متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1358/5/25
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا و نبينا محمد و على اهل بيته و لعنة الله على اعدائهم اجمعين.
بحث ما درباره نبوت بود، گفتيم امتيازات انبياء، قاطعيت، جامعيت. قاطع بودند يعنى شك نداشتند، چون از علم بى نهايت مىگرفتند، دلواپسى نداشتند. نياز نبود امسال تجربه كنند، قاطع بودند به حرفشان، هر چه اوج مىگرفتند غرور نداشتند، به عبوديتشان اضافه مىشد. و وعده به ماديات نمىدادند كه تو بيا كمك من بكن و من فلان پست و مقام را به تو مىدهم، ناز كسى را نمي كشيدند، تملق نمىگفتند، عصمت داشتند، چون يك بينشى داشتند، يقين داشتند، همينطورى كه ما يك سرى گناههايي را باور مىكنيم كه چقدر زشت است و هرگز دنبالش نمىرويم، همينطور كه يك پزشك باور دارد كه اين آب چقدر آلوده است و هرگز نمىخورد. همنطور كه ما باور داريم كه خودكشى چقدر بد است و اين كار را انجام نمىدهيم، آنها هم نسبت به همه گناهها باور داشتند و يقين داشتند و كسى كه بينش و يقين و باور داشته باشد به گرد هيچ گناهى نمىرود. معجزه داشتند، اينها معجزات مكتب انبياء بود، مسئلهاى كه دنبال بحث است كه مىخواهيم بگوئيم و بعد هم درسهايى از قرآن خودمان را بگوئيم درباره اين مسئله هست. خيلى اين ايام و يا مناسبتهايي كه پيش مىآيد سوال مىشود كه شما مىگوئيد كه انبياء معجزه دارند. مىگوئيم خوب بله معجزه دارند، اصلش راه شناخت انبياء معجزه است. حالا كه معجزه دارند و يا شما مىگوييد دعاى انبياء مستجاب مىشود. دعاى مستجاب دارند، مىگوييم خوب بله، يا مثلاً شما ادعا مىكنيد كه از علم غيب برخوردارند. مىگوييم خوب بله، از علم غيب هم برخوردارند. خوب اينها اگر معجزه دارند و مىتواند بروند، مثلاً درخت خشك را سبز كنند، مىتوانند اين مرده را زنده كنند، فرض كنيد مىتوانند دعا كنند چنين بشود، پس چرا خودشان كشته مىشدند؟ اميرالمومنين(عليه السلام) چرا از علم غيبش استفاده نكرد و كشته شد، ائمه ديگر، خود پيغمبر(صلي الله عليه و آله) به بلاها، دردها، مشكلات، گرفتار مىشدند، اگر اينها از اين قدرتها در اختيارشان بود پس چرا از اين قدرتها استفاده نكردند؟ جواب اين مىشود، شما اين جمله را كجا ديديد؟ استفاده اختصاصى ممنوع، روى همه ماشينهاى اداره نوشته است كه استفاده خصوصى ممنوع. مانعى ندارد يك استاندار دويست تا ماشين داشته باشد اما خربزه مىخواهد بخرد، به تاكسى بار بگويد و از اين ماشينها استفاده اختصاصى نكند. يك رئيس شهربانى، مسلسل مىدهد به پاسبان، مىگويد اين مسلسل را داشته باش، اين تفنگ را هم داشته باش اما حق ندارى بزنى، هر كجا كه من گفتم بزن، بزن. در اختيارت هست اما استفاده اختصاصى ممنوع، يعنى آقاى پاسبان اگر در خانه رفتى، يكوقت دعوا و درگيرى شد، با همان وسيلههاى طبيعى، با مسلسل و تفنگ استفاده نكن. پس به من دادى كه چكار كنم؟ اينها را به تو دادم، مسلسل و تفنگ داشته باش، هر كجا كه من گفتم بزن، بزن، استفاده اختصاصى نبايد بكنى. حالا چرا؟ چرا كسى كه قدرت دارد از قدرتش استفاده نكند؟ چرا ائمه ما از قدرت معجزه و دعا و علم غيب استفاده نكنند؟ چرا؟ فلسفه چرا را الان مىگوييم.
ممنوع بودند، چرا؟ ما چهار رقم تبلغ داريم، يك تبليغ داريم تبليغ سمعى است، از راه گوش، آدم نوار گوش مىدهد و يك چيزى ياد مىگيرد. يك وقت تبليغ، تبليغ بصرى است، در ويترين كفشى مىبينى و يا حمامى به در حمام لنگ آويزان كرده است، آدم نگاه به لنگ مىكند، مىفهمد كه اين در، در حمام است، تبليغ بصرى. يكوقت تبليغ هم سمعى است و هم بصرى، شما مغازه نانوايى مىرويد، مىگويد چند تا نان مىخواهيد، يكوقت صاف مىايستى و مىگويى دو تا، اين چى شد، سمعى شد و يا بصرى؟ سمعى شد. نانوا مىپرسد چند تا نان مىخواهى، مىگويى دو تا. يك وقت مىگويد چند تا نان مىخواهى؟ شما حرف نمىزنى، همچين مىكنى، اين چى مىشود؟ بصرى، و يا يكوقت مىگويد چند تا نان مىخواهى، مىگويى دو تا، هم مىگويى و هم. . ، يك وقت هم تبليغ، تبليغ عملى است.
حالا سوال از من و جواب از همه شما، بهترين نوع تبليغ چه نوع تبليغى است؟ تبليغ عملى. بهترين تبليغ، تبليغ عملى است. چرا؟ براى اينكه تبليغ، تبليغ عملى باشد. اگر امام و پيغمبر خواسته باشد كه از علم غيب و دعا و معجزهاش استفاده كند تبليغش عملى نمىشود. مثال، پيامبر پسر كوچولو دارد به نام ابراهيم، از دنيا مىرود، دعا كند خدايا عيسي دعا مىكرد مُرده ي مردم را زنده مىكرد، من هم كه پيغمبر تو هستم دعا مىكنم بچه خودِ من را زنده كن. اگر پيغمبر مىخواست كه از دعا استفاده كند، مثلاً بچه خودش را زنده كند، ديگر نمىتوانست به ما بگويد كه شما اگر بچهات مرد صبر كن. مىگويند كه چطور خود شما صبر نكردى. بايد خودش داغ ببيند و صبر كند تا به من كه مىگويد داغ ديدى صبر كن من هم باورم بشود و صبر کنم. بايد امام باشد، امام و رهبر بايد مدل و الگو باشد.
امام حسين(عليه السلام) بايد قطعه قطعه بشود تا وقتى به ما بگويد برو جهاد، ببينم كه خودش هم، اما اگر امام حسين خواسته باشد كه يا از علم غيب استفاده كند و يا نمىدانم در برود و يا نفرين كند به يزدىها كه از بين بروند، يا معجزه كند، اگر امام حسين خواسته باشد كه از دعا و معجزه، كارش را حل كند براى من مدل و الگو و امام و رهبر و نمونه نيست. بايد تبليغ، تبليغ عملى باشد. اگر مىگويد صبر كن، خودش صبر كند. اگر مىگويد جهاد، خودش جهاد كند.
بنابراين اينها با داشتن نيروها، استفاده نمىكردند، چرا استفاده نمىكردند؟ تا تبليغشان، تبليغ عملى باشد. در مشكلات با ما دوش به دوش و همگام بودند تا بتواند مدل، الگو و رهبر من هم باشند. حضرت زهرا(سلام الله عليها) استقلال نداشت، چون تا باباش بود، تابع و پيرو باباش بود و تا باباش از دنيا رفت، پيرو حضرت على(عليه السلام) شوهرش شد، خودش مستقل نبود ولى يك زهرا مىخواهيم در چهارده معصوم، اگر همه چهارده تا مرد بودند اين دستوراتى كه داده مىشد براى بچه دارى، براى تربيت بچه، شوهر دارى، خانه دارى، يك سرى مسائلى كه مربوط به زن است، اگر اين دستورات داده مىشد، اگر يك زهرا نداشتيم، اين زنهاى ما زير باز نمىرفتند، مىگفتند اين ائمه خدا سلامتشان بدارد همه آنها مرد بودند و خبر از دل ما زنها نداشتند، هى دستورات ما را مشكل كردند. بايد يك زهرا باشد تا وقتى مىگويند شوهر دارى، نه سال يك تقاضا از شوهرش نكند كه يك چيز را بخر، يك چيز را نخر. تا بگويند تربيت بچه، پسرش حسين را، دخترش زينب، براى اينكه تبليغ، تبليغ عملى باشد، يك زهرا در چهارده معصوم بايد باشد.
خود قانون به تنهايى نمىتواند سازنده باشد جزء اينكه اگر كنار قانون يك رهبر هم، يك الگو هم باشد، رد شويم. بنابراين اين خلاصه جوابى كه اگر يك وقت سوال كردند شما كه در امتيازات انبياء مىگوييد انبياء دعاى علم غيب دارند، معجزه دارند، پس چرا از اين امكانات استفاده نمىكردند، براى شيعهها از اينها استفاده نمىكردند، اگر اينها از اين امكانات برخوردارند چرا از اينها استفاده نمىكردند، بگوييد آقا دارند اما استفاده خصوصى ممنوع، چرا؟ بايد دوش به دوش مردم همه نوع شكنجهاى را و مشكلات را بكشند تا تبليغشان، تبليغ عملى باشد. اگر خود امام خواسته باشد كه از علم غيب و معجزه و دعا استفاده كند، خودش يا پيروانش و يا زن و بچه و دوستانش، هميشه از مشكلات در بروند ديگر براى جامعه الگو و مدل نمىتواند باشد.
بنابراين هر كجا كه استفاده عمومى بود و استفاده خصوصى نبود، اينها استفاده مىكنند. مثلاً اگر اميرالمومنين(عليه السلام) يا امام حسين(عليه السلام) با نفرين و دعا دشمن را هلاك كند، فرض كنيد صد سال ديگر بيشتر زندگى كند حالا مسئله، يك نفر دويست سال زندگى كند ولى تبليغش سمعى باشد، فقط سخنرانى كند، يا يك نفر پنجاه سال زنده باشد اما تبليغش، تبليغ عملى باشد. كدامها بهتر است؟ پنجاه سال زنده باشد و تبليغش عملى باشد بهتر است از اين كه دويست سال زنده باشد ولى فقط سخنرانى كند.
يكوقت براى تبليغ استفاده عمومى است، اينجا استفاده مىكند. فرض كنيد گروهى مىآيند خدمت امام و مىگويند: ببين رسول الله، ما نمىدانيم تو با اين عالم ماده، رابطه با يك قدرت ديگر دارى و يا ندارى، الان بگو چقدر پول در جيب من است؟ اگر گفتى كه پول چقدر در جيب من است، مىفهمم كه علم غيب دارى، من به تو ايمان مىآورم كه تو بند به يك علم بى نهايتى هستى، اينجا امام به من مىگويد كه چقدر در جيب من است، نه براى استفاده اختصاصى، براى اينكه من به خدا ايمان بياورم.
گروهى مىآيند نزد امام و مىگويند آقا ما نمىدانيم كه شما بند به يك قدرتى هستى يا نيستى، اين درخت خشك را الان سبز كن، اگر اين كار را كردى ما مىفهميم كه تو غير از قدرت مادى، تو دستت به يك قدرت ديگرى هم هست، اينجا امام و پيغمبر براى اينكه اينها را به خدا دعوت كند، از اين قدرت استفاده مىكند اما اگر خود امام هوس انار كرد و درختها خشك است، بايد صبر كند تا انارها برسد، استفاده اختصاصى ممنوع ولى اگر استفاده براى دعوت الى الله، . . . ، اين هم دنباله بحثى كه گاهى سوال مىشود.
رفقا بايد هر كدامتان دو، سه تا شماره تلفن از دانشمند اسلام شناس را داشته باشيد، گاهى يك سوالاتى مطرح مىشود، رفيق ورزشى، استخرى، خيابانى، همه نوع رفيقى داريم، يك رفيق اسلام شناس هم داشته باشيم. يك شماره تلفن داشته باشيم، گاهى در خيابان، در كوپه قطار، در ماشين، اشكالهايى مىشود، انتقادهايى مىشود و ما هم اطلاعاتمان محدود است، لااقل وقتى رفتيم با دوهزار تومان باجه تلفن عمومى، الو، من يك محصل هستم، امروز استادمان در دانشگاه، در دبيرستان، در شهر يك همچين سوالى كرد، لطفاً جوابش را به من بگوئيد، يك رابطهاى بايد داشته باشيم و منتظر نباشد فقط سالى يك شب، دو شب، محرمى، ماه رمضانى بيايد، مذهب را همينطور، مثل افرادى هستند، عدهاى مذهب برايشان مثل پاركينگ است. ببينيد آقا مىگويد اين خيابان است، اين هم پاركينگ است ماشينى كه دارد مىرود اينجا، مىگويد اگر يك وقت نياز داشتى، مىرود در پارك وگرنه اين جزو زندگى نيست، زندگى همين است. بعضى خيال مىكنند مذهب پاركينگ است، اگر يك وقت پدرمان مرد جلسه فاتحهاش را مىاندازيم مسجد. اگر هم يك وقتى خواستيم قرآن سر بگيريم، شب بيست و يكم و عاشوراست، باز مىرويم در پاركينگ، مذهب و مسجد و اسلام و روحانيت و قرآن اينها كنار نيستند تا گاه و بى گاه براى اول ماه، براى استخاره، براى عزا، براى ازدواج، ساعت عروسى خوب است يا نه، ما معمولاً زندگيمان چيزى است و مذهب را در كنار قرار دادهايم. مذهب جزوء متن زندگى است. همين كارمان، رفتنمان، از كجا برويم، چه جور برويم، تمام كارهايمان بايد كار باشد، يعنى بايد روى حساب اسلامى باشد و اين بايد هم مطالعه دائم داشته باشيم و هم رابطه گرم و قوى، با يك كسى كه دانشمند باشد.
گفتيم پيغمبر بايد معجزه داشته باشد اما معجزه پيغمبر ما قرآن بود. قرآن چگونه معجزه است؟ علامه مجلسى(رحمة الله عليه) مىفرمايد: از قرآن پانزده راه معجزه است. علامه طباطبائى در الميزان مىفرمايد قرآن از يازده راه معجزه است. از راه اينكه اختلاف در قرآن نيست. يعنى از اول چهل سالگى و تا آخر شصت و سه سالگى، آيههايى كه آمده است در جنگ و صلح و در موارد مختلف كه آمده است، هيچ تناقضى در ميان اينها نيست و حال اينكه يك انسان معمولى حرفهايش در بيست سال با هم تناقض دارد. يك سخنران، يك واعظ، منبر اولى كه مىرود با منبرهاى آخرش فرق مىكند، هر چه بيشتر منبر برود و هرچه بيشتر بنويسد و هر چه بيشتر رانندگى كند، آمادهتر مىشود اما اينطورى نيست كه آياتى كه اول آمده باشد يك خورده ناقص بوده و آيات بعد كم كم پيغمبر راه افتاده و بهتر شده است.
يكى از معجزاتى را كه اخيراً يكى از دانشمندان متوجه شده است اعجاز قرآن، اعجاز عددى است و اين خيلى مهم است. سه جلد كتاب نوشته است يك نفر به نام دكتر عبد الرزاق نوفر، تمام اين بيست و سه سال حرفهاى پيغمبر را كه در قرآن است حساب كرده است و روى فرمول جور در آمده است، خيلى مهم است، مثلاً شما بيست جلسه سخنرانى كنى، بعد بگويند در اين جلسه هفده بار گفتى شب، هفده بار گفتى روز، هفده بار گفتى كفش و هفده بار گفتى كلاه، هفده بار گفتى ماه، هفده بار گفتى خورشيد، آدم يك مدتى سخنرانى كند، آخر سخنرانيش يك كسى بيايد و بگويد تمام حرفهاى شما روى، . . . ، ببينيد، قرآن از چهل سالگى شروع شده تا آمده به شصت و سه سالگى، قطعه قطعه آمده و بعد آمدهاند حساب كردهاند، ديدند كه در قرآن صد و پانزده مرتبه كلمه دنيا، صد و پانزده مرتبه كلمه آخرت. هشتاد و هشت مرتبه كلمه ملائكه است و هشتاد و هشت مرتبه كلمه شيطان. صدو چهل و پنج مرتبه كلمه موت است و صد و چهل و پنج مرتبه كلمه حيات است. صد و هشتاد مرتبه در قرآن سيئات است و صد و هشتاد مرتبه صالحات. پنجاه مرتبه نفع است و پنجاه مرتبه. . . . سيصد و شصت و هشت مرتبه ناس در قرآن است يعنى مردم و سيصد و شصت و هشت مرتبه رسل در قرآن است يعنى انبياء. پنج مرتبه هواريون اسم پيروان. پنجاه و هفت مرتبه رحمان، صد و چهارده مرتبه رحيم، رحيم دو برابر است، چون رحيم نسبت به دنيا و آخرت است و رحمان نسبت به دنياست فقط.
جزاء كه به معناى كيفر است صد و هفده مرتبه، اما مغفرت كه به معناى بخشيدن است دويست و سى و چهار بار، اين هم دو برابر است. كيفر صد و هفده مرتبه اما پاداش دويست و سى و چهار مرتبه «يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ»(مصباحالمتهجد، ص696). يك سال چند ماه است، دوازده ماه است، دوازده تا كلمه شهر هم در قرآن است. خيلى جالب است، شهر يعنى ماه. يك سال چند روز است؟ سيصد و شصت و پنج روز است، سيصد و شصت و پنچ كلمه يوم در قرآن است. خيلى لطيف است. سه جلد كتاب قطور نوشته است ايشان درباره معجزات عددى قرآن و اين غير از آن يازده تايى است كه علامه طباطبايى و غير از آن پانزده تاى است كه علامه مجلسى گفته است، اين اهميت دارد كه يك نفر درس نخوانده در منطقه حجازى كه، به قول اميرالمومنين(عليه السلام) در نهج البلاغه مىفرمايد: وقتى پيغمبر مبعوث شد يك نفر در مكه نبود كه خواندن و نوشتن بلد بود، خود پيغمبر در قرآن مىگويد «فَقَدْ لَبِثْتُ فيكُمْ عُمُراً» يونس/16 اى مردم من يك عمرى در ميان شما بودم، كجاست استاد من! يك جورى انتقاد مىكردند.
يكبار پيغمبر رد مىشد از در دكان يك آهنگر رومى يه چند دقيقه ايستاد و نگاه كرد، احوالپرسى كرد، بعد گفتند تمام علومش از اين آهنگر است. آخرش قرآن مىگويد چه مىگويد، درى ورى، آهنگر زبانش با زبان پيغمبر نمىخورد تا چيزى يادش بدهد و در ثانى ده دقيقه هر كسى به يك آهنگر نگاه كرد مىتواند اين همه، چطور اين آهنگر خودش چيزى بلد نبود. . .
يك نفر درس نخوانده از يك منطقه مثل حجاز در آن زمان بيايد از چهل سالگى تا شصت و سه سالگى بيايد در فراز و نشيبهاى مختلف حرفهاى مختلف بزند، در موضوعات مختلف و بعد هم بيايد روى فرمول ببينند تمامش مو به مو، . . . ، دوازده مرتبه عسر است و سى و شش مرتبه يسر است، چه جالب، چند برابر؟ سه برابر. چرا؟ مىخواهد قرآن بگويد با هر مشكلى، سه تا آسانى است «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» انشراح/6 با مشكلى، آسانى است، «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» انشراح/5 و در يك جاى ديگر قرآن هم داريم «سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً» طلاق/7 يعنى با يك مشكلى، سه تا آسانى است. يك كسى كه دارد كار مىكند، در حين اينكه دارد كار مىكند سه تا آسانى باشد، كار كه مىكند به نفع سلامتى آن است، كار كه مىكند استعداد و نبوغش شكوفا مىشود، غروب هم كه مىشود مزد كارش را مىگيرد، همان در حين كار هم از سلامتى برخوردار است و هم از شكوفاى استعداد برخوردار است و هم «سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً» قرآن معجزه است اما اين معجزهاى كه معروف است از نظر فصاحت و بلاغت اين است.
قرآن چند تخفيف داد و چند مرتبه هم تحريك كرد، يعنى چند مرتبه مردم را تحريك كرد كه مثل قرآن بياوريد اما تخفيف، گفت مردم جنگ نكنيد «فَأْتُوا بِكِتابٍ» قصص/49 يك كتاب بياوريد مثل قرآن، ما دكان را جمع مىكنيم، ما بساط را ورمىچينيم، يك قرآن، يك كتابى بياوريد «فَأْتُوا بِكِتابٍ» يك كتابى بياوريد مثل قرآن، اين همه جنگ هم نكنيد، بعد گفت مىدانيد يك كتاب مثل قرآن، صد و چهارده سوره زيادتان است، صد و چهار سورهاش را به شما بخشيدم «فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ» هود/13(عشر) يه ده تا سوره بياوريد مثل سورههاى قرآن، ما بساطمان را جمع مي کنيم. باز گفت ده تا زياد است باز تخفيف مىدهم، نه تا سورهها را هم بخشيدم، «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ» يونس/38 يك سوره بياوريد مثل سوره قرآن، بعد فرمود كه يك سوره هم زياد است، بعد فرمود «فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ» طور/34 بياوريد، يك مطلبى بياوريد مثل قرآن، ببينيد چقدر هى تخفيف مىدهد، از آنطرف هى تحريك مىكند «إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» بقره/23 اى كسانى كه جنگ مىكنيد «إِنْ كُنْتُمْ» قرآن بياوريد، مثل قرآن بياوريد، «إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» اگر راست مىگوييد، بعد مىگوييد آقا «وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ» يونس/38 صدا كن از هر كجا كه آدم مىخواهد بيايد، بيايد، تمام مغزها را دعوت كن «وَ ادْعُوا» دعوت كنيد، چى؟ من كسانى را «مَنِ اسْتَطَعْتُمْ» هر كسى را كه استطاعت داريد دعوت كنيد و به آن بگوييد كه بيايد، بعد مىگويد «و لَنْ تَسْتَطيعُوا» نساء/129 شما كه هيچى، جد و آباد شما هم نخواهد توانست «و لَنْ تَسْتَطيعُوا» هرگز شما استطاعت نداريد كه اين كار را انجام دهيد. هى پيغمبر اينها را تحريك مىكند، به غيض مىاندازد كه بلكه جمع بشوند و تلگراف بكنند و جمعيتها، كلهها، مغزها، دور هم بنشينند، بلكه يك مطلبى مثل قرآن بياورند، بعد مىگويد «وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً» اسراء/88 پشت به پشت هم بدهيد باز هم نخواهيد توانست. ببينيد، پشت به پشت هم بدهيد، هرگز نمىتوانيد، نه اين زمان و نه زمانهاى ديگر، به هر كه مىخواهيد دعوت كنيد، اگر راست مىگوييد، چند تحريك و چند تخفيف، در عين حال اينها جنگها كردند، كشتهها دادند، داغها ديدند، يتيمها به جا گذاشتند ولى هيچكدام اقدام به مبارزه نكردند.
حالا ما چرا حرف نسيه مىزنيم كه هزار و چهار صد سال پيش، آقا يك سوال، جوانها، محصلين عزيز، الان اسلام دشمن دارد يا نه؟ بله، خيلى هم دشمن دارد، تمام شد و رفت، الان هم همان حرف مسلمانها سر جايش است، آقا يك قرآن است، شما يك مطلب مثل قرآن بياوريد، در تمام بلندگوها و شيپورها در بوق كنيد كه بله ما يك سطر آوريم مثل قرآن، آبروى مسلمانها و اسلام را ببريد. الان هم قرآن همين حرف هست. قرآن الان هم داد مىزند، حالا نگوييد ما ايرانى هستيم، اسلام دشمن عرب زبان هم حالا خيلى دارد، افرادى هستند عرب زبان، كمونيست، ماركيسم، ماركسيسم، دشمن سرسخت اسلام. الان عرب زبانهايى كه دشمن سرسخت اسلام هستند، كشورها و قارهها هم به هم نزديك شده است، يك جلسه بگيرند، بزرگان عرب زبان، دانشمند، دشمن اسلام جمع بشوند، يك سطر، يك مطلب، يك سوره مثل قرآن بياورند و بعد هم در تمام روزنامهها بگويند. حالا ما نمىخواهيم بگوييم كه آن زمان پيغمبر گفت بياوريد، نياوردند، همين ادعا در اين زمان هم هست. دشمنان اسلام، دانشمندان، عرب زبانها جمع شويد، دعوت كنيد، پشت به پشت هم بدهيد، هرگز نخواهيد توانست.
اين قرآن در ميان ما به چه وضعى رسيده است؟ ديگر اينجا شرمندگى است، بعضى دهها آية الكرسى را به شاخ گاو مىبندند كه شيرش زياد بشود، «وَ إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ» قلم/51 آن را مىنويسند و به بازوى بچه مىزنند كه عقرب نگزدش، براى تبليغ روغن و صابون و كفش و كلاه، تاجرمان وسيله تبليغات قرار بدهد. معمارمان وسيله هنر معمارى قرار بدهد، يك زمانى اين آيات قرآن را كه روى كاشى كارى مىنوشتند، مىخواستند بگويند آرم اسلام، يعنى آهاى توريستها، نژاد مطرح نيست، آهاى آمريكا كه سر سفيد و سياه هنوز دعوا مىكنيد، نژاد مطرح نيست، منطقه مطرح نيست، زبان، ترك وفارس و عرب و عجم مطرح نيست، مال و ثروت مطرح نيست، فقط امتياز در اسلام به سه چيز است:
1- امتياز آگاهى، فقط افراد اگاه ممتاز هستند.
2- خودسازى است.
3- جامعه سازى است.
اينها معيار اسلام است اما آگاهى، نصفش را من مىخوانم و نصفش را شما «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ» زمر/9 آگاه و بى خبر يك جور است؟ ابداً. آيه خودسازى «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» حجرات/13 خودسازى، آيه جامعه سازى «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدين» نساء/95 هر كه انقلابىتر است ارزشش بيشتر است. بعد حالا آيه «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ» را ما مىنوشتيم به ديوارها يك زمانى كه ببين آقا، توريستها، داخلىها ما عنوانمان اين است «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» مىخواستيم بگوييم برخلاف نژاد و منطقه و زبان ما، شرف را ما به تقوا مىدانيم به علم مىدانيم به انقلاب مىدانيم، اين را برداشتهاند وسيله معمارى كردهاند، ديدهايد كاشكى كارىها چه جورى مىنويسد؟ يك جورى مىنويسد كاشى كارىها را كه هيچ جنى يك مترش را نمىتواند بخواند، يعنى قرآن ما، آية الكرسى آن به شاخ گاو براى اينكه شيرش زياد شود و(ان يكادش) براى اينكه عقرب بچه را نگزد.
براى تبليغات صابون و كاشى يك سوره چاپ مىكند، آن آقا هم براى هنر معمارى و آن آقا هم براى عروس، روى دسته گل، يك زمانى كه داماد قرآن مىفرستاد براى عروس، معنايش اين بود عروس خانم، پيراهن را مىپوشى و زندگيمان روى اين قانون است. فرستادن قرآن براى عروس يعنى عروس خانم، ضرب زندگى ما رو معيار قرآن است ولى الان فقط تشريفات، خانه نو مىخريم قرآن مىبريم، تشريفات. استفاده هايى كه ما از قرآن مىكنيم فقط استفادههاى تشريفات و شب بيست و يكم و بيست و سوم هم قرآن به سر مىگذاريم، به قول يك نفر مثل اين مىماند كه يك نفر برود دكتر و نسخه بگيرد و نسخه را سر بگيرد و هى بگويد قرص قرص، كپسول، كپسول، قرص، اين نسخه را بايد عمل كرد و اين يك واقعيتى است و اما قرآن چه مىخواهد بگويد در جلسه بعد مىگويم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته