متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1361/12/28
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الّدين»
خبر داريد كه رزمندگان ما در جبهه مشغول پيش روي هستند. فرصتي است كه من هم به مناسبت فتح و پيروزي، با اين برادراني كه هميشه همراه ما بودهاند در اين زمينه كمي بيشتر صحبت كنم. برنامه هم برنامهي فوق العاده و استثنايي است. در اعلاميه و پيامي كه امام دادند و سخنراني كه امام براي سران مملكت داشتند، فرمودند: زمان ما به مراتب از زمان رسول اكرم بهتر است. چون قرآن از زمان پيغمبر مطالبي را نقل ميكند كه ميفرمايد: هر وقت به اينها ميگفتيم حركت كنيد و به جبهه برويد، ميگفتند: «وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ»(توبه/81) حالا هوا گرم است، نميخواهد برويد. «قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا» مردم پيغمبر را ميديدند. فرمان صريح خود پيغمبر را ميشنيدند و ميگفتند: حالا هوا گرم است و به جبهه نميرفتند. اكنون، بعد از 1400 سال امتي كه پيغمبرش را نديده است، امامش را نديده است، اما نايب امامش را ديده است و نايب امامش هم امر به جبهه رفتن نكرده است، بلكه مسئول سپاه و ارتش گفتهاند كه ما2000 نيرو براي جبهه ميخواهيم، ولي ده هزار نفر ميروند. وقتي انسان اين آيهها را ميبيند به جنب و جوش ميافتد. ميفرمايد: زمان ما از زمان پيغمبر بهتر است. اين آيهي قرآن مربوط به زمان پيغمبر است. ميگويد: «فرح المخلفون» هركس به جبهه نميرفت، شاد بود. «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ»(توبه/81) پيغمبر دستور حركت ميداد، هركس نميرفت، خوش بود كه ما به جبهه نرفتيم. «وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا» از جهاد با مال كراهت داشتند. «وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا» علاوه بر اين كه خود نميرفتند به افرادي هم كه ميرفتند، ميگفتند: حالا هوا گرم است، نميخواهد برويد. اين زمان پيغمبر بوده است. اما زمان ما از زمان امام حسين(ع) هم بهتر است. البته نميخواهيم بگوييم همهي رزمندگان از همهي اصحاب بهتر هستند، اما وقتي از امام حسين دعوت كردند، امام حسين مسلم بن عقيل را فرستاد. با اين كه مسلم نمايندهي امام حسين بود، به او وفا نكردند. اما حضرت مهدي(ع) نماينده خود، رهبر انقلاب را فرستاده است. امام حسين مسلم را به نمايندگي فرستاد و حضرت مهدي، امام خميني را فرستاد. مردم نمايندهي امام حسين را تحويل نگرفتند و حضرت مسلم را كشتند، ولي مردم ما، امت ايران، مردم عزيز ايران، نمايندهي حضرت مهدي را چگونه تحويل گرفتند؟ اين مردم، مردمي هستند كه تا خبر پيروزي پخش ميشود، مساجد پر ميشود و دست از كار ميكشند. رانندهها نشاط پيدا ميكنند. آن عالم سني ميرود و رزمندگان را دعا ميكند و به خاطر شركت در دعا شهيد ميشود. طبق قرآن اين امت و اين رهبر در تاريخ بي نظير هستند. اين مدعاي امام است. امام فرمود: من به عنوان يكي از طلبههاي قم اين ادعا را دارم. متن آيهي قرآن است و در سوره توبه آمده است كه ميگويد: رسول اكرم به مردم ميگفت برويد، ولي مردم نميرفتند و به كساني كه ميرفتند، ميگفتند: نرويد كه هوا گرم است و آن هم تاريخ حسين بن علي(ع) است كه سفيرش، حضرت مسلم را فرستاد و مردم سفير حسين را كشتند. اما مردم ايران، رهبر انقلاب، سفير حضرت مهدي(عج) را چه اندازه گرامي داشتند و رهبر انقلاب است كه ميفرمايد: من بر دست رزمندگان بوسه ميزنم. البته بوسه زدن حضرت امام براي ما خيلي مهم است، اما اگر كسي با قرآن مأنوس باشد، ميبيند كه اين يك مسأله طبيعي است. رهبر انقلاب بايد بوسه بزند. چون رهبر انقلاب با قرآن تربيت شده است و روزي چند نوبت قرآن ميخواند. مثلاً وقتي رهبر انقلاب به سورهي عاديات ميرسد ميگويد: «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً»(عاديات/1) سوگند به اسبهايي كه نفس نفس ميزنند. ميبيند كه خداي بزرگ به نفس اسب سوگند ميخورد. پس رهبر انقلاب، اگر دست رزمنده را ببوسد، يك مسأله طبيعي است.
اجازه بدهيد دربارهي سورهي عاديات كمي براي شما شرح بدهم. ميفرمايد: «والعاديات ضبحاً، فالموريات قدحاً» اين سوره را گاهي امام جماعتها در نماز به جاي سوره توحيد هم ميخوانند. پيغمبر يك روز كه مردم هنوز از اين سوره خبر نداشتند، اين سوره را در نماز صبح خواند و مردم اين سوره را نشنيده بودند. نماز كه تمام شد، مردم گفتند: يا رسول الله! ما اين سوره را تا كنون نشنيده بوديم. فرمود: بله! علي بن ابيطالب در جبهه بود، جبرئيل به من خبر پيروزي او را داد و گفت: او اسير گرفت. غنائم گرفت. اين سوره نازل شد و پيغمبر اولين بار اين سوره را بدون آگاهي مردم در نماز صبح خواند. حالا من اين سوره را برايتان بخوانم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً فَالْمُورِياتِ قَدْحاً فَالْمُغيراتِ صُبْحاً فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً»(عاديات/5-1) در «وَ الْعادِياتِ»، كلمه واو قسم است. اين واو در سورههاي قرآن مجيد در آغاز كه ميآيد به معناي قسم است. مثلاً اگر شما بگويي «الله» يعني «خدا» اما اگر گفتي «والله» به معناي قسم و سوگند به خدا ميشود. در قرآن حدود چهل سوگند داريم كه طبق گفتهي تنتابي در تفسير، 20 سوگند مربوط به آسمان هاست. «وَ الشَّمْس»(شمس/1) قسم به خورشيد، «وَ الْقَمَرِ»(شمس/2) قسم به ماه «وَ النَّجْمِ»(نجم/1) قسم به ستاره. . . و 20 سوگند هم مربوط به زمين است. حالا خداوند قسم ميخورد و ميفرمايد: «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاًً» عاديات يعني اسبهايي كه در جبهه ميدوند. «ضبح» يعني اينكه از بس سريع دويدهاند، به نفس نفس افتادهاند. خداوند به نفسهاي اسبهاي جبهه قسم ميخورد. ارزش بسيار رزمندگان در اين آيه مطرح ميشود. اسبي كه يك رزمنده سوار شده است و در حال دويدن است، خداوند به نفسهاي آن اسب سوگند ميخورد و سوگند خدا به چيزهاي مهم است. خود ما وقتي سوگند ميخوريم، نميگوييم به گردو يا به بادام قسم ميخورم. ميگوييم: به حضرت عباس! به امام حسين! به فاطمهي زهرا! رزمنده نزد خدا به قدري ارزش دارد كه همين كه سوار اسب ميشود و ميتازد و اسبش خسته ميشود، خداوند ميفرمايد: قسم به اسبهايي كه سريع حركت ميكنند و تك تك نفس ميكشند. به حالات خستهي اسبهاي جبهه كه زير پاي رزمندگان هستند، سوگند ميخورد. رهبر انقلاب ميفرمايد: من به دست رزمنده بوسه ميزنم و بر اين بوسه افتخار ميكنم. «فَالْمُورِياتِ قَدْحاً»(عاديات/2) قسم به آن اسبهايي كه وقتي حركت ميكنند، سم اينها به سنگها ميخورد و جرقه ميزند. قسم به آتش افروزهايي كه در اثر اصطحكاك ديده ميشوند. «موريات» به معني آتش افروزان است. قسم و سوگند به اسبهايي كه در اثر حركت سريع، با سمشان آتش افروزي ميكنند. «قدح» به معني به هم خوردن است. چنان سمها به سنگها و زمينهاي سفت برخورد ميكنند، يا چنان اين حركت سريع است كه خود سنگها به هم ميخورند و جرقه به وجود ميآيد. رزمنده چقدر آبرو دارد كه خدا به جرقهي زير سم اسبي كه اين اسب زير پاي رزمنده است، قسم ميخورد؟ خيلي مهم است. زماني آدم ميگويد: قسم به حضرت موسي. زماني ميگويد: قسم به عصاي موسي. زماني ميگويد: قسم به مكاني كه عصاي موسي در آنجا بود. زماني ميگويد: قسم به شنهايي كه در آن مكان بود. هرچه عصاي موسي مهم باشد، قسمها هم مهمتر است و عنايتها هم بيشتر است. نميگويد: قسم به رزمنده! نميگويد: قسم به اسبها! ميفرمايد: قسم به آن اسبهايي كه حركت سريعشان آتش افروز و جرقه ساز است. قسم به اسبهايي كه نفس زنان خسته شدهاند. قسم به اسبهايي كه در اثر «قدح» به هم خوردن سنگها آتش افروز هستند. «فَالْمُغيراتِ صُبْحاًً»(عاديات/3) قسم به آن اسبهايي كه سحر حمله ميكنند. خدا به حيوانهايي كه در جبهه هستند، قسم ميخورد. البته حمله مخصوص سرباز است، اما خدا ميخواهد سنگ تمام بگذارد. زماني انسان ميگويد: من دست شما را ميبوسم. زماني ميگويد: دست بچهي شما را ميبوسم. زماني ميگويد: من دست كش دست بچهي شما را ميبوسم. زماني ميگويد: من آن پشمي را كه قرار است دست كش دست بچهي شما شود، ميبوسم. اين عنايت فراوان به شماست كه دست كش دست بچهي شما را ميبوسم. رزمنده كه هيچ، به اسب او سوگند ميخورد. سوگند به اسبهايي كه ميدوند و نفس نفس ميزنند. سوگند به اسبهايي كه ميدوند و جرقه سازهستند. سوگند به اسبهايي كه حمله ميكنند. «مغيرات» به معني هجوم و حمله است. قسم به اسبهاي حمله گر كه سحرگاهان حمله ميكنند. «فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاًً»(عاديات/4) يعني چنان ميدوند كه غبار برپا ميكنند. «فَوَسَطْنَ» اين اسبها وسط گروه دشمن ميآيند و موضع خود را مستحكم ميكنند. «فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاًً»(عاديات/5) با صداقت بگويم كه ما تا به حال مسلمان نبوديم و اين انقلاب ما را مسلمان كرد. مسلماني كه از سايهي طاغوت ميترسيد و خدا در اين كتاب آسماني، اين چنين براي حركت دادن قسم ميخورد. جالب اين كه اين سوره، سورهاي مكي است. يعني وقتي هنوز قانون جهاد نبود و پيغمبر به مكه هجرت نكرده بود، اين سوره نازل شد و اين خيلي مهم است.
