متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1358/5/17
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله على سيدنا و نبينا محمد و على اهل بيته و لعنة الله على اعدائهم اجمعين . در نشستهاى قبل با دوستان كمى درباره نماز خواستيم صحبت كنيم گفتيم چرا روبه قبله مىايستيم ، مگر خدا يك طرف قبله است ، گفتيم نه ، روبه قبله مىايستيم معنايش اين نيست كه يعنى خدا اينطرف قبله است . خود خدا مىگويد«فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» بقره/115 . هر طرف بايستى روبه خدا ايستادهاى اما چون جهتهاى ديگر را اديان ديگر انتخاب كردهاند و پيامبر اسلام به فرمان خدا كه قبلاً روبه بيت المقدس ايستاده بود اين سندى شد براى افتخار ديگران و كوبيدن اسلام ، پيامبر اسلام از خدا خواست و خداوند اين قبله را عوض كرد ما كه روبه قبله مىايستيم ، مىخواهيم جهتمان از جهت قبله ديگران امتيازى داشته باشد ، مىخواهيم در ديگران هضم نشويم و اين يك اصلى است در اسلام كه مسلمانها بايد خودكفا تا پانزده سال از پيامبريش نگذشت و فرمان اذان نداد ، هر چى گفتند يا رسول الله مسلمانها زياد شدهاند ، آمار مسلمين جهان زياد شده است اجازه بدهيد يك كارى بكنيم باشند و مستقل باشند ، قيافه شان ، ژستشان ، عبادتشان ، الفاظشان ، بايد يكجورى باشد كه غربزدگى ، مكتب زدگى ، و خلاصه در ديگران هضم نشوند ، اين يك اصلى است و در اين زمينه يك خورده صحبت كرديم . در همين زمينه گفتيم قبل از نماز مسئله اذان مطرح است ، باز در اذانشان نزولى دارد كه آدم استقلال از آن مىفهمد . پيامبر اسلام براى اعلام ، هر طرحى را پيشنهاد كردند ، پيغمبر فرمود اين طرح شباهت با فلان گروه دارد و من مىخواهم شباهت به آنها نداشته باشد . مانعى ندارد ، شما از خوبيهاى ديگران استفاده كنيد . ضمناً اين معلوم باشد كه حتى اگر يك وقت انتقاد از غربزدگى مىشود ، معنايش اين نيست كه ما از علم و صنعت آنها استفاده نكنيم ، خوبيهاى آنها را ياد مىگيريم اما لازم نيست ژستمان ، ژست آنها باشد ، لازم نيست ظاهرمان ، ظاهر آنها باشد ، كمال هر چه بود ياد مىگيريم َ «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ»(كافى ، ج8 ، ص167) . به پيامبر اسلام دستور دادند فلان گروه غير مسلمان يك تاكتيك غير نظامى دارند ، پيغمبر ده تا از مسلمانها را احضار كرد و گفت برويد و تاكتيك آنها را ياد بگيريد و آنوقت بيايد و ياد مسلمانها هم بدهيد . خوبيهاى همه را بايد ياد بگيريد اما ما متأسفانه گاهى كمالات و خوبيهايشان را ياد نمىگيريم و فقط ظواهرشان را ياد مىگيريم ، اگر انتقاد روى آنها مىشود از اين جهت است در روش ما . حالا ، در اين نشست دنباله بحثمان اين است . . . اذان آمد ، پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) اذان را به بلال آموخت و بلال شد موذن رسول الله . اما اذان گفتن بلال چى دارد ؟ دوستان عزيز ، مىتوانيم اينطور بگوييم كه اذان بلال رمز آزادى در اسلام است . چرا پيغمبر عنايت داشت كه بلال موذن باشد و اين هم در بالاى كعبه ، چرا ؟ چون بلال از كسانى است كه در سطح اسلام خيلى زير شكنجه رفت ، هر چه خواستند او را از خدا پرستى منصرف كنند ، شلاق خورد ، لختش مىكردند و روى ريگهاى داغ مىخواباندند ، انواع شکنجهها و سخت ترين شكنجهها را بر بدن اينها وارد مىكردند ، ايشان همهاش مىگفت احد ، احد ، اكنون كه بايد از اينهايى كه زير شكنجه رفتهاند قدردانى شود . اگرفرض كنيد كه ما صد تا كشور داشته باشيم ، فرض كنيد هر كشور هم صد تا ساختمان مهم داشته باشد ، مىشود چقدر ؟ مىشود ده هزار تا ، ما اگر فرض كنيد كه در روى كره زمين ده هزار تا ساختمان مهم داريم ، يك افراد عادى را در هيچ يك از اين ده هزارتا راه نمىدهند ، اين ساختمانهاى مهم براى نور چشمىهاست اما يك ساختمان مال اسلام است به نام كعبه كه ميليونها چشم و دل به آنها سرازير است . يك ساختمان مهم دارد اسلام به نام كعبه و يك بلالى كه اين بلال برده هست و سياه است و اين برده سياه ، حتى زبانش هم ناقص است ، بلال نمىتوانست بگويد «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» در اذان ، عوض آن مىگفت «أَسْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» به يك برده كوتاهى كه زبانش ناقص است اسلام اجازه مىدهد كه برود بر بالاى بام شعار بدهد . همين اذان بلال بر بالاى كعبه رمز اين است كه اسلام چقدر ، بدون هيچ تشريفاتى ، حالا ، اذان بلال و اين اذان بلال در تاريخ چيزى شد . حالا ، شما اگر خواستيد مقايسه كنيد اذان را با شعارهاى ديگر مقايسه كنيد . اذان سرودى است ، سرود اسلامى ، اولش از الله شروع مىشود الله اكبر آخرش هم مىگوئيم لااله الاالله ، از الله شروع مىشود و به الله تمام مىشود . و در اين سيرى كه هست يك دوره برنامهها مطرح مىشود . يك دوره مكتب ، جهان بينى ما و راه و روش ما در اين سرود مطرح است ، غير از شعار ديگران است كه يك تاپ و توپى بيشتر نباشد ، يك آرم بى هدفى بيشتر نباشد . بعد از اذان وارد نيّت مىشويم ، نيت «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ»(تهذيبالأحكام ، ج1 ، ص83) نيت به كار رنگ مىدهد ، مثال زدم گفتم چاقو كش شكم پاره مىكند ، جراح هم شكم پاره مىكند منتها از چاقوكش ده هزار تومان مىگيرند ، به جراح ده هزار تومان مىدهند براى اينكه «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ» نيت اينها فرق مىكند . يكى مىخواسته بكشد و يكى مىخواسته خوب كند ، هدف فرق مىكند ، براى رضاى خدا . نيت فاخر اگر باشد ، اسلام عمل را هم قبول نمىكند . يكى از داستانهاى قرآن ، يك قصهاى كه تاريخى است و اثر سازندگى هم در ما دارد ، چون خيلى از كلاهها تا حالا سر ما رفته است . پيغمبر اسلام وقتى سيزده سال در مكه گردگيرى كرد و افرادى را ساخت ، هجرت كرد به مدينه و آمد به مدينه و كم كم يك حكومت اسلامى را پايه ريزى كرد ، دشمنان ديدند پيغمبر اسلام دارد كم كم حكومتش رنگ مىگيرد ، شروع كردند به توسعه ، چكار كنيم ؟ اكنون كه حكومت اسلامى دارد مطرح مىشود بايد از راه اسلام ، اسلام را كوبيد ، آمدند يك جايى ، يك مسجد ساختند ، غير از آن مسجدى كه پيغمبر خودش ساخت ، چون پيغمبر وقتى وارد مدينه شد خودش يك مسجد ساخت ، بعد از مدتى همه كارها در مسجد انجام مىشد . پايگاه نظامى بود ، تعليم و تربيت و وزارت فرهنگ بود ، مجلس شورا و مشورت بود ، اداره دادگسترى بود ، تمام كارهاى عبادى و اجتماعى و سياسى در آنجا مطرح مىشد ، كنار مسجد هم يك جايى را ساختند ، گفتند مسلمانها هر چه توليد مىكنيد بياوريد اينجا و نيازهايتان را هم از همين جا تأمين كنيد ، يك استقلال اقتصادى هم داشته باشيم و نياز به رفتن در بازار ديگران نداشته باشيد . پيغمبر آمد در مدينه و يك حكومت اسلامى را پايه ريزى كرد ، پايگاهى به نام مسجد ساخت ، توطئه گران منافقين آمدند يك مسجد ديگر و در يك كوچه ديگر ساختند . ساخت آن كه تمام شد گفتند برويم يك كارى بكنيم بلكه پيغمبر بيايد و يك نماز جماعت در مسجد ما بخواند تا مسجد ما هم افتتاح شود و هم رسميت پيدا كند . تا پيغمبر در مسجد ما نخواند ، اين رسميت پيدا نمىكند اين هم يك ساختمان است مثل بقيه . مسجد كه تمام شد آمدند ، حالا پيغمبر ، سلام عليكم ! يا رسول الله ما در آن كوچه آنطرفى يك مسجد ساختهايم ، خواهش مىكنيم مردم اهالى فلان جا ، با اين جمعيت شما تشريف بياوريد و در آنجا نماز بخوانيد و مسجد ما را افتتاح كنيد ، پيغمبر فرمود مسجد ساختهايد ، پس اين چى است كه من ساختهام . گفتند آقا مىدانى ، ما توى كوچه آنطرفى ساختهايم ، گاهى وقتها راهها دور است و ممكن است بارندگى شود ، گل شود ، ممكن است هوا داغ باشد ، بعضى پيرمردها ، پيرزنها نتوانند بيايند و بالاخره يك مسجد ديگر ساختيم . پيغمبر چون در آستانه رفتن به جنگ بود ، نگفت شناختم كلك و حقه هستيد ، فرمود خيلى خوب صبر كنيد من بروم جنگ و برگردم تكليف شما روشن شود . پيغمبر رفت جنگ تبوك ، پيغمبر رفت و برگشت دوباره آمدند گفتند سلام عليكم ! يا رسول الله يك مسجدى ساختهايم دوست داريم شما تشريف بياوريد يك نماز جماعت بخوانيد و مسجد ما هم افتتاح شود و رسميت پيدا كند . آيه نازل شد ، اين آيه عجب آيهاى است كه مىگويد هميشه به اسم دين ، دين را مىكوبند ، به اسم قرآن ، قرآن را مىكوبند ، مىگويد مسلمان مواظب باش كه كلاه سرتان نرود . به اسم روحانى ، روحانى را مىكوبند . بهاسم دين ، دين را مىكوبند . «الَّذينَ » كسانى كه ، «وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا» كسانى كه اتخاذ ، يعنى گرفتند «وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً» ، كسانى كه اتخاذ كردند براى خودشان يك مسجدى را ، يك مسجدى براى خودشان ساختند . منتها «وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً» توبه/107 اين مسجد را ساختهاند براى چى ؟ براى ضرر ، اين مسجد را ساختند تا آن مسجد را بكوبند . اين هيئت را درست كردند تا آن هيئت را بكوبند . اين گروه در مقابل آن گروه براى چى ؟ براى اينكه رقيب ايجاد كنند ، براى اينكه قدرت رهبرى را بكوبند . يك نفر را علم مىكنند ، يك نفر را زنده مىكنند ، يك سر و صدايي راه مىاندازند تا قدرت كم شود ، اين مسجد را ساختند تا آن مسجد قدرتش كم شود «وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً» توبه/107 كفر در لغت يعنى پوشش ، اينها مىخواهند جنايات خودشان را در مسجد انجام دهند و مسجد سرپوش جنايات باشد «وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنين» توبه/107 كه اين ديگر نيازى به ترجمه ندارد «تَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنين» يعنى اينها مسجد را ساختند براى تفرقه بين مومنين ، مسلمانها را جدا جدا كنند . هى گروه ، گروه شدند وارصادا يعنى رصدخانه ، يعنى كمين گاه ، «وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ» توبه/107 اينها در اين مسجد جمع مىشدند ، اين مسجد كمين گاه دشمنان خارجى بود كه اينها گزارش مىدادند وضع داخلى مسلمانها را به دشمنان خارجى گزارش مىدادند ، اكنون وقت حمله است ، الان مىتوانيد يك همچين ضربهاى بزنيد . ميان مسلمانها چنين و چنان شده است . اين يك كمينگاه بود ، يك اتاقى بود ، اطلاعات مسلمانان را جمع آورى مىكردند و به دشمنان خارجى مىدادند ، «وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً» اينها مسجدى گرفتند براى ضرر ، براى پوشش جنايات ، براى تفرقه ، براى كمين گاه ، خوب اين مسجد را چكار كنيم ، اين مسجد را ، چون هدف مقدس نيست ، چون به نيت ضرر ساختهاند «لا تَقُمْ فيهِ أَبَداً» توبه/108 اقامه «لا تَقُمْ» اقامه نماز جماعت نكن در اين مسجد «أَبَداً» هرگز پايت را در اين مسجد نگذار . مسجد اينها نه افتتاح شود و نه رسميت پيدا كند ، پس كجا نماز بخوانيم ، مىخواهيد نماز بخوانيد بسم الله «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى» توبه/108 آن مسجدى كه اساسش بر پايه تقوا هست ، آن مسجدى كه براساس تقواست و ساخته شده به دست پيامبر و مسلمانان ، آن مسجد «أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فيهِ» توبه/108 مسجد رسول الله كه با نيت خوب ساخته شده است ، آن سزاوار است كه آدم در آن عبادت كند ، اين مسجدهاى كلكى ، اين مسجدهاى نفاقى ، اين تشكيلات و گروهها و كلوپهاى كه فقط براى تبعيض قدرت اسلام و قدرت رهبرى مسلمانهاست ، اين مسجد را پايت را در آن نگذار«لا تَقُمْ فيهِ أَبَداً» توبه/108 خوب ، آيه كه نازل شد ، خيلى آيه تندى بود ، وقتى مىخواستند مسجد را بكوبند ، «وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ» توبه/107 پس اين يك درسى است ، درسش چى بود ؟ كه مسلمانها كلاه سرتان نرود ، ممكن است مسجد را بسازند و ممكن است كه آيه قرآن ، خود قرآن ، دعا ، امام ، امامزاده ، از هر مقدسى ممكن است سوءاستفاده بكنند . اين يك ديدى است ، دشمنشناسى است «لا تَقُمْ فيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى» توبه/108 آن مسجدى كه اساسش بر تقوا هست ، حالا ، اين بحث را براى چى گفتم ، براى اين بحث را مطرح كردم كه انسان در كارهايش ، نيتش فرق مىكند ، اينها مسجد ساختند اما نيتشان ضرر بود . پيغمبر چكار كرد ؟ پيغمبر يك روز فرمود : ياالله مىخواهيم برويم و مسجد را افتتاح كنيم ، بيلى ، كلنگى داريد ، برداريد . مسلمانها بيل و كلنگ را برداشتند و رفتند آقا ، شروع كردند به افتتاح ، مسجد را كوبيدند و خراب كردند ، خلاصه اين مجسمه را كه پائين كشيدند بعد فرمود بايد آتش هم بزنيد ، پيغمبر دستور داد آن زمين را آتش زدند . هم خراب كردند و هم آتش زدند ، چون پيغمبر فرموده بود «لا تَقُمْ فيهِ أَبَداً» بايد يك جورى اين زمين رسوا شود كه براى هميشه ، هر كسى به اين زمين سوخته نگاه كرد ، بگويد اين خاطره كسانى است كه با هدفهاى نامقدسى شروع مىكنند يك كارهاى مقدسى را انجام مىدهند . حالا ، بعد از اين بحث وارد نماز مىشويم . الله اكبر ، حالا ، قبل از نماز باز مسئله حقوق مطرح است ، ما چند رقم دزدى داريم ، انواع سرقت ، انواع قتل ، گاهى دزدى است اما قصد فرد از فرد ، گاهى فرد از فرد مىدزدد ، كسى زمين و خانه و كفش و كلاه كسى را برمى دارد . گاهى سرقت است اما سرقت ملت از ملت ، جمعى از جمعى ، مدرسهاى از مدرسهاى ، شهرى از شهرى ، گاهى سرقت است ، سرقت فرد از ملت . سرقت ملت از فرد ، گاهى ملت از شخص ، نمازگزار بايد لباس و مكان و آب ، نماز گزار بايد در شرايطى باشد كه كارهايش غصبى نباشد يعنى فرد از فرد نباشد ، ملت از ملت ، هيچ نوع غصبى نبايد باشد . خصوصيات مسئله را بايد به فقه مراجعه كرد . بعد وارد نماز كه مىشويم ، الله اكبر را كه گفتيم ، خدا بزرگ است . بزرگتر از چى ؟ نمىگوييم بزرگتر از چى ، شما يكوقت به يك نفر مىگويى من فردا به شما يك سيلى مىزنم ، اين تكليفش روشن است كه فردا يك سيلى مىخورد اما يكوقت مىگويد برو ، فردا به تو مىگويم چى است ؟ خوب اين دلش هزار كوره مىرود كه فردا چى است ، خدا بزرگتر از چى ؟ نمىگويد . بزرگتر از ديدنىها ، بزرگتر از نوشتنىها ، بزرگتر از گفتنىها ، بزرگتر از فكر كردنىها ، بزرگتر از وصل كردنىها ، الله اكبر ، او بزرگ است . هيچى به پاى من بزرگ نيست . بسم الله الرحمن الرحيم معذرت مىخواهم كه دارم ترجمه نماز را مىگويم ولى خوب همه مثل شماها نيستند و ما هر كدام هم كه بلد هستيم تجديد بكنيم خوب است . بسم الله ، يعنى به اسم خدا ، به اسم يعنى به سمه ، سمه يعنى نشانه . بسم الله يعنى به نام و نشان خدا ، چرا ؟ براى اينكه خدا رحمن است ، خدا مىدهد ، ديگران از ما مىگيرند . بگو نه آقا ديگران هم به ما مىدادند ، چقدر بيسكويت دادند در مجلسها . ديگران هم اگر بدهند از روى شيطنت مىدهند ، خدا اگر بدهد از روى لطف مىدهد . فرق است بين كسى كه از روى شيطنت مىدهد و يا از روى لطف مىدهد . «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» فاتحه/1 يعنى به نام قدرتى كه هم مىدهد و هم دادنش از روى لطف ، ديگران اگر هم بدهند هميشه نمىدهند ، يكبار يا دوبار ؟ هميشه لطف مىكند ، ديگران اگر لطف كنند به بعضى نور چشمىها جنگلها را تقسيم مىكنند ، خداوند اگر مرحمت كند به همه لطف مىكند . به نام خدايى كه لطف مىكند ، نه از شيطنت ، از مهرش لطف مىكند و به نام خدايى كه به ايشان مىدهد و به همه لطف مىكند . «الْحَمْدُ لِلَّهِ» فاتحه/2 ، شما در كوچه و بازار و اداره ديدهايد بعضىها به هم مىرسند ، سلام عليكم ، مخلصم ، حال شما چطور است . قربان شما . تملق بدون ستايش همديگر مىكنند ، اين ستايشها سه تا بيشتر ندارد . گاهى يكى از كسى ستايش مىكند ، مىگويم آقا ايشان كه بود كه شما اينطور او را ستايش كردى ؟ مىگويد بله ايشان ديروز پول بستنى من را داد . يا ديروز ما را با ماشين رساندش ، چون ديروز يك خيرى ديده است ، امروز مثل فنر در مقابلش خم مىشود يا گاهى احترام مىكند به قصد ، به خاطر الان ، الان يك لطفى مىبيند ، اينطور ستايش مىكند يا اميد دارد فردا سر امتحانات به آن سختگيرى نمىكند ، از قبل از شروع امتحان به آن سلامهاى گرم شروع مىشود به اميد اينكه فردا سر امتحان يك كمكى بگيرد . پس ببينيد تملقها و تشكرها سه تا ريشه دارد يا ديروز لطفى بوده ، يا الان و يا فردا . من و شما كه يا براى لطف ديروز و يا براى لطف الان و يا براى لطف فردا مثل فنر خم مىشويم ، ستايش كن از خدا ، «الْحَمْدُ لِلَّهِ» كه در ديروز «رَبِّ الْعالَمين» فاتحه/2 ، در ديروز من را در كنار هستى تربيت كردى و الان هم «الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» فاتحه/3 لحظه به لحظه به من لطف مىكند و اگر آنى كند والى فرو ريزد والدها . يك لحظه برق قطع شود ، لحظهاى نور از خودش ندارد و فردا هم سر و كار من با اوست ، چون «مالِكِ يَوْمِ الدِّين» فاتحه/4 تو كه براى يا ديروز و يا الان يا امروز مثل فنر خم مىشوى ، تشكر كن ، حمد و ستايش براى خدايى كه هم در ديروز ، البته «رَبِّ الْعالَمين» معناى ديروز مادى در آن نيست اما هميشه وقتى مىخواهند بگويند فلانى مربى خوبى است از كارهاى قديمى براى نمونه مطرح مىكنند . الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» فاتحه/2 نه مرا ، من با همه عالم . چه جور هم تربيت كرد ، خيلى قشنگ ، هر چى خواستم به من داد ، به دنيا آمده بوديم ، فوت كردن بلد نبوديم ، باد كردن بلد نبوديم ، حالا مكيدن را بلد بوديم . هر چه مىخواستيم ، بلد شديم . نه ما را بلكه همه عالم را ، آن پرنده در هوا مىپرد و گرسنهاش مىشود ، مىآيد در دريا ، آن نهنگ هم كه در دريا از آن ماهىها و چيزهاى ديگر خورده است ، آن نهنگ در اقيانوس ماهى خورده است ، جرم و كثافاتى لاى دندانهاش است ، ناراحت است ، مىخواهد مسواك كند ، خلال كند ، آن پرنده هم در فضا گرسنهاش مىشود ، اين مىآيد بالاى دريا دهانش را باز مىكند نهنگ ، آن پرنده هم از فضا مىآيد در دهان اين مىنشيند ، منتها اين نهنگ مىخواهد اين پرنده را ببلعد ، چون پرنده مثل كلنگهاى دو سره ، دو تا شاخك دارد ، يكى از بالا و يكى از پائين ، اين شاخكها به دهان نهنگ فرو مىرود ، مجبور است دهانش را باز نگه دارد . اين جرمهاى لاى دندانهاى اين را مىخورد و سير مىشود و مىپرد در هوا ، آن هم دندانهايش تميز مىشود و مىرود در اقيانوس و اين چنين است «رَبِّ الْعالَمين» يعنى روزى آن پرنده در هوا را لاى دندانهاى نهنگ در اقيانوس . آنوقت گاهى آدم فكر مىكند كه چه افرادى براى يك لقمه نان چه جناياتى مىكنند . چه مسلمانانى را زير شكنجه مىبردند براى دو فلس پول ، خدا به سگهاى ولگرد روزى مىدهد . جوانهاى عزيز خدابه سوسكهاى سوراخها روزى مىدهد ، خدا به من و تو هم روزى خواهد داد . روايات زيادى داريم كه روزى هر انسانى از راه حلال مقدر شده است ، انسانهايى كه عجله مىكنند و حمله مىكنند به حرام ، خدا از حلال كمشان مىگذارد و عقوبتشان هم مىكند . اينطور نيست كه من و شما اگر راه تقوا پيشه كنيم از گرسنگى بميريم و اينطور نيست كه هر كسى حمله كند حرام زندگيش خوب شود . در همين انقلاب ديديد چه بودجه هايى ، چه كاخ هايى ساختند و چه پولهايى را از حرام پيدا كردند ولى بالاخره گذاشتند و فرار كردند ، بنابراين بايد از حالا در اين فكر نباشيم كه زندگى ما ، اصالت با هدف باشد ، زندگى ما مىگذرد ، دنيا با همه اهميتى كه دارد ما اهميتمان از دنيا بيشتر است و ما انسانيم و نبايد خودمان را وقف جماد كنيم . مراحل چند تاست ، پايينترين موجودات را مىگويند جماد ، بعدش تقسيم مىكند به نبات ، بعد تقسيم مىكنند به حيوان و بعد تقسيم مىكنند به انسان . انسان گل سر سبد موجودات است اما بند به جماد است ، اين انسان مىگويد خوشا به احوال فلانى ، عجب كفشى دارد ! بابا كفش جماد است ، تو انسان بند به جماد ؟ خوشا به احوال فلانى عجب ماشينى دارد ! خوشا به احوال فلانى عجب خانهاى دارد ! عجب انگشترى دارد ! عجب دفترى دارد ! عجب لباسى دارد ! انسان كه گل سر سبد موجودات است ولى بند به جماد است . والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته