متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1361/3/25
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلي اللّه علي سيدنا و نبينا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين»
بحث ما دربارهي مكر و خدعه است. هر چه وفاي به پيمان زير بناي آرامش بخش زندگي انساني است و هر چه تعهد، وفا، وفاي به عهد، آرامش بخش است، به همين مقدار خدعه اين آرامش را متزلزل ميكند. در يك جامعهاي كه افرادش كلاه سر هم ميگذارند، يا كلاه هم ديگر را بر ميدارند، در يك جامعهاي كه همه به هم دروغ ميگويند و كلك ميزنند، همهي مردم بايد ضعف اعصاب بگيرند و دلهره داشته باشند. اما اگر در يك جامعه وفاي به پيمان بود، زندگيها جور ديگر ميشود. وفاي به عهد و كلك زدن يك مسئله اخلاقي است، ولي اساس جامعه را ميتواند متزلزل كند يا ثابت نگهدارد. در حديثي از حضرت رسول ميخوانيم: «لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ»(الجعفريات، ص36) چقدر خوب است اين جمله پيغمبر را آرم چك و سفتهها قرار بدهند. تمام براتها و سفتهها و چكها و تمام قراردادهايي كه بين دولت جمهوري اسلامي و باقي كشورها، يا بين وزارت خانهها، ادارهها و بازارها و كارخانهها، و در هر جايي پيماني بسته ميشود، چقدر خوب است كه اين جمله عملي بشود و اين جمله را آرم كنند كه: «لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ». از آن جملاتي است كه پيغمبر فرموده ولي اينهايي هم كه زبان فارسي بلدند، اين را ميفهمند. يعني براي كسي كه وفاي به عهد ندارد، دين نيست. كسي كه به عهدش وفا نميكند دين ندارد.
در قرآن آياتي در آخرين سورهاي كه در اواخر عمر پيامبر نازل شد، دربارهي عهد داريم. خداوند در آيه اول سوره مائده ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»(مائده/1) اي كساني كه ايمان آوردهايد! به عقدها و به پيمانها وفا كنيد. اگر قول دادي، به قولت عمل كن. اگر به بچهي كوچك هم قول دادي كه مثلاً فلان چيز را برايت ميخرم، بايد به قولت وفا كني و بخري. يا به او نگو ميخرم و يا اگر گفتي، بايد بخري. اگر به زنت گفتي كه اين قدر مهريه به تو ميدهم، بايد بدهي و اگر كسي خواسته باشد در ازدواج كلاه برداري كند و بگويد اين قدر مهريه توست و بعد تصميمش باشد كه اين مبلغ را ندهد، مورد خطر است و رواياتي داريم كه لحن خيلي شديد است بطوريكه ميفرمايد: اگر كسي در هنگامي كه عقد ميبندد، مهريهاي را ميگويد، ولي نيت او در قلبش اين است كه فعلاً ميگوييم و بعداً بازي در ميآوريم، گويا زنا كرده است. خدا در قرآن ميفرمايد: «أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ»(بقره/40) به پيمانهاي من وفا كنيد، من هم به شما وفا ميكنم. شما قول داديد و وفا كنيد. شما نبده خوبي باشيد، آنوقت ببينيد كه چه لطفهاي مخصوصي به شما دارم.
كسي به امام گفت: قرآن ميگويد اگر دعا كنيد، مستجاب ميكنيم. ما هر چه دعا ميكنيم مستجاب نميشود؟ جوابش اين است كه آيا خدا حرفهايي كه به شما زده است، گوش دادهايد؟ شما كه توقع داري هر چه به خدا ميگوييد، گوش بدهد، چند ركعت نماز با توجه خواندي؟ «أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» اين «عهدي» يعني چه؟ در اين جا مسئلهي رهبري مطرح است. كلمهي عهدي يكي از مصاديقش رهبري است. چون دربارهي مسئله رهبري قرآن ميفرمايد: «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ»(بقره/124) حضرت ابراهيم(ع) به خدا گفت: اين خدايي كه مرا امام قرار و رهبر امت قرار دادي، بعد از مرگ من همينطور كه مرا امام قرار دادي، پسرم را هم امام كن. خدا در جواب فرمود: « عهد من به افراد ظالم نميرسد» ابراهيم به مقام امامت رسيد، به خدا گفت: مقام امامت را به فرزند من هم عنايت كن. خدا فرمود: «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ» يعني اين مقام امامت را كه عهد و پيمان من است، به افراد ظالم نميدهم. اگر پسرت خوب بود، به او عهد را ميدهم. نور چشم بازي نيست.
خدا ميگويد به پيمان من وفا كنيد و يكي از پيمانهاي خدا ايمان به رهبري است. اگر خدا گفت به دنبال اين رهبري برويد كه من او را نصب كردهام و كسي عقب رهبر ديگر برود، اين شخص وفاي به پيمان نكرده است. در اين بخش از صحبتها، انواع پيمان را بگويم:
– گاهي فرد در برابر فرد قرار ميگيرد، مثل اين كه شما به يك شخصي چك و سفته ميدهي. قرآن وقتي تعريف افرادي را ميكند ميفرمايد: «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ»(بقره/177) مؤمن كسي است كه وفاي به عهد بكند، ميگويد: برّ چيست؟ «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ» بّر و كار خوب چيست؟ يكي ميگويد كار خير وفاي به عهد است. «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ»(مائده/2) يعني تعاون بر وفاي به عهد كنيد. بنده چك صد هزار توماني به يك نفر دادهام، امروز روز وعده است، پول ندارم. «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» چند بازاري يك قراردادي با هم بگذارند كه هر كدام از اينها روز پول كه ميشود، همه جمع شوند و پول اين را بدهند. سه شنبه نوبت اين بود، چهارشنبه نوبت آن يكي بود. هفتهي ديگر نوبت آن يكي بود و اين چند تا بازاري چون به هم چنين قراري گذاشته بودند، هيچ وقت اينها در بدهكاري دست و پايشان را گم نميكردند و اميدوارم در جمهوري اسلامي بازاريهاي ما چند تا چند تا بشوند و اين قرار داد را داشته باشند. دامادي هم همينطور است. باز نمونهي اين را من در قم سراغ دارم. عدهاي از جوانهاي دور هم نشسته بودند كه هر كدام كه ميخواهند داماد شوند همه جمع بشويم و كمك او بكنيم، يك نفر سي صد تومان دارد و ميخواهد داماد شود، يك مرتبه چهل تا رفيق يكي 500 تومان به او ميدهند و او صاحب بيست هزار تومان ميشود، ميرود و داماد ميشود. بعد از چند ماه آن يكي ميخواهد داماد شود، همه كمك آن ميكنند و اين كار بسيار خوبي است. پس گاهي فرد در برابر فرد پيمان دارد. پدر در برابر بچه، بچه در برابر پدر و. . . حديث داريم كه كارگرها خوب آدمي هستند به شرطي كه فردا، فردا نكنند. ماشين دادهاي كه تعمير كند، گفته است سه شنبه بيا، هي سه شنبه را چهارشنبه، چهارشنبه را پنج شنبه و امروز و فردا نميكند و مرا علاف نكند. امام معصوم ميگويد: دو عيب در دو گروه وجود دارد، يكي بازاريها كه قسم والله ميخورند، و يكي كارگرها كه دائم فردا ميگويند. فردا ميروي ميگويد: برو فردا بيا. اگر دغل بازي خياط و كارگر نبود، هر دو شغلهاي خوبي بودند. پس گاهي فرد در برابر فرد مسئول است.
– گاهي در برابر جامعه مسئول است. من يك وقت يك آيهاي خواندم، اين آيه را صلاح بود كه تلويزيون قطع كند و سانسور شد. دوباره آنرا ميخوانم. البته من خيلي سياست سرم نميشود. ولي گاهي قرآن را باز ميكنم و قرآن ميگويد: وظيفهي شما اين است. جامعه در برابر جامعه مسئول است. ميفرمايد: «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ»(نساء/75) اين ايام هم مناسبت نيمهي شعبان و تولد حضرت مهدي(عج) است و روزي است كه آيت الله منتظري فرمود: روز مستضعفين نام بگذاريد. اين آيه هم آيهي مستضعفين است «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ» چرا در راه خدا و مستضعفين نميجنگيد؟ چقدر خوب است كه اين آيه را همه حفظ كنيم. قرآن انتقاد ميكند كه چرا در راه خدا و در راه نجات مستضعفين قتال و جنگ نميكنيد؟ بايد در راه نجات مستضعفين جنگيد. واقعيت اين است كه اگرچه صدام ارتش خود را برداشت و بيرون رفت، ولي تازه ما بايد وارد بغداد بشويم، به خاطر اين كه مسئلهي دفاع از خودمان يك مسئله بود و دفاع و نجات مستضعفين از شر صدام نجات مسئله ديگر است. قرآن تنها نميگويد كه از خودتان دفاع كنيد، بلكه در اين آيه ميگويد: برويد مستضعفين را نيز از شر صدام نجات بدهيد. مسئلهي دفاع يك مسئله بود كه الحمدلله ارتش و سپاه و بسيج و مردم و عشاير ما نيروهاي نظامي و انتظامي ما به اين آيه عمل كردهاند، خداي جزاي خيرشان بدهد. اجر آنها با امام زمان باشد. اما اين يك آيه بود كه همه عمل كرديم. بعد از اين آيه، آيهي ديگر هم هست، كه بايد به آن عمل شود. هيچ وقت انسان نبايد توقف كند. مانند همين مسئلهي نهضت سواد آموزي كه ما با آن سرو كار داريم. نهضت سوادآموزي معنايش اين نيست كه هر كس خواندن و نوشتن را فرا گرفت، با سواد است. وقتي باسواد شدي، بعد از خواندن و نوشتن بايد دوره تكميلي را بگذراني. بعد از دوره تكميلي باز بايد به دنبال اطلاعات اسلامي، اصول دين ساده، سپس اصول دين نيمه عميق، اصول دين عميق، آشنايي با مكتبها و افكار مادي و پاسخ گويي به آنها و. . . بروي. بايد به قدري تلاش كني كه هدفت رسيدن به رسول خدا باشد. خدا به پيغمبرش ميگويد: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً»(طه/114)يعني به پيغمبر هم كه برسي باز خدا به پيغمبرش ميگويد: «زِدْني عِلْماً» تو هم علمت بايد روز به روز زياد بشود. ما كلمه فارغ التحصيل نداريم و اين واژه بايد ان شاءالله از فرهنگ ما برداشته شود. اين كلمهاي كه بعضيها ميگويند ما فارغ التحصيل هستيم، كلمه فارغ التحصيل يك غرور بي جايي است. البته زن حامل فارغ ميشود، اما آدم هيچ وقت از تحصيل فارغ نميشود. مرد بدهكار از بدهكاري فارغ ميشود، اما آدم از تحصيل فارغ نميشود. انسان ممكن است از يك سري چيزها فارغ بشود، اما از تحصيل هيچ وقت انسان فارغ نميشود. فارغ التحصيل يك كلمه غلطي است. ما فارغ الجنگ هيچ وقت نميشويم. تا روي زمين يكنفر مستضعف هست، امت حزب الله بايد در تلاش باشند. فرد در برابر فرد مسئوليت دارد. جامعه هم در برابر جامعه مسئوليت دارد. نميشود بي تفاوت بود.
اجازه بدهيد كه يك حكم اسلامي برايتان بخوانم:
مسئله: اگر عدهاي يك مظلومي را ميكشند و شما ميايستي و تماشا ميكني حكم اسلامي اين است كه يا بايد فرياد بزني، يا اگر فريادت به جايي نميرسد بايد رد شوي بروي. و اگر چنين نكني خواهند گفت: چرا فرياد نزدي؟ از اين مسئله ميفهميم كه انسان بايد تعهد داشته باشد. حتي مسلمان در برابر يهودي متعهد است.
به اميرالمؤمنين علي(ع) گزارش دادند كه زينت يك زن مسلمان را از او كندند. حضرت علي چنان جوش آمد كه فرمود: در كشور اسلامي كه ناامني است و امنيت متزلزل شده است و تجاوز ميشود و طلا را از زن يهودي يا مسيحي ميگيرند، اگر يك مسلمان از غصه بميرد، جا دارد. يعني انسان در برابر ديگران مسئول است. نه تنها در برابر ديگران، بلكه در مقابل چشم و گوش هم مسئول است. قرآن ميگويد: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ»(اسراء/36) از چشم و گوش مسئوليد. انسان از علمش مسئول است. «زَكَاةُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ»(غررالحكم، ص44) حديث ديدم كه همان طور كه خداوند به جاهلان ميگويد: چرا نرفتيد ياد بگيريد؟ به با سوادها هم ميگويد: چرا نرفتيد ياد بدهيد؟ پيغمبر يا يكي از امامان(ع) فرمودند: همچنان كه زكات گندم را بايد داد «زَكَاةُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ» زكات دانش ياد دادن آن است.
اگر كسي وام ميخواهد و به او وام نميدهند، شما اگر آبرو داري و ضمانت كني، به او وام ميدهند، بايد آبرويت را گرو بگذاري. اگر به كسي دختر نميدهند و اگر شما پايت راجلو بگذاري به او دختر ميدهند، نبايد بگويي آقا من آبرو دارم. اصلاً خدا به شما براي خرج كردن آبرو داده است.
يك مردي را در حال مرگ ديدند گريه ميكند و غصه ميخورد، گفتند: چرا غصه ميخوري؟ گفت: من آدمي بودم كه در جامعه آبرو داشتم، ولي متأسفانه از آبرويم به نفع اين و آن استفاده نكردم. من ميتوانستم گرههاي بسياري را باز كنم و لذا گاهي وقتها خود انسان پول ندارد، ولي بايد بلند شود براي ديگران دلالي كند. قرآن دربارهي دلالي دو آيه دارد. در يك آيه ميگويد: «وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكينِ»(حاقه/34) و در آيه ديگر ميگويد: «وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكينِ»(فجر/18) يعني اگر خودت هم پول نداري كه به مسكين بدهي، ولي آبرو و زبان و جرأت داري بايد دست به كار شوي. بايد بلند شوي و بگويي: آقايان، يك محرومي است كه ميخواهيم به او كمك كنيم. لطفاً نفري بيست تومان بدهيد. پس اگر هم نداري و ميتواني تحريك كني، بايد اين كار را انجام دهي.
فرد در برابر فرد مسئول است. جامعه در برابر جامعه مسئول است. امت حزب الله ايران در برابر امت حزب الله عراق مسئول است. گرچه عراق با ما كاري نداشته باشد. اگر عراق و رژيم بعث عراق گورش را گم كند، باز هم ما مسئول هستيم.
حديث داريم اگر كسي از شخصي بدزدد، دزد فرد است، اما اگر كسي از بيت المال بدزدد، دزد همه مردم است. يعني اگر شما يك كيلو قير از خيابان برداشتي و بالاي پشت بام براي تعمير رفتي، دزد 35 ميليون نفر هستي، اما اگر از خانه من قير را دزديدي، دزد فردي هستي. «أَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّةِ»(نهجالبلاغه، نامه 26) اميرالمؤمنين علي(ع) ميفرمايد: زشت ترين دزديها دزدي از بيت المال است. اگر اين دقتها را نكنيم، روضهاي را هم كه ميخواهيد برويد، دچار مشكل ميشود، چون قرآن ميفرمايد: «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ»(مائده/27) خداوند از آدم باتقوي قبول ميكند. آب در ليوان را قبول ميكنند و آب در سفال را قبول نميكنند. البته مشكل است، اما مشكلي كه ارزش دارد. تمام كارهايي كه مشكل است ارزش زيادي دارد. خلبان بودن از راننده بودن مشكلتر، است اما ارزش آن هم بيشتر است. «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا»(مفتاحالفلاح، ص45)
فرد در برابر جامعه مسئول است. جامعه هم در برابر فرد مسئول است. افرادي در كشور بي بضاعت و محروم هستند، جامعه بايد اين افراد را در خودش جا بدهد. افرادي هستند از لحاظ پدر، مادر، درآمد، سلامت، و از نظر استعداد كمبودها و نارساييهايي دارند كه به جامعه مربوط است.
انسان در برابر طبيعت مسئول است. ميشود آب دريا را فاسد كرد؟ آيا ميشود براي اين كه ماهي بگيريم، موادي در آب دريا بريزيم و آب دريا را فاسد كنيم تا اين ماهيها بميرند؟ فرد مسئول است. آيا ميشود بي دليل جايي راسوزاند؟ «إِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ»(نهجالبلاغه، خطبه 167) حديث داريم انسان حتي در برابر زمين و در مقابل حيوانها مسئول است. پيغمبر اكرم ديد يك شخصي رفته و مشغول كار و صحبت شده و شترش هم زير بار است. فرمود: صاحب شتر خودش را براي جواب روز قيامت آماده كند، كه روز قيامت خواهند گفت: چرا شتر را زير بار معطل كردي و خودت مشغول اختلاط شدي؟ در حديث داريم اگر كسي سوار حيوان است و ميخواهد با كسي حرف بزند، بايد پايين بيايد و حرف بزند. اگر ميخواهي حرف بزني، بايد ماشين را خاموش كني، همين بنزيني كه مصرف ميشود و شما در حال اختلاط هستي، اشكال دارد. «إِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ» شما در برابر بقعههاي زمين مسئوليد. يعني روز قيامت خواهند گفت اين زمين را چرا معطل كردي؟ علي(ع) فرمود: «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ»(قربالإسناد، ص55) كسي كه آب دارد، خاك دارد ولي اين آب و خاك را معطل ميكند و از اين آب و خاك استفاده نميكند «فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» خدا ايشان را از لطف خودش دور ميكند چون اين آب و خاك را معطل كرده است و لذا در قوانين هست كه اگر كسي زميني را كاشت و 3 سال آنرا رها كرد و كشت نكرد، حكومت اسلامي ميتواند آنرا به يك نحوي تصرف كند. اگر كسي زميني را سنگ چيني كرده است يا سيم خاردار كشيده است و اين زمين را آباد نميكند و معطل كرده است، دولت ميتواند در برابر او در مواردي تصميم بگيرد.
ديروز وزارتخانهاي رفته بودم و ديدم آن وزير عزيز دستور داده تمام چمنها را برداشتهاند و تمام آن منطقه را سبزي كاشته بودند. «إِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ» از كشاورز سؤال خواهند كرد، چرا آب و پول صرف شد ولي اين بقعه از زمين استفاده نشد؟ آيا انسان ميتواند پرنده را در قفس زنداني كند؟ من فعلاً از نظر شرعي شبهه را در ذهن شما مياندازم. يك پرندهاي كه خدا به او آزادي داده است و بايد در هوا پرواز كند، اگر من براي اين كه دلم خوش بشود و براي من چهچهه بزند، آنرا در قفس كنم، در برابر آن مسئول هستم. من آزادي را از اين پرنده به خاطر لذت خودم ميگيرم، آيا در مقابل حبس حيوان مسئول نيستم؟ آيا حبس اين پرندهها اشكال ندارد؟ «حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ» در برابر حيوانها هم مسئول هستيم. پس وظيفهي ما مشكل است.
و اما مكر: اصل كلمهي مكر بد نيست. بعضي حرفها را نميدانم چگونه شده است، فرهنگها عوض شده است. مثلاً زخرف بد نيست، زخرف به معناي طلاست. اما از بس كه حرفهاي بي خودي را با آب و رنگ قشنگ ميگويند، به هر حرف بدي مزخرف ميگويند، يعني حرفهايي كه طلا كاري شده است. مزخرف يعني حرف خوب، منتهي از بس كه به اسم حرف خوب، حرف بد زدند، اين زخرف معناي واقعي خود را از دست داده است. مانند كلمه استعمار، كه كلمه خوبي است. استعمار يعني بياييد آباد كنيم. اما از بس كه با شعار بياييد آباد كنيم، آمدند و خراب كردند، ديگر آدم از اين كلمه بدش ميآيد. كلمه مكر هم مانند همين كلمات است. مكر به معناي تدبير است، اما از بس كساني با تدبيرشان آمدهاند و به ضرر مردم نقشه كشيدهاند، بتدريج كلمه مكر، بد شده است.
و لذا در قرآن چون كلمه تدبير مكر معنا شده است، گاهي ميگويد: «مَكْرَ السَّيِّئِ»(فاطر/43) يعني تدبير بد. اگر معناي مكر بد بود، ديگر كلمه بد در كنار آن لازم نبود. اين كه ميگويند: مكر بد يعني تدبير بد. پيداست خود مكر بد نيست، (سيأ) بودنش بد است. يك قدري دراين زمينه با هم صحبت ميكنيم:
مكر هم شاخههايي دارد:
1- مكر با خدا – در اين باره قرآن ميفرمايد: عدهاي با خدا مكر ميكنند. «يُخادِعُونَ اللَّهَ»(بقره/9) قيافهاي درست كرده صد در صد حزب الله ولي از آنان ناجنس هاست. منافق مكر با خدا ميكند. قرآن ميفرمايد: «أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُن»(توبه/65) شما ميخواهيد سر به سر خدا بگذاريد؟ ميخواهيد كلاه سر خدا بگذاريد؟
2- مكر با رسول خدا: افرادي پيش پيغمبر آمدند و دست بيعت دادند و قول و قرار هم گذاشتند، ولي وفا نكردند. مانند افرادي كه اول كار با علي بن ابيطالب پيمان بستند.
3- مكر با امام و ولي خدا
4- مكر با خلق خدا
هر كس الله اكبر ميگويد(خدا بزرگ است) اما در قلبش كس ديگري بزرگ است، خدا به او ميگويد: اي بشر! آيا تو با من خدعه ميكني؟ اگر كسي به زبان الله اكبر ميگويد، بعد ميگويد ما كه حريف آمريكا نميشويم، يا ما كه نميتوانيم حريف فلاني بشويم، با خدا خدعه كرده است. خدا گفته فلان كار را بكن، من هم تو را كمك ميكنم، ديگري جاي بحث نيست. «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»(عنكبوت/69) خدا وعده داده، اگر تو در راه من تلاش كني كمكت ميكنم. «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ»(غافر/51) خدا وعده داده است كه پيغمبران و مومنين را ياري كند. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»(بقره/257) خدا سرپرست مؤمنين است، خدا ولي مؤمنين است و مؤمنين را در تنگناها از ظلمتها بيرون ميآورد و خط روشن به او ميدهد. تمام سياستمدارها، در ظلمات صدام گرفتارند، از چه راهي صدام را نجات بدهند و خودشان نجات پيدا كنند و امام در جماران با نور خدا همه مسائل را پيش بيني ميكند.
5- مكر با قانون خدا: افرادي با قانون خدا مكر ميكردند. عدهاي از يهوديها كه خانهي ايشان نزديك دريا بود، بنا بود كه شنبهها ماهي نگيرند. يهوديها كنار دريا ميديدند، عجب ماهيهايي، و دلشان آب ميشد. نميدانم شايد ماهيها هم فهميده بودند كه شنبه، كسي با آنها كاري ندارد، ميآمدند خودشان را نشان ميدادند و شايد يك آزمايش خدايي بود. اينها آمدند و با قانون خدا مكر كردند و كنار دريا حوضچههايي كندند و اين حوضها را به سمت دريا سوراخ كردند، ماهيها از اين سوراخها در حوضچهها ميآمدند و بعد در درِسوراخ را ميگرفتند و ماهيها راه برگشت نداشتند. آن وقت روز يكشنبه ميآمدند و ماهيها را ميگرفتند، و در مقابل ميگفتند: خدا گفته است كه روز شنبه ماهي نگيريد. ما هم شنبه ماهي نگرفتيم، يكشنبه ماهي گرفتيم. اين بازي با قانون خدا است.
رباخورها هم يك زماني اينطور بازي در ميآوردند. مثلاً 10 هزار تومان ميداد، ميگفت 10هزار تومان به تو قرض ميدهم كه 2هزار تومان بگيرم. هر وقت 2هزار تومان را ميگرفت ميگفت اين نيم كيلو قند را به دو هزار تومان فروختم. بعد ميگفت ربا كه نگرفتهام، من نيم كيلو قند فروختم. خوب نيم كيلو قند قيمتش دو هزار تومان نيست. شخصي پيش امام آمد و گفت: گاهي وقتها برايمان هديه ميآورند. روغني، پنيري، قالي، ساعتي، يك هدايايي براي ما ميآورند. امام فرمود: اگر تو اين پست را نداشتي برايت هديه ميآوردند؟ گفت: نه! گفت: پس اينها همه رشوه است و اسمش را هديه ميگذارند. مثلاً ميگويند: «حق الزحمه» تو چقدر زحمت كشيدي؟ هنوز هم يك جاهايي با قانون بازي ميشود. مسئلهي ربا هنوز حل نشده است و اميدوارم همينطور كه مقداري حل شده كم كم حل بشود. آدم نميشود حق الزحمه بگويد، اگر حق الزحمه باشد، زحمت نوشتن چك صد هزار توماني و چك ده هزار توماني يكي است، نميشود با اسم حق الزحمه مسئله را صاف و صوف كرد. البته همه در فكر هستند كه اين مسائل را درست كنند. چون يك سري چيزها يك مرتبه نميشود، درست كرد و بايد تدريجي اصلاح شود. مثل همين مسئله آزاد كردن بردهها، پيغمبر وقتي به مقام پيغمبري رسيد، بسياري از مردم سرمايهاي جز برده نداشتند. مثل اين كه الان كسي چند خانه و چند درخت دارد، در آن زمان هم چند برده داشتند. يك مرتبه اگر اسلام ميآمد و يك عمل قاطعانه انجام ميداد و بردگي را حذف ميكرد، خوب معنايش اين بود كه يك مرتبه يك سري از مردم فلج بشوند. ولي بايد يك برنامه تدريجي داشت و اسلام خيلي از كارها را تدريجي انجام داده است.
مشروبات الكلي را خدا تدريجاً حرام كرده است. اول فرمود: از انگور دو تاچيز ميگيرند. يك چيزي درست ميكنند كه آدم را مست ميكند و يك چيز خوبي هم درست ميكنند. «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً»(نحل/67)(سكر) به معناي مست كننده است. از انگور يك چيزي درست ميكند كه مست ميكند و يك چيز خوبي هم درست ميكنند، يعني گوشه زد كه آن كه مست ميكند، چيز خوبي نيست. بعد فرمود: «وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما»(بقره/219) ضرر آبجو زياد است، گر چه ممكن است آبجو افرادي را به نان و نوا برساند. كشاورزي كه جو ميكارد، آبجو فروش، شيشه شور، ماشينهاي باري كه شيشهها را به شهرستانها جابه جا ميكنند و. . . و بالاخره از آب جو يك افرادي ممكن است سودهايي ببرند اما «وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ» ضررش بيشتر است. بعد فرمود: ميدانيد يا نه؟ «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى»(نساء/43) يعني شما وقتي مست هستيد سر نماز نرويد. مثلاً سحر نبايد بخوري براي آنكه سر نماز صبح مست نباشي. چاشت هم براي نماز ظهر نخور، ظهر هم براي نماز عصر نخور، عصر هم براي نماز مغرب نخور! پس كي؟ هيچ وقت. مثلاً آن وقتي كه ميشود خورد، ساعت 12 شب تا 2 بعد از نصف شب است. خوب آن وقت هم كه آدم خواب است. در زمان پيغمبر نمازهايشان را در پنج وقت ميخواندند، الآن هم بهتر اين است كه نمازها را در پنج وقت بخوانند. اين كاري كه برادران سني ميكنند، بهتر است. اما به خاطر اينكه ما همت نداريم كه نماز مغرب را بخوانيم و به خانه برويم و دوباره به مسجد براي نماز عشاء برگرديم، ميگوييم حالا كه آمديم هر دو را بخوانيم و برويم. گفته است وقت نماز مست نباشيد، اما عملاً دستور طوري است كه آدم هيچ وقت مست نيست.
مثل اينكه يك كسي ميگفت: من سالي دو بار بيش ترمريض نميشوم، منتهي هر دفعه شش ماه طول ميكشد، خوب پس هميشه مريض هستي. اسمش اين است كه تو سرنماز مست نباشي، خوب اگر تو سر نماز مست نباشي، پس هميشه نبايد مست باشي، بعد هم فرمود: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ»(مائده/90) يعني يك قطره هم نبايد بخوري، نبايد قانون بشكني و بگويي حالا يك قاشق بخوريم تا ببينيم چه مزهاي ميدهد! «لَا أُحِلُّ مُسْكِراً كَثِيرُهُ وَ قَلِيلُهُ حَرَامٌ»(دعائمالإسلام، ج2، ص131) كسي كه ميگويد من با يك قاشق چاي خوري مست نميشوم، بعد خودش را معتاد ميكند و ميگويد من با يك استكانش هم مست نميشوم، يك ذره، يك ذره جوري ميشود كه ميگويد من با يك بطريش هم مست نميشوم.
پس ان شاءالله بايد مواظب باشيم كه اگر وعدهاي داديم، نذري كرديم، وفا كنيم. خيليها وقتي گير ميكنند نذر ميكنند كه مثلاً طلاهايشان را به جبهه بدهند، بعد ميبيند طلا گران شد، و دلشان نميآيد كه بدهند. يا نذر ميكند كه يكي از دخترهايش را به يك آدم فقيري بدهد، دخترش بزرگ ميشود، داماد پولدار ميآيد و نذرش فراموش ميشود.
خدا گله ميكند از اين مسلمانهايي كه وقتي گير ميكنند، داد ميزنند. قرآن ميگويد يك دسته مسلمان هستند كه «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ»(عنكبوت/65) وقتي ميروند غرق بشوند، (يا الله) ميگويند. «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ» اما همين كه نجات پيدا ميكنند جفتك ميزنند، اين درست نيست. اينها ايمان موسمي است. ايمان موسمي درست نيست. ايمان موسمي، موضعي، يك جانبهاي، منهاي عمل، در كنار خرافات، وهمي و… هيچ كدام درست نيست.
حديث آخر را يك بار ديگر براي آنهايي كه تازه تلويزيون هايشان را روشن كردهاند، بخوانم. حديث داريم كسي كه ميگويد: خدا بزرگ است ولي در قلبش دنيا بزرگ است، يا در قلبش آمريكا و شرق وغرب بزرگ است، خدا به او ميگويد آيا با من خدعه ميكني؟
خدعه در مسائل علمي داريم كه بعضي براي اين كه حرفشان جا بيفتد ميگويند روي اين مسئله چند هزار جلد كتاب مطالعه كردهام. فعلاً جاي بحث بر روي اين مسئله نيست. اميدوارم كه خداوند ما را از انواع خدعهها حفظ كند، خدعههاي علمي، سياسي، مذهبي، تجارتي و غيره.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»