متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1359/3/19
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و علي اهل بيته و لعنه الله علي اعدائهم اجمعين. »
بحث امروز ما دربارهي مسئله خط است. خط امام را ميخواهند يك طوري بگويم، كه تقريباً اقيانوس ميشود. خط امام را بايد از كلمات امام، خط مشي امام و از اعلاميههاي امام و از فرياد امام اتخاذ كرد. چون خط امام دقيقاً همان خط خداست. چون در قرآن داريم: «في سبيل الله» كه به معني خط خدا است. حالا قبل از آن كه خط امام را مطرح كنيم خط ها را مطرح ميكنيم. يك بحثي درباره خط است كه كلياتي درباره خط ميگويم. بعد ميبينيم كه مشخصات خط امام چيست؟ بعد هر كه ميگويد در خط امام است و معتقد به خط امام است، چه دانشجو، چه بازاري، چه كشاورز برايش خط امام روشن بشود. تكليف اينها هم كه در خط امام نيستند، روشن شود. البته انتخاب هر خطي آزاد است.
اصلاً لازم است كه ما خط داشته باشيم يا نه؟ بله انسان اگر هدف دارد، خط هم دارد. آدمي كه خط ندارد هدف ندارد. مثل آدمي كه آزاد و رها است. ميگويند: كجا ميروي؟ ميگويد: نميدانم. ولي اگر هدف داري بايد از اين خيابان بروي. كجا بروي؟ پس خط براي كسي است كه هدف دارد. پس آدم¬هايي كه خطي را انتخاب نكرده اند، آدمهايي هستند كه هدفي ندارند. اين يك مسئلهاي است كه بايد بگوييم كه هركس هدفي دارد، نياز به خط دارد. كدام خط؟ آن خطي كه او را به هدفش برساند. حالا اگر كسي پاي تلويزيون نشسته و ميخواهد درباره خط تحقيق كند، از نظر قرآن اين واژه ها را ببيند. چون افرادي هستند كه ميخواهند خودشان هم بررسي كنند. لغت سبيل، لغت صراط، لغت طريق، لغت ضل، لغت صده، لغت تحريف، لغت افتراء، لغت غواء، لغت وسط، اين واژه ها، واژههايي است كه از آنها سوژههايي در ميآيد. يعني آياتي كه اين لغتها در آنهاست، بايد استخراج بشود و تفسير آن آيات ديده بشود. نعمتهاي عميق ديده بشود. شان نزولها ديده بشود. آيات اهل بيت ديده بشود. خط از لابلاي اينها در بيايد. اين براي كسي است كه ميخواهد مسئه را تحقيق كند و اما افراد بي حوصله، خيليها حال تحقيق ندارند. براي كسي كه حال تحقيق ندارد، بحث ما خوب است. ولي خيال نكنيد اسلام فقط اين است. اين كلاس اول اسلام است. من شايد اين را 10 بار گفته باشم ولي باز هم خواهم گفت. آنچه من ميگويم آن چيزي است كه يك مسلمان كلاس اول بايد بداند.
هركسي هدفي دارد و خط ميخواهد. آنهايي كه خط ندارند، هدفي ندارند. اصولاً هدف ما چيست؟ تا خطمان را انتخاب كنيم. حالا كه اينطور شد هدف انسان چيست؟ قرآن ميفرمايد: من انسان را براي چند هدف آفريدم. خدا ميگويد: من از تو چند هدف دارم. يكي از بزرگان، دانشمند ميخواست درباره تربيت يك چيزي بنويسد. پهلوي يكي از طلبه ها آمد و گفت: آقا تربيت چيست؟ چند تعريف در كتابهاي دانشگاهي براي تربيت كرده اند. تربيت چيست؟ آن طلبه به او گفت: تربيت يعني آن راهي كه ما را به هدف ميرساند. اول هدف را تعيين كنيم. تربيت آن است كه ما را به هدف ميرساند. آن طلبه اينطور معنا كرد.
هدف انسان چيست؟ قرآن ميگويد: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون»(ذاريات/56) هدف ما عبادت است. اين را مكرر گفتهام كه عبادت بجز خدمت غلط است. عبادت فقط نماز غلط است. هم نماز است. هم خدمت به خلق است. هم كار است. هم تفكر است. هم تربيت است. همه اينها عبادت است. ما براي عبادت ساخته شده ايم. عبادت يعني چه؟ عبادت يعني كاري كه جهت خدايي دارد.
آيه ديگر ميگويد: «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ»(ملك/2) اصلاً مرگ و حيات براي آزمايش است. آيه ديگري در قرآن داريم كه ميگويد: «أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها»(هود/61) شما را از زمين آفريدم و شما را براي استعمار آفريدم. منتهي استعمار معناي لغويش خوب است. معناي سياسياش بد شده است. چون استعمار از عمران است. يعني آفريديم تا شما زمين را آباد كنيد. منتهي از بس به خيال آباد كردن آمدند، سر مردم كلاه گذاشتند، ديگر حالا معناي اصليش را از دست داده است. لغت استعمار معناي خوبي دارد. يعني برو يك جايي را آباد كن. منتهي از بس گفتهاند آمدهايم آباد كنيم، آمدند و خراب كردند. ما تا ميگوييم استعمار، ميگوييم: آمده كه كلاهبرداري كند. كلمه استعمار از نظر سياسي به معني كلاهبرداري است. والا معناي لغوياش غير از معناي سياسياش است. پس آفرينش ما براي عبادت است. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون» «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ» «أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها» برادرها و خواهرها خدا ما را آفريده است تا جهت الهي را انتخاب كنيم. تا رشد كنيم. تا زمين را آباد كنيم. اين هدف است. حالا خط ما خطي است كه ما را به اين هدفها برساند. در قرآن كلمه سبيل زياد است. يك سبيل طاغوت داريم. يك سبيل الله داريم. سبيل الله كه در قرآن زياد است. آيهاي در سوره نساء ميگويد: «سبيل الطاغوت» كه به معني راه طاغوت است. پس خط ها در قرآن دو نوع است: 1- خط سبيل الله 2- خط طاغوت.
طاغوت از طغيان است. طغيان به معني سركشي است. طاغوت به معني سركش است. علاوه بر آن دو خطي كه گفتم دو خط ديگر هم است. يك خطهايي هم انحرافي هستند. در نماز روزي ده مرتبه ميگوييم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم»(فاتحه/6) «اهْدِنَا» يعني ما را هدايت كن. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم» اين آيه هم مخصوص خط است. يعني هر مسلماني كه در شبانه روز 17 ركعت نماز ميخواند، 7 ركعتش سبحان الله و الحمدالله است. روزي10 بار كه در نمازش حمد ميخواند. روزي10 بار در نماز بحث خط ميكند. مسئله خط يك حرف تازهاي نيست. هر زن و مردي روزي 10 بار ميگويد: من خط ميخواهم. منتهي خط مستقيم باشد. حالا خط مستقيم چه خطي است؟ هركسي راه كه ميرود، ميگويد: خط من خط مستقيم است. خود خدا در قرآن پشت سر همين آيه خط مستقيم را معنا كرده است كه بي خودي يك راهي را نرويم. بگوييم راه ما راه مستقيم است. پشت سرش گفته است راه مستقيم ميخواهي؟ «صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»(فاتحه/7) منتهي راه مستقيم راه چه كساني است؟ اي خدا من راه مستقيم ميخواهم. خط صاف ميخواهم. منتهي خط صاف خط كساني است كه به ايشان انعام كرديم. حالا خدا به چه كساني انعام كرده است؟ انعام يعني چه؟ يعني خانه، ماشين و تلفن، باغ و مزرعه؟ نه! سوره نساء باز اين آيه را معنا كرده است. اين آيه دوم آيه اول را معنا كرده است. در سوره نساء هم يك آيه داريم كه اين آيه را معنا كرده است. چون «إنَّ القُرآن يُفسِّرُ بعْضُهُ بعْضاً»(بحارالأنوار، ج54، ص218) قرآن يك بخشش بخش ديگر را معنا ميكند. در سوره نساء ظاهراً آيه ميفرمايد: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحين»(نساء/69) «مَنْ» يعني كسي كه «يُطِعِ» يعني اطاعت كند، پيروي كند «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُول» كسي كه مطيع خدا و رسول باشد، پس اينهايي كه مطيع خدا و رسول هستند «مَعَ» با «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» چه كساني هستند؟ «مِنَ النَّبِيِّينَ» انبياء، صديقين و شهداء و صالحان تمام شد.
پس ببينيم ما خواهان خط صاف هستيم، ما خواهان راه مستقيم هستيم. راه مستقيم راهي نيست كه هركس به انتخاب خودش برود. راه مستقيم راه كساني است كه خدا به آنها انعام داده است. به چه كساني انعام داده است. به كساني انعام دادي كه در بالا گفته شد.
پس شما ميگوييد راه مستقيم ميخواهم راه «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» است. راه «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» راه انبياء است. راه انبياء را چه كسي جز امام بلد است؟ پس اينكه ميگويند: خط امام، يعني خط انبياء. امام از همه صاحبان خط وگروه ها، آشناييش به راه انبيا بيشتر است. اگر كسي با وجود خط امام، خط ديگر را قبول كند، كه جز خط امام نباشد، خط انبياء هم نيست. آن وقت نميتواند بگويد ايدئولوژي اسلامي است. تو اگر ايدئولوژي اسلامي داري، پس چرا در خط امام نيستي؟ خط امام را كه قبول داريد. حالا ميگوييم كه خط امام تازه است. قرآن را كه قبول داريد؟ نماز كه ميخوانيد؟ در ايدئولوژي اسلامي نماز ميخوانيد؟ در نماز ميخوانيد راه مستقيم. آيه بعدش هم ميگويد مستقيم راه كساني است كه به ايشان نعمت داديم. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» سوره نساء را كه قبول داريد. قرآن در خانه همه هست. بررسي كن كه راه مستقيم ميخواهي. راه مستقيم راه كساني است كه به ايشان انعام شده است. كساني كه به ايشان انعام شده است، اين ها هستند.
شما راه مستقيم را ميخواهي؟ راه «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»ها را ميخواهي؟ كه انعمتها اينها هستند. پس شما قطعا خواهان راه انبياء هستي. الآن هم كه انبياء وجود ندارند بايد يك كسي را پيدا كني كه دقيقاً راهش راه انبياء باشد و چه كسي روي كره زمين است كه به راه انبياء آگاهتر از امام باشد؟ تو كه خط امام را رها ميكني و ميروي راه انبياء را پيش ميگيري، قطعاً منحرف هستي. براي اينكه چه كسي است كه جرأت كند؟ هرچه هم كه آدم پررو باشد خجالت ميكشد كه بگويد من راه انبياء را فهميدم. در برابر خط امام بگويد كه من راه انبياء را فهميدم. اگر تو نماز ميخواني و صراط مستقيم ميخواهي، اگر صراط(انعمتهم) ميخواهي و اگر سوره نساء را قبول داري كه ميگويد: (صراط انعمتهم) راه انبياء است. بايد بگويي: چه كسي روي كره زمين است كه راه انبياء را بهتر بشناسد؟ پس اگر معتقد به راه انبياء و راه مستقيم هستي، بايد در خط امام تشريف بياوري.
نماز؟ آري! ايدئولوژي اسلامي؟ آري! صراط مستقيم؟ آري! قرآن؟ آري! راه انبياء؟ آري! اما خط امام نه! خوب اين بايد تكليف خودش را روشن كند. در نماز ميگوييم راه مستقيم. راه «أَنْعَمْت» راه انبياء است. از راه انبياء به راه امام آمديم. پس خط سير ما اين است، كه اول بگوييم راه ميخواهيم چون هدف داريم. چون هدف داريم راه ميخواهيم. حالا راه چيست؟ بدليل سوره حمد راه مستقيم ميخواهم. راه مستقيم كدام است؟ به دليل سوره نساء راه انبياء راه مستقيم است. راه انبياء به خط امام ميخورد. اين سلسله سند خط امام است. تو مسلمان هستي. تو هدفداري و انسان هستي. انسان كه هدف دارد راه ميخواهد، تا آن را به هدفش برساند. اگر راه خواستي در نماز ميگويي راه مستقيم ميخواهم. در سوره نساء ميگويد: راه مستقيم راه انبياء است. اگر خواستي راه انبياء را بروي بايد در خط امام بيايي. غلط است اگر كسي بگويد من راه انبياء را قبول دارم. خط امام را قبول ندارم. حالا خط امام چيست؟ سراغ خط امام بياييم.
مشخصات خط امام چيست؟ اين هم از مسائلي است كه آشنايي با آن مهم است.
1- توكل بر خدا: اتكا به خدا «وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»(انفال/2)(نه علي آمريكا يتوكلون نه علي شوروي يتوكلون) «وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» از صفات مومنين در سوره شوري است. اگر همه پشت كنند، همه رو برگردانند، احساس ناراحتي نميكند. در هواپيما مينشينيد. احتمال دارد هواپيما را سرنگون كنند. از او ميپرسند چه احساسي داري؟ ميگويد: هيچ. البته هيچي يعني اينكه دلش به حال ملت ميسوزد. اگر بناست خونم ريخته شود، پس در ميان ملت بيايم، بهتر است. اينكه به وظيفهام عمل كنم، خوب است. فقط خدا را ميبيند و توكل بر خدا ميكند. آخر يكي ميگفت: امام كه اين جمله را در هواپيما گفته، معلوم ميشود احساس ناراحتي براي امتش نميكند. خوب آمد ايران چه كند؟ اين كه دارد ميآيد و اينكه احساس خطر نميكند، پيداست دلش براي امت ميسوزد. يعني من از مردن باكي ندارم و توكل بر خدا دارم. مسئله توكل بر خدا و خط امام است. تمام كساني كه ميگويند يا با غرب گره بخوريم يا با شرق گره بخوريم اينها خط امامي نيستند. «وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»
2- تكيه امام بر وحدت و مردم مخلص گمنام. مردم مخلص گمنام به راه امام عنايت ميكنند. مخلص گمنام يعني چه؟ يعني اينهايي كه خيلي پز ميدهند، امام به ايشان محل نميگذارد. كلهشان بوي قرمه سبزي ميدهد. ادعايشان چند برابر خودشان است. افرادي كه تكيه به روشنفكر نميكنند، فقط تكيه به آخوند نميكنند، فقط تكيه به كشاورز نميكند، پيشگام و پسگام، انقلابي و مرتجع، قشر رنجبر و كارگر و باج به كسي نميدهد، و بر اساس فطرت الهي طرفداري مي¬كنند و باج به هيچ كس نميدهد. انسان مخلص گمنام روي نسل انسان تكيه ميكند، منهاي عرب و عجم منهاي شهري و دهاتي منهاي قشرخاص منهاي لباس خاص منهاي همه اين ها.
تمام كساني كه قشري را يدك ميكشند و از يك قشري به اسم انقلابي پيشگام، پسگام، روشنفكر، مرتجع كمك ميگيرند آنها هم خط امام نيستند. امام يك قشر را يدك نميكشد.
3- امام سياستمدار هست. امام سياست باز نيست. آخر يك عدهاي سياست باز حرفهاي هستند. يك عده سياستمدار حرفهاي هستند. سياست باز يعني هر زمان نان را به نرخ روز ميخورند. از اول حرفش قاطع نميگويد. حالا تدريجاً اين كار را بكنيم. پيغمبر وقتي مبعوث شد سه سال مخفيانه فراگيري ميكرد. امر خدا آمد كه: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ»(حجر/94) حالا ديگر دعوتت را علني كن. مردم را جمع كرد و گفت: اي مردم به من وحي ميشود. من پيغمبر خدا هستم. مردم زير خنده زدند. راه به دهش نميدهند، سراغ خانه كدخدا را ميگيرد. ما هنوز خودش را قبول نداريم، اين دارد وحي درست ميكند. قاطعيت را ببينيد. نميگذاشتند كه امام به ايران بيايد. ميگفت شاه را از ايران بيرون ميكنيم. چند سال پيش ميگفت كه تو را از ايران بيرون خواهم كرد. مردم زير خنده زدند. باور نميكردند كه مسئله اينقدر جدي باشد. اما خيلي ها قاطع نيستند و صداقت ندارند. اول انقلاب افرادي ميگفتند: ارتش خلقي، ارتش خلقي خيلي خوب است. بعد از همين خلق عدهاي بنام پاسدار ارتشي شدند و عليه همين پاسدارها كارشكني كردند. برادر جان مگر تو نميگفتي: ارتش خلقي. مگر پاسدارها بچههاي خلق نيستند؟ پس اين پاسدارها همان شعار تو هستند. چرا اول ميگفتي: ارتش خلقي؟ حالا كه از خلق يك عده آمدهاند پاسدار شده اند، عليه پاسدار قيام ميكني؟ پيداست آن وقتي كه ميگفتي: ارتش خلقي يعني انحلال ارتش، براي اينكه كشور ارتش نداشته باشد. تا هر خارجي هر توطئه كه ميخواهد بكند، بكند و ما نيروي ذخيره و مرزبان و حافظ براي كشور نداشته باشيم. غرض تو از ارتش خلقي اين نبود كه آن درجه دار ها، آن تيمسار ها، تيمسارهاي طاغوتي كه مدالهايشان را از شاه به خاطر تملق گرفته اند، ارتش خلقي باشند. اگر صداقت داشتي مگر بچههاي پاسدار خلق نبودند؟ از متن مردم آمدند. از همين خلق آمدند. تو كه ميگويي: من با انقلاب خوب هستم. پاسدارها هم كه ضد انقلاب نيستند. چرا با پاسدارها مخالفت ميكني؟ پاسدارها بد هستند؟ خوب بله ممكن است كه آدم بدي هم در بين آنها باشد. آدم بد هم در بين آخوندها هم هست. اما تو در شعار ميگفتي: ارتش خلقي! بعد از اينكه همين خلق ارتش شدند، با آن مخالفت كردي. پس پيدا بود كه صداقت و قاطعيت نداري. مسئله چهارم اين است كه امام ميفرمايد: نه شرقي نه غربي! من يك آيه در ارتباط با همين بخوانم. قرآن ميفرمايد: «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب»(بقره/177)
پيغمبر ما وقتي به پيغمبري مبعوث شد، چهل ساله بود. يك بت روي كعبه گذاشته بودند. همه مردم رو به بتها نماز ميخواندند. پيغمبر ديد اگر او هم رو به كعبه بايستد در حزب بت پرستها هضم خواهد شد. خيال خواهند كرد كه پيامبرهم رو به بت نماز ميخواند. بنابراين پيامبر 13 سالي كه در مكه بود، رو به بت نايستاد. رو به بيت المقدس ايستاد. همه بت پرستها از اين طرف ايستادند و پيامبر از آن طرف ايستاد، تا بگويد جهت من با جهت شما فرق ميكند. وقتي در مدينه رفت، آنجا ديگر بت پرست نبود. يهودي بود. پيغمبر تا ميگفت: الله اكبر! يهوديها رو به بيت المقدس بودند، پيغمبر هم رو به بيت المقدس در حزب يهوديها هضم ميشد. يهوديها ميگفتند: پيغمبر رو به قبله ماست، حالا كه قبلهاش مثل ماست، معلوم ميشود كه بقيه حرف هايش هم مثل حرفهاي ماست. پيغمبر ناراحت شد. سحرها ميآمد نگاه به آسمان ميكرد. خدايا چه كنم؟ آيه نازل شد: «قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ»(بقره/144) ميبينم كه چنين ميكني چه شده است؟ يهوديها به تو نيش ميزنند. يك قبلهاي به تو ميدهم كه راضي بشوي «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاهاِ»(بقره/144) يك قبلهاي ميدهيم كه تو راضي بشوي. در همين جا دستور آمد كه قبله عوض ميشود. قبله كه عوض شد سر و صدا شد. همهي آنها گروه گروه جمع شدند و گفتند: چطور شد كه تا حالا اين طور بود و الآن چنين شد؟ قرآن ميگويد: «سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتي كانُوا عَلَيْها»(بقره/142) اينها سفيه هستند. اينها كه ميگويند چطور شد كه از قبله قبلي دست كشيد، چشمتان كور شود. «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ»(بقره/115) مشرق و مغرب براي خداست.
حالا كه اين طرف ميايستيم، بايد ناز شما را بخريم. مسلمانها ناز كش نيستند. حالا بعد اين آيه نازل شد. خود مسلمانها هم بحث روزشان بحث قبله بود. آيه نازل شد آقاجان گروهايتان را كم كنيد. كنار ايستاديد و دوتا دوتا حرف قبله ميزنيد. «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب» بر و نيكويي به اين نيست كه اين سو بايستيد يا آن سو بايستيد. همه جا رو به خدا است. بحث را از اين حرفها بيرون بكشيد. رو به شرق ايستادن، رو به غرب ايستادن امتياز نيست. نيكويي، عزت و شرف در اين نيست كه حالا بسوي شرق بايستيم، يا بسوي غرب بايستيم. بهتر اين است كه نه شرقي باشيم و نه غربي. «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ»(بقره/177) ايمان و بر اين است كه جهان بيني مستدل و عميقي داشته باشيم. ايمان به يك مدبر و مدير، ايمان به يك نظم و حساب و شعور، ايمان به يك مكتب وحي، ايمان به خدا «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ»(بقره/177) ايمان به ملائكه والكتاب و النبيين، ايمان به كتاب آسماني، ايمان به انبياء و بر داشتن، يك جهان بيني مستدل با عقايد سالم و عميق است. (بر) اين است. يك ديد عميق داشته باش. حالا اين طرف يا آن طرف «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ» ديگر چه «وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّه» ايمان خالي هم فايده ندارد. «وَ آتَى الْمالَ» بايد هم مالت را بدهي و هم ايمان داشته باشي. بايد پول هم بدهي. پولي كه خوشت ميآيد و دوست داري «عَلى حُبِّه» هماني را كه محبت داري بايد بدهي. بر اين است كه ايمان داشته باشي. بر اين است كه «وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّه» به كسي بدهيم. باز گروهي را نقل ميكند. به يتيمان، مساكين، در راه مانده ها، سائل ها، برده ها بدهيد. «وَ أَقامَ الصَّلاة» بر اين است كه نماز را بپا داريد. بپاداشتن نماز غير از خواندن نماز است. اگر در زنگ تنفس يك معلم در مدرسه، يك دبير در دبيرستان، يك استاد در دانشگاه به جاي اينكه يك روزنامه بخواند، دو ركعت نماز در محيط مدرسه و دبيرستان و دانشگاه بخواند، اين اقامه نماز است چون با ديدن اين نماز و با خواندن اين نماز بچه ها هم به نماز علاقه پيدا ميكنند.
اگر رئيس كارخانه در كارخانه نماز بخواند، نماز خوانده است. اما اگر در جامعه بيايد جامعه نماز را القاء كرده است. قرآن نميگويد: نماز بخوانيد. ميگويد: نماز را بپا داريد. يعني جايي نماز بخوانيد تا با نماز خواندن شما نماز زنده شود و جلوه پيدا كند. اين مسئوليت ماست. چشمها به كساني است كه مسئوليت اجتماعي دارند. اينها بايد در مراسم مذهبي بيشتر نمايان بشوند. نگويند: آقا ريا ميشود. مگر هر ريايي زشت است؟ بعضي رياها ثواب دارد. بعضي رياها حرام است. بعضي وقتها هم ريا مستحب است. ميگويند زني كه براي شوهرش آرايش ميكند، ريا كرده است. اما همين ريا مستحب است. گاهي ريا واجب است. اگر به شما تهمت زدند كه فلاني ماليات اسلامي نميدهد، خمس و زكات نميدهد، اينجا بايد علني بدهيد تا رفع تهمت ازخودت بشود. گاهي ريا لازم ميشود. گاهي مستحب است. البته اكثر جاها 99% در بعضي مواقع ريا حرام است و هم مبطل نماز است.
حالا ريا در مكان باشد. يعني يك مكاني باشد كه بايستي نماز بخواني ريا بشود باطل است مثل صف اول بايستي كه عكست در دوربين بيافتد. در نماز جمعه ريا در اين است كه در يك جايي باشي كه شما را ببينند، نماز باطل است. يا در زماني باشد كه عمل كنيد زمانش هم ريائي باشد باطل است مثلاً اول وقت بخواني يا آخر وقت.
ريا در مكان عمل را باطل ميكند، ريا در زمان عمل را باطل ميكند. ريا در مستحبات عمل را باطل ميكند، ريا در واجبات عمل را باطل ميكند.
«وَ أَقامَ الصَّلاة» نماز را زنده كنيد «وَ آتَى الزَّكاة»(بقره/177)از كلمه «وَ آتَى الزَّكاةَ» معلوم ميشود آنجا با «وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّه» غير از زكوة است. اين زكوة پول واجب است، اين پولهايي است كه انسان بايد بدهد. آخر بعضي وقتها با اين كه پولش را ميدهد باز هم بايد بدهد. ميگوئيم آقا اينجا زلزله شده است سيل آمده يا الله كمك كن، ميگويدآقا نه من مكه رفتم خمس و زكات و سهم امام هم داده ام. خوب حالا كه سهم امام دادي ديگر نبايد پول بدهي؟ «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»(كافى، ج2، ص164) اگر مسلماني فرياد كمك ميزند كمكش نكني مسلمان نيستي. چه خمس و سهم امام داده باشي چه نداده باشي. خيال نكني كه سهم امامت را دادي ديگر بهشت مال توست. گاهي وقتها مالياتهاي واجب را دادي اما صحنههايي پيش ميآيد كه باز هم بايد بدهي.
«وَ آتَى الزَّكاةَ» يك مسئله است «وَ آتَى الْمالَ» هم يك مسئله است. خصوصياتش را بايد به فقه مراجعه كرد. ديگر چي؟ «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ»(بقره/177) گاهي افراد ايمان دارند نماز هم ميخوانند، زكوة هم ميدهند، اما هرچه قول ميدهد به قولش عمل نميكند. ميگويد نه اين هم معلوم ميشود مرخص است. «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ».
در قراردادها وفاي به عهد ميكند. پيمانهاي اقتصادي، پيمانهاي سياسي، روابط زن و شوهري به خانمش گفته مهريه اين قدر، بايد همان مبلغ را بدهد. حتي ميگويد اگر به بچهات قول دادي برايت بيسكوئيت ميخرم، بايد بخري! يا قول نده يا اگر قول دادي بايد عمل كني. از قول به يك بچه گرفته تا به يك قاره، بايد وفا كني. «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ» يعني وفا ميكنند.
در ادامه ميفرمايد: «وَ الصَّابِرينَ»(بقره/177) از نظر انساني، از نظر ملكات «وَ الصَّابِرينَ» كساني هستند كه پشت كار دارند. صبر به معناي تو سري خوردن نيست كه هر كس بر سرت زد بگو حواله شما باشد به حضرت عباس(ع)، صبر معنايش پشت كار است «وَ الصَّابِرينَ» كساني كه پشت كار و قاطعيت دارند و محكمند. «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»(فصلت/30) ميگويند خدا! روي حرفش هم ميايستند. قاطعيت دارند. «وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ»(بقره/177) در سختي ها و در جنگها صبر ميكنند.
چون سه رقم صبر داريم:
1- گاهي لذت پيش ميآيد و آدم بايد خودش را نگهدارد. كه اين را ميگويند صبر.
2- گاهي ناراحتي پيش ميآيد كه بايد آدم خودش را نگهدارد اين را هم ميگويند صبر.
هم وقت غذا انسان بايد خودش را كنترل بكند و هم وقت خوشي و صبر كردن در وقت خوشي آسانتر است از صبر كردن در وقت سختي نيست.
3- گاهي هم گناه پيش ميآيد كه بايد صبر كنيم. در اصول كافي ديديم كه افرادي روز قيامت بي حساب به بهشت ميروند. مأمورين پذيرايي ميگويند چه كرديد كه از همه زودتر به بهشت ميآييد؟ ميگويند: «نَحْنُ أَهْلُ الصَّبْرِ»(كافى، ج2، ص75) ما صابر بوديم. ميگويند شما چه جوري صبر كرديد؟ ميگويند ما گناه پيش آمد و شيرين بود، اما از خدا ترسيديم و گناه نكرديم. چون صحنه گناه پيش آمد كسي هم نميفهميد، درآمد هم داشت. لذت هم داشت، فقط و فقط بخاطر خدا گناه نكرديم. «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُم»(انفال/2) چون بخاطر خدا صحنه گناه پيش آمد و گناه نكرديم خدا هم اينجا تا همه مردم حساب پس بدهند ما بي¬حساب به بهشت ميرويم.
اگر كسي هم لغزش پيدا كرد و گناهي پيش آمد و كنترل از دستش رفت، فوري بايد توبه كند. چون ما دو تا قلب داريم:
1- قلب سالم. كه قرآن ميگويد: «إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ»(صافات/84) يك قلب سليم داريم كه قلب سالم است يعني خودش را نگه ميدارد. قلب سليم يعني قلبي كه روح آن پاك است.
2- قلب منيب. كه قرآن ميگويد: «وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنيبٍ»(ق/33) قلب منيب يعني اگر لغزش پيدا كردي، زود از خدا عذر خواهي كن، استغفار كن و لذا حديث داريم: اشكهايي هست كه در نزد خدا ارزش دارد، از جمله اشك جوان كه ميگويد خدايا بد كردم، تصميم بگيرد عوض شود و اين ماه، ماه رمضان بسيار خوبي است.
در بعضي ازدعاها چه عبارتهاي زيبايي است، اگر معنايش را متوجه بشويد كلافه ميشويد. ميبينيم امام سجاد(ع) صورتش را روي خاك ميگذارد و اين جمله را ميگويد: «اللَّهُمَّ إِنْ عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيُحْسِنِ الْعَفْوَ مِنْ عِنْدِك»(بحارالأنوار، ج71، ص417) اگر بد بود كه من گناه كردم خوب است كه تو ببخشي، بعد طرف ديگر صورتش را ميگذارد: «إِنْ كُنْتُ بِئْسَ الْعَبْدُ فَأَنْتَ نِعْمَ الرَّبُّ» خدايا اگر من بد بندهاي هستم، تو خوب خدايي هستي. ميگويد خدايا گناه ميكنيم ميبخشي، يكبار ديگر گناه ميكنم باز مي-پوشاني، مردم ميگويند تو آدم خوبي هستي من كه ميدانم گناه ميكنم و هر چه گناه ميكنم ميپوشاني «كَأَنَّكَ اسْتَحْيَيْتَنِي»(مصباحالمتهجد، ص587) خدايا مثل اينكه تو از من خجالت ميكشي. عوض اينكه من خجالت بكشم، مثل اينكه تو از من خجالت ميكشي.
«وَ الصَّابِرينَ» صبر ميكنند، گناه پيش ميآيد صبر ميكنند. ناراحتي پيش ميآيد صبر مي¬كند، مال و دنيا و مقام پيش ميآيد صبر مي¬كند و كنترلش را از دست نميدهد، «وَ الصَّابِرينَ» جنگ پيش ميآيد استقامت دارد. «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب»(بقره/177) هي نگويد ما اينطرفيم و ما آنطرفيم، مشرقي و مغربي شدن شرف نيست وابستگي به شرق و غرب كمال نيست. روي پاي خودتان بايستيد و جهان¬بيني¬تان، انفاقتان، نيايشتان، برادرتان، پيمانهايتان، استقامتتان اينها همگي برّ است. «وَ لكِنَّ الْبِرَّ» اينهاست و بعد يك آيه در قرآن است كه نصفش را ميخوانم و نصفش را هم همه ميدانيد «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى»(مائده/2) يك كاري بكنيم بچه ها مسلمان بشوند. «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» يك كاري كنيم وسائل نماز خواندن را آسان كنيم. «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» يعني(تعاونوا علي الوفاء)
يك كسي ميخواهد پول بدهد، روز چك و سفته بانكي اوست و پول ندارد. ميخواهد وفا كند وفاي به پيمان(بر) است، اما پول ندارد تو پول به او بده او چكش رابپردازد، كشاورزي بر است وام به او بده «و تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» فقط براي اين نيست كه براي مهاجرين و زلزله زده ها و سيل¬زدگان يك پتو و دو تا بخاري بدهي، قرآن ميگويد بر ايمان و مال و زكات و نماز و صبراست. اينها بر است و تو «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» يعني يك كاري كن اگر بچه ها ميخواهند مؤمن بشوند، كلاس ايدئولوژي درست كن. اگر دخترهاي جوان ميخواهند روزه بگيرند، هواي داغ استطاعت نيست، تو كه در دهت باغ و استخر داري در چند فرسخي يك ماشين بگير يك آشپز بگير، اين دخترهاي كه نه سالشان است ده سالشان است. ميخواهند روزه بگيرند بروند در آن ده و در هواي خنك و آنجا و در هواي خنك بتوانند روزه بگيرند. چون روزه گرفتن بر است و بايد «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» باشد. تو كه باغ و استخرداري نزديك دهي كه نزديك گرمسير است، تو ميتواني با يك امكاناتي كه داري يك برنامهاي جور كني كه دخترهايي كه ميتوانند روزه بگيرند آنجا بروند و روزه بگيرند، منتهي با سرپرست زن كه مسئله حلال و حرام پيش نيايد. مسئله محرم و نامحرم پيش نيايد و با حفظ تمام مقررات شرعي باشد. يك جوان ناراحت ميخواهد ازدواج كند پول ندارد ازدواج بر است «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» و خوشا به احوال كساني كه هر هفته كه سرشان را روي متكي ميگذارند هر شبي كه ميروند بخوابند يك بري انجام داده باشند و واي بحال كساني كه سال ميآيد و مي¬رود و هيچ كاري نميكنند و هر روز دست روي تلويزيون ميكشد كه گرد روي تلويزيون پاك پاك بشود و سال ميآيد و ميرود و دست روي سر يك بچه يتيم نميكشد. اينها تجديد نظر بكنند و بدانيد مسلماني به اين نيست كه همه¬اش بگوئيم: ايدئولوژي اسلام و عكس امام را قاب كنيم و حرف از خط امام بزنيم.
ما هدف داريم چون هدف داريم خط ميخواهيم. انساني كه هدف دارد، خط ميخواهد كه به هدفش برسد، خطي كه ميخواهيم در نماز ميگوئيم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»(فاتحه/6) خط صاف ميخواهيم خط صاف راه انبياء است. بدليل سوره نساء كسي در زمان ما راه انبياء را بهتر از امام نميداند. يعني خط انبياء را برويم، يعني خط امام را برويم. خط امام نه شرقي نه غربي است، پس چيست؟ اينها واقعيات است. آقاياني كه ايمان ندارند، آقاياني كه در نماز جمعه نميآيند، آقاياني كه پولشان را فقط خرج عكس و لوستر ميكنند و آقاياني كه به پيمان¬هايشان عمل نميكنند و آقاياني كه صبر نميكنند، تحمل نميكنند و منتظرند يك بهانه از حكومت مركزي بگيرند وداد بزنند. هيچ صبر انقلابي ندارند و وقتي ميگويند دولت بايد اين كار را بكند فوري، آنقدر دولت را دستپاچه ميكنند و آنقدر فوري، فوري ميكنند كه كساني كه صبر نميكنند در نماز جمعه نميآيند به شرق ميچسبند به غرب ميچسبند اينها خط امام نيستند.
«والسلام عليکم و رحمه الله و بركاته»