متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1359/4/23
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينامحمد و علي آله و لعنه الله علي اعدائهم من الآن الي قيام يوم الدين. الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي»
بحث ما درسهايي از قرآن است. اما چون در آستانه ماه رمضان هستيم، فكر كردم كه آيهاي را انتخاب كنم كه به بحث ماه رمضان بخورد. در جمهوري اسلامي بايد همه ما با قرآن آشنا بشويم.
مي فرمايد: «يا أَيُّها الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»(بقره/183). «أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ»(بقره/184) در ادامه مي فرمايد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآن»(بقره/185) شهر رمضان را تعريف ميكند.
تمام انبياء خطوط كلي برنامه هايشان يكي بوده است، يعني تمام انبياء فرياد توحيد داشته اند. تمام انبياء فرياد مبارزه با طاغوت داشتند. تمامي اين مطالب سند قرآني دارد. تمام انبياء دعوت به نبوت و رهبري حق و مبارزه با رهبران باطل داشته اند. همه انبياء روزه داشتند. همه انبياء حج و جهاد و امر به معروف و نهي از منكر و زكات و. . . داشته اند. يعني آنچه اسلام دارد، كلياتش را تمام انبياء داشته اند. اين يك مسئلهاي است كه بايد به آن توجه پيدا كنيم و قرآن هم مملو از بيان اين مسائل است. اينكه قرآن ميگويد: بايد به پيغمبران پيشين ايمان داشته باشيد، ايمان به پيغمبران پيشين چه نقشي در زندگي ما دارد. من بايد پيغمبر خودم را قبول داشته باشم، حالا حضرت يونس را قبول داشتم، يا نداشتم، يا حضرت داود را قبول داشتم يا نداشتم، چه نقشي در زندگي من دارد. بايد در اينجا اين مسئله را متذکر شوم که ايمان به انبياء يعني ايمان به يك سنت و ايمان به يك برنامه از پيش مشخص. اينطور نيست كه ما يك امت استثنايي هستيم، پيغمبر استثنايي داشتيم و بافت جداگانهاي داريم.
يك سنت و برنامه قطعي براي همه امتها است و همه امتها پيغمبر داشتند. «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ»(يونس/47) هر امتي رسول داشته است و هر رسولي خطوط كلي برنامه هايش با بقيه رسولان هماهنگ بوده است.
بد نيست در ميان مطالبم نکته¬ اي قرآني را متذکر شوم.
در قرآن «يا أَيُّها النَّاسُ»، «يا أَهْلَ الْكِتابِ» و «يا أَيُّها الَّذينَ آمَنُوا» داريم. هر جا ميگويد «يا أَهْلَ الْكِتابِ» يعني اي يهوديها و اي مسيحيها! هر جا ميگويد: «يا أَيُّها النَّاسُ» خطاب بمردم ميكند. يعني متن امت منهاي مكتب و هر جا ميگويد: «يا أَيُّها الَّذينَ آمَنُوا» يعنياي ملتي كه مكتب را هم پذيرفته اي. مي دانيد که پيغمبر در چهل سالگي به پيغمبري رسيد. از سن 40 تا 53 سالگي، 13 سال در مكه بود. 10 سال هم در مدينه بود. در اين 23 سال، معولاً آن سال اول خطاب قرآن «يا أَيُّها النَّاسُ» بود، يعنياي ملت! چون هنوز ملت ايمان نياورده بودند. 13 سال دوم بعثت، بعد از دوران تشكيل حكومت اسلامي، معمولاً خطابها «يا أَيُّها الَّذينَ آمَنُوا» بود. پس معمولاً «يا ايُّها النَّاسُ» ها براي 10 سال اول است، «يا ايُّها الَّذينَ آمَنُوا» ها براي 13 سال دوم است. «يا ايُّها النَّاسُ» ها بيشتر مكي است و «يا ايُّها الَّذينَ آمَنُوا» ها بيشتر مدني است. پس تا ميخوانيد «يا ايُّها الَّذينَ آمَنُوا» معلوم ميشود آيه در مدينه نازل شده است. بخش اول بود يا بخش دوم بعثت؟ بخش دوم. اينها يك چيزهايي است كه بايد با آن مأنوس بشويم.
«يا ايُّها الَّذينَ آمَنُوا»اي مومنين، انسانهايي كه مكتب را پذيرفتهايد «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيام» بر شما روزه گرفتن نوشته شد، بايد روزه بگيريد. «کما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُم» همچناني كه بر پيش از شما نوشته شده بود.
قرآن در اکثر مواقع مطالبش را با مثل نقل ميكند. گاهي ميگويد: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ»(بقره/17)، «كَمَثَلِ» مثلش مثل فلان گروه است. گاهي هم مثل نميگويد و با كلمه(كما) ميگويد. ميگويد واجب شد روزه بگيريد، مثل اينكه بر كساني كه قبل از شما بودند، واجب شد. بر آنها هم واجب بوده كه روزه بگيرند.
در مورد اين جمله که در آيه ميگويد: «روزه برنامه همه انبياء است» ميخواهم يك اشارهاي كنم كه تمام خطوط و برنامه همه انبياء اسلام بوده است. و اين از هماهنگي دعوتهاي انبياء بدست مي آيد.
هماهنگي دعوتهاي انبياء:
1 – همه دعوت به توحيد ميكردند. مي فرمايد: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»(نحل/36) در هر ملتي و در ميان هر امتي پيامبري را مبعوث ميكرديم، پيامبران چه ميگفتند؟ «اعْبُدُوا اللَّهَ» بندگي خدا را كنيد. «اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» از طاغوت اجتناب كنيد. برنامه تمام انبياء دعوت به توحيد «اعْبُدُوا اللَّهَ» است و دوري از طاغوت «اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» است.
2- همه دعوت به معاد ميكردند. در قرآن زياد ميخوانيم كه همه انبياء وقتي ميآمدند ميگفتند: «يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ»(شعراء/135)اي ملت من براي شما ميترسم. «ا ِنِّي أَخافُ»(اني) يعني بدرستيكه من بر شما خوف دارم از «عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ». پس همه انبياء معاد را مطرح ميكردند.
3- همه دعوت به نبوت داشتند. «إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمينٌ»(شعراء/107) كلمه «إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ» را در قرآن از زبان انبياء زياد ميخوانيد. شما بايد با كتاب شريف معجم آشنا بشويد. اگر ديپلم يا فوق ديپلم هستيد، فرقي نمي کند. كلمه رسول را اگر از معجم بيرون بياوريد، ميبينيد همه انبياء بعد از دعوت به توحيد «إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ» ميگفتند و رسالت خودشان را با معجزه اعلام ميكردند. ميگفتند که ما وابسته به يك قدرت الهي و غير مادي هستيم، نشانهاش هم اين است كه كارهاي غير طبيعي ميكنيم.
همه انبياء دعوت به نماز ميكردند. مثلاً حضرت شعيب نماز ميخواندند و مردم ميگفتند: اي شعيب! آيا ما بخاطر نماز تو دست از آداب و رسوم و فرهنگمان برداريم؟ ما بخاطر نماز تو دست از فرهنگ ملي و ميهن خودمان بر نميداريم. مي فرمايد: «يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ»(هود/87) آيا بخاطر صلوة و نماز تو ما آنچه پدرانمان مدتها انجام مي دادند، ترك كنيم؟ «أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا» آثار نياكان را بخاطر حرف تو كنار بگذاريم؟ «أَوْ أَنْ نَفْعَلَ في أَمْوالِنا ما نَشؤُا» ما ميخواهيم در مصرف آزاد باشيم، چون حضرت شعيب ميگفت: «مصرف بايد كنترل بشود» مالكيت محترم است، گيرم تو مالك شدي، اما هر طور که بخواهي حق مصرف نداري. ممكن است كسي مالك بشود، اما حق ندارد بريزو بپاش كند. حضرت شعيب مردم را حتي افرادي كه مالك بودند، جلوي مالكيتشان را ميگرفت. ميگفت: حق مصرف بيشتر از اين مقدار نداريد. ميگفتند: چه خبر است؟ «أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ» آيا بخاطر نماز تو آنچه پدران ما نجام دادند، ترك كنيم؟ «أَوْ أَنْ نَفْعَلَ في أَمْوالِنا ما نَشؤُا» يا در اموالمان هر چه دلمان ميخواهد، انجام ندهيم؟ بخاطر تو جلوي مصرف و آزادي را بگيريم؟ به شعيب ميگفتند: هرگز بخاطر تو ما از ولخرجي دست بر نميداريم! حضرت لقمان ميگويد: «يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ»(لقمان/17) پسرك من نماز بخوان. حضرت عيسي هم ميگويد: «وأَوْصاني»
(جملاتي كه ميخوانم همه از قرآن است. چون درس ما درسهايي از قرآن است. نيازي هم نيست که همه را بنويسيد يا همه را حفظ كنيد. چون ماه رمضان است و ماه قرآن است سعي كنيم بحثمان بيشتر قرآني باشد. حالا اگر در يک بحث که 30 آيه قرآن خوانده مي شود، اگر 5 آيه هم گرفته شود، براي ما کافي است)
«وأَوْصاني بِالصَّلاةِ»(مريم/31) حضرت عيسي ميفرمايد خدا به من وصيت كرده نماز بخوانم. حضرت يحيي ميگويد: «وأَوْصاني بِالصَّلاةِ» پس ببينيد مسئله صلوة و نماز در همه دينها بوده است. مسئله روزه هم در تمام دينها بوده است. نظير اين آيه ي «يا ايُّها الَّذينَ آمَنُوا» کهاي كساني كه ايمان داريد، (مسلمان ها) بر شما روزه گرفتن واجب شد همچنانكه بر امتهايي كه قبل از شما بودهاند واجب شد. پس روزه هم بوده است. حج هم بوده است. خدا به حضرت ابراهيم قبل از موسي و قبل از عيسي ميگويد: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ»(حج/27)اي ابراهيم! در ميان مردم به حج اعلام كن. تو اعلام كن کهاي مردم به حج بيائيد و مردم فرياد تو را گوش ميدهند. مسئله حج قبل از اسلام هم بوده است. مسئله جهاد هم قبل از اسلام بوده است. نزد يكي از پيغمبرها آمدند و گفتند: «إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ»(بقره/246) تو يك فرمانده براي ما تعيين كن که ما بفرماندهي آن فرمانده جنگ كنيم. قبل از اسلام هم «نُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ» بوده است. يعني قتل في سبيل الله و جهاد هم بوده است. امر بمعروف و نهي از منكر هم بوده است. لقمان ميگويد: «يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ»(لقمان/17) پسر من نماز بخوان و امر بمعروف بكن نهي از منكر هم بكن. زكات هم بوده است و. . . .
خلاصه مطالب اين چند دقيقه براي آدمهاي بي حوصله اين كه: توحيد و نبوت و معاد و امامت و نماز و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهي از منكر و. . . كلياتش در تمام اديان بوده است. و اين كه قرآن ميگويد: بايد ايمان به نبيين داشته باشيد و نميگويد فقط ايمان به پيغمبر خودتان داشته باشيد، بر همين اساس است. «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ»(بقره/177) ميگويد بايد ايمان به همه انبياء داشته باشيد. ايمان به انبياء فلسفه و نقشش در زندگي ما چيست؟ نقش آن اين است كه ايمان به يك مسئله استثنايي نداشته باشيد، ايمان داشته باشيد كه مسئله هدايت و مسئله رهبري و مسئله لطف خدا و مسئله حق و باطل و مسئله درگيري حق و باطل و مسئله پيروزي نهايي حق بر باطل، يك مسئله تصادفي و استثنايي نيست و انسان همين كه ايمان داشته باشد كه درگيري ها يك سنت هميشگي است و در طول تاريخ هميشه فرعونها غرق شدهاند و هميشه موسي ها نامشان به نيكي برده شده است و هميشه آنهايي كه در راه غير حق بودند، سرنوشت شومي داشتند. ايمان به يك تاريخ و يك جريان حتماً نقش سازندگي دارد.
پس دو مطلب تا به حال گفتم:
1- اصول و فروع دين ما در همه اديان بوده است.
2- ايمان به انبياء يعني ايمان به يك جريان و نه ايمان به يك حادثه استثنايي.
«يا ايُّها الَّذينَ آمَنُوا»اي مسلمانان مكتبي و اي مردمي که مكتب را پذيرفته ايد. قرآن وقتي ميگويد: «يا ايُّها الَّذينَ آمَنُوا» اين سختي روزه را كم ميكند، چون وقتي رهبر انقلاب ميگويد: فرزندان من به يكدست قرآن و يكدست اسلحه هستند. اين كلمه فرزندان من مشكلات را براي آدم حل ميكند. مثل اينكه ديگر بار سنگين نيست. خدا اينجا خطاب كرده است: «يا ايُّها الَّذينَ آمَنُوا» اي وابستگان به من! اي هم پيمانها! اي كساني كه با هم پيمان داريم! «أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُم»(بقره/40) «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ»(بقره/152)اي كساني كه مكتب را پذيرفتيد! اي ملت قهرمان! اين باعث ميشود كه سختي و بار سنگين آسان شود و اين راه تربيت است. اگر خواستيم کسي يك باري را بلند کند، اگر گفتم: پهلوان! بيا ببينم. . . تا گفتيم: پهلوان! شما بلند مي شويد. اما اگرگفتم: مردني! بلند شو ببينم. . . شما از جايت تکان نمي خوري. شما اگر رفتي پيش يك استاد و گفتي: استاد عزيز! شما چون يك شخص دانشمندي هستيد، ميخواهم يك سؤالي از شما بكنم. اين استاد هر چه هم سرش گيج برود و حال نداشته باشد، وقتي شما اين جملات را بگويي، استاد کوتاهي نمي کند. اين است كه ميگويند اگر خواستي كسي را به حق دعوت كني، مؤدب صدايش بزن. اگر به احمد آقا بگويي: احمد آقا! بيا آمپول بزن. ميگويد: برو، حوصله ندارم. اما اگر گفتي: جناب آقاي دكتر، سلام عليكم، حالتان خوب است، لطفاً. . . من بدون چون و چرا ميآيم. خلاصه اگر به آمپول زن گفتيم: «جناب دكتر» اين يك جواب مثبتي مي دهد. البته نميخواهم بگويم تملق بگوئيد، اما مؤدب صدا زدن، در تحريك بكار و فعاليت اثردارد.
«يا ايُّها الَّذينَ آمَنُوا» «اي كساني كه با من ارتباط داريد» اين جملات مشكل روزه را حل ميكند. بعد ميگويد: «كُتِبَ» در امور واجب و در مستحباتي كه خيلي لازم است، قرآن ميگويد: «كُتِبَ». مثل «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ»(بقره/183) «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى»(بقره/187) بر شما واجب شد كه در مقابل آدم كشي، آدم را بكشيد، مگر اينكه طرف عفو كند يا خون بها بخواهد. در بعضي چيزها هم كه واجب نيست، اما لازم است، اسلام «كُتِبَ» گفته است. مثل اينكه ميگويد: «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقينَ»)بقره/180) وصيت واجب شده است. وصيت يك مسئله مستحب است، اما مستحبي است كه مهم است.
اي مومنين! واجب شد بر شما روزه بگيريد «كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» باز اين جمله کار را آسان ميكند. ميگويد: خيال نكن اين كار مهمي است، ديگران همه روزه ميگرفتند. «كَما كُتِبَ» همچناني كه بر كساني كه قبل شما بودند. اصولاً انسان وقتي ديد يك كاري همگاني است، برايش آسان ميشود. مثلي آخوندي است که ميگويد: «إن البلية إذا عمت طابت»(بحارالأنوار، ج32، ص261) يعني وقتي گرفتاري عمومي شد، ديگر ناراحتي ندارد. مثلاً شما در ماه رمضان كه ميخواهي روزه بگيري، چون همه مردم روزه ميگيرند، روزه گرفتن برايت آسان است. اما غير از ماه رمضان، چون همه ميخورند و شما ميخواهي روزه بگيري، خيلي سنگين و مشکل است. ميگويد: مهم نيست، همه امتها روزه گرفتند.
حالا چرا روزه بگيريم؟ «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون» شايد تقوي داشته باشيد. در اين فرصت دو، سه دقيقه درباره تقوي صحبت كنيم. اگر درباره روزه بخواهيم بگوئيم، كتاب درباره فلسفه روزه زياد نوشته اند. من بطور فشرده ميگويم كه برادرهاي 13 و 14 ساله و بزرگها هم بدانند. روزه چهار تقويت درونش نهفته است. نگوئيد ما روزه ميگيريم، ضعفمان ميگيرد.
پس موضوع بحث ما در اين چند دقيقه «نقش روزه» است. روزه چهار تا تقويت دارد:
1- تقويت تقوا: قرآن ميگويد روزه بگيريد، چون «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون» روزه تقويت تقوي است. تقوي چيست؟ تقوي معنايش مصونيت است. يعني اينکه انسان نشكن بشود. انسان گاهي ميشكند و گاهي نشكن است. انسان نشكن را انسان متقي ميگويند. يعني هر كاري ميكني که تحت تأثيرش قرار دهي، تأثير نمي پذيرد و نميشكند. گناه را پس ميزند. شما يك درختي را بنام درخت جنايت و يک درختي را بنام درخت ظلم فرض كنيد. ريشههاي ظلم و جنايت بيشتر از دو غريزه است. گاهي يكسري گناهها از غريزه شهوت است. گاهي لذتها و كاميابي ها، كيف ها و عيش ها و تفريح ها ما را وادار به گناه ميكند. گاهي غضب ما را وادار به گناه ميكند. گناهها را اگردسته بندي كنيم، يك سري گناهها ريشهاش كاميابي و شهوت و لذت است، يكسري انتقام و غضب است. پس اکثر گناهها از اين دو ريشه مايه و آب ميگيرد. گرسنگي و تشنگي شهوت را پائين ميآورد و غضب را تعديل ميكند. وقتي انسان خوب گرسنهاش شد و خوب تشنهاش شد، گرسنگي و تشنگي هم شهوت را پائين ميآورد و هم غضب را كنترل ميكند. وقتي اين دو منبع زور نداشت و اگر ما زور اين دو منبع را گرفتيم، قهراً آمار گناه كم ميشود. «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون» معنايش اين است. گرسنگي بكشيد، تا اين ريشه ها قدرتش كم و تضعيف بشود. اين دو قدرت كه تضعيف شد، آمار جنايت كم ميشود و لذا حتي در زمان طاغوت رئيس شهرباني كل كشور در روزنامه ها نوشته بود(در مجله مكتب اسلام هم نوشتند) كه در ماه رمضان چندين درصد آمار جنايت كم ميشود. روزه بگيريد رمز تقوي است. پس تقويت اول، تقويت تقوي است.
البته گفته است: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون» يعني شايد باتقوا شويد. يعني اينطور نيست كه هر کس روزه گرفت، قطعاً 100% با تقوي بشود. ممكن انسان روزه بگيرد و بي تقوايي هم بكند. ممكن انسان در ماه رمضان گناه بيشتري بكند. ما افرادي را داشتيم كه در ماه رمضان مرتكب گناهان جنسي شده بودند، گناهشان ثابت شده بود و ايشان را نزد حضرت علي(ع) آوردند. حضرت علي دستور داد شلاقش زدند. گفت چند تا هم اضافه به او بزنيد، براي خاطر اينكه اين گناه را در ماه مبارك رمضان كرده است. اينکه(لَعَلَّكُمْ) گفته، يعني زمينه تقوي هست. مثل اينكه هواي گرم زمينه است براي اينكه ميوه ها برسد. مدرسه، كتابخانه و وجود انتشارات، زمينه است كه بچه هاي منطقه مطالعه كنند. اما ممكن آدم كتابخانه زير گوشش هم باشد و مطالعه نكند. اينها صددرصدي نيست. نظير اينكه ميگويند اگر مثلاً خواستي دوست بگيري نگاه كن ببين نماز مي خواند يا نه، معنايش اين نيست كه هر كس نماز ميخواند صددرصد خوب است. از نمازخواندن چند درصد ميشود فهميد. چون كسي كه نماز نميخواند، معنايش اين است كه لطف خدا را ناديده ميگيرد، اگر تو هم با او رفيق شوي و هر چه به او خدمت کني، خدمات تو را هم ناديده ميگيرد. كسي كه لطف خدا را نميبيند، لطف بنده خدا را هم نميبيند. اما از آن طرف ممكن است لطف خدا را ببيند، از خدا تشكر كند و نماز بخواند، اما لطف تو را نبيند. از اين ها چند درصد را ميشود فهميد.
مثال ديگري بزنم: يك كسي ميآيد از شما طلب نسيه مي كند. شما نميدانيد اين طرف اعتبار دارد يا دزد است. از او مي پرسيد: آقا شما سابقاً با چه کسي معامله كرده ايد؟ ميگويد: فلاني، من جنس از فلان كس ميخريدم. يك تلفن ميكني و مي گويي: شما يك مشتري بنام فلاني داشتي؟ ميگويد: بله! ميگويي: حساب و پول شما را ميداد و يا طفره ميرفت؟ ميگويد: نه! حساب ما را تمام و کمال ميداد. همين كه نسيههاي قبلي ها را داده زمينه است كه ان شاءالله نسيه شما را هم بدهد. ولي يكبار ميبيني پول او را داد و پول شما را خورد. اينها صد درصد نيست. اگر كسي قرض خدا را داد، احتمال زياد هست كه قرض شما را هم بدهد. كسي كه روزه ميگيرد شايد باتقوا شود. اصولاً تربيت اسلامي برنامهاش اين است كه به هيچ كس حتماً نميگويد. دائم ميگويد؛ شايد! چون انسان اگر بفهمد حتماً وضعش چگونه است، اول بدبختياش است. ما بايد بين بيم و اميد باشيم. فرض کنيد بنده ممكن است 30 سال تبليغ بكنم. خوب هم تبليغ بكنم. اما سر يك جايي بايد رأي بدهم، امضاء بدهم، آري بگويم، نه بگويم و. . . آنجايي كه بايد آري بگويم، ميگويم: نه! آنجايي كه بايد نه بگويم، ميگويم: آري! اين است كه ما بايد هميشه و هيچوقت به خود اطمينان نداشته باشيم. لذا از نظر مكتب ما سفارش شده كه انسان بايد بيم و اميدش و خوف و رجائش جوري باشد كه اگر همه عمر هم گناه كرده باشد، مأيوس نشود. در خودش اميد بخشش و انقلاب دروني با يك كودتا عليه هوي و هوس داشته باشد و اگر انسان همه رقم كار خوب كرد، نبايد مغرور نشود. نگويد: من؟ آقا سالها انقلابي بودم، در جهاد شركت كردم، درس خواندم و زحمت كشيدم، كشاورزي كردم، كار كردم و. . . ممكن است همه كارها را بكني، اما عاقبت يك خلافي بكني و همه را از بين ببري. لذا قرآن ميگويد: «أَصابَهُمُ الْقَرْحُ»(آل عمران/172) بدنشان تكه تكه شد، اما هنوز معلوم نيست خوب آدمي هستند يا نه؟ «لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيمٌ»(آل عمران/172) اگر اينهايي كه بدنشان تكه تكه شد(مثلاً 7و8 گلوله به بدنشان خورده) بعد از اينكه پانسمان كردند و زخم گلوله ها خوب شد، اگر «أَحْسَنُوا» اهل احسان بودند «وَ اتَّقَوْا» اگر اهل تقوا بودند، «اَجْرٌ عَظيمٌ» دارند. پس گلوله خوردن هم دليل بر خوبي نيست. نه مهندسي و نه آيت اللهي دليل خوبي است. انسان بايد تا لحظه مرگ بين بيم و اميد باشد و فلسفه تربيت قرآن اين است که ميگويد: «لَعَلَّكُمْ»
ما خيانت ميكنيم اگر غرور بيجا بدهيم. ميگويند: اگر خواستي ملتي را بدبخت كني، به ملت غرور بيجا القاء کن. بگو: آفرين! چنان محكم بگو آفرين كه اين شاگرد شما خيال كند به آخرين درجه رسيد. بايد گفت: بارك الله، خوب بود، اميدوارم بعداً هم بهتر بشود. راه براي تكامل بايد باز باشد. اين شاه بود كه بمردم ميگفت: «شما داريد به تمدن ميرسيد» اين غرور كاذب دادن است. مثلاً مادر گاهي اوقات به بچهاش ميگويد: من كه بهتر از تو سراغ ندارم. اينكه ميگويد: اگر روبروي كسي از او تعريف كني به او خيانت كردي، براي همين است که اگر روبروي من تعريفم را كردي، من باورم ميآيد. كسي كه باورش بيايد به آخرين درجه رسيده و ديگر ترقي نميكند. چون ميگويد: به حد اعلا رسيدم. بايد گفت: «لَعَلَّكُمْ» يعني هنوز هم نرسيده اي. نتيجه اينکه بايد مواظب باشيم که نه کسي که پول داد به پولش، نه کسي که خون داد به خونش، نه سخنرانها به سخنرانيشان، نه مؤلفين به تأليفشان و هيچ دسته و هيچ قشري به هيچ عملي مغرور نشويم.
روزه تقويت تقواست، چرا؟ چون روزه غريزه غضب و شهوت را تعديل ميكند. تعديل اين دو غريزه مساوي با كم شدن گناه است.
2- روزه تقويت اراده است. كارتر ميگويد محاصره اقتصادي ميكنيم. خيال ميكند اراده مردم شل ميشود. رهبر انقلاب ميگويد اگر ما را محاصره اقتصادي مي کنند، ما روزه ميگيريم. البته اين روزه سياسي مسئله اي است که من هنوز درباره آن تحقيق نكرده ام. ما دو نوع روزه داريم. روزه واجب و روزه مستحبي. نميدانم روزه سياسي چيست؟ حالا نفي هم نميكنم. بايد از فقها پرسيد. او ميخواهد با تحريم شل شويم، ما روزه مي گيريم. روزه رمز اراده است چرا؟ براي اينكه ميگويد سي روز نان و آب خودت را نخور، تا اگر به نان و آب مردم هم رسيدي، بتواني نخوري. 30 روز نان و آب خودت را نخور تا محكم شوي. مثل اينكه ميگويم: متكا هست اما هفتهاي يك شب زير سرت نگذار، تا بي متكا خوابت ببرد.
تنور شكم دم بدم تافتن *** مصيبت بود روز نايافتن
اگر هر وقت هر چه خواستي فراهم بود و خوردي، اگر يکبار نبود ميميري. مسلمان شكمي اينگونه ميشود. اسلام گفته سالي 30 روز داشته باش و نخور براي اينكه اراده ما محكم بشود.
3- روزه تقويت عاطفه است. انسان در نقشها و معاشرت هايش گاهي غافل ميشود. به زنگ بيدار باش، نياز دارد. يك چيزي كه مدام به او تذکر بدهد. حضرت سليمان با آن همه عظمت، احوال همه مردم را ميپرسيد. صبح به صبح وقتي ميآمدند با همه سلام عليك ميكرد، وقتي ميخواست بنشيند، نزد مستضعفين مينشست. براي همين است كه به ما گفته ا ند کنار مستضعفين بنشينيد. بايد با مستضعفين ارتباطمان را زياد كنيم. ابوتراب يكي از اسمهاي اميرالمومنين است، يعني روي خاك مينشست. تراب به معني خاك است. از بس حضرت علي بن ابيطالب روي خاك مينشست، چنين لقبي به او دادند. امام رضا با برده هايش غذا ميخورد. اينكه به ما گفتهاند مثلاً ديدن مريض برويد، به قبرستان برويد، نگاه به مرده ها بكنيد، همه اينها بخاطر اين است كه يك توجه و تذكري براي انسان باشد. انسان تا يك صحنههاي شكست را نبيند غافل است. آقايي كه سير هستي، مزه گرسنگي را بچش تا بفهمي گرسنه ها چه ميكشند. مزه تشنگي را بچش تا بفهمي تشنه ها چه ميكشند. اين براي تقويت عاطفه است. انساني كه هميشه ميخورد و هميشه سير است، اين نمي بفهمد گرسنگي و تشنگي يعني چه؟ روزه براي اين است كه عاطفه ما تقويت بشود و از بين نرود. گفتهاند توهم نيز بايد مثل ديگران مزه گرسنگي و تشنگي را بچشي.
(يكي از خصار؛ عذر ميخواهم شما گفتيد امام رضا با برده هايش غذا ميخورد، اگر ممكن است اين را يك مقداري بازش كنيد.)
بحث برده و برده داري در اسلام هست. برده يك ضرورت اجتماعي بوده است. من اين را پارسال گفتم. فرض كنيد اين دستي كه انگشتر دارد، مسلمان و اين دست ديگر كافر است. مسلمانها و دشمنان اسلام بينشان درگيري پيدا شد. اگر مسلمانها و دشمنان درگير شدند، اگر مسلمانها پيروز شدند سه راه پيش پايشان وجود دارد:
1- حالا كه پيروز شديم از دم كفار را بكشيم؟
2- حالا كه پيروز شديم از دم كفار را آزاد كنيم؟ نه! اگر اين کار را بکنيم ميروند، يك كباب برگ ميخورند و شمشيرها را هم تيز ميكنند و دوباره بر ميگردند.
3- اين ها را در يك باغ زنداني كنيم و خرجي ايشان را بدهيم؟ نه! چون در اين صورت معنايش اين است كه اين مسلمانها جان بكنند و به اين مفت خورها بدهند و بخورند.
پس چه كنيم؟ اسلام گفته است بايد تضعيف قدرت کرد. يعني اين را خانه ايشان بفرست، اين هم خانه اين برود. سومي، چهارمي، پنجمي، خانه اين و. . . يعني نيروها پخش بشود. اينها را در خانه مسلمانها بفرست و بعد به مسلما نها گفته است که بايد مواظب اين باشي و اسمش را مؤدب صدا بزني. به او غلام نگويي. برده و كنيز صدايش نکني، كارها را مساوي تقسيم كني، فرم لباست با برده يك جور باشد. حديث داريم: «تُطْعِمُهُ مِمَّا تَطْعَمُ»(مستدركالوسائل، ج15، ص450) از همان غذاي خودت به او بدهي «وَ تَكْسُوهُ مِمَّا تَكْسُو»(مستدركالوسائل، ج15، ص450) از فرم لباس خودت به او بپوشان. كاملاً با ادب با او رفتار كن. بعد زندگي تو را ميبيند و روش شرك آميز خودش را يادش ميآيد. تدريجاً به اسلام گرايش پيدا ميكند. بعد مي گويد: ديگر بس است، چون روزه خوردي، بايد برده را آزاد كني. قسم خوردي و عمل نكردي، بايد برده را آزاد كني. مسلمانها هر انحرافي پيدا كردند، گاه و بي گاه بايد برده را آزاد كنند و اگر برده آزاد نشد حكومت اسلامي يك هشتم بودجه ماليات را كه زكات است، بايد صرف اين امور کند. قرآن ميگويد: «فِي الرِّقاب»(توبه/60) يعني رئيس حكومت اسلامي بايد بودجه مملكت را صرف آزادي برده ها كند.
4- تقويت بدن: در بدن زباله و يك چيزهايي است که هضم نميشود و تا انسان خوب گرسنگي نكشد اينها نميسوزد. گرسنگي و تشنگي زياد باعث ميشود كه آن چربي ها و آن زوائد بدن سوزانده شود و از راه تنفس دفع بشود و لذا ميبينيد آدمهاي روزه دار كه خيلي به ايشان فشار ميآيد، گاهي كه نفس ميكشند، دهنشان بو ميدهد. اين بخاطر اين است كه زوائد بدن سوزانده ميشود و از راه تنفس دفع ميشود و يا اينکه زبان روزه دار سفيد و زرد ميشود و لايه ميبندد. اين بخاطر فضولات و زوائدي است كه ميسوزد و از راه تنفس دفع مي شود. يك پزشك رومي كه ايمان به اسلام هم ندارد و معتقد بخدا هم نيست، يك كتابي نوشته است. در کتاب خود اسم روزه را و امساك را ميبرد(يعني گرسنگي وتشنگي) ايشان ميگويد من كه استاد دانشگاه هستم و رئيس چند بيمارستان هستم، با سابقهاي كه دارم تا كنون نوزده نوع مرض را توسط امساك مداوا كرده ام. كتابهايي اخيراً درباره فوائد طبي و بهداشتي روزه نوشتهاند که مجال بحث و صحبت در مورد آنها نيست. بحث من درسهايي از قرآن است. ان شاءلله حالا چون در آستانه ماه رمضان هستيم اين آيه را كه آيه ماه رمضان است با آن مأنوس بشويم: «يا ايُّها الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»(بقره/183)(لعل) يعني چه؟ چرا ميگويد شايد؟ چون در آموزش پرورش نبايد انسان بطرفش سعادت قطعي را بگويد، که غرور كاذب و بيجا برايش پيدا بشود. (كما) يعني چه؟ يعني همچنانکه، «كُتِبَ» يعني چه؟ يعني واجب شد و نوشته شد. (صيام) يعني چه؟ صيام يعني روزه. «الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» يعني امتهايي كه قبل از شما بودند.
ماه رمضان بسيار ماه شريفي است، هر كس ميخواهد ببيند ماه رمضان چه ماهي است خداحافظي ماه رمضان را بخواند. از خداحافظي معلوم ميشود که ماه رمضان چه ماهي است. چند روز به پايان ماه رمضان، امام سجاد ناله ميكند و با ماه رمضان خداحافظي ميكند. ميگويد: خداحافظاي ماهي كه يك آيه قرآن خواندن در آن مساوي بود با يك ختم قرآن در غير ماه رمضان. خداحافظاي ماهي كه نفس كشيدن در تو عبادت بود. خداحافظ اي ماهي كه عيد اولياء خدا بودي. خداحافظ اي ماهي كه هنوز نيامده بودي، سيد سجاد منتظرت بود و هنوز نرفتهاي سيد سجاد دلتنگ توست. خداحافظاي ماهي كه اولياء خدا ميگفتند: چه زمان ميايد؟ و دشمنان خدا ميگفتند: چه زمان مي رود؟
از خداحافظي رمضان كه امام سجاد دارد معلوم ميشود اين ماه رمضان چه ماهي است. بنابر نقل معروفي كه در ذهنم هست پيغمبر اسلام(ص) در جمعه آخر ماه شعبان يعني چند روز مانده به ماه رمضان، يك خطبه عالي دارد که اهميت ماه رمضان را در آن خطبه ميگويد. «ايُّها النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَة»(عيونأخبارالرضا، ج1، ص295) اي مسلمان ها! دارد ماه رمضان با بركت و با رحمت ميآيد. ماهي كه عبادت هايتان قبول است. ماهي كه دعايتان مستجاب است. ماهي كه خداوند بسياري از شماها را در آن ميبخشد. ماهي است كه انسان انقلاب عليه خودش بكند. چون انقلاب فقط عليه ديگران نيست، ما يك سري هوي و هوسهايي داريم كه دائماً هوي و هوسها ما را اينطرف و آنطرف ميكشاند و معناي توبه يعني انقلاب عليه خودمان است. ماه رمضان ماهي است بسيار شريف و پيغمبر درباره ماه رمضان در آن خطبهاي كه جمعه آخر ماه شعبان گفت، از آن بسيار تحليل كرده است.
اميدواريم خداوند در اين ماه عالي ترين الطاف را قسمت همه ما و اين سال را سال پيروزي همه مستضعفين برهمه مستكبرين مقرر بدارد. تا جلسه بعد همه شما را بخدا ميسپارم.
«والسلام عليکم و رحمه الله و بركاته»