با واکاوی هایی که در بخش قبلی انجام دادیم تازه به طرح مسأله رسیدیم و رسیدیم به نکته هایی که موجب فقر و تضعیف جامعه می شود اما بهترین دید و نیکوترین زاویه دید به مسأله ، دیدی است که بتواند برای هر مسأله و مشکلی، راه حل ارائه دهد.
از این جهت باید به بررسی راه کارها و راه حل هایی برای حل مسأله و رفع مشکلات موجود پرداخت. برای رفع مسائل و مشکلاتی که ذکر شد و برای کاهش سطح برخورداری دهک های مختلف جامعه که موجب پدید آمدن دهک های فقیر فقیر و غنی غنی می شود که خود عامل کندی رشد جامعه شده که حتی پاگیر دهک غنی غنی می شود. باید سراغ راه کارهایی جامع رفت که علاوه بر علمی بودن دارای دو شاخصه دیگر یعنی اسلامی بودن و کاربردی بودن نیز باشند.
به همین منظور سعی می کنیم با هم به این راه کارها دست پیدا کنیم. اما در خلال بحث و به منظور بیان تمام راه کارها بعضاً به راهکارهای موجود نیز خواهیم پرداخت. و برای هر کدام نواقص و فواید را ذکر کرده تا به راه حل نهایی دست پیدا کنیم. ان شاء الله تعالی
راه حل اشتراکی
شاید اولین راه حلی که به نظر هر شخصی می رسد این باشد که هیچ دهک غنی غنی به وجود نیاید و همه به اندازع مساوی از ثروت و منابع بهره ببرند.
در نگاه اول راه حل ذکر شده، راه حل مناسبی به نظر می رسد که مبتنی است بر دو رکن نفی سرمایه داری و اشتراک همه در منابع و وسائل تولید.
وقتی دقیق تر به این راه حل نگاه می کنیم. می توانیم مبانی اقتصاد کمونیسم را در آن مشاهده کنیم که این اقتصاد با دو شعار سوسیالیستی و کمونیستی جلوه می کند. در رویکرد سوسیالیستی اینگونه بیان می شود که : ((از هر کس به اندازه استعدادش و برای هر کس به اندازه کارش)) و در رویکرد کمونیستی: ((از هر کس به اندازه استعدادش و برای هر کس به اندازه نیازش)).
اکنون باید به بیان مزایا و معایب هر کدام از این دو رویکرد و دو شعار پرداخت تا مشخص شود آیا می توان از این ها برای رسیدن به هدف بهره برد یا خیر.
در رویکرد سوسیالیستی که از هر کس به اندازه استعدادش مطالبه وجود دارد و به هر کس به اندازه کارش بهره داده می شود، تنها در یک مدل از فقر، می تواند راه گشا باشد و آن هم در صحنه فقرهای سرمایه داری است. همانجا که زالوها نمی گذارند خونی به اعضای اصلی جامعه و ارکان دیگر آن برسد. این شعار و این رویکرد تنها در این عرصه می تواند قد راست کند و به تقابل برخیزد. اما وقتی در هجوم فقرهای طبیعی به این شعار نگاه کنیم، نقص آن به وضوح دیده می شود. آنجا که هر کس به اندازه استعدادش کار می کند، اما درآمدش نسبت به مخارجش برای او کافی نیست، این شعار حتی در صورت اجرای کاملش نمی تواند اثر بخش باشد و درمانی بکند.
برای اینکه مسأله را بصورت ملموس درک کنیم بهتر است به بررسی یک نمونه بپردازیم.
فرض کنیم دو نفر در کشوری با این شعار سوسیالیستی زندگی می کنند. یکی جوانی باشد که هنوز تشکیل خانواده نداده و درگیر هزینه های مربوط به خانواده نشده و زمان زیادی برای کار کردن دارد و دیگری مردی است میان سال که تشکیل خانواده داده و زندگیش با زندگی چند نفر دیگر گره خورده که باید نسبت به تأمین هزینه های آنها نیز اقدام نماید.
جوان تازه کار و پر انرژی، که درگیری های متداول زندگی خانوادگی را ندارد و زمان آزادتری دارد و می تواند علاوه بر زمان کار، اضافه کاری هم بکند، که دو برابر بیشتر کار کند، مسلما دو برابر بیشتر پول در خواهد آورد.
اما مرد میان سالی که به غیر از کار دغدغه های دیگری نیز دارد و باید به امور خانواده اش نیز برسد، تنها به اندازه زمان کاریش می تواند کار کند و دیگر خبری از اضافه کاری ها و وقت گذاشتن های زیاد برای کسب درآمد نیست و تنها به همان حقوق معمولیش می تواند دل خوش کند.
با این حال جوان دو برابر مرد میان سال درآمد کسب می کند. با این حال که جوان هزینه هایش کمتر است و مرد میان سال به غیر از خود باید هزینه های خانواه خود را نیز تأمین کند.
با این فرض دو مسأله پیش می آید: یکی این که هر دو با تمام استعدادشان کار کرده اند و به اندازه کارشان حقوق گرفته اند، مرد میان سال کمتر درآمد خواهد داشت و ناچار اسیر فقر خواهد شد.
و دیگر این که جوان با حجم دو برابری درآمدش و هزینه های کمترش، پس انداز زیادی خواهد داشت و ظرف مدتی می تواند سرمایه زیادی انباشته کند، آن هم سرمایه ای در جامعه سوسیالیستی.
با این وجود دوباره دهک های فقیر فقیر و غنی غنی به وجود خواهد آمد و این شعار و این رویکرد و این استراتژی نه فقر را درمان خواهد کرد و نه طبقات و دهک ها را به هم نزدیک خواهد نمود.
بعد از بیان این مسأله، شاید اولین چیزی که به ذهن بیاید شعار کمونیستی باشد که دست آویز دیگری به نظر بیاید تا بگوییم با آن شعار می توان این نقص را جبران کرد.
این که بگوییم از هر کس به اندازه استعدادش و برای هر کس به اندازه نیازش نه به اندازه کارش.
اولین مسأله ای که در این شعار به نظر می رسد که در شعار قبلی کمی کمرنگ تر بود این است که چگونه می توان تمام استعدادهای یک نفر را شناخت؟ اگر بشود توان جسمی کسی را با شخص دیگری مقایسه کرد، نبوغ فکری و ابتکارات اشخاص را چگونه می توان شناخت؟ که به همان اندازه استعدادهایش از او کار بخواهیم.
هنگامی که بنا باشد با توجه به استعدادهای اشخاص از آن ها کار بخواهیم و بر اساس نیازشان سود بدهیم.
با توجه به این که هیچ کس نخواهد توانست به نبوغ کسی پی ببرد (حتی با تمام تکنولوژی ها و تست های هوش و…) چه تضمینی وجود دارد که انسان ها از تمام نبوغشان برای انجام فعالیت های خود استفاده کنند.
کسی که با خود می اندیشد من اگر با تمام توان جسمی ام در محیط کارم فعالیت کنم و بر اساس نیازهایم به من بهره می دهند، دیگر چرا باید سراغ مطالعه و نوآوری بروم؟ دیگر چه نیازی دارد وقت خودم را برای فکر کردن و تهیه نسخه های جدید برای حل مشکلات و رفع نواقص انجام دهم.
این تازه در بهترین حالت است که واقعا بشود توان ها و استعدادهای افراد، حتی همان استعدادهای فیزیکی را سنجید و تازه باید افرادی را مأمور کرد که هر روز توان اشخاص را اندازه گیری و بررسی کنند که بر اساس این توان ها و استعدادها فعالیت داشته اند یا نه.
که این توان ها وابسته به شرایط مختلفی هستند. گاهی روح آدمی آنقدر آزرده است که توان جسمی اش را تحت الشعاع قرار می دهد. در این هنگام اگر بخواهیم شخص را متهم به کم کاری کنیم و به تبع آن از حقوق او بکاهیم، این مشکل روحی چند برابر می شود و شخص را زمین گیر می سازد. و اگر بخواهیم علت کم کاری این شخص را جویا شویم، باید شخص دیگری را مأمور بررسی اوضاع زندگی او بکنیم و آیا واقعا این تعداد نیرو در اختیار داریم؟ و آیا اینقدر نیروی کارآمد در اختیار داریم که بتوانند درست تشخیص دهند که این شخص واقعا دارای مشکلات روحی شده است و یا به بهانه ای از زیر کار در رفتن خود را به مریضی زده است؟
نکته کلیدی دیگری هم در ارائه این شعار وجود دارد و آن هم ماهیت اصلی ارائه دهندگان این شعار است که پیشتر هم بیان شد توسط ایدئولوژیست های کمونیست این ایده و این شعار مطرح شده است. اکنون باید کمی ایده آل ها و ایده های کمونیست ها را در طرح و برنامه های زندگی بررسی کنیم و نقاط بروز مشکل در این نوع زندگی با رویکرد شعار مذکور را استخراج نماییم.
همه ما می دانیم که تحت ایدئولوژی کمونیسم هیچ اصالت اخلاقی و انسانی برای افراد وجود ندارد. یعنی بر اساس بهره برداری یکسان همه از منابع موجود بستری برای فداکاری و ایثار به وجود نیامده که حتی تصویر هم نشده و هدف نهایی و غایی این ایدئولوژی، بهره برداری یکسان افراد از منابع است حتی منابع شخصی افراد و در این حالت آیا می شود به فداکاری یک کارمند اداره دل خوش کرد که بیشتر از دیگران کار کند یا حتی بیشتر از نیازش کار کند و نوآوری بیاورد و خلاقیت را چاشنی کارش کند که امور دیگران را با فداکاری هایش تسهیل کند و بیشتر بار بیاورد؟
در این حالت شخص با خود می اندیشد اگر من بیشتر کار کنم و از نیازم فراتر برود، دیگر خودم هیچ سودی نمی برم، چون اولا به همان اندازه نیازم به من سود می دهند و نه بیشتر و ثانیا اگر به من هم ثروت و سرمایه ای بدهند، دیگران به راحتی می توانند به این سرمایه من چشم بدوزند و سفره هایشان را بر سر دارایی های من پهن کنند.
حتما با خود می اندیشد که چرا من این کار را نکنم؟ چرا من باید زحمت بکشم؟ من به اندازه نیازم که شاید کمتر از نیازم کار می کنم و جایی که نیاز داشتم بر سر سفره دیگری می نشینم و مشکلاتم را اینگونه حل کنم؟ حال باید به این جامعه نگریست و مشکلاتش را دید که آیا در این جامعه:
1- آیا خلاقیت در این جامعه از بین نمی رود؟
2- آیا فداکاری و از خودگذشتگی جای خود را به بی کارگی نمی دهد؟
3- آیا تنبلی و کم کاری فراگیر نمی شود؟
4- آیا سطح تولید در این جامعه پایین نخواهد آمد؟
5- اگر بنا باشد درآمد همه افراد جامعه در اختیار طبقه ای به نام صاحبان دولت قرار گیرد و آن طبقه ثروت را در بین افراد جامعه بر اساس نیازشان تقسیم کند، آیا مردم به این راحتی ها به دولت اعتماد می کنند که تمام سرمایه خود را در اختیار او قرار دهند تا دولت آنها را بین مردم تقسیم کنند؟
6- آیا واقعا مردم همهسرمایه های خود را در اختیار دولت قرار خواهند داد؟
7- آیا احتکار سرمایه ها در این جامعه بروز بیشتری پیدا نمی کند؟ و دروغ در گفتن سرمایه ها و توان ها باب نمی شود؟
و آیا این همه سوال بی جواب که مترتب بر این شعار است خود تولید فقر نمی کند که در این حالت فقر جامعه به صورت کلی رقم خواهد خورد که سرمایه های جامعه از بین خواهد رفت. حال اگر باور کنیم این شعار فقر سرمایه داری را می تواند درمان کند که منوط به نظارت ویژه برای جلوگیری از این چنین تبلیغات فراوان برای تزریق انرژی ها و انگیزه های بیرونی برای انجام کار به جامعه است. باز جلوی به وجود آمدن فقر های دیگر را نمی تواند بگیرد که خود با به وجود آوردن تنبلی ها و کم کاری ها، تولید فقر خواهد کرد.
در این میان راه حل های دیگری نیز در جوامع بشری در حال اجراست که هر کدام با نواقصی همراهند و هر کدام با اشکالاتی چون سطحی بودن، محدود بودن و عاجز بودن همراهند و از این جهت نمی توانند تمام فقرها را در بر بگیرند و راه درمانی برای آنها ارائه دهد و بدتر آنکه برخی از آن ها خود تولید فقر و ایجاد دهک های فقیر فقیر و غنی غنی می کنند. که اوضاع امروزی جهان و مشکلات اقتصادی حاکم بر آن دلالت بر همین ضعف ها در رویکردها و هدف گذاری ها و اجرای قوانین سطحی، محدود و عاجز در جوامع جهانی است.
این که گفته شد سطحی هستند بدین معناست که زیر بنای کاملی ندارند و محدودند چون چون بر تمام فقرها نظر ندارند و عاجزند چون علاوه بر این که راه درمانی برای فقرها ندارند، نیاز به قدرت های دیگری چون تبلیغات و زور دارند.
به همین جهت بررسی دیگر راه کارهای اقتصادی برای رفع فقر نظیر بیمه ها، سیاست های ارشادی دولت ها، شرکت های تعاونی و… نخواهیم پرداخت چون علاوه بر سه نقصی که ذکر شد، پایه های اصلی این راه کارهای اقتصادی، انتفاع دهک های سرمایه داری است و باز هم کمکی است برای افزایش فاصله طبقاتی بین دهک های فقیر فقیر و غنی غنی است.
تا اینجای بحث ابتدا به بیان طرح مسأله پرداختیم و پس از آن راه حل های موجود در سطح جوامع جهانی را مورد بررسی و واکاوی قرار دادیم تا فواید و نواقص هر رویکردی برای ما آشکار شود و اکنون باید از این سطوح بالاتر برویم و پس از طرح مسأله و بررسی راه کارهای موجود به بررسی نسخه ای بپردازیم که راه حلی برای مسأله بوده و نواقص راه کارهای قبلی را مرتفع نماید.
ان شاء الله در بخش بعدی به بررسی و توضیح این راه کار خواهیم پرداخت.