فطر تک تک اين لغزش ها را به اين برده ميگفت. برده همه را اقرار ميکرد که بله من يک چنين خلافهايي کرده ام. حالا اين کار ميکرد که اين برده را خجالت بدهد؟ نه! بعد ميگفت آقاي(ب) در اين دو، سه ماه که پهلوي من بودي مثلاً جنابعالي 48 تا خلاف کردي. خلاف اول در فلان مسئله، خلاف دوم درباره چه، خلاف سوم، . . . . آقاي(س) و پرونده(س) را ميآورد، خلاصه يکي، يکي، نقاط ضعف برده ها را ميخواند. اين ها هم يکي يکي خلافکاري هايشان را ميشنيدند و اقرار ميکردند. ظاهر مسئله قدري در ذوق ميزند. که چرا امام سجاد نقاط ضعف اين ها را به ايشان ميگفت و اين ها را خجالت ميداد؟ بعد ميگفت هر چه من ميگويم با من بگوئيد: اي سيد سجاد! هماهنگونه که تو لغزشهاي ما را نوشتي، خدا هم لغزشهاي 60 سال تو را نوشته است. علاوه بر اين که تو نقاط مهم را نوشتي، خدا نقاط ريز و درشت را مينويسد و بعد يکي يکي ميگفت، شما آزاد هستي و همه را آزاد ميکرد. ميگفت از همه لغزش ها گذشتم. همه شما آزاديد. و بعد شب عيد يک چيزي هم به ايشان ميداد. پارچه و پول و. . . و ميگفت برويد. همه که ميرفتند امام رويش را به قبله ميکرد. ميگفت خدايا من بردهاي خودم را آزاد کردم تو هم امام سجاد را از آتش جهنم آزاد کن. از اين چه ميفهميم؟ شب عيد فطر، اين چه کاري است؟ لغزش ها را نوشتن و گفتن جز اين نيست که ياد قيامت را به صورت نمايش نشان بدهد. اين رقم تبليغ خيلي اثر دارد. ما تبليغاتمان معمولاً تئوري و دکوري بوده است. تبليغ عملي و نمايش کم داشتهايم و تبليغ با نمايش خيلي خوب جا ميافتد. چون آموزش از راه چشم است، يک مثل معروفي است که ميگويند: شنيدن کي بود مانند ديدن. اصلاً ديدن حسابش جداست. پيغمبر ميرسيد، ميديد درخت برگ هايش ميريزد و از اين موقعيت استفاده ميکرد. ميگفت دو نفر مؤمن که بهم ميرسند و اظهار علاقه بهم ميکنند، بهم دست ميدهند تا مادامي که اين حالت باشد، گناهنشان مثل برگ درختان ميريزد. ميرسيد ميديد يک کسي وزنه بردار است، دارند تمرين وزنه برداري ميکنند. علي بن ابيطالب ميديد اين صحنه، صحنه خوبي است. از همه سوژه ها استفاده تربيتي ميکردند. ميفرمود: پهلوان کسي است که اگر خشمگين شد، جلوي خشم خودش را بگيرد. اگر خودت را نگه داشتي مهم است و الا اگر يک ماشين هم با سرعت 140 کيلومتر برود، نگهداشتن ماشين با زنجير فقط پهلواني نيست. پهلواني اين است که وقتي خودت با سرعت 140 خشمگين شدي، خودت را نگهداري. پهلوان کسي است که مسلط بر خودش باشد. خودش را کنترل کند. خلاصه اينکه ما آموزش از راه نمايش داشته ايم.
وقتي حضرت ابراهيم به خدا ميگويد: مرده ها را چگونه زنده ميکني؟ ميگويد: چهار تا پرنده بگير. سر چند تا کوه بگذار، صدا بزن، ذرات پخش شده جمع ميشود. اين عمل خدا جز نمايش چيز ديگري نيست.
به امام باقر عليه السلام ميگويند، وضوي پيغمبر چه جور بود ميفرمايد: «ايتيني بطثت» يک تشت بيار، تشت را ميآورند. امام باقر وضو ميگيرد و بعد ميفرمايد: «و هکذا وضوء رسول الله» وضوي پيغمبر اينطوري بود. نمايش ميدهد. يا خود رسول اکرم ميفرمايد: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي»(عوالياللآلي، ج1، ص197) نماز بخوانيد همانطور که ميبينيد من نماز ميخوانم. «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(احزاب/21) پيغمبر مدل است. خود شخص اين ها وجود خارجي هستند. يعني نبايد فقط مطلب از ذهن در ذهن بريزد. بايد يک وجود خارجي هم داشته باشد. معلم و مربي بايد سنت شکن باشد.
4- اخلاص: مسئله اخلاص شرط موفقيت است که دانشجو وقتي نگاه به استاد دانشگاه ميکند. طلبه وقتي نگاه به مدرسش ميکند. حساب نکند که اين پول گرفته و آمده است اينجا و اين سوزش سوز پولکي است. اين را حس کند که اين به او علاقه دارد و اخلاص دارد و از روي سوز و صداقت است. الآن گاهي وقت ها ممکن است نگاه به طرف که ميکني دارد اگرچه حرص ميزند ولي همه اش، پول است. يعني فريادش از خودش نيست. عين نور ماه که ميگويند از خورشيد نور ميگيرد، اين بخاطر اين است که به او پول دادهاند که حالا دارد غصه ميخورد و اگر دم از دين ميزند چون آخر دينش نان است. دين سه حرف است(دال و يا و نون) اگر داد ميزند دين، دين، دين چون آخرش به يک نون و آبي ميرسد. اينطور نباشد کسي که دم از علم و تحصيل ميزند، حسابش اين باشد. اخلاص را ببيند. البته معناي اخلاص پول نگرفتن نيست. اين را هم بگويم که بعضي خيال ميکنند که اگر کار با اخلاص است، معنايش اين است که پول نگير و اگر پول بگيري اخلاص بهم ميخورد، بر عکس بعضي خيال ميکنند که اگر رايگان کار بکنند براي خداست، نه هر کس پول ميگيرد دليل آن است که اخلاص ندارد و نه هر کس پول نميگيرد دليل آنست که اخلاص دارد. خيلي ها پول نميگيرند که اينطرف و آنطرف بگويند من کار ميکنم و پول نميگيرم.
خيلي افراد چرا پول نميگيرند؟ يک مثالي است که ميگويد: «ترک الدنيا لدنيا» پول نميگيرد بخاطر اينکه اين طرف و آنطرف بگويد من کارهايم براي پول نيست. پس اين رياکار شد. حالا مگر اينکه متهم بشود اين حرف ديگري است. اگر مورد تهمت است حسابش جداست. مسلمان بايد خودش را مورد تهمت قرار ندهد. اگر من دارم با زني حرف ميزنم و شما خيال ميکنيد که اين زن به من نامحرم است و تهمت سوء قصد نسبت به من پيدا ميکني، اينجا لازم است بگويم اين محرم من است. اين فاميل نزديک من است. دفاع در برابر رد تهمت اشکالي ندارد.
اخلاص از شرائط نفوذ است. مربي خوب مربي است که بر اساس پول کار نکند و براي خدا کار بکند. پول هم رسيد، رسيد. ميآيد خدمت امام ميگويد رفتم تبليغات اسلامي بکنم. بعد که تبليغات کردم مردم يک پول و هدايايي هم دادند. اين ها چه حکمي دارد؟ ميفرمايد حلال است. تو براي اين چيز ها که اين کار را نکردي. برعکس گاهي وقت ها اسمش را عوض ميکنند. ولي براي آن کار است. شخصي قاضي بود خيلي کادو برايش ميبردند. آمد گفت آقا اين ها را به من به عنوان چشم روشني داده اند، کادو است. امام فرمود: اگر شغلت اين نبود به تو ميدادند؟ اگر در خانهات مينشستي اين پول ها را به تو ميدادند؟ نه! گفت اين ها رشوه است. اسمش را حق و حساب ميگويند. دو تا کلمه مقدس است، يکي ميگويند: حق! يکي ميگويند: حساب. به رشوه که پست ترين معنا را دارد بهترين الفاظ را ميگذارند، حق و حساب يا مثلاً فرض کنيد که حق العمل کاري يا مثلاً فرض کنيد يک اسمي رويش ميگذارند، کادو، چشم روشني، هديه، سوغاتي و. . . خوب تو اگر اين شغل را نداشتي که اين ها اين کار را نميکردند. اخلاص داشتن مربي رمز موفقيت اوست. مسئله ديگر پيشگام بودن است.
درباره اخلاص آيه زياد داريم. در سوره شعرا، حدود 70 آيه است که قصه پنج، شش نفر از پيغبمبر ها را نقل ميکند. و بعد تمام انبياء اين شعار را ميدهند. همه پيغمبر ها را که نقل ميکند همه ايشان ميگويند: «إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ»(يونس/72) يعني من براي پول کار نميکنم. ببينيد آدم چاه که ميکند، براي آب چاه ميکند، منتها خاک هم گيرش ميآيد. کسي که گندم ميکارد. براي گندم است ولي کاه هم گيرش ميآيد. اين ها يک چيزهايي است که اگر کسي براي خدا کار بکند اينطور نيست که فلج بشود. ما داريم افرادي که براي خدا کار کردند زندگي ايشان هم مثل بقيه سرپاست. و آدمهايي داريم که خيلي زندگي ميکنند و حديث هم داريم که آدمهايي که خيلي زرنگند و بقول خودشان خيلي رند هستند و از چند راه ميخواهند پول در بياورند، خداوند چنان در سر اين ها ميزند که هر چه ميدوند، بجايي نميرسند. همهاش به زرنگي نيست. ما يک مأموريتي داريم بايد طبق مأموريت وظايفمان را انجام بدهيم. يعني خلاصهاش اين است که ما بايد بندگي خودمان را بکنيم. خدا، خدائي خودش را بلد است. اشتباه ما اين است که ما بندگي خودمان را فراموش ميکنيم. ميرويم ياد خدا بدهيم که چه کند. ميگوئيماي خدا! اگر چنين کني خوب ميشود. گير و اشتباه همه ما اين است. ما بايد بنده باشيم، خداوند خدايي خودش را بلد است. ما چه ميکنيم؟ ما بندگي خودمان را ر ها ميکنيم، ياد خدا ميدهيم که اين چنين خدائي کن.
5- مسئله پنجم پيشگام بودن است. نه اينکه فقط اسمش پيشگام باشد. يعني واقعاً جلو باشد. پيشگام يعني ببينيم چه کسي از همه جلوتر بوده است. اگر کسي واقعاً دم از اسلحه ميزند اولين کسي که در اسلام اسلحه بکار برد بايد از آن اول ها شروع کنيم. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ»(واقعه/11-10) افرادي الان خودشان را جلودار قلمداد ميکنند که قبل از اينکه مادر اينها، اين ها را بزايد، افرادي تکه تکه شده اند. گاهي افراد در گفتگو ها ميگويند ما چند سال است سابقه داريم و. . . ميگوئيم تو چند ساله هستي؟ قبل از تولد تو نوري ها بدار شدند. قبل از تولد تو سيد جمال الدين اسد آبادي ها بودند. همين نزديک ها قبل از تولد تو نوري ها بدار شدند. قبل از تولد تو نواب صفوي تکه تکه شد. اصلاً تو هنوز متولد نشده بودي. حالا چطور شد که تو از همه سابقهات بيشتر است؟ خجالت هم خوب چيزي است. بالاخره آنجايي که هستيم قبولت داريم. اما زياد نه. براي نمره 12 قدمت روي چشم. اما ما نمره 14 داريم. نمره 16 داريم. نمره 20 داريم. برو در نوبت. ميني بوس ها ميروند در نوبت، درشکه ميرود در نوبت. فقط انقلابيون در نوبت نميروند. خلاصه در نوبت برويد. پيشگام بايد باشد. قرآن ميگويد: «إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمْ»(انعام/14) پيغمبر ميگويد: من مأمور شدم که در کار ها خودم مقدم باشم.
اميرالمؤمنين ميفرمايد: در جنگي که با رسول الله ميرفتيم با کفار بجنگيم، رسول الله جلو بود و همه پشت سر پيغمبر بوديم. يعني کسي از ما اصحاب بر پيغمبر مقدم نبود. او که ميآيد «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ»(نساء/95) رسول اکرم خودش از همه جلوتر بود. و اگر يک کسي را ميگويند چهار سال زندان رفته است و ميخواهند او را بزرگ کنند. حالا يک کسي که 8 سال زندان رفته چه؟ خوب نوبت اوست. اگر يکي کسي روي نهج البلاغه هزار ساعت مطالعه کرده است، يک کسي که سه هزار ساعت مطالعه کرده است براي او چه خاکي به سرمان بکنيم. چون معيار ما چيست؟ قرآن است و قرآن اگر قرآن است. يا راست ميگوئيم يا دروغ تکليف ما بايد روشن شود. قرآن ميگويد معيار کمال، معيار فضيلت علم است، تقوا است، جهاد است، هجرت است، سابقه است، اخلاص است. اين ها ملاک کمال است.
«هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ»(زمر/9)، «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»(حجرات/13) «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ»(نساء/95) «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا»(انفال/74) «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ»(واقعه/10) اين ها آياتي است که فضيلت در اينهاست. برادر عزيز، خواهر محترم، دنبال چه کسي رفتي؟ بين خودت و وجدانت، تو را به شرافت زمان، تو را به شرافت زمين، ترا به شرافت وجدان، تو را به شرافت موجودي که در اين هستي داراي، آنکس که تو به دنبالش رفتي آيا از همه با سوادتر است؟ اين فلاني که دنبالش ميروي، يا فلان شخص يا فلان گروه. بين خودت و خدا و وجدان و اگر خدا را قبول نداري بين خودت و هر چيزي که بپهلويت ارزش دارد. از نظر پاکي از همه پاکتر است؟ در جهاد روي کره زمين از اين بهتر نيست؟ در هجرت کسي بيشتر از اين شخص يا اين گروه هجرت نکرده است؟ سابقه هجرت کسي از او بيشتر نيست؟ بين خودت و هر موجودي که در اين هستي شرافت دارد، پر سابقهتر از ايشان نيست؟ قبل از تولد ايشان هنوز مادر ايشان، ايشان را نزائيده بود که ديگران تکه تکه شدند. سابقه دارتر هست، با اخلاصتر از ايشان در روي کره زمين نيست؟ که يک سيلي که ميخورد، علماء بيائيد، شوراي انقلاب، مجلسي شوراي ملي، چه خبر است؟ يک چماق در سرما خورد، ميگويد تمام نيرو ها بسيج شوند و ببينند در سر ما خورد. دست که به او ميگذاري جيغ ميزند، کولي بازي در ميآورد. تازه خودش که ميزند هيچ پيدا نيست. تو مخلصي؟ ناني که ديگران براي سيلزدههاي اهواز دادند، تو کجا نانت روي نان آن ها بود. ناني که ميخواهند بخورند آدم آرم بچسباند؟ ما رژيم قبل هم نديده بوديم، پرتغال تمبر داشته باشد. اين ها از شاه هم بدتر کردند. شاه سابق به پرتغال ها و موز ها تمبر خودش را نميچسباند. اين ها به پرتقال ها و موز ها آرم خودشان را ميچسبانند. يعني اين اخلاص است؟ شما اگر قرآن را آتش بزنيد راحتتر هستيد. چون مردم روشن ميشوند. شما ميگوئيد قرآن ولي هيچ يک از کلماتي که در قرآن است، عمل نميکنيد. اين ها همه آيه قرآن بود. قرآن ميگويد: آنکه از همه با سوادتر است، که خودت هم ميداني ايشان از همه باسوادتر است. آنکه از همه باتقواتر است، آنکه از همه سابقه جهادش، آنکه از همه بيشتر هجرت کرده است. تو خودت هم ميداني. اگر ميگويي قرآن و ايدئولوژي اسلامي بايد به آن عمل کني. حتي به يکي از آيههاي قرآن براي مصلحت روزگار عمل نکردي. اين ها ملاکهاي قرآن است. بايد قشنگ بگوئيد ما مسلمان نيستيم. اي خواهر واي برادر اگر مسلمان هستي يک کاري بکن، شايد شما مردي، شايد من مردم، من يا تو رو دربايستي نداريم. شايد هفته ديگر هفته اول قبرمان باشد. يک راهي را برويد که روسياه نباشيد. اگر يقهمان را گرفتند و گفتند: چرا دنبال اين رفتي؟ نگوئيد خشمگين شده بودم، خوشم آمده بود، خشم و خوشي حرف مهمي نيست. گفتند بيا رفتم. واقعاً بگوئيد من دنبال ايشان رفتم بدليل اينکه ايدئولوژي من اسلامي است و اسلام گفته بود علم، تقوي، جهاد، هجرت، سابقه، اخلاص و اين همه کمالات را در فرد اعلايش داشت. يک راهي را برو که با شهامت هم در دنيا سرافراز باشي و هم روز قيامت بتواني جواب خدا را بدهي. اين را هم به شما بگويم تمام دنيا عبادت بکنند، تمام دنيا مارکسيست بشوند. يک سر سوزن براي خدا فرقي نميکند. «إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين»(عنكبوت/6) خدا غني است
گر جمله کائنات کافر گردند، بر دامن کبرياش ننشيند گرد.
خلاصهاش اين است که اگر همه مردم دشمن خدا باشند براي خدا هيچ فرقي نميکند. اينطور نيست که حالا اگر شما مسلمان نباشي، غصه بخورد. گاهي آدم ميسوزد، آدم غصه ميخورد يک جواني، دختري يا پسري جذب شده است. با خيلي هايشان هم که من خودم صحبت کردم، گفتم شما دليل جذبت را بگو، من هم جذب تو ميشوم. من جذب رئيس شما ميشوم، دليل را بگو. تو ميگويي ايدئولوژي ما اسلامي است اين هم آيههاي قرآن است. تو بگو به چه دليل جذب شدي من هم مريد تو ميشوم. حالا جذب هر گروهي، چه اسلامي باشد و چه غير اسلامي. خوب است که بعضي ها آمدند و در تلويزيون حرف هايشان را زدند و کاش باز هم بيايند و بگويند. يکي از اين گروههاي غير اسلامي در تلويزيون آمد و گفت: ما شعارمان، خوراک، پوشاک، مسکن است. يک عهده که پاي تلويزيون بودند زير خنده زدند. گفتند ما هم همين خوراک و پوشاک و مسکن را ميگوئيم با هزار تا چيز ديگر. آخر يک دکاني که فقط دکمه ميفروشد يا يک دکاني که فقط يک نوع ميوه ميفروشد، با يک سوپري که همه چيز دارد، مثل هم است؟ دين ما دين جامعي است. آنکه تو ميگويي ما هم ميگوئيم بعلاوه. . .
در دنيا که ما رو سفيديم، چون که هر که هر چه ميگويد ما هم ميگوئيم، بعلاوه يک چيزهايي ديگر. قرآن آيه قشنگي دارد اين آيه را برايتان معنا کنم. ميگويد مسلمان ها خوش بحالتان که شما جلوئيد. ميگويد چطور؟ ميگويد: «إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُون»(نساء/104) مسلمانها اگر شما به دردسر افتاديد، چماق خورديد، خرمن شما سوخت، زندان رفتيد و شکنجه شديد، هيچکدام طوري نيست. «إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُون» اگر شما بدرد و الم شديد مبتلا شديد. «فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُون»(نساء/104) اگر تو شلاق خوردي او هم شلاق خورد. منتها درود بر شما مذهبي ها براي اينکه «وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ»(نساء/104) «تَرْجُونَ»(يعني رجاء، اميد) اميدي شما از خدا داريد. شما به يک منبع ديگر هم تکيه داريد و اميد داريد. اما آن ها «لا يَرْجُونَ» آن ها يک چنين رجائي ندارند. چماق به چماق، دري وري به دري وري. آدم با ايمان يک تکه گاه ديگر هم دارد «وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ» و الا هر چه او ميگويد ما هم ميگوئيم.
کارگر عزيز، رنجبر، زحمتکش، دهقان، خوراک، پوشاک، مسکن همه اينها شعار ما هم هست. ما هم ميگوئيم کارگر عزيز، رنجبر، زحمتکش، دهقان، خوراک، پوشاک، مسکن بعلاوه رضاي خدا و بعلاوه ايمان. پس هر چه هر کس ميگويد، ما هم ميگوئيم بعلاوه اضافات.
ما پيشگاميم، ما مخلصيم، ما مجاهديم البته جمله ما را که ميگويم نه يعني فقط ما آخوند ها! يعني مذهبي ها، اين اخلاص مربوط به عمامه و لباس نيست. گاهي وقت ها يک جوان جوري اخلاص دارد، که شايد خيليها نداشته باشند. شما حساب کنيد جواني را که در خيابان تهران تير به او خورد و در جوي آب افتاد. رفتند بيرون بياورندش، گفت: من را رها کنيد برويد قرآن را حفظ کنيد. همان وقتي که داشت جان ميداد تو آبهاي لجن جويهاي تهران خون از بدنش ميآمد داشت، دست و پا ميزد داشت جان ميکند، گفت برويد قرآن را حفظ کنيد. آن مجاهد است. روزنامه فروشي، با ذغال نوشتن و. . . هنر نيست. الآن دو کيلو زغال داشته باشيد من روي همه ديوارهاي تهران مينويسم زنده باد فلاني، مرگ بر فلاني، دو کيلو ذغال ميخواهد و يک نردبان. گاهي در بعضي از شهر ها ميگويند: آقا فلان گروه شهر را قبضه کردند، ميرويم و ميبينيم چه کسي قبضه کرده است. ميبينيم يک عده، يک نردبان دارند و 2 کيلو ذغال از يک بعد از نصف شب تا سه بعد از نصف شب بالاي نردبان نوشتند زنده باد فلاني. يک غريبه که ميآيد ميگويد: اوه! شهر را قبضه کرده اند. نه آقا 2 کيلو ذغال است و يک نردبان. مثل اينکه آدم بدنش را خيلي شديد ميخاراند، پيراهنش را که در ميآورد ميبينيد يک تيغ کوچک بيشتر نيست. ولي آدم خيال ميکند تمام بدنش پر از تيغ است. يکدانه تيغ بيشتر نيست، هي اينجا فرو ميرود و هي جاي ديگر فرو ميرود. پ
2 کيلو ذغال ميخواهد و يک نردبان. والا تمام گروه ها همه کتابهايي که نوشتهاند جمع کنند وقتي پهلوي يکي از کتابهاي مرحوم مطهري بگذاري، خودشان کنار ميزنند، نه اينکه ما بگوئيم کنار بزنيد. منتها کساني جذب ميشوند که کتابهاي مطهري را نخواندهاند و يا نميفهمند.
گاهي غصه ميخوردم. فکر ميکردم که، سال ها در قرآن ميخواندم که حضرت موسي را مردم ر ها کردند و سراغ گوساله رفتند. آيا ميشود آدم اينطور باشد؟ با وجود حضرت موسي آدم گوساله پرست باشد؟ گيج بودم و اين آيه ها را معنايش نفهميدم. بعضي گوساله اند، بعضي مسلمان خوب هستند، ولي مثل لامپ هستند، با وجود خورشيد نياز به لامپ نداريم. خود آقايان روشنفکر وقتي در امامزادههاي ما ميآمدند، مسخره ميکردند و ميگفتند: روز روشن چرا شمع روشن ميکنيد؟ اين خل گري نيست که با وجود خورشيد حرم امام رضا(ع)، شمع روشن ميکنيد؟ حالا تو که به ما ميگفتي با وجود خورشيد چرا پاي شمع مينشيني، خود شما با وجود رهبر انقلاب و خط امام چرا دنبال خطر ديگر رفتي؟ کساني که با وجود خطر امام دنبال خطهاي ديگر ميروند، مثل ايشان مثل کساني است که با وجود خورشيد پاي شمع مينشينند. آن وقت کسي که با وجود خورشيد پاي شمع مينشيند، مسخرهاش ميکردند و به او ميگفتند: امل، مرتجع، قديمي، کهنه پرست و. . . خودش با وجود امام پاي حرف هاي مينشيند. امام ميآيد و ميگويد که اسلحه ها را پس بدهيد. ايشان ميگويد من فعلاً صلاح نميدانم. امام ميگويند: جهاد سازندگي! اين ها ميگويند: نه! و در ثاني همه آقايان ميآيند ميگويند اصل عمل است.
اگر يگويند بعد از انقلاب عملکرد همه گروه ها را در روزنامه ها چاپ کنند که چه کرده اند. ما مينويسيم: بچه مسلمان ها نمازشان را خواندند، شبها، خيابان ها را حفظ کردند. بچه مسلمان ها تا حالا هزار تا مفسد في الارض گرفتند. بچه مسلمان ها تا حالا در چند هزار روستا و ده مسجد و مدرسه و حمام ساخته اند. بچه مسلمان ها چندين صد هزار هکتار را کشاورز کرده اند، اين کار بچه مسلمانهاست. شما هم يکطرف ديگر ثمره کارتان را بدهيد: ما هم خرمن ها را آتش زديم. ما هم لولههاي نفت را منفجر کرديم. ميدانيد از پارسال تا حالا حدود 90 تحصن در همين ايران بوجود آمده است. در اين 90 تحصن بعضي از ايشان بچههاي خوبي بودند و بعضي از ايشان هم دست بوده اند. ما تا کنون 90 تحصن بوجود آورده ايم. اميدوارم که همينطور که اين ايام شريف ماه رمضان ميگذرد، يک تجديد نظري بکنيم. اين چند ساعت و چند روز و چند ماهي که داريم، و هر مقدار عمري که داريم تجديد نظر کنيم.
اي برادر واي خواهر! خدا ميداند دوستانه به شما ميگويم که با وجود خورشيد ديگر پاي چراغ ننشينيد. گرچه چراغ ها دانشجو هستند، فاضل هستند، زجر کشيده هستند، زندان رفته هستند، هر کمالي که تو ميگويي آن مقداري که واقع هست من قبول دارم. اما ميگويم اگر شما ميگويي اين نمره چهارده دارد، من ميگويم نمره پانزده هم هست، با وجود پانزده دليلي نيست که ما نمره چهارده بگيريم. خوب ممکن است يک زمان همه افق ها خدايي نکرده از بين بروند و شما مجبور بشويد که از يک پيشنماز محله استفاده کني، خيلي خوب، اما با وجود اين ها انسان آب از سرچشمه بر ميدارد.
اگر خواستيم مربي خوبي باشيم، بايد علاقه به کار داشته باشيم، تواضع داشته باشيم قدرت خرق اجماع داشته باشيم، قدرت شکستن خرافات، قدرت مبارزه با عادتهاي غلط داشته باشيم. بر اساس پول کار نکنيم. پيشگام هم باشيم.
راه تربيت چيست؟ چند تا جمله هم براي تربيت از نظر قرآن بگوئيم و خداحافظي کنيم.
عرض ميشود که شروع تربيت چه وقت است؟ 7 سالگي بايد تربيت کرد؟ 10 سالگي بايد تربيت کرد؟ چه سني بايد تربيت کرد؟ و چرا؟ نظر اسلام قبل از ازدواج است. ميگويد از قبل آنکه انتخاب همسر بکني بايد به فکر نسل باشي. «وَ اخْتَارُوا لِنُطَفِكُمْ»(كافى، ج5، ص332) حديث داريم براي بچه هايتان و براي نطفه خودتان، بهترين رحم ها و بهترين مورد ها را انتخاب کنيد. يعني در مسئله تربيت اسلام از قبل از ازدواج مسئله را مطرح کرده است. و لذا گفتهاند که زن ترسو نگيريد. علي(عليه السلام) وقتي ميخواهد زن بگيرد. سفارش ميکند از فاميل شجاع بگيريد چون زن ترسو روي بچه هايش اثر ميگذارد. يا مثلاً ميگويد اگر همسرتان شير نداشت، بچه را به زني که از نظر روحي و اخلاقي و ايماني انحراف دارد ندهيد تا شير بدهد. يا مثلاً فرض کنيد کسي که به يک زني به يک دختري علاقه پيدا کرده است، دختر خيلي خوشگل و زيباست ولي از نظر شعور قدر پائين است. نامه مينويسد به امام، امام ميگويد: هرگز! ميگويد آقا من خيلي به اين دختر علاقه دارم و نميشود و فلان ميگويد اگر کارد به استخوان رسيد و راه ها برايت بسته شد. ازدواج کردي، سعي کن از اين خانم بچه دار نشوي. چون کسي که سطح فکرش پائين است بچهاش هم. . .
ببينيد اين دستورات اسلام است. شما بايد در مسئله آموزش يک جوري باشد که جوان ها ما و آنهايي که ميخواهند داماد بشوند و دختر خانماهايي که عروس بشوند، اصلاً بايد يک دورهاي يک هفته، ده روز براي اين ها باشد. اين دستورات که در راه تربيت است، اين ها را بايد دورهاي گفت. اين ها چيزهايي نيست که آدم در تلويزيون بگويد. ولي خيلي دستور داريم، و دقتي در اين زمينهها شده است.
چيزهايي که در شخصيت اثر ميکند؟ دوازده مورد اينجا نوشته ام. علي(عليه السلام) بچه هايش را به جنگ فرستاد. خوب بعضي از بچههاي اميرالمؤمنين امام حسن و امام حسين بودند. يک بچه هم داشت بنام محمد حنفيه که از يک زن ديگر داشت. اين محمد حنيفه وقتي ميخواست جنگ کند ميرفت جلو ميترسيد برمي گشت. آخرش حضرت علي با پشت شمشير زد به کتفش و گفت برو کنار. «أدركك عرق من أمك»(شرحنهجالبلاغهابنابىالحديد، ج1، ص243) يک رگ از مادرت در بدن توست. چون مادرت ترسو است. تو هم ترسو شدي. بعضي شهر ها مشهور به اين هستند که اين شهر ها ترسو هستند مثل کاشان! علياي حال اگر هم کاشاني ها ترسو هستند بايد دختر کاشاني را شما نگيريد. البته اين تهمت است. کاشاني ها شجاعند، دليلش هم من هستم. چيزهايي که در تربيت و در شخصيت انسان اثر ميگذارد 12 مورد است که ان شاءالله در يک جلسه ديگر ميگويم. حالا در اين دو سه دقيقهاي که وقت داريم اين دو سه تا مطلب را تذکر بدهم:
يکي اينکه در نامههاي ارسالي نوشتهاند که دليل حجاب را بگو. من دليل حجاب را در يکي از بحث هايم گفتم که چشم آزاد، بدن بي بند و بار. اگر بي حجابي رسم بشود، جاهايي که بي حجابي زياد است جوانهايي که نگاه ميکنند، هوس پيدا ميکنند و به دنبال هوسشان زنا و متلک و سوء قصد و امراض مقاربتي و اولاد سر راهي و سقط جنين و کورتاژ و دلهره براي پدر و مادر ها و دختران ربوده شده و همه آثار سوء مربوط به اين است که اين هرزه گري هست و بايد جلو هرزه کاري ها گرفته بشود. به اميد روزي که ادارههاي ما هم جاي عفت عمومي باشد.
مسئله ديگر، گفتند که عبادت بدون اخلاق ارزش دارد يا نه؟ ما در قرآن آيههاي زيادي داريم که اين ها را علامه طباطبايي مفصل بحث کرده است. يک سري آيه هاي(حبط) است يک سري آيه هاي(تکفير) آيههاي حبط يعني گاهي اوقات يک گناهي ميکنيم که اين گناه همه خوبي ها را از بين ميبرد. آيههاي تکفير يعني گاهي اوقات انسان يک ثوابي ميکند، که اين ثواب کفاره همه گناهان است. يعني اعمال ما در همديگر اثر ميگذارد. چه بسا شما عمري عبادت کني، يک عملي از شما سر بزند، که اثر يک عمر عبادت را از بين ببرد. مثل شيطان، شيطان 6 هزار سال عبادت کرد و در آخر تکبر کرد و امر خدا را اطاعت نکرد و به آدم سجده نکرد. بخاطر يک حالت اخلاقي و تکبر عبادت 6 هزار سالش از بين رفت. سؤال اين است که آيا عبادت بدون اخلاق ارزش دارد يا نه؟ بعضي وقت ها مسائل اخلاقي عبادات را از بين ميبرد. آيا جن وجود دارد؟ بله خداوند نوشته به شما نداده که غير از شما موجودي خلق نکرده است. خدا آزاد است. همينطور که خيلي چيز ها را خلق کرده است. خيلي چيز هاي ديگر را هم خلق ميکند. مسئلهاي نيست.
در مورد تنظيم ساعات درس نوشته اند؟ بله پارسال ماه رمضان ساعات درس را مدام بالا و پايين ميکردند، امسال قول دادهاند که ماه رمضان ساعات را منظم کنند. نوشتهاند از رساله هم بگو. از رساله ها مغذورم بگويم، براي خاطر اينکه مسئله گفتن در تلويزيون چندان صحيح نيست، چون به يک مشکلاتي انسان برمي خورد که معذورم بگويم. چون به فکرش بودهام مشورت هم کرده ام، ولي به بن بست رسيده ام. بايد خودتان مطالعه بفرمائيد.
يک سري نامه به اين مضمون آمده است که پدران و مادران نميگذارند جلسات مذهبي برويم. گاهي پدر ها و مادر ها مقدس خشک هستند(خشک مقدس) و وسوسه پيدا کرده اند. اينجا بايد پدر ها و مادر ها بدانند که اين وسوسه ها را نداشته باشند. گاهي وقت ها اگر پدر و مادر مزاحم بچه بشود که چيز ياد بگيرد، بزرگترين ظالم را مرتکب شدهاند چون: «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ»(اعراف/45) قرآن خيلي آيه داريم که يک مشت جنايتکاران «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» يعني جلو راه خدا را ميبندند «مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ في ها اسْمُهُ»(بقره/114) در مسجد را ميبندند و نميگذارند در آن ذکر خدا بشود. بله اگر واقعاً راه حق است و پدر و مادر وسوسه ميکند، مشمول آيه: «يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» هستند. اما اگر نه پدر و مادر واقعاً بجا احتياط ميکند، طرفي که دارد ايدئولوژي اسلامي ميگويد از افرادي است که شناخته شده نيست. به اسم ايدئولوژي اسلامي ميگويد. بعد معلوم نيست جزء کدام گروه در ميآيد. آخر گروه فرقان هم تفسير ميگفتند، يکباره گروه فرقان از آب در آمدند. گاهي احتياط ها بجاست و گاهي نابجاست. اين مربوط به اين است که چه دختري و چه پدر و مادري در کدام منطقه و چه جلسهاي را ميگذارند برود و چه جلسهاي را نميگذارند برود. اين مسئله نيست که عمومي بگويم پدر ها و مادر ها دختر ها را آزاد کنيد و هر جلسه مذهبي ميخوانند بروند. اين را من نميتوانم عمومي بگويم. چون جلسههاي ايدئولوژي غلط هم هست. افرادي ايدئولوژي اسلامي ميگويند و جزوههايي نوشتهاند که آدم وقتي ميخواند به کتاب جوک شباهتش بيشتر است.
مسئله ديگر اينکه برنامه هايتان را بنويسيد. در بيان تندحرف ميزنيد، معذرت ميخواهم. چرا نامههاي ما را جواب نميدهيد. چون يکنفر هستم و دفتري نيست. کمک کاري نيست. نميرسم و هر ساعتي هم يک جايي هستم، از اينکه نامه ها را جواب نميدهم هم معذرت ميخواهم. نامه ها را بنويسيد به مؤسساتي که مخصوص اين کار است من معذورم از اينکه جواب دهم.
انتقادهايي سازنده شده است، متشکرم. انتقادهايي شده توهين آميز که ميبخشم. تشکرهاي شده است از تشکر ها هم متشکرم. خدا ان شاء ا… از همه گناهان ما بگذرد به اميد روزي که همه ما در يک خط و آن هم خط امام باشيم.
«والسلام عليکم و رحمه الله و بركاته»