متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1361/4/13
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الحمدللّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين»
شب نيمه ماه رمضان است و اين اولين اجرا بعد از شهادت آيت اللّه صدوقي است. مقداري از بحثهاي ما دربارهي فقه و احكام است و مقداري هم دربارهي عقايد و اخلاق صحبت كنيم. چون به شب نيمه ماه رمضان كه شب تولد امام حسن مجتبي(ع) است، برخورديم، بايد مقداري هم دربارهي امام حسن صحبت بكنيم. ابتداي بحث ميخواهم كمي راجع به امام حسن(ع) صحبت كنم. چرا امام حسن(ع) چرا صلح كرد؟ چرا امام حسين جنگ كرد؟ مسئله ما خون است. دربارهي خون چند جمله بگويم. قرآن ميفرمايد: خونريزي حرام است. «وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها»(نساء/93) كسي كه «مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً» از روي عمد بكشد يعني با توجه و عنايت اين كار را بكند. چند نوع قتل داريم. گاهي قتل خطاست. ميرود گنجشك بزند، اما گلوله به انسان ميخورد. گاهي شبه عمد است. عمدي يعني اينكه باتوجه و عنايت باشد. كسي كه يك مؤمني را عمداً بكشد پاداش او جهنّم است. جهنمي كه تا ابد در آن ميسوزد. نگوييد: ميسوزد و گوشتش تمام ميشود. قرآن ميگويد: «كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها»(نساء/56) پزشكهايي كه مربوط به حريق و آتش سوزي هستند، ميگويند: پوست دست در برابر آتش خيلي حساس است. قوهي لامسه هم همين طور است. انسان با پوست دست لمس ميكند. يعني اگر به پوست دست انسان آتش برسد خيلي او را اذيت ميكند، ولي اگر همين آتش از پوست دست بگذرد و به استخوان برسد دردش كم ميشود. قرآن ميگويد: نميگذاريم به استخوان برسد. «كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ خلُوداً غَيْرَها»(نساء/56) اگر پوست دستشان در جهنم بسوزد يك پوست ديگر به آنها ميدهيم تا سوزش آن كم نشود. كلمه خلود به معني هميشگي است. چون دو نوع جهنم داريم. بعضيها جهنمشان موقت است «إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً لِلطَّاغينَ مَآباً لابِثينَ فيها أَحْقاباً»(نبأ/23-21) قرآن ميگويد: يك دسته از ياغيها به جهنم ميروند، اما چند مدتي در آنجا هستند. «أَحْقاباً» گرچه مدت آن كم است اما بعد خداوند اينها را نجات ميدهد. مثل حبس موقت است اما خدا در مورد بعضيها ميگويد «خالِداً» يعني تا ابد در جهنم هستند. نگو: چرا براي يك گناه بايد تا ابد در جهنم بمانيم؟ آخر بعضيها ميگويند: گناه ما يك دقيقه بود. «وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً» شهيد كردن آيت الله صدوقي در يك دقيقه بود. در يك دقيقه مؤمن عالمي را كشتند. چرا تا ابد تروريست بايد در جهنم باشد؟ چون گناه، گناه مهمي است. گناه مهم نتيجهاش هم مهم است. شما يك دقيقه با چاقو چشمت را در ميآوري، اما تا ابد كور هستي. يك دقيقه سنگ ميزني و شيشه را ميشكني اما تا ابد شيشه شكسته است. گاهي گناه يك دقيقه است اما عذابش طولاني است و در ثاني بايد آثار اين كار را ديد. اگر شما لامپ را خاموش كني و فرار كني، بعد كه يك نفر بلند ميشود تا لامپ را روشن كند، سرش به ديوار ميخورد. چون جايي را نميبيند. گناه تمام اين كارها با شما است. چون شما لامپ را خاموش كردي. گرچه خاموش كردن لامپ، يك دقيقه بود اما عوارضش زياد بود. «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً»(مائده/32) كسي كه شخصي را بكشد بدون اين كه او ظلمي كرده باشد يا بدون اين كه آن شخص در زمين فسادي كرده باشد، پس گويا همه مردم را كشته است. آيت الله صدوقي كسي را نكشته بود. آيت الله صدوقي نجات دهندهي خلق بود. خلق محروم و مستضعف را نجات ميداد. به قول امام هر كجا سيل بود، هر كجا زلزله بود، هر كجا آوارهاي بود، ايشان به آنها كمك ميكرد. كشتن يك نفر مؤمن مساوي با كشتن همهي مردم كرهي زمين است. چون مسئله جرأت است. كسي كه يك قاشق آبجو بخورد، مثل اين است كه يك بطري آبجو خورده است. چون اصل كار جرأت است.
چون قامت ما براي غرق است در كم و زياد او چه فرق است
در قرآن و در اسلام افرادي مهدور الدم هستند. يعني خونشان ارزش ندارد. مثلاً اگر كسي بخواهد با زني زنا بكند يا با پسري لواط كند و كسي نميتواند جلوي او را بگيرد، مگر اين كه او را بكشد اين جا بايد او را كشت. مثلا مردي ميبيند كه شخصي دارد به ناموسش تجاوز ميكند يا ميخواهد تجاوز بكند و اين با نهي از منكر و نصيحت گوشش بدهكار نيست، اسلام ميگويد: ميشود اين شخص را كه قصد سوء نسبت به همسر شما دارد، كشت. اگر دزدي وارد خانه شد و هيچ راهي جز اين كه او را بكشي نداري، ميشود اين دزد را كشت. از نظر اسلام كشتن دزد، كشتن كسي كه ميخواهد به همسر انسان تجاوز كند، كشتن كسي كه ميخواهد با پسري يا با دختري لواط يا زنا كند، ايرادي ندارد. چون خون اينها بي ارزش است. حفظ مكتب و حفظ رهبر هم مهم است. مثلاً ميشود كسي كه به دروغ ادعاي پيغمبري ميكند، را كشت. اگر كسي به رهبران معصوم ما، به پيغمبر و امام ما، به حضرت زهرا ناسزا بگويد ميشود او را كشت.
سراغ توضيح المسائل ميرويم. هر حيواني كه خونش به بيرون ميجهد نجس است. يعني وقتي رگ او را ميزني با فشار به بيرون ميپرد. اين حيوانها خونشان نجس است. بعضي حيوانها مثل ماهي و مثل پشه، خونشان با فشار بيرون نميآيد. اين حيوانها خون جهنده ندارند و خونشان پاك است استفاده مستقيم از خون حرام است و خوردن خون هم حرام است. «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ»(مائده/3) قرآن چهار مرتبه فرموده است: خوردن خون حرام است. خوردن خون، قساوت قلب و جنون و ديوانگي ميآورد. در سوره نحل و مائده و بقره فرموده كه خوردن خون حرام است. ابن ملجم كه لعنت خدا بر او باد در ماه رمضان، حضرت علي(ع) را شهيد ميكند. حضرت علي(ع) در وصيت خود طبق آن جملهي معروف ميفرمايد: اگر من سالم ماندم كه خودم ميدانم. اگر من شهيد شدم، فقط ابن ملجم را بكشيد. يعني نبايد گفت چون شخصيت اميرالمؤمنين(ع) بزرگ است پس در مقابل ايشان ما چند نفر را بكشيم. خون بزرگ ترين شخصيتها در اسلام با پست ترين شخصيتها در اسلام يكي است. چون: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»(حجرات/13) مقام معنوي باعث نميشود كه به ارزش مادي هم اضافه بشود. مثلا چون يك نفر تقواي زيادي دارد، بگوييم: كه بايد حقوق او را در اداره زياد كنند. كارمند در اداره فرمول دارد. طبق چه قوانين و ضوابطي كار كند. چند ساعت كار كند. «عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» يعني تقوي، مقام معنوي است و مقام معنوي نبايد سبب مقام ظاهري هم بشود. در بحث عقايد مقداري دربارهي صلح امام حسن(ع) حرف بزنيم. امام حسن(ع) ترسو نبود. اين را بايد بدانيم. چرا؟ بعضي كه صلح ميكنند از موضع ضعف برخورد ميكنند و خودشان را ميبازند. آيا امام حسن براي اين صلح كرد كه ترسيده بود؟ نه! چون همين امام حسن در يكي از جبههها چنان شمشير ميزد كه اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب طبق آن نقل فرمود: حسن را بگيريد. اين حسن چه دلي دارد! يعني شمشير زدن امام حسن(ع) حضرت علي را هم به تعجب واداشت. پس امام حسن ترسو نبود. نبايد بگوييم اگر امام حسين در كربلا جنگيد، خيلي شجاع است. امام حسن ترسو نبود. مسئله ديگر اين است كه صلح همه جا بد نيست. يعني ما اصلي را نداريم كه بگويد: (زنده باد جنگ! مرگ بر صلح) خيلي وقتها بايد بگوييم: زنده باد صلح. بايد ببينيم اثر جنگ بيشتر است يا صلح؟ دنبال اثر بگرديم. اگر ما خواسته باشيم ببينيم كه جنگ امام حسين بهتر بود يا صلح امام حسن، بايد برويم ببينيم كه اثر كدام يك بيشتر بود؟ مسئله سوم اين است كه امام حسن از طرف رسول الله بيمه شده است.
پيغمبر يك جملهاي دارد كه ميفرمايد: امام حسن و امام حسين هر دو امام هستند. «إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»(عللالشرائع، ج1، ص211) قيام كنند و بجنگند يا صلح كنند. يعني شناخت و معرفت ما نسبت به امام از روي عملكرد نيست. پيغمبر اينها را بيمه كرده است. يعني خود پيغمبر پيش بيني ميكرد كه بعضي خواهند گفت: اي امام حسن چرا صلح كردي؟ چون خيليها آمدند به امام حسن نيش زدند. جملهي زنندهاي را به امام حسن(ع) ميگفتند. به امام حسن(ع) ميگفتند: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِينَ»(إختصاص مفيد، ص82) سلام بر تواي كسي كه مسلمانان را ذليل كردي! يعني انتقاد ميكردند. نبايد از امام جلو بيفتيم. قرآن ميفرمايد: «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»(حجرات/1) يعني پيشي نگيريد. اگرامام گفت: صلح! صلح كنيد و اگر گفت: جنگ! بجنگيد. ما تابع مصلحت هستيم. از خودمان پيش داوري نكنيم. مثل اين كه بعضيها در جبهه ميگويند: درست است كه جبهه خوب است ولي روزهي ما به هم ميخورد. اگر امام دستور بدهد جهاد از روزه به مراتب مهمتر است. اگر حكومت جمهوري اسلامي نيرو بخواهد و تمام مردم هم روزهشان را بخورند، هيچ مسئلهاي نيست. چون امام دستو دادهاند. ما روزهاي را ميخواهيم كه در خط امام باشد. اگر امام فرمان و دستور بدهد كه ما نيرو ميخواهيم، نبايد بگويي: كه من ميخواهم روزه بگيرم. بايد آدم روزهي خود را بخورد. بايد مواظب باشيم كه هيچ وقت خونمان جوش نيايد. قرآن ميگويد: گاهي وقتها به كساني كه در وسط جبهه ميجنگند و خونشان بجوش ميآيد، ميگوييم: «قيلَ لَهُمْ كُفُّوا ايديَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ»(نساء/77) يعنياي رزمندگان! دست نگه داريد و برويد نماز بخوانيد. اصولاً انسان وقتي بندهي خداست كه از خودش سليقهاي نداشته باشد. آقا ميخواهي در كدام شهرها باشي؟ هر كجا خدا بخواهد. قديميهاي ما ميگفتند: من دلم ميخواهد به نجف بروم و تا آخر عمرم درآنجا زندگي كنم. همانجا هم بميرم. آيا اين درست است؟ انسان بنده خدا است. مثلا كسي ميخواهد به مكه برود. يكباره امام دستور ميدهد كه بايد به جبهه برود. اگر بگويد: كه بعد از چند سال نوبت من شده است كه به مكه بروم، بندهي خدا نيست. بندهي خدا كسي است كه مطيع فرمان رهبر خود باشد. گاهي كسي يك ساعت به افطار مانده است، روزهاش را ميخورد. ميگويي: چرا روزهات را خوردي؟ ميگويد: حالا چه فرقي ميكند. با يك ساعت زودتر خوردن كه روزه باطل نميشود. هيچ وقت از خودتان سليقهاي كار نكنيد. علامت مؤمن اين است كه مثل موم در دست خدا باشد. يعني اگر خدا گفت: بايست! بايستد. اگر خدا گفت: حركت كن، حركت كند. گاهي قرآن انتقاد ميكند و ميگويد: وقتي به بعضي از مردم ميگوييم: حركت كنند، ميايستند. «إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ»(توبه/38) وقتي هم ميگوييم: بايست! چنان ميدوند كه ديگر نميايستند. ايستادن و حركت ما بايد طبق فرمان باشد و همان موقع است كه ارزش ما نشان داده ميشود. امام حسين و امام حسن هر دو امام هستند، چه حركت كنند و چه بايستند. اين كه ميبيني امام حسن(ع) صلح كرد، براي اين بود كه ايشان در شرايطي بود كه نميشد صلح نكند. دشمن از يك منطقه لشكر كشي كرد و به جبهه آمد. امام حسن(ع) هم از كوفه لشكر كشيد و به جبهه آمد. جمعيت لشكر امام حسن زياد بود. تعداد افراد دشمن هم زياد بودند. امام حسن(ع) صلح نكرد بلكه جنگيد. يعني نيروها را به جبهه فرستاد اما معاويه يك سياست خاصي داشت. امام حسن(ع) به خاطر عوامل نفوذي كه در لشكر معاويه وجود داشت، ضربه خورد. معاويه نقشه كشيده بود كه يكي يكي، از تعداد لشكر امام حسن(ع) كم شود. تا آنجا كه امام حسن ديد كه ديگر لشكري برايش نمانده است. امام حسن متوجه شد كه معاويه سربازان او را با پول خريده است. آن موقع بود كه معاويه يك لايحهاي را آورد تا آن را مطرح كند. يك لايحهي بزرگ، كه اسم آن را صلحنامه گذاشته بود. امام حسن گفت: اين جانب حاضر به صلح هستم. معاويه يك ورقه سفيد آورد و به امام حسن گفت: هر شرطي كه بگذاري من قبول ميكنم. اين جانب با داشتن نيروي زياد و امكانات فراوان، به خاطر اينكه دلم به حال مسلمانان ميسوزد، حاضر به صلح هستم. هر شرطي هم كه بگذاري من قبول ميكنم. امام حسن زرنگي كرد و گفت قبول است:
1- به شرط آن كه يزيد را جانشين خودت نكني. چون ميدانست كه به هر قيمت باشد يزيد جانشين خواهد شد و اين جزء برنامههاي معاويه خواهد بود.
2- به شرط آن كه به پدرم علي بن ابيطالب ناسزا نگويي.
3- به شرط آن كه ماليات اسلامي فقراي كوفه را براي كوفه تقسيم كني.
امام حسن شرط هايش را نوشت و امضا كرد. ميگويند: اگر ليموي ترشي به دست تو رسيد، نگو ترش است از همان ليمو ترش ليموناد درست كن. دشمن بالاي منبر رفت و شرايط را خواند. عصباني شد و برگه را پاره كرد. مردم گفتند: اين عجب آدمي است. خودش گفت: بيا صلح كنيم. خودش ورقه سفيد داد. خودش گفت: هرچه بگويي من ميپذيرم. آن موقع بود كه مردم روشن شدند. مردم كه روشن شدند كار براي امام حسين آسان شد. چون امام حسن انقلاب فرهنگي كرد، يعني مردم را روشن كرد. امام حسن انقلاب فرهنگي كرد و امام حسين انقلاب نظامي كرد. امام حسن يك چيزهايي در صلح نامه نوشت كه حتماً پاره بشود و بر اثر پاره شدن آن مردم آگاه بشوند. پس امام حسن صلح نكرد، بلكه صلح بر او تحميل شد. امام حسن از اين صلح تحميلي طوري استفاده كرد كه ما ايرانيها بتوانيم آبروي صدام را ببريم. اگر امام حسن صلح را نميپذيرفت و جمعيت دشمن حمله ميكرد، امام حسن(ع) شكست ميخورد، چون تعداد افراد دشمن زياد بود. اگر امام حسن شكست ميخورد، آن وقت دشمن تبليغات ميكرد و ميگفت: ما ميدانستيم كه اينها حريف ما نيستند. ما گفتيم بيا صلح كن، خودشان صلح نكردند. آنها خودشان زير بار نرفتند. اگر امام حسن(ع) اين لايحه را امضا نميكرد ارتش امام حسن شكست ميخورد و تاريخ هم ميگفت: كه حق به جانب دشمن است. چرا؟ به خاطر اين كه دشمن گفت: بيا صلح كنيم، اما امام حسن زير بار نرفت. دشمن پيشنهاد آتش بس داد اما طرف داران خط امام لجبازي كردند. دركربلا جمعيت امام حسين(ع) كم بود ولي پيشنهاد آتش بس از ناحيه امام حسين(ع) بود. امام حسين(ع) در كربلا فرمود: جنگ نكنيم. من زير بار يزيد نميروم. نه به يزيد بله قربان ميگويم و نه با او بيعت ميكنم. شما برويد و ما هم ميرويم يك كناري زندگي ميكنيم. گفتند: نه! پيشنهاد آتش بس را قبول نميكنيم. در كربلا پيشنهاد آتش بس از امام حسين بود اما اين جا پيشنهاد آتش بس از دشمن بود. در صحيفهي سجاديه ميخوانيم. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنِي مَا يَشْغَلُنِي الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَه»(صحيفه سجاديه، دعاى 20) امام سجاد(ع) سه مسئله را در اين جا مطرح كرده است: 1-اسارتها 2- مسئوليتها 3- هدفها. امام در دعا چنين ميگويد «وَ اكْفِنِي» براي من كافي بدار، از چيزهايي كه همت من را مشغول خودش ميكند. يعني اگر همت من صرف يك چيزي ميشود، در آن كار گره را براي من حل كن كه همهي همتم صرف آن جهت نشود. چون گاهي وقتها انسان در زندگي گير ميكند. يك مسئلهاي پيش ميآيد كه آن مسئله تمام اهتمام انسان را به خودش مشغول ميكند. در يكي از دعاها داريم: «وَ لَا تَجْعَلِ الدُّنْيَا أَكْبَرَ هَمِّنَا»(تهذيبالأحكام، ج3، ص92) يعني خدايا تمام همت من را رسيدن به زندگي دنيا قرار نده. خوب است گاهي اوقات انسان با خودش فكر كند كه اسير چه شده است؟ اسير مسئوليتها شده است. «وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ» خدايا من را مشغول به كاري قرار بده كه روز قيامت از آن سؤال خواهي كرد. عمرم را صرف يك چيزي كن كه قيامت از من سؤال خواهي كرد. روز قيامت سؤال خواهي كرد: عمرت را چگونه گذراندي؟ خدايا به من توفيقي بده كه در جواني در يك خطي گام بردارم كه اگر در قيامت از من پرسيدي كه با عمرت چه كردي، بتوانم جواب تو را بدهم.
روز قيامت سؤال ميكنند:
1- با عمر و جواني خود چه كردي؟
2- از رهبري ميپرسند. «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ»(تكاثر/8)
يك كسي خدمت امام آمد. امام به او غذا داد. در اين غذا خرماهاي خيلي خوبي بود. اين مهمان يك سري تكان داد و گفت: عجب خرماهاي خوبي است! بعد اين آيه را خواند: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ» روز قيامت خداوند از نعمتها سؤال ميكند كه چرا خرماي به اين خوبي را خوردي؟ امام فرمود: نه سؤال نميكند كه چرا خرماي خوب خوردي؟ سؤال ميكند كه خط رهبري تو چه بود؟ خط آمريكا بود يا خط ولايت فقيه؟ چه كسي رهبر تو بود؟ از رهبري سؤال ميكنند. خدايا من را در يك كاري قرار بده كه روز قيامت از آن سؤال خواهي كرد.
3- روز قيامت از نماز سؤال ميكنند.
از جواني سؤال ميكنند. از درآمد سؤال ميكنند. ميپرسند: درآمدت را از كجا آوردهاي؟ از مصرف سؤال ميكنند. اموالت را در چه راهي مصرف كردي؟ روز قيامت شهدا ميآيند و يقهي تو را ميگيرند و ميگويند: با خون ما چه كردي؟ امام زين العابدين(ع) ميگويد: خدايا به من كمك كن تا سرگرم چيزهاي بي خودي نشوم. «وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَهُ» خدايا ايام عمر مرا پر كن. ايام عمر من را در آن هدفهايي كه من را براي آن خلق كردي، قرار بده. خدايا ما را از اسارتها برهان. خدايا ما را با مسئوليتها آشنا كن. خدايا ما را از هدف هايمان دور نكن.
هدف از خلقت چيست؟ قرآن ميگويد: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»(ذاريات/56) شما آفريده شدهايد كه در ميان خطها، خط خدا را انتخاب كنيد. شب نيمه ماه رمضان، شب تولد ولي خدا امام حسن(ع) است. ايشان خيلي عظمت دارند. امام حسين(ع) در شب عاشورا، وقتي با دنيا خداحافظي ميكرد، گفت: خواهر عزيزم چرا گريه ميكني؟ بعد گفت: پدر من، از من بهتر بود. جدم از من بهتر بود. فرمود: اي زينب كبري! امام حسن(ع) از من بهتر بود. پيغمبر فرمود: هر كس ماه رمضان تمام بشود و خدا نظر بخشش به او نداشته باشد، بدبخت است. نشانه بدبختي انسان اين است كه ماه رمضان تمام بشود و انسان مورد لطف خدا قرار نگيرد. خودمان را براي لطف خدا آماده كنيم.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد قاتلين صدوقيها و دستغيبها، مدنيها و هاشمي نژادها و بهشتيها و قدوسيها را نابود بفرما. خدايا روز به روز بر عذاب صدامياني كه قاتلين جوانهاي ما هستند، بيفزا. كساني مثل رجويها و بني صدرها را نابود كن. زنده هايشان را بيش از اين رسوا و خوار كن و بر عذاب مرده هايشان بيفزا.
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»