دانلود کلیپ صوتی ریزش ها و رویش ها ( کیفیت بالا – حجم : 1.69mb )
غصّههايى هم هست. من اصلاً نمىخواهم غصّهها و غمها را مطرح كنم. بحمداللَّه غمگسار داريم. خداى متعال و اولياى او، بهترين غمگسارند. در همه مراحل زندگى اينطور بوده است؛ امروز هم همانطور است. اما اگر من فقط بخواهم يك اشاره كنم، غم بزرگ اين است كه – همانطور كه قبلاً اشاره كردم – بعضى عناصرى كه هيچ سودى در سلطه امريكا بر اين كشور ندارند، از روى غفلت و اشتباه و ضعفها و عقدهها، براى سلطه امريكا بر اين كشور تلاش مىكنند! البته اشخاص مختلفند؛ بعضيها عقدهاى دارند؛ بعضيها كينهاى دارند؛ بعضيها گلهاى از كسى دارند؛ براى خاطر دستمالى، قيصريه را آتش مىزنند؛ بهخاطر يك دشمنى و يك كينه شخصى و يك محروميت از فلان مسؤوليت كه مايل بوده به او بدهند و مثلاً نشده و بهخاطر يك اشتباه در فهم، مىبينيد كه حرفى مىزنند، اقدامى مىكنند، موضعى مىگيرند و كارى مىكنند كه به ضرر تمام مىشود و در خدمت دشمن قرار مىگيرند! بدانيد؛ اين راديوهاى بيگانه، با ميليونها دلار صرف و خرج راه مىافتد. اينها هدف دارند از اينكه اين تبليغات را مىكنند؛ مىخواهند افكار عمومى كشورهاى مخاطب خودشان را تحت تأثير قرار دهند. بيخودى كه نمىآيند از شخصى، از حرفى، از جريانى، اينطور دفاع كنند! هر آدم عاقلى تا ديد دشمن برايش كف مىزند، بايد به فكر فرو برود و بگويد من چه غلطى كردم؛ من چه كار كردم كه دشمن براى من كف مىزند؟! بايد به خود بيايد. اين مايه غصّه است كه بعضى از كف زدن دشمن خوششان مىآيد! اگر گلزنِ مهاجم ما در ميدان فوتبال، اشتباهاً به دروازه خودش گل بزند، چه كسى در آن ميدان كف خواهد زد؟ طرفداران تيم مقابل و مخالف. حالا شما وقتى كه مىبينى دشمن برايت كف مىزند، بايد بفهمى كه به دروازه خودى گل زدهاى! ببين چرا زدى؟ ببين چرا كردى؟ ببين چه اشتباهى كردهاى؟ ببين مشكلت كجاست؟ بگرد مشكل خودت را پيدا كن و توبه كن. من در اين ماه رمضان، از همه كسانىكه اين خطاى بزرگ را در مقابل ملت ايران كردند، مىخواهم كه در مقابل خدا و در مقابل اسلام توبه كنند. مبادا خيال شود كه اين خطا در مقابل شخص اين بنده حقير است؛ نه. بنده كه كسى نيستم؛ بنده هيچ اهميتى ندارم؛ اين را بدانند. هيچ ادّعايى هم ندارم؛ هيچ دلبستگىاى هم به مسؤوليت و اقتدار ندارم. البته مايه افتخار است براى هر كسى كه بتواند به اين مردم خدمت كند؛ اما دلبستگى نيست؛ آنهايى كه بايد بدانند، مىدانند. دل انسان غمگين مىشود و مىشكند بهخاطر اينكه چرا كسانى كه نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمّه معصومين زدند، حالا طورى مشى كنند كه اسرائيل و امريكا و سيا و هركسى كه در هر گوشه دنيا با اسلام دشمن است، برايشان كف بزنند! اين، انسان را غصّهدار مىكند. ولى به شما عرض كنم، بشارتهاى الهى اينقدر زياد است كه هر غمى را از دل پاك مىكند. بشارتهاى الهى خيلى زياد است. نبايد خيال كرد كه اگر چهار نفر آدمى كه سابقه انقلابى دارند، از كاروان انقلاب كنار رفتند، پس انقلاب غريب ماند. نه آقا، همه انقلابها، همه فكرها، همه جريانهاى گوناگون اجتماعى، هم ريزش دارند، هم رويش دارند؛ ريزش در كنار رويش.
شما به صدر اسلام نگاه كنيد، ببينيد آن كسانىكه در دوران غربت اسلام و غربت على، از اميرالمؤمنين دفاع كردند، چه كسانى بودند؟ اينها سابقهداران اسلام نبودند. سابقهداران اسلام، جناب طلحه و جناب زبير و جناب سعدبنابى وقّاص و امثال اينها بودند. بعضى از اينها على را تنها گذاشتند؛ بعضى از اينها در مقابل على ايستادند. اينها ريزشها بودند. اما رويش كدام است؟ رويش، عبداللَّهبنعبّاس است؛ محمّدبنابىبكر است؛ مالك اشتر است؛ ميثم تمّار است. اينها رويشهاى جديدند. اينها كه در زمان پيامبر نبودند؛ اينها در همان دوران غربت اسلام روييدند؛ اينها نهالهاى تازهاند. شما ببينيد يك مالك اشتر در همه تاريخ اسلام چقدر مؤثّر است. بله؛ ممكن است كسانى ريزش پيدا كنند كه البته مايه تأسّف است. وقتى به اميرالمؤمنين شمشير زبير را دادند، گريه كرد. همانطور كه گفتم، غصّه دارد. غصّه دارد كسانى ريزش پيدا كنند كه يك روز پاى سفره انقلاب، پاى سفره امام زمان، پاى سفره اسلام و قرآن نشستند و نان و نمك اسلام را خوردند؛ اما در كنار آن ريزشها، مالك اشترها هستند؛ عبداللَّهبنعباسها هستند. اميرالمؤمنين هرجا در ميدانهاى جنگ احتياج به زبان داشت، عبداللَّهبنعباس مىرفت و اميرالمؤمنين را يارى مىكرد. هرجا احتياج به شمشير داشت، مالك اشتر بود. مثل مالك اشتر، مثل عبداللَّهبنعباس، مثل محمّدبنابىبكر – مثل اين رجال – نه يكى، نه ده نفر، نه هزار نفر كه هزاران نفر بودند. اينطور نيست كه شما خيال كنيد حالا چهار نفر آدمى كه از راه برگشتند و نيرويشان تمام شد، معنايش اين است كه نيروى اين گردونه عظيم تمام شده است. نه آقا؛ بعضيها در بين راه قوّهشان تمام مىشود. بله؛ ضعيفترها وسط راه آذوقهشان تمام مىشود. يك نفر از مشهد حركت كرده بود كه با كاروانى به كربلا برود. به خواجه اباصلت كه رسيدند – كسانى كه به مشهد رفتهاند، مىدانند كه خواجه اباصلت كجاست – گفت ما كه خرجيمان تمام شد! بعضيها خرجيشان در خواجه اباصلت تمام مىشود؛ بعضيها خرجيشان بين راه تمام مىشود؛ بعضيها دو سه كيلومتر مىآيند، بعد خرجيشان تمام مىشود! اين همان ارتجاع و برگشتن است. اين افتخار نيست؛ اين ننگ است؛ اين بريدن است؛ اين از راه ماندن است؛ اما: «الم تر كيف ضرب اللَّه مثلاً كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء(13)»؛ ريشه مستحكم است و شاخهها روزبهروز همينطور زيادتر مىشود: «تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربّها(14)»؛ رويش جديد هست. جا دارد كه درباره اين ريزشها و رويشها، از ديدگاه جامعهشناختى و روانشناختى و تاريخى، كار و بحث كنند. بحثهاى بسيار مهمّى است و من متأسّفانه مجالش را ندارم.
متن کامل بیانات مقام معظم رهبری در خطبههاى نماز جمعهی تهران
1378/09/26
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه بجميع محامده كلّها على جميع نعمه كلّها. الحمدللَّه على حلمه بعد علمه. والحمدللَّه على عفوه بعد قدرته. و الحمدللَّه على طول آناته فى غضبه و هو قادر على ما يريد. نحمده و نستعينه و نستهديه و نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته؛ سيّدنا و نبيّنا و حبيبنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيّةاللَّه فى الارضين. و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوى اللَّه. قال اللَّه تبارك و تعالى: «يا ايّها الذين امنوا كتب عليكم الصّيام كما كتب على الّذين من قبلكم.»(1)
از خداى متعال مسألت مىكنيم اين ماه را كه ماه ضيافت الهى استبر همه امّت اسلامى، بخصوص بر ملت عزيز ايران و بالاخص بر شما نمازگزاران عزيز، مبارك فرمايد.
در آيه شريفهاى كه قرائت كردم، مسأله روزه و اينكه اين فريضه الهى بر امّتهاى قبل از امّت اسلام هم قرار داده شده بود، مطرح شده است. از جمله فرايض و واجباتى كه بشر در طول ادوار گوناگون به آن نيازمند است، يكى همين روزه گرفتن است؛ همچنان كه نماز خواندن و ذكر الهى چنين است. در همه ادوار، در همه احوال، در همه تمدّنها و در همه دورههاى حيات بشرى، در هر حالى كه بشر باشد، بهخاطر خاصيت بشرىِ خود، به بعضى از اين اعمال و فرايض نيازمند است كه يكى از آنها هم همين روزه است. امروز در خطبه اول، چند جملهاى در باب روزه عرض مىكنيم و در خطبه دوم هم انشاءاللَّه به بعضى از مسائل جارى كشور و جامعهمان خواهيم پرداخت.
روزه كه از آن بهعنوان تكليف الهى ياد مىكنيم، در حقيقت يك تشريف الهى است؛ يك نعمت خداست؛ يك فرصت بسيار ذىقيمت براى كسانى است كه موفّق مىشوند روزه بگيرند؛ البته سختيهايى هم دارد. همه كارهاى مبارك و مفيد، از سختى خالى نيست. بشر بدون تحمّل سختيها به جايى نمىرسد. اين مقدار سختى كه در تحمّل روزهگيرى وجود دارد، در مقابل آنچه كه از روزه عايد انسان مىشود، چيزِ كم و سرمايه اندكى است كه انسان مصرف مىكند و سود بسيارى را مىبرد. سه مرحله براى روزه ذكر كردهاند؛ هر سه مرحله هم براى كسانىكه اهل آن هستند، مفيد است. يك مرحله، همين مرحلهى عمومى روزه است؛ يعنى پرهيز از خوردن و نوشيدن و ساير محرّمات. اگر تنها محتواى روزه ما همين امساك باشد، اين منافع زيادى دارد. هم ما را مىآزمايد و هم به ما مىآموزد؛ هم درس هست، هم آزمايش براى زندگى است. تمرين و ورزش است؛ يك ورزش بسيار با اهميتتر از ورزش جسمانى در اين كار وجود دارد. رواياتى از ائمه عليهمالسّلام وارد شده است كه به همين مرحله از روزه توجّه دارد. يك روايت از امام صادق عليهالصّلاةوالسّلام است كه مىفرمايد: «ليستوى به الغنى و الفقير(2)»؛ خداى متعال روزه را واجب كرده است، تا در اين ساعات و روزها، فقير و غنى با يكديگر برابر شوند. انسانى كه تهيدست و فقير است، نمىتواند در طول روز هرچه هوس كرد، بخرد و بخورد و بياشامد؛ اما آدمهاى غنى، در طول روز، هرچه كه هوس مىكنند و هرچه كه مىخواهند، برايشان فراهم است. غنى، حال فقير و گرسنگى فقير و تهيدستى او را از بهدست آوردن چيزهايى كه مورد اشتهاى اوست، درك نمىكند؛ اما در روزى كه روزه مىگيرد، همه يكسانند و با اختيار خودشان، از مشتهيّات نفسانى محرومند. يك روايت ديگر از امام رضا عليهالسّلام نقل شده است كه به نكته ديگرى اشاره دارد. مىفرمايد: «لكى يعرفوا الم الجوع و العطش و يستدلوا على فقر الآخره(3)» در اين روايت، به تهيدستى و گرسنگى و تشنگى روز قيامت اشاره مىشود. در روز قيامت، يكى از ابتلائات انسان، تشنگى و گرسنگى است كه در آن حالت، انسان در مقابل مؤاخذه و سؤال و جواب الهى قرار مىگيرد. انسان بايد در گرسنگى و تشنگى روز ماه رمضان، به آن حالت روز قيامت توجّه كند و به آن لحظه بسيار سخت و دشوار متنبّه شود.
باز روايت ديگرى از امام رضا عليهالسّلام است كه به بُعد ديگرى از ابعاد روزه در همين مرحله گرسنگى و تشنگى كشيدن توجّه مىكند. آن، اين است كه مىفرمايد: «صابراً على ما اصابه من الجوع والعطش(4)». قدرت صبر به انسان داده مىشود كه بتواند گرسنگى و تشنگى را تحمّل كند. انسانهاى نازپرورده – كسانىكه معناى گرسنگى و تشنگى را نچشيدهاند و نفهميدهاند – قدرت صبر و تحمّل هم ندارند؛ در بسيارى از ميدانها، خيلى زود از پا درمىآيند و امتحانهاى گوناگون زندگى، آنها را درهم مىفشرد و له مىكند. انسانى كه گرسنگى و تشنگى را چشيده است، معناى اينها را مىداند و در مقابل دشواريهايى كه از اين راه ممكن است پيش بيايد، قدرت تحمّل دارد. ماه رمضان، اين قدرت تحمل و اين صبر را به همه مىدهد. يك روايت ديگر هم در همين زمينه عرض مىكنم كه آن هم از امام رضا عليهالصّلاةوالسّلام است؛ گرچه شايد اين يكى، دو مورد، فقرههاى يك حديث باشد. «و رائضا لهم على اداء ما كلّفهم(5)»؛ يعنى تحمّل گرسنگى و تشنگى و اجتناب از مشتهيّات نفسانى در روز ماه رمضان، يك نوع رياضت است كه انسان را بر اداء تكاليف گوناگون زندگى قادر مىسازد. البته منظور، رياضتهاى شرعى و رياضتهاى الهى و رياضتهاى اختيارى است. يكى از چيزهايى كه انسان را قدرتمند مىكند و بر پيمودن راههاى دشوار زندگى توانا مىسازد، رياضت كشيدن است كه خيليها به آن پناه مىبرند. اين يك رياضت شرعى است. بنابراين، در همين چند حديثى كه خوانده شد، مىبينيد كه همين مرحله از روزه – يعنى مرحله تحمّل گرسنگى و تشنگى – در اغنيا احساس همسانى با فقرا ايجاد مىكند؛ احساس گرسنگى روز قيامت را به انسان منتقل مىكند؛ صبر و تحمّل در مقابل شدائد را به انسان مىبخشد؛ صبر بر اداء تكليف را به عنوان يك رياضت الهى به انسان اهداء مىكند؛ يعنى اين همه فوايد در همين مرحله است. علاوه بر خالى بودن شكم از غذا و اجتناب از كارهايى كه در حال عادى براى انسان مباح است، نورانيّت و صفا و لطافتى هم به انسان مىدهد كه بسيار مغتنم است.
مرحله دوم روزه، پرهيز از گناه است؛ يعنى نگاهدارى گوش و چشم و زبان و دل – حتّى طبق بعضى از روايات – نگاهدارى بشره انسان، پوست بدن و موى بدن انسان از گناه. از اميرالمؤمنين عليهالسّلام نقل شده است كه «الصّيام اجتناب المحارم كما يمتنع الرّجل من الطّعام و الشّراب(6)»؛ همانطورى كه از غذا و از آشاميدنى و از مشتهيّات نفسانى اجتناب مىكنيد، از گناه هم اجتناب كنيد. اين يك مرحله بالاتر براى روزه است. اين فرصت ماه رمضان، فرصت مغتنمى است كه انسان تمرين اجتناب از گناه كند. بعضى از جوانان در مراجعاتى كه دارند، به بنده التماس دعا كه مىكنند، از جمله مكرّر مىگويند شما دعا كنيد كه ما بتوانيم گناه نكنيم. البته دعا كردن خوب و لازم است و مىكنيم؛ اما گناه نكردن، به اراده انسان احتياج دارد. بايد تصميم بگيريد كه گناه نكنيد و وقتى تصميم گرفتيد، اين كار بسيار آسانى خواهد شد. اجتناب از گناه، چيزى است كه مثل يك كوه در چشم انسان جلوه مىكند؛ اما با تصميم، مثل يك زمين هموار مىشود. در ماه رمضان، بهترين فرصت است كه همه اين را تمرين بكنند. روايت ديگرى از فاطمه زهرا سلاماللَّهعليها نقل شده است كه فرمود: «ما يصنع الصائم بصيامه اذا لم يصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه(7)»؛ انسان از روزه چه بهرهاى خواهد برد، اگر زبان و گوش و چشم و جوارح خود را از گناه باز ندارد؟ در يك روايت نقل شده است كه زنى به خدمتكار خود اهانت كرد. ظاهراً آنها در همسايگى پيامبر، يا مثلاً در سفرى همراه آن حضرت بودند. پيامبر اكرم طعامى در دستشان بود، به او تعارف كردند و فرمودند: از اين بخور. آن زن گفت من روزهام. نقل شده است كه پيامبر به او اينطور فرمودند: «كيف تكونين صائمه و قد سببت جاريتك»؛ چطور تو روزهاى؛ در حالى كه به خدمتكار خودت دشنام دادهاى؟ «انّ الصوم ليس من الطعام و الشّراب(8)»؛ روزه فقط اين نيست كه از خوراك و نوشيدنى اجتناب كنيد. «و انما جعلاللَّه ذلك حجابا عن سواهما من الفواحش من الفعل والقول»(9)؛ خدا خواست كه انسان روزهدار به سراغ گناهان و آلودگيها نرود؛ و از جمله اين گناهان، گناهان زبان است؛ بدگويى و اهانت به ديگران است. از جمله اين گناهان، گناهان دل است؛ دشمنى و كينه ديگران را در دل پروراندن است. بعضى گناهان به معناى اصطلاح شرعى است؛ بعضى گناهان اخلاقى است؛ مراتب گوناگونى دارد. پس، مرحله دوم روزهدارى اين است كه انسان بتواند از گناهان، خود را جدا كند و بخصوص شما جوانان عزيز از اين فرصت استفاده كنيد. شما جوانيد. جوان، هم قدرت و توانايى دارد و هم صافىِ دل و نورانيّتِ دل براى او يك فرصت است. در طول ماه رمضان، از اين فرصت استفاده كنيد و اجتناب از گناهان را – كه مرحلهى دوم روزهدارى است – تمرين نماييد.
مرحله سوم از روزهدارى، پرهيز از هرچيزى است كه ذهن و ضمير انسان را از ياد خدا غافل كند. اين، آن مرحله بالاى روزهدارى است كه در حديث آنطور كه وارد شده است، پيامبر به حضرت پروردگار (جلّت عظمته) عرض مىكند: «يا ربّ و ما ميراث الصّوم»؛ دستاورد روزه چيست؟ ذات اقدس ربوبى فرمود: «الصوم يورث الحكمة و الحكمة تورث المعرفة و المعرفة تورث اليقين فاذا استيقن العبد لا يبالى كيف اصبح بعسر ام بيسر(10)»؛ روزه سرچشمههاى حكمت را در دل مىجوشاند. وقتى كه حكمت بر دل حاكم شد، آن معرفت نورانى و روشن بهوجود مىآيد. معرفت كه بهوجود آمد، همان يقينى بهوجود مىآيد كه حضرت ابراهيم از خداى متعال آن را مىخواست و در دعاهاى اين ماه مرتّب درخواست شده است. وقتى كسى داراى يقين بود، همه دشواريهاى زندگى بر او آسان مىشود و انسان شكستناپذير از حوادث مىگردد. ببينيد چقدر اهميت دارد! اين انسانى كه مىخواهد در مدّت سالهاى عمر خود، يك راه تعالى و تكامل را بپيمايد، در مقابل مشكلات و حوادث زندگى و موانع راه، شكستناپذير مىشود. يقين، چنين حالتى به انسان مىدهد. اينها ناشى از روزه است. وقتى كه روزه ياد خدا را در دل زنده كرد و فروغ معرفت خدا را در دل بهوجود آورد و دل را روشن نمود، اينها به دنبالش مىآيد. هر چيزى كه انسان را از ياد خدا غافل كند، به روزه براى اين مرحله مضرّ است. خوشا بهحال كسانى كه مىتوانند خود را به اين مرحله برسانند. البته ما بايد آرزو كنيم و از خدا بخواهيم و همّت كنيم كه خودمان را به اين مرحله برسانيم.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را از روزهداران واقعى قرار بده. پروردگارا! توفيقِ رسيدن به درجات عالى روزهدارى را به ما عنايت كن و همه اين بركاتى را كه براى اين فريضه الهى ذكر شده است، به ما متوجّه فرما.
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد، لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد.(11)
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما على اميرالمؤمنين و الصّديقة الطّاهره سيّدة نساءالعالمين. والحسن والحسين سيّدى شباب اهل الجنّة و علىبنالحسين و محمّدبنعلى و جعفربنمحمّد و موسىبنجعفر و علىبنموسى و محمّدبنعلى و علىبنمحمّد و الحسنبنعلى والخلف القائم المهدى. حججك على عبادك و امنائك فى بلادك. و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. و استغفراللَّه لى و لكم. اوصيكم و نفسى بتقوى اللَّه.
همه برادران و خواهران نمازگزار عزيز و نفس خود را به رعايت پرهيزكارى و تقوا توصيه مىكنم، كه برجستهترين اثر روزه اين ماه تقواست.
مسائلى كه قابل طرح است، مسائل متعدّدى است. من يك مناسبت از مناسبتهاى روز را كه همان شهادت شهيد بزرگوار مرحوم «آيةاللَّه مفتّح» است، مطرح مىكنم و سپس به موضوعى كه به نظرم موضوع اهمّى در اين روزها و در شرايط جارى كشور است، مىپردازم:
مرحوم شهيد مفتّح علاوه بر اين كه يك روحانى برجسته و فداكار و روشنفكر و آشناى به نياز زمان بود، خصوصيتى داشت كه در تعداد معدودى از فضلاى آن زمان اين خصوصيت ديده مىشد. آن، قدرت ارتباطگيرى با نسل جوان و دانشجويان و كسانى بود كه مايل بودند پيام دين را با زبان روز از يك روحانى و يك عالم به دين بشنوند. لذا هم در دوران قبل از انقلاب و هم بعد از پيروزى انقلاب، ميدان كار اين مرد روحانى بزرگوار، غالباً منطقه جوانان – بخصوص دانشجويان – بود؛ هم در مساجدى كه ايشان حضور پيدا مىكرد و هم در سخنرانيهايى كه در محيط كار و شغل معمولى خود داشت. تصادفى هم نيست كه روز اتّحاد دانشجو و روحانى، يا حوزه و دانشگاه، روز شهادت ايشان قرار داده شد؛ چون انصافاً حلقه وصلى بود كه متناسب با چنين خصوصيتى مىنمود. خداى متعال پاداش اين شهيد عزيز را داد، و آن شهادت بود. شهادت پاداش بزرگ و اجر عظيمى است و خداى متعال بندگان صالح خود – از جمله اين بنده صالح – را از اين اجر محروم نكرد. اميدواريم كه درجاتش روز به روز عالى باشد.
و اما آن مطلبى كه به نظرم مىرسد در وضع كنونى كشور نياز افكار عمومى است و مناسب است عرض كنم، اين است كه يك ملت زنده و ملتى كه اهل پيشرفت است، از جمله كارهايى كه در كنار سازندگى، در كنار پيشرفت علمى و در كنار كارهاى بزرگ، حتماً بايد از آن غفلت نكند، شناخت هدفهاى دشمن در هر مرحله است. اين خاصيت زنده بودن است. نمىشود ملتى را فرض كرد كه آرمانهاى بزرگى داشته باشد و بخواهد كارهاى بزرگى بكند؛ اما دشمن نداشته باشد. بله؛ ملتهايى هستند كه به گوشهاى خزيدهاند، كارى به كار سرنوشتشان ندارند، بيگانگان هم بر آنها مسلّطند، آنها هم مثل گوسفند مىچرند و بيگانگان مثل چوپانهاى خائن هرچه مىخواهند، از آنها استفاده مىكنند! البته آنها اگر بخواهند همانطور زندگى كنند، هيچ لزومى ندارد كه به اين فكرها باشند؛ چون آيندهاى برايشان وجود ندارد. البته امروز در دنيا چنين ملتهايى را خيلى كم مىشود سراغ داد. اگر وجود داشته باشند، خيلى كم هستند. بالاخره ملتها بيدار شدهاند. بههرحال، ملتى مثل ملت ايران كه عليه دخالت بيگانگان قيام كرد و دست بيگانگان را كوتاه نمود و به مداخله بيگانگان در كشور خود پايان داد – اينها كارهاى كوچكى نيست – دشمن دارد. ملت ايران به غارت بيگانگان از منابع نفتى و منابع گوناگون مادّى خود خاتمه داد و دستگاه حكومتى را كه به نفع بيگانگان كار مىكرد، ريشه كن كرد و از بيخ و بن برانداخت. اين ملت با اين خصوصيات، بالاخره دشمن دارد و بدون دشمن نخواهد بود.
امروز هم ملت ايران، يك ملت آرمانگراست و با ظلم و زورگويى و تحميل و تبعيض مخالف است. همه كسانى كه اهل ظلمند، همه كسانى كه اهل تبعيضند، همه كسانى كه اهل زورگويى هستند و همه كسانى كه اهل چپاولگريند، طبعاً با اين ملت ميانه خوبى ندارند. البته بعضيها مىگويند و ترويج مىكنند كه ما توهّم مىكنيم كه عليهمان توطئه هست و دشمنى وجود دارد! خيلى خوب؛ كسانى كه دلشان مىخواهد چشم خودشان را روى هم بگذارند و بگويند انشاءاللَّه گربه است، بگذارند؛ اما واقعيت كه عوض نمىشود. وجود دشمن، با به خواب رفتن من و شما كه از بين نمىرود. اگر دشمن، كمين گرفته و منتظر فرصت است كه ضربه وارد كند، چه من و شما بدانيم، چه ندانيم؛ اگر به فرض خود را به ندانستن هم بزنيم، بالاخره دشمنى خودش را مىكند، چون دشمن است. با ندانستن ما، يا خود را به ندانستن زدن، دشمن از دشمنىِ خود دست برنمىدارد. افرادى مايلند اثبات كنند كه نخير؛ ملت ايران هيچ دشمنى ندارد! كنار خانه خودتان بنشينيد و به كار خودتان سرگرم باشيد؛ خاطرتان هم جمع باشد كه همه جا امن و امان است! نه؛ اين حرفها واقعيت ندارد. يك ملت زنده نمىتواند اينگونه فكر كند. حتّى ما بعضى از ملتها و دولتها را سراغ داريم كه در دورانى، كه يا دشمنانشان آنقدر هم خطرناك نبودند، يا دشمنانشان آنقدر به آنها نزديك نبودند، اينطور وانمود مىكردند كه دشمن در خانه آنهاست؛ براى اينكه بتوانند از خودشان درست دفاع كنند! در همين سالهاى طولانى جنگ سرد بين شرق و غرب، غالباً در كشورهاى غربى و عمدتاً در امريكا اينطور بود. حتّى دشمن موهوم درست مىكردند؛ دشمنى كه شايد آنقدرها هم دشمنى او نزديك نبود؛ اما آنچنان دشمن را به افكار عمومىشان نزديك جلوه مىدادند كه بتوانند كارهاى بزرگ و اقدامات مورد نظر خودشان را انجام دهند! اين مربوط به كسانى است كه دشمن اينقدر نزديك به آنها هم نيست. آنوقت در كشورى مثل ايران، با اين دشمنيها و توطئههاى آشكار، با آنچه كه در داخل كشور مىبينيم، با آنچه كه از اطراف و اكناف عليه ما بهطور دائم توطئه و دشمنى انجام مىگيرد، عاقلانه نيست كه بگوييم: «نه آقا، ما دشمنى نداريم. دشمنمان، دشمن نيست و در فكر توطئه نيست.» اين حرف قابل اعتنايى نيست. پس، آن كسانىكه نمىخواهند خودشان را به حماقت بزنند و بگويند دشمن نداريم، ناچارند در هر مرحلهاى هدفهاى دشمنشان را بشناسند و بدانند كه دشمن در فكر چيست.
در جبهه، يك فرمانده خوب، آن كسى است كه بتواند بفهمد دشمن از كجا مىخواهد حمله كند و اين را به نيروهاى خودش تفهيم نمايد. در دوران جنگ تحميلى، جوانانى كه آن روز در ميدان جنگ بودند، اين نكته را خيلى خوب مىدانند. اگر در هر نقطهاى كه شما هستيد، بتوانيد بفهميد دشمن در فكر چيست، يقيناً مبالغ زيادى از حمله دشمن را پيشگيرى خواهيد كرد و خودتان را مصونيّت خواهيد بخشيد و كارهايى را كه بايد انجام دهيد، انجام خواهيد داد. البته ما نمىخواهيم حالا دشمن معرفى كنيم. غالباً ملت ايران دشمنان بينالمللى و جهانى خودش را مىشناسد. اما هدفهاى دشمن در اين مرحله چيست؟ اگر از من سؤال كنند، من مىتوانم دو، سه هدف را بهعنوان هدفهاى مرحلهاىِ دشمن در اين مقطع زمانى براى كشور و ملتمان نام ببرم. البته برخلاف تبليغات راديوهاى همان دشمنان، ما ادّعا نمىكنيم كه آنچه ما مىفهميم، مُرّ حقيقت است و هيچ خدشهاى در آن نيست و ما در فهميدن، معصوم هستيم؛ نه. اين فهمِ من است؛ اين آن چيزى است كه من بهعنوان خدمتگزارى كه خداى متعال با همه حقارتِ اين بنده حقير، مسؤوليت سنگينى را بر دوشم گذاشته، احساس مىكنم و درمىيابم كه بايستى ذهن مردم را نسبت به اين مطالبى كه مىفهمم، روشن كنم. البته اگر كسى اطّلاعات بيشتر و فهم بهترى از مسائل دارد و طور ديگرى مىفهمد، او هم فهم خودش برايش معتبر است؛ اما آنچه كه من مىفهمم، اينهاست.
دشمن سه هدفِ مرحلهاى و مقطعى را تعقيب مىكند. اوّل، عبارت است از تخريب وحدت ملى؛ يكپارچگى ملت ايران را بشكنند و تخريب كنند. دوم، تخريب ايمان و باورهاى كارساز در دل مردم؛ يعنى به تخريبِ ايمانها و باورها و اعتقاداتى كه اين ملت را از يك ملت عقب افتاده توسرىخور، به يك ملت پيشرو و شجاع و ميداندار در دنيا تبديل كرد، بپردازند. اين حركت، با اعتقادات و باورهايى انجام گرفت؛ بدون اين باورها كه انسان حركت نمىكرد و اين ملت پيش نمىرفت. دشمن مىخواهد اين باورها را در ذهن ملت ما تخريب كند. سوم، تخريب روح اميد و تخريب آينده در ذهن مردم. پس، سه تخريب، مورد نظرِ دشمن است: تخريب وحدت ملى، تخريب باورهاى كارساز و مقاومتبخش، و تخريب روح اميد. اسم اين تخريبها را هم «اصلاح» مىگذارند! من كارى به اين دوستان و خوديهاى غافل ندارم؛ بحثِ من برسر دشمن است كه سلسله جنبان اين حركت، به بيرون از اين مرزها مربوط است. در داخل مرزها هم كسانىكه اساس كار دست آنهاست، جزو دشمنانند؛ مثل جبهه قاسطين كه من سال گذشته در مورد اميرالمؤمنين عليهالسّلام عرض كردم. در مقابلِ حكومت علوى، سه جبهه وجود داشت: قاسطين و مارقين و ناكثين. مارقين و ناكثين، جبهه داخلى و جبهه خودى بودند؛ منتها خوديهاى فريب خورده و به دام افتاده – يا به دام ثروت طلبى و مقامخواهى و عقدههاى خودشان، يا به دام جهالتها و حماقتها و تعصّبهاى خودشان – اما جبهه قاسطين، جبهه دشمن بود؛ جبهه آشتىناپذير بود؛ با على آشتىبكن نبود. آمدند به اميرالمؤمنين عليهالسّلام عرض كردند: «يا اميرالمؤمنين! بگذاريد جناب معاوية بن ابىسفيان چند صباحى در رأس حكومت بماند» اما حضرت فرمود: «نه؛ اگر من حاكمم، او نمىتواند استاندار اين حكومت باشد؛ بايد كنار برود.» آنها اميرالمؤمنين عليهالسّلام را تخطئه كردند و گفتند بىسياستى كرده است! بعضى از نويسندگان تا امروز هم مىگويند اميرالمؤمنين عليهالسّلام بىسياستى كرد! اما خودشان بىسياستند؛ اميرالمؤمنين عليهالسّلام بسيار پخته عمل كرد؛ براى اينكه معاويةبن ابىسفيان، جناب طلحه و زبير نبود كه اگر آن امتيازى را كه مىخواست، به او مىدادند، او ساكت مىنشست؛ نه. آن جبهه، جبهه قاسطين بود؛ جبههاى بود كه با جبهه علوى نمىساخت؛ در هيچ شرايطى هم نمىساخت. هرچه او عقب مىرفت، اين يك قدم جلو مىآمد و جز در ميدان جنگ، نقطه تلاقى با هم نداشتند. اميرالمؤمنين عليهالسّلام اين را مىدانست و لذا تا زمانى كه بر سرِكار بود، جبهه قاسطين هيچ كار نتوانستند بكنند و هميشه شكست خوردند؛ اما وقتى اميرالمؤمنين عليهالسّلام به شهادت رسيد – كه شهادت على هم بهدست آن گروههاى شبهخودىِ متعصّبِ عقدهاىِ بدفهمِ كج فهمِ فريب خورده بود، نه بيگانه آنچنانى – آن بيگانهها – قاسطين – حكومت را گرفتند و با گذشت چند سال، نشان دادند كه ايدهآل آنها در حكومت چيست! حكومت «حَجّاج بن يوسف» در همين كوفه بهوجود آمد؛ حكومت «يوسف بن عمر ثقفى» بهوجود آمد؛ حكومت يزيد بن معاويه بهوجود آمد! معلوم شد كه آن جريان، اصلاً جريانى نيست كه بتواند در يك نقطه با جريان علوى تلاقى كند.
امروز هم عيناً همانطور است. جبهه دشمن، غير از آن آدم غافلى است كه خودى هم هست؛ منتها بيچاره دچار غفلت و اشتباه و فريب مىشود؛ بر اثر حادثهاى، عقده و كينهاى پيدا مىكند و در مقابل نظام مىايستد؛ در مقابل سخن حق مىايستد؛ در مقابل امام و راه امام مىايستد. اين، آن دشمن اصلى نيست؛ اين يك آدم فريب خورده است؛ اين يك آدم قابل ترحّم است! دشمن اصلى آن كسى است كه پشت سر اين قرار مىگيرد، اما خودش را نشان نمىدهد. در داخل كشور، خودش را نشان نمىدهد؛ در خارج كشور چرا؛ در جبهه جهانى، در جبهه بين المللى، بهعنوان يك عضو وفادار سازمان جاسوسى سياى امريكا، يا موساد صهيونيستها چرا. كاملاً چهره او آشكار است؛ حرف هم مىزند، حقايق را هم مىگويد؛ انگيزههايى را هم كه او براى مبارزه با اسلام و مسلمين دارد، بيان مىكند؛ اما آن دنباله او كه داخل كشور است، خود را دمِ چكِ اقتدار حكومت قرار نمىدهد. مىداند كه اين حكومت، حكومت مقتدرى است؛ حكومتى است كه متّكى به آراءِ مردم است؛ متّكى به محبّت مردم است؛ متّكى به ايمان مردم است. از اين حكومت مىترسند و خودشان را جلو نمىدهند؛ حرفشان را با يك واسطه، با دو واسطه، با سه واسطه، از زبان آدمهاى غافل مىزنند. يك وقت مىبينيد طرف يك روحانى است، اما غافل و فريب خورده و بىخبر؛ يا يك دانشجوست، اما اسير احساسات شده و نينديشيده؛ يا يك فرد معمولىِ حتّى انقلابى است، اما زمان را نشناخته، دشمن را نشناخته، يا احياناً دچار عقده و كينهاى شده است. حرف از زبان اين فرد خارج مىشود؛ اما اين بيچاره حرف خودش نيست؛ حرف دشمن است! دشمن ما آن كسى است كه: «قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفى صدورهم اكبر(12)». دشمن ما آن كسى است كه براى اين انقلاب، نه فقط دل نسوزانده است، بلكه حتّى در مقابل اين انقلاب، در برهههايى از زمان شايد ايستاده است. بعضيشان در مقابل انقلاب در زمان رژيم پهلوى ايستادند؛ بعضيشان بعد از آن كه نظام اسلامى بر سرِكار آمد، خرابكارى كردند؛ بعضيشان مدتى را ترسيدند، كنار رفتند و خود را مخفى كردند؛ بعد كه حالا فرصتى برايشان پيش آمده، از لاك خود بيرون خزيدهاند! خيال مىكنند كه فرصتى هست:
گفت اين مار است، او كى مرده است
از پىِ بىآلتى افسرده است!
اينها از پىِ بىآلتى افسرده بودند، بعد آفتابى به تنشان خورد، خيال مىكنند كه الان ميدانى است كه بتوانند نيش بزنند. وارد ميدان مىشوند، منتها باز هم مارگونه! هدف اينها اين است كه وحدت ملى را تخريب كنند و اين اتّحاد عمومى ملت را بگيرند. شما مىدانيد كه عوامل تجزيه در داخل اين ملتِ بزرگ منتفى و مفقود نيست. در مواردى، اختلاف زبان و اختلاف مناطق جغرافيايى هست؛ اما ملت رشيد ايران از قبل از انقلاب و در جريان انقلاب تا امروز، اين وحدت يكپارچه خود را بر همه عوامل تفرقه ترجيح داده است و علىرغم ميل دشمن توانسته است اتّحاد و يكپارچگى خود را در همهى ميدانهاى حساس حفظ كند. بر اثر همين يكپارچگى، ملت ما در جنگ پيروز شد. دولتهاى ما هركارى كه توانستند بكنند و بحمداللَّه هر پيشرفتى كه در زمينههاى سازندگى تا امروز داشتهاند، بهخاطر همين يكپارچگى مردم بوده است. دشمن نمىتواند اين را ببيند. براى دشمن، آرزوست كه بتواند قشرها را در مقابل هم قرار دهد. روحانى را از يك طرف، دانشگاهى را از يك طرف، بازارى را از يك طرف، كارگر را از يك طرف، كشاورز را از يك طرف، قشرهاى جوان را از يك طرف، قشرهاى ميانسال را از يك طرف؛ هر كدام را با انگيزه و با شعارى سرگرم كند؛ به ديگران بدبين كند؛ اگر در جامعه نقاط ايمنى بخشى هم وجود دارد كه همه مردم به آنها اعتماد دارند و در اختلافات به آنها مراجعه مىكنند و آنها اختلافات را برطرف مىكنند، اين نقاط را هم بمباران كند. دشمن اينها را مىخواهد.
شما امروز مىبينيد كه ايادى دشمن در تبليغاتشان – چه در راديوهاى بيگانه، چه در ادامه آن راديوها در داخل و در بعضى از رسانههاى داخلى – مرتّب حرفهايى مىزنند و كارهايى مىكنند كه اينطور احساس شود كه تشنّج عظيم سياسىاى وجود دارد؛ در حالى كه واقعيت اين نيست. شما به بعضى از اين رسانههاى داخلى نگاه كنيد! البته همه اينها بيگانه نيستند؛ اما بعضى چرا؛ بعضى مال آن دشمنانند! البته اينها را هم مىشناسيد؛ همهاش هم فرياد مىزنند كه اختناق هست. حالا نمىفهمند همين فريادى كه مىزنند اختناق هست، اين آنها را بيشتر رسوا مىكند؛ بهخاطر اين كه هرروز حرفهاى دروغ و خلاف و تشنّج آفرينشان منتشر مىشود؛ دستگاهها هم مىبينند. مادامى كه يك جرم مشخّصى را مرتكب نشده باشند، كسى به آنها كارى ندارد؛ حرفهايشان را مىزنند و در واقع خودشان را تخطئه و تكذيب مىكنند؛ اما هستند و سعى مىكنند فضا را آشفته، مغشوش، متشنّج و ناآرام جلوه دهند. در حالى كه چنين چيزى نيست. دانشجو در محيط دانشگاه خود نگاه مىكند، مىبيند كلاسهاى درس داير است، آزمايشگاه مشغول است، امتحانات بر سرِ جاى خود هست. كاسب در محيط كسب خودش نگاه مىكند، كارگر در كارخانه خودش نگاه مىكند، روحانى در حوزه خودش نگاه مىكند و مىبيند كه همه چيز سرِ جاى خودش هست؛ وقتى كه به تيتر فلان روزنامه نگاه مىكنند، گويى كه الان اين جا تشنّجى هست! آن كارشناسان خارجى هم بيچارهها به همين تيترها نگاه مىكنند و به طمع مىافتند و باور مىكنند! آنها كه نزديك نيستند تا ببينند چه خبر است. پس، اين يكى از اهداف امروز دشمنان است كه از طريق همين روشهاى تبليغى و راديوهاى مزدور – راديو امريكا كه بايد گفت راديو صهيونيستها، راديو انگليس و راديوى صهيونيستها – و از طريق دنبالههاى كمارزششان در داخل دنبال مىشود. دومين هدف دشمنان، تخريب باورهاست. ببينيد عزيزان من! همه انسانها در هر مرحلهاى كه مشغول فعّاليتى هستند، اين حركت جسمانى و حركت ذهنى و اين همّت آنها، ناشى از باورهايى است. آن سربازى كه در ميدان جنگ مشغول جنگيدن با دشمن است، باورها و اعتقاداتى او را به اين كار وادار مىكند. اگر اين اعتقادات را از او بگيرند، او كه تا آن زمان مثل گلوله سوزانى به سينه دشمن مىنشست، به يك موجود سرد تبديل مىشود و به گوشه و كنارى مىافتد. اعتقادات و باورها اينطورند. باورهاى اسلامى، اعتقاد به پاداش الهى، اعتقاد به حقّانيت ملت ايران در مقابل دشمنان متجاوز و در مقابل امريكا، باورهايى بود كه اين ملت را به حركت واداشت؛ رژيم دژخيم بسيار فاسد پهلوى را از سر راه برداشت و نابود كرد؛ نظام اسلامى را بر سرِكار آورد و دست دشمنان را كوتاه كرد. همين باورها بوده كه بيست سال است اين ملت در مقابل همه توطئههاى دشمن توانسته مقاومت كند. هدف دشمن چيست؟ هدف دشمن اين است كه اين باورها را از مردم بگيرد؛ هر چند كار آسانى هم نيست.
البته غصّهها و غمهايى وجود دارد؛ اما بشارتهاى الهى خيلى بيشتر است، كه من در پايان عرايضم بشارتهاى الهى را عرض مىكنم. آنها اشتباه مىكنند؛ خيال مىكنند كه توانستند يا خواهند توانست؛ نه. اين ملت، آن ملتى است كه در طول قرنهاى متمادى و در ميان همه ملتهاى مسلمان ديگر، پرچم معارف اسلامى، پرچم فقه اسلامى، پرچم حديث اسلامى، پرچم فلسفه اسلامى، پرچم عرفان و پرچم تفسير، بهدستش بوده است. اين واقعيتهاى فرهنگى و سابقه تاريخى ملت ماست. ملت ما، آن ملتى است كه پنجاه سال دين ستيزىِ برنامهريزى شده دوران پهلوى، نتوانست او را از دين جدا كند. در همان وقتى كه خيال مىكردند نسل جوانِ اين ملت را بهكلّى تباه و فاسد و بىدين كردهاند، همين نسل جوان دنبال يك مرجع تقليد، دنبال يك عالم ناطق، دنبال يك روحانى پارسا و الهى راه افتاد و همه اوضاع را عليه دشمنان عوض كرد. آنها خيال مىكنند؛ اما تلاششان را هم مىكنند. اگر مىبينيد كه درباره موضع جمهورى اسلامى نسبت به صهيونيستها اين همه تلاش مىشود، براى اين است كه واقعيتى را انكار كنند. حالا من راجع به مسأله صهيونيسم و دشمن صهيونيستى و موضع خودمان انشاءاللَّه اگر فرصتى بود، در يك روز ديگر مفصلاً صحبت خواهم كرد؛ بنده كه اين مسأله را رها نمىكنم. خيال كردند كه اگر بيايند چهار كلمه در چهار تا تيترِ شبهروزنامه بنويسند، قضيه تمام خواهد شد؟ اين ملت، گريبان كسانى را كه مدافع خيانت به ملت فلسطين و خيانت به اسلامند، خواهد گرفت. امريكاييها بيست سال است كه مرتّب عليه اين ملت حرف مىزنند، اقدام مىكنند، كار مىكنند؛ مىگويند هم كه ما با اين نظام و با اين دين و با اين جهتگيرى دشمنيم؛ چون منافع ما را در منطقه تهديد كرده است. منافع ما يعنى چه؟ يعنى يك روز در اين كشور همه چيز دست ما بوده است؛ اما اين نظام اسلامى و اين جوانان مسلمان و اين آخوندهاى مسلمان و اين بساط اسلامى آمدهاند دست ما را از نفت و از منابع طبيعى و از ارتش و … كوتاه كردهاند؛ ما بهخاطر اين مبارزه مىكنيم. اينقدر شرم هم نمىكنند كه نگويند ما هدفمان اين است كه مىخواهيم منافعمان را در ايران بازيابيم! ديگر دشمنى عليه يك ملت از اين بالاتر و واضحتر؟ حالا آن آقا بردارد با يك قلم نارساى ناقص پوسيده خود بخواهد اثبات كند كه نخير؛ امريكا دشمن ملت ايران نيست؛ دشمن منافع ملت ايران نيست؛ دشمن ما نيست؛ ما هم بايستى مثل بقيه دولتها يا عناصرى در دنيا كه تسليم قدرت امريكا شدند و عتبه امريكا را بوسيدند، برويم در مقابلش زانو بزنيم! شما خيال مىكنيد كه ملت ايران اين چيزها را رها خواهد كرد؟ اين فكرى كه امروز بر اين ملت حاكم است، مگر يك فكر سطحى است؟
اين نكته را همه توجّه كنند؛ دشمنان ما هم به اين نكته توجّه كنند. من خطابم در اين حرف، بيشتر به دشمنان ما در اطراف دنياست. آن انديشهاى كه يك ملت، مثل يك اقيانوس، براساس آن توفانى مىشود؛ قريب بيست سال براى آن مبارزه مىكند تا به پيروزى مىرسد؛ بعد براساس آن بيست سال مقاومت مىكند، صدها هزار جوان خود را در اين راه قربانى مىكند؛ اين فكر و انديشهاى كه براى يك ملت اينقدر عميق است، آيا چيزى است كه شما بتوانيد به اين آسانى آن را از اين ملت بگيريد؟! اينقدر كارشناسان اطّلاعاتى شما ابله و سطحىنگر و سادهلوحند؟! شما نديديد آن روزى كه بر همه چيزِ اين ملت مسلّط بوديد – دانشگاه دست شما بود؛ حكومت دست شما بود؛ شاه در مشت شما بود؛ دولت و نخستوزير و وزرا بر كشيده خود شما بودند؛ در اين مملكت هرچه مىخواستيد، در روزنامهها نوشته مىشد؛ هر سياستى كه مىخواستيد، اتّخاذ مىشد؛ يك روحانى جرأت نداشت در گوشه فلان مسجد عليه امريكا يك كلمه حرف بزند؛ اگر حرف مىزد، او را به زندان مىبردند؛ البته روحانيون جرأت مىكردند، مىگفتند و دنبالش را هم مىكشيدند؛ اما اختناق تا اين حدّ بود – آن روز، همين روحانيت، همين دين، همين ملت مسلمان، همين جوانان مؤمن، توانستند آن بلاى تاريخى را بر سر شما امريكاييها درآورند و اين كشور با اين عظمت را از چنگ شما بيرون بشكند! امروز كه قدرت، متعلّق به اين اسلام است، متعلّق به اين جوانان است – همه چيز در دست اسلام است – شما خيال مىكنيد خواهيد توانست اين ايمان و اين دين را از مردم بگيريد؟! زهى خيال باطل! زهى اشتباه در فهم و در برداشت! هميشه خوشبختانه دشمنان ما چوب اشتباهات خودشان را خوردهاند؛ اين بار هم چوب اشتباهات خودشان را مىخورند؛ منتها من و شما بايد حواسمان جمع باشد و غفلت نكنيم. فقط تنها توصيهاى كه من دارم، عدم غفلت است. از توطئه دشمنان، جوانان غفلت نكنند؛ روحانيون غفلت نكنند؛ بزرگان غفلت نكنند؛ كوچكان غفلت نكنند؛ قشرهاى مختلف غفلت نكنند. غفلت كه نباشد، خداى متعال هدايت خواهد كرد و راه را روشن خواهد نمود؛ و راه، روشن است.
حالا واقعيت چيست؟ عرض كردم، غصّههايى هم هست. من اصلاً نمىخواهم غصّهها و غمها را مطرح كنم. بحمداللَّه غمگسار داريم. خداى متعال و اولياى او، بهترين غمگسارند. در همه مراحل زندگى اينطور بوده است؛ امروز هم همانطور است. اما اگر من فقط بخواهم يك اشاره كنم، غم بزرگ اين است كه – همانطور كه قبلاً اشاره كردم – بعضى عناصرى كه هيچ سودى در سلطه امريكا بر اين كشور ندارند، از روى غفلت و اشتباه و ضعفها و عقدهها، براى سلطه امريكا بر اين كشور تلاش مىكنند! البته اشخاص مختلفند؛ بعضيها عقدهاى دارند؛ بعضيها كينهاى دارند؛ بعضيها گلهاى از كسى دارند؛ براى خاطر دستمالى، قيصريه را آتش مىزنند؛ بهخاطر يك دشمنى و يك كينه شخصى و يك محروميت از فلان مسؤوليت كه مايل بوده به او بدهند و مثلاً نشده و بهخاطر يك اشتباه در فهم، مىبينيد كه حرفى مىزنند، اقدامى مىكنند، موضعى مىگيرند و كارى مىكنند كه به ضرر تمام مىشود و در خدمت دشمن قرار مىگيرند! بدانيد؛ اين راديوهاى بيگانه، با ميليونها دلار صرف و خرج راه مىافتد. اينها هدف دارند از اينكه اين تبليغات را مىكنند؛ مىخواهند افكار عمومى كشورهاى مخاطب خودشان را تحت تأثير قرار دهند. بيخودى كه نمىآيند از شخصى، از حرفى، از جريانى، اينطور دفاع كنند! هر آدم عاقلى تا ديد دشمن برايش كف مىزند، بايد به فكر فرو برود و بگويد من چه غلطى كردم؛ من چه كار كردم كه دشمن براى من كف مىزند؟! بايد به خود بيايد. اين مايه غصّه است كه بعضى از كف زدن دشمن خوششان مىآيد! اگر گلزنِ مهاجم ما در ميدان فوتبال، اشتباهاً به دروازه خودش گل بزند، چه كسى در آن ميدان كف خواهد زد؟ طرفداران تيم مقابل و مخالف. حالا شما وقتى كه مىبينى دشمن برايت كف مىزند، بايد بفهمى كه به دروازه خودى گل زدهاى! ببين چرا زدى؟ ببين چرا كردى؟ ببين چه اشتباهى كردهاى؟ ببين مشكلت كجاست؟ بگرد مشكل خودت را پيدا كن و توبه كن. من در اين ماه رمضان، از همه كسانىكه اين خطاى بزرگ را در مقابل ملت ايران كردند، مىخواهم كه در مقابل خدا و در مقابل اسلام توبه كنند. مبادا خيال شود كه اين خطا در مقابل شخص اين بنده حقير است؛ نه. بنده كه كسى نيستم؛ بنده هيچ اهميتى ندارم؛ اين را بدانند. هيچ ادّعايى هم ندارم؛ هيچ دلبستگىاى هم به مسؤوليت و اقتدار ندارم. البته مايه افتخار است براى هر كسى كه بتواند به اين مردم خدمت كند؛ اما دلبستگى نيست؛ آنهايى كه بايد بدانند، مىدانند. دل انسان غمگين مىشود و مىشكند بهخاطر اينكه چرا كسانى كه نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمّه معصومين زدند، حالا طورى مشى كنند كه اسرائيل و امريكا و سيا و هركسى كه در هر گوشه دنيا با اسلام دشمن است، برايشان كف بزنند! اين، انسان را غصّهدار مىكند. ولى به شما عرض كنم، بشارتهاى الهى اينقدر زياد است كه هر غمى را از دل پاك مىكند. بشارتهاى الهى خيلى زياد است. نبايد خيال كرد كه اگر چهار نفر آدمى كه سابقه انقلابى دارند، از كاروان انقلاب كنار رفتند، پس انقلاب غريب ماند. نه آقا، همه انقلابها، همه فكرها، همه جريانهاى گوناگون اجتماعى، هم ريزش دارند، هم رويش دارند؛ ريزش در كنار رويش.
شما به صدر اسلام نگاه كنيد، ببينيد آن كسانىكه در دوران غربت اسلام و غربت على، از اميرالمؤمنين دفاع كردند، چه كسانى بودند؟ اينها سابقهداران اسلام نبودند. سابقهداران اسلام، جناب طلحه و جناب زبير و جناب سعدبنابى وقّاص و امثال اينها بودند. بعضى از اينها على را تنها گذاشتند؛ بعضى از اينها در مقابل على ايستادند. اينها ريزشها بودند. اما رويش كدام است؟ رويش، عبداللَّهبنعبّاس است؛ محمّدبنابىبكر است؛ مالك اشتر است؛ ميثم تمّار است. اينها رويشهاى جديدند. اينها كه در زمان پيامبر نبودند؛ اينها در همان دوران غربت اسلام روييدند؛ اينها نهالهاى تازهاند. شما ببينيد يك مالك اشتر در همه تاريخ اسلام چقدر مؤثّر است. بله؛ ممكن است كسانى ريزش پيدا كنند كه البته مايه تأسّف است. وقتى به اميرالمؤمنين شمشير زبير را دادند، گريه كرد. همانطور كه گفتم، غصّه دارد. غصّه دارد كسانى ريزش پيدا كنند كه يك روز پاى سفره انقلاب، پاى سفره امام زمان، پاى سفره اسلام و قرآن نشستند و نان و نمك اسلام را خوردند؛ اما در كنار آن ريزشها، مالك اشترها هستند؛ عبداللَّهبنعباسها هستند. اميرالمؤمنين هرجا در ميدانهاى جنگ احتياج به زبان داشت، عبداللَّهبنعباس مىرفت و اميرالمؤمنين را يارى مىكرد. هرجا احتياج به شمشير داشت، مالك اشتر بود. مثل مالك اشتر، مثل عبداللَّهبنعباس، مثل محمّدبنابىبكر – مثل اين رجال – نه يكى، نه ده نفر، نه هزار نفر كه هزاران نفر بودند. اينطور نيست كه شما خيال كنيد حالا چهار نفر آدمى كه از راه برگشتند و نيرويشان تمام شد، معنايش اين است كه نيروى اين گردونه عظيم تمام شده است. نه آقا؛ بعضيها در بين راه قوّهشان تمام مىشود. بله؛ ضعيفترها وسط راه آذوقهشان تمام مىشود. يك نفر از مشهد حركت كرده بود كه با كاروانى به كربلا برود. به خواجه اباصلت كه رسيدند – كسانى كه به مشهد رفتهاند، مىدانند كه خواجه اباصلت كجاست – گفت ما كه خرجيمان تمام شد! بعضيها خرجيشان در خواجه اباصلت تمام مىشود؛ بعضيها خرجيشان بين راه تمام مىشود؛ بعضيها دو سه كيلومتر مىآيند، بعد خرجيشان تمام مىشود! اين همان ارتجاع و برگشتن است. اين افتخار نيست؛ اين ننگ است؛ اين بريدن است؛ اين از راه ماندن است؛ اما: «الم تر كيف ضرب اللَّه مثلاً كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء(13)»؛ ريشه مستحكم است و شاخهها روزبهروز همينطور زيادتر مىشود: «تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربّها(14)»؛ رويش جديد هست. جا دارد كه درباره اين ريزشها و رويشها، از ديدگاه جامعهشناختى و روانشناختى و تاريخى، كار و بحث كنند. بحثهاى بسيار مهمّى است و من متأسّفانه مجالش را ندارم.
من به شما عرض كنم كه امروز عمده قواى حياتى اين كشور، در اختيار اسلام و انقلاب است. اساسيترين پايههاى قدرت در اين كشور – يعنى مردم – دلبسته اسلام و انقلاب و راه امام و ارزشهاى الهى و اسلامىاند. جوان اينطور است؛ دانشجو اينطور است؛ قشرهاى غيرجوان اينطورند؛ روحانيون اينطورند؛ كسبه و متوسّطين اينطورند؛ كارگران و اكثريت قشرهاى مختلف مردم اينطورند؛ دستگاه اداره كننده كشور اينطور است؛ رؤساى كشور اينطورند. بحمداللَّه رؤساى كشور، رؤساى سه قوّه، در خدمت اسلام و براى اسلاممند. واقعاً خيلى چيزها را بعضيها نمىدانند؛ دشمنان هم طور ديگرى قضايا را منعكس مىكنند. بد نيست همه اين چيزها را بدانند. دو سال قبل از اين در دوم خرداد و در انتخابات رياست جمهورى، ملت ايران حماسه بزرگى آفريد. سى ميليون نفر پاى صندوقها آمدند. تا قبل از اينكه روز انتخابات شود، راديوهاى بيگانه هرچه توانستند، عليه اين انتخابات حرف زدند. مرتّب گفتند تقلّب خواهد شد. مرتّب گفتند چنين خواهد شد، چنان خواهد شد؛ براى آنكه مردم را دلسرد كنند. هدفشان اين بود. اگر شما به مجموعهها و بولتنهايى كه اخبار راديوهاى بيگانه را در آن سه، چهار ماه منتهى به انتخابات دوم خرداد پخش مىكردند، نگاه كنيد، خيلى از حقايق روشن خواهد شد. طورى حرف مىزدند كه مردم را دلسرد كنند تا پاى صندوقهاى رأى نيايند؛ اما مردم به حرف دلسوزانِ خودشان گوش كردند و به وسط ميدان آمدند و با سى ميليون رأى در انتخابات شركت كردند. واقعاً حركت خيلى عظيمى بود و موفقيّت بزرگى براى ملت ايران و براى نظام جمهورى اسلامى شد. به مجرّد اينكه اين انتخابات به پايان رسيد و معلوم شد كه جمعيتِ زيادى آمدهاند و رئيس جمهورىِ منتخب مشخّص شد، راديوهاى بيگانه طورى لحنهايشان را برگرداندند كه انگارى دوم خرداد را آنها راه انداختهاند؛ انگارى كه دوم خرداد مال آنهاست! تا بهحال هم هنوز رها نكردهاند؛ تا الان هم كه تقريباً دو سال و نيم مىگذرد، همچنان همانطور حركت مىكنند! تبليغات كردند و راجع به رئيس جمهورى محترممان حرف زدند و مطالبى گفتند.
من اين خاطره را مىخواهم عرض كنم: در همان روزهاى اوّل، دومِ بعد از انتخابات بود كه جناب آقاى خاتمى – رئيس جمهور عزيزمان – از من وقت ملاقات خواستند و آمدند با من ملاقات كردند. به ايشان گفتم من نمىدانم شما در اين چند روز كه گرفتار مسائل انتخابات بودهايد، فرصت كردهايد اين راديوها را گوش كنيد يا نه؟ اما من گوش كردهام. اين راديوها اينطور وانمود مىكنند كه حركت دوم خرداد، حركتى بر ضدّ انقلاب، بر ضدّ امام و بر ضدّ اسلام بود! روشهاى تبليغات است؛ اينطور حركت مىكنند. من مايلم شما در همين اوّلين صحبتى كه خواهيد كرد، تو دهن اينها بزنيد و نشان دهيد كه نه، قضيه اينطور نيست؛ راه، راه امام است؛ راه، راه انقلاب است. بعد از سه، چهار روز ايشان يك مصاحبه مطبوعاتى داشتند. بعد كه ايشان با من مجدّداً ملاقات كردند، گفتند من در حال آن مصاحبه مطبوعاتى چيزهايى در ذهنم آماده كرده بودم كه بگويم؛ اما همهاش از يادم رفت. تنها چيزى كه به يادم بود، همان حرف شما بود كه گفتيد تو دهن اينها بزنيد. ايشان در آن مصاحبه، تو دهن آنها زد. تا امروز هم بحمداللَّه رئيس جمهور، رئيس مجلس، رئيس قوّه قضايّيه و مسؤولان كشور، موضع انقلاب، موضع امام، موضع اسلام و پايبندى به ارزشهاى اسلامى را هر روز تكرار مىكنند. اين مايه افتخار است؛ اين خودش يكى از وسايل وحدتبخش است. يكى از عواملى كه مىتواند در سطح كشور دلها را به هم نزديك كند، همين است. اين است كه بنده مكرّر عرض مىكنم دلها بايد با هم اُنس پيدا كند، وفاق پيدا شود و جريانها به هم نزديك شوند.
انتخابات در پيش است. حالا من انشاءاللَّه در باب انتخابات، مفصّل حرف خواهم زد. تنها چيزى كه من حالا درباره انتخابات عرض مىكنم، اين است كه اين انتخابات بايد مثل انتخابات دوم خرداد، مايه سربلندى و افتخار اين ملت باشد. حضور مردم در پاى صندوقهاى انتخابات، بايد توطئههاى دشمن را بشكند. خداى متعال را سپاسگزاريم كه الطافش، فضلش، رحمتش و حمايتش، دستگير اين مردم است. همينطور كه عرض كرديم، مسؤولان اين كشور، آحاد اين مردم، امّت حزباللَّه، اين جوانان مؤمن، اين بسيجيها، اين آحاد قشرهاى مختلف، همه در خدمت اسلام و مترصّد لحظه نياز اسلام و مسلمينند؛ مترصّد لحظه نيازند و در ميدان خواهند بود. بحمداللَّه امروز قدرت اسلام و نظام اسلامى، به شكل طبيعى از هميشه گذشته بيشتر است و متّكى به عواطف مردم، پشتيبانى مردم، فكر مردم، حمايت مردم و آراءِ مردم است و خداى متعال اين لطف و رحمت را انشاءاللَّه بر سر اين ملت مستدام خواهد داشت.
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
اذا جاء نصراللَّه و الفتح. و رأيت النّاس يدخلون فى دين اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك و استغفره انّه كان توّابا.(15)
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) 1. بقره: 183
2) فضائل الاشهر الثلاثه، ص 102
3) علل الشرايع، ص 270
4) علل الشرايع، ص 270
5) علل الشرايع، ص 270
6) الغارات، ص 343
7) النوادر: 22
8) النوادر: 22
9) النوادر: 22
10) بحارالانوار: ج 77، ص 27
11) اخلاص: 4 – 1
12) آل عمران: 118
13) ابراهيم: 24
14) ابراهيم: 25
15) نصر: 3 – 1