در این کتاب ۸ قصه از زندگی حضرت زهرا(س) با عناوین زیر چاپ شده است:
پیراهن دوستی،اشکی برزخمی،باران مروارید،خالی اما پر از آفتاب،گرده های طلایی نان،یادگاری،گردن بند،اذان نا تمام
بخشی از کتاب
شتر پیچید داخل کوچه ای که یک راست می رسید به مسجدی که نخل هایش قد کشیده بودند .سایه چند نخل ،کوچه را خط انداخته بود.با دیدن مسحد ،تبسمی کرد ،از شتر پیاده شد ،مهارش را به نخلی بست و با گام های شوق آلود به طرف صحن مسجد رفت .دوست داشت ببیند می تواند با نگاهش مردی را که می گفتند پیامبر است ،از دیگران بازشناسد یا نه .با نشانه هایی که عمویش حارث گفته بود و خالی که می گفت برگونه راست اوست حتما می توانست تشخیص دهد پیامبر کیست ،مردی با چهره ای گندم گون و بلند بالا و تکیده ، با عمری کم و بیش به شصت سال…
برای خرید کتاب به لینک زیر مراجعه نمایید: