متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1359/2/15
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و علي اهل بيته و لعنه الله علي اعدائهم اجمعين.
خوب، ملت ما شعارشان در انقلاب اين بود: استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي. جمهوري اسلامي يعني قوانين خدابيايد توي جامعه. برنامهها همه اسلامي باشد. برنامههاي خدا در تار و پود اقتصاد، در تار و پود سيستمهاي تربيتي برنامههاي اسلام بيايد تا توي ارتش. چون سابق ما دين را اينطوري برايمان وانمود كرده بودند، مثلاً مثل اينكه اين خيابان است و اين هم پاركينگ، ما هم ماشيني هستيم كه داريم از اينجا عبور ميكنيم. فقط راه زندگي اين است، اين جاده جاده زندگي است. ما آمدهايم فقط براي اينكه زندگي كنيم، طوري به ما حالي كرده بودند كه اصول دين تااست: خوراك، پوشاك، مسكن. رفاه، رفاه، رفاه. خوشي، خوشي، خوشي. پس دين چيست؟ ميگويد خوب حالا يك مسجد هم ميسازيم براي اينكه سالي يك شب ميرفتيم توي مسجد و شب عاشورا و شب ماه مبارك رمضان.
يك وقتي در جايي سخنراني كرديم. در آخر سخنراني يك نفر بلند شد و سئوال كرد: شما آخوندها هميشه ميگوييدكه امام حسين را كشتند و به او آب ندادند، هميشه همين روضه را ميخوانيد. گفتم ميدانيد چرا؟ براي اينكه شماسالي يك شب توي مسجد ميآييد و آن هم شب عاشورا است. كسي كه سالي يك شب توي مسجد ميايد آن هم شب عاشورا، خوب شب عاشورا واعظ در مسجد ميگويد امام حسين را كشتند و آبش ندادند. (تكرار). ما سابق سالي يك شب ميرفتيم توي مسجد. مسجد پاركينگ بود. اگر پيشامدي براي ماشين اتفاق افتاد، ميرود توي پاركينگ والّا تاماشين نياز داشته باشد، به پاركينگ نميرود. آن مرد توي خيابان راه ميرود، ادرارش ميگيرد، دنبال مستراح ميگرددمي پرسد ببخشيد مسجد كجاست؟ خويش و قومش ميميرد، ميخواهد فاتحه بگذارد ميرود به مسجد.
مسجد سابق كنار بود كما اينكه قرآن هم كنار بود و اصلاً اسلام هم كنار بود. علماء و اسلام شناسان ما هم كنار بودند. جمهوري اسلامي يعني مسجد و قرآن و اسلام شناس و همه بيايد در متن زندگي. حالا در اين نشست ميخواهيم اين را بگوئيم كه وقتي اسلام در متن زندگي وارد شد، چه ميشود؟ فقط فهرستش را ميگويم چون شما در تعليمات ديني دوم نظري صفحه درباره اقتصاد اسلامي مطالعه كردهايد و اين صفحه اقتصاد اسلامي كه در كلاس دوم نظري يك اقتصاد سالم اسلامي خيلي ترو تميزي است. حالا يك موادي هم از غير از آنجا اضافه ميكنيم تا ببينيم اسلام كه آمد و وارد كارها شد چه ميشود؟
بسم الله الرحمن الرحيم: 1 – در اسلام اقتصاد وسيله است نه هدف:
ما از نور خورشيد استفاده ميكنيم اما به خورشيد نميشود زياد نگاه كرد. به خورشيد نگاه كنيم كور ميشويم اما ازنورش استفاده ميكنيم. از آب دزيا استفاده ميكنيم اما توي خود دريا غرق ميشويم. آب در بيرون كششتي، پشتي است يعني كشتي كه ميرود توي دريا، آب پشت كشتي است يعني حامل كشتي است. اما همين آب اگر وارد كشتي شود، كشتي را ممكن است غرق ميكند. از آب استفاده بكنيم اما اگر آب وارد كشتي شود غلط است. (تكرار مطلب). از اقتصاد استفاده بكنيم اما اقتصاد به معناي هدف نباشد.
من در برنامههاي ماه رمضان يك مثالي زدم. گفتم نياز به اقتصاد داريم. اما هرگز نبايد بگوئيم اقتصاد زير بنا است. مثل اينكه انسان نياز به اكسيژن دارد اما هيچ كس نگفته كه اكسيژن زير بنا است. استفاده آري، نياز آري اما زير بنا و اصل به آن طور كه عدهاي ميگويند، خير. اقتصاد وسيله است نه هدف. خوب اين ديد كلي است.
2 – انسان اصالت دارد:
در اقتصاد اسلامي، انسان اصل است. در ديدگاه اسلامي انسان خودش اصل است يعني انسان است كه ابزار توليد رامي سازد. ابزار توليد انسان را نميسازد. ما اراده ميكنيم، ما يك نيروهاي دروني وبيروني داريم. در آن ديد انسان اصل است و اقتصاد وسيله است. اينها ديد كلي است و بعد وارد زندگي ميشويم. در توليد چه ميكنيم؟ اسلام براي توليدبرنامه ميدهد:
توليد اشياء تخريبي حرام است، توليد اشياء تحذيري حرام است. توليد اشياء اشرافي با نياز ملت به چيزهاي ديگرحرام است يعني ملتي كه سيب زميني و پياز و گندم و جو او احياناً بايد از جاي ديگري بيايد، بر ميدارد جاسيگاري ميسازد. صد نوع جاسيگاري هست اما سيب زميني و جو و گندم نيست و سابق شعارهايي ميدادند. همان زماني كه گندم و نان و آب ما از خارج ميآمد، ميگفتند: ما در استقلال زندگي ميكنيم. همان وقتي كه ميگفت در استقلال زندگي ميكنيم، يادم نميرود يك وقت همان رئيسشان ميگفت ما كشورمان مستقل است. گفتيم بله همان وقت كه ميگويد مستقل هستم، اگر يك چاقو شكمش بزنيد، گندم امريكا بيرون ميريزد(تكرار مطلب).
در مصرف چطور؟ (البته اينها فهرست است)
اسلام وقتي وارد مصرف شد، مصرفها كنترل ميشود. اشيائي كه بصورت دكور است، ضرورتي ندارد، حكومت اسلامي اگر ديد دكورها و تزئينات مزاحم نيازهاي اوليه است، حق دارد جلوي آن را بگيرد.
«كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» اعراف/31 اسراف ممنوع است. در مصرف حتماً بايد باشد چون قرآن ميگويد «كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً» بقره/168 يعني از راه حلال باشد طيب بايد باشد يعني دل پسند بايد باشد. در مصرف اسراف نباشد، حلال باشد، طيب باشد و بايد همه هم داشته باشند اين طور نباشد كه اين اشياء حلال و طيب فقط قسمت گروهي باشد. حضرت علي ع ميفرمايد آيا من قانع باشم كه به من بگويند اميرالمؤمنين و من بخورم و ديگران نداشته باشند؟ برايتان حديث بخوانم:
امام صادق(ع) انبار گندم داشت و مصرف ميكرد. مطلع شد كه گندم كمياب شده است. فرمود حالا كه كمياب شده، ما ديگر از گندممان نميخوريم گندم و جو قاطي ميخوريم. اضافهاش را به مردم ميدهيم بعد گفتند: آقا وضع بازاربدتر شده و كم كم گندم يافت نميشود! فرمود پس ما هم مصرف خود را طبق معمول تغير ميدهيم.
گفتند امام وقتي در پاريس بوده اند، در زمان انقلاب وقتي به ايشان خبر ميدهند كه در ايران وضع نفت اين چنين است، ميگويد پس بخاري را از اتاق بيرون ببريد، حالا كه آنها نفت ندارند پس ما هم استفاده نميكنيم. همه داشتن، طيب بودن، حلال بودن، اسراف نبودن، اينها حدود مصرف است.
در توليد چه توليد كنيم؟ اشيايي كه مورد نياز است. چقدر مصرف كنيم؟ حلال، دلپسند، همه داشته باشند و. . .
درآمدها ممنوع، جلوي درآمدهاي باطل گرفته شود. درآمدهاي باطل عبارتند از: 1 – ربا
يك چيزي از شما ميپرسم؟ دزد بدتر است يا ربا خوار؟ رباخوار. چون دزد ميرود منزل پولدار ميدزدد. رباخوار صبرمي كند يك فقير كه نياز به پول دارد، ميايد 5 هزار تومان از او وام بگيرد، ميگويد 5 هزار تومان به تو ميدهم به شرطي كه تومان پس بدهي. دزد از پولدار ميزند رباخوار از فقير. بايد بگوئيم رحمت به گور پدر دزد. و نقش ربا و بانك در رژيم قبل چطور بود؟
در جامعه دوران شاه دو طبقه فقير و محروم و متوسط وجود داشت. طبقه متوسط همه پولهايشان را به بانك ميدادند.
بانك پولهايش از همين ملت بود. يعني بانك از پول ملت زور پيدا ميكرد. پس از قدرتمند شدن، بانك وام ميداد. منتهي نه به محرومين و مستضعفين، بلكه به سرمايه داران وام ميداد گاهي سرمايه دار پول نداشت ولي به اعتباري كه بانك به او وام ميدهد، برنج را كليويي تومان ميخريد و به همين محرومان كلوئي تومان ميفروخت(تكرارمطلب). يعني افراد سرمايه دار به اعتبار بانك جنسي را ارزان ميخريدند و به قيمت گران ميفروختند ولي اسلام كه آمد ربا را حرام كرد و حتي اموال افراد رباخوار را هم گرفت.
2 – كم فروشي: قرآن براي كم فروشي يك آيه دارد: «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ» مطففين/1، واي به حال اينها كه كم فروشي ميكنند، واي به حال معلمي كه بايد 50 دقيقه سر كلاس باشد، 40 دقيقه سر كلاس ميرود كه او هم كم فروش است، واي به من كه بايدحرف خوب بزنم و حرف خوب نزنم. و قرآن ميفرمايد همين طور كه من در هستي ميزان قرار داده ام، شما هم درپشت ترازو بايد رعايت ميزان را بكنيد. يعني بايد عمل شما با عمل آفرينش هماهنگ باشد. قرآن ميگويد: «وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْميزانَ» الرحمن/7 آسمانها را بالا برديم و در هستي توازن مقرر داشتيم. «أَلاَّ تَطْغَوْا فِي الْميزانِ» الرحمن/8 تا شما هم دردكان خودت كم فروشي نكني. در درست كم نگذاري، نمره كم ندهي، هركاري كه بايد انجام بدهي درست انجام بدهي.
3 – غش: گاهي وقتها ممكن است مغازه را رنگي بكنند كه اجناس آن طور كه هست، معلوم نشود. امام علي(ع) به كسي برخورد كه اجناسش را در سايه ميفروخت. فرمود همين كلك است. تو اگر اجناست را به آفتاب ببري وبفروشي، جنس تو به اين مرغوبي نيست. گاهي از اوقات دكانها لامپي روشن ميكنند، كاغذ رنگي كه كار ميكنند و فرم كاري كه ميكنند به گونهاي است كه زيبا نشان ميدهد اينها همه كلك است. گاهي وقتها بحثهايي خيلي ساده را باعبارات قلمبه و سلمبه آدم ميگويد كه مثلاً وانمود شود كه بحث من در سطح بالا است و حال آن كه وقتي به آن فوت ميكني، چيزي، چيزي در آن نيست. مغزش خيلي حرف روان است، منتهي براي اينكه ژست به هم نخورد، خيلي عبارتهاي درشت استفاده ميكند.
كلك زدن، در درس دادن آدم كلك بزند يا در مغازه كلك بزند يا در سخنراني يا در مقاله نويسي يا در غيره. . . جلوي هررقم درآمد حرام گرفته شده است. درآمدهاي حرام خيلي است و نميشود گفت تا يا 30 تا يا. . .
آزادي در انتخاب شغل:
حديث خوبي است. اين حديثها را كه ميگوئيم گوش بدهيد و ياد بگيريد، يك جايي به دردتان ميخورد. مثلاً افرادي ميگويند ما خواهان آزادي كارگران هستيم. ميگوئيم تشريف بياوريد! قبل از اينكه ما در شما شما را بزايد، حضرت علي عليه السلام خواهان آزادي كارگران بوده است. قصهاي دارد در نهج البلاغه. عدهاي آمدند نزد حضرت علي وگفتند شما لطفاً يك نامهاي بفرماندار فلان منطقه بنويسيد كه مردم را مجبور كند كه فلان قنات را آباد كنند. فرمود: لست اجبر احداً. لست يعني نيستم، من احدي را مجبور نميكنم.
پس شما كه ميگويي من خواهان آزادي هستم، نهج البلاغه ميگويد هيچ كارگري را نبايد مجبور به كار كرد.
تهبه ابزار توليد:
اسلام ميگويد بايد براي هر كارگري كه ابزار توليد ندارد، ابزار توليد در اختيارش قرار بدهند. من يك حديث برايتان ميخوانم كه چه چيز خوبي است حديث. صدهاهزار حديث داريم كه اگر ما با اين حديثها آشنا باشيم ديگر مكتبهاي ديگر مزه نميكند. كسي اگر اين حديثها را بلد باشد، دو تا سرفه كند صاحب اسم فرار ميكند. يك كسي آمده بودمي گفت بله در فلان كشور سوسياليستي، برنامه هايشان اين است كه از افراد نابينا هم كار ميكشند. گفتم من كه نرفتم، حالا شما آنچه را كه جذبش شدهاي براي من بگو! گفت: از افراد نابينا هم كار ميكشند، كاري كه با دست است مثلاًشكلات ميپيچند. چشم ندارد ولي كاغذ را دور شكلات ميپيچد. بالاخره از افراد نابينا هم كار ميكشد ولي در جامعه اسلامي افراد نابينا همه به گدايي افتاده اند.
گفتم اولاً كه جامعه ما هنوز جامعه اسلامي نشده است و اين كه ميگويي از افراد نابينا بايد كار كشيد، اسلام هم گفته ازافراد تا جايي كه ممكن است بايد كار كشيد. گفتم اين حديث را گوش بده و آنوقت با آنچه تو بلدي تطبيق بده! گفت بگو. گفتم: شخصي آمد نزد پيامبر و گفت پول به من بدهيد تا خرج كنم. فرمود: برو دنبال كاسبي و تجارت. گفت: نه ميتوانم داد و ستد كنم و نه توان كار كردن دارم. پيامبر فرمود: سرت را تكان بده و او سرش را جنباند. فرمود: خوب سرت سالم است. برو با سرت حمالي كن. ساك، چمدان و وسايل كوچك را حمل كن. با سرت هم اگر حمالي ميكني كار بكن اما گدايي نكن.
پس شما كه ميگويي آن نابينا هم كار ميكند، در حديث داريم كه افراد فلج هم آن مقداري كه ميتوانند بايد كار كنند.
ابزار توليد بايد در اختيار كارگر باشد! خوب معلوم است، در اسلام داريم اما ما از آن بي خبريم. حديث بگويم. شخصي نزد پيامبرام و گفت يا رسول الله كارگر جواني هستم كه ميخواهم كار بكنم ولي وسيله ندارم. پيامبر يك طناب و يك تبر به او داد و گفت برو و هيزم تهيه كن و بفروش. ابزار كار در 1400 سال پيش تبر بود و طناب، حالا امروزابزار كار زمين و قنات و ماشين و تراكتور و. . . است. پس تهيه ابزار كار براي كارگر ريشه اسلامي دارد. ما هستيم كه بايداسلام خودمان را بشناسيم و بعد بياييم اين اسلام را در تار وپود اقتصاد پيدا كنيم. مثلاً تشويق كارگر. تمام كساني كه دلشان براي كارگر لك ميزند، روي كره زمين يا هيچ دلسوز كارگري تا به حال دست كارگر را نبوسيده است و حديث داريم كه پيامبر اسلام دست كارگر را ميبوسيد. يك وقتي بحث كار ميكردم و احاديث كار را ميخواندم، يك نفر گفت شما كه اينقدر از كار تعريف ميكنيد، چرا شما طلبهها خودتان كار نميكنيد؟ گفتم كار دو قسم است هم كار بازويي داريم و هم كار مغزي. نميشود به يك دانشجو گفت بيكار! چون كار فكري ميكند. شما محصلين آيا بيكاريد؟
بالاخره بيكاري غلط است.
حق بيمه: يك حديث بخوانم. علي ابن ابيطالب عبور ميكرد و پيرمرد كدايي را ديد. حضرت مقداري به او كمك كرد وپرسيد چرا گدايي ميكني؟ گفتند آقا اين پيرمرد در ايام جواني نجار بوده است و حالا كه پير شده به گدايي افتاده است. فرمود: واي بر ملتي كه تا مردم جوان هستند از او كار ميكشد ولي وقتي كه پير شد حق بازنشستگي براي او قرارنمي دهند و فوراً دستور داد از بيت المال حقوق بازنشستگي براي او قرار دهند. گفتند آقا اين فرد مسيحي است نه مسلمان! فرمود: مسيحي باشد، مسيحي و يهودي هم كه در جامعه اسلامي زندگي ميكند، بايد بيمه و بازنشستگي داشته باشد.
در مالك شدن: بيخودي كسي نميتواند نالك جايي بشود. زمين را ثبت دادي، بيخود! تا زمين را كسي آباد نكند، مالك آن نميشود. تازه، آباد كردن هم حد و حدود دارد. نميشود گفت كه اسلام گفته هر كس زميني را آباد كند متعلق به خودش است. پس بياييد با هم شريك شويم و ده تراكتور بگيريم و سي فرسخ جا را زير كشت ببريم. اسلام ميگويددرست است كه هر كس زميني را آباد كن متعلق به خود او است به شرطي كه مخالف عدالت اجتماعي نباشد. فقيه وحكومت اسلامي نظارت ميكند. اگر كسي و سرمايه داري صدها فرسخ را زير كشت ببرد، جوري كع عرصه كشت براي كارگران ساده كم شود، اسلام جلوي اين كشاورزي را هم ميگيرد. اصولاً همه چيز محدود است. آزادي هست امابه شرطي كه مخل آزاديهاي ديگر نشود. شما ميگوئيد خانه خودم است، ميخواهم صدا را بلند كنم، ماشين خودم است ميخواهم بيخود بوق بزنم، موتور خودم است ميخواهم هر جور كه بخواهم سوار شوم، الي آخر.
در اقتصاد اسلامي ميفرمايد اموال را در اختيار افراد سفيه قرار ندهيد. بيت المال را در اختيار افراد امين باشد. همين اصل وقتي پياده شود و بودجه مملكت در اختيار افراد امين باشد، ـ چه بريز و بپاشهايي در رژيم قبل بود ـ اقتصاداسلامي اين است قرآن ميگويد «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ» نساء/5، اموال را به آدمهاي سفيه ندهيد و امام ميفرمايد معناي سفيه اين نيست كه طرف ديوانه باشد، افرادي كه جنايت ميكنند، حتي مشروب ميخورند، خلاف شرع علني ميكنند، عفت عمومي را ميدرند، مراعات نظام و جو اسلامي را نميكنند، اينها همه سفيهاند و اينها نبايد خزانه داردولتها و اداره باشند و بودجهها نبايد در اختيار اين افراد باشد. در انتخاب شغل مسئله تخصصها بايد در نظر گرفته شود. اصل تخصص بايد مراعات شود. يك نفر متخصص در فقه است و بايد همه مردم در مسائل فقهي بايد از اوبپرسند. همين طور كه انسان موي خود را به آرايش گر ميسپرد، همين طور در مسائل ذوقي و هنري و صنعتي مسئله تخصص مطرح است. امام صادق(ع) خورهاي داشت، ـ حديث است ـ و شاگرداني داشت و هر شاگردي را دررشتهاي طبق تخصص خودش به كار ميگرفت. تخصصها بايد در نظر گرفته شود. پس ما ميگوئيم جمهوري اسلامي، وقتي قانون اسلامي آمد، اقتصاد براي ما وسيله است، نه هدف. خودمان در لابه لاي توليد براي مصرف و مصرف براي توليد گم نميشويم. انسان هستيم نه يك حيوان اقتصادي. در توليد انواع توليد، مقدار توليد، مساحت توليدحساب شده است. در مصرف نوع مصرف، مقدار مصرف، كميت و كيفيت مصرف در نظر گرفته ميشود. ازدرآمدهاي باطل جلوگيري ميشود. چون قرآن ميگويد «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِل» بقره/188. اموال عمومي در اختيارافرادي كه گناه علني انجام ميدهند، قرار نميگيرد. بيمه هست. بازنشستگي هست. حق مرخصي براي كارگر هست، همه اينها براي آن است كه اسلام وارد به اقتصاد شده است. حالا همين طور اسلام وارد ارتش، خانه ها، فرهنگ بشود،
جامعه اسلامي را اگر مزهاش را بفهميم، عاشق اسلام خواهيم شد. همه ما بايد سعي كنيم قدم به قدم به جامعه اسلامي نزديك شويم.
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته