متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1361/7/8
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيدنا و نبّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين
بحث درسهايي از قرآن ما به مناسبت محرم در اين رابطه تنظيم شده است. يكي از مسائلي كه در قرآن و روايات زياداست، مسئله شهادت است. خوب البته مردم ما نياز به شنيدن اين بحث ندارند و واقعيت اين است كه در مكتب امام حسين تربيت شدهاند و درسي را كه بايد ميگرفتهاند، گرفتهاند. آدم خجالت ميكشد براي اين مردم حرف بزند، چون به مراتب از ما جلوتر هستند ولي خوب، حال هم كه مردم ما عامل هستند، نبايد ساكت بمانيم. آفتابي كه به درخت ميتابد، باعث ميشود توت هايش برسد، بعضي از توتها جمعهي اول ميرسند، يك هفته ميگذرد و كمي آفتاب ميتابد، باز يك عده براي جمعهي دوم ميرسند. آيات قرآن و مكتب امام حسين مثل آفتابي است كه به دلها ميتابدو هر دلي را دير يا زود آتش ميزند، البته يك سري دلها هم هستند كه قابل هدايت نيستند. قرآن در بارهي دلهايي كه قابل هدايت نيستند ميفرمايد «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ» بقره/74 يعني دل هايشان مثل سنگ است. بعد ميفرمايد: و«وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ» گاهي چشمهي آب كنار سنگها ميجوشد. اما دلهايي در سينهي بعضي از مردم هست كه اصلاًتكان نميخورد. از سنگ سفتتر هستند.
واقعيت اين است كه اگر انسان خوب شد، از ملائكه بهتر ميشود. و اگر بدشود، از موش دزدتر ميشود. از گرگ درندهتر، از روباه حيله گرتر، از سنگ سفتتر و از الاغ نفهمتر ميشود. آدم بعد از سالها درس خواندن، مطالعه و حركت در قرآن و حديث و مقاله و كتاب، بيايد و بگويد: اينها كه به نماز جمعه ميآيند، از روي اجبار به نماز جمعه ميآيند. حرف اين شخص، چه تفسيري دارد؟ بنابراين اگر خط انسان راست باشد، از ملائكه بهتر است. شما حساب كن و ببين تمام گرگهاي دنيا صد پرونده ندارند، ولي آدمها چقدر پرونده دارند. انسان يك موجود بسيار عجيب است. اگر خوب شود، بسيار خوب است. ولي اگر بد شود، خيلي بد است.
خدا در قرآن به پيغمبر ميفرمايد: «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» نمل/80 بعضي از مردم مردهاند. بي خود با مردهها حرف نزن. نميتواني به مرده چيزي بفهماني «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ» بقره/171 كر و كورند گوش دارند ولي نميشنوند، چشم دارند ولي نميبينند، دل دارند ولي نميفهمند بنا براين يك سري دلها مرخص هستند اما دلهايي هم آماده هستند. اين دلهاي آماده هم درجه بندي دارد. يك سري دلها عاشق است. يك سري دلها نيمه عاشق است. يك سري دل هاتشنه و يك سري بسته و يك سري مغرور و يك سري بي تفاوت هستند. روحيهها نيز فرق ميكند، روحيههاي مغرور، روحيههاي تشنه، روحيههاي بي تفاوت، آن وقت نور قرآن و حديث و وحي به دلها ميتابد، هر دلي آمادگي دارد، جرقه ميزند. دلهاي بعضي از مردم چنان خشك شده و يا آغشته به بنزين هستند كه تا جرقهي وحي به آن هامي خورد، آتش ميگيرند، اما دل بعضي از مردم خيس است.
مدتي آفتاب بايد به اينها بتابد تا خشك شوند، بعد به نفت آغشته گردد و بعد آتش بگيرد. آهن ربا آهن را ميربايد، حلبي را نميربايد و بعضي از رزمندگان ما در جبهه هاچنان دلهاي آمادهاي داشتند كه فوراً جذب شدند. خدا قدوس است و دلهاي مقدس را جذب ميكند و دلهاي پاكي را مانند آهن، آهن رباي الهي جذب كرد ولي باز هم اين آيات قرآن را ميخوانيم تا شايد ديگران هم كه از قافله عقب افتادهاند، جذب شوند.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلي الله عليه و آله): «فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بِرٌ حَتَّى يُقْتَلَ الرَّجُلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَيْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ»(كافى، ج2، ص348) رسول اكرم فرموده است يعني فراي هرخوبي، خوبي ديگري هست. هر كس هر چقدر كار خوب انجام دهد، بهتر از آن هم كار خوبي هست، تا اين كه انسان در راه خدا كشته و شهيد شود. «فَلَيْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ» ديگر بالاتر از آن خوبي نيست. از هر خوبي بهتر هست به جز شهادت. عمل خوبي فراتر از شهادت نيست.
پيغمبر فرمود: «أَشْرَفَ الْمَوْتِ قَتْلُ الشَّهَادَة»(منلايحضرهالفقيه، ج4، ص402) بهترين نوع مردن اين است كه انسان شهيد شود. ما دو قطره داريم كه بهترين قطره هاست، اين دو قطره ارزش زيادي دارند. قطرهي خون شهيد و قطرهي اشك در شب و جالب اين كه رزمندگان ما از دو قطره بهره مند بودند، اشك شب و قطرهي خون روز. نالهي شب ونعرهي روز. آه شب و فرياد روز. اينها هم اشك دارند و هم شمشير، هم ناله دارند و هم نعره.
قال اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) «إِنَّ الْفَارَّ لَغَيْرُ مَزِيدٍ فِي عُمُرِهِ»(نهجالبلاغه، خطبه124) يعني كسي كه از جبهه فرار كند و بگويد: ما كه جبهه نرفتيم، ما كه از سربازي فرار كرديم، ما كه از ژاندارمري كه ما را احضار كرد فرار كرديم. اولاً خدا در بارهي كسي كه فرار ميكندمي گويد: چه كسي را ميخواهي بترساني فرار كردي، خوب فرار كن، از جبهه كه هيچ، اصلاً از دين فرار كن «مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ» مائده/54 هر كس مرتد شد و پشت پا زد و رفت خداوند افرادي دارد كه جاي آنها را پر كند و به مراتب از آنها بهتر حفاظت كنند، حتي اگر كسي از دين خدا هم برگردد، خدا آدمهايي دارد كه جايگزين او كند. اصلاً خدا ميگويد: به شما گفتم نماز بخوانيد، اما خيال نكنيد نازتان را ميكشم. اگر تمام شما هم نماز نخوانيد، خداوندملائكهاي دارد كه دائم در حال ركوع و سجود هستند. اگر گفته است نماز بخوان براي اين بود كه تو بالا بيايي و گرنه، گر جملهي كائنات كافر گردند، بر دامن كبريائيش ننشيند گرد. به درستي كسي كه فرار ميكند، خيال نكند اگر از جبهه فرار كرد، عمرش زياد ميشود. خيليها جبهه نرفتند، اما يكي از اهالي اهواز درحملهي به اهواز گفته بود، بنده اهواز ميروم. هر وقت جنگ تمام شد. بر ميگردم خانوادهاش را برداشت و اثاثيهاش را بار زد و رفتند، هفده فرسخ از اهواز دور شده بودند كه يكي از ميگهاي عراقي بمب را درست روي ماشينشان انداخت و همه پود شدند و آدم هم هست كه يك سال و نيم، دو سال است كه در جبهه است و در تمام عمليات هاشركت كرده است، مقدرات خدا با زرنگيهاي ما عوض نميشود. ما بايد بندهي خدا باشيم و هر وقت، هر اتفاقي هم هم افتاده، تسليم او باشيم. اگر بناست زياد عمر كنيم، الحمد لله و اگر بنا نباشد باز هم ميگوييم. الحمدلله مسئله اين است كه در خط باشيم و هر وقت، هر اتفاقي هم افتاده، تسليم او باشيم. اگر بناست زياد عمر كنيم الحمدلله، و اگر بنا نباشد باز هم ميگوييم الحمد لله. مسئله اين است كه در خط باشيم. مهم نيست كه آدم چند سال عمر كند، اين مهم است كه چكار بكند. من اين مطلب را احتمالاً قبلاً گفتهام. رجايي رفته و بني صدر هست، اما رجايي كه رفته است، برنامهي نماز ظهر را در تمام ادارهها به راه انداخت. بنا بر اين پوست و گوشت او نيست، اما هدفش هست. جسم امام حسين نيست اما هدفش هست. شخصيت انسان به هدف اوست نه به پوست و گوشت او. اينها مهم نيست، گاهي پوست و گوشت حيوانها از ما مهمتر است. شخصيت انسان ارزش دارد نه شخص انسان. بنابراين اگر كسي را احضارمي كنند و او فرار ميكند و نميرود، ميخواهد چه بكند؟ ميخواهد عمر كند؟ ميخواهد خوش باشد؟
قال رسول اللّه: «لوّدت أن أقتل » دوست دارم شهيد شوم «ثم أحيي » دو مرتبه خدا مرا زنده كند «ثم أقتل » و باز هم در راه خداشهيد شوم «ثم أحيي » دو مرتبه دوست دارم زنده شوم «ثم أقتل » پيغمبر ميفرمود: دوست دارم هي زنده شوم و خداوندباز مرا شهيد كند و دائم در راه نجات مردم، در راه اهداف الهي، در راه كوبيدن طاغوت و در راه عزت مستضعفان هي شهيد شوم.
قال علي(عليه السلام) «وَ اللَّهِ إِنِّي لَعَلَى الْحَقِّ، وَ إِنَّنِي لِلشَّهَادَةِ لَمُحِبٌّ»(الغارات، ج1، ص211) اميرالمؤمنين فرمود: به خدا قسم، راه من، حق است. راهم راه درستي است «وَ إِنَّنِي لِلشَّهَادَةِ لَمُحِبٌّ» به درستي كه من شهادت را دوست دارم. البته اين مانعي ندارد كه شما بگويي، شما كه ميگوييد مامخلص شهادت هستيم، چرا فلان امام جمعه و فلان وزير و فلان وكيل در ماشين ضد گلوله مينشيند. اگر اينها عاشق شهادت هستند پس چه ترسي از مرگ دارند؟ همان ديني كه گفته است، انسان عاشق شهادت است، گفته است: انسان بايد خودش را از دشمنش حفظ كند. به همان دليل كه شما براي اين كه تيغ به پايت نرود، كفش ميپوشي، ما هم ميگوييم: ممكن است ما پايمان را در راه خدا بدهيم، اما در عين حال براي جلوگيري از رفتن تيغ به پايمان، كفش بپوشيم. اين طور نيست حالا كه بناست سرمان را در راه خدا بدهيم، پس سرمان را بتراشيم و روي سرمان يخ بگذاريم. خب سرمان يخ ميكند، مريض ميشويم و زكام ميشويم. ما هم سرمان را از سرما خوردگي حفظ ميكنيم. ماهمين سر را كه براي حفظ سلامتيش كلاه بر او ميگذاريم، در راه خدا ميدهيم. قالي را در خانه ميگذاريم و در را قفل ميكنيم كه دزد قالي را ندزدد، اما همين مقدار را زماني خود دو دستي در راه خدا ميدهيم. اين به اين معنا نيست كه وقتي ميگويي دنيا ارزش ندارد، پس در خانه را باز بگذاري تا دزد بيايد و قالي را ببرد، اين عاقلانه نيست.
دنيا ارزش دارد و ما در را قفل ميكنيم و اگر نيازي پيدا شد، از همين دنيا چشم ميپوشيم. منظور من آدمهاي خوب است، خودم را نميگويم. گاهي خود پيغمبر ملاقات هايش را ممنوع ميكرد. بهام سلمه گفت: امروز هيچ كس را نزدمن راه نده. آقا! آدم بايد خلقي باشد. بله همين پغمبر كه رئيس خلقي هاست، همين پيغمبر كه سوار الاغ برهنه ميشود، با فقرا روي خاك مينشيند. شبها نان و اين چيزها را روي دوش ميگيرد و در خانهي فقرا ميدهد. همين پيغمبر بهام سلمه در مواردي ميگويد: هيچ كس را نزد من راه نده. مانعي ندارد انسان گاهي در اتاقش را ببندد وبگويد: هفته ملاقات تعطيل است. دو روز ملاقات تعطيل است. ايشان دو ساعت در جلسه هستند، الآن نيم ساعت برنامه است. بنابراين آدم دو شاخ تلفن را بكشد، آقايي نامه نوشته و همينطور به يك مسئول مملكتي فحش داده كه چرا دو شاخ تلفن را كشيده است و يا چرا ما نزد او رفتهايم و گفتهاند: ايشان امروز وقت ندارد. اصلاً آيه قرآن است كه هرمسلمان عادي حق دارد اگر به او مراجعه شد نپذيرد. آيهي قرآن ميگويد: «وَ إِنْ قيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا» نور/28 اگر به يك مسلمان مراجعه كردي و گفت: امروز وقت يا حال ندارم يا كار ديگري دارم، يا چون قبلاً وقت نگرفتهاي، وقتم را به كس ديگردادهام. اگر رفتيد و كاري داشتيد و در خانهي كسي را زديد و شما را نپذيرفت و گفت: برگرديد، شما برگرديد و نق نزنيد.
قرآن به يك مسلمان معمولي اجازه داده است كه بگويد: من امروز وقت ندارم چه رسد به مسئول مملكتي. اينطور نيست كه حالا اگر كسي خلقي شد، شما هر وقت خواستي به او زنگ بزني. ساعت /2 نيمه شب تلفن كني واو را از خواب بيدار كني و يك استخاره بخواهي، كسي در اين تابستان و هواي داغ ميگفت: در خانه خوابيده بودم، ديدم در را ميكوبند. گفتم، بله. گفتند: آقا گوساله ما گم شده است. خوب، به من چه ربطي دارد. هيچ جا مانند مسجدخانه مردمي نيست اما همهي كارهاي مردم نبايد در مسجد باشد. رساله را باز كنيد و بخوانيد. اگر كفش همين مردم درمسجد گم شد، مكروه است بگويد: آقايان يك جفت كفش گم شده است. آقايان يك انگشتر پيدا شده است. با اين كه كفش همين مردم است و مسجد هم از آن همين مردم، در عين حال گاهي ممكن است در مكان خلق، جار زدن براي خلق جايز نباشد، البته اين از يك سمت است، از يك سوي ديگر بايد مواظب باشيم سيستمهاي طاغوتي دوباره اعاده نشوند. مثلاً حالا فرض كنيد، طرف بگويد: حالا من كه چنين هستم، حتماً بايد كمي معطل كنم. گاهي وقت هامي گويند: اگر كسي به كسي مستقيماً رجوع كند، او خوار ميشود، بايد حتماً از چهار مرحله عبور كند، او به كس ديگربگويد و هيمنطور تا نفر اصلي جان آدم گرفته شود تا او گوشي را بردارد. اينها سيستمهاي طاغوتي است. مردم هم نبايد توقع داشته باشند كه همينطور صاف ميآيند و ميگويند: با او كار دارم. اگر كار داري وقت بگير، هم آن طور غلط است و هم اينطور غلط است. جامعهي ما هميشه كمي در افراط و تفريط است.
اسلام ميگويد: انسان بايد عاشق شهادت باشد و امام حسين خود با علم به اين كه شهيد ميشود به كربلا آمد، آمد تاشهيد شود. همين امام حسين كه آمد تا شهيد شود، آن شبي كه ميخواست به خانهي نمايندهي يزيد برود، 30 نفرمحافظ با خود برد. حديثي داريم، خود من ديدم، وقتي معاويه از دنيا رفت و يزيد به حكومت رسيد، يزيد نامه نوشت كه امام حسين بايد بيعت كند، امام حسين هم 30 نفر محافظ با خود برد و گفت: بياييد دور خانه باشيد، من داخل ميروم. اگر فشار آوردند كه بايد با يزيد بيعت كني، من ميگويم الله اكبر و شما از ديوار به داخل بريزيد تا استاندار يزيدمرا در فشار قرار ندهد كه بيعت كنم. پس امام حسين جايي نفر محافظ همراهش ميبرد و جايي هم با پاي خود به كربلا ميايد تا شهيد شود.
قال رسول الله(صلي الله عليه و آله) «الشهادة تكفّر كل شي ء» حديثي از پيغمبر است كه فرمود: شهادت كفارهي هر گناهي است. انسان هرگناهي كرده باشد، همين كه شهيد شد، خدا گناهانش را ميبخشد. خوشا به حال شهيدان. منتهي حديث داريم «الاالّدين » مگر اين كه به مردم بدهكار باشد. اين مسئله اين مطلب را ميفهماند كه بدهي انسان به مردم از هر چيز ديگري مهمتر است و همينطور است.
اسلام ميگويد: اگر در نماز مشغول گفتن «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» فاتحه/5 هستي و طلب كارآمد و پولش را خواست، چارهاي جز شكستن نماز نداري. همين كه مشغول گفتن هستي، بايد نماز را بشكني و بروي پول او را بدهي. برگردي و دوباره نماز را از اول بخواني. يعني نماز كه شكستن آن حرام است، اگر طلبكار آمد و پولش را خواست، بايد نماز را بشكني و پولش را به او بدهي. اين اهميت بسيار دين را ميرساند و اگر كسي از ديگري طلب داشت او هم داشت كه بدهد، و گفت دو روز ديگر هم مهلت بده. اگر طلب كار از كسي پولش را خواست و او داشت ونداد، هر شب اين بدهكار بخوابد، گناه يك دزد را برايش مينويسند. اين خيلي مهم است.
اولين قطرهي خون شهيد كه به زمين ريخت، خدا تمام گناهانش رامي بخشد. منتهي يك جمله بگويم كه كمي سخت است. نميدانم بگويم يا نه، البته بايد گفت. دين ما همه چيز دارد، بايد گفت، ما در بحث هايمان گاهي چيزي به نفع پدر ميگوييم. پدر هم منتظر است و به فرزندان ميگويد: ببينيد آقاي قرائتي چه ميگويد، ولي اگر چيزي به نفع پسرش بگوييم، ديگر گوش نميدهد.
اسلام دين جامعي است و خيليها هم بايد مراقب باشند، البته شهداي ما اين مراحل را طي كردهاند اما بايد مواظب باشيم، شيطان در محراب هم هست، در حوزهي علميه هم هست، در جبهه و سنگر هم هست. با كسي هم تعارف ندارد.
حديث براي كساني ميخوانم كه بدانند شيطان در جبهه هم هست «كم مِن مَن اصابه السلاح » اين حديث از پيغمبراست. چه افرادي كه گلوله و خمپاره هم به آنها ميخورد، بدنشان تكه تكه ميشود، اما پيغمبر فرمودهاند «ليس بشهيد» اما او شهيد حساب نميشود «و لا حميد» شهيد نيست كه هيچ، حميد هم نيست. يعني آدم خوبي هم نيست. پس چرا ديگر تكه تكه شد؟ چون كسي كه قرآن به او عنايت دارد، معيارهايي هم دارد كه غير از اين است. خيلي ازآدمها در رختخواب هستند ولي در واقع شهيد هستند آدمهايي هستند كه دررختخواب به مرگ طبيعي ميميرند «عندالله صديقٌ شهيد» ولي نزد خدا صديق و شهيد هستند. پس شمشير زدن ملاك نيست، انقلابي بودن ملاك است. افرادي شمشير ميزنند اما به ريا. براي تعريفي كه بعداً از آنها خواهد شد. اين آدم هاخيلي خطرناك هستند، اگر يادتان باشد، چند شب پيش تلويزيون يك نوجوان را نشان داد كه چقدر بالا بود، از اوپرسيدند: تا به حال چقدر مين خنثي كردهاي؟ ميداني چند تا بوده است؟ گفت: الحمدلله زياد بوده است. گفتند: نشمردي؟ گفت: نه مين خيلي خنثي كردهام اما يك دفعه خواستم بشمارم، ترسيدم تعدادش زياد باشد، غرور مرابگيرد. اين بسيار مهم است. او از ترس اين كه غرور او را بگيرد نميشمارد. آن وقت بعضي از آدمها هستند كه ازكتابهاي پدرش و جدش و كتابهايي كه نميخواند و نخواهد خواند، با اينها كتابخانهاي درست ميكند و هر مهماني هم ميآيد، او را به همان كتابخانه ميبرد كه بگويند: ايشان چقدر كتاب دارند، لابد او عالم است.
يكي از مسائلي كه در كربلا مطرح بود اخلاص بود. خيليها شهيد ميشوند اما مسئلهي كربلا امتيازات زيادي دارد 1 شخص امام حسين(عليه السلام) هدف امام حسين، آثار انقلاب امام حسين، اخلاص كه همه خود را برابر ميديدند، براي خدا بود، چون ديگر اين مسئله نبود كه كسي پز دهد و شعار دهد. حركت فقط خدايي بود و اجري هم كه خدامي دهد به خاطر همان اخلاص است، اين ارزش شهادت بود.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»