متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1361/10/18
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
براي اينكه بحث امشب ما در مورد خبرگان ميباشد آن سري از آيات و احاديث را كه در مورد خبرگان ميباشد بيان ميكنيم. شعار آدم را داغ ميكند و بحثهاي كلامي آدم را ميپزد. اين سري چيزهايي كه ميگوييم شعار نيست، درقرآن و احاديث ميباشد. پس شما را ميپزد. و خوش به حال كسي كه هم داغ باشد، هم پخته. هر كدام بدون ديگري خوب نيست.
بحثهايي در مورد خبرگان است كه آدم را داغ ميكند و بحثهايي نيز هست كه آدم را پخته ميكند. بحثهاي ماشما را كه پخته هستيد، پختهتر ميكند، چون ميخواهيم از قرآن و احاديث برايتان تكههايي را بگوييم، پس خوب بايد گوش داد كه شيرين و شنيدني است.
مطلب خبرگان: خبرگان براي بررسي مسئلهي رهبري است(تعيين خط رهبري) كه تعيين و تداوم خط رهبري ريشه دارد يا نه؟ بله. چون خود پيامبر اولين كسي است كه خبرگان تعيين كرد.
حال ممكن است بگوييد خبرگان در جمهوري اسلامي چه ربطي دارد به پيامبر؟ اين را از روي آيات و احاديث ميتوان فهميد.
موضوع بحث: تعيين خبرگان به بيان رسول الله(صلي الله عليه و آله) براي تداوم خط رهبري.
براي اين كه پيامبر ميدانست كه بعد از او ممكن است مطلب رهبري در دست انداز بيفتد خبرگان را تعيين كرد تا اگرمشكلي در مورد رهبري بود به خبرگان مراجعه شود.
بيان رسول الله: چهار تا خبره تعيين كرد، هر كدام براي برههاي از زمان، پيغمبر فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي»(أمالى صدوق، ص486) فاطمه جگرگوشهي من است. رضاي فاطمه، رضاي خداست، غضب فاطمه، غضب من و غضب خداست. چهار خبره مثل چهار چراغ هستند كه سر چهار راه گذاشته شوند. چراغ اول(خبره اول) فاطمه س است.
يعني اگر پيامبر فوت كردند و شما در رهبري بين زندهها و مردهها درمانده شديد به فاطمه رجوع كنيد، ببينيد فاطمه(سلام الله عليها) كدام خط را انتخاب ميكند. هر چراغي كه فاطمه آن جاست همان جا بايستيد.
حديث بالا را همه نقل كردند. شايد 20 نفر از علماي سني در جلد دهم كتاب الغدير و علماي شيعه نيز نقل كردهاند كه همه آن حديث را قبول دارند كه رضايتش و غضب فاطمه ارزش دارد.
حالا ولي فاطمه(سلام الله عليها) زياد زنده نبود، بعد از او مردم سراغ چه كسي بروند؟
چراغ دوم ابي ذر ميباشد.
قال رسول الله: «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَى ذِي لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرٍّ»(معانيالأخبار، ص178) آسمان بر كسي راست گوتر از ابي ذر سايه نيفكنده است. (روي كرهي زمين راست گوتر از ابي ذر وجود ندارد)
و اين جا پيامبر خبره تعيين ميكنند كه بعد از من و شهادت دخترم ابي ذر هر چه گفت و از هر كه حمايت كرد او راست گوست و به حرفش گوش دهيد.
پيامبر اينطوري پيش بيني بعد از خود را ميكند و او رهبر است چون روزنههاي خطر را بعد از خود ميبندد.
ابوذر نيز در تبعيدگاه از دنيا رفت. بعد از ابي ذر چه كسي خبره باشد كه پيامبر تعيين كرد كه آن موقع جنگ صفين پيش ميآيد. در جنگ صفين، يكي از اصحاب پيامبر شهيد ميشود به نام عمار.
پيامبر براي چهل سال بعدش(جنگ صفين چهل سال بعد از فوت پيامبر بود) نيز خبره تعيين كرده و گفته ببينيد قاتل عمار چه كسي است. هر گروهي كه عمار جزو آن نبود و آنها عمار را كشتند گروه باطل است و هر گروهي كه عمار جزءآن گروه بود حق است. آن موقع كه پيامبر گفت، كسي نفهميد، چون فهميدن حديث بلوغ و آگاهي ميخواهد. ولي چهل سال بعد كه عمار در جنگ صفين شهيد شد، مردم فهميدند كه پيامبر گفته هر كه عمار را بكشد ظالم است وطرفداران علي و عمار حقند و آن طرفيها باطلند. و در آن جا ارتش ميايستد و ميگويد ما باطليم و در آن جا بودكه حديث تازه ضربهي خودش را زد. در آن موقع عمار و معاويه گفتند چه كنيم ارتش در حال شكست خوردن است و حديث چهل سال پيش حالا در حال نتيجه دادن است. براي همين گفتند ميگوييم تقصير علي(عليه السلام) است كه عمار را به جبهه آورد. چون اگر نيامده بود كه به دست ما شهيد نميشد و اين آخرين طرح آنها باشد.
قال رسول الله: «يَا عَمَّارُ تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ»(الصراطالمستقيم، ج3، ص175) يا عمار ميكشد تو را گروه باطل.
و اين جا پيامبر خبره تعيين ميكند، اول فاطمه، بعد ابوذر و حال آن گروه كه عمار را كشت باطل است و اين انديشهاي است براي تداوم رهبري.
حال كه عمار در صفين شهيد شد، ما بايد بعد از عمار به چه كسي رجوع كنيم؟ و اين جا پيامبر براي پنجاه سال بعد از خود خبره تعيين كرد. يعني چراغي وصل كرد كه لامپ آن امام حسين(عليه السلام) است.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»(إرشاد مفيد، ج2، ص127) حسين از من است و من نيز از حسين هستم.
پيامبر گفت پنجاه سال بعد از من يزيد بر روي كار ميايد و همين هم شد.
و در آن موقع اگر خط امام حسين و يزيد براي مردم گم شد بدانيد كه خط امام حسين ادامهي خط رهبري امت است وخط من است. حسين از من است، چون از نسل من است(پيامبر ميگويد) و من از حسينم، چون شخصيت و مكتب من از حسين است.
خبرگان پس يعني كساني كه تعيين ميشوند و خط رهبري را از انحراف نجات ميدهند.
آيا اين كه كانديداهاي ملا و آخوند انتخاب كردند درست است؟ آيا درست است كه آخوند خودش را در ميان بيندازد؟ اصلاً در كجاي دينا اين طوري است كه هر جا خبري بود آخوند آن جا حضور داشته باشد؟
حب رياست بد است و لذا ما حديثي داريم «مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ»(كافى، ج2، ص298) خدا لعنت كند كسي را كه ميخواهد رئيس شود «مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا» خدا لعنت كند كسي را كه خواب رياست در ذهن داشته باشد. و همان حديثي كه لعنت ميكند ميگويد: آن جا كه احساس خطر كرديد اشكالي ندارد، مثل اين كه شما ميبينيد رانندهاي مست است، بايد آن را از ماشين پياده كرده و جايش نشست. و گاهي نيز هست كه راننده مست نيست و عاقل است ولي ناشي است. و گاهي عاقل است وخبر نيز دارد ولي شما راهي را بلد هستيد كه او بلد نيست.
مثل اين كه حضرت علي ميگويند كه حكومت براي من بي ارزشتر از آب بيني بزغاله در حال عطسه كردن است ولي در نهج البلاغه ميگويد و خودش را كانديدا ميكند، چون ميدانست اگر رئيس شود خطر است، پس رئيس ميشود.
دين ما چنين ديني است كه ميگويد: اگر ديگران هستند و رئيس شوي خدا لعنتت كند. واگر احساس خطر كني بايدرئيس شوي.
حديث براي كانديدها:
آيا كانديدا شدن كمال است يا نقص؟
قال علي: (من تقدم علي قومٍ و هو يري فيهم من هو افضل فقد خان الله و رسوله والمؤمنين) كسي كه پيشي بگيرد بر مردمي و در حالي كه در ميان مردم ميبيند كسي را كه از او برتر است، پس به خدا و رسول خدا و مؤمنين خيانت كرده است.
ولي در موارد زيادي در نهج البلاغه حضرت علي از خودش تعريف كرده و گفتهاند كه من لياقت دارم.
ده مورد از مواردي كه اميرالمومنين خودش را معرفي ميكند:
«إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً»(نهجالبلاغه، حكمت 147) به درستي كه در اين جا(سينهي من) علم زيادي است. (حكمت)
ِ «إِنَّمَا مَثَلِي بَيْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِي الظُّلْمَة»(نهجالبلاغه، خطبه 187) مثل من در بين شما مانند مثل چراغ است. (يعني شما بايد در اطراف چراغ باشيد و از نورچراغ استفاده كنيد)
«أَنْتُمْ أَ تَتَوَقَّعُونَ إِمَاماً غَيْرِي»(نهجالبلاغه، خطبه 182) آيا توقع داريد امامي غير از من؟ خطبه
«سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»(نهجالبلاغه، خطبه 189) بپرسيد از من قبل از اين كه مرا از دست بدهيد. كلام
و لذا بعضي اوقات ميآمدند سراغ بعضي رهبران و ميگفتند رها كنيد مرا
«مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ»(نهجالبلاغه، حكمت 184) شك نكردم در حق از وقتي كه حق را فهميدم.
حضرت علي ميگويد: من اگر اسلام آوردم اگر ذره ذره هم شدم پايش هم ميايستم.
و لذا ايشان در جنگها اقوامشان را ميكشتند ولي از اسلامشان اندكي كاسته نميشد. ولي كساني كه اين طوري نيستندبه آنها مسلمان واقعي نميگويند. اسلامشان اسلام كاغذي و مقوايي است.
«مَا يَزِيدُنَا ذَلِكَ إِلَّا إِيمَاناً»(نهجالبلاغه، خطبه 56) و «إِنِّي لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبِّي»(نهجالبلاغه، خطبه 22) و حضرت علي ميگويند: و همانا من يقين دارم به پروردگارم.
براي اين كه بعضي اوقات به حضرت علي ميگفتند با ما مشورت كن، ايشان ميگفتند من يقين دارم و مشورت در جايي است كه انسان يقين نداشته باشد.
«وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ»(نهجالبلاغه، خطبه 200) والله كه معاويه سياست مدارتر از من نيست، وليكن من دين جلويم را گرفته و گرنه كه اينطورنيست.
موقعي كه آقاي قرائتي به تلويزيون آمدند، آقاي قطب زاده مدير بودند كه گفتند تلويزيون آخوند بازي نيست و كارهنري است و آقاي قرائتي را آقاي مطهري فرستاده بودند كه ايشان ميگفتند احتمال نميدهيد كه ما يك معلم هنرمندي باشيم، گفتند: گروه هنري بايد تفكيك كند، گفت: گروه هنري شما چه كسي هستند؟ گفتند كه من معلم هستم و ميخواهم درس بدهم و هنرمند كه ليسانس و ديپلم نميخواهد و گفتند كه من ميتوانم تا دو ساعت شما را با حرف حق بخندانم و همين كار را هم كردند و قبول كردند.
سؤال اين بود كه اگر كانديدهها كه ملا هستند خودشان را معرفي كردند زشت نيست؟ ميگوييم نه، چون حضرت علي كه رئيس ملاها بود خودش را معرفي كرد و زشت هم نبود. خطبه و 182 كلام، خطبه، خطبه كه اميرالمؤمنين خودشان را لايق ديدند و از خود تعريف كردند. حضرت يوسف وقتي ديدند وضع مملكت در خطراست خودشان را كانديدا كردند.
«اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ» يوسف/55 من بايد خزينههاي زمين را داشته باشم(نظارت بر بودجه و خوراك مملكت)
»إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ« همانا من حفظ ميكنم و عالم به آن هستم.
و ما هم ملاي درجهي يك داريم و هم درجهي دو تا درجهي يك هست به سراغ درجهي دو نبايد رفت.
من تقدم علي قومٍ كه اگر كسي ديد كه بر او مقدمتر و بهتر است و خودش را كانديدا كرد، درست نيست و خيانت به خداو رسول كرده.
اما از او بهتر فقط از نظر علم نيست، از نظر برد فكري هم هست، چون ما عالمي را ميخواهيم كه از او فقه بگيريم و به جايي امام بگويد كه آمريكا هيچ غلطي نميتواند بكند، اما اگر عالمي از يك تلفن ترسيد، نميتواند رهبر شود كه اگردنيا به او پشت كرد قهر نكند، عالمي كه حب و بغض در او اثر نكند.
چرا اين قدر به جلسهي خبرگان اهميت ميدهند؟ به خاطر كاري كه ميخواهند بكنند.
جمهوري اسلامي مثل زمان پيامبر است مثل آن پنج تا طرح دارد.
1 – فحش به پيغمبر: پيامبر شاعر، ساحر، كاهن، مجنون
جمهوري اسلامي: حكومت ملا، حكومت مرتجع، شير و نفت در جيب آخوندها آست، انحصار طلب و به هيچ كدام اثر نكرد.
2 – قصد براندازي در حكومت پيغمبر، ريختند در خانهي پيغمبر كه آن حضرت را بكشند، آن شبي كه حضرت علي جاي پيغمبر خوابيدند و آن حضرت هجرت كردند.
مثل قطب زاده كه قصد براندازي و بمباران جماران را داشت و هيچ كدام نشد.
3 – شكنجهي ياران پيغمبر: بلال را شكنجه كردند، سميه را شهيد كردند، شوهرش را نيز شهيد كردند، ابوذر را تبعيدكردند. در جمهوري اسلامي هم امام جمعهها را شهيد كشتند. مطهريها و مفتحها را شهيد كردند و هيچ كدام نشد.
برادران پاسدار و كميته را زنده زنده و تيكه تيكه كردند كه هيچ كدام از آن شكنجهها حكومتها را نشكست.
4 – جنگ مسلحانه با پيغمبر كردند و پيغمبر بارها در جنگ احد و بدر و حنين شركت كردند. جنگهاي رسمي كه هيچ كدام نشد.
با ما هم جنگ كردستان، اعلام جنگ مسلحانهي منافقين جنگ صدام و هيچ كدام كاري نكرد.
5 – پيغمبر را در محاصرهي اقتصادي گذاشتند. دختر ندهيد و دختر نگيريد و خريد و فروش نكنيد.
محاصرهي اقتصادي براي جمهوري اسلامي هم گذاشتند كه هيچ كدام از محاصرهها كاري از پيش نبرد و حكومت هارا نشكست و ضد انقلابها و دشمنان پيغمبر به دنبال روزنهاي بودند و آن مرگ پيغمبر بود كه در غدير خم پيامبردست حضرت علي را بالا برد «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»(كافى، ج1، ص420) «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ» مائده/3 و آنها مأيوس شدند. الآن هم ضدانقلاب انحصار طلب مرتجع، امل، نشد. محاصره و ترور نشد و حالا ميگويند امام پير شد و مامي گوييم اگر پير شد كه هنوز نشده، جلسهي خبرگان غدير خم است و ضد انقلاب را مأيوس ميكند كه اگر امام خداي نكرده نباشد امامتش هست.
ما مسلمان تنوري هستيم، نه مقوايي.
يك نفر پيش پيامبر آمد و گفت: انقلاب كن پيامبر، صد هزار يار داري. پيامبر گفت: تو هم يكيش، برو كنار تنور و آن مردگفت: من كه كاري نكردهام و كس ديگري گفت: سلام عليكم و در جواب گفت عليكم السلام و رفت در تنور آتش كه خدا آتش را بروي او سرد گردانيد، خدايي كه همهي كارها به دست اوست.
مسلمانان ايران انقلابيها تنوري هستند در سپاه پاسداران تكه تكه شدند و شهيد شدند و برادر ديگري جاي اونشست تا جايش خالي نماند به جاي پسر، پدر ميايد در يك خانواده اوايل يك بسيج بود و حالا سه چهار تا بسيج.
پيرمردي كه سه شهيد داده و خود به جبهه ميرود اينها امت تنوري هستند.
انقلابيون لبنان و سوريه وقتي به بسيجيان نگاه ميكنند، ياد خدا ميافتند و اينها آيت و نشانهي خدا شدند، چون به نماز جمعه ميروند تقوي دارند.
اميدواريم كه خدا امام را تا ظهور حضرت مهدي براي ما نگهدارد.
و اين جاست كه ميگوييم مردم كوفه نيستيم كه علي تنها بماند و آنهايي كه شهيد دادند و هستي خود را دادند و براي جوان و جبهه اشك ريختند از رأي دادن به خبرگان ابائي ندارند و وقتي امام گفته تكليف است، يعني واجب ميباشد.
بركاته خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»