امام ميفرمايد: من آن بازوان تواناي رزمندگان را ميبوسم و بر اين بوسه افتخار ميكنم. اگر الآن قرآن ميخواست نازل شود، شايد اين چنين بود. قسم به پادگان دو كوهه، قسم به پادگان امام حسن، قسم به شعار يا زهرا، و قرآن به اين چيزها قسم ميخورد. ميگويد: به جرقههاي زير پاي اسبها سوگند ميخورم. شايد اينجا ميگفت: سوگند به برق كفشها و سوگند به برق واكس كفشها و قسم به آن اشكها و. . . اگر قرآن الآن ميخواست نازل شود، فكر ميكنيد به چه چيزي قسم ميخورد؟ در زماني كه سرباز اسلام فقط اسب داشته است، در آن زمان، خداوند به نفس نفس اسبش، به جرقههاي زير پاي اسبش قسم ميخورد. اگر قرار بود قرآن در زمان ما نازل شود، ميگفت: قسم به بسيج، قسم به سپاه، قسم به ارتش دلير، قسم به عشاير، قسم به آن شنهايي كه زير پاي آنهاست. سوگند به آن پتوها و لباسهايي كه اينها از آن استفاده ميكنند. اگر قرار بود قرآن الآن نازل شود، شايد به اين چيزها قسم ميخورد. الحمدلله داريم پيروز ميشويم. شما در اينجا خوشحال هستي يا غصه ميخوري؟ خوشحال هستي. آخر اگر شما كاري براي اين انقلاب نكرده باشي و خوشحال باشي، مصداق آن شعر هستي كه ميگويد: (من آنم كه رستم بود پهلوان) شما شاد هستي كه رزمندگان پيروز شدهاند. برادر و خواهري كه در مقابل تلويزيون هستي، آخرين فرصت امتحان است. نميدانم ده يا 5 روز ديگر، جنگ پيروز خواهد شد. اين وعده قرآن است. در روايات جملاتي آمده است كه مربوط به حكومت حضرت مهدي و امام زمان(ع) است ولي شايد مانعي نداشته باشد كه شامل هر زماني شود. قرآن ميفرمايد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ»(نور/55) خدا وعده داده است كه مؤمنين را پيروز كند. اين وعدهي خداست. «لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ»(حج/47) خدا وعده داده است و خلف وعده نميكند. مثل همين راهپيماييهاي زمان شاه كه ملت حركت كردند، جان دادند و پول و خون دادند. همه نوع زحمتي كشيدند و انقلاب پيروز شد. شاه به درك رفت، اما آنهايي كه براي پيروزي انقلاب هيچ كاري نكردند، غصه ميخورند. در انقلاب دوم كه انقلابي بزرگتر از انقلاب اول بود، لانهي جاسوسي را گرفتند. در گرفتن لانهي جاسوسي به دست دانشجويان مسلمان خط امام، باز عدهاي دانشجو عمل كردند و عدهاي هم اين دانشجويان را تقويت كردند. در آن انقلاب دوم هم ما شركت نكرديم. انقلاب سوم، روسياهي منافقين است. همين منافقاني كه تا ديروز ميخواستند اين انبار مهمات كه در نزديكي اسراي عراقي است منفجر كنند و هم به جبهه ضرر بزنند و هم خوراكي براي بلندگوهاي خارجي ايجاد كنند. در انقلاب سوم رسوا شدن ملي گرايان بود. ملي گراياني كه خاك وطنشان گرفته شد و يك قدم به سوي جبهه برنداشتند. ملي گراياني كه مليت را فقط در شعار ميدانستند. ملي گراياني كه حتي حكم خدا را كنار ميگذارند و به قول آن مرد بزرگ كه ميگفت: اگر خدا فرموده است شراب حرام است، ميگويند: نه! رفراندوم ميكنيم تا ببينيم اكثريت چه ميگويند؟ اگر اكثريت گفتند: شراب بخوريد، به خدا ميگوييم: خوش آمدي. انقلاب اول نابودي سيستم شاهنشاهي بود. انقلاب دوم تضعيف آمريكا با گرفتن لانهي جاسوسي بود. انقلاب سوم روسياه شدن منافقان و ملي گرايان بود. انقلاب چهارم فتح و پيروزي در جبهه بود. برادري كه پاي تلويزيون نشستهاي، در كدام يك از اين چهار انقلاب شركت نكردي؟ اين انقلابها يكي پس از ديگري ايجاد ميشوند. انقلاب پنجم و ششم هم خواهد بود. اگر هم عراق به ما حمله نميكرد، ما حق حمله داشتيم. اين قرآن است. قانون اساسي ما قرآن است. امشب يك سؤال ميكنيم. اگر آمديم و عراقيها را از مرز بيرون كرديم، وارد خاك عراق بشويم يا نه؟ قرآن چه ميگويد؟ قرآن ميگويد: وارد بشويد. ما نبايد در مسائل سياسي كشورهاي ديگر دخالت كنيم. اين كتاب آسماني ميگويد: بايد وارد عراق شويد. چرا؟ «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ»(نساء/75) چرا نميجنگيد تا مستضعفين عراق را نجات بدهيد؟ ما خود يك مسئله هستيم كه چون خاك ما را گرفتهاند، بايد دفاع كنيم. يك مسئله هم خود مستضعفان عراق هستند. تا چه زماني آيت الله صدرها و بنت الهديها و مجاهدين عراقي تحت شكنجه در زندانها كشته شوند؟ تا چه زماني مسلمانان عراق اينطور زجر بكشند؟ اگر هم عراق نيرويش را بردارد، ما بايد وارد خاك عراق شويم. سربازان ما بايد وارد شوند. بايد بجنگند. «بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا»(حج/39) چون به ما حمله شده است، جنگ تحميلي است. بايد براي پاسداري از مرز بجنگيم و اينها را بيرون كنيم. تا به حال جنگ ما براي اين بود، از فردا و پس فردا باز بايد وارد خاك عراق شد و تمام قدرتهاي صدام را نابود كرد. قرآن ميفرمايد: چرا براي نجات مستضعفين حركت نميكنيد؟ تازه اگر مرز خود ما آزاد شود، مستضعفين را چه ميكنيد؟ بنابراين جنگ ما با صدام فقط به خاطر حمله نيست، شروع جنگ ما به خاطر حملهي او بود، اما وقتي هم حمله تمام شود و مرزها آزاد شود، باز طبق فرمان خدا، بايد براي نجات مستضعفين حمله كنيم. مگر اين كه طاقت نداشته باشيم. ولي ايران طاقت دارد. با عراق و حجاز و اردن و مصر هيچ مناسبتي ندارد. ايران قدرت دارد. به خاطر اين كه ديروز وقتي چند مجروح به قم آوردند، پيرزن رفته و در صف ايستاده كه از من خون بگيريد و به اين مجروحان بدهيد. ملتي كه پيرزنش، پيرزني است كه نميتواند راه برود، اما با ماشين خود را به بيمارستان رسانده است تا براي جبهه خون بدهد، اين ملتي كه عالم سني آن در مهاباد به خاطر دعا ترور ميشود و پيرزنش به زحمت ميرود تا خون بدهد و آن ديگري نان ميدهد و آن ديگري ژاكت ميبافد، اين ملت قادر است هم با اردن و هم با عراق و هم با مصر بجنگد. قرآن ميفرمايد: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ»(انبياء/18) «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً»(اسراء/81) حق ميآيد و باطل نابود ميشود «إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» بعضي اين آيه را ميدانند. مينشينند و ميگويند: باطل از بين ميرود. قرآن ميگويد: باطل از بين ميرود، ولي چگونه؟ حق خواهان بايد برخيزند و حق را بر سر باطل بكوبند تا باطل از بين برود. باطل اين گونه از بين ميرود. اين دو آيه را بايد كنار هم تفسير كرد. «نَقْذِفُ» يعني پرتاب ميكنيم، ميكوبيم، پرت ميكنيم. حق را بايد گرفت و كوبيد. «عَلَى الْباطِلِ» حق را بايد گرفت و بر سر باطل كوبيد. «فَيَدْمَغُهُ» از دمق ميآيد. يعني بايد فحشاء را از بين برد. پس باطل خود به خود از بين نميرود. هواداران حق بايد بيايند و حق را بردارند و در سر باطل بكوبند. آن وقت باطل رفتني است. «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» حق ميآيد و باطل ميرود و همانا باطل رفتني است. اين درست است ولي به واسطهي حركت مسلمانها حاصل ميشود. «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ» به واسطهي كوبيدن حق در سر باطل، باطل از بين ميرود. اين ارتش صدام، عجب ارتش ترسويي است و خدا اين ترس را به ما وعده داده است. اجازه بدهيد آيه را برايتان بخوانم كه اينها چگونه ميترسند. قرآن ميفرمايد: «سَأُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ»(انفال/12) يعني در دل كفار ترس و رعب القاء خواهم كرد. ميدانيد پنج هزار اسير توسط چند رزمنده ما گرفته شد؟ اين وعدهي قرآن است. قرآن ميگويد: «إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ»(انفال/65) يعني 20 نفر بسيجي بر دويست نفر پيروز ميشوند. اين شعار قرآن است. اوايل جنگ من اين را اينطور معنا كردم. ارتش 20 ميليوني بر جمعيت 100 ميليوني آمريكا پيروز ميشود. اين شعارها را فراموش نكنيد. به اميد روزي كه متن اينها جزء اشعار و حماسهها و سرودها شود.
خداوند در آيهاي از سورهي انفال ميفرمايد كه چگونه اينها فريب ميخورند. «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ»(انفال/48) آمريكا، شيطان بزرگ اعمالشان را براي صدام زينت داد. آمريكا به صدام گفت: سه روزه ايران را ميگيرد «وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ» امروز احدي بر شما پيروز نميشود. «وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ» من كه آمريكا هستم، من هم كمك تو ميكنم، اما آمريكا از كمكهاي غيبي غافل بود. ما در قرآن چند آيه داريم كه خداوند فرشتگان و ملائكه را ميفرستد. چرا نفرستد؟ بهتر از اين بسيجيها و اين سپاهيان و اين ارتشيها چه كساني هستند؟ اگر بنا باشد ملائكه نازل شوند، چه كساني از اينها بهتر است؟ وقتي خداوند براي قطرات باران ملك دارد، وقتي خداوند براي درياها مأمور دارد، وقتي خداوند براي گردانندگي اين جهان هستي ملائكهاي دارد «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً»(نازعات/5) آيا تنظيم ابر و باران مهمتر است يا تنظيم اين جوانها در جبهه؟ خداوندي كه براي تنظيم همين هستي در قرآن ميفرمايد: «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» يعني گروهي از ملائكه را براي تنظيم امور هستي، مقرر كرده است. مگر اينطور نيست كه تمام هستي براي انسان است و مگر اينطور نيست كه خلقت انسان براي عبادت است و مگر اينطور نيست كه بهترين عبادتها به جبهه رفتن است و اگراين ابر و باد و مه و خورشيد تنظيم كننده ميخواهد، گل سر سبد تنظيم كننده نميخواهد؟ اجازه دهيد اين را به گونهاي گستردهتر بگويم. هستي براي چيست؟ تمام هستي براي انسان است. «خَلَقَ لَكُمْ»، «سَخَّرَ لَكُمْ»، «مَتاعاً لَكُمْ» همه را براي تو درست كرديم. اگر نگوييم ابر و باد و مه و خورشيد و فلك فقط براي ماست، لااقل منافع ما در اينها در نظر گرفته شده است.
انسان براي چه چيز آفريده شده است؟ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»(ذاريات/56) براي اين كه انسان در خط خدا حركت كند. عبادت چيست؟ حديث داريم تمام خيرها يك سمت و رفتن به جبهه و جهاد هم در سمت ديگر است. جهاد بهترين عبادت است. آن وقت اگر ملائكه براي امور هستي هستند، براي تنظيم و هماهنگي جهاد چه مانعي دارد كه ملائكه وجود داشته باشد؟ نميخواهم بگويم ممكن است، بلكه وقوع پيدا كرده است. «بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمين»(آل عمران/125) براي اسلام پنج هزار فرشته را به كمك فرستاديم. بسياري از برادران، حضرت مهدي(عج) را ديدند و هركس هم منتظر امام زمان است، بايد نمايندهاش را تحويل بگيرد. كسي كه بگويد من منتظر حضرت مهدي هستم و پيام نايبش را ناديده بگيرد، دروغ ميگويد. البته نميخواهم بگويم مراد قرآن از شيطان آمريكاست. ميخواهم اينطور بگويم كه شيطان همان ابليس است. شيطان در يكي از جنگها به قيافهاي در آمد و نزد كفار آمد و گفت: حمله كنيد، پيروز ميشويد. اينها به خيال وعدههاي شيطان حمله كردند و پيروز نشدند. اين مخصوص صدر اسلام بود. ما هم شايد بتوانيم اينطور استفاده كنيم كه آمريكا، شيطان بزرگ، اعمال صداميان را برايشان زينت داد. يعني شيطان بزرگ به صداميان گفت: نيرويي را كه شما داريد، هيچ كس ندارد. ارتش شما منسجم است و ارتش ايران متزلزل است. حمله كنيد، سه روزه ايران را ميگيريد. «وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ» ابليس گفت: كسي امروز بر شما غالب نميشود. «وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ» و من هم از شما حمايت ميكنم. اما «فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ»(انفال/48) وقتي دو گروه نيروهاي رزمنده و گروه مددهاي غيبي را ديد «نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ» آمريكا هم مجبور شد با سيستمي در عراق كودتايي به وجود بياورد. يك شاپور بختيار به جاي شاه و يك جانور ديگري به جاي صدام ميگذارد ولي فايده ندارد.
زماني به شهري رفتيم. گفتند: امشب اين جا يك بحث عرفاني مطرح ميشود. ما رفتيم و ديديم اشخاص مهمي آمدهاند و علوم قديم و علوم جديد را ميدانند و لوستر قشنگي و قاليهاي قيمتي دارند. يكاش خوش مزهاي هم پخته بودند. اش را آوردند و خوردند و بعد ازاش بحث عرفان شروع كردند. گفتم: زير اين لوستر و روي اين قالي و بعد از خوردن يك شكم پراش، بحث عرفان مسخره بازي است. فعلاً عرفان در جبهه است. عارف كسي است كه جز خدا را نبيند. من براي سلام كردن به برادران رزمنده به جبهه رفته بودم. رفته بودم تا به ايشان سلام كنم و دستشان را ببوسم. در يكي از سخنرانيهايي كه در يكي از پادگانها كردم، گفتند: دعا كن ما شهيد شويم. گفتم: امام تا به حال كسي را دعا نكرده تا شهيد شود. شما هم نبايد بگوييد، آمديم تا شهيد شويم. بايد بگوييم آمديم مرز را حفظ كنيم، آمديم عراقيها را بيرون كنيم. نيامدهايم شهيد شويم. منتهي در اين راه شهيد شدن افتخار است. ما بايد به وظيفهي شرعي خود عمل كنيم. بعد از سخنراني ما عدهاي از اين برادران پاسدار و بسيجي ما آمدند كه چرا تو امشب اينچنين گفتي؟ گفتي كه نيامديم كه شهيد شويم. نه خير! ما آمدهايم تا شهيد شويم. گفتم: اين دليل قرآني ندارد. در قرآن من ميخواهم شهيد شوم، نداريم. در قرآن آمده كه من ميخواهم به وظيفهي شرعي خود عمل كنم. من به جبهه براي رزم و مبارزه با طاغوت آمدهام. در اين راه اگر شهيد شدم، كه الحمد لله، اگر هم سالم برگشتم، الحمدلله. «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ»(توبه/52) بعضي به قدري عجيب ميروند كه آدم تعجب ميكند. بسياري از اين سپاهيان و افسران و بسياري از اين بسيجيان و عشاير ما وصيت ميكنند كه مادر براي ما گريه نكن. ما در اسلام گريه داريم. البته گريه دو نوع است، گريهي سوز اشكال ندارد اما گريهي ضعف اشكال دارد. گاهي اشك از سوز است، مانعي ندارد. اگروقتي آدم دلش ميسوزد، گريه نكند، شايد به قلبش فشار بيايد و ضرر داشته باشد. اگر دل ما سوخت، اشك ما اتوماتيك جاري ميشود. اگر اشك به طور طبيعي جاري شد، طوري نيست، اما اظهار ضعف بد است.
پيغمبر ما يك بچهي كوچك به نام حضرت ابراهيم داشت. او از دنيا رفت. رسول اكرم گريه كرد. اصحاب گفتند: يارسول الله زشت است گريه ميكني. فرمود: دلم ميسوزد، گريه از سر سوز اشكال ندارد. آن گريهاي بد است كه انسان عقب نشيني كند. گريهاي كه نشان دهندهي ضعف است، اشكال دارد. افراد هم فرق ميكنند. حساب رهبر انقلاب با آن زن خانه دار فرق ميكند. اگر رهبر انقلاب زماني خداي نكرده در حسينيهي جماران گريه كند، جبهه شكست ميخورد. اما بچهي كسي شهيد شده است و گريه ميكند، مانعي ندارد. بچهها نبايد وصيت كنند كه گريه نكن. طبيعي است و اسلام هم كسي را از گريه منع نكرده است. حضرت يعقوب در فراق بچهاش گريه كرد. امام حسين روز عاشورا براي علي اكبر گريه كرد. ما مأمور شديم براي عزاي حسين اشك بريزيم. پيغمبر گريه كرد و حضرت زهرا گريه كرد. حضرت سجاد گريه كرد. طبق روايات ما حضرت مهدي در فراق جدش گريه ميكند و اين اشكال ندارد. مسئله گريه در قرآن و حديث فراوان مطرح شده است. وصيت كردن به اين كه براي من گريه نكنيد، درست نيست. بلكه وصيت كنيد كه از شهادت من اظهار ضعف نكنيد. اين وصيت درست است. معناي عرفان اين است كه انسان خودش را از غير خدا جدا كند. عارفان و مخلص حقيقي در جبههها هستند. همين طور كه ميگويد: «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً فَالْمُورِياتِ قَدْحاً»(عاديات/2-1) قسم به اسبهايي كه نفس زنان در جبهه شركت ميكنند، شايد اگر قرار بود الآن خدا قرآن را نازل كند، قسم به آن مادري ميخورد كه براي جبههها خون ميدهد و جوان و نانش را ميدهد و پيراهن ميدوزد. قسم به آن كه براي عيادت مجروحين به شهرها ميرود. قسم به كساني كه در تشييع جنازهي شهدا شركت ميكنند. قسم به آن بچههاي كوچك دزفول كه خانه هايشان خراب شده است، ولي به اسير عراقي آب يخ ميدهند. قسم به آن زنان دزفول كه حالا براي اسراي عراقي خون ميدهند ولي قرآن در آن زمان نازل شده است و آن آيات هميشه است. ما نبايد بگوييم: قرآن مخصوص يك زمان است. اين قرآن براي ما نمودار است. البته براي آيهي «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً» تفاسير ديگري هم شده است. بعضي ميگويند: آن شترهايي را ميگويند كه حاجيها را از مشعر به مني و از عرفات به مشعر ميبرند و در آن راه خسته ميشوند. اما علامه طباطبايي(ره) ميفرمايد: سياق و آهنگ آيات به شترهايي كه حاجيها را ميرسانند نميخورد و اين طبق جلد20 تفسير الميزان است. چون اين سوره را به شكل ديگر هم معنا كردهاند.
درود بر رهبر انقلاب و بسيج و عشاير و سپاه باد. درود به برادران شهرباني و ژاندارمري و درود به تمام رزمندگان و درود به كساني كه پشت جبهه خون و نان و غذا و از اين قبيل به جبههها ميفرستند. خداوندا راه كربلا و از كربلا راه قدس و از قدس راه گشايشي براي تمام مستضعفان جهان به دست همين برادران هرچه زودتر مقدر بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»