متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1358/11/14
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد لله رب العالمين وصلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و اهل بيته.
در اين نشست ميخواهيم مقداري درباره کمکرساني با هم صحبت کنيم. چون يک مسئله خيلي انساني و اسلامي است، مسئله تربيتي و وجداني است و قرآن هم خيلي روي اين تکيه کرده است. ميخواهيم يک مقداري در اين زمينه با هم صحبت کنيم چون يک روز يک قسمت از دنيا و بخصوص ايران زلزله ميشود، يک قسمت سيل ميآيد، اصولاً در همه کشورها کمبودهايي هست که بايد جبران شود منتهي طرحي که براي جبران، اسلام کشيده است، طرحي است که امتيازاتي دارد و الا مثلاً در کشورهايي هم که مسئله انفاق مطرح نيست، دولت به صورت ديگري مالياتهاي سنگيني از افرادي ميگيرد و خودش از طريق هايي که خودش دارد، کمکهايي ميکند امّا کمک رساني اسلام را امروز از نظر قرآن بررسي ميکنيم.
در اينجا چند بحث را لازم است قبلاً يادآوري کنيم. اصولاً ميگويند چرا در جامعه بايد فقيري باشد تا ما به او کمک کنيم؟ سعي کنيم تا در جامعه اصلاً فقيري نباشد ميگوييم درست است، بايد سعي کنيم فقيري نباشد و براي مبارزه و براي جلوگيري از فقر هم برنامه هايي داريم. اما حالا هر چه هم سعي کنيم، گاهي فقيري پيدا ميشود. مثل اينکه بايد سعي کنيم کسي مريض نشود تا نياز به پزشک نداشته باشيم. اما همه مراعات بهداشت را هم که بکنيم همه دقتها را هم بکنيم باز هم ممکن است بيماري پيدا بشود. نميخواهيم بگوييم که وقتي ميگوييم مسئله کمک و انفاق يا خمس و زکات معنايش اين است که حتماً بايد در جامعه فقير باشد، اگر ما گفتيم پزشک، معنايش اين نيست که حتماً بايد در جامعه بيماري باشد. حتما بيماري هست، نه که حتماً بايد باشد.
يک اصلي است که بايد بپذيريم که به عنوان نکته اول: قبول کمک مساوي با لزوم فقر نيست. ما اگر گفتيم قبول کمک کردن را تحت عنوان تعاون و انفاق، معنايش اين نيست که حتماً بايد در جامعه فقري باشد، نه، ما هم عقيده داريم که نبايد فقري باشد. منتهي اگر آمد و فقري شد، در يک زندگي معمولي خوبي داريم زندگي ميکنيم، يک مرتبه پيشامدي شد، کمبودي پيدا شد. در يک برخوردي، تصادفي، زلزله اي، سيلي، حوادثي، يک وقت هستي و نيستي يک انساني از بين رفت. آيا در اين صورت کار را فقط به دوش دولت ميگذاريم؟ يا خود انسانها فرد فرد و آحادشان را هم مسئول بدانيم؟ در اينجا در حوادثي که پيش ميآيد و فقر گريبانگير يک نفر ميشود، اسلام هم دولت را مسئول ميداند و هم فرد فرد ملت را. اين يک مسئله. ما چند رقم فقر داريم.
بررسي انواع فقر:
گاهي فقر، فقر طبيعي است. مثل اينکه کشاورزي ميکند، بارندگي نميشود. آن بودجه اي هم که صرف کشت کرده از بين ميرود. کشتي غرق ميشود، طوفان دريا حوادث طبيعي است. زلزله، سيل و بارندگي نشدن و اينها يک حوادثي طبيعي است که ممکن است يک نفر را فقير کند. من مثال ميزدم مثل ماهيگيري است دو نفر تور مياندازند ماهي بگيرند، يکي ا ز تورها 30 تا ماهي و در يکي هيچ ماهي نيست، قهراً يکي ميشود پر درآمد و يکي کم درآمد. استثماري هم در کار نيست. خوب بارندگي نشده و کشت او به هم خورده است. ماهي توي تور نرفته است. ممکن است به طور طبيعي کم درآمد شود و ممکن هم هست که به طور استثماري باشد که آن مسئله اي جداست.
گاهي فقر به خاطر تن پروري است. افرادي فقيرند براي اين که تن به کار نميدهند. اين هم يک نوع فقر است. گاهي فقر، فقر افتخاري است. ابوذر ميتوانست پولهاي زيادي به عنوان حق السکوت بگيرد تا اشکال نکند. به او گفتند: ابوذر! تو اشکال به معاويه و ديگران نکن، ما هر چه بخواهي به تو ميدهيم. ميتوانست ساکت باشد و پول بگيرد امّا افتخاراً فرياد ميکشيد و حرف خودش را ميزد و پول نميگرفت. فقر افتخاري!
من مهندسي را سراغ دارم که در رژيم طاغوت ماهانه 13-14 هزار تومان حقوق داشت، کارش را رها کرد و آمد معلم شد و ماهي 2-3 هزار تومان حقوق ميگرفت. همه برادرانش به او ميگفتند چرا اين کار را کردي؟ گفت: وقتي مهندس بودم، مسئول ماشين بودم الان مسئول مغز بچهها هستم. توجه به مغز بچه ها، اثر انساني و اسلامياش از توجه به ماشين بيشتر است. گاهي يک دبيري ماهي 12 هزار تومان را رها ميکند و به ماهي 3 هزار تومان بسنده ميکند، قهراً قالي او تبديل به موکت ميشود، ماشين او دوچرخه ميشود، در روش فقيرانه زندگي ميکند اما فقرش افتخاري است، افتخار ميکند.
فقر ممکن است فقر استعماري باشد. براي فقر استعماري مثال بزنم. نياز کاذب بوجود ميآورند. انسان يک سري چيزها را خيال ميکند که نميشود در حاليکه بدون آن هم ميشود. به زنهاي ما ميگويند اگر يک پيراهن را در يک عروسي پوشيديد در عروسي ديگر نميشود پوشيد! و حال آن که همين زن اگر همين پيراهن نو را در صد تا عروسي هم بپوشد، ميشود. کارگر، کارمند ميخواهد به اداره برود، خيال ميکند اگر فلان فرم لباس نداشته باشد نميشود. 1- نياز کاذب بوجود ميآورند و بخاطر نياز کاذب سطح مصرف را ميبرند بالا و پول به جايي نميرسد. ماهي 3 يا 4 يا 5 تومان دارد اما همهاش صرف نيازهاي کاذب ميشود. يک تلفن است، براي تلفنش يک دسته فلان ميخرد. لامپ کافي است اما لوستر ميخرد. ميبينيد يک نيازهاي کاذب، يک بريز و بپاشهاي کاذبي بوجود ميآورند، به اسم مد تبليغ ميکنند طوري که اين حقوق به جايي نميرسيد و همهاش در حال فقر زندگي ميکند، پول دارد ولي خرج مصارف اصلي نميشود گاهي هم فقر، فقر سرمايه داري است. فقر سرمايه داري هم رقابت هايي است که گاهي کارخانه دارها با هم دارند. يک کارخانه قند توليد ميکند کيلويي 20 تومان و ميفروشد کيلويي 25 ريال. کارخانه ديگري دارد ميآيد قند را کيلويي 2 تومان توليد ميکند و کيلويي 15 ريال ميفروشد با ضرر ميفروشد. وقتي اين قيمت و نرخ قند را پايي آورد، به ضرر فروخت، تمام منطقه مشتري اين کارخانه ميشوند وقتي مشتري اين کارخانه شدند کارخانه ديگر مرتب قند توليد ميکند و انبار ميکند تا کارگران بيکار بشوند و بالاخره ميبيند يا بايد به ضرر بفروشد، يا ورشکت بشود و يا کارخانهاش را به اين صاحب کارخانه واگذار کند بالاخره به قدري اين ارزان ميفروشد تا آن يکي دوام نياورد، خسته شود و ول کند وقتي که کار را رها کرد و کارخانهاش را واگذار کرد، تمام منطقه ميدان فروش کارخانه اول ميشود و يک مرتبه قند را کيلويي 5 تومان ميکند يعني 2- 3 سالي که قند را به ضرر فروخت و رقيب را از ميدان بيرون کرد، زمين و راه و زمينه را براي خودش باز کرد، يک دفعه سود را چند برابر ميکند و جبران يکي دو سال ضررش را ميکند. اين را ميگويند فقر سرمايه داري، يعني سرمايه دار باعث ميشود که افرادي در حال فقر زندگي کنند پس ما چند نوع فقر داريم.
ما که ميگوييم کمک کردن و تعاون و انفاق، کدام يک از فقرها را ميخواهيم جلوگيري کنيم؟ اسلام از اول جلوي فقر سرمايه داري را گرفته است يک قانوني داريم همه شما بلديد، «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ فِي الْإِسْلَامِ»(معانيالأخبار، ص281) قانون و اصلي در اسلام داريم به نام اصل لا ضرر يعني در تمام روابط نبايد طرح به گونه اي باشد که براي ديگران ضرر بوجود بياورد. بنابراين اگر سرمايه داري خواست با طرحي که دارد، ديگران را وادار به ضرر کند، حکومت اسلامي جلوي او را ميگيرد. انفاق ما درباره اين نوع فقر نيست. اين را از اول جلويش را ميگيريم. فقر استعماري را هم باز جلويش را ميگيريم. به فقر تن پروري هم کمک نميکنيم. شخصي نزد پيامبر رفت و گفت مقداري پول به من بدهيد چون نه دستي براي کار کردن دارم و نه پول دارم که تجارت کنم. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود سرت را بجنبان. او مقداري سرش را به اطراف چرخاند.
پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود خوب سرت سالم است، برو با سرت حمالي کن، تن پروري ممنوع! پس تن پرور کسي که فقير است بخاطر آن که کار نميکند، کسي که فقير است چون طرحهاي استعماري و مد و نياز کاذب است، اين نوع از فقرها را ما در مورد آن بحث نميکنيم. ما اگر ميگوييم کمک، کمک به کسي ميکنيم که به طور طبيعي فقير شده و کمک به کسي ميکنيم که فقير افتخاري است.
فقر طبيعي در همه کشورها هست، هر کشوري سرمايه داري باشد و يا سوسياليستي، بالاخره ممکن است يک منطقهاي بخاطر طوفان و سيل و زلزله و عدم بارندگي، کمبودهائي پيدا کند، اين مسئله عمومي است. فقر افتخاري هم هست. الان هر کسي بخواهد تعريف از فلان رئيس جمهور را بکند ميگويد فلان رئيس جمهور با دوچرخه رفت و آمد ميکند حال آن که ميتوانست با هواپيماي شخصي هم رفت و آمد کند. کساني که ساده زندگي ميکنند الان در همه کشورها الگو هستند و اين را همه دنيا ميپسندند که کسي ميتواند اشرافي زندگي کند امّا ساده زندگي ميکند. به ملت اسلاميسفارش شده است تا به کساني که به طور طبيعي فقير شدهاند يا کساني که فقر را افتخاراً پذيرفته اند، بايد کمک کرد. پس انفاق معنايش اين نيست که در جامعه تعدادي تن پرور به گدايي بيفتند، معناي انفاق اين نيست که نياز کاذب به وجود بياوريم و بعد به آنها کمک کنيم. معناي انفاق اين نيست که حتماً در جامعه بايد فقيراني وجود داشته باشند. معناي انفاق اين نيست که منّت به کسي گذاشته شود. الان انفاقهايي که ما ميکنيم، انفاق نيست. چون گاهي از اوقات بيشتر از آن چيزي که انفاق ميکنيم آبروي طرف را ميريزيم.
امام علي(عليه السلام) از يک نفر پرسيد اموالت را چه ميکني؟ گفت فقيران ميآيند به درب خانه و کمک ميکنم. امام(عليه السلام) فرمود کا رتو کار غلطي است، تو مسلمانان را ذليل ميکني. تو چه حقي داري که فقيران بايد به در خانه تو بيايند، تو بايد به در خانه افرادي که کمبود دارند بروي و تو که ميگذاري آنها به منزل تو بيايند، آنها را ذليل ميکني «و من اذل مؤمناً فقد حارب الله» کسي که يک مسلماني را اذيت کند، با خدا جنگيده است.
امامان ما، حضرت علي(عليه السلام)، امام سجاد(عليه السلام)، صورت خودشان را ميپوشاندند و شب توي تاريکي ميرفتند و اجناسي را به در خانهها ميدادند. چرا شب که تاريک است و چرا صورت خود را ميپوشاندند؟ براي آن که فقير ايشان را نشناسد. وقتي که نشناخت، ديگر در روز روشن لازم به بله قربان گويي نيست. وقتي که من ناشناس در خانه اي را زدم و پول دادم، اين فرد اگر فردا مرا ببيند، خودش را مجبور نميبيند که به من سلام کند و احساس کوچکي و حقارت هم نميکند. بايد کمک جوري باشد که گيرنده سر سوزني احساس حقارت نکند ولذا گفتهاند که جنس خوب را انفاق کنيد ولذا اگر کسي لباس کهنه هايش را بدهد، يا غذايي که ميترسد اگر بخورد مسموم ميشود و آن را انفاق کند، چيزي را که به دردش نميخورد بدهد، اين هيچ رشدي در آن نيست. چون مسئله در کمک اين است که من رشد کنم و شما رشد کنيد، مسئله اين نيست که شکم سير بشود. يک حديث جالب برايتان بخوانم.
يک کسي انبار خرما داشت، وصيت کرد بعد از مرگش تمام انبار خرما را به فقراء بدهند. مرد و انبار خرما را بين فقراء تقسيم کردند. پيامبر(صلي الله عليه و آله) رسيد و يک دانه خرما را در دست خود گرفت. فرمود اگر در زندگي خودش يک دانه خرما را با دست خودش انفاق کرده بود بهتر از آن بود که يک انبار خرما را بعد از مرگش انفاق کند. چرا؟ يک دانه خرما کجا و يک انبار خرما کجا؟ چون اگر يک دانه خرما را با دست خودش ميداد، رشد پيدا ميکرد يعني روحيه سخاوت را در خودش بوجود ميآورد اما بعد از مرگ هر چه هم بدهند گرچه شکمها سير ميشود ولي هدف اسلام تنها سير کردن شکمها نيست بلکه ميخواهد من و تو هم آدم بشويم، ميخواهد ما رشد کنيم.
پس اگر يک دانه خرما شکمي را سير نميکند ولي همان يک دانه خرما عاطفه و سخاوت را در ما زنده ميکند، يک دانه خرما که سخاوت و عاطفه مرا زنده کند بهتر از انبار خرمايي است که ممکن است هزارها شکم را سير کند ولي عواطف و سخاوت مرا زنده نکند. بحثهاي انفاق زياد است و انشاء الله در نشستهاي ديگري برايتان خواهم گفت.
يک آيه قرآن داريم ميگويد: چيزي را که ميخواهي بدهي، يک خط کش بگذار، اگر طبق اين خط کش هست انفاق کن و اگر طبق اين خط کش نيست به ديگران کمک نکن. چون گاهي افرادي کمک ميکنند اما کمکشان گناه است و خودشان هم خيال ميکنند که آدمهاي خوبي هستند. خط کش اسلام «وجدان» است. آيهاش هم اين است: «وَ لَسْتُمْ بِآخِذيه» بقره/267 يعني چيزي را که ميدهيد شما اخذ نميکنيد او را. چيزي را که به فقير ميدهيد، فرض کن فقير آن را به شما بدهد. آيا آن را قبول ميکنيد؟ مثلاً سيگارها همه يک جور است ولذا اگر يک کسي سيگاري است ولي برادرش سيگار ندارد، سيگار که به او ميدهد، ميگيرد. به دليل اين که اگر او هم سيگار داشت و اين نداشت، او به اين ميداد. چون من که به شما سيگار بدهم يا شما به من سيگار بدهيد، احساس ناراحتي نميکنيم، چون سيگارها همه مثل هم هستند. امّا اگر يک پيراهن کهنه من به شما بدهم، درست نيست چون شما اگر يک پيراهن کهنه به من بدهي من قبول نميکنم. يک قصه برايتان بگويم. مشهد کنار مدرسه ميرزا جعفر که کنار صحن بزرگ است، نشسته بودم. يک کسي آمد و گفت آشيخ! گفتم بله سلام کرد و جواب دادم. يک 5 تومان به من داد و گفت يک سوره قرآن براي مرده هاي من بخوان! من هم فوري دست کردم و يک 10 توماني به او دادم و گفتم تو هم يک سوره قرآن براي مردههاي من بخوان. او گفت اِ. گفتم اِ ندارد! گفت آقا مگر قرآن نميخواني؟ گفتم قرآن ميخوانم. امّا اين کار تو چيست؟ قرآن خواندن خوب است يا بد؟ گفت خوب است. گفتم اگر خوب است چرا ناراحت شدي؟ ! تو هم براي مرده هاي من بخوان و من هم براي مرده هاي تو ميخوانم! بعد ديدم ناراحت شد. گفتم هان، از همين عمل معلوم ميشود که تو ميخواهي با ا ين 5 تومان مرا استثمار کني و قرآن خواني نزد تو شرافت و مقامينيست به دليل اينکه که تا گفتم که تو بخوان، به تو برخورد. انسان بايد جنسي را انفاق کند که اگر ديگري آن جنس را به او داد، به او بر نخورد. الان يک گل من به شما بدهم و يا شما اگر يک گل به من بدهي، من احساس حقارت نميکنم اما لباس کهنه رشد نميآورد. ممکن است کسي را بپوشاند ولذا قرآن ميگويد: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» آل عمران/92 هرگز به رشد نميرسيد مگر اين که وقتي انفاق ميکنيد، از چيزي که دوست داريد انفاق کنيد. از چيزهايي که دوست داري بايد دل بکني نه از چيزهايي که ميخواهي دور بريزي. بعضي از خانه ها، انبارها و زير زمينها و بالاخانه هايي دارند که توي اين انبارها پر از اجناس است، نجاري، کرسي، لحاف زيادي، رختخواب زيادي، جعبه هاي زيادي، هر خانه اي يک انبار اجناس دارد. گاهي ميگويدکه خدا کند که يک کسي پيدا شود اين انبار را خلوت کند. ميبيني فقط دلش براي خلوت شدن انبار ميسوزد. مسئله انسان دوستي مطرح نيست، مسئله اين است که خانهاش خلوت بشود. يا مثلاً گاهي وقتها ميگويد اين غذا را بخور، اگر نخوري بايد بريزيم دور يا بخوريم براي اين که اسراف است و حال آنکه خوردن من گناهش از نخوردنش بيشتر است. اينها چيزهايي نيست که من بگويم ولي در عين حال گاهي آدم عملاً ميبيند. گاهي از غذايي که خورده شده چند قاشقي ميماند، ميگويد اگر بماند حرام ميشود. خوب قيمت اين ته مانده غذا چقدر است؟
يک تومان يا دو تومان براي اين که يک تومان يا دو تومان حرام نشود، پرخوري ميکند و معده خودش را خراب ميکند. قرآن ميگويد جنسي را بدهيد که اگر ديگري آن را به شما داد، شما هم اخذ کنيد. چيزي را که خودتان اگر به شما بدهند قبول نميکنيد، شما هم به ديگري ندهيد، چيزي را بدهيد که «مِمَّا تُحِبُّونَ» چيزي را که دوست داريد.
به چه کسي بدهيم؟ چيزي را که دوست داريم به کسي بدهيم که افتخاراً فقر را قبول کرده، به کسي بدهيم که به طور طبيعي، سيل و زلزله اي و خطر و تصادفي پيش آمده و فقير شده است. فقيران طبيعي و فقيران افتخاري را از چيزهايي که به بند دلتان بسته است، بدهيد. قرآن درباره پول خرج کردن و کمک رساني يک آيه اي دارد. ميگويد ما که ميگوييم پول خرج کنيد براي چند جهت است:
1-ُ «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» بقره/265(اين آيهها که مينويسم اصل آيه، آيه بلندي است ولي من دو تا کلمهاش را قيچي ميکنم براي اين که بهتر بتوانيد آنها را حفظ کنيد) يعني هدف شما از کمک آن باشد که برسيد به رضايت خدا و در دنبال آن قرآن ميفرمايد: «وَ تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» بقره/265 يعني پول بدهيد، تا خودت را ثابت کني. اگر ميخواهي انسانيت و شخصيت و کمال خودت را تثبيت کني، براي اين که خودت را بيگانه از خود نپنداري براي اينکه بني آدم اعضاي يکديگرند. بگويي او هم مثل من است و من هم مثل او هستم، براي اين که موقعيت خودت را ثابت کني بايد پول بدهي. براي اينکه انسانيت خودت را شکوفا کني، براي اينکه خدا را راضي کني، يک چيزي بده که خودت هم آن چيز را بگيري، از چيزي که علاقه داري بده. تا ميگويند فلان جا زلزله شده ميبينيد صد تا کاميون لحاف کهنه ميدهند! اين درست نيست. و حتي در دعوتها هم همينطور است. يک شخصي ميخواست مهماني کند، آمد نزد رسول الله(صلي الله عليه و آله) و گفت ميخواهم مهماني کنم وهمه فقرا را دعوت کنم.
پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود بسيار کار بدي ميکني براي اينکه وقتي فقيرها را دعوت کرديد توي اتاق که نشستند ميبينند که همه فقيرند، ميگويد اين سفره براي فقرا است پس ثابت ميشود که ايشان به خاطر فقير بودنش دعوت شده است و احساس ناراحتي ميکند. گفت يا رسول الله پولدارها را دعوت کنم؟ فرمود: نه يک کسي که وضعش پررنگ است و وضعش بهتر است، با يک کسي که وضعش کم رنگ است، با هم دعوت کن.
متأسفانه حتي امروز در دعوتها و افطاريهاي ما و حتي در روضهها و جلسات مذهبي ما ميبينيد که افرادي که پول دارند ميگويند برو اين اتاق و افرادي که طبقه دوازده هستند ميگوييم برو توي آن اتاق! چاي که ميآورند بهترش را توي آن اتاق ميبرند. اگر يک وقت خادم مسجد يا خادم مدرسه را هم براي افطاري دعوت کرديم، ميگوييم بيايد که کفشهاي بقيه را جفت کند و تفاله هاي چايي را بريزد و چايي تازه دم کند، يعني اگر چيزي به آن طبقه کم رنگ هم ميدهيم، باز او را به کار و بيگاري ميکشيم، از او کار مفت ميکشيم، تحقيرش ميکنيم، الي آخر.
هيچ تحقيري نبايد باشد.
حضرت علي(عليه السلام) وقتي انفاق ميکند، دستش را که توي دست فقير ميگذارد، دست خودشان را ميبوسيدند و ميگفتند دست فقير شرافت دارد و من که دستم به دست فقير رسيد، مبارک شد. دست مبارک خودم را ميبوسم و ائمه ما همه همين طور بودند. به قدري به فقير شخصيت ميدادند و حديث داريم مواظب باشيد که در برخوردهايتان نکند به پولداران گرمتر سلام کنيد و به فقيران سردتر سلام کنيد. حديث از امام رضا(عليه السلام) است و ميفرمايد: «مَنْ لَقِيَ فَقِيراً مُسْلِماً فَسَلَّمَ عَلَيْهِ خِلَافَ سَلَامِهِ عَلَى الْغَنِيِّ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ»(عيونأخبارالرضا، ج2، ص52) هر کس به فرد غني سلام کند، خلاف سلامي که به فقير ميکند، روز قيامت خداوند بر او غضب ميکند. مثلاً يک پولدار که به او ميرسد و سلام ميکند، خيلي گرم جوابش را ميدهد اما خدا نکند که يک فقير به او سلام کند، خيلي معمولي ميگويد سلام عليکم. يعني بين بچه پولدار با بچه فقير فرق ميگذارد. اگر يک پولدار از او ساعت بپرسد ميگويد سلام عليکم. حال شما خوب است؟ ساعت مثلاً 9 است! فوري ساعت را به او ميگويد. اما اگريک فقير بگويد ساعت چند است؟ جواب ميدهد ساعت 10 تومان است، دو هزار تومان هم هست يا وقت ديروز همين وقت است يا ممکن است ساعت يک مثقال باشد و ممکن است چند کيلوگرم باشد. يعني هزار تا متلک ميگويد! اگر همين فرد کت نويي تنش کرده بود، از اتومبيل پايين ميپريد و با بله قربان ساعت را به او ميگفت ما هنوز انسانيتمان اسلامي نشده است.
والسلام عليکم و رحمة الله وبرکاته