متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1358/5/19
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله على سيدنا و نبينا محمد و على اهل بيته و لعنة الله على اعدائهم اجمعين.
دنباله بحث اصول عقايد به صفات خدا و درباره يگانگى صحبت شد و درباره رابطه ما با خدا هم كمى صحبت شد و درباره عدل داشتيم حرف مىزديم. به اينجا رسيديم كه بسيارى از گلههاى ما به دستگاه آفرينش بخاطر اين است كه زود قضاوت مىكنيم.
بعضى از گله هايى كه مىكنيم از دستگاه آفرينش براى اينكه كج معنا مىكنيم، بعد مىفهميم، آنوقت انتقاد مىكنيم. عينكى گذاشتهايم مثلاً با رنگ خاصى، همه را با آن رنگ مىبينيم، آنوقت بايد عينك را برداريم، نبايد در آفرينش تغيير بدهيم.
يك مقدار هم قضاوتهاى ما جزئى است، در سطح خودمان نگاه مىكنيم. مثلاً حساب كنيد كه خورشيد تابشش خوب است؟ بله خوب است، خورشيد مىتابد به اقيانوس، خوب است، بخار هم خوب است، ابر هم خوب است، باران هم خوب است، گياه هم خوب است، كشاورزى هم خوب است، همه خوب است اما حالا كه خورشيد تابيد و بخار بالا رفت و ابر شد و باران شد و زمين هم باران را جذب كرد و بنا شد انسان كشاورزى كند، در زمين كشاورزى، آب مى رود توي يك لانهاى، يك لانه مورچه هم از بين مىرود، اين مورچه از لانه بيايد بيرون و بگويد مرگ بر خورشيد با تابشش، مرگ بر زمين با اقيانوسش، مرگ بر ابر، مرگ بر باران، مرگ بر انسان، مرگ بر كشاورز. به مورچه مىگوييم چيه؟ مىگويد لانهام ديشب خراب شده است. درست است که لانه تو خراب شد اما وقتى مىخواهى قضاوت كنى همه را بايد در نظر بگيرى و قضاوت كنى، نمىتوانى بگويى چون اين ماجرا به ضرر من شد، پس به تمام هستى بدبين بشويم.
شهرى در هواى داغ مىسوزد، افرادى مىآيند و مىخواهند براى هواى شهر فكرى بكنند، مىگويند اطراف شهر، دهاتى است، از دهات خيابانهاى چهل و پنج مترى مىكشيم تا به شهر، درختكارى مىكنيم، فلكه هايى، چمن زارهايى، شايد يكخورده هواى شهر بهتر بشود، البته وقتى خيابان چهل و پنج مترى مىكشند براى فضاى شهر، ممكن است دو تا خانه هم خراب شود، البته بايد اين خانهها را شهردارى عادلانه جبران كند، اما بالاخره ايشان بايد از اين خانه بلند شود و برود، پولش را هم بگيرد ولى خانهاش بالاخره خراب مىشود و تا يك خانه ديگرى پيدا كند يكخورده به درد سر هم مىافتد، اما چاره چيست؟ در سطح كل انسان و كشاورزى اين لانه هم آب در آن مىرود، در سطح كل اين خانه هم خراب مىشود.
ما وقتى خواستيم در بحث عدالت قضاوت كنيم، بعد از آنكه فهميديم، ريشه ظلم يا ترس از رقيب است، يا بد ذاتى است و يا جهل است و يا عقده و محروميت است، اين ريشههاى ظلم در خدا نيست پس ظلم در خدا نيست و اما آنكه در نظر ما مىآيد كه چرا ناميزان است؟ آنها را بايد بنشينيم و تفسيرش را برسى كنيم.
رسيديم به اينجايى كه بسيارى از گرفتارىها بخاطر خود ماست و آيات سوره فجر را خواندم كه سوره فجر مىگويد بشر همينكه ديد يك خورده وضعش كمرنگ شده است اينرا مىگويد «رَبِّي أَهانَنِ» فجر/16 خدا به من اهانت كرده است. قرآن مىگويد «كَلاَّ» ابداً من به تو اهانت نكردهام «بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ» فجر/17 آن روزى كه به تو پول دادام تو به ديگران ندادى. آنروزى كه پول وسيله امتحان بود، از امتحان خوب بر نيامدى «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكينِ» فجر/18-17 تو خودت كوتاهى كردى و من پس گردنى به تو زدم و گوشماليت دادم، زنگ بيدار باش، بنابراين اگر يك وقت زندگيت عالى مىشود، اعلى مىشود، متوسط مىشود، كم و زياد مىشود، هر كم و زيادى آزمايش است، قرآن مىگويد «وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ» انبياء/35 تمام شر و خيرها، تمام فراز و نشيبها، همه وسيله آزمايش است. «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُم» شورى/30 اگر ديدى در زندگى، گوشمالى مىگيرى، بخاطر نقطه هايى است كه خودتان، گناهانى كه مىشود مربوط به خودتان است.
در جلسه قبل گفتيم كه مصيبتهايى كه ما دچارش مىشويم، بخاطر لغزشهاى خود ماست، پس پيغمبران كه هيچ گناهى ندارند، آنها بخاطر چه دچار مشكلات مىشوند؟
سوال خوبى است، مىفرمايند كه شما مىگوييد ما نقاط ضعفى داريم، يك مشكلاتى، يك گناهانى، لاابالى كرديم، مثلاً سيگار كشيدم، تنگى سينه گرفتم. درس نخواندم، رفوزه شدم، مراعات رانندگى نكردم، تصادف كردم. مصيبتهاى من بخاطر، لغزشهايى است كه از من سر زده است. پيغمبران و اولياء خدا هم، آنها هم به بلاها مبتلا مىشدند، آنها كه ديگر لغزشى نداشتند، لغزش من بخاطر كوتاهى من است، آنها كه ديگر كوتاهى نکردند و مقصر نبودند، آنها چرا اين همه مبتلا شدند؟
سوال خوبى است، جواب: در سرباز خانه يك مقدار سرباز را در فشار مىگذارند، يك نوع سرباز را در فشار مىگذارند براى اينكه اين سرباز تخلف مىكند، سربازى است به آن كارى گفتهاند و انجام نداده است، تخلف كرده، كارهاى سخت را به دوشش مىگذارند، اين يك نوع، كار سخت مىگذارند رو دوش سرباز چون تخلف كرده است، گاهى کار سخت به سرباز مي دهند، مىخواهند رشدش بدهند، مثلاً مىگويند سينه خيز بايد يك كيلومتر راه بروى، اذيت مىشود اما آن درجه دار، آن فرمانده اين را اذيتش مىكند، نه براى اينكه سرباز بدى است، مىخواهد رشدش بدهد.
پس گاهى سرباز را در فشار مىگذارند براى تخلف، گاهى سرباز را در فشار مىگذارند براى رشد و گاهى سرباز مىآيد پهلوى فرمانده مىگويد هفته آينده جشنى داريم، عروسى داريم در شهرمان، مىخواهم هفته آينده شما يك هفته، ده روز به من مرخصى بدهيد، خواهش مىكنم موافقت بفرمائيد، فرمانده مىگويد اگر مىخواهى هفته آينده مرخصى داشته باشى، پس اين هفته بايد كار تو دوبله باشد، يك سرى كارهاى سخت را به آن مىدهد براى اينكه هفته آينده، مرخصى داشته باشد. پس سه رقم فشار داريم، فشار بخاطر تخلف، فشار بخاطر رشد، فشار بخاطر آسايش بعدى.
رسول الله در روايتى مىفرمايد «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِيَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِيَاءِ كَرَامَةٌ»(جامعالأخبار، ص113) حديث داريم «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ» بلا و مشكلات براى ظالم ادب است، مثل سربازى كه تخلف كرده و ظلم كرده، مىخواهيم ادبش كنيم، چه جورى؟ كارش را مشكل مىكنيم. «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ» مشكلات را به مومنين مىدهيم، مومنين كه ظلمى نكردهاند، اينها هم مىخواهيم رشدشان بدهيم براى امتحان، امتحان خدا براى رشد است «وَ لِلْأَنْبِيَاءِ دَرَجَةٌ» براى انبياء خدا مشكلات وسيله درجه هست.
سختى در سرباز خانه براى سرباز بد، ادب است، براى سرباز خوب رشد است، و براى افرادى كه مىخواهند بعداً آسايش داشته باشند اين هفته كارشان دوبله مىشود. مىخواهند مثلاً، درجهاى بگيرند، يكخورده كارشان سنگينتر مىشود. نظير اين روايت حديثى از رسول خدا داريم «إِنَّ اللَّهَ لَيُغَذِّي عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ كَمَا تُغَذِّي الْوَالِدَةُ وَلَدَهَا بِاللَّبَنِ»(أعلامالدين، ص277) بله، خداوند بنده مومن خودش را به بلاء خوراك مىدهد، همينطور كه مادر به بچهاش شير مىدهد، يعنى همينطور كه مادر شير دهان بچهاش مىگذارد بخاطر رشد، خداوند هم اولياء خودش را با گرفتارىها، وادار مىكند دست و پنجه نرم كنند تا اينها رشد كنند.
گاهى افرادى هستند كه گله مىكنند كه آقا من، هر سال درس مىخوانم، هر سال تجديد مىشوم ولى فلانى تجديد نمىشود، گاهى از اين گلهها مىشود. دوستان عزيز، كمتر كسى را داريم كه نابغه نباشد، گير ما اين است كه نمىدانيم نبوغمان در چى است، معمولاً نابغه هستيم، منتها نمىدانيم نبوغمان در چى است. شما آقاى داروين را مىشناسيد؟ پدر آقاى داروين پزشك بود و مىخواست پسرش هم پزشك شود، فرستادش دانشكده پزشكى، مردود شد، هر سال مايه دردسر و با باباش دعوا داشتند. حيف ناني كه تو مىخورى به چه درد مىخورى؟ گفتند حالا كه در دانشكده پزشكى مردود شدى برو در علوم دينى و كشيش باش، روحانى مسيحيت باش. رفت در رشته علوم دينى مسيحيت درس خواند، آقاي داروين در آن رشته هم شكست خورد، آخرش رفت در رشته طبيعى، در دانشكده طبيعى موفق شد و نظريه هايى هم داد. حالا تا چقدر درست باشد كار نداريم ولى اجمالاً نبوغى، استعدادى در آن رشته داشت.
روايتى داريم در كتاب تجارت، به افرادى كه نوع تجارت و حرفهاى دارند، امام مىفرمايد اگر در كارتان شكست خورديد، نگوئيد من نبوغ ندارم، رشته را پيدا نكردهاى، برو كار و حرفهات را عوض كن و شايد در كار و حرفه ديگر موفق باشى. ممكن است يك خانمى، يك دختر خانمى، نبوغش در خياطى باشد، بله اگر رياضى بخواند، شكست مىخورد. ممكن است يك خانم دخترى در پزشكى نبوغ داشته باشد، ممكن است يكى در چيز ديگرى نبوغ داشته باشد و الى الاخر. اجمالاً افرادى كه گله دارند يك مراجعه كنند به خودشان و شايد استعداد و نبوغشان را كشف نكردهاند و در مسيرى ديگر حركت مىكنند، مثل همان كسى كه برخلاف مسير آب شنا مىكند، دستش خسته مىشود، آخرش هم حركتى ندارد، اين نبايد به آب گله كند که اين آب نمىگذارد من شنا كنم، آقاجان مسيرت را با آب يكسان كن. شما حساب كن مسير ذوق شما در چه رشتهاى است. بسيارى از گلهها، نمىخواهم بگويم همه، ولى بسيارى از گلهها بخاطر اينكه استعدادمان را كشف نكردهايم كه در چى هست.
از اين بحث بگذريم، در بحث عدالت، مسئلهاى كه مطرح است، مسئله عدالت اجتماعى است. كه اصلش انبياء آمدند براى همين جهت، عدالت اجتماعى. قرآن مىفرمايد: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّنات» حديد/25 ما پيامبرانمان را فرستاديم با(بينه) دليل روشن، براى چى؟ «وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزان» ما پيامبر را فرستاديم با(بينه) با كتاب و با ميزان، وسيله سنجش، پيامبر را فرستاديم براى چى؟ «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» تا مردم خودشان قسط و عدالت را در جامعه پياده كنند. مسئله عدالت اجتماعى يك مسئله مهمى است، حالا چون بحثمان بحث عدالت است، يك مقدار هم در رابطه با عدالت اجتماعى صحبت بكنيم. چند حديث است دوست دارم كه آقايان بنويسيد هر كدام كه خطتان هم خوب است، قشنگ بنويسيد و در دستشويى و اتاق مهمانخانه اين حديثها را بزنيد، اين حديثها درس زندگى ما است، بين ما و اين روايات جدايى افتاده است. حديث، در بحث عدالت اجتماعى يك سرى روايت اجتماعى داريم كه هم در فقه هست و يك سرى دستورات اخلاقى و يك سرى دستورات حكومتى كه همه اينها مربوط به عدالت اجتماعى است. يكى از قصهها كه مربوط به عدالت اجتماعى است، حديثى داريم «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ»(كافى، ج5، ص293) قصهاش را بگويم، يك مرد بد جنسى بود بنام آقاى ثموره، اين ثموره خيلى آدم بدى بود، از معاويه پول مىگرفت يك حديث هايى را جعل مىكرد براى فضيلت ابوسفيان، با پيغمبر هم مخالفت كرد، با اميرالمومنين هم مخالفت كرد و بعد هم پول گرفت و آمد كربلا تا امام حسين(عليه السلام) را بكشد. در تمام صحنهها، در حزبهاى باطل هم بود خلاصه خيلى آدم ناجورى بود. يك باغى بود، مال يك نفر، اين باغ درختهاى زيادى داشت، در كنار باغ هم يك درخت براى آقاى ثموره بود، باغى بود مال يك نفر، اتاقهاى باغ كنار باغ بود، بقيهاش را هم كشت مىكرد، آخرش هم يك درخت مال آقاى ثموره بود. اين ثموره گاهى از در خانه مىآمد، بدون اينكه يا الله بگوييد، صدا بزند، در بزند، و مىدانيد كه اسلام براى پسرهاى كوچك هم، قرآن مىفرمايد «وَ الَّذينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ» نور/58 بچه كوچولوها هم وقتى مىخواهند وارد اتاق بابا و ننه بشوند، بايد پشت در، در بزنند. قرآن مىفرمايد «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ» نور/27 وارد خانه كسى نبايد بشويد «فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ» نور/28 مگر آنكه اجازه بدهند. اسلام براى هر كارى گفتهاند اجازه بگيريد.
مىخواهم يك مثال ساده برايتان بزنم، شما اگر خواستيد بيائيد منزل كسى و چايى بخوريد، براى چاى خوردنت قدم به قدم در بزنيد، دستور است، يعنى ادب داريد، و بايد مراعات اين ادب را كرد. اول پشت در خانه بايد در بزنيد، در را زدى، اگر گفتند كه بفرما داخل كه مىروى، اگر «إِنْ قيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا» نور/28 اگر در زديد و بچه اي آمد و گفت بابام الان وقت ندارد، وقت ديگري تشريف بياوريد، ناراحت نشويد. قرآن مىگويد وقتى پشت در خانه به شما گفتند: برگرديد، برگرديد و نق نق هم نكنيد، چون نشانه رشد است «هُوَ أَزْكى لَكُم» نور/28 حالا اگر گفتند بفرمائيد داخل، بسم الله، تا داخل شدى «فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُم» نور/61 در خانه كه رسيدى سلام كن، سلام عليكم، سلام كردى، باز ادب در سلام است. قرآن مىگويد: هر كس به شما سلام كرد، سلام گرمتر به آن بدهيد. سلام، سلام عليكم، جانم، سلام عليكم و رحمة الله، سلام عليكم، سلام عليكم و رحمة الله و بركاته. هر جورى سلام كرد، گرمتر و چربتر، بهتر، داغتر، جواب بدهيد. سلام كردى و وارد اتاق مىشوى، خوب كجا بنشينيم؟ قرآن مىگويد تا وارد اتاق شديد، يك كسى ديديد كه با چشمها دنبال جا مىگردد «إِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا» مجادله/11 اگر جا مىخواهد، فورى تحويلش بگيريد. يك كسى اگر وارد اتاق مىشود، اگر كسى اعتنا به آن نكند، يخ مىكند، تا ديديد يك نوعى وارد شد يك تكانى بخوريد و جا به آن بدهيد. جا به آن داديد، پس در جلسه كه نشستهاى داد نزنى «إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَميرِ» لقمان/19 داد نزن، تنگ گوشى هم حرف نزنى «إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطان» مجادله/10 نجوا هم كار خوبى نيست. نه داد بزن و نه تنگ گوشى. از طرفى هم نق نق نكنيد براى خاطر غذا «غَيْرَ ناظِرينَ إِناهُ» احزاب/53 هى نگوييد دير شده.
«فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا» احزاب/53 نهار هم كه دعوت شديد، بعد از نهار حركت كنيد، چون نهار دعوت شدى، الان چهار بعد از ظهر است، نشستهاى اينجا كه چكار كنى؟ مىآمدند خانه پيغمبر و نهار بخورند، مىنشستند و صحبت مىكردند تا نزديك غروب، پيغمبر هم هى دلش جوش مىزد و رويش هم نمىشد كه بگويد خوب آقا بلند شويد و برويد ديگه، آيه نازل شد «فَإِذا طَعِمْتُمْ» وقتى طعامتان را خورديد «فَانْتَشِرُوا» بلند شويد و منتشر شويد «وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ» احزاب/53 نشينيد و انس بگيريد با گفتهها. وقتى هم مىخواهيد برويد از رئيس جلسه اجازه بگيريد، اين ادب است. ادب نداشت اين آقاى ثموره، سرزده مىآمد داخل، اين آقا گفت، آقا اين باغ مال من است و تو يك درخت بيشتر ندارى، خواهش مىكنيم يا الله بگو. گفت: دلم نمىخواهد! شكايت برد پهلوى پيغمبر، يا رسول الله اين آقاى ثموره يك درخت دارد، بدون يا الله و سر زده وارد مىشود، من هم زن و بچهام سر برهنه هستند، نمىخواهم، آسايش من را سلب مىكند، بالاخره آزادى مسكن در اسلام هست. از همين حديث آزادى مسكن استفاده مىشود كه انسان، هر كسى، اصولاً در كوچه هايى هم كه داريم راه مىرويم و در خانههايى باز است، بعضى از فقها مىگويند اگر در كوچهاى راه مىروى، در خانهاى باز است، حق ندارى نگاه كنى. آقا در باز بود؟ اگر هم باز باشد شما حق نگاه كردن ندارى، درهايى هم كه باز است نبايد نگاه كنيم. ادب است ديگه. اسلام مىفرمايد، دستورات ادبى اينقدر در اسلام زياد است. مىگويد وقتى مهمان مىآيد، برو ساكش را بگير و بگو بفرما داخل، ولى وقتى مهمان از خانه مىخواهد برود بيرون ساكش را كمكش نكن، چون ساكش را كه كمكش مىكنى يعنى خوش آمدى. وقتى مىآيد داخل ساكش را كه گرفتى اين ادب است ولى وقتى مىخواهد برود بيرون ساكش، ادب. مىگويد وقتى در مهمانى مىخواهى دستت را بشورى، اگر از اينطرف قبل از غذا دستهايت را شستى، آخر غذا از آنطرف دستهايت را بشور، كه آنكه آخر شده يكبار هم اول شود. يك دفعه از اينطرف چايى دادى، دفعه دوم از آنطرف چايى بده، يكجورى باشد ادب، شخصيت محترم باشد.
يا رسول الله به آقاى ثموره بگوييد كه يا الله بگويد، پيغمبر احضارش كرد و گفت آقاى ثموره يا الله بگو و برو در خانه، گفت نمىخواهم. گفت: تو يك دانه درخت دارى، بفروش. گفت: نمىفروشم. ده برابر پولش را بگير، نمىخواهم. آقاى ثموره اين درختت را بده به اين صاحب باغ من يك درخت در جاى ديگرى به تو مىدهم. نمىخواهم. ثموره، تو اين درخت را بده به اين صاحب باغ، من كه پيغمبر هستم ضمانت مىكنم براى تو بهشت را و در دنيا هم به تو درخت مىدهم. گفت: دلم نمىخواهد! من يك درخت دارم و هر وقت بخواهم مىروم در خانه و يا الله هم نخواهم گفت. پيغمبر فرمود: اين مفسد فى الارض است، ايشان آدم مزاحمى است فرمود: آقا برو و اين درخت را بِكن. رفت و اين درخت را كند و انداخت در كوچه و قانون. . ، پيغمبر فرمود «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَار»(كافى، ج5، ص294) اين يك قاعدهاى است كه هر مسلمانى حق ضرر زدن به. .
اين طبق حكومت اسلامى مىشود افراد مزاحمى را كه بيخودى مزاحمت مىكند، جلوى مزاحمتشان را گرفت. خوب حالا در رابطه با عدالت اجتماعى چند حديث مىخوانم، اين حديثها را بنويسيد.
اميرالمومنين(عليه السلام) در يكى از نامه هايش مىنويسد، استاندار، الله اكبر ببين چقدر قشنگ، نوك قلمت را تيز كن، سطرها را كنار هم بنويس، القاب را هم كم كن. چرا؟ «فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِينَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَارَ»(خصال صدوق، ج1، ص310) بدرستى كه بيت المال، اموال مسلمين «لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَارَ» تحمل ضرر ندارد، كمتر كاغذ مصرف كن. نوك قلمت را تيز كن، سطرها را كنار هم بنويس، بدرستى كه اموال مسلمين تحمل ضرر را ندارد. اميرالمومنين اين در رابطه با عدالت در بيت المال. اميرالمومنين(عليه السلام) وارد منطقهاى شد براى حكومت، فرمود: «دَخَلْتُ بِلَادَكُمْ بِأَشْمَالِي هَذِهِ وَ رِحْلَتِي وَ رَاحِلَتِيها هِيَ فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ بِلَادِكُمْ بِغَيْرِ مَا دَخَلْتُ فَإِنَّنِي مِنَ الْخَائِنِينَ»(المناقب، ج2، ص98)
«دَخَلْتُ بِلَادَكُمْ» يعنى وارد بلاد شما شدم، وارد شهرتان شدم «بِأَشْمَالِي» «دَخَلْتُ بِلَادَكُمْ بِأَشْمَالِي» اشمال يعنى لباس كهنه. من با همين لباس كهنهها وارد شدم براى اينكه حكومت كنم بر شما «وَ رِحْلَتِي وَ رَاحِلَتِي» من با همين رحله، رحله يعنى اثاثيه. من ببينيد با همين اثاثيه، با همين موكت «وَ رِحْلَتِي وَ رَاحِلَتِي» با همين مركب آمدم، ببينيد با ژيان آمدم، با ژيان دسته سوم و قراضه آمدم، من با همين لباس كهنهها و با همين اثاثيه كمرنگ، با همين مركب آمدم «فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ» اگر ديدى دو، سه سال استاندارى، حكومت كردم، ولى وقتى مىخواهم بروم، با قالى و بنز از شهر مىروم بيرون، بدانيد كه من خائن هستم. وقتى وارد شدم با اين لباس و با اين مركب، خوب زندگى من را ببينيد، بعد من براى شما حكومت مىكنم ولى وقتى خواستم بروم، ببينيد چه جور آمدم و چه جور رفتم. «فَإِنْ» اگر من «خَرَجْتُ» اگر من خارج شدم از شهرتان «بِغَيْرِ مَا دَخَلْتُ» به غير از وضعى كه داخل شدم «بِغَيْرِ مَا دَخَلْتُ فَإِنَّنِي مِنَ الْخَائِنِينَ» من خائن هستم. اين را مىگويند عدالت اجتماعى. خيلى مهم است. وضع من را ببينيد، با همين فرم آمد، اگر ديديد من دارم مىروم جور ديگر، من خائن هستم.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